امکلثوم دختر عقبة بن ابیمعیط در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
وی از [[بنیامیه]]، [[خواهر]] [[مادری]] [[عثمان]] و از اشرافزادگان [[قریش]] بود. پدرش در [[دشمنی]] با [[پیامبر]] سرسختی فراوانی از خود نشان داد و پس از [[اسارت]] در [[سال دوم هجری]] در [[جنگ بدر]] به [[فرمان پیامبر]] کشته شد.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۸۲؛ دلائلالنبوه، ج ۳، ص ۹۴.</ref> مادرش أَروَی از [[نوادگان]] دختری [[عبدالمطلب]] بود که ابتدا به [[ازدواج]] [[عفان]] درآمد و عثمان از او به [[دنیا]] آمد و سپس [[همسر]] [[عقبه]] شد.<ref> الطبقات، ج ۸، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳.</ref> | وی از [[بنیامیه]]، [[خواهر]] [[مادری]] [[عثمان]] و از اشرافزادگان [[قریش]] بود. پدرش در [[دشمنی]] با [[پیامبر]] سرسختی فراوانی از خود نشان داد و پس از [[اسارت]] در [[سال دوم هجری]] در [[جنگ بدر]] به [[فرمان پیامبر]] کشته شد.<ref> المغازی، ج ۱، ص ۸۲؛ دلائلالنبوه، ج ۳، ص ۹۴.</ref> مادرش أَروَی از [[نوادگان]] دختری [[عبدالمطلب]] بود که ابتدا به [[ازدواج]] [[عفان]] درآمد و عثمان از او به [[دنیا]] آمد و سپس [[همسر]] [[عقبه]] شد.<ref> الطبقات، ج ۸، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳.</ref> | ||
امّکلثوم در [[مکه]] [[اسلام]] آورد و با پیامبر[[بیعت]] کرد؛<ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۳۷۶.</ref> اما بر اثر ممانعت خانوادهاش نتوانست به [[مدینه]] رود. پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[تصمیم]] گرفت به مدینه [[مهاجرت]] کند. [[خانواده]] او در حوالی مکه علفزاری داشتند و امّکلثوم هرگاه بدانجا میرفت، چند [[روز]] میماند و سپس به مکه باز میگشت. یکبار توشه کافی برای خود تهیه کرد و به آن علفزار رفت و چون مردی که تا علفزار او را [[همراهی]] کرده بود بازگشت، امّکلثوم [[راه]] مدینه را در پیش گرفت و چون با مسیر آشنا نبود مردی از [[خزاعه]] ([[همپیمانان]] پیامبر در [[صلح حدیبیّه]]) او را تا مدینه همراهی کرد. خانواده او پس از چند روز به جستوجوی او برآمدند و برادرانش [[ولید]] و [[عماره]] در جستوجوی او به مدینه آمدند و چون از حضور او در آنجا [[آگاه]] شدند از پیامبر خواستند او را به آنان تحویل دهد. امّکلثوم از پیامبر خواست که درخواست آنها را محقق نسازد، زیرا در غیر این صورت آنان او را [[شکنجه]] میدهند و او [[طاقت]] آن را ندارد.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۲۹ ـ ۶۳۱.</ref>پیامبر او را تحویل نداد و امّ [[کلثوم]] در مدینه ماند.<ref>السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۲۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۵۰۸؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۳۷۷.</ref> او را تنها [[زن]] [[قریشی]] دانستهاند که از خانواده نامسلمان خود گریخت و بدون همراهی هیچ یک از خویشانش به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۱۸۳؛ المغازی، ج ۲، ص ۶۲۹؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۶۳.</ref> در آنجا [[زید بن حارثه]]، [[زبیر بن عوام]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[عمرو بن العاص]] از او خواستگاری کردند و چون او با برادرش [[عثمان]] [[مشورت]] کرد عثمان از او خواست تا نظر [[پیامبر]] را جویا شود. آن [[حضرت]] [[زید]] را برگزید. <ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳.</ref> به [[روایت]] دیگری که غالب [[مفسران]] آن را ترجیح دادهاند، [[امکلثوم]] چون مایل بود به [[ازدواج پیامبر]] درآید خود را به پیامبر بخشید و آن حضرت او را به [[ازدواج]] زید بن حارثه (برده [[آزاد]] شده پیامبر) درآورد و برای او فرزندانی به نامهای زید و [[رقیه]] به [[دنیا]] آورد.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳.</ref> پس از [[شهادت]] زید در [[سال هشتم هجری]] <ref> الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۳۵۳.</ref> (یا مطلّقه شدن امّکلثوم)<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۴۴.</ref> او به همسری [[زبیر بن عوام]] درآمد. [[زبیر]] از او صاحب دختری به نام [[زینب]] شد؛ امّا چون زبیر بر [[زنان]] خود سخت میگرفت [[زندگی]] با او دوام نیافت و به [[طلاق]] امّکلثوم انجامید.<ref> الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۶۳.</ref> آنگاه چند تن از او خواستگاری کردند که پیامبر از میان آنان عبدالرحمن بن عوف را برای امّکلثوم برگزید. | امّکلثوم در [[مکه]] [[اسلام]] آورد و با پیامبر[[بیعت]] کرد؛<ref> اسدالغابه، ج ۷، ص ۳۷۶.</ref> اما بر اثر ممانعت خانوادهاش نتوانست به [[مدینه]] رود. پس از [[صلح حدیبیه]] در [[سال ششم هجری]] [[تصمیم]] گرفت به مدینه [[مهاجرت]] کند. [[خانواده]] او در حوالی مکه علفزاری داشتند و امّکلثوم هرگاه بدانجا میرفت، چند [[روز]] میماند و سپس به مکه باز میگشت. یکبار توشه کافی برای خود تهیه کرد و به آن علفزار رفت و چون مردی که تا علفزار او را [[همراهی]] کرده بود بازگشت، امّکلثوم [[راه]] مدینه را در پیش گرفت و چون با مسیر آشنا نبود مردی از [[خزاعه]] ([[همپیمانان]] پیامبر در [[صلح حدیبیّه]]) او را تا مدینه همراهی کرد. خانواده او پس از چند روز به جستوجوی او برآمدند و برادرانش [[ولید]] و [[عماره]] در جستوجوی او به مدینه آمدند و چون از حضور او در آنجا [[آگاه]] شدند از پیامبر خواستند او را به آنان تحویل دهد. امّکلثوم از پیامبر خواست که درخواست آنها را محقق نسازد، زیرا در غیر این صورت آنان او را [[شکنجه]] میدهند و او [[طاقت]] آن را ندارد.<ref>المغازی، ج ۲، ص ۶۲۹ ـ ۶۳۱.</ref>پیامبر او را تحویل نداد و امّ [[کلثوم]] در مدینه ماند.<ref>السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۲۶؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۵۰۸؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۳۷۷.</ref> او را تنها [[زن]] [[قریشی]] دانستهاند که از خانواده نامسلمان خود گریخت و بدون همراهی هیچ یک از خویشانش به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد.<ref>الطبقات، ج۸، ص۱۸۳؛ المغازی، ج ۲، ص ۶۲۹؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۶۳.</ref> در آنجا [[زید بن حارثه]]، [[زبیر بن عوام]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[عمرو بن العاص]] از او خواستگاری کردند و چون او با برادرش [[عثمان]] [[مشورت]] کرد عثمان از او خواست تا نظر [[پیامبر]] را جویا شود. آن [[حضرت]] [[زید]] را برگزید. <ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳.</ref> به [[روایت]] دیگری که غالب [[مفسران]] آن را ترجیح دادهاند، [[امکلثوم]] چون مایل بود به [[ازدواج پیامبر]] درآید خود را به پیامبر بخشید و آن حضرت او را به [[ازدواج]] زید بن حارثه (برده [[آزاد]] شده پیامبر) درآورد و برای او فرزندانی به نامهای زید و [[رقیه]] به [[دنیا]] آورد.<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳.</ref> پس از [[شهادت]] زید در [[سال هشتم هجری]] <ref> الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۳۵۳.</ref> (یا مطلّقه شدن امّکلثوم)<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۴۴.</ref> او به همسری [[زبیر بن عوام]] درآمد. [[زبیر]] از او صاحب دختری به نام [[زینب]] شد؛ امّا چون زبیر بر [[زنان]] خود سخت میگرفت [[زندگی]] با او دوام نیافت و به [[طلاق]] امّکلثوم انجامید.<ref> الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۶۳.</ref> آنگاه چند تن از او خواستگاری کردند که پیامبر از میان آنان عبدالرحمن بن عوف را برای امّکلثوم برگزید. | ||
امّکلثوم در زندگانی خود با [[عبدالرحمن]] صاحب فرزندانی به نامهای [[ابراهیم]] و حمید <ref>الطبقات، ج۸، ص۱۸۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> و [[محمد]] و [[اسماعیل]] <ref> تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۱؛ الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸، الطبقات، ج ۳، ص ۳۳.</ref> و حمیدة و أمةالرحمن<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۳؛ تاریخ دمشق، ج ۷، ص ۳۱.</ref> شد. امّ کلثوم در دوره [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] به سبب هجرتش به مدینه، مشمول عطایای سالانه [[خلیفه]] قرار گرفت که [[میزان]] آن را متفاوت ذکر کردهاند.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۲۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۳.</ref> [[عبدالرحمن]] در دوره [[پیامبر]] با [[عثمان]] [[عقد اخوت]] بسته بود؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۳۵، ص ۲۵۴؛ اسد الغابه، ج ۳، ص ۴۷۸.</ref> اما [[ازدواج]] او با امّکلثوم ([[خواهر]] [[مادری]] عثمان) در [[گرایش]] عبدالرحمن به عثمان در شورای ۶ نفره برای [[تعیین خلیفه]] سوم، نقش فراوانی داشت که [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]]{{ع}} به آن اشاره کرده است.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۳.</ref>عبدالرحمن مردی [[ثروتمند]] بود و چون از [[دنیا]] رفت [[ارث]] فراوانی از او به امّکلثوم رسید.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۳۹۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۹۰.</ref> | امّکلثوم در زندگانی خود با [[عبدالرحمن]] صاحب فرزندانی به نامهای [[ابراهیم]] و حمید <ref>الطبقات، ج۸، ص۱۸۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> و [[محمد]] و [[اسماعیل]] <ref> تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۱؛ الاستیعاب، ج۴، ص۵۰۸، الطبقات، ج ۳، ص ۳۳.</ref> و حمیدة و أمةالرحمن<ref>الطبقات، ج ۳، ص ۳۳؛ تاریخ دمشق، ج ۷، ص ۳۱.</ref> شد. امّ کلثوم در دوره [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] به سبب هجرتش به مدینه، مشمول عطایای سالانه [[خلیفه]] قرار گرفت که [[میزان]] آن را متفاوت ذکر کردهاند.<ref> الطبقات، ج ۳، ص ۲۲۶؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۳.</ref> [[عبدالرحمن]] در دوره [[پیامبر]] با [[عثمان]] [[عقد اخوت]] بسته بود؛<ref>تاریخ دمشق، ج ۳۵، ص ۲۵۴؛ اسد الغابه، ج ۳، ص ۴۷۸.</ref> اما [[ازدواج]] او با امّکلثوم ([[خواهر]] [[مادری]] عثمان) در [[گرایش]] عبدالرحمن به عثمان در شورای ۶ نفره برای [[تعیین خلیفه]] سوم، نقش فراوانی داشت که [[امیرمؤمنان]]، [[امام علی]] {{ع}} به آن اشاره کرده است.<ref>نهجالبلاغه، خطبه ۳.</ref>عبدالرحمن مردی [[ثروتمند]] بود و چون از [[دنیا]] رفت [[ارث]] فراوانی از او به امّکلثوم رسید.<ref> الاستیعاب، ج ۲، ص ۳۹۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۱، ص ۹۰.</ref> او سپس به همسری [[عمرو عاص]] درآمد و یک ماه پس از آن درگذشت.<ref> الاستیعاب، ج۲، ص۳۹۰؛ اسدالغابه، ج ۷، ص ۳۷۷؛ الاصابه، ج ۸، ص ۴۶۳.</ref>[[تاریخ]] [[مرگ]] او را دوره [[خلافت علی]] {{ع}} ذکر کردهاند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۲۷۷.</ref> به [[نقل]] [[طبری]] چون عثمان، عمرو عاص را در سال ۲۵ از [[ولایت]] [[مصر]] [[عزل]] کرد <ref> الاستیعاب، ج ۳، ص ۵۱ و ۲۶۸.</ref> امّکلثوم را [[طلاق]] داد <ref> تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۵۷.</ref> با توجه به اینکه گزارشات دیگر سخن از همسری او با عبدالرحمن تا [[سال ۳۱ هجری]] دارد گزارش طبری مورد [[تأمل]] است. | ||
امّکلثوم از [[راویان حدیث]] است<ref> مسنداحمد، ج ۷، ص۵۵۲ ـ ۵۵۳؛ صحیحالبخاری، ج ۳، ص ۲۲۱.</ref> و شیخ در [[رجال]] خود و [[ابن حبان]] در کتاب الثقات از او نام بردهاند.<ref> الثقات، ج ۳، ص ۴۵۸؛ رجال الطوسی، ص ۵۲.</ref> یکی از [[روایات]] [[فضیلت]] [[سوره توحید]] از او منقول است <ref>مسند احمد، ج ۷، ص ۵۵۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط (مقاله)|مقاله «ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref> | امّکلثوم از [[راویان حدیث]] است<ref> مسنداحمد، ج ۷، ص۵۵۲ ـ ۵۵۳؛ صحیحالبخاری، ج ۳، ص ۲۲۱.</ref> و شیخ در [[رجال]] خود و [[ابن حبان]] در کتاب الثقات از او نام بردهاند.<ref> الثقات، ج ۳، ص ۴۵۸؛ رجال الطوسی، ص ۵۲.</ref> یکی از [[روایات]] [[فضیلت]] [[سوره توحید]] از او منقول است <ref>مسند احمد، ج ۷، ص ۵۵۲.</ref><ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط (مقاله)|مقاله «ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref> | ||
==[[ام کلثوم]] در [[شأن نزول]]== | == [[ام کلثوم]] در [[شأن نزول]] == | ||
#هنگامی که [[برادران]] امّکلثوم از پیامبر خواستند براساس [[پیمان]] [[حدیبیه]] (که مطابق یکی از بندهای آن اگر فردی در [[مکه]] [[مسلمان]] شده و به [[مدینه]] [[هجرت]] میکرد پیامبر{{صل}} باید او را به [[قریش]] برمیگرداند) خواهر خود را به مکه باز گردانند، و او از [[ضعف]] و [[ناتوانی]] خود در برابر فشارها و شکنجههای [[کافران]] [[مکه]] سخن گفت [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرتکنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کردهاند به آنها بپردازید و هر گاه مهر آنان را بدهید گناهی بر شما نیست که آنان را به همسری درآورید و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید و (اگر زنان شما نزد آنها بروند) کابین آنان را بخواهید و آنها نیز میتوانند کابینی که (به زنانشان) دادهاند (از شما) بخواهند؛ این حکم خداوند است که در میان شما داوری میکند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.</ref> نازل شد و از [[پیامبر]] خواست که [[ایمان]] [[زنان]] [[مهاجر]] به [[مدینه]] را بیازماید و چنانچه آنان را [[مؤمن]] یافت از بازگرداندنشان به کافران[[چشم]] بپوشد.<ref>احکامالقرآن، ج۳، ص۶۵۳؛ التبیان، ج۹، ص۵۸۴؛ زادالمسیر، ج ۸، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۹.</ref>. بنابر برخی [[روایات]]، پیامبر در پاسخ به [[برادران]] او فرمود: زنان مشمول [[قرارداد]] حدیبیّه نیستند.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۱.</ref> درباره نحوه [[امتحان]] زنان مهاجر اقوال متعددی وجود دارد؛ به [[روایت]] [[ابن عباس]] آنان میبایست [[سوگند]] یاد کنند که بر اثر [[نفرت]] از شوهر، رغبت به [[سرزمین]] دیگر، [[دنیاطلبی]]، [[عشق]] به یکی از مردانِ ما ([[مسلمانان]])، [[مهاجرت]] نکردهاند و صرفا [[محبت خدا]] و [[رسولخدا]] [[انگیزه]] مهاجرت آنان بوده است.<ref>جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۷۸؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۸۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۲.</ref> به روایت دیگری از ابن عباس ذکر [[شهادتین]] برای امتحان آنها کافی بود. [[عایشه]] [[نقل]] میکند که همان تعهدهایی که پیامبر در [[بیعت]] خود از زنان مدینه گرفت برای آنان مطرح میکرد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۸۶؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۸۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۲.</ref> | # هنگامی که [[برادران]] امّکلثوم از پیامبر خواستند براساس [[پیمان]] [[حدیبیه]] (که مطابق یکی از بندهای آن اگر فردی در [[مکه]] [[مسلمان]] شده و به [[مدینه]] [[هجرت]] میکرد پیامبر {{صل}} باید او را به [[قریش]] برمیگرداند) خواهر خود را به مکه باز گردانند، و او از [[ضعف]] و [[ناتوانی]] خود در برابر فشارها و شکنجههای [[کافران]] [[مکه]] سخن گفت [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! چون زنان مؤمن هجرتکنان نزد شما بیایند، (ایمان) آنان را بیازمایید، خداوند به ایمان آنان داناتر است پس اگر آنان را مؤمن دانستید به سوی کافران بازنگردانید که ایشان برای آنان و آنان برای ایشان حلال نیستند و آنچه (آن کافران) هزینه کردهاند به آنها بپردازید و هر گاه مهر آنان را بدهید گناهی بر شما نیست که آنان را به همسری درآورید و به پیوند (پیشین خود با) زنان کافر پایبند نباشید و (اگر زنان شما نزد آنها بروند) کابین آنان را بخواهید و آنها نیز میتوانند کابینی که (به زنانشان) دادهاند (از شما) بخواهند؛ این حکم خداوند است که در میان شما داوری میکند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره ممتحنه، آیه ۱۰.</ref> نازل شد و از [[پیامبر]] خواست که [[ایمان]] [[زنان]] [[مهاجر]] به [[مدینه]] را بیازماید و چنانچه آنان را [[مؤمن]] یافت از بازگرداندنشان به کافران[[چشم]] بپوشد.<ref>احکامالقرآن، ج۳، ص۶۵۳؛ التبیان، ج۹، ص۵۸۴؛ زادالمسیر، ج ۸، ص ۲۳۸ ـ ۲۳۹.</ref>. بنابر برخی [[روایات]]، پیامبر در پاسخ به [[برادران]] او فرمود: زنان مشمول [[قرارداد]] حدیبیّه نیستند.<ref>تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۱.</ref> درباره نحوه [[امتحان]] زنان مهاجر اقوال متعددی وجود دارد؛ به [[روایت]] [[ابن عباس]] آنان میبایست [[سوگند]] یاد کنند که بر اثر [[نفرت]] از شوهر، رغبت به [[سرزمین]] دیگر، [[دنیاطلبی]]، [[عشق]] به یکی از مردانِ ما ([[مسلمانان]])، [[مهاجرت]] نکردهاند و صرفا [[محبت خدا]] و [[رسولخدا]] [[انگیزه]] مهاجرت آنان بوده است.<ref>جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۷۸؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۸۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۲.</ref> به روایت دیگری از ابن عباس ذکر [[شهادتین]] برای امتحان آنها کافی بود. [[عایشه]] [[نقل]] میکند که همان تعهدهایی که پیامبر در [[بیعت]] خود از زنان مدینه گرفت برای آنان مطرح میکرد.<ref>جامعالبیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص ۸۶؛ التبیان، ج ۹، ص ۵۸۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۴۲.</ref> | ||
# [[امکلثوم]] پس از آنکه سکونتش در مدینه حتمی شد، خود را به پیامبر بخشید تا به [[ازدواج]] او درآید. پیامبر [[بخشش]] او را پذیرفت؛ امّا او را به ازدواج [[زید بن حارثه]] درآورد. امّ کلثوم که از این مسئله ناراحت شده بود گفت: خود را به او هبه کردم؛ امّا او مرا به ازدواج بردهاش درآورد، آنگاه آیه {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref> نازل شد.<ref>جامع البیان، مج۱۲،ج۲۲،ص۱۶ـ۱۷؛ تفسیرماوردی، ج ۴، ص ۴۰۴؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۵۶۳.</ref> امّکلثوم وقتی متوجه شد که این امر خواست [[خدا]] و [[رسول خدا]] بوده و در این امر خیری نهفته است به این [[ازدواج]] [[راضی]] شد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط (مقاله)|مقاله «ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>. | # [[امکلثوم]] پس از آنکه سکونتش در مدینه حتمی شد، خود را به پیامبر بخشید تا به [[ازدواج]] او درآید. پیامبر [[بخشش]] او را پذیرفت؛ امّا او را به ازدواج [[زید بن حارثه]] درآورد. امّ کلثوم که از این مسئله ناراحت شده بود گفت: خود را به او هبه کردم؛ امّا او مرا به ازدواج بردهاش درآورد، آنگاه آیه {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref> نازل شد.<ref>جامع البیان، مج۱۲،ج۲۲،ص۱۶ـ۱۷؛ تفسیرماوردی، ج ۴، ص ۴۰۴؛ مجمعالبیان، ج ۷، ص ۵۶۳.</ref> امّکلثوم وقتی متوجه شد که این امر خواست [[خدا]] و [[رسول خدا]] بوده و در این امر خیری نهفته است به این [[ازدواج]] [[راضی]] شد.<ref>[[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط (مقاله)|مقاله «ام کلثوم بنت عقبة بن ابی معیط»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>. | ||