ادراک در فلسفه اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - 'سلسله' به 'سلسله') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = ادراک (پرسش) | | پرسش مرتبط = ادراک (پرسش) | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
مفهوم لغوی ادراک، یافتن چیزی بعد از [[طلب]] آن است. استعمال کلمه ادراک به معنی [[علم]] از مصطلحات [[فلسفی]] است، و در لغت به معنی علم به کار برده نشده است، آنچه در لغت است از این قبیل: {{عربی|لیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فأدرکه}}<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۶۵.</ref>. | مفهوم لغوی ادراک، یافتن چیزی بعد از [[طلب]] آن است. استعمال کلمه ادراک به معنی [[علم]] از مصطلحات [[فلسفی]] است، و در لغت به معنی علم به کار برده نشده است، آنچه در لغت است از این قبیل: {{عربی|لیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فأدرکه}}<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۶۵.</ref>. | ||
[[ادراک]] یعنی دریافتن و رسیدن<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۴۸۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | [[ادراک]] یعنی دریافتن و رسیدن<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۴۸۹.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | ||
==ادراک از منظر فیلسوفان== | == ادراک از منظر فیلسوفان == | ||
===ادراک از نظر بوعلی و [[فارابی]]=== | === ادراک از نظر بوعلی و [[فارابی]] === | ||
ادراک عبارت است از تمثّل [[حقیقت]] ادراکشده در ادراککننده<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۶۵.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | ادراک عبارت است از تمثّل [[حقیقت]] ادراکشده در ادراککننده<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۶۵.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | ||
===ادراک از نظر [[شیخ اشراق]]=== | === ادراک از نظر [[شیخ اشراق]] === | ||
یعنی اگر حالتی را [[احساس]] میکنیم به نام درد، حالتی را احساس میکنیم به نام [[لذّت]]، حالتی را احساس میکنیم به نام [[ترس]]، یک حالتی را هم در خودمان احساس میکنیم که آن را میگوئیم ادراک اشیاء در خارج<ref>شرح مبسوط منظومه، جلد اول، ص۳۲۴.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | یعنی اگر حالتی را [[احساس]] میکنیم به نام درد، حالتی را احساس میکنیم به نام [[لذّت]]، حالتی را احساس میکنیم به نام [[ترس]]، یک حالتی را هم در خودمان احساس میکنیم که آن را میگوئیم ادراک اشیاء در خارج<ref>شرح مبسوط منظومه، جلد اول، ص۳۲۴.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۱.</ref> | ||
==انواع ادراکات== | == انواع ادراکات == | ||
هر کسی بالبداهه و حضور به وجود یک سلسله امور ذهنی که آنها را علوم و ادراکات مینامند، [[اذعان]] دارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۲.</ref>. | هر کسی بالبداهه و حضور به وجود یک سلسله امور ذهنی که آنها را علوم و ادراکات مینامند، [[اذعان]] دارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۲۲.</ref>. | ||
===ادراکات اعتباری=== | === ادراکات اعتباری === | ||
ادراکات اعتباری آنهایی هستند که مستقیماً صورت یک امر خارج از ذهن نیستند. و از راه یکی از [[حواس]]خارجی یا داخلی وارد ذهن نشدهاند. بلکه به ترتیب دیگری ذهن آن مفاهیم را تهیه کرده است. از قبیل تصور وجود و عدم و [[وحدت]] و [[کثرت]] و سایر مفاهیم [[عامه]] ذهن که مسائل فلسفه اولی را تشکیل میدهند و در فلسفه «معقولات ثانیه» خوانده میشود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۱۶.</ref>. ادراکات اعتباری تابع احتیاجات حیاتی و عوامل مخصوص محیط است و با [[تغییر]] آنها تغییر میکند. ادراکات اعتباری یک مسیر تکاملی و نشوء و ارتقاء را طی میکند. ادراکات اعتباری نسبی و موقّت و غیرضروری است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۲.</ref>. [به عبارت دیگر] ادراکات اعتباری فرضهایی است که ذهن به منظور رفع احتیاجات حیاتی آنها را ساخته و جنبه وضعی، قراردادی، فرضی و اعتباری دارد و با واقع نفسالامر سروکاری ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۱.</ref>. | ادراکات اعتباری آنهایی هستند که مستقیماً صورت یک امر خارج از ذهن نیستند. و از راه یکی از [[حواس]]خارجی یا داخلی وارد ذهن نشدهاند. بلکه به ترتیب دیگری ذهن آن مفاهیم را تهیه کرده است. از قبیل تصور وجود و عدم و [[وحدت]] و [[کثرت]] و سایر مفاهیم [[عامه]] ذهن که مسائل فلسفه اولی را تشکیل میدهند و در فلسفه «معقولات ثانیه» خوانده میشود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۱۶.</ref>. ادراکات اعتباری تابع احتیاجات حیاتی و عوامل مخصوص محیط است و با [[تغییر]] آنها تغییر میکند. ادراکات اعتباری یک مسیر تکاملی و نشوء و ارتقاء را طی میکند. ادراکات اعتباری نسبی و موقّت و غیرضروری است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۲.</ref>. [به عبارت دیگر] ادراکات اعتباری فرضهایی است که ذهن به منظور رفع احتیاجات حیاتی آنها را ساخته و جنبه وضعی، قراردادی، فرضی و اعتباری دارد و با واقع نفسالامر سروکاری ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۱.</ref>. | ||
===[[ادراکات]] تصوّری=== | === [[ادراکات]] تصوّری === | ||
ادراکات تصوّری، یعنی تصوّرهای ساده ابتدایی (خالی از [[حکم]]) است که عارض [[ذهن]] میشود، از قبیل [[تصوّر]] سفیدی، سیاهی، گرمی، سردی، خط، سطح، وجود، [[وحدت]] و [[کثرت]]...<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۵۸.</ref>. | ادراکات تصوّری، یعنی تصوّرهای ساده ابتدایی (خالی از [[حکم]]) است که عارض [[ذهن]] میشود، از قبیل [[تصوّر]] سفیدی، سیاهی، گرمی، سردی، خط، سطح، وجود، [[وحدت]] و [[کثرت]]...<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۵۸.</ref>. | ||
===[[ادراکات حقیقی]]=== | === [[ادراکات حقیقی]] === | ||
ادراکات حقیقی انکشافات و انعکاسات [[ذهنی]] واقع و نفسالامر است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۱.</ref>. ادراکات حقیقی تابع احتیاجات طبیعی موجود زنده و عوامل مخصوص محیط زندگانی وی نیست و با [[تغییر]] احتیاجات طبیعی و عوامل محیط تغییر نمیکند. ادراکات حقیقی قابل تطور و نشوء و ارتقاء نیست. ادراکات [[حقیقی]]، مطلق، دائم و ضروری است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۲.</ref>. | ادراکات حقیقی انکشافات و انعکاسات [[ذهنی]] واقع و نفسالامر است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۱.</ref>. ادراکات حقیقی تابع احتیاجات طبیعی موجود زنده و عوامل مخصوص محیط زندگانی وی نیست و با [[تغییر]] احتیاجات طبیعی و عوامل محیط تغییر نمیکند. ادراکات حقیقی قابل تطور و نشوء و ارتقاء نیست. ادراکات [[حقیقی]]، مطلق، دائم و ضروری است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۷۲.</ref>. | ||
===[[ادراکات فطری]]=== | === [[ادراکات فطری]] === | ||
واژه «ادراکات فطری» در اصطلاحات [[فلسفی]] در موارد مختلفی استعمال میشود: | واژه «ادراکات فطری» در اصطلاحات [[فلسفی]] در موارد مختلفی استعمال میشود: | ||
*ادراکاتی که همه اذهان در آنها یکسان هستند یعنی همه اذهان واجد آنها هستند و همه اذهان مانند یکدیگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت کیفیت واجد بودن آنها در میان اذهان اختلافی نیست. از قبیل [[اعتقاد]] به وجود دنیای خارج، که حتی سوفسطائی نیز در حاقّ ذهن خود نمیتواند منکر آن باشد. ما در مقاله دو کلمه فطری را به این معنا استعمال کردیم. این سنخ [[ادراکات تصوری]] و [[تصدیقی]] را میتوان ادراکات عمومی نامید. | * ادراکاتی که همه اذهان در آنها یکسان هستند یعنی همه اذهان واجد آنها هستند و همه اذهان مانند یکدیگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت کیفیت واجد بودن آنها در میان اذهان اختلافی نیست. از قبیل [[اعتقاد]] به وجود دنیای خارج، که حتی سوفسطائی نیز در حاقّ ذهن خود نمیتواند منکر آن باشد. ما در مقاله دو کلمه فطری را به این معنا استعمال کردیم. این سنخ [[ادراکات تصوری]] و [[تصدیقی]] را میتوان ادراکات عمومی نامید. | ||
*ادراکاتی که بالقوّه در ذهن همهکس موجود است. هرچند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است، از قبیل معلوماتی که با [[علم حضوری]] برای نفس معلوم هستند، ولی هنوز به [[علم حصولی]] معلوم نشدهاند. به [[عقیده]] [[صدرالمتألهین]] فطریبودن [[معرفت]] به ذات [[حق]] از این قبیل است. | * ادراکاتی که بالقوّه در ذهن همهکس موجود است. هرچند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است، از قبیل معلوماتی که با [[علم حضوری]] برای نفس معلوم هستند، ولی هنوز به [[علم حصولی]] معلوم نشدهاند. به [[عقیده]] [[صدرالمتألهین]] فطریبودن [[معرفت]] به ذات [[حق]] از این قبیل است. | ||
*در باب [[برهان]] [[منطق]] به قضایایی که برهانشان همواره همراه آنهاست و هیچوقت در نفس، حضور آن قضایا از حضور [[براهین]] و قیاسات آنها منفک نیست فطریات میگویند {{عربی|قضایا قیاساتها معها}}. | * در باب [[برهان]] [[منطق]] به قضایایی که برهانشان همواره همراه آنهاست و هیچوقت در نفس، حضور آن قضایا از حضور [[براهین]] و قیاسات آنها منفک نیست فطریات میگویند {{عربی|قضایا قیاساتها معها}}. | ||
*ادراکات و تصوّراتی که خاصیّت ذاتی [[عقل]] است و هیچگونه استنادی به غیر [[عقل]] ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۳.</ref> | * ادراکات و تصوّراتی که خاصیّت ذاتی [[عقل]] است و هیچگونه استنادی به غیر [[عقل]] ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۳.</ref> | ||
==معناشناسی [[ادراک]]== | == معناشناسی [[ادراک]] == | ||
===ادراک در لغت=== | === ادراک در لغت === | ||
مفهوم لغوی ادراک، ریشه در دستیابی و احاطه به چیزی دارد که هم در [[امور مادی]] و رسیدن و دستیابی و احاطه شیء مادی بر شیء مادی دیگر به [[کار]] میرود، مانند اینکه [[شاگرد]] میگوید من محضر فلان استاد را [[درک]] کردم به این معنا که به [[ملاقات]] او رفته و از نظر ظاهری به او رسیده ام و به حضورش دست یافته ام و هم در امور غیر مادی به کار میرود. مانند دستیابی به یک مطلب [[علمی]] یا احاطه بر یک صورت و معنای [[ذهنی]] و علمی<ref>ابن فارس مقاییس اللغة، ماده درک. | مفهوم لغوی ادراک، ریشه در دستیابی و احاطه به چیزی دارد که هم در [[امور مادی]] و رسیدن و دستیابی و احاطه شیء مادی بر شیء مادی دیگر به [[کار]] میرود، مانند اینکه [[شاگرد]] میگوید من محضر فلان استاد را [[درک]] کردم به این معنا که به [[ملاقات]] او رفته و از نظر ظاهری به او رسیده ام و به حضورش دست یافته ام و هم در امور غیر مادی به کار میرود. مانند دستیابی به یک مطلب [[علمی]] یا احاطه بر یک صورت و معنای [[ذهنی]] و علمی<ref>ابن فارس مقاییس اللغة، ماده درک. </ref>. | ||
بعضی ادراک را احاطه تمام و [[کمال]] به شیء دانسته اند<ref>احمد نگری، دستور العلماء، ص ۷۸، بابا افضل الدین کاشانی، مصنفات، ص ۱۹۷. </ref>: بدان شناختن و دانستن و دریافتن در [[فارسی]] و [[معرفت]] و [[علم]] و ادارک در [[عربی]]، گاه همه به یک معنی اطلاق شود و گاه هر یک به معنی جداگانه اما نزدیک باشند به هم<ref>گوهر مراد ص۵۳. </ref>. در این مقاله مقصود از تمام این واژهها، معنای واحد است. | بعضی ادراک را احاطه تمام و [[کمال]] به شیء دانسته اند<ref>احمد نگری، دستور العلماء، ص ۷۸، بابا افضل الدین کاشانی، مصنفات، ص ۱۹۷. </ref>: بدان شناختن و دانستن و دریافتن در [[فارسی]] و [[معرفت]] و [[علم]] و ادارک در [[عربی]]، گاه همه به یک معنی اطلاق شود و گاه هر یک به معنی جداگانه اما نزدیک باشند به هم<ref>گوهر مراد ص۵۳. </ref>. در این مقاله مقصود از تمام این واژهها، معنای واحد است. | ||
===ادراک در اصطلاح=== | === ادراک در اصطلاح === | ||
هنگام ادارک یک [[واقعیت]]، صفت و حالتی برای [[انسان]] ایجاد میشود که به آن علم و [[آگاهی]] گفته میشود. این علم گاه به گونه ای است که انسان واقعیت آن را مییابد و گاه به گونه ای است که تنها به صورتی از آن دست پیدا میکند<ref>دانش منطق ص ۶۴، منتظری مقدم، محمود. </ref>. | هنگام ادارک یک [[واقعیت]]، صفت و حالتی برای [[انسان]] ایجاد میشود که به آن علم و [[آگاهی]] گفته میشود. این علم گاه به گونه ای است که انسان واقعیت آن را مییابد و گاه به گونه ای است که تنها به صورتی از آن دست پیدا میکند<ref>دانش منطق ص ۶۴، منتظری مقدم، محمود. </ref>. | ||
گروهی علم و ادراک را غیرقابل تعریف دانستهاند. از این گروه بابا [[افضل]] الدین کاشانی است که صریحا میگوید: "[[دانش]] را حدی نیست که بهگفتار از آن آگاهی شاید داد. از آنکه [[حد]] گفتاریست که بدان اسباب و علل محدود شمرده شوند، چون جنس و فصل. تا محدود بذکر آن اسباب و علل روشن و دانسته گردد و علت و روشنی بخش چیز روشنتر از چیز بود. روشنتر از روشنی چیزی نیست که روشنی بوی روشن بود"<ref>مصنفات، ص ۲۲۶. </ref> و "ما به لفظ [[دانش]] نخواهیم جز روشنی و پیدائی وجود چیزها و نه به دانسته جز چیز روشن و پیدا و نه بداننده جز علت و سبب روشنی و پیدائی چیزها.... این الفاظ شرح نام دانشاند نه [[حد]] او، از آنکه چیز را بیان نتوان کرد و روشن نتوان نمود مگر به چیزی روشنتر و پیداتر از او و چیزی نباشد پیداتر و روشنتر از پیدائی و روشنی، تا پیدائی و روشنی بدان پیدا و روشن | گروهی علم و ادراک را غیرقابل تعریف دانستهاند. از این گروه بابا [[افضل]] الدین کاشانی است که صریحا میگوید: "[[دانش]] را حدی نیست که بهگفتار از آن آگاهی شاید داد. از آنکه [[حد]] گفتاریست که بدان اسباب و علل محدود شمرده شوند، چون جنس و فصل. تا محدود بذکر آن اسباب و علل روشن و دانسته گردد و علت و روشنی بخش چیز روشنتر از چیز بود. روشنتر از روشنی چیزی نیست که روشنی بوی روشن بود"<ref>مصنفات، ص ۲۲۶. </ref> و "ما به لفظ [[دانش]] نخواهیم جز روشنی و پیدائی وجود چیزها و نه به دانسته جز چیز روشن و پیدا و نه بداننده جز علت و سبب روشنی و پیدائی چیزها.... این الفاظ شرح نام دانشاند نه [[حد]] او، از آنکه چیز را بیان نتوان کرد و روشن نتوان نمود مگر به چیزی روشنتر و پیداتر از او و چیزی نباشد پیداتر و روشنتر از پیدائی و روشنی، تا پیدائی و روشنی بدان پیدا و روشن گردد"<ref>مصنفات، ص ۱۹۷و۱۹۸. </ref>. | ||
بعضی [[آگاهی]] و [[علم]] را جزء تصورات [[بدیهی]] و بنابراین مستغنی از تعریف دانسته و گفتهاند علم از کیفیات [[نفسانی]] و وجدانی است که هر کس آن را بهطور وضوح در خود مییابد. بنابراین همچنانکه هر کس میداند [[لذت]] و ألم و [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] چیست، میداند علم و آگاهی یعنی چه<ref>شهرروزی، رسائل الشجره | بعضی [[آگاهی]] و [[علم]] را جزء تصورات [[بدیهی]] و بنابراین مستغنی از تعریف دانسته و گفتهاند علم از کیفیات [[نفسانی]] و وجدانی است که هر کس آن را بهطور وضوح در خود مییابد. بنابراین همچنانکه هر کس میداند [[لذت]] و ألم و [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] چیست، میداند علم و آگاهی یعنی چه<ref>شهرروزی، رسائل الشجره الالهیه، ج۲، ص ۴۴۶. </ref>. | ||
هنگام ادارک یک [[واقعیت]] گاه [[انسان]] خود آن را مییابد و گاه تنها به صورتی از آن دست پیدا میکند. بیشتر تعاریف وارده در معنای علم در کتب [[قوم]]، اختصاص به صورت دوم دارد؛ لذا در ادامه به تعاریف این قسم اشاره میشود. | هنگام ادارک یک [[واقعیت]] گاه [[انسان]] خود آن را مییابد و گاه تنها به صورتی از آن دست پیدا میکند. بیشتر تعاریف وارده در معنای علم در کتب [[قوم]]، اختصاص به صورت دوم دارد؛ لذا در ادامه به تعاریف این قسم اشاره میشود. | ||
بین [[اهل]] تحقیق [[اختلاف]] است که ماهیت [[علم حصولی]] چیست. یعنی تحت کدام مقوله از مقولات [[عشر]] واقع است. بعضی آن را از مقوله کیف و بعضی از مقوله [[انفعال]] و بعضی از مقوله اضافه و بعضی از مقوله فعل دانستهاند. توضیح آنکه چون [[نفس]] توجه به چیزی کند، سه چیز بهحصول میپیوندد: یکی صورت آن چیز، دیگر انتقاش نفس به آن صورت و بالاخره اضافه بین [[عالم]] و معلوم. حال اختلاف است در اینکه علم کدام یک از این امور است؟ آیا | بین [[اهل]] تحقیق [[اختلاف]] است که ماهیت [[علم حصولی]] چیست. یعنی تحت کدام مقوله از مقولات [[عشر]] واقع است. بعضی آن را از مقوله کیف و بعضی از مقوله [[انفعال]] و بعضی از مقوله اضافه و بعضی از مقوله فعل دانستهاند. توضیح آنکه چون [[نفس]] توجه به چیزی کند، سه چیز بهحصول میپیوندد: یکی صورت آن چیز، دیگر انتقاش نفس به آن صورت و بالاخره اضافه بین [[عالم]] و معلوم. حال اختلاف است در اینکه علم کدام یک از این امور است؟ آیا خود آن صورت علم است، یا انتقاش نفس بدان صورت، یا نسبت بین عالم و معلوم؟ | ||
#محققین قائلند همان صورتی که حاصل شده است، علم است، بنابراین علم از مقوله کیف است، چه این صورت از جمله کیفیاتی است که مختص به موجودات ذونفس است، مانند [[غم]] و [[شادی]] و [[حلم]] و [[عدالت]] و [[شجاعت]] که از کیفیات [[نفسانی]] هستند<ref>علامه حلی، الاسرار الخفیه، ص ۳۸۶- ابن سینا، | # محققین قائلند همان صورتی که حاصل شده است، علم است، بنابراین علم از مقوله کیف است، چه این صورت از جمله کیفیاتی است که مختص به موجودات ذونفس است، مانند [[غم]] و [[شادی]] و [[حلم]] و [[عدالت]] و [[شجاعت]] که از کیفیات [[نفسانی]] هستند<ref>علامه حلی، الاسرار الخفیه، ص ۳۸۶- ابن سینا، التعلیقات، ص۷۹- بهمنیار، التحصیل، ص ۷۴۵، احمد نگری، دستور العلماء ص ۷۸- سبزواری، اسرارالحکم، ص ۲۳۹- آملی، درر الفوائد، ج۲، ص۳۷۲. </ref>. | ||
#بعضی برآنند که [[علم]] عبارت از انتقاش [[نفس]] بدان صورت است و بهتعبیر دیگر علم، قبول نفس آن صورت است. بنابراین [[عقیده]] علم از مقوله [[انفعال]] است، به اعتبار اینکه انفعالی است که در نفس حاصل میشود<ref>ابن سینا، التعلیقات، ص ۱۹- احمد نگری، دستورالعلماء، ص ۷۸. </ref>. | # بعضی برآنند که [[علم]] عبارت از انتقاش [[نفس]] بدان صورت است و بهتعبیر دیگر علم، قبول نفس آن صورت است. بنابراین [[عقیده]] علم از مقوله [[انفعال]] است، به اعتبار اینکه انفعالی است که در نفس حاصل میشود<ref>ابن سینا، التعلیقات، ص ۱۹- احمد نگری، دستورالعلماء، ص ۷۸. </ref>. | ||
#برخی نیز (مانند [[فخر رازی]]) علم را نسبت بین [[عالم]] و معلوم دانسته و آن را از مقوله اضافه پنداشته اند<ref>دره التاج، جلد اول از بخش نخستین، ص ۶۱ به بعد، حاشیه تعدیل المیزان بر حاشیه مولی عبدالله ص ۱۱. </ref>. | # برخی نیز (مانند [[فخر رازی]]) علم را نسبت بین [[عالم]] و معلوم دانسته و آن را از مقوله اضافه پنداشته اند<ref>دره التاج، جلد اول از بخش نخستین، ص ۶۱ به بعد، حاشیه تعدیل المیزان بر حاشیه مولی عبدالله ص ۱۱. </ref>. | ||
#بعضی دیگر علم را عبارت از تأثیر تدریجی نفس بر اشیاء [[خارجی]] دانسته و در واقع آن را از مقوله فعل شمردهاند. | # بعضی دیگر علم را عبارت از تأثیر تدریجی نفس بر اشیاء [[خارجی]] دانسته و در واقع آن را از مقوله فعل شمردهاند. | ||
#جمعی نیز (مانند ملا صدرا) اساسا علم را خارج از مقولات [[عشر]] میدانند و برآنند که علم وجود است نه ماهیت، بنابراین تحت هیچ یک از مقولات عشر که اقسام ماهیات هستند، قرار نمیگیرد<ref>ملاصدرا، الهیات اسفار، از ص ۲۷۰ به بعد، مخصوصا ص ۲۹۵. </ref>. | # جمعی نیز (مانند ملا صدرا) اساسا علم را خارج از مقولات [[عشر]] میدانند و برآنند که علم وجود است نه ماهیت، بنابراین تحت هیچ یک از مقولات عشر که اقسام ماهیات هستند، قرار نمیگیرد<ref>ملاصدرا، الهیات اسفار، از ص ۲۷۰ به بعد، مخصوصا ص ۲۹۵. </ref>. | ||
بنابر این عقیده، علم وجود است نه ماهیت و چون وجود فی [[حد]] ذاته نه [[جوهر]] است و نه عرض، بلکه ما به التحقق جواهر و [[اعراض]] است، علم نه از مقوله جوهر است و نه از مقولات اعراض و مانند وجود امری مقول به تشکیک است. در یک مورد مانند [[علم واجب]] عین ذات [[واجب]] است و در یک مورد مانند [[علم حصولی]] کیف نفسانی است<ref>منطق صوری، ص ۸. </ref>. | بنابر این عقیده، علم وجود است نه ماهیت و چون وجود فی [[حد]] ذاته نه [[جوهر]] است و نه عرض، بلکه ما به التحقق جواهر و [[اعراض]] است، علم نه از مقوله جوهر است و نه از مقولات اعراض و مانند وجود امری مقول به تشکیک است. در یک مورد مانند [[علم واجب]] عین ذات [[واجب]] است و در یک مورد مانند [[علم حصولی]] کیف نفسانی است<ref>منطق صوری، ص ۸. </ref>. | ||
==انواع مدرَکات [[انسان]]== | == انواع مدرَکات [[انسان]] == | ||
مدرَکات انسان یا معانی هستند و یا [[صور]]. معانی بر دو قسماند: معانی کلّی و معانی جزئی. معانی، ادراکاتی هستند که از طریق حواس ظاهری به دست نمیآیند؛ مانند [[محبّت]]، [[کینه]] و [[دشمنی]]. گاهی این معانی کلّی هستند؛ مانند مفهوم کلّی محبّت و یا مفهوم کلّی [[عداوت]] و دشمنی که اینها را قوّة عاقله [[درک]] میکند و گاهی نیز این معانی جزئی هستند؛ مانند محبّت [[مادر]] و [[پدر]] شخصی خاصّ به او و یا دشمنی فرد خاصّ و.... این معانی جزئی را [[وهم]] [[ادراک]] میکند<ref>شیرازی (ملاصدرا)، ۱۳۸۷: ۱۷۶۳ </ref>. | مدرَکات انسان یا معانی هستند و یا [[صور]]. معانی بر دو قسماند: معانی کلّی و معانی جزئی. معانی، ادراکاتی هستند که از طریق حواس ظاهری به دست نمیآیند؛ مانند [[محبّت]]، [[کینه]] و [[دشمنی]]. گاهی این معانی کلّی هستند؛ مانند مفهوم کلّی محبّت و یا مفهوم کلّی [[عداوت]] و دشمنی که اینها را قوّة عاقله [[درک]] میکند و گاهی نیز این معانی جزئی هستند؛ مانند محبّت [[مادر]] و [[پدر]] شخصی خاصّ به او و یا دشمنی فرد خاصّ و.... این معانی جزئی را [[وهم]] [[ادراک]] میکند<ref>شیرازی (ملاصدرا)، ۱۳۸۷: ۱۷۶۳ </ref>. | ||
==اقسام [[ادراکات]]== | == اقسام [[ادراکات]] == | ||
ادراکات به اعتبارات مختلف دارای تقسیمات متعددی است. در یک تقسیمبندی کلان ادراک را به [[حسی]]، خیالی، وهمی و [[عقلی]] تقسیم میکنند<ref>ملاصدرا. </ref>. | ادراکات به اعتبارات مختلف دارای تقسیمات متعددی است. در یک تقسیمبندی کلان ادراک را به [[حسی]]، خیالی، وهمی و [[عقلی]] تقسیم میکنند<ref>ملاصدرا. </ref>. | ||
ملاّصدرا در فصلی که در کتاب اسفار با عنوان «فی انواع الادراکات» گشوده است، نخست انواع ادراکات را چهار نوع میداند و سپس آنها را به سه نوع به تناسب [[عوالم]] سهگانه [[طبیعت]]: محسوس، مثال و [[عقل]] برمیگرداند. در آغاز میگوید: "بدان که ادراکات بر چهار نوع است: [[احساس]]، تخیّل، توهم،[[تعقل]] و سپس در توضیح این چهار نوع ادامه میدهد: "احساس"، ادراک چیزی [[مادّی]] است که نزد ادراککننده با همان ویژگیها و خصوصیات محسوسش نظیر [[زمان]] و مکان و وضع و کیف و کم و غیر آن حاضر شده باشد، لکن آنچه نزد ادراککننده حاضر میشود، صورتی از آن شیء محسوس است نه خود آن؛ زیرا بدون آنکه در احساسکننده اثری از محسوس پیدا شود، حالت بالقوّه احساسکننده به حالت بالفعل تبدیل نخواهد شد و باید اثری که از محسوس برای احساسکننده حاصل میشود، با احساسکننده تناسب داشته باشد [از نظر نوع وجود همسان باشند]؛ زیرا اگر اثر محسوس متناسب با احساسکننده نباشد، احساس حاصل نخواهد شد. بنابراین باید آنچه در حسّ حاصل میشود، صورتی باشد مجرّد از مادّه، لکن تجرّدی که در اینجا به وسیله حسّ صورت میگیرد تجرّد کامل نیست. پس از حسّ، نوبت به تخیّل میرسد. تخیّل نیز ادراک آن شیء مادّی است با همان خصوصیات و ویژگیهایش؛ زیرا قوّه [[خیال]] همان را تخیّل میکند و نقش برمیدارد که در [[احساس]] آمده است و توهّم، [[ادراک]] معنای غیر محسوس است، بلکه ادراک معنای معقولی است، لکن نه به نحو کلیّت و عموم، بلکه به نحو اضافه به جزئی محسوس و لذا معنای متوهّم هیچگاه مشترک نیست، بلکه مخصوص به همان معنای شخصی و جزئی است که احساس و تخیّل بدان تعلّق گرفته است. اما تعقّل، ادراک شیء است به لحاظ [[حقیقت]] و ماهیتش بدون اینکه چیز دیگری در نظر گرفته شود؛ چه این حقیقت را به [[تنهایی]] یافته باشد یا همراه دیگر صفاتی که به همین نوع [یعنی به لحاظ حقیقت و ماهیت که با کلیّت و عموم تلازم دارد] ادراک شدهاند. پس هر ادراکی به نوعی از تجرید [[نیازمند]] است و این چهار نوع ادراک هرکدام به ترتیب همراه با نوعی تجرید است. ادراک نخست [ادراک [[حسّی]]] به سه چیز مشروط است: اوّل، [[حضور]] ماده مُدرَک نزد آلت و وسیله ادراک؛ دوم، آمیختگی با خصوصیّات ادراکشونده؛ سوم، جزئی بودن ادراکشونده و ادراک دوم [تخیّل] از شرط اول رها است و ادراک سوم [توهّم] از شرط دوم رها است و ادراک چهارم [تعقّل] از همه این شروط رها است. [یعنی نه به حضور مادّه مدرَک نزد وسیله و ابزار ادراک نیازمند است و نه آمیخته با خصوصیات ادراکشونده است و نه جزئی است.] و بدان که فرق میان ادراک وهمی و [[عقلی]]، بالذات نیست، بلکه به سبب اثری خارج از ذات آنهاست که عبارت از تعلق و اضافه به جزئی و عدم آن است. پس در حقیقت ادراک سه نوع است همانگونه که [[عوالم]] سه نوع هستند و گویی [[وهم]] همان [[عقل]] است که از رتبه و جایگاه خود تنزّل یافته است". | ملاّصدرا در فصلی که در کتاب اسفار با عنوان «فی انواع الادراکات» گشوده است، نخست انواع ادراکات را چهار نوع میداند و سپس آنها را به سه نوع به تناسب [[عوالم]] سهگانه [[طبیعت]]: محسوس، مثال و [[عقل]] برمیگرداند. در آغاز میگوید: "بدان که ادراکات بر چهار نوع است: [[احساس]]، تخیّل، توهم، [[تعقل]] و سپس در توضیح این چهار نوع ادامه میدهد: "احساس"، ادراک چیزی [[مادّی]] است که نزد ادراککننده با همان ویژگیها و خصوصیات محسوسش نظیر [[زمان]] و مکان و وضع و کیف و کم و غیر آن حاضر شده باشد، لکن آنچه نزد ادراککننده حاضر میشود، صورتی از آن شیء محسوس است نه خود آن؛ زیرا بدون آنکه در احساسکننده اثری از محسوس پیدا شود، حالت بالقوّه احساسکننده به حالت بالفعل تبدیل نخواهد شد و باید اثری که از محسوس برای احساسکننده حاصل میشود، با احساسکننده تناسب داشته باشد [از نظر نوع وجود همسان باشند]؛ زیرا اگر اثر محسوس متناسب با احساسکننده نباشد، احساس حاصل نخواهد شد. بنابراین باید آنچه در حسّ حاصل میشود، صورتی باشد مجرّد از مادّه، لکن تجرّدی که در اینجا به وسیله حسّ صورت میگیرد تجرّد کامل نیست. پس از حسّ، نوبت به تخیّل میرسد. تخیّل نیز ادراک آن شیء مادّی است با همان خصوصیات و ویژگیهایش؛ زیرا قوّه [[خیال]] همان را تخیّل میکند و نقش برمیدارد که در [[احساس]] آمده است و توهّم، [[ادراک]] معنای غیر محسوس است، بلکه ادراک معنای معقولی است، لکن نه به نحو کلیّت و عموم، بلکه به نحو اضافه به جزئی محسوس و لذا معنای متوهّم هیچگاه مشترک نیست، بلکه مخصوص به همان معنای شخصی و جزئی است که احساس و تخیّل بدان تعلّق گرفته است. اما تعقّل، ادراک شیء است به لحاظ [[حقیقت]] و ماهیتش بدون اینکه چیز دیگری در نظر گرفته شود؛ چه این حقیقت را به [[تنهایی]] یافته باشد یا همراه دیگر صفاتی که به همین نوع [یعنی به لحاظ حقیقت و ماهیت که با کلیّت و عموم تلازم دارد] ادراک شدهاند. پس هر ادراکی به نوعی از تجرید [[نیازمند]] است و این چهار نوع ادراک هرکدام به ترتیب همراه با نوعی تجرید است. ادراک نخست [ادراک [[حسّی]]] به سه چیز مشروط است: اوّل، [[حضور]] ماده مُدرَک نزد آلت و وسیله ادراک؛ دوم، آمیختگی با خصوصیّات ادراکشونده؛ سوم، جزئی بودن ادراکشونده و ادراک دوم [تخیّل] از شرط اول رها است و ادراک سوم [توهّم] از شرط دوم رها است و ادراک چهارم [تعقّل] از همه این شروط رها است. [یعنی نه به حضور مادّه مدرَک نزد وسیله و ابزار ادراک نیازمند است و نه آمیخته با خصوصیات ادراکشونده است و نه جزئی است.] و بدان که فرق میان ادراک وهمی و [[عقلی]]، بالذات نیست، بلکه به سبب اثری خارج از ذات آنهاست که عبارت از تعلق و اضافه به جزئی و عدم آن است. پس در حقیقت ادراک سه نوع است همانگونه که [[عوالم]] سه نوع هستند و گویی [[وهم]] همان [[عقل]] است که از رتبه و جایگاه خود تنزّل یافته است". | ||
از آنچه در این متن آمده، نتایج زیر به دست میآید: | از آنچه در این متن آمده، نتایج زیر به دست میآید: | ||
#مراتب و مراحل اصلی ادراک چهار مرتبه است: اول مرتبه حسّ است. ادراک در این مرتبه به وسیله تماس [[حسّی]] ادراککننده با محسوس مادی حاصل میشود و با پایان یافتن این تماس حسّی، پایان مییابد. دوم مرتبه تخیّل است که پس از [[احساس]] و برقراری تماس حسّی بین دستگاههای حسّی [[ادراک]] با شیء محسوس، [[ذهن]] [[آدمی]] صورتی از این احساس را نزد خود نگه میدارد. این صورت پس از پایان یافتن رابطه حسّی با شیء محسوس همچنان در ذهن باقی میماند. این صورت که از آن به «[[صورت خیالی]]» تعبیر میشود، همه خصوصیات شیء محسوس را جز مادّۀ آن داراست. سوم مرتبه [[وهم]] است. در این مرتبه ذهن آدمی صورت محسوس را از خصوصیاتش مجرّد میکند بدون آنکه رابطه این صورت مجرّد با آن مصداق محسوس به طور کامل قطع شود. صورت مجرّد، که صورت وهمی شیء محسوس است، بر غیر آن شیء جزئی محسوس قابل انطباق نیست؛ نظیر تصویر مبهمی که در ذهن ما از چیزی منعکس میشود که آن را از دور میبینیم، اما خصوصیاتش را ادراک نمیکنیم و نمیدانیم حیوان است یا [[انسان]] و رنگ و حجم و ترکیب اجزا و اعضایش را دقیقا نمیدانیم. این تصویر با آنکه فاقد خصوصیات آن شیء [[خارجی]] است، بر آن منطبق است و بر غیر آن منطبق نیست و با آنکه مجرّد از خصوصیات است، جزئی است. ادراک وهمی نیز از این قبیل است، با آنکه از خصوصیات مُدرَک محسوس مجرّد شده است، ولی از جزئیّت بیرون نیامده، و تنها بر همان شیء خاص قابل انطباق است. مرتبه چهارم ادراک، مرتبه تعقّل است. در این مرتبه ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرّد میکند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مُدرَک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مُدرَک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرّد کامل صورت ادراکی است. | # مراتب و مراحل اصلی ادراک چهار مرتبه است: اول مرتبه حسّ است. ادراک در این مرتبه به وسیله تماس [[حسّی]] ادراککننده با محسوس مادی حاصل میشود و با پایان یافتن این تماس حسّی، پایان مییابد. دوم مرتبه تخیّل است که پس از [[احساس]] و برقراری تماس حسّی بین دستگاههای حسّی [[ادراک]] با شیء محسوس، [[ذهن]] [[آدمی]] صورتی از این احساس را نزد خود نگه میدارد. این صورت پس از پایان یافتن رابطه حسّی با شیء محسوس همچنان در ذهن باقی میماند. این صورت که از آن به «[[صورت خیالی]]» تعبیر میشود، همه خصوصیات شیء محسوس را جز مادّۀ آن داراست. سوم مرتبه [[وهم]] است. در این مرتبه ذهن آدمی صورت محسوس را از خصوصیاتش مجرّد میکند بدون آنکه رابطه این صورت مجرّد با آن مصداق محسوس به طور کامل قطع شود. صورت مجرّد، که صورت وهمی شیء محسوس است، بر غیر آن شیء جزئی محسوس قابل انطباق نیست؛ نظیر تصویر مبهمی که در ذهن ما از چیزی منعکس میشود که آن را از دور میبینیم، اما خصوصیاتش را ادراک نمیکنیم و نمیدانیم حیوان است یا [[انسان]] و رنگ و حجم و ترکیب اجزا و اعضایش را دقیقا نمیدانیم. این تصویر با آنکه فاقد خصوصیات آن شیء [[خارجی]] است، بر آن منطبق است و بر غیر آن منطبق نیست و با آنکه مجرّد از خصوصیات است، جزئی است. ادراک وهمی نیز از این قبیل است، با آنکه از خصوصیات مُدرَک محسوس مجرّد شده است، ولی از جزئیّت بیرون نیامده، و تنها بر همان شیء خاص قابل انطباق است. مرتبه چهارم ادراک، مرتبه تعقّل است. در این مرتبه ذهن، صورت ادراکی را از همه خصوصیاتش و نیز از حالت جزئی و شخصی بودنش مجرّد میکند. صورت ادراکی در اینجا نه تنها بر مُدرَک محسوس قابل انطباق است، بلکه بر اشیای دیگری نیز که با آن مُدرَک محسوس در این صورت کلی مشترکند قابل انطباق است. این مرتبه، مرتبه تجرّد کامل صورت ادراکی است. | ||
#تفاوت بین مراتب [[ادراک حسی]] و خیالی و [[عقلی]]، تفاوت بالذّات است؛ بدین معنا که هریک از این سه مرتب [[درجه]] ای از مراتب وجودی [[نفس]] است که با دیگری متفاوت است در حالی که تفاوت بین [[ادراک]] وهمی و [[ادراک عقلی]] تفاوت بالذات نیست بلکه به لحاظ موضوع ادراک یعنی مدرَک است؛ زیرا [[مدرک]] در ادراک وهمی جزئی است و در ادراک عقلی کلی. بنابراین میان ادراک وهمی و ادراک عقلی تفاوت مرتبه [[حقیقی]] نیست. پس در [[حقیقت]] مراتب ادراک به سه مرتبه اصلی باز میگردند: [[حس]]، [[خیال]] و [[عقل]]<ref>محسن اراکی، مقاله حقیقت ادراک و مراحل آن در فلسفه ملاصدرا. </ref>. | # تفاوت بین مراتب [[ادراک حسی]] و خیالی و [[عقلی]]، تفاوت بالذّات است؛ بدین معنا که هریک از این سه مرتب [[درجه]] ای از مراتب وجودی [[نفس]] است که با دیگری متفاوت است در حالی که تفاوت بین [[ادراک]] وهمی و [[ادراک عقلی]] تفاوت بالذات نیست بلکه به لحاظ موضوع ادراک یعنی مدرَک است؛ زیرا [[مدرک]] در ادراک وهمی جزئی است و در ادراک عقلی کلی. بنابراین میان ادراک وهمی و ادراک عقلی تفاوت مرتبه [[حقیقی]] نیست. پس در [[حقیقت]] مراتب ادراک به سه مرتبه اصلی باز میگردند: [[حس]]، [[خیال]] و [[عقل]]<ref>محسن اراکی، مقاله حقیقت ادراک و مراحل آن در فلسفه ملاصدرا. </ref>. | ||
==[[ادراک حقیقی]] ـ ادراک اعتباری== | == [[ادراک حقیقی]] ـ ادراک اعتباری == | ||
بهطور کلی [[ادراکات]] و مفاهیم [[ذهنی]] به سه دسته تقسیم میشوند: | بهطور کلی [[ادراکات]] و مفاهیم [[ذهنی]] به سه دسته تقسیم میشوند: | ||
#یک دسته از مفاهیم که با مصادیق [[خارجی]] و وجودات [[عینی]] قابل انطباق هستند، این مفاهیم را "حقیقت" مینامند، مانند تصوراتی که از [[انسانها]]، حیوانات و دیگر اجسام و اشیاء خارجی دارد. | # یک دسته از مفاهیم که با مصادیق [[خارجی]] و وجودات [[عینی]] قابل انطباق هستند، این مفاهیم را "حقیقت" مینامند، مانند تصوراتی که از [[انسانها]]، حیوانات و دیگر اجسام و اشیاء خارجی دارد. | ||
#در مقابل دسته اول، مفاهیم دیگری وجود دارد که هرگز قابل انطباق با مصادیق خارجی نبوده و تنها در نظر کسی که آن را [[تصور]] نموده، دارای "ما به الازاء" است و حال آنکه در واقع ما به الازائی برای آن وجود ندارد. در حقیقت این دسته از مفاهیم "[[پندار]] سراب حقیقتاند"، بدون اینکه کوچکترین بهرهای از حقیقت برده باشند. به مفاهیمی از این دست "[[وهم]]" گفته میشود، مانند مفاهیم: سیمرغ، غول، [[پری]]، [[بخت]] و... که همگی زائیده توهم و [[گمان]] است. | # در مقابل دسته اول، مفاهیم دیگری وجود دارد که هرگز قابل انطباق با مصادیق خارجی نبوده و تنها در نظر کسی که آن را [[تصور]] نموده، دارای "ما به الازاء" است و حال آنکه در واقع ما به الازائی برای آن وجود ندارد. در حقیقت این دسته از مفاهیم "[[پندار]] سراب حقیقتاند"، بدون اینکه کوچکترین بهرهای از حقیقت برده باشند. به مفاهیمی از این دست "[[وهم]]" گفته میشود، مانند مفاهیم: سیمرغ، غول، [[پری]]، [[بخت]] و... که همگی زائیده توهم و [[گمان]] است. | ||
#دسته سوم، از سنخ مفاهیم قسم دوم، یعنی"پندار حقیقت" است، با این فرق که مفهوم قسم دوم، صاحب خود را [[فریب]] داده و خود را نزد وی به عنوان "حقیقت" به نمایش میگذارد و روی همین جهت وی از حیث لا یشعر و به گمان اینکه چنین پنداری عین حقیقت است، با آن [[معامله]] "واقع" را نموده و آثار حقیقت را بر آن مترتب میسازد، همانطور که مجذوب حقیقت میشود، مجذوب آن شده و یا از آن فرار مینماید. | # دسته سوم، از سنخ مفاهیم قسم دوم، یعنی"پندار حقیقت" است، با این فرق که مفهوم قسم دوم، صاحب خود را [[فریب]] داده و خود را نزد وی به عنوان "حقیقت" به نمایش میگذارد و روی همین جهت وی از حیث لا یشعر و به گمان اینکه چنین پنداری عین حقیقت است، با آن [[معامله]] "واقع" را نموده و آثار حقیقت را بر آن مترتب میسازد، همانطور که مجذوب حقیقت میشود، مجذوب آن شده و یا از آن فرار مینماید. | ||
در قسم سوم "صاحب [[پندار]]" با [[علم]] به اینکه این مفهوم، پنداری بیش نیست اما بنا بر [[مصالح]] و اغراضی با آن [[معامله]] [[حقیقت]] نموده و آثار حقیقت را بر آن مترتب میسازد و لذا چنین مفهومی را میتوان "شبه حقیقت" نامید. | در قسم سوم "صاحب [[پندار]]" با [[علم]] به اینکه این مفهوم، پنداری بیش نیست اما بنا بر [[مصالح]] و اغراضی با آن [[معامله]] [[حقیقت]] نموده و آثار حقیقت را بر آن مترتب میسازد و لذا چنین مفهومی را میتوان "شبه حقیقت" نامید. | ||
[[هنر]] [[فلسفه]] هم این است که [[فیلسوف]] را از دام "پندار و [[وهم]]" رهانیده و دیده او را نسبت به "شبه حقیقت" [[بینا]] نموده، وی را همنشین با "حقایق" و بلکه "عین حقایق" نماید. چنانکه در تعریف فلسفه گفتهاند: "صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی" و این رسالتی بس دشوار و طریقی بس طولانی است و در عین حال نتیجه آن وصول به گوهری بیبها ـ از فرط بهاء ـ است. | [[هنر]] [[فلسفه]] هم این است که [[فیلسوف]] را از دام "پندار و [[وهم]]" رهانیده و دیده او را نسبت به "شبه حقیقت" [[بینا]] نموده، وی را همنشین با "حقایق" و بلکه "عین حقایق" نماید. چنانکه در تعریف فلسفه گفتهاند: "صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی" و این رسالتی بس دشوار و طریقی بس طولانی است و در عین حال نتیجه آن وصول به گوهری بیبها ـ از فرط بهاء ـ است. | ||
در این مقال به [[قدر]] وسعت مجال، بنا بر بحث از قسم نخستین و آخرین این اقسام سه گانه است، بدین منظور بایسته مینماید قدری به کاووش در زمینه "اعتباریات" پرداخته شود: | در این مقال به [[قدر]] وسعت مجال، بنا بر بحث از قسم نخستین و آخرین این اقسام سه گانه است، بدین منظور بایسته مینماید قدری به کاووش در زمینه "اعتباریات" پرداخته شود: | ||
===مفاهیم اعتباری=== | === مفاهیم اعتباری === | ||
همان گونه که [[گذشت]] "مفهوم اعتباری" محصول [[اندیشه]] صاحبان [[فکر]] است که به منظور [[مصلحت]] و غرضی این امر صورت میگیرد و این نیازها و [[روابط اجتماعی]] آنان است که [[انگیزه]] لحاظ چنین مفاهیمی میگردد و در واقع "مفاهیم اعتباری" زائیده نیازهای حیاتی و روابط اجتماعی است، بهطوری که اگر یک فرد قطع نظر از نیازهای حیاتی و [[نظام اجتماعی]] لحاظ گردد، هیچ احتیاجی به چنین قراردادها و رنگآمیزهای اعتباری ندارد. مثلا مفهوم "[[ریاست]]"، "[[وکالت]]"، "[[وزارت]]" و مفاهیم دیگری از این دست، فقط در پرتو [[زندگی اجتماعی]] و نیز نیازهای حیاتی است که میتوان بدان رنگ حقیقت زد و در غیر این صورت این مفاهیم نه تنها به [[کار]] نیامده بلکه پندار محض بوده و از مفاهیم قسم دوم به حساب میآید. | همان گونه که [[گذشت]] "مفهوم اعتباری" محصول [[اندیشه]] صاحبان [[فکر]] است که به منظور [[مصلحت]] و غرضی این امر صورت میگیرد و این نیازها و [[روابط اجتماعی]] آنان است که [[انگیزه]] لحاظ چنین مفاهیمی میگردد و در واقع "مفاهیم اعتباری" زائیده نیازهای حیاتی و روابط اجتماعی است، بهطوری که اگر یک فرد قطع نظر از نیازهای حیاتی و [[نظام اجتماعی]] لحاظ گردد، هیچ احتیاجی به چنین قراردادها و رنگآمیزهای اعتباری ندارد. مثلا مفهوم "[[ریاست]]"، "[[وکالت]]"، "[[وزارت]]" و مفاهیم دیگری از این دست، فقط در پرتو [[زندگی اجتماعی]] و نیز نیازهای حیاتی است که میتوان بدان رنگ حقیقت زد و در غیر این صورت این مفاهیم نه تنها به [[کار]] نیامده بلکه پندار محض بوده و از مفاهیم قسم دوم به حساب میآید. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
پس تمام این عناوین، مفاهیمی اعتباری هستند که دارای وجودات استقلالی خارجی نیستند و بلکه تمام تعلق به [[عالم]] ذهن هستند ولی این بدان معنا نیست که ذهن فی نفسه از جانب خود چنین معانی را ایجاد نماید، بلکه ذهن را در ایجاد این معانی مددی از امور [[خارجی]] لازم است<ref>سید عباس قائم مقامیمنبع: کیهان اندیشه ۱۳۶۸ شماره ۲۷.</ref>. | پس تمام این عناوین، مفاهیمی اعتباری هستند که دارای وجودات استقلالی خارجی نیستند و بلکه تمام تعلق به [[عالم]] ذهن هستند ولی این بدان معنا نیست که ذهن فی نفسه از جانب خود چنین معانی را ایجاد نماید، بلکه ذهن را در ایجاد این معانی مددی از امور [[خارجی]] لازم است<ref>سید عباس قائم مقامیمنبع: کیهان اندیشه ۱۳۶۸ شماره ۲۷.</ref>. | ||
===[[ادراکات]] اعتباری=== | === [[ادراکات]] اعتباری === | ||
آنهایی هستند که مستقیماً صورت یک امر خارج از [[ذهن]] نیستند و از راه یکی از [[حواس]]خارجی یا داخلی وارد ذهن نشدهاند. بلکه به ترتیب دیگری ذهن آن مفاهیم را تهیه کرده است. از قبیل [[تصور]] وجود و عدم و [[وحدت]] و [[کثرت]] و سایر مفاهیم [[عامه]] [[ذهنی]] که مسائل [[فلسفه]] اولی را تشکیل میدهند و در فلسفه "معقولات ثانیه" خوانده میشود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۱۶. </ref>. | آنهایی هستند که مستقیماً صورت یک امر خارج از [[ذهن]] نیستند و از راه یکی از [[حواس]]خارجی یا داخلی وارد ذهن نشدهاند. بلکه به ترتیب دیگری ذهن آن مفاهیم را تهیه کرده است. از قبیل [[تصور]] وجود و عدم و [[وحدت]] و [[کثرت]] و سایر مفاهیم [[عامه]] [[ذهنی]] که مسائل [[فلسفه]] اولی را تشکیل میدهند و در فلسفه "معقولات ثانیه" خوانده میشود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۳۱۶. </ref>. | ||
==[[ادراک]] با واسطه ـ ادراک بی واسطه== | == [[ادراک]] با واسطه ـ ادراک بی واسطه == | ||
در بعضی تعاریف مقصود از ادراک با واسطه همان ادراک حصولی و مقصود از ادراک بی واسطه همان ادراک حضوری است. در بعضی دیگر از تعاریف، مقصود از ادراک بی واسطه عبارت است از عام ترین معنای [[شهود]]؛ بهمعنای [[نفی]] هر گونه واسطه، اعم از [[استدلال]]، علت، تعریف، توجیه، نشانه و [[اندیشه]] و مقصود از ادراک با واسطه، ادراکی است که به واسطه یکی از امور فوق الذکر صورت میگیرد. بعضی نیز [[ادراک شهودی]] را ادراک بی واسطه دانستهاند. | در بعضی تعاریف مقصود از ادراک با واسطه همان ادراک حصولی و مقصود از ادراک بی واسطه همان ادراک حضوری است. در بعضی دیگر از تعاریف، مقصود از ادراک بی واسطه عبارت است از عام ترین معنای [[شهود]]؛ بهمعنای [[نفی]] هر گونه واسطه، اعم از [[استدلال]]، علت، تعریف، توجیه، نشانه و [[اندیشه]] و مقصود از ادراک با واسطه، ادراکی است که به واسطه یکی از امور فوق الذکر صورت میگیرد. بعضی نیز [[ادراک شهودی]] را ادراک بی واسطه دانستهاند. | ||
==ادراک جزئی ـ [[ادراک کلی]]== | == ادراک جزئی ـ [[ادراک کلی]] == | ||
هر مفهوم که صورت مطابق شییء است معتبر به اعتبار آن شییء است که مطابق اوست. پس اگر تطابق او با شیء واحد بعینه باشد به حیثیتی که [[عقل]] تجویز مطابقه او با غیر آن شیء نکند، آن مفهوم را جزئی خوانند. چون مفهوم زائد و اگر مطابقه او با اشیاء کثیره باشد آن مفهوم را کلی و آن کثیرین را افراد وی خوانند، مانند مفهوم [[انسان]] نسبت به [[زید]] و [[عمرو]] و بکر الی غیر ذلک<ref>گوهر مراد ص ۵۹. </ref>. | هر مفهوم که صورت مطابق شییء است معتبر به اعتبار آن شییء است که مطابق اوست. پس اگر تطابق او با شیء واحد بعینه باشد به حیثیتی که [[عقل]] تجویز مطابقه او با غیر آن شیء نکند، آن مفهوم را جزئی خوانند. چون مفهوم زائد و اگر مطابقه او با اشیاء کثیره باشد آن مفهوم را کلی و آن کثیرین را افراد وی خوانند، مانند مفهوم [[انسان]] نسبت به [[زید]] و [[عمرو]] و بکر الی غیر ذلک<ref>گوهر مراد ص ۵۹. </ref>. | ||
خط ۹۸: | خط ۹۸: | ||
اقسام و مراتب [[آگاهی]] [[مردم]] چهار قسم است: سه قسم از آن آگهی جزئی است و یک قسم کلی. | اقسام و مراتب [[آگاهی]] [[مردم]] چهار قسم است: سه قسم از آن آگهی جزئی است و یک قسم کلی. | ||
#قسم نخستین از آگاهی جزئی آگهی [[حسی]] است، مانند گرمی و سردی و [[درشتی]] و [[سادگی]] و [[سختی]] و [[نرمی]] در آلت لمس و مردم از آن [[آگاه]] شوند بهوسیله [[حس]] لامسه و چنانکه تلخی و شیرینی و [[شوری]] و تیزی و تفهی (بی مزگی) به آلت ذوق رسد و مردم آگاه گردند از آن به حس ذوق و چنانکه بوی چیزهای بویا در هوا پخش گردد و به هوای مجرای شم رسد و با وی بیامیزد و مردم از وصولش به آلت شم آگاه شوند و رنگ چیزهای رنگین و هیأت و شکل و مقدار چیزها در برابر رطوبت شفاف چشم آید و مردم به حس [[بینایی]] از آن آگاه گردند و حرکت موجی طنینی در آلت [[شنوایی]] گردد و مردم به حس شنوایی از آن آگاه شوند و آگهی حسی این پنچ گونهاند و همگی ناپاینده و متغیر هستند که [[حضور]] محسوسات در حس [[ثبات]] ندارد. | # قسم نخستین از آگاهی جزئی آگهی [[حسی]] است، مانند گرمی و سردی و [[درشتی]] و [[سادگی]] و [[سختی]] و [[نرمی]] در آلت لمس و مردم از آن [[آگاه]] شوند بهوسیله [[حس]] لامسه و چنانکه تلخی و شیرینی و [[شوری]] و تیزی و تفهی (بی مزگی) به آلت ذوق رسد و مردم آگاه گردند از آن به حس ذوق و چنانکه بوی چیزهای بویا در هوا پخش گردد و به هوای مجرای شم رسد و با وی بیامیزد و مردم از وصولش به آلت شم آگاه شوند و رنگ چیزهای رنگین و هیأت و شکل و مقدار چیزها در برابر رطوبت شفاف چشم آید و مردم به حس [[بینایی]] از آن آگاه گردند و حرکت موجی طنینی در آلت [[شنوایی]] گردد و مردم به حس شنوایی از آن آگاه شوند و آگهی حسی این پنچ گونهاند و همگی ناپاینده و متغیر هستند که [[حضور]] محسوسات در حس [[ثبات]] ندارد. | ||
#اما قسم دوم از آگاهی جزئی مردم [[خیال]] است..... | # اما قسم دوم از آگاهی جزئی مردم [[خیال]] است..... | ||
#اما قسم سوم [[گمان]] است.... | # اما قسم سوم [[گمان]] است.... | ||
#و قسم چهارم [[خرد]] است (که همان آگاهی کلی است)<ref>مصنفات، ص ۱۹۹ و ۲۰۰. </ref>. | # و قسم چهارم [[خرد]] است (که همان آگاهی کلی است)<ref>مصنفات، ص ۱۹۹ و ۲۰۰. </ref>. | ||
==ادراک بالمعنی الاعم ـ ادراک بالمعنی الاخص== | == ادراک بالمعنی الاعم ـ ادراک بالمعنی الاخص == | ||
به صورت حاصل از شیء نزد مدرِک مطلقا، چه این صورت، صورت احساسی باشد و چه از معانی جزئیه ادراک بالمعنی الاعم گویند. و به صورت احساسی حاصل از شیء نزد مدرِک، [[ادراک]] بالمعنی الاخص گویند<ref>آملی، درر | به صورت حاصل از شیء نزد مدرِک مطلقا، چه این صورت، صورت احساسی باشد و چه از معانی جزئیه ادراک بالمعنی الاعم گویند. و به صورت احساسی حاصل از شیء نزد مدرِک، [[ادراک]] بالمعنی الاخص گویند<ref>آملی، درر الفوائد، ج۲، ص ۳۷۲. </ref>. | ||
==ادراک بالذات ـ ادراک بالعرض== | == ادراک بالذات ـ ادراک بالعرض == | ||
همان [[ادراک حقیقی]] و مجازی است. | همان [[ادراک حقیقی]] و مجازی است. | ||
==ادراک حصولی (ارتسامی) ـ ادراک حضوری== | == ادراک حصولی (ارتسامی) ـ ادراک حضوری == | ||
در [[علم حصولی]] صورتی از معلوم نزد [[عالم]] حاصل میشود... در اینجا بین عالم و معلوم جدایی و افتراق است و [[علم]] ما بهوسیله میانجی است نه بهطور مستقیم. پس در علم حصولی علم ما به اشیاء [[خارجی]] به [[میانجیگری]] صورت [[ذهنی]] است. یعنی ما تمام امور [[عینی]] را در آینه [[ذهن]] خود میبینیم و بهصور آنها علم مستقیم داریم | در [[علم حصولی]] صورتی از معلوم نزد [[عالم]] حاصل میشود... در اینجا بین عالم و معلوم جدایی و افتراق است و [[علم]] ما بهوسیله میانجی است نه بهطور مستقیم. پس در علم حصولی علم ما به اشیاء [[خارجی]] به [[میانجیگری]] صورت [[ذهنی]] است. یعنی ما تمام امور [[عینی]] را در آینه [[ذهن]] خود میبینیم و بهصور آنها علم مستقیم داریم و بهخود آنها علم غیر مستقیم. | ||
اما [[علم حضوری]] آن است که معلوم، خود در نزد عالم حاضر باشد، نه صورتش و بنابراین در این قسم از علم میانجی، واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. مانند علم ذهن به حالات و کیفیات خود (علم به [[شادی]] و [[خشم]] و [[غم]] و...)<ref>منطق صوری ص ۶و۷. </ref>. | اما [[علم حضوری]] آن است که معلوم، خود در نزد عالم حاضر باشد، نه صورتش و بنابراین در این قسم از علم میانجی، واسطه ای بین عالم و معلوم نیست. مانند علم ذهن به حالات و کیفیات خود (علم به [[شادی]] و [[خشم]] و [[غم]] و...)<ref>منطق صوری ص ۶و۷. </ref>. | ||
==ادراک ساذج== | == ادراک ساذج == | ||
ساذج معرَّب ([[عربی]] شده)[[ساده]]، در اینجا مقابل مرکب نیست، بلکه به معنی بدون اسناد خبری است و مقصود از آن همان [[تصور]] در مقابل [[تصدیق]] است و تصور عبارت از صورت ساده ذهنی است که اسناد | ساذج معرَّب ([[عربی]] شده)[[ساده]]، در اینجا مقابل مرکب نیست، بلکه به معنی بدون اسناد خبری است و مقصود از آن همان [[تصور]] در مقابل [[تصدیق]] است و تصور عبارت از صورت ساده ذهنی است که اسناد چیزی به چیز دیگر نباشد. مانند صورتی که از [[انسان]] و [[زمین]] و ماه و [[خورشید]] و... در ذهن [[آدمی]] مرتسم است<ref>منطق صوری ص ۸و۹.</ref>. | ||
==ادراک حقیقی ـ ادراک مجازی== | == ادراک حقیقی ـ ادراک مجازی == | ||
==[[ادراک حسی]] ـ [[ادراک شهودی]]== | == [[ادراک حسی]] ـ [[ادراک شهودی]] == | ||
ادراک حسی در اثر [[ارتباط]] اندامهای [[بدن]] با اجسام و جسمانیات، حاصل میشود و هر کدام از حواس ما نوعی از پدیدههای مادی متناسب با خودش را در شرایط معینی [[درک]] میکند<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص ۱۰۵. </ref>. ادارک اگر به دیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک دیداری گویند و اگر به شنیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک شنیداری گویند و اگر به [[بوییدنیها]] تعلق بگیرد آن را ادراک بویایی گویند و اگر به چشیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک چشایی و اگر به چیزهای لمس شدنی تعلق بگیرد آن را [[ادراک]] بساوایی گویند. بعضی به [[معرفت]] بی واسطه، اطلاق معرفت (=ادراک) [[شهودی]] کرده اند<ref>اصطلاح نامه | ادراک حسی در اثر [[ارتباط]] اندامهای [[بدن]] با اجسام و جسمانیات، حاصل میشود و هر کدام از حواس ما نوعی از پدیدههای مادی متناسب با خودش را در شرایط معینی [[درک]] میکند<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص ۱۰۵. </ref>. ادارک اگر به دیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک دیداری گویند و اگر به شنیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک شنیداری گویند و اگر به [[بوییدنیها]] تعلق بگیرد آن را ادراک بویایی گویند و اگر به چشیدنیها تعلق بگیرد آن را ادراک چشایی و اگر به چیزهای لمس شدنی تعلق بگیرد آن را [[ادراک]] بساوایی گویند. بعضی به [[معرفت]] بی واسطه، اطلاق معرفت (=ادراک) [[شهودی]] کرده اند<ref>اصطلاح نامه معرفتشناسی، ص۱۰۷. </ref>. | ||
==ادراک مستقیم ـ ادراک غیر مستقیم== | == ادراک مستقیم ـ ادراک غیر مستقیم == | ||
ادراک مستقیم ادراکی است که به ادراک دیگری وابسته نیست و ادراک غیر مستقیم ادراکی است که به ادراک دیگری وابسته است. (مقصود از این نوع ادراک میتواند، همان ادراک حصولی و حضوری باشد. چون ادراک حصولی به واسطه صورت [[ذهنی]] است و ادراک حضوری بدون واسطه صورت ذهنی. البته قابل انطباق بر ادراک [[بدیهی]] و نظری نیز هست. چنانکه گفته اند: اگر حصول [[علم موقوف]] به حصول صورت [[علمی]] دیگری نباشد آن [[علم]] را بدیهی و در غیر این صورت نظری گویند.) | ادراک مستقیم ادراکی است که به ادراک دیگری وابسته نیست و ادراک غیر مستقیم ادراکی است که به ادراک دیگری وابسته است. (مقصود از این نوع ادراک میتواند، همان ادراک حصولی و حضوری باشد. چون ادراک حصولی به واسطه صورت [[ذهنی]] است و ادراک حضوری بدون واسطه صورت ذهنی. البته قابل انطباق بر ادراک [[بدیهی]] و نظری نیز هست. چنانکه گفته اند: اگر حصول [[علم موقوف]] به حصول صورت [[علمی]] دیگری نباشد آن [[علم]] را بدیهی و در غیر این صورت نظری گویند.) | ||
==ادراک [[فطری]]== | == ادراک [[فطری]] == | ||
گاهی علم بدیهی متوقف به واسطهای است که غایب از [[ذهن]] نباشد، چون [[حکم]] به اینکه اثنین زوج است موقوف است بر انقسام به متساویین که در وقت [[تصور]] اثنین نمیتواند غایب از ذهن باشد و این قسم را "قضایا قیاساتها معها" میگویند<ref>گوهر مراد ص ۵۶. </ref>. | گاهی علم بدیهی متوقف به واسطهای است که غایب از [[ذهن]] نباشد، چون [[حکم]] به اینکه اثنین زوج است موقوف است بر انقسام به متساویین که در وقت [[تصور]] اثنین نمیتواند غایب از ذهن باشد و این قسم را "قضایا قیاساتها معها" میگویند<ref>گوهر مراد ص ۵۶. </ref>. | ||
واژه «[[ادراکات فطری]]» در اصطلاحات [[فلسفی]] در موارد مختلفی استعمال میشود: | واژه «[[ادراکات فطری]]» در اصطلاحات [[فلسفی]] در موارد مختلفی استعمال میشود: | ||
# ادراکاتی که همه اذهان در آنها یکسان هستند یعنی همه اذهان واجد آنها هستند و همه اذهان مانند یکدیگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت کیفیت واجد بودن آنها در میان اذهان اختلافی نیست. از قبیل [[اعتقاد]] به وجود دنیای خارج، که حتی سوفسطائی نیز در حاقّ ذهن خود نمیتواند [[منکر]] آن باشد. این سنخ [[ادراکات تصوری]] و [[تصدیقی]] را میتوان [[ادراکات]] عمومی نامید. | # ادراکاتی که همه اذهان در آنها یکسان هستند یعنی همه اذهان واجد آنها هستند و همه اذهان مانند یکدیگر آنها را واجدند و نه از جهت واجد بودن و واجد نبودن و نه از جهت کیفیت واجد بودن آنها در میان اذهان اختلافی نیست. از قبیل [[اعتقاد]] به وجود دنیای خارج، که حتی سوفسطائی نیز در حاقّ ذهن خود نمیتواند [[منکر]] آن باشد. این سنخ [[ادراکات تصوری]] و [[تصدیقی]] را میتوان [[ادراکات]] عمومی نامید. | ||
#ادراکاتی که بالقوّه در ذهن همه موجود است. هرچند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است، از قبیل معلوماتی که با [[علم حضوری]] برای [[نفس]] معلوم هستند، ولی هنوز به [[علم حصولی]] معلوم نشدهاند. به [[عقیده]] صدرالمتالهین فطری بودن معرفت به ذات [[حق]] از این قبیل است. | # ادراکاتی که بالقوّه در ذهن همه موجود است. هرچند بالفعل در ذهن بعضی موجود نیست یا خلاف آن موجود است، از قبیل معلوماتی که با [[علم حضوری]] برای [[نفس]] معلوم هستند، ولی هنوز به [[علم حصولی]] معلوم نشدهاند. به [[عقیده]] صدرالمتالهین فطری بودن معرفت به ذات [[حق]] از این قبیل است. | ||
#در باب [[برهان]] [[منطق]] به قضایایی که برهانشان همواره همراه آنهاست و هیچوقت در [[نفس]]، [[حضور]] آن قضایا از حضور [[براهین]] و قیاسات آنها منفک نیست [[فطریات]] میگویند "قضایا قیاساتها معها". | # در باب [[برهان]] [[منطق]] به قضایایی که برهانشان همواره همراه آنهاست و هیچوقت در [[نفس]]، [[حضور]] آن قضایا از حضور [[براهین]] و قیاسات آنها منفک نیست [[فطریات]] میگویند "قضایا قیاساتها معها". | ||
# [[ادراکات]] و تصوّراتی که خاصیّت ذاتی [[عقل]] است و هیچگونه استنادی به غیر عقل ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۶۲، زکریایی، محمدعلی، فرهنگ مطهر، ص ۷۳. </ref>. | # [[ادراکات]] و تصوّراتی که خاصیّت ذاتی [[عقل]] است و هیچگونه استنادی به غیر عقل ندارد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۶۲، زکریایی، محمدعلی، فرهنگ مطهر، ص ۷۳. </ref>. | ||
==[[ادراک]] انطباعی== | == [[ادراک]] انطباعی == | ||
ادراکات انطباعی در مقابل [[ادراکات حقیقی]] هستند و مقصود ایشان از ادراکات حقیقی همان [[علوم حضوری]] است در نتیجه مقصود از ادراکات انطباعی باید همان [[علوم حصولی]] باشد. بنابراین اینکه فرمود فعلوم بالعرض لمعلومات لا بالذات، مقصود این است که ادراک نفس در بعضی از معلومات غیر مستقیم است و آن معلومات خودشان در نزد نفس حاضر نیستند، بلکه [[علم]] به این معلومات بالعرض است یعنی به واسطه صورت [[ذهنی]] است، نه بالذات یعنی نه مستقیم و بدون واسطه صورت ذهنی<ref>میرداماد، مصنفات، ج۱، ص ۱۷۴. </ref>. | ادراکات انطباعی در مقابل [[ادراکات حقیقی]] هستند و مقصود ایشان از ادراکات حقیقی همان [[علوم حضوری]] است در نتیجه مقصود از ادراکات انطباعی باید همان [[علوم حصولی]] باشد. بنابراین اینکه فرمود فعلوم بالعرض لمعلومات لا بالذات، مقصود این است که ادراک نفس در بعضی از معلومات غیر مستقیم است و آن معلومات خودشان در نزد نفس حاضر نیستند، بلکه [[علم]] به این معلومات بالعرض است یعنی به واسطه صورت [[ذهنی]] است، نه بالذات یعنی نه مستقیم و بدون واسطه صورت ذهنی<ref>میرداماد، مصنفات، ج۱، ص ۱۷۴. </ref>. | ||