پرش به محتوا

ابوسعید خدری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
نام او [[سعد بن مالک بن سنان خزرج انصاری خدری]] و مادرش، انیسه دختر ابوحارثه از [[قبیله]] [[بنی عدی]] بن نجار است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۱.</ref>. خدره و خداره دو [[قبیله]] از [[انصار]] بودند و [[ابوسعید]] از [[قبیله]] خدره بود. او از فضلا و [[دانشمندان]] [[صحابه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بود و [[احادیث]] و [[اخبار]] بسیاری از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲.</ref> که تمام آنها راحفظ نموده بود؛ تا جایی که گفته شده در میان [[جوانان]] [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دانشمندتر از وی وجود نداشت<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۳۹۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.
نام او [[سعد بن مالک بن سنان خزرج انصاری خدری]] و مادرش، انیسه دختر ابوحارثه از [[قبیله]] [[بنی عدی]] بن نجار است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۱.</ref>. خدره و خداره دو [[قبیله]] از [[انصار]] بودند و [[ابوسعید]] از [[قبیله]] خدره بود. او از فضلا و [[دانشمندان]] [[صحابه]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بود و [[احادیث]] و [[اخبار]] بسیاری از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲.</ref> که تمام آنها راحفظ نموده بود؛ تا جایی که گفته شده در میان [[جوانان]] [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دانشمندتر از وی وجود نداشت<ref>تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۹۳؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲، ص۳۹۳؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.


==[[ابوسعید]] و شرکت در [[جنگ‌ها]]==
== [[ابوسعید]] و شرکت در [[جنگ‌ها]] ==
[[ابوسعید]] می‌گوید: "در زمان [[جنگ خندق]] سیزده ساله بودم<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۷۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۶.</ref>. پدرم دست مرا گرفت و [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آورد و گفت: "یا [[رسول‌الله]]! [[فرزند من]] [[قوی]] و [[شجاع]] است، اگر می‌شود او را برای میدان [[جنگ]] بپذیرید". ولی [[حضرت]] به خاطر کمی سن، مرا نپذیرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۲؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳. </ref>؛ اما در [[جنگ]] با بنی‌المصطلق در سن پانزده سالگی شرکت کردم"<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲، اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۷.</ref>.
[[ابوسعید]] می‌گوید: "در زمان [[جنگ خندق]] سیزده ساله بودم<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۳۷۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۶.</ref>. پدرم دست مرا گرفت و [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آورد و گفت: "یا [[رسول‌الله]]! [[فرزند من]] [[قوی]] و [[شجاع]] است، اگر می‌شود او را برای میدان [[جنگ]] بپذیرید". ولی [[حضرت]] به خاطر کمی سن، مرا نپذیرفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۲؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۵، ص۵۵۳. </ref>؛ اما در [[جنگ]] با بنی‌المصطلق در سن پانزده سالگی شرکت کردم"<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲، اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۷.</ref>.


[[نقل]] شده [[ابوسعید]] در دوازده [[غزوه]] از [[جنگ‌های پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲.</ref> و در جنگ‌های دوران [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} حاضر بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.
[[نقل]] شده [[ابوسعید]] در دوازده [[غزوه]] از [[جنگ‌های پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} <ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲.</ref> و در جنگ‌های دوران [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} حاضر بوده است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۵.</ref>.


==[[ابوسعید]] و دیدن [[جبرئیل]]==
== [[ابوسعید]] و دیدن [[جبرئیل]] ==
[[ابوسعید]] می‌گوید: "در [[مکه]] [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بودم که [[عربی]] بلند قامت و با [[هیبت]] و [[عظمت]] وارد شد و در حالی که کمانی به کتف آویخته بود و جعبه تیری در پشت داشت، گفت: "یا [[محمد]]! [[علی]] در کجای [[قلب]] شما جا دارد؟" [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این جمله گریان شد و چنان گریست که گونه‌هایش‌تر شد. آن‌گاه صورت [[مبارک]] را به [[خاک]] چسبانید و پس از مدتی مانند کسی که از بند خلاص شده باشد از جا بلند شد و فرمود: {{متن حدیث|يَا أَعْرَابِيٌّ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ سَيِّدِ كُلِّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَكَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ حَمَلَ الرَّايَتَيْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَيْنَ ثُمَّ لَمْ يَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ}}؛ ای [[عرب]]! به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید و [[زمین]] را روی آب گسترانید، از آقا و [[سید]] موجودات پرسیدی؛ او اولین کسی است که [[روزه]] گرفت و [[زکات]] و [[صدقه]] داد، به دو [[قبله]] [[نماز]] خواند، دو بار [[بیعت]] نمود، دو مرتبه [[هجرت]] کرد، دو [[پرچم]] را بلند ساخت، در [[بدر]] و [[حنین]] [[پیروز]] شد و آن‌که [[خدا]] را به اندازه بر هم زدن چشم [[معصیت]] نکرد.
[[ابوسعید]] می‌گوید: "در [[مکه]] [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بودم که [[عربی]] بلند قامت و با [[هیبت]] و [[عظمت]] وارد شد و در حالی که کمانی به کتف آویخته بود و جعبه تیری در پشت داشت، گفت: "یا [[محمد]]! [[علی]] در کجای [[قلب]] شما جا دارد؟" [[رسول خدا]]{{صل}} با شنیدن این جمله گریان شد و چنان گریست که گونه‌هایش‌تر شد. آن‌گاه صورت [[مبارک]] را به [[خاک]] چسبانید و پس از مدتی مانند کسی که از بند خلاص شده باشد از جا بلند شد و فرمود: {{متن حدیث|يَا أَعْرَابِيٌّ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطَحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ سَيِّدِ كُلِّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَكَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ حَمَلَ الرَّايَتَيْنِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَيْنَ ثُمَّ لَمْ يَعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ}}؛ ای [[عرب]]! به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید و [[زمین]] را روی آب گسترانید، از آقا و [[سید]] موجودات پرسیدی؛ او اولین کسی است که [[روزه]] گرفت و [[زکات]] و [[صدقه]] داد، به دو [[قبله]] [[نماز]] خواند، دو بار [[بیعت]] نمود، دو مرتبه [[هجرت]] کرد، دو [[پرچم]] را بلند ساخت، در [[بدر]] و [[حنین]] [[پیروز]] شد و آن‌که [[خدا]] را به اندازه بر هم زدن چشم [[معصیت]] نکرد.


همین که سخنان [[حضرت]] تمام شد، [[عرب]] ناپدید گردید. [[رسول اکرم]]{{صل}} به من فرمود: "او را [[شناختی]]؟" گفتم: [[خدا]] و رسولش داناترند. پس فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، او [[جبرئیل]] بود که درباره [[برادر]] و پسر عمویم این [[پرسش]] را نمود تا [[عهد]] و پیمانی بر شما باشد""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۳۳۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۶.</ref>.
همین که سخنان [[حضرت]] تمام شد، [[عرب]] ناپدید گردید. [[رسول اکرم]]{{صل}} به من فرمود: "او را [[شناختی]]؟" گفتم: [[خدا]] و رسولش داناترند. پس فرمود: "به [[خدا]] [[سوگند]]، او [[جبرئیل]] بود که درباره [[برادر]] و پسر عمویم این [[پرسش]] را نمود تا [[عهد]] و پیمانی بر شما باشد""<ref>المحاسن، برقی، ج۲، ص۳۳۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۶.</ref>.


==[[ابوسعید]] و مکیدن [[خون]] [[پیامبر]]{{صل}}==
== [[ابوسعید]] و مکیدن [[خون]] [[پیامبر]]{{صل}}==
در روز [[اُحد]] دو حلقه از حلقه‌های کلاه خود [[پیامبر]]{{صل}} در صورتشان فرو رفت. وقتی آن دو حلقه از [[صورت حضرت]] جدا شد، [[خون]] از صورت [[پیامبر]] جاری شد. در این حالت، [[مالک بن سنان]] [[خون]] را با دهانش مکید و آن را در دم فرو برد، در این حال [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هر کس [[دوست]] دارد کسی را که خونش با [[خون]] من مخلوط شده است، ببیند به مالک بن [[سنان]] ([[ابوسعید]]) نگاه کند". به او گفته شد: ای مالک! [[خون]] خوردی؟ گفت: "بله، [[خون]] [[رسول الله]] را خوردم، چون [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "کسی که خونش [[خون]] مرا لمس کند [[آتش]] او را فرا نمی‌گیرد"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴۷؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۷۸؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۴۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.
در روز [[اُحد]] دو حلقه از حلقه‌های کلاه خود [[پیامبر]]{{صل}} در صورتشان فرو رفت. وقتی آن دو حلقه از [[صورت حضرت]] جدا شد، [[خون]] از صورت [[پیامبر]] جاری شد. در این حالت، [[مالک بن سنان]] [[خون]] را با دهانش مکید و آن را در دم فرو برد، در این حال [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هر کس [[دوست]] دارد کسی را که خونش با [[خون]] من مخلوط شده است، ببیند به مالک بن [[سنان]] ([[ابوسعید]]) نگاه کند". به او گفته شد: ای مالک! [[خون]] خوردی؟ گفت: "بله، [[خون]] [[رسول الله]] را خوردم، چون [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "کسی که خونش [[خون]] مرا لمس کند [[آتش]] او را فرا نمی‌گیرد"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۲۴۷؛ شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۲۷۸؛ عیون الاثر، ابن سید الناس، ج۱، ص۴۱۸؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۸۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[علم غیب]] [[پیامبر]]{{صل}}==
== [[ابوسعید]] و [[علم غیب]] [[پیامبر]]{{صل}}==
[[ابوسعید]] می‌گوید: "بعد از [[شهادت]] پدرم در [[جنگ اُحد]] چون پدرم [[مالی]] به [[ارث]] نگذاشته بود [[تصمیم]] گرفتم نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفته و از ایشان درخواست کمک کنم. زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا دید بدون این که مشکلم را بگویم، فرمود: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ وَ مَنِ اسْتَعَفَ أَعَفَّهُ اللَّهُ‌}}؛ هر کس [[طلب]] [[بی‌نیازی]] کند [[خدا]] او را [[بی‌نیاز]] می‌کند و هر کس [[عفت]] [[طلب]] کند، [[خدا]] او را عفیف گرداند. من با شنیدن این [[کلام]] [[حضرت]]، مطلب خود را نگفتم و بازگشتم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۱۳۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۳.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.
[[ابوسعید]] می‌گوید: "بعد از [[شهادت]] پدرم در [[جنگ اُحد]] چون پدرم [[مالی]] به [[ارث]] نگذاشته بود [[تصمیم]] گرفتم نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفته و از ایشان درخواست کمک کنم. زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا دید بدون این که مشکلم را بگویم، فرمود: {{متن حدیث|مَنِ اسْتَغْنَى أَغْنَاهُ اللَّهُ وَ مَنِ اسْتَعَفَ أَعَفَّهُ اللَّهُ‌}}؛ هر کس [[طلب]] [[بی‌نیازی]] کند [[خدا]] او را [[بی‌نیاز]] می‌کند و هر کس [[عفت]] [[طلب]] کند، [[خدا]] او را عفیف گرداند. من با شنیدن این [[کلام]] [[حضرت]]، مطلب خود را نگفتم و بازگشتم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۲، ص۱۳۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۳.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۷.</ref>.


==[[ابوسعید]] و نحوه [[صلوات بر پیامبر]]{{صل}}==
== [[ابوسعید]] و نحوه [[صلوات بر پیامبر]]{{صل}}==
ابوسعید خدری می‌گوید: "زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref> بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد، [[خدمت]] آن [[حضرت]] رسیدیم و گفتیم: یا [[رسول الله]]! نحوه [[سلام کردن]] بر شما را می‌دانیم اما چگونه بر شما [[صلوات]] بفرستیم؟
ابوسعید خدری می‌گوید: "زمانی که [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا}}<ref>«خداوند و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند، ای مؤمنان! بر او درود فرستید و به شایستگی (بدو) سلام کنید» سوره احزاب، آیه ۵۶.</ref> بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد، [[خدمت]] آن [[حضرت]] رسیدیم و گفتیم: یا [[رسول الله]]! نحوه [[سلام کردن]] بر شما را می‌دانیم اما چگونه بر شما [[صلوات]] بفرستیم؟


[[حضرت]] فرمودند: بگویید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۲؛ المجموع، محی الدین نووی، ج۳، ص۴۶۴.</ref>؛ این [[روایت]] نحوه [[صلوات]] فرستادن صحیح بر [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان را بیان کرده است<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.
[[حضرت]] فرمودند: بگویید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ وَ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ}}<ref>امتناع الأسماع، مقریزی، ج۱، ص۳۲؛ المجموع، محی الدین نووی، ج۳، ص۴۶۴.</ref>؛ این [[روایت]] نحوه [[صلوات]] فرستادن صحیح بر [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان را بیان کرده است<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[واقعه غدیر]]==
== [[ابوسعید]] و [[واقعه غدیر]] ==
[[سهم بن حصین اسدی]] می‌گوید: "من و [[عبدالله بن علقمه]] به [[مکه]] رفتیم، در حالی که [[عبدالله بن علقمه]] به [[علی]]{{ع}} [[دشنام]] می‌داد. پس با هم نزد ابوسعید خدری رفتیم و من از او پرسیدم: آیا منقبتی درباره [[علی]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده‌ای؟ او گفت: "روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] ایستاد و خطبه‌ای خواند و سپس سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌}}؛ ای [[مردم]] آیا من به [[مؤمنین]] از خود آنها اولی نیستم؟ همه پاسخ دادند: آری. سپس [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و دست او را بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل آنها را دیدم و [[حضرت]] سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ هر کس من مولا و [[سرپرست]] او هستم پس [[علی]] مولای اوست.
[[سهم بن حصین اسدی]] می‌گوید: "من و [[عبدالله بن علقمه]] به [[مکه]] رفتیم، در حالی که [[عبدالله بن علقمه]] به [[علی]]{{ع}} [[دشنام]] می‌داد. پس با هم نزد ابوسعید خدری رفتیم و من از او پرسیدم: آیا منقبتی درباره [[علی]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} شنیده‌ای؟ او گفت: "روزی [[رسول خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] ایستاد و خطبه‌ای خواند و سپس سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌}}؛ ای [[مردم]] آیا من به [[مؤمنین]] از خود آنها اولی نیستم؟ همه پاسخ دادند: آری. سپس [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و دست او را بالا برد تا جایی که سفیدی زیر بغل آنها را دیدم و [[حضرت]] سه مرتبه فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛ هر کس من مولا و [[سرپرست]] او هستم پس [[علی]] مولای اوست.


[[عبدالله]] بن [[علقمه]] از [[ابوسعید]] پرسید: آیا این مطلب را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدی؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: "آری" و به دو گوش و سینه‌اش اشاره کرد و گفت: "گوش‌هایم آن را شنید و قلبم آن را در خود جای داد"<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۳۵۵؛ کتاب الولایة، ابن عقده، ص۲۱۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۴۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۲۸.</ref>. بعد از این بود که [[عبدالله بن علقمه]] از کار خود [[توبه]] کرد"<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.
[[عبدالله]] بن [[علقمه]] از [[ابوسعید]] پرسید: آیا این مطلب را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدی؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: "آری" و به دو گوش و سینه‌اش اشاره کرد و گفت: "گوش‌هایم آن را شنید و قلبم آن را در خود جای داد"<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس هلالی، ص۳۵۵؛ کتاب الولایة، ابن عقده، ص۲۱۵؛ الأمالی، شیخ طوسی، ص۲۴۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۲۲۸.</ref>. بعد از این بود که [[عبدالله بن علقمه]] از کار خود [[توبه]] کرد"<ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۸.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[نقل]] [[حدیث ثقلین]]==
== [[ابوسعید]] و [[نقل]] [[حدیث ثقلین]] ==
ابوسعید خدری یکی از مهم‌ترین [[راویان حدیث]] [[متواتر]] [[ثقلین]] در منابع است که این [[حدیث]] گران‌بها را خود از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده است.
ابوسعید خدری یکی از مهم‌ترین [[راویان حدیث]] [[متواتر]] [[ثقلین]] در منابع است که این [[حدیث]] گران‌بها را خود از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده است.


خط ۴۱: خط ۴۱:
به [[درستی]] که من دو چیز گران‌بها بین شما باقی می‌گذارم که یکی بزرگ‌تر از دیگری است؛ [[کتاب خدا]]، [[قرآن]]، که ریسمانی است که از [[آسمان]] به [[زمین]] کشیده شده و [[عترت]] و [[اهل]] بیتم و همانا این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۷۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۱۴۰؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۴۰؛ الخلاف، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۷.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۹.</ref>.
به [[درستی]] که من دو چیز گران‌بها بین شما باقی می‌گذارم که یکی بزرگ‌تر از دیگری است؛ [[کتاب خدا]]، [[قرآن]]، که ریسمانی است که از [[آسمان]] به [[زمین]] کشیده شده و [[عترت]] و [[اهل]] بیتم و همانا این دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند<ref>المغازی، واقدی، ج۲، ص۵۷۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۱۴۰؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۴۰؛ الخلاف، شیخ طوسی، ج۱، ص۲۷.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۲۹.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[صحابه]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}==
== [[ابوسعید]] و [[صحابه]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}}==
[[نقل]] شده است سال‌ها بعد از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} شخصی نزد [[ابوسعید]] آمد و [[مصاحبت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را به او تبریک گفت. [[ابوسعید]] ابراز [[تأسف]] کرد و گفت: {{عربی| إنّك لا تدري ما أحدثنا بعدَهُ}}؛ تو نمی‌دانی ما بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} چه بدعت‌هایی انجام دادیم<ref>این مضمون از براء بن عازب در صحیح البخاری، بخاری، ج۵، ص۶۶ و المغازی، واقدی، ج۷، ص۲۲۲ نقل شده است.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۰.</ref>.
[[نقل]] شده است سال‌ها بعد از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} شخصی نزد [[ابوسعید]] آمد و [[مصاحبت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را به او تبریک گفت. [[ابوسعید]] ابراز [[تأسف]] کرد و گفت: {{عربی| إنّك لا تدري ما أحدثنا بعدَهُ}}؛ تو نمی‌دانی ما بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} چه بدعت‌هایی انجام دادیم<ref>این مضمون از براء بن عازب در صحیح البخاری، بخاری، ج۵، ص۶۶ و المغازی، واقدی، ج۷، ص۲۲۲ نقل شده است.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۰.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[پیشگویی]] [[پیامبر]]{{صل}}==
== [[ابوسعید]] و [[پیشگویی]] [[پیامبر]]{{صل}}==
[[ابوسعید]] می‌گوید: "پیامبر{{صل}} کرد با [[ناکثین]] ([[اصحاب]] [[جنگ جمل]]) [[قاسطین]] ([[اصحاب]] [[جنگ صفین]]) و [[مارقین]] ([[اصحاب]] [[جنگ نهروان]]) بجنگیم. گفتیم: یا [[رسول الله]]! ما را به [[جنگ]] با اینها امر کردی اما همراه چه کسی باید بجنگیم؟
[[ابوسعید]] می‌گوید: "پیامبر{{صل}} کرد با [[ناکثین]] ([[اصحاب]] [[جنگ جمل]]) [[قاسطین]] ([[اصحاب]] [[جنگ صفین]]) و [[مارقین]] ([[اصحاب]] [[جنگ نهروان]]) بجنگیم. گفتیم: یا [[رسول الله]]! ما را به [[جنگ]] با اینها امر کردی اما همراه چه کسی باید بجنگیم؟


خط ۵۴: خط ۵۴:
[[علی]]{{ع}} رفت اما او را ندید و بازگشت و گفت: "یا [[رسول الله]]! او را ندیدم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ َ الرَّمِيَّةِ لا يعودون فيه حتّى يعود السهم في فوقه‌، فاقتلوهم‌، هم شرّ البريّة}}؛ این مرد و یارانش [[قرآن]] می‌خوانند اما از حنجره‌هاشان عقب‌تر نمی‌رود (در دلشان تأثیر نمی‌گذارد)، از [[دین]] فاصله می‌گیرند همان‌گونه که تیر از کمان فاصله می‌گیرد و به [[دین]] بر نمی‌گردند مگر اینکه تیر به کمان برگردد. پس بکشید آنها را که بدترین افراد روی [[زمین]] هستند"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۵۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۵؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ص۳۲۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
[[علی]]{{ع}} رفت اما او را ندید و بازگشت و گفت: "یا [[رسول الله]]! او را ندیدم". سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|يَقْرَءُونَ الْقُرْآنَ لَا يُجَاوِزُ تَرَاقِيَهُمْ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ َ الرَّمِيَّةِ لا يعودون فيه حتّى يعود السهم في فوقه‌، فاقتلوهم‌، هم شرّ البريّة}}؛ این مرد و یارانش [[قرآن]] می‌خوانند اما از حنجره‌هاشان عقب‌تر نمی‌رود (در دلشان تأثیر نمی‌گذارد)، از [[دین]] فاصله می‌گیرند همان‌گونه که تیر از کمان فاصله می‌گیرد و به [[دین]] بر نمی‌گردند مگر اینکه تیر به کمان برگردد. پس بکشید آنها را که بدترین افراد روی [[زمین]] هستند"<ref>صحیح البخاری، بخاری، ج۸، ص۵۲؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۱۵؛ مناقب الامام امیرالمؤمنین{{ع}}، محمد بن سلیمان کوفی، ص۳۲۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[سبّ]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
== [[ابوسعید]] و [[سبّ]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
بعد از ایامی که بعضی [[حکام]]، [[مؤمنین]] را به [[دشنام]] دادن به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امر]] می‌کردند، از [[ابوسعید]] سؤال شد: شنیده‌ایم شما را هم به [[دشنام]] دادن به [[علی]]{{ع}} [[امر]] کردند، آیا این کار را کردید؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: "معاذ [[الله]]! قسم به خدایی که [[جان]] سعد به دست اوست از [[رسول خدا]]{{صل}} مطلبی درباره [[علی]]{{ع}} شنیدم که حتی اگر اره بر سر من قرار دهند که به او [[دشنام]] بدهم هرگز این کار را نخواهم کرد"<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۵۷ و ۴۴۰؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۰؛ مسند سعد بن ابی وقاص، دورقی، ص۱۸۹؛ مسند ابی یعلی، ابو یعلی موصلی، ج۲، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۲، ص۵۵۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
بعد از ایامی که بعضی [[حکام]]، [[مؤمنین]] را به [[دشنام]] دادن به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[امر]] می‌کردند، از [[ابوسعید]] سؤال شد: شنیده‌ایم شما را هم به [[دشنام]] دادن به [[علی]]{{ع}} [[امر]] کردند، آیا این کار را کردید؟ [[ابوسعید]] پاسخ داد: "معاذ [[الله]]! قسم به خدایی که [[جان]] سعد به دست اوست از [[رسول خدا]]{{صل}} مطلبی درباره [[علی]]{{ع}} شنیدم که حتی اگر اره بر سر من قرار دهند که به او [[دشنام]] بدهم هرگز این کار را نخواهم کرد"<ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۵۷ و ۴۴۰؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۰؛ مسند سعد بن ابی وقاص، دورقی، ص۱۸۹؛ مسند ابی یعلی، ابو یعلی موصلی، ج۲، ص۱۱۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۴۲، ص۴۱۲؛ تهذیب الکمال، مزی، ج۱۲، ص۵۵۵.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[هارون]] عبدی==
== [[ابوسعید]] و [[هارون]] عبدی ==
ابوهارون عبدی می‌گوید: "من به [[عقیده]] [[خوارج]] [[معتقد]] بودم تا این که روزی با ابوسعید خدری همنشین شدم. از او شنیدم که می‌گوید: [[مردم]] به پنج چیز امر شدند اما به چهار تای آن عمل کردند و یکی از آنها را رها کردند. شخصی به او گفت: "ای [[ابا سعید]]! آن چهار امری که به آن عمل کردند چیست؟" او پاسخ داد: "[[نماز]] و [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]]". سپس من از او سؤال کردم: آن امری که رها کردند، چیست؟ او پاسخ داد: "[[ولایت]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}" <ref>المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۷۵؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۷، ص۲۲۷.</ref> از وی سؤال شد: آیا این هم مثل چهار امر دیگر [[واجب]] است؟ او پاسخ داد: "قسم به خدای [[کعبه]]، آری"<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۳۹.</ref>.
ابوهارون عبدی می‌گوید: "من به [[عقیده]] [[خوارج]] [[معتقد]] بودم تا این که روزی با ابوسعید خدری همنشین شدم. از او شنیدم که می‌گوید: [[مردم]] به پنج چیز امر شدند اما به چهار تای آن عمل کردند و یکی از آنها را رها کردند. شخصی به او گفت: "ای [[ابا سعید]]! آن چهار امری که به آن عمل کردند چیست؟" او پاسخ داد: "[[نماز]] و [[زکات]] و [[روزه]] و [[حج]]". سپس من از او سؤال کردم: آن امری که رها کردند، چیست؟ او پاسخ داد: "[[ولایت]] [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}" <ref>المسترشد، محمد بن جریر طبری، ص۴۷۵؛ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۷، ص۲۲۷.</ref> از وی سؤال شد: آیا این هم مثل چهار امر دیگر [[واجب]] است؟ او پاسخ داد: "قسم به خدای [[کعبه]]، آری"<ref>الأمالی، شیخ مفید، ص۱۳۹.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[ملاقات]] [[مرد]] [[یهودی]] با [[امام علی]]{{ع}}==
== [[ابوسعید]] و [[ملاقات]] [[مرد]] [[یهودی]] با [[امام علی]]{{ع}}==
[[ابوسعید]] [[نقل]] می‌کند: "زمانی که [[ابوبکر]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر]] [[جانشین]] او شد من نزد او حاضر بودم که یکی از بزرگان [[یهود]] [[مدینه]] نزد [[عمر]] آمد و به او گفت: "من نزد تو آمدم تا از [[اسلام]] بپرسم، اگر جواب سؤالات مرا بدهی تو عالم‌ترین [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} به [[کتاب و سنت]] هستی".
[[ابوسعید]] [[نقل]] می‌کند: "زمانی که [[ابوبکر]] از [[دنیا]] رفت و [[عمر]] [[جانشین]] او شد من نزد او حاضر بودم که یکی از بزرگان [[یهود]] [[مدینه]] نزد [[عمر]] آمد و به او گفت: "من نزد تو آمدم تا از [[اسلام]] بپرسم، اگر جواب سؤالات مرا بدهی تو عالم‌ترین [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} به [[کتاب و سنت]] هستی".


خط ۹۱: خط ۹۱:
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامَ هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا{{صل}} فِي الْجَنَّةِ فَهِيَ أَفْضَلُهَا وَ أَشْرَفُهَا جَنَّةُ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ مِنْهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ}}؛ برای این [[امت]] [[دوازده امام]] [[هدایت‌گر]] از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است که از [[خاندان]] من هستند و اما [[منزل]] [[پیامبر]] ما در [[بهشت]] در بالاترین و شریف‌ترین قسمت یعنی [[بهشت]] عدن است و اما کسانی که با او در این [[منزل]] خواهند بود، این [[دوازده تن]] از [[نسل]] او و [[مادر]] آنها و [[مادر]] بزرگ آنها ([[حضرت زهرا]]{{س}}) و [[مادر]] مادرشان ([[حضرت خدیجه]]) و [[خاندان]] او هستند که احدی با آنها [[شریک]] نخواهد بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۲؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص۱۵۳؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۷۷؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۹۵؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۲۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَامَ هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَ هُمْ مِنِّي وَ أَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا{{صل}} فِي الْجَنَّةِ فَهِيَ أَفْضَلُهَا وَ أَشْرَفُهَا جَنَّةُ عَدْنٍ وَ أَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ مِنْهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ أُمُّهُمْ وَ جَدَّتُهُمْ أُمُّ أُمِّهِمْ وَ ذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ}}؛ برای این [[امت]] [[دوازده امام]] [[هدایت‌گر]] از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} است که از [[خاندان]] من هستند و اما [[منزل]] [[پیامبر]] ما در [[بهشت]] در بالاترین و شریف‌ترین قسمت یعنی [[بهشت]] عدن است و اما کسانی که با او در این [[منزل]] خواهند بود، این [[دوازده تن]] از [[نسل]] او و [[مادر]] آنها و [[مادر]] بزرگ آنها ([[حضرت زهرا]]{{س}}) و [[مادر]] مادرشان ([[حضرت خدیجه]]) و [[خاندان]] او هستند که احدی با آنها [[شریک]] نخواهد بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۲؛ الغیبه، شیخ طوسی، ص۱۵۳؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۷۷؛ عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۷؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۹۵؛ الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۲۶.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۱.</ref>.


==[[ابوسعید]] و [[معاویه]]==
== [[ابوسعید]] و [[معاویه]] ==
[[ابوسعید]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند که [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|لَا يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ مَخَافَةُ النَّاسِ أَنْ يَقُولَ فِي الْحَقِّ إِذَا رَآهُ أَو عَلِمَه}}؛ [[ترس]] از [[مردم]] کسی از شما را از [[حق]] گویی باز ندارد، زمانی که [[حق]] را می‌بیند یا به آن [[علم]] پیدا می‌کند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۹۲؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹۰، ص۱۰؛ مسند ابی داوود، ابن داوود، ص۲۸۶؛ مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۲، ص۴۱۹؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱، ص۵۱۲.</ref>.
[[ابوسعید]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] می‌کند که [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|لَا يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ مَخَافَةُ النَّاسِ أَنْ يَقُولَ فِي الْحَقِّ إِذَا رَآهُ أَو عَلِمَه}}؛ [[ترس]] از [[مردم]] کسی از شما را از [[حق]] گویی باز ندارد، زمانی که [[حق]] را می‌بیند یا به آن [[علم]] پیدا می‌کند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۳، ص۹۲؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۹۰، ص۱۰؛ مسند ابی داوود، ابن داوود، ص۲۸۶؛ مسند ابی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۲، ص۴۱۹؛ صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج۱، ص۵۱۲.</ref>.


[[ابوسعید]] می‌گوید: "همین [[روایت]] مرا وادار کرد که پیش [[معاویه]] بروم و گوش او را (از [[انتقاد]]) پر کنم و برگردم"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۷؛ المجموع، محیی الدین نووی، ج۲۰، ص۱۷۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref>. اگر چه [[معاویه]] با او برخورد خوبی نداشت و او را از قصر خود بیرون کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.
[[ابوسعید]] می‌گوید: "همین [[روایت]] مرا وادار کرد که پیش [[معاویه]] بروم و گوش او را (از [[انتقاد]]) پر کنم و برگردم"<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۷؛ المجموع، محیی الدین نووی، ج۲۰، ص۱۷۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۶۶.</ref>. اگر چه [[معاویه]] با او برخورد خوبی نداشت و او را از قصر خود بیرون کرد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۲۰، ص۳۷۸.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.


==[[ابوسعید]] و واقعه [[حرّه]]==
== [[ابوسعید]] و واقعه [[حرّه]] ==
واقعه [[حرّه]] در سال شصت و یک [[هجری]] و در پی حمله وحشیانه [[لشکر]] [[یزید]] به [[مدینه]] رخ داد. در هنگام [[جنگ]]، جمعی از [[شامیان]] به [[خانه]] ابوسعید خدری ریختند و پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: "ابوسعید [[خدری]]، [[یار]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}".
واقعه [[حرّه]] در سال شصت و یک [[هجری]] و در پی حمله وحشیانه [[لشکر]] [[یزید]] به [[مدینه]] رخ داد. در هنگام [[جنگ]]، جمعی از [[شامیان]] به [[خانه]] ابوسعید خدری ریختند و پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: "ابوسعید [[خدری]]، [[یار]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}".


خط ۱۱۷: خط ۱۱۷:
گفتم: آری، پس او از پیش من رفت"<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۳۱۱۱؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۲۵۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.
گفتم: آری، پس او از پیش من رفت"<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۷، ص۳۱۱۱؛ الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۱، ص۲۵۱.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۴.</ref>.


==[[مقام]] [[ابوسعید]]==
== [[مقام]] [[ابوسعید]] ==
مورخان، او را یکی از بزرگان [[انصار]] دانسته<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۶۴.</ref> و بر [[فقاهت]] او تأکید کرده‌اند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۸۰؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. وی از [[دوستان]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] کرده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴.</ref>. [[رجال]] شناسان [[شیعه]] نیز او را بزرگ دانسته و از وی [[ستایش]] کرده‌اند، "برقی" وی را در بین [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در ردیف [[سلمان]] و [[ابوذر]] قرار داده<ref>رجال البرقی، برقی، ص۲.</ref> و در بین [[اصحاب امام علی]]{{ع}} در زمره "اصفیاء" [[اصحاب]] شمرده است<ref>رجال البرقی، برقی، ص۳.</ref>. از [[ابوسعید]] [[روایت]] شده که می‌گفت: [[منافقین]] را به دشمنی‌شان با [[علی]]{{ع}} می‌شناختیم.
مورخان، او را یکی از بزرگان [[انصار]] دانسته<ref>المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۵۶۴.</ref> و بر [[فقاهت]] او تأکید کرده‌اند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۶۰۲؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱، ص۱۸۰؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۲، ص۲۸۹.</ref>. وی از [[دوستان]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود و [[حدیث غدیر]] را [[روایت]] کرده است<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۴۴.</ref>. [[رجال]] شناسان [[شیعه]] نیز او را بزرگ دانسته و از وی [[ستایش]] کرده‌اند، "برقی" وی را در بین [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در ردیف [[سلمان]] و [[ابوذر]] قرار داده<ref>رجال البرقی، برقی، ص۲.</ref> و در بین [[اصحاب امام علی]]{{ع}} در زمره "اصفیاء" [[اصحاب]] شمرده است<ref>رجال البرقی، برقی، ص۳.</ref>. از [[ابوسعید]] [[روایت]] شده که می‌گفت: [[منافقین]] را به دشمنی‌شان با [[علی]]{{ع}} می‌شناختیم.


خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
[[امام حسین]]{{ع}} در [[کربلا]] هنگامی که با [[مردم]] به این [[سخن پیامبر]]{{صل}} که فرمودند: {{متن حدیث|الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}، [[احتجاج]] می‌کرد، فرمودند: "اگر مرا [[تصدیق]] می‌کنید پس قول من [[حق]] است و اگر مرا [[تکذیب]] می‌کنید، بپرسید از کسانی که خبر دارند" و سپس عده‌ای از [[صحابه]] را نام برد که یکی از ایشان ابوسعید خدری بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه مقدمه: پروین گنابادی)، ج۱، ص۴۱۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۲۶.</ref>. همچنین در نامه‌ای که [[امام رضا]]{{ع}} درباره اوصاف [[مسلمانان]] واقعی و [[پیروان]] [[حقیقی]] پیامبر به [[مأمون]] نوشته است [[ابوسعید]] را یکی از [[اصحاب]] واقعی [[رسول خدا]]{{صل}} شمرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۳۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۶.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}} در [[کربلا]] هنگامی که با [[مردم]] به این [[سخن پیامبر]]{{صل}} که فرمودند: {{متن حدیث|الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}، [[احتجاج]] می‌کرد، فرمودند: "اگر مرا [[تصدیق]] می‌کنید پس قول من [[حق]] است و اگر مرا [[تکذیب]] می‌کنید، بپرسید از کسانی که خبر دارند" و سپس عده‌ای از [[صحابه]] را نام برد که یکی از ایشان ابوسعید خدری بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه مقدمه: پروین گنابادی)، ج۱، ص۴۱۷؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۲۶.</ref>. همچنین در نامه‌ای که [[امام رضا]]{{ع}} درباره اوصاف [[مسلمانان]] واقعی و [[پیروان]] [[حقیقی]] پیامبر به [[مأمون]] نوشته است [[ابوسعید]] را یکی از [[اصحاب]] واقعی [[رسول خدا]]{{صل}} شمرده است<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، شیخ صدوق، ج۱، ص۱۳۴.</ref><ref>[[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۶.</ref>.


==سرانجام [[ابوسعید]]==
== سرانجام [[ابوسعید]] ==
[[حضرت صادق]]{{ع}}، [[امام ششم]] [[شیعیان]]، فرمود: "دوست ندارم که [[مؤمن]] در [[دنیا]] هیچ [[اذیت]] و مصیبتی نبیند"، سپس فرمود: "ابوسعید [[خدری]] [[مرد]] [[هدایت]] شده‌ای بود و در طریق راست قدم بر می‌داشت؛ موقع مردن سه روز در حال [[جان]] دادن بود تا آن‌که او را [[غسل]] داده و در منزلش بر او [[نماز]] گزاردند"<ref>رجال کشی، کشی، ج۴۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۲۶؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۸، ص۴۷.</ref>.
[[حضرت صادق]]{{ع}}، [[امام ششم]] [[شیعیان]]، فرمود: "دوست ندارم که [[مؤمن]] در [[دنیا]] هیچ [[اذیت]] و مصیبتی نبیند"، سپس فرمود: "ابوسعید [[خدری]] [[مرد]] [[هدایت]] شده‌ای بود و در طریق راست قدم بر می‌داشت؛ موقع مردن سه روز در حال [[جان]] دادن بود تا آن‌که او را [[غسل]] داده و در منزلش بر او [[نماز]] گزاردند"<ref>رجال کشی، کشی، ج۴۰؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۲۶؛ معجم رجال الحدیث، خویی، ج۸، ص۴۷.</ref>.


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش