پرش به محتوا

اخبار غیبی از شهادت حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==[[خبر دادن خدا از شهادت حضرت فاطمه]]{{س}}==
== [[خبر دادن خدا از شهادت حضرت فاطمه]]{{س}}==
۱. «[[محمد بن قولویه]]» به سند خود از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که:
۱. «[[محمد بن قولویه]]» به سند خود از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که:
در [[معراج]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفته شد: [[خداوند تبارک و تعالی]] تو را در سه هنگام، می‌آزماید تا شکیبایی‌ات را [[امتحان]] کند. پیامبر اکرم{{صل}} عرض کرد «پروردگارا! در برابر فرمانت، [[تسلیم]] هستم و بی‌مدد تو بر [[شکیبایی]] ناتوانم، آن سه چیز کدامند»؟
در [[معراج]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفته شد: [[خداوند تبارک و تعالی]] تو را در سه هنگام، می‌آزماید تا شکیبایی‌ات را [[امتحان]] کند. پیامبر اکرم{{صل}} عرض کرد «پروردگارا! در برابر فرمانت، [[تسلیم]] هستم و بی‌مدد تو بر [[شکیبایی]] ناتوانم، آن سه چیز کدامند»؟
خط ۲۲: خط ۲۲:
به دخترت [[فاطمه]]{{س}} ستم روا می‌دارند. او را از حقش [[محروم]] می‌کنند، آنچه را تو، به او دادی با ستم می‌ستانند. در حال بارداری، او را کتک می‌زنند. با [[زور]] وارد خانه‌اش می‌شوند، [[حرمت]] حریمش را می‌شکنند. آن‌گاه او را به [[خفت]] و [[خواری]] می‌کشند در حالی که توان هیچ گونه [[دفاعی]] از خود ندارد. سپس آن بانوی بزرگوار، فرزند باردارش را به علت کتک و آزار [[دشمنان]]، سقط می‌کند و به همین سبب به شهادت می‌رسد. حضرت گفت «ما از آن خداییم و به سوی از باز می‌گردیم»<ref>{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶، این جمله را آیه «استرجاع» می‌نامند که بنابر فرمایش قرآن، مؤمنان آن را هنگام مصیبت دیدن می‌خوانند.</ref> پروردگارا! پذیرفتم و [[تسلیم]] هستم و از تو، [[توفیق]] و [[شکیبایی]] را خواهانم»<ref>کامل الزیارات، ص۴۵۷، ح۸۴۰.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۳۳.</ref>
به دخترت [[فاطمه]]{{س}} ستم روا می‌دارند. او را از حقش [[محروم]] می‌کنند، آنچه را تو، به او دادی با ستم می‌ستانند. در حال بارداری، او را کتک می‌زنند. با [[زور]] وارد خانه‌اش می‌شوند، [[حرمت]] حریمش را می‌شکنند. آن‌گاه او را به [[خفت]] و [[خواری]] می‌کشند در حالی که توان هیچ گونه [[دفاعی]] از خود ندارد. سپس آن بانوی بزرگوار، فرزند باردارش را به علت کتک و آزار [[دشمنان]]، سقط می‌کند و به همین سبب به شهادت می‌رسد. حضرت گفت «ما از آن خداییم و به سوی از باز می‌گردیم»<ref>{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶، این جمله را آیه «استرجاع» می‌نامند که بنابر فرمایش قرآن، مؤمنان آن را هنگام مصیبت دیدن می‌خوانند.</ref> پروردگارا! پذیرفتم و [[تسلیم]] هستم و از تو، [[توفیق]] و [[شکیبایی]] را خواهانم»<ref>کامل الزیارات، ص۴۵۷، ح۸۴۰.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۳۳.</ref>


==[[خبر دادن پیامبر خاتم از شهادت حضرت فاطمه]]{{س}}==
== [[خبر دادن پیامبر خاتم از شهادت حضرت فاطمه]]{{س}}==
۱. «[[صدوق]]» به سند خود از «[[ابن عباس]] [[روایت]] کرده است که:
۱. «[[صدوق]]» به سند خود از «[[ابن عباس]] [[روایت]] کرده است که:
روزی [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بود که حسن{{ع}} سوی او آمد. همین که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} او را دید، گریست و فرمود: «پسرم! کجا می‌روی؟» پیامبر اکرم{{صل}} او را همچنان، می‌خواند و پیش می‌کشید تا اینکه او را بر زانوی راستش نشاند. سپس حسین{{ع}} سمت ایشان آمد.
روزی [[رسول خدا]]{{صل}} نشسته بود که حسن{{ع}} سوی او آمد. همین که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} او را دید، گریست و فرمود: «پسرم! کجا می‌روی؟» پیامبر اکرم{{صل}} او را همچنان، می‌خواند و پیش می‌کشید تا اینکه او را بر زانوی راستش نشاند. سپس حسین{{ع}} سمت ایشان آمد.
خط ۹۸: خط ۹۸:
[[فاطمه]]{{س}} در [[بیماری]] [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نزد ایشان رفت. [[حضرت]] فرمود: «خبر رحلتم را داده‌اند». فاطمه{{س}} گریست، سپس حضرت فرمود:
[[فاطمه]]{{س}} در [[بیماری]] [[وفات پیامبر اکرم]]{{صل}} نزد ایشان رفت. [[حضرت]] فرمود: «خبر رحلتم را داده‌اند». فاطمه{{س}} گریست، سپس حضرت فرمود:
[[گریه]] مکن! تو پس از من ۷۲ [[روز]] و نصف روز، بیشتر نخواهی زیست و نزد من خواهی آمد؛ البته به من نمی‌رسی؛ مگر اینکه قبل از آن، میوه‌های بهشتی به تو [[هدیه]] می‌شود. فاطمه‌{{س}} از مژده [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شاد و خندان شد<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶، ح۳.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۳۵.</ref>
[[گریه]] مکن! تو پس از من ۷۲ [[روز]] و نصف روز، بیشتر نخواهی زیست و نزد من خواهی آمد؛ البته به من نمی‌رسی؛ مگر اینکه قبل از آن، میوه‌های بهشتی به تو [[هدیه]] می‌شود. فاطمه‌{{س}} از مژده [[پیامبر اکرم]]{{صل}} شاد و خندان شد<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۶، ح۳.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۳۵.</ref>
==[[خبر دادن حضرت فاطمه‌ از شهادت خود]]==
== [[خبر دادن حضرت فاطمه‌ از شهادت خود]] ==
«[[طبری]] امامی» به سندش از [[امام صادق]]{{ع}} چنین روایت کرده است:
«[[طبری]] امامی» به سندش از [[امام صادق]]{{ع}} چنین روایت کرده است:
زمانی که پیامبر اکرم{{صل}} درگذشت، تنها [[ثقلین]]؛ «[[کتاب خدا]] و خاندانش» را به یادگار گذاشت. پیامبر اکرم{{صل}} در [[گوش]] فاطمه{{س}} گفت او به زودی به آن حضرت، ملحق خواهد شد و از [[اهل بیت]]{{عم}}، نخستین کسی است که در آن [[دنیا]] به او می‌پیوندد.
زمانی که پیامبر اکرم{{صل}} درگذشت، تنها [[ثقلین]]؛ «[[کتاب خدا]] و خاندانش» را به یادگار گذاشت. پیامبر اکرم{{صل}} در [[گوش]] فاطمه{{س}} گفت او به زودی به آن حضرت، ملحق خواهد شد و از [[اهل بیت]]{{عم}}، نخستین کسی است که در آن [[دنیا]] به او می‌پیوندد.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
[[فاطمه]]{{س}} فرمود: تنها بر تو [[حلال]] است که بدنم را ببینی؛ بنابراین در هنگامی که [[زنان]] مرا [[غسل]] می‌دهند تو نیز کنارم باش. مرا شبانه به [[خاک]] بسپار و هیچ کس را از تربتم، [[آگاه]] مکن<ref>دلائل الامامة، ص۱۳۱، ح۴۲.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۵۳.</ref>
[[فاطمه]]{{س}} فرمود: تنها بر تو [[حلال]] است که بدنم را ببینی؛ بنابراین در هنگامی که [[زنان]] مرا [[غسل]] می‌دهند تو نیز کنارم باش. مرا شبانه به [[خاک]] بسپار و هیچ کس را از تربتم، [[آگاه]] مکن<ref>دلائل الامامة، ص۱۳۱، ح۴۲.</ref><ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[فرهنگ شهادت معصومین ج۱ (کتاب)|فرهنگ شهادت معصومین]]، ج۱ ص ۴۵۳.</ref>


==[[دلداری]] و افشای [[اسرار]] به [[فاطمه]]{{س}}==
== [[دلداری]] و افشای [[اسرار]] به [[فاطمه]]{{س}}==
[[ابوذر]] می‌گوید: در محضر [[رسول خدا]] بودم و ایشان در بستر [[بیماری]] بودند. همان بیماری که با آن از [[دنیا]] رفت. رسول خدا رو به من کرد و فرمود: ای ابوذر [[جان]]! دخترم فاطمه{{س}} را صدا کن. من برخاستم و به حضور [[دختر گرامی رسول خدا]] شتافتم و عرض کردم: ای [[سرور]] [[بانوان]]! [[پدر]] بزرگوارتان را پاسخ دهید! حبیبه [[خدا]] برخاست و چادر بر سر کرد و به محضر پدرش رسول خدا آمد. وقتی پدر عزیزش را با آن حالت بیماری دید خود را به رویش انداخت و گریست. رسول خدا نیز با [[گریه]] دختر نازدانه‌اش گریست و او را به سینه خود چسبانید و فرمود:
[[ابوذر]] می‌گوید: در محضر [[رسول خدا]] بودم و ایشان در بستر [[بیماری]] بودند. همان بیماری که با آن از [[دنیا]] رفت. رسول خدا رو به من کرد و فرمود: ای ابوذر [[جان]]! دخترم فاطمه{{س}} را صدا کن. من برخاستم و به حضور [[دختر گرامی رسول خدا]] شتافتم و عرض کردم: ای [[سرور]] [[بانوان]]! [[پدر]] بزرگوارتان را پاسخ دهید! حبیبه [[خدا]] برخاست و چادر بر سر کرد و به محضر پدرش رسول خدا آمد. وقتی پدر عزیزش را با آن حالت بیماری دید خود را به رویش انداخت و گریست. رسول خدا نیز با [[گریه]] دختر نازدانه‌اش گریست و او را به سینه خود چسبانید و فرمود:
{{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ}}؛
{{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ}}؛
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
رسول خدا فرمود: {{متن حدیث|عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌}}؛ «به تعداد مهتران و نقیبان [[بنی اسرائیل]]»<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳۶، ص۲۸۸.</ref>.
رسول خدا فرمود: {{متن حدیث|عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ‌}}؛ «به تعداد مهتران و نقیبان [[بنی اسرائیل]]»<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳۶، ص۲۸۸.</ref>.
[[عمار]] هم می‌گوید: در آن هنگام که رسول خدا در آخرین لحظات [[زندگی]] خویش به سر می‌برد، من در محضرش بودم. آن [[حضرت]] [[برادر]] و [[جانشین]] خود [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را به کنار بستر خویش خواند و مدت زیادی اسراری را با آن حضرت بازگو نمود. آن‌گاه فرمود:؛
[[عمار]] هم می‌گوید: در آن هنگام که رسول خدا در آخرین لحظات [[زندگی]] خویش به سر می‌برد، من در محضرش بودم. آن [[حضرت]] [[برادر]] و [[جانشین]] خود [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را به کنار بستر خویش خواند و مدت زیادی اسراری را با آن حضرت بازگو نمود. آن‌گاه فرمود:؛
ای علی! تو [[وصی]] و جانشین [[منی]]، تو [[وارث]] منی. به [[حقیقت]] [[خداوند]]، [[دانش]] و [[فهم]] مرا به تو عطا فرموده است. هنگامی که من از [[دنیا]] رفتم [[کینه]] و دشمنی‌هایی که در دل این گروه نسبت به توست، آشکار خواهد گشت و [[حق]] تو را [[غصب]] خواهند نمود.<ref>{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَكَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ وَ غُصِبْتَ عَلَى حَقِّكَ‌}}</ref>. وقتی [[فاطمه]]{{س}} این سخنان را شنید گریست و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} نیز از [[گریه]] [[مادر]]، گریان شدند. [[پیامبر خدا]] که [[تحمل]] [[ناراحتی]] دخترش فاطمه{{س}} و فرزندانش را نداشت، رو به دخت گرامی خویش نمود و فرمود: {{متن حدیث|يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ مِمَّ بُكَاؤُكِ}}؛«ای [[سرور]] [[بانوان]]! چرا گریه می‌کنی؟» 
ای علی! تو [[وصی]] و جانشین [[منی]]، تو [[وارث]] منی. به [[حقیقت]] [[خداوند]]، [[دانش]] و [[فهم]] مرا به تو عطا فرموده است. هنگامی که من از [[دنیا]] رفتم [[کینه]] و دشمنی‌هایی که در دل این گروه نسبت به توست، آشکار خواهد گشت و [[حق]] تو را [[غصب]] خواهند نمود.<ref>{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي قَدْ أَعْطَاكَ اللَّهُ عِلْمِي وَ فَهْمِي فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَكَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ وَ غُصِبْتَ عَلَى حَقِّكَ‌}}</ref>. وقتی [[فاطمه]]{{س}} این سخنان را شنید گریست و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} نیز از [[گریه]] [[مادر]]، گریان شدند. [[پیامبر خدا]] که [[تحمل]] [[ناراحتی]] دخترش فاطمه{{س}} و فرزندانش را نداشت، رو به دخت گرامی خویش نمود و فرمود: {{متن حدیث|يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ مِمَّ بُكَاؤُكِ}}؛«ای [[سرور]] [[بانوان]]! چرا گریه می‌کنی؟»


عرض کرد: {{متن حدیث|يَا أَبَةِ! أَخْشَى الضَّيْعَةَ بَعْدَكَ}}؛ «[[پدر]] [[جان]]! پس از تو از ضایع شدن و مورد [[ستم]] قرار گرفتن می‌ترسم».
عرض کرد: {{متن حدیث|يَا أَبَةِ! أَخْشَى الضَّيْعَةَ بَعْدَكَ}}؛ «[[پدر]] [[جان]]! پس از تو از ضایع شدن و مورد [[ستم]] قرار گرفتن می‌ترسم».
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش