ابوصفره عتکی ازدی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
با این حال، عبود<ref>عبود، ص۲۱-۲۵.</ref> [[روایات]] فارسی نژاد بودن ابوصفره را، ساخته [[تعصبات]] عجمی زیاد بن الاعجم، رقابتهای قبیلهای فرزدق در برابر آزد، شعوبیگری و [[تفکر]] خوارجی ابوعبیده، و [[ناآگاهی]] ابن رسته از [[دانش]] نسب دانسته است. | با این حال، عبود<ref>عبود، ص۲۱-۲۵.</ref> [[روایات]] فارسی نژاد بودن ابوصفره را، ساخته [[تعصبات]] عجمی زیاد بن الاعجم، رقابتهای قبیلهای فرزدق در برابر آزد، شعوبیگری و [[تفکر]] خوارجی ابوعبیده، و [[ناآگاهی]] ابن رسته از [[دانش]] نسب دانسته است. | ||
ابن سکن، ابوصفره را [[صحابی]] دانسته است و مستند آن، روایتی است که [[نوادگان]] وی نقل کردهاند. بر پایه این روایت، ابوصفره بلند قامت، [[تنومند]]، زیباروی و خوش بیان بود که با بالاپوش زرد رنگی دامن کشان، برای [[بیعت]] نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد و [[اسلام]] آورد. [[حضرت]] از [[زیبایی]] او به شگفت آمد و از نامش پرسید. وی خود را [[پادشاه]] و پادشاه زاده، داری هشت پسر و دختری به نام صفره و فرزند کسی معرفی کرد که کشتیها را به [[ستم]] میگرفت<ref>ر. ک: کهف، ۷۹: {{متن قرآن|كَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا}}.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "سارق و [[ظالم]] را رها کن، تو ابوصفرهای"<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۳۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۸۷.</ref>. [[طبرانی]]<ref>طبرانی، ج۴، ص۳۳۰؛ ر. ک: ابن عساکر، ج۷۰، ص۱۹۰.</ref> نیز روایتی از [[هند]] به دختر مهلب و [[همسر]] [[حجاج]] - از [[ابوصفره]] نقل کرده که رسول خدا{{صل}} به همسرانش فرمود: (پس از [[وفات]] من) هر کدام از شما که دستش بلندتر است زودتر به من ملحق میشود. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۵؛ و ر. ک: ابن اثیر، ج۶، ص۱۷۰.</ref> وی را [[صحابی]] دانسته، ولی گفته که او در دوره رسول خدا{{صل}} [[مسلمان]] بود، [[زکات]] نزد [[حضرت]]{{صل}} میفرستاد، ولی هرگز ایشان را ندید. [[روایت]] واقدی<ref>واقدی، رده، ص۵۹-۵۵.</ref> نیز بیانگر این است که ابوصفره، رسول خدا{{صل}} را ندیده است. بنا بر نقل او، ابوصفره در ماجرای [[ارتداد]] [[عرب]]، [[وفاداری]] خود را به [[عمرو بن عاص]] - [[حاکم]] دَبا (منطقهای میان عمان و [[بحرین]]) و [[ابوبکر]] اعلام کرد. او همراه [[عمر]] و به [[مدینه]] رفت و با ابوبکر [[دیدار]] کرد و از این رو، ضمن اشعاری مورد [[مدح]] [[قبایل]] عَتک و [[قریش]] قرار گرفت. ابوبکر در این [[ملاقات]] وی را ابوصفره نامید<ref>ابن عساکر، ج۶۱، ص۲۸۷.</ref>. واقدی<ref>واقدی، رده، ص۲۰۱.</ref> در خبر [[شورش]] [[مردم]] کنده و [[دفاع]] مردم دبا از عموزادگان کندیشان، ابوصفره را در شمار [[اسیران]] رِدّه یاد کرده است. او میگوید: [[عکرمه]] پس از [[پیروزی]] بر آنان و کشتن بزرگان منطقه، سیصد [[جنگجو]] و چهارصد [[زن]] و [[کودک]] را به مدینه فرستاد. ابوبکر آنان را در [[خانه]] [[رمله]] دختر [[حارث]] [[زندانی]] کرد، ولی عمر به دلیل [[مرتد]] ندانستن آنان، آزادشان نمود. برخی از آنان پس از [[آزادی]]، به منطقه خود رفتند و برخی از جمله ابوصفره به [[بصره]] (با توجه به تأسیس بصره، احتمال آزادی آنان در حدود [[سال]] شانزده بیشتر است) آمدند و محله مهالبه در [[بصره]]، به نام [[فرزندان]] [[ابوصفره]] تأسیس شد. | ابن سکن، ابوصفره را [[صحابی]] دانسته است و مستند آن، روایتی است که [[نوادگان]] وی نقل کردهاند. بر پایه این روایت، ابوصفره بلند قامت، [[تنومند]]، زیباروی و خوش بیان بود که با بالاپوش زرد رنگی دامن کشان، برای [[بیعت]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و [[اسلام]] آورد. [[حضرت]] از [[زیبایی]] او به شگفت آمد و از نامش پرسید. وی خود را [[پادشاه]] و پادشاه زاده، داری هشت پسر و دختری به نام صفره و فرزند کسی معرفی کرد که کشتیها را به [[ستم]] میگرفت<ref>ر. ک: کهف، ۷۹: {{متن قرآن|كَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا}}.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: "سارق و [[ظالم]] را رها کن، تو ابوصفرهای"<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۳۱؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۸۷.</ref>. [[طبرانی]]<ref>طبرانی، ج۴، ص۳۳۰؛ ر. ک: ابن عساکر، ج۷۰، ص۱۹۰.</ref> نیز روایتی از [[هند]] به دختر مهلب و [[همسر]] [[حجاج]] - از [[ابوصفره]] نقل کرده که رسول خدا {{صل}} به همسرانش فرمود: (پس از [[وفات]] من) هر کدام از شما که دستش بلندتر است زودتر به من ملحق میشود. ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۵؛ و ر. ک: ابن اثیر، ج۶، ص۱۷۰.</ref> وی را [[صحابی]] دانسته، ولی گفته که او در دوره رسول خدا {{صل}} [[مسلمان]] بود، [[زکات]] نزد [[حضرت]] {{صل}} میفرستاد، ولی هرگز ایشان را ندید. [[روایت]] واقدی<ref>واقدی، رده، ص۵۹-۵۵.</ref> نیز بیانگر این است که ابوصفره، رسول خدا {{صل}} را ندیده است. بنا بر نقل او، ابوصفره در ماجرای [[ارتداد]] [[عرب]]، [[وفاداری]] خود را به [[عمرو بن عاص]] - [[حاکم]] دَبا (منطقهای میان عمان و [[بحرین]]) و [[ابوبکر]] اعلام کرد. او همراه [[عمر]] و به [[مدینه]] رفت و با ابوبکر [[دیدار]] کرد و از این رو، ضمن اشعاری مورد [[مدح]] [[قبایل]] عَتک و [[قریش]] قرار گرفت. ابوبکر در این [[ملاقات]] وی را ابوصفره نامید<ref>ابن عساکر، ج۶۱، ص۲۸۷.</ref>. واقدی<ref>واقدی، رده، ص۲۰۱.</ref> در خبر [[شورش]] [[مردم]] کنده و [[دفاع]] مردم دبا از عموزادگان کندیشان، ابوصفره را در شمار [[اسیران]] رِدّه یاد کرده است. او میگوید: [[عکرمه]] پس از [[پیروزی]] بر آنان و کشتن بزرگان منطقه، سیصد [[جنگجو]] و چهارصد [[زن]] و [[کودک]] را به مدینه فرستاد. ابوبکر آنان را در [[خانه]] [[رمله]] دختر [[حارث]] [[زندانی]] کرد، ولی عمر به دلیل [[مرتد]] ندانستن آنان، آزادشان نمود. برخی از آنان پس از [[آزادی]]، به منطقه خود رفتند و برخی از جمله ابوصفره به [[بصره]] (با توجه به تأسیس بصره، احتمال آزادی آنان در حدود [[سال]] شانزده بیشتر است) آمدند و محله مهالبه در [[بصره]]، به نام [[فرزندان]] [[ابوصفره]] تأسیس شد. | ||
[[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۰۱؛ بدون استناد به واقدی؛ ابن عساکر، ج۶۱، ص۲۸۴ و مزی، ج۹، ص۲۹ از ابن سعد؛ یاقوت حموی، ج۲، ص۴۳۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۸۵ و زیلعی، ج۴، ص۳۳۶ به استناد واقدی.</ref> ابوصفره را پسری نابالغ از [[اسیران]] رده در دَبا یاد کرده که نه در کتاب الرده واقدی وجود دارد و نه با [[اخبار]] پیشین سازگار است. [[ابن قتیبه]]<ref>ابن خلکان، ص۳۵۰-۳۵۱ از کتاب المعارف؛ این خبر در المعارف یافت نشد.</ref> در رد گفتار واقدی میگوید: مهلب، کوچکترین فرزند [[ابو صفره]]، دو سال و برخی دیگر از فرزندان وی سی سال پیش از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} به [[دنیا]] آمدند. از این رو، ابوصفره نمیتوانست پسر بچهای در میان اسیران باشد. افزون بر اینکه وی [[ابوبکر]] را نیز ندیده است. ابوصفره، پیرمردی سفید مو بود که در [[زمان]] [[عمر]] به [[دیدار]] وی آمد و عمر [[دستور]] داد [[خضاب]] کند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۶، ص۲۰۴.</ref> نیز با تکیه بر مقایسه [[تاریخ]] [[وفات]] مهلب با سن وی در هنگام [[مرگ]] (۷۶ سال)، نظر واقدی را رد کرده است. ابن شبه، ابوصفره را در شمار [[نمایندگان]] [[قبیله ازد]] بصره نام برده که [[عثمان بن ابی العاص]] آنان را نزد عمر فرستاد و عمر او را به دلیل [[خضاب کردن]] موهای سفیدش، ابوصفره نامید<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. به گفته ابن کلبی، [[ابوجلندی ازدی]] عصر [[رسول خدا]]{{صل}} را [[درک]] کرد و همراه ابوصفره نزد عمر آمد<ref>ابن حجر، ج۷، ص۶۵.</ref>. [[عبدالرزاق سمعانی]] درباره [[وفد]] ابوصفره گفته است: وی با ده فرزندش که کوچکترین آنان مهلب بود، نزد عمر آمد و او مهلب را مهترِ فرزندان ابوصفره خواند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۵؛ ابن حجر، ج۴، ص۳۰۶ از مصنف که در چاپ موجود یافت نشد.</ref>، [[عسکری]] نیز وفد وی را در دوره عمر و [[روایات]] وی را از رسول خدا{{صل}}، مُرسل دانسته است<ref>ابن حجر، ج۶، ص۳۰۴.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[ابوصفره]] همراه جماعتی به [[ملاقات]] [[عمر]] آمد و از وی خواست در شمار کارگزارانش باشد. عمر با گفتن اینکه "تو ظالمی و پدرت سارق"، خواسته او را رد کرد<ref>عسکری، ص۱۵۲.</ref>. | [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۱۰۱؛ بدون استناد به واقدی؛ ابن عساکر، ج۶۱، ص۲۸۴ و مزی، ج۹، ص۲۹ از ابن سعد؛ یاقوت حموی، ج۲، ص۴۳۶؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۸۵ و زیلعی، ج۴، ص۳۳۶ به استناد واقدی.</ref> ابوصفره را پسری نابالغ از [[اسیران]] رده در دَبا یاد کرده که نه در کتاب الرده واقدی وجود دارد و نه با [[اخبار]] پیشین سازگار است. [[ابن قتیبه]]<ref>ابن خلکان، ص۳۵۰-۳۵۱ از کتاب المعارف؛ این خبر در المعارف یافت نشد.</ref> در رد گفتار واقدی میگوید: مهلب، کوچکترین فرزند [[ابو صفره]]، دو سال و برخی دیگر از فرزندان وی سی سال پیش از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به [[دنیا]] آمدند. از این رو، ابوصفره نمیتوانست پسر بچهای در میان اسیران باشد. افزون بر اینکه وی [[ابوبکر]] را نیز ندیده است. ابوصفره، پیرمردی سفید مو بود که در [[زمان]] [[عمر]] به [[دیدار]] وی آمد و عمر [[دستور]] داد [[خضاب]] کند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۶، ص۲۰۴.</ref> نیز با تکیه بر مقایسه [[تاریخ]] [[وفات]] مهلب با سن وی در هنگام [[مرگ]] (۷۶ سال)، نظر واقدی را رد کرده است. ابن شبه، ابوصفره را در شمار [[نمایندگان]] [[قبیله ازد]] بصره نام برده که [[عثمان بن ابی العاص]] آنان را نزد عمر فرستاد و عمر او را به دلیل [[خضاب کردن]] موهای سفیدش، ابوصفره نامید<ref>ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. به گفته ابن کلبی، [[ابوجلندی ازدی]] عصر [[رسول خدا]] {{صل}} را [[درک]] کرد و همراه ابوصفره نزد عمر آمد<ref>ابن حجر، ج۷، ص۶۵.</ref>. [[عبدالرزاق سمعانی]] درباره [[وفد]] ابوصفره گفته است: وی با ده فرزندش که کوچکترین آنان مهلب بود، نزد عمر آمد و او مهلب را مهترِ فرزندان ابوصفره خواند<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۵؛ ابن حجر، ج۴، ص۳۰۶ از مصنف که در چاپ موجود یافت نشد.</ref>، [[عسکری]] نیز وفد وی را در دوره عمر و [[روایات]] وی را از رسول خدا {{صل}}، مُرسل دانسته است<ref>ابن حجر، ج۶، ص۳۰۴.</ref>. بنا بر [[روایت]] دیگری، [[ابوصفره]] همراه جماعتی به [[ملاقات]] [[عمر]] آمد و از وی خواست در شمار کارگزارانش باشد. عمر با گفتن اینکه "تو ظالمی و پدرت سارق"، خواسته او را رد کرد<ref>عسکری، ص۱۵۲.</ref>. | ||
[[طوسی]]<ref>طوسی، ص۷۰؛ و از وی علامه حلی، ص۱۷۳؛ خویی، ج۱۰، ص۱۸۶.</ref>، ابوصفره، را [[شیعه]] خوانده است. به گفته او، ابوصفره پس از [[جنگ جمل]] نزد [[امام علی]]{{ع}} آمد و به [[خدا]] [[سوگند]] یاد کرد اگر (آن [[زمان]] در [[بصره]]) بودم، هیچ فردی از [[قبیله ازد]] با تو نمیجنگید. ابوصفره در بصره درگذشت و امام علی{{ع}} بر وی [[نماز]] گزارد. بر پایه برخی [[روایات]]، ابوصفره این سخن را به زیاد گفته است: [[ابن عباس]] پس از [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]]، برای [[تسلیت گویی]]، زیاد را [[جانشین]] خود قرار داد و به [[کوفه]] رفت. [[معاویه]]، ابن عامر حضرمی را به بصره فرستاد و جمع بسیاری به وی پیوستند. زیاد به قبیله ازد [[پناه]] برد و از آنان کمک خواست و در نامهای، [[امیرمؤمنان]]{{ع}} را از این حادثه [[آگاه]] کرد و [[امام]] [[مردم بصره]] را به نبردی شدیدتر از [[نبرد جمل]] [[تهدید]] کرد<ref>سید رضی، ج۳، ص۳۶، نامه ۲۶.</ref>. به گزارش [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱، ص۴۲۷-۴۳۰.</ref> ابوصفره که خود در جنگ جمل شرکت نداشت، در [[دفاع]] از زیاد و مقابله با ابن حضرمی، [[مردم]] را به [[یاری]] زیاد [[دعوت]] کرد و گفت: گرچه دیروز بر [[ضد]] [[علی]]{{ع}} بودید، امروز وی را یاری کنید. بر [[حق]] [[استوار]] باشید، همان گونه که بر [[باطل]] بردبار بودید. او خطاب به زیاد گفت: اگر (آن زمان در بصره) بودم، ازدیان با امیرمؤمنان{{ع}} [[نبرد]] نمیکردند. عدهای با نسبت این سخن به غیر ابوصفره گفتهاند: وی همراه ابن عباس به [[صفین]] رفت و در میان راه درگذشت. به احتمال ابوصبره (= نام نوعی پرنده) در این روایات به [[أبوصفره]]، تصحیف شده باشد<ref>ر. ک: ثقفی، ج۲، ص۳۹۲-۴۱۰، مقایسه کنید با طبری، ج۳، ص۵۱۶-۵۱۵؛ و ج۴، ص۸۴-۸۶ صبرة بن شیبان.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوصفره عتکی ازدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸۱-۳۸۲.</ref> | [[طوسی]]<ref>طوسی، ص۷۰؛ و از وی علامه حلی، ص۱۷۳؛ خویی، ج۱۰، ص۱۸۶.</ref>، ابوصفره، را [[شیعه]] خوانده است. به گفته او، ابوصفره پس از [[جنگ جمل]] نزد [[امام علی]] {{ع}} آمد و به [[خدا]] [[سوگند]] یاد کرد اگر (آن [[زمان]] در [[بصره]]) بودم، هیچ فردی از [[قبیله ازد]] با تو نمیجنگید. ابوصفره در بصره درگذشت و امام علی {{ع}} بر وی [[نماز]] گزارد. بر پایه برخی [[روایات]]، ابوصفره این سخن را به زیاد گفته است: [[ابن عباس]] پس از [[شهادت]] [[محمد بن ابی بکر]]، برای [[تسلیت گویی]]، زیاد را [[جانشین]] خود قرار داد و به [[کوفه]] رفت. [[معاویه]]، ابن عامر حضرمی را به بصره فرستاد و جمع بسیاری به وی پیوستند. زیاد به قبیله ازد [[پناه]] برد و از آنان کمک خواست و در نامهای، [[امیرمؤمنان]] {{ع}} را از این حادثه [[آگاه]] کرد و [[امام]] [[مردم بصره]] را به نبردی شدیدتر از [[نبرد جمل]] [[تهدید]] کرد<ref>سید رضی، ج۳، ص۳۶، نامه ۲۶.</ref>. به گزارش [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۱، ص۴۲۷-۴۳۰.</ref> ابوصفره که خود در جنگ جمل شرکت نداشت، در [[دفاع]] از زیاد و مقابله با ابن حضرمی، [[مردم]] را به [[یاری]] زیاد [[دعوت]] کرد و گفت: گرچه دیروز بر [[ضد]] [[علی]] {{ع}} بودید، امروز وی را یاری کنید. بر [[حق]] [[استوار]] باشید، همان گونه که بر [[باطل]] بردبار بودید. او خطاب به زیاد گفت: اگر (آن زمان در بصره) بودم، ازدیان با امیرمؤمنان {{ع}} [[نبرد]] نمیکردند. عدهای با نسبت این سخن به غیر ابوصفره گفتهاند: وی همراه ابن عباس به [[صفین]] رفت و در میان راه درگذشت. به احتمال ابوصبره (= نام نوعی پرنده) در این روایات به [[أبوصفره]]، تصحیف شده باشد<ref>ر. ک: ثقفی، ج۲، ص۳۹۲-۴۱۰، مقایسه کنید با طبری، ج۳، ص۵۱۶-۵۱۵؛ و ج۴، ص۸۴-۸۶ صبرة بن شیبان.</ref><ref>[[حسین حسینیان مقدم|حسینیان مقدم، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابوصفره عتکی ازدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۸۱-۳۸۲.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |