پرش به محتوا

امرؤالقیس بن عابس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = امرؤالقیس بن عابس کندی
| موضوع مرتبط = امرؤالقیس بن عابس کندی
| عنوان مدخل  = [[امرؤالقیس بن عابس کندی]]
| عنوان مدخل  = [[امرؤالقیس بن عابس کندی]]
| مداخل مرتبط = [[امرؤالقیس بن عابس کندی در تاریخ اسلامی]]  
| مداخل مرتبط = [[امرؤالقیس بن عابس کندی در تاریخ اسلامی]]  
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
او [[امرؤ القیس بن عابس بن منذر بن امرئ القیس کندی]]، شاعر<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۴.</ref> و از تیره [[بنو معاویة بن کنده]] بود<ref>ابن حزم، ص۴۲۹.</ref>. [[ابن حزم]]<ref>ابن حزم، ص۴۲۸.</ref> از او با عبارت {{عربی|"كان الرجل الصالح"}}؛ یاد می‌کند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۶۲.</ref> نام وی را در قسم اول ([[صحابه]]) آورده است.
او [[امرؤ القیس بن عابس بن منذر بن امرئ القیس کندی]]، شاعر<ref>ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۴.</ref> و از تیره [[بنو معاویة بن کنده]] بود<ref>ابن حزم، ص۴۲۹.</ref>. [[ابن حزم]]<ref>ابن حزم، ص۴۲۸.</ref> از او با عبارت {{عربی|"كان الرجل الصالح"}}؛ یاد می‌کند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۶۲.</ref> نام وی را در قسم اول ([[صحابه]]) آورده است.


[[محدثان]] و شرح حال نگاران، [[حدیثی]] باسند صحیح از وی نقل می‌کنند که میان او و مردی از حضرموت به نام [[ربیعة بن عیدان]]<ref>برای ضبط کلمه بدان با غیدان ر.ک: نووی، ج۲، ص۱۶۱.</ref> بر سر زمینی در [[جاهلیت]]، نزاعی رخ داده بود. آن دو نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتند. [[پیامبر]] به مرد حضرمی فرمود: باید [[بینه]] و [[شاهد]] اقامه کند، وگرنه [[امرؤ القیس]] باید قسم بخورد. رسول خدا{{صل}} فرمودند: «هر کس [[سوگند دروغ]] بخورد که [[حق برادر]] مؤمنش را بگیرد، [[خداوند]] را در حالی [[ملاقات]] می‌کند که بسیار غضبناک است». سپس رسول خدا{{صل}} این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref>. [[امرؤالقیس]] گفت: ای رسول خدا{{صل}}! چه چیزی بر آن کسی است که می‌داند محق است و [[سوگند]] نمی‌خورد و از [[حق]] خویش می‌گذرد؟ پیامبر فرمود: [[بهشت]] سپس او گفت: من شما را [[گواه]] می‌گیرم که از حق خویش گذشتم<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۹۲ و ۳۱۸؛ مسلم، ج۱، ص۸۸؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۴ و ۱۹۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۶۳.</ref>.
[[محدثان]] و شرح حال نگاران، [[حدیثی]] باسند صحیح از وی نقل می‌کنند که میان او و مردی از حضرموت به نام [[ربیعة بن عیدان]]<ref>برای ضبط کلمه بدان با غیدان ر. ک: نووی، ج۲، ص۱۶۱.</ref> بر سر زمینی در [[جاهلیت]]، نزاعی رخ داده بود. آن دو نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفتند. [[پیامبر]] به مرد حضرمی فرمود: باید [[بینه]] و [[شاهد]] اقامه کند، وگرنه [[امرؤ القیس]] باید قسم بخورد. رسول خدا {{صل}} فرمودند: «هر کس [[سوگند دروغ]] بخورد که [[حق برادر]] مؤمنش را بگیرد، [[خداوند]] را در حالی [[ملاقات]] می‌کند که بسیار غضبناک است». سپس رسول خدا {{صل}} این [[آیه]] را [[تلاوت]] فرمود: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا}}<ref>«آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند» سوره آل عمران، آیه ۷۷.</ref>. [[امرؤالقیس]] گفت: ای رسول خدا {{صل}}! چه چیزی بر آن کسی است که می‌داند محق است و [[سوگند]] نمی‌خورد و از [[حق]] خویش می‌گذرد؟ پیامبر فرمود: [[بهشت]] سپس او گفت: من شما را [[گواه]] می‌گیرم که از حق خویش گذشتم<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۹۲ و ۳۱۸؛ مسلم، ج۱، ص۸۸؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۹۴ و ۱۹۵؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۶۳.</ref>.


او در جریان [[ارتداد]]، بر [[دین اسلام]] [[ثابت قدم]] بود<ref>ابن حزم، ص۴۲۹.</ref> و قومش را به [[ثبات]] در [[اسلام]] فراخواند و [[وفاداری]] خویش و خاندانش را در اشعاری به [[آگاهی]] [[ابوبکر]] و همه [[مسلمانان]] رساند:
او در جریان [[ارتداد]]، بر [[دین اسلام]] [[ثابت قدم]] بود<ref>ابن حزم، ص۴۲۹.</ref> و قومش را به [[ثبات]] در [[اسلام]] فراخواند و [[وفاداری]] خویش و خاندانش را در اشعاری به [[آگاهی]] [[ابوبکر]] و همه [[مسلمانان]] رساند:
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش