انعقاد خلافت با قهر و غلبه: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
جمهور [[فقهای اهل سنت]] معتقدند که [[امامت]] با [[کودتای نظامی]] منعقد میشود و به [[بیعت]] عموم [[مسلمانان]] یا [[بیعت]] با [[اهل حل و عقد]] نیاز ندارد. [[احمد بن حنبل]] به [[روایت]] [[عبدوس بن مالک عطار]] میگوید: “هرکس به [[زور]] [[شمشیر]] بر [[مردم]] چیره و [[خلیفه]] آنان گردد و [[امیرالمؤمنین]] خوانده شود، بر کسی که به [[خدا]] و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارد، جایز نیست که روز را به [[شب]] برد و او را [[امام]] نداند؛ خواه [[نیکوکار]] باشد و خواه بدکار”. وی به فعل [[عبدالملک مروان]] که علیه [[ابنزبیر]] خروج کرد و او را کشت، استناد میجوید. پس از آن، همه [[مردم]] به [[زور]] یا [[اختیار]] با او [[بیعت]] کردند. به ویژه آنکه [[بیعت نکردن]] موجب [[اختلاف]] میان [[امت اسلامی]] میشود و [[خونریزی]] و از بین رفتن [[اموال]] را در پی خواهد داشت<ref>{{عربی|و من غلب علیهم بالسیف حتی صار خلیقة و سمی أمیرالمؤمنین فلا یحل لأحد یؤمن بالله یبیت و لا یراه إماما برأ کان أو فاجرا انتهی. لأن عبد الملک بن مروان خرج علیه ان الزبیر فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها و دعوه إماما و لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین و إراقة دمائهم و ذهاب أموالهم}} (ر.ک: منصور بن یونس بن ادریس البهوش، کشاف القناع عن متن الإقناع، باب قتال أهل البغی، ج۲۱، ص۶۲؛ موقع الإسلام:http://www.al-islam.com).</ref>. این بدین معناست که چنین [[حکومتی]] [[مشروعیت]] خواهد داشت، نه اینکه مقابله با او موجب هرجومرج میگردد. به [[اعتقاد]] وی چنین حاکمی [[مسئولیت]] خواهد داشت و [[بیعت]] با وی [[واجب]] است. | جمهور [[فقهای اهل سنت]] معتقدند که [[امامت]] با [[کودتای نظامی]] منعقد میشود و به [[بیعت]] عموم [[مسلمانان]] یا [[بیعت]] با [[اهل حل و عقد]] نیاز ندارد. [[احمد بن حنبل]] به [[روایت]] [[عبدوس بن مالک عطار]] میگوید: “هرکس به [[زور]] [[شمشیر]] بر [[مردم]] چیره و [[خلیفه]] آنان گردد و [[امیرالمؤمنین]] خوانده شود، بر کسی که به [[خدا]] و [[روز قیامت]] [[ایمان]] دارد، جایز نیست که روز را به [[شب]] برد و او را [[امام]] نداند؛ خواه [[نیکوکار]] باشد و خواه بدکار”. وی به فعل [[عبدالملک مروان]] که علیه [[ابنزبیر]] خروج کرد و او را کشت، استناد میجوید. پس از آن، همه [[مردم]] به [[زور]] یا [[اختیار]] با او [[بیعت]] کردند. به ویژه آنکه [[بیعت نکردن]] موجب [[اختلاف]] میان [[امت اسلامی]] میشود و [[خونریزی]] و از بین رفتن [[اموال]] را در پی خواهد داشت<ref>{{عربی|و من غلب علیهم بالسیف حتی صار خلیقة و سمی أمیرالمؤمنین فلا یحل لأحد یؤمن بالله یبیت و لا یراه إماما برأ کان أو فاجرا انتهی. لأن عبد الملک بن مروان خرج علیه ان الزبیر فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها و دعوه إماما و لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین و إراقة دمائهم و ذهاب أموالهم}} (ر. ک: منصور بن یونس بن ادریس البهوش، کشاف القناع عن متن الإقناع، باب قتال أهل البغی، ج۲۱، ص۶۲؛ موقع الإسلام:http://www.al-islam.com).</ref>. این بدین معناست که چنین [[حکومتی]] [[مشروعیت]] خواهد داشت، نه اینکه مقابله با او موجب هرجومرج میگردد. به [[اعتقاد]] وی چنین حاکمی [[مسئولیت]] خواهد داشت و [[بیعت]] با وی [[واجب]] است. | ||
باز [[احمد بن حنبل]] در [[روایت]] ابیالحرث آورده است: هرگاه کسی بر [[امام]] [[حاکم]] خروج کند و خواهان [[پادشاهی]] باشد، و هریک گروهی طرفدار داشته باشد، اقامه [[جمعه]] با کسی است که بر دیگری چیره شود<ref>ر.ک: ابوالحسن ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص۵۸؛ به نقل از: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی، بررسی فقهی تطبیقی، ترجمه محمد سپهری، ص۱۴۳.</ref>. [[احمد بن حنبل]] با این سخن، [[خلافت]] به [[زور]] و [[اجبار]] را [[تأیید]] کرده است. | باز [[احمد بن حنبل]] در [[روایت]] ابیالحرث آورده است: هرگاه کسی بر [[امام]] [[حاکم]] خروج کند و خواهان [[پادشاهی]] باشد، و هریک گروهی طرفدار داشته باشد، اقامه [[جمعه]] با کسی است که بر دیگری چیره شود<ref>ر. ک: ابوالحسن ماوردی، الاحکام السلطانیة، ص۵۸؛ به نقل از: [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، مبانی نظری حکومت اسلامی، بررسی فقهی تطبیقی، ترجمه محمد سپهری، ص۱۴۳.</ref>. [[احمد بن حنبل]] با این سخن، [[خلافت]] به [[زور]] و [[اجبار]] را [[تأیید]] کرده است. | ||
شربینی [[معتقد]] است: چنانچه [[امام]] [[حاکم]] از [[دنیا]] برود، برای جلوگیری از هرجومرج در [[جامعه]]، [[امامت]] شخص متغلب منعقد میشود. اما اگر [[حاکم]] [[جامعه]] زنده باشد و پیشتر با [[اجبار]] به [[حکومت]] رسیده باشد، در این فرض به محض [[تغلب]] شخص دیگر، [[حکومت]] دومی [[مشروع]] است و [[امام]] پیشین به سبب مغلوبیت از [[مشروعیت]] ساقط خواهد شد. اما اگر [[امامت]] [[حاکم]] پیشین از طریق [[بیعت]] یا معرفی [[امام]] گذشته باشد، [[امامت]] شخص متغلب منعقد نمیشود و [[امامت]] همان [[امام]] موجود همچنان [[مشروع]] خواهد بود<ref>{{عربی|و یقول الشربینی: والزریق الثالث [یکون] باستیلاء شخص متغلب علی الامامة جامع للشروط المعتبرة فی الامامة علی الملک بقهر و غلبة بعد موت الامام لینظم شمل المسلمین. اما الاستیلاء علی [امامة الخلیفة] الحی فقیه امران: فاذا کان هذا الخلیفة الحی متغلبة (بمعنی انه وصل إلی الخلافة عن طریق الغلبة والقهر] انعقدت امامة المتغلب علیه، و ان کان اماما بیعة او بعهد من الامام السابق لم تنعقد امامة المتغلب علیه}} (ر.ک: محمد الشربینی الخطیب، مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج، ج۴، ص۱۳۱-۱۳۲، موقع الإسلام: http://www.al-islam.com).</ref>. | شربینی [[معتقد]] است: چنانچه [[امام]] [[حاکم]] از [[دنیا]] برود، برای جلوگیری از هرجومرج در [[جامعه]]، [[امامت]] شخص متغلب منعقد میشود. اما اگر [[حاکم]] [[جامعه]] زنده باشد و پیشتر با [[اجبار]] به [[حکومت]] رسیده باشد، در این فرض به محض [[تغلب]] شخص دیگر، [[حکومت]] دومی [[مشروع]] است و [[امام]] پیشین به سبب مغلوبیت از [[مشروعیت]] ساقط خواهد شد. اما اگر [[امامت]] [[حاکم]] پیشین از طریق [[بیعت]] یا معرفی [[امام]] گذشته باشد، [[امامت]] شخص متغلب منعقد نمیشود و [[امامت]] همان [[امام]] موجود همچنان [[مشروع]] خواهد بود<ref>{{عربی|و یقول الشربینی: والزریق الثالث [یکون] باستیلاء شخص متغلب علی الامامة جامع للشروط المعتبرة فی الامامة علی الملک بقهر و غلبة بعد موت الامام لینظم شمل المسلمین. اما الاستیلاء علی [امامة الخلیفة] الحی فقیه امران: فاذا کان هذا الخلیفة الحی متغلبة (بمعنی انه وصل إلی الخلافة عن طریق الغلبة والقهر] انعقدت امامة المتغلب علیه، و ان کان اماما بیعة او بعهد من الامام السابق لم تنعقد امامة المتغلب علیه}} (ر. ک: محمد الشربینی الخطیب، مغنی المحتاج إلی معرفة ألفاظ المنهاج، ج۴، ص۱۳۱-۱۳۲، موقع الإسلام: http://www.al-islam.com).</ref>. | ||
[[تفتازانی]] نیز ملاک [[تصدی]] [[خلافت]] را [[شوکت]] دانسته است؛ بدون اینکه فرقی میان شخص [[ستمگر]] و [[عادل]] بگذارد: هرگاه [[امام]] بمیرد و فرد جامعالشرایط متصدی [[امامت]] شود، بدون اینکه [[مردم]] با او [[بیعت]] کنند، یا [[امام]] پیشین او را به [[جانشینی]] خود [[برگزیده]] باشد و [[مردم]] را با [[شوکت]] خود [[مقهور]] کند، [[خلافت]] او منعقد میشود. همچنین است درباره فرد [[فاسق]] یا [[جاهل]]. البته این قول اظهر است، و بر [[مردم]] [[واجب]] است تا زمانی که خلاف [[حکم شرع]] عمل نکرده، از او [[اطاعت]] کنند؛ خواه [[عادل]] باشد و خواه [[ستمکار]]<ref>{{عربی|تنعقد الامامه بالقهر و الاستیلاء فاذا مات الامام و تصدی للامامة من یستجمع شرائطها من غیر بیعة (اهل حل وعقد) او استخلاف (بعهد من الامام السابق) و قهر الناس بشوکته انعقدتا لخلافة له}} (ر.ک: التفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲).</ref>. | [[تفتازانی]] نیز ملاک [[تصدی]] [[خلافت]] را [[شوکت]] دانسته است؛ بدون اینکه فرقی میان شخص [[ستمگر]] و [[عادل]] بگذارد: هرگاه [[امام]] بمیرد و فرد جامعالشرایط متصدی [[امامت]] شود، بدون اینکه [[مردم]] با او [[بیعت]] کنند، یا [[امام]] پیشین او را به [[جانشینی]] خود [[برگزیده]] باشد و [[مردم]] را با [[شوکت]] خود [[مقهور]] کند، [[خلافت]] او منعقد میشود. همچنین است درباره فرد [[فاسق]] یا [[جاهل]]. البته این قول اظهر است، و بر [[مردم]] [[واجب]] است تا زمانی که خلاف [[حکم شرع]] عمل نکرده، از او [[اطاعت]] کنند؛ خواه [[عادل]] باشد و خواه [[ستمکار]]<ref>{{عربی|تنعقد الامامه بالقهر و الاستیلاء فاذا مات الامام و تصدی للامامة من یستجمع شرائطها من غیر بیعة (اهل حل وعقد) او استخلاف (بعهد من الامام السابق) و قهر الناس بشوکته انعقدتا لخلافة له}} (ر. ک: التفتازانی، شرح المقاصد، ج۲، ص۲۷۲).</ref>. | ||
[[محمد رأفت عثمان]]، یکی دیگر از [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] نیز انعقاد [[امامت]] از طریق [[تغلب]] را جایز دانسته و مینویسد: جمهور [[مسلمانان]] ([[اهل سنت]]) معتقدند که [[امامت]] به این طریق منعقد میشود؛ خواه فردِ چیره [[شرایط امامت]] را دارا باشد یا نه، حتی اگر [[فاسق]] یا [[جاهل]] باشد<ref>ر.ک: أحمد بن عبدالله القلقشندی، مآثر الإناقة فی معالم الخلافة، تحقیق: عبدالستار احمد فراج، ج۱، ص۳۰.</ref>. برخی علمای [[اهل سنت]] در مسئله [[تغلب]] [[افراط]] کرده و گفتهاند: حتی اگر یک [[زن]] بر [[منصب امامت]] چیره شود، امامتش منعقد میگردد. همچنین است اگر یک نفر [[بنده]] بر [[منصب امامت]] چیره شود<ref>ر.ک: احمد بن محمد بن ابیبکر بن عبدالملک القسطلانی المتینی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ص۲۶۴.</ref>. آنان در توجیه نظر خود به همان [[دلیل]] رایج میان [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] در مسئله [[تغلب]] استناد کردهاند: زیرا اگر [[معتقد]] شویم که [[امامت]] فرد غالب منعقد نمیشود، این کار با برخورد بین فرد غالب و طرفدارانش از سو و [[امام]] موجود و طرفدارانش از یک سو، به [[آشوب]] و [[فتنه]] خواهد انجامید. همچنین به سبب منعقد نشدن [[احکام]] صادر شده از سوی فرد غالب، [[فساد]] و [[تباهی]] بین [[مردم]] شایع خواهد شد. هرکس پس از او عهدهدار [[امامت]] [[مسلمانان]] شود، باید نخست حدود را پای دارد و سپس [[جزیه]] بگیرد؛ بلکع [[دانشمندان]] تأکید کردهاند که اگر یک نفر دیگر بر فرد غالب چیره شود و به جای او بنشیند، اولی معزول میشود و دومی [[امام]] است<ref>محمد أمین بن عمر (ابن عابدین)، حاشیة ابن عابدین، ج۳، ص۴۷۳.</ref>. در این سخن بهخوبی روشن است که ملاک [[مشروعیت حکومت]]، [[زور]] و [[چیرگی]] است. | [[محمد رأفت عثمان]]، یکی دیگر از [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] نیز انعقاد [[امامت]] از طریق [[تغلب]] را جایز دانسته و مینویسد: جمهور [[مسلمانان]] ([[اهل سنت]]) معتقدند که [[امامت]] به این طریق منعقد میشود؛ خواه فردِ چیره [[شرایط امامت]] را دارا باشد یا نه، حتی اگر [[فاسق]] یا [[جاهل]] باشد<ref>ر. ک: أحمد بن عبدالله القلقشندی، مآثر الإناقة فی معالم الخلافة، تحقیق: عبدالستار احمد فراج، ج۱، ص۳۰.</ref>. برخی علمای [[اهل سنت]] در مسئله [[تغلب]] [[افراط]] کرده و گفتهاند: حتی اگر یک [[زن]] بر [[منصب امامت]] چیره شود، امامتش منعقد میگردد. همچنین است اگر یک نفر [[بنده]] بر [[منصب امامت]] چیره شود<ref>ر. ک: احمد بن محمد بن ابیبکر بن عبدالملک القسطلانی المتینی، ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ص۲۶۴.</ref>. آنان در توجیه نظر خود به همان [[دلیل]] رایج میان [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] در مسئله [[تغلب]] استناد کردهاند: زیرا اگر [[معتقد]] شویم که [[امامت]] فرد غالب منعقد نمیشود، این کار با برخورد بین فرد غالب و طرفدارانش از سو و [[امام]] موجود و طرفدارانش از یک سو، به [[آشوب]] و [[فتنه]] خواهد انجامید. همچنین به سبب منعقد نشدن [[احکام]] صادر شده از سوی فرد غالب، [[فساد]] و [[تباهی]] بین [[مردم]] شایع خواهد شد. هرکس پس از او عهدهدار [[امامت]] [[مسلمانان]] شود، باید نخست حدود را پای دارد و سپس [[جزیه]] بگیرد؛ بلکع [[دانشمندان]] تأکید کردهاند که اگر یک نفر دیگر بر فرد غالب چیره شود و به جای او بنشیند، اولی معزول میشود و دومی [[امام]] است<ref>محمد أمین بن عمر (ابن عابدین)، حاشیة ابن عابدین، ج۳، ص۴۷۳.</ref>. در این سخن بهخوبی روشن است که ملاک [[مشروعیت حکومت]]، [[زور]] و [[چیرگی]] است. | ||
[[دانشمندان]] دو نوع [[شر]] را با هم مقایسه میکنند و آن را که برای [[امت]] کمدردسرتر است، برمی گزینند و فتوایی نمیدهند که [[امت]] به [[شر]] بزرگتر گرفتار آید<ref>محمد رأفت عثمان، رئاسة الدولة فی الفقه الاسلامی، ص۲۹۳-۲۹۴، موارد ۲، ۳ و ۴؛ به نقل از: محمدمهدی آصفی، مبانی نظری حکومت اسلامی: بررسی فقهی تطبیقی، ترجمه محمد سپهری، ص۱۴۴.</ref>. السنوسی نیز در حاشیه صحیح و در توضیح [[روایت]] [[عبدالله بن عمر]]، ضمن آنکه ادعا میکند [[قیام]] علیه [[امام]] [[فاسق]] و [[جائر]] [[حرام]] است، در ادامه میگوید: | [[دانشمندان]] دو نوع [[شر]] را با هم مقایسه میکنند و آن را که برای [[امت]] کمدردسرتر است، برمی گزینند و فتوایی نمیدهند که [[امت]] به [[شر]] بزرگتر گرفتار آید<ref>محمد رأفت عثمان، رئاسة الدولة فی الفقه الاسلامی، ص۲۹۳-۲۹۴، موارد ۲، ۳ و ۴؛ به نقل از: محمدمهدی آصفی، مبانی نظری حکومت اسلامی: بررسی فقهی تطبیقی، ترجمه محمد سپهری، ص۱۴۴.</ref>. السنوسی نیز در حاشیه صحیح و در توضیح [[روایت]] [[عبدالله بن عمر]]، ضمن آنکه ادعا میکند [[قیام]] علیه [[امام]] [[فاسق]] و [[جائر]] [[حرام]] است، در ادامه میگوید: | ||
مفهوم [[روایت]] [[عبدالله بن عمر]] بر این امر دلالت میکند که [[مذهب]] و روش او نیز، همانند [[مذهب]] [[اکثریت]] [[اهل سنت]]، در منع و [[تحریم]] قیام علیه [[امام]] و [[خلع]] او از [[مقام ولایت]] به هنگام حدوث [[فسق]] و [[جور]] است. اما اگر قبل از [[عقد]] [[بیعت]] و به [[خلافت]] رسیدن، [[امام]] [[فاسق]] بود، همه اتفاق دارند که [[ولایت]] بر او منعقد نشده است، و اگر بر اساس [[زور]] و [[غلبه]] و [[استیلا]] و یا به طور اتفاقی به [[مقام خلافت]] و [[حکومت]] رسید و بر [[مردم]] [[چیرگی]] یافت، همانطور که [[یزید]] به [[سلطنت]] رسید، [[حکم]] او به منزله کسی است که با [[رأی]] و [[بیعت مردم]] به [[خلافت]] برسد و بعد [[فسق]] و فجوری از او حادث شود، که در این حالت، [[قیام]] و خروج [[مردم]] علیه او ممتنع و [[حرام]] است و آنچه بر این امر دلالت دارد، [[حدیثی]] است که ابنعمر بیان کرده که سیاقش [[انکار]] عمل ابنمطیع و [[قیام]] مسلحانهاش علیه [[یزید]] بود<ref>ر.ک: حافظ محیالدین نووی، شرح صحیح مسلم، ج۸ ص۳۴؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۱۲۲.</ref>. | مفهوم [[روایت]] [[عبدالله بن عمر]] بر این امر دلالت میکند که [[مذهب]] و روش او نیز، همانند [[مذهب]] [[اکثریت]] [[اهل سنت]]، در منع و [[تحریم]] قیام علیه [[امام]] و [[خلع]] او از [[مقام ولایت]] به هنگام حدوث [[فسق]] و [[جور]] است. اما اگر قبل از [[عقد]] [[بیعت]] و به [[خلافت]] رسیدن، [[امام]] [[فاسق]] بود، همه اتفاق دارند که [[ولایت]] بر او منعقد نشده است، و اگر بر اساس [[زور]] و [[غلبه]] و [[استیلا]] و یا به طور اتفاقی به [[مقام خلافت]] و [[حکومت]] رسید و بر [[مردم]] [[چیرگی]] یافت، همانطور که [[یزید]] به [[سلطنت]] رسید، [[حکم]] او به منزله کسی است که با [[رأی]] و [[بیعت مردم]] به [[خلافت]] برسد و بعد [[فسق]] و فجوری از او حادث شود، که در این حالت، [[قیام]] و خروج [[مردم]] علیه او ممتنع و [[حرام]] است و آنچه بر این امر دلالت دارد، [[حدیثی]] است که ابنعمر بیان کرده که سیاقش [[انکار]] عمل ابنمطیع و [[قیام]] مسلحانهاش علیه [[یزید]] بود<ref>ر. ک: حافظ محیالدین نووی، شرح صحیح مسلم، ج۸ ص۳۴؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۱۲۲.</ref>. | ||
[[نووی]]، یکی از بزرگان شافعیه ادعا کرده است که بنابر قول اصح، فرد [[فاسق]] و [[جاهل]] میتواند با [[قدرت]] و [[استیلا]] به [[خلافت]] برسد: | [[نووی]]، یکی از بزرگان شافعیه ادعا کرده است که بنابر قول اصح، فرد [[فاسق]] و [[جاهل]] میتواند با [[قدرت]] و [[استیلا]] به [[خلافت]] برسد: | ||
[[امامت]] به وسیله [[بیعت]] نیز منعقد میشود و صحیحترین شیوه آن، [[بیعت]] [[اهل حل و عقد]] (خبرگان) از [[علما]] و رؤسا و چهرههای برجسته و خوشنام [[مردم]] است...، و [[امام]] را نیز میتوان با [[تعیین]] او از طرف [[امام]] پیشین برگزید...، و با [[استیلا]] و [[قدرت]] شخص جامعالشرایط نیز [[امامت]] منعقد میگردد و بنابر قول اصح، [[فاسق]] و [[جاهل]] نیز میتواند با [[قدرت]] و [[استیلا]] به [[امامت]] برسد<ref>{{عربی|و تنتقد الإمام بالبیعة و الأصح بیعة أهل الحل و العقد من العلماء و الرؤساء و وجوه الناس الذین یتیسر اجتماعهم و شرطهم صفة الشهود و باستخلاف الامام فلو جعل الامر شوری بین جمع فکاستخلاف فیرتضون احدهم: و باستیلاء جامع الشروط، و کذا فاسق و جاهل فی الأصح}} (ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، کتاب البغات، ص۴۲۶، قسم الفقه الشافعی).</ref>. | [[امامت]] به وسیله [[بیعت]] نیز منعقد میشود و صحیحترین شیوه آن، [[بیعت]] [[اهل حل و عقد]] (خبرگان) از [[علما]] و رؤسا و چهرههای برجسته و خوشنام [[مردم]] است... ، و [[امام]] را نیز میتوان با [[تعیین]] او از طرف [[امام]] پیشین برگزید... ، و با [[استیلا]] و [[قدرت]] شخص جامعالشرایط نیز [[امامت]] منعقد میگردد و بنابر قول اصح، [[فاسق]] و [[جاهل]] نیز میتواند با [[قدرت]] و [[استیلا]] به [[امامت]] برسد<ref>{{عربی|و تنتقد الإمام بالبیعة و الأصح بیعة أهل الحل و العقد من العلماء و الرؤساء و وجوه الناس الذین یتیسر اجتماعهم و شرطهم صفة الشهود و باستخلاف الامام فلو جعل الامر شوری بین جمع فکاستخلاف فیرتضون احدهم: و باستیلاء جامع الشروط، و کذا فاسق و جاهل فی الأصح}} (ابوزکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، المنهاج شرح صحیح مسلم بن الحجاج، کتاب البغات، ص۴۲۶، قسم الفقه الشافعی).</ref>. | ||
[[ابنقدامه حنبلی]] در کتاب مغنی با استناد به [[عمل]] [[عبدالملک مروان]] با [[عبدالله بن زبیر]]، کودتا و [[استیلا]] بر [[جامعه]] را از طریق [[زور]] و [[اجبار]] [[مشروع]] دانسته است: | [[ابنقدامه حنبلی]] در کتاب مغنی با استناد به [[عمل]] [[عبدالملک مروان]] با [[عبدالله بن زبیر]]، کودتا و [[استیلا]] بر [[جامعه]] را از طریق [[زور]] و [[اجبار]] [[مشروع]] دانسته است: | ||
... و نیز اگر کسی بر [[امام]] خروج کرد و [[پیروز]] شد و [[مردم]] را با [[زور]] و [[شمشیر]] تحت [[فرمان]] خویش در آورد و [[مردم]] به [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] او گردن نهادند و از او [[پیروی]] کردند، او نیز [[امام]] [[جامعه]] میگردد و [[جنگ]] علیه وی و خروج بر او [[حرام]] است؛ چراکه [[عبدالملک مروان]] بر [[عبدالله بن زبیر]] شورید و او را کشت و بر [[شهرها]] و [[مردم]] [[استیلا]] یافت، تا جایی که [[مردم]] خواهناخواه با او [[بیعت]] کردند، که در این صورت، وی [[امام]] است و خروج و [[شورش]] علیه وی [[حرام]] میباشد<ref>{{عربی|و لو خرج رجل علی الامام فقهره الملک و غلب الناس بسیفه حتی أقروا له واذعنوا بطاعته و تابعوه صار إماما یحرم قتاله و الخروج علیه فان عبد الملک مروان خرج علی ابن الزبیر فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها فصار إماما یحرم الخروج علیه و ذلک لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین و اراقة دمائهم و ذهاب اموالهم و یدخل الخارج علیه فی عموم قوله{{صل}}}} {{متن حدیث|من خرج علی امتی و هم جمیع فاضربوا عنقه بالسیف کائنا من کان}} {{عربی|فمن خرج علی من ثبتت إمامته بأحد هذه الوجوه باغیا وجب قتاله...}} (ابومحمد عبدالله بن أحمد بن قدامة المقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۱۰، ص۴۹).</ref>. | ... و نیز اگر کسی بر [[امام]] خروج کرد و [[پیروز]] شد و [[مردم]] را با [[زور]] و [[شمشیر]] تحت [[فرمان]] خویش در آورد و [[مردم]] به [[اطاعت]] و [[فرمانبرداری]] او گردن نهادند و از او [[پیروی]] کردند، او نیز [[امام]] [[جامعه]] میگردد و [[جنگ]] علیه وی و خروج بر او [[حرام]] است؛ چراکه [[عبدالملک مروان]] بر [[عبدالله بن زبیر]] شورید و او را کشت و بر [[شهرها]] و [[مردم]] [[استیلا]] یافت، تا جایی که [[مردم]] خواهناخواه با او [[بیعت]] کردند، که در این صورت، وی [[امام]] است و خروج و [[شورش]] علیه وی [[حرام]] میباشد<ref>{{عربی|و لو خرج رجل علی الامام فقهره الملک و غلب الناس بسیفه حتی أقروا له واذعنوا بطاعته و تابعوه صار إماما یحرم قتاله و الخروج علیه فان عبد الملک مروان خرج علی ابن الزبیر فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها فصار إماما یحرم الخروج علیه و ذلک لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین و اراقة دمائهم و ذهاب اموالهم و یدخل الخارج علیه فی عموم قوله {{صل}}}} {{متن حدیث|من خرج علی امتی و هم جمیع فاضربوا عنقه بالسیف کائنا من کان}} {{عربی|فمن خرج علی من ثبتت إمامته بأحد هذه الوجوه باغیا وجب قتاله...}} (ابومحمد عبدالله بن أحمد بن قدامة المقدسی، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۱۰، ص۴۹).</ref>. | ||
بسیاری از [[فقهای اهل سنت]]، چهار روش را برای [[انعقاد خلافت]] برشمردهاند، که از جمله آنها انعقاد خلافت با قهر و غلبه است. آنان معتقدند چنانچه شخصی با [[قهر]] و [[غلبه]] بر [[مردم]] [[تسلط]] یافت، به طوری که [[مردم]] وی را [[امام]] خواندند، [[امامت]] وی [[واجب]] میشود؛ مانند آنچه [[عبدالملک مروان]] کرد. وی بر [[ابنزبیر]] خروج کرد و او را کشت. [[مردم]] نیز پس از [[استیلا]] یافتن [[عبدالملک]] بر [[بلاد مسلمین]] با میل و رغبت یا به [[اجبار]] با وی [[بیعت]] کردند و او را به [[امامت]] پذیرفتند<ref>{{عربی|الرابع: بالتغلب والقهر حیث یظهر المتغلب علی الناس و یقهرهم حتی یذعنوا له و یدعونه إماماً فثبت له الإمامة و تجب طاعته علی الرعیه، و مثل ذلک ما حدث من عبدالملک بن مروان حین خرج علی ابن الزبیر له فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها و دعوه إماماً. و إذا ثبتت الإمامة بإحدی هذه الطرق کان الخروج علیب الإمام بغیاً، أما إذا لم تکن الإمامة ثابتة بإحدی هذه الطرق فلا یعتبر الخارج باغیا و لا الخروج بغیا}} (کشاف القناع، ج۴، ص۹۴-۹۵؛ أسنی المطالب، ج۴، ص۱۰۵ به بعد؛ حاشیة ابن عابدین، ج۳، ص۴۲۸؛ شرح الزرقانی و حاشیة الشیبانی ص، ج۸ ص۶۰؛ به نقل از: عبد القادر عودة، التشریع الجنائی الإسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، ج۲، ص۲۴۴).</ref>. برخلاف اغلب [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] که [[راه]] [[غلبه]] و [[زور]] را برای [[انعقاد خلافت]] [[مشروع]] دانستهاند [[وهبه الزحیلی]] در کتاب [[الفقه الاسلامی و ادلته (کتاب)|الفقه الاسلامی و ادلته]]، ضمن برشمردن راههای [[انعقاد خلافت]] [[معتقد]] است: تنها دو شیوه [[بیعت]] [[اهل حل و عقد]] و [[رضامندی]] عموم [[مردم]]، [[راه]] صحیح است و دو [[راه]] دیگر، از جمله [[استیلا]] [[ضعیف]] و مردود است: [[فقهای اسلام]] چهار طریق برای [[تعیین]] عالیترین [[مقام]] [[دولت اسلامی]] مشخص نمودهاند: “نص”، “بیعت”، “ولایتعهدی” و “تسلط با [[قهر]] و غلبه”، و ما به زودی آشکار خواهیم ساخت که تنها [[راه]] صحیح [[اسلام]] که به اصل [[شورا]] و به [[واجبات کفایی]] ارج مینهد، یک [[راه]] بیشتر نیست و آن [[راه]]، همان [[بیعت]] حل و [[عقد]] به انضمام [[رضایت]] عموم [[مردم]] به [[اختیار]] خویش است و راههایی غیر از این، مستندات آنها [[ضعیف]] است<ref>{{عربی|ذکر فقهاء الإسلام طرقاً أربعة فی کیفیة تعیین الحاکم الأعلی للدولة و هی: النص، و البیعة، و ولایة العهد، و القهر و الغلبة. و ستبین ان طریقة الإسلام الصحیحة عملا بمبدأ الشوری و مبدأ الفروض الکفائیة هی طریقة واحدة و هی بیعة أو الحل و العقد، وانضمام رضا الأمة باختیاره. و اما ما عدا ذلک فمستنده ضعیف بسبب التعسف فی تأویل النصوص، أو اعتماد علی نصوص واهیة و أهواء خاصة، أو إقرار لواقع قائم لم یجد المسلمون حکمة أو مصلحة فی الثورة علیه، أو القضاء علی وجوده حسماً للدماء و منعاً للفوضی، و مراعاة لظروف خارجیة، أو رهبة من ضراوة الممسک بالسلطة التی آلت إلیه بطرق غیر مشروعة کالوراثة و نحوها}} (أ. د وهبة الزحیلی، الفقه الإسلامی و أدلته، ج۸ ص۲۹۱).</ref>. | بسیاری از [[فقهای اهل سنت]]، چهار روش را برای [[انعقاد خلافت]] برشمردهاند، که از جمله آنها انعقاد خلافت با قهر و غلبه است. آنان معتقدند چنانچه شخصی با [[قهر]] و [[غلبه]] بر [[مردم]] [[تسلط]] یافت، به طوری که [[مردم]] وی را [[امام]] خواندند، [[امامت]] وی [[واجب]] میشود؛ مانند آنچه [[عبدالملک مروان]] کرد. وی بر [[ابنزبیر]] خروج کرد و او را کشت. [[مردم]] نیز پس از [[استیلا]] یافتن [[عبدالملک]] بر [[بلاد مسلمین]] با میل و رغبت یا به [[اجبار]] با وی [[بیعت]] کردند و او را به [[امامت]] پذیرفتند<ref>{{عربی|الرابع: بالتغلب والقهر حیث یظهر المتغلب علی الناس و یقهرهم حتی یذعنوا له و یدعونه إماماً فثبت له الإمامة و تجب طاعته علی الرعیه، و مثل ذلک ما حدث من عبدالملک بن مروان حین خرج علی ابن الزبیر له فقتله واستولی علی البلاد و أهلها حتی بایعوه طوعا و کرها و دعوه إماماً. و إذا ثبتت الإمامة بإحدی هذه الطرق کان الخروج علیب الإمام بغیاً، أما إذا لم تکن الإمامة ثابتة بإحدی هذه الطرق فلا یعتبر الخارج باغیا و لا الخروج بغیا}} (کشاف القناع، ج۴، ص۹۴-۹۵؛ أسنی المطالب، ج۴، ص۱۰۵ به بعد؛ حاشیة ابن عابدین، ج۳، ص۴۲۸؛ شرح الزرقانی و حاشیة الشیبانی ص، ج۸ ص۶۰؛ به نقل از: عبد القادر عودة، التشریع الجنائی الإسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، ج۲، ص۲۴۴).</ref>. برخلاف اغلب [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] که [[راه]] [[غلبه]] و [[زور]] را برای [[انعقاد خلافت]] [[مشروع]] دانستهاند [[وهبه الزحیلی]] در کتاب [[الفقه الاسلامی و ادلته (کتاب)|الفقه الاسلامی و ادلته]]، ضمن برشمردن راههای [[انعقاد خلافت]] [[معتقد]] است: تنها دو شیوه [[بیعت]] [[اهل حل و عقد]] و [[رضامندی]] عموم [[مردم]]، [[راه]] صحیح است و دو [[راه]] دیگر، از جمله [[استیلا]] [[ضعیف]] و مردود است: [[فقهای اسلام]] چهار طریق برای [[تعیین]] عالیترین [[مقام]] [[دولت اسلامی]] مشخص نمودهاند: “نص”، “بیعت”، “ولایتعهدی” و “تسلط با [[قهر]] و غلبه”، و ما به زودی آشکار خواهیم ساخت که تنها [[راه]] صحیح [[اسلام]] که به اصل [[شورا]] و به [[واجبات کفایی]] ارج مینهد، یک [[راه]] بیشتر نیست و آن [[راه]]، همان [[بیعت]] حل و [[عقد]] به انضمام [[رضایت]] عموم [[مردم]] به [[اختیار]] خویش است و راههایی غیر از این، مستندات آنها [[ضعیف]] است<ref>{{عربی|ذکر فقهاء الإسلام طرقاً أربعة فی کیفیة تعیین الحاکم الأعلی للدولة و هی: النص، و البیعة، و ولایة العهد، و القهر و الغلبة. و ستبین ان طریقة الإسلام الصحیحة عملا بمبدأ الشوری و مبدأ الفروض الکفائیة هی طریقة واحدة و هی بیعة أو الحل و العقد، وانضمام رضا الأمة باختیاره. و اما ما عدا ذلک فمستنده ضعیف بسبب التعسف فی تأویل النصوص، أو اعتماد علی نصوص واهیة و أهواء خاصة، أو إقرار لواقع قائم لم یجد المسلمون حکمة أو مصلحة فی الثورة علیه، أو القضاء علی وجوده حسماً للدماء و منعاً للفوضی، و مراعاة لظروف خارجیة، أو رهبة من ضراوة الممسک بالسلطة التی آلت إلیه بطرق غیر مشروعة کالوراثة و نحوها}} (أ. د وهبة الزحیلی، الفقه الإسلامی و أدلته، ج۸ ص۲۹۱).</ref>. | ||
[[وهبة الزحیلی]] [[معتقد]] است از دیدگاه [[فقها]]، [[امامت]] تنها از دو طریق منعقد میگردد: یکی از [[راه]] [[اهل حل و عقد]] یعنی [[بیعت]] و [[انتخاب]]، و دومی با [[عهد]] [[امام]] پیشین یا [[شورا]]. اما [[امام]] [[احمد]] و دیگران معتقدند [[امامت]] از طریق [[قهر]] و [[غلبه]] نیز ثابت میشود و در صورت تثبیت، به [[عقد]] نیازی ندارد. حنفیه نیز در این باره آورده است: [[خلافت]] از طریق استیلای فردی که دارای شروط است نیز منعقد میگردد. وی [[معتقد]] است: اگر کسی که دارای شروط نیست، [[استیلا]] یابد سزاوار نیست که او را از [[مقام امامت]] [[خلع]] کرد؛ زیرا [[خلع]] وی اغلب به [[جنگها]] و تنگناهایی میانجامد که [[مفسده]] آن بسیار بیشتر است. وی به روایتی از [[رسول خدا]]{{صل}} - که در مباحث گذشته به آن اشاره شد - [[تمسک]] جسته است. از [[پیامبر]] درباره چگونگی برخورد با آنان پرسیدند، و ایشان در پاسخ فرمود: تا زمانی که در میان شما [[نماز]] اقامه میکنند و تا هنگامی که از آنان [[کفر]] آشکار ندیدهاید، با ایشان برخورد نکنید<ref>{{عربی|سئل رسول الله{{صل}} عنهم، فقیل: أفلا ننابذهم؟ قال: لا، ما أقاموا فیکم الصلاة}}، (احمد بن الحسین بن علی بن موسی الخسروجردی الخراسانی (ابوبکر البیهقی)، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۲۷۳).</ref>. در واقع چنین برخوردی با آنان از قبیل [[تسلیم]] در برابر عملِ انجامشده، به منظور جلوگیری از هرجومرج است؛ اگرچه با اصل [[شورا]] در [[اسلام]] [[مخالفت]] دارد<ref>{{عربی|و هذا من قبیل التسلیم بالواقع اضطراراً منعاً للفوضی مع مخالفة مبدأ الشوری المقرر فی الإسلام}} (أ.د. وهبة الزحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۸، ص۴۴۹).</ref>. | [[وهبة الزحیلی]] [[معتقد]] است از دیدگاه [[فقها]]، [[امامت]] تنها از دو طریق منعقد میگردد: یکی از [[راه]] [[اهل حل و عقد]] یعنی [[بیعت]] و [[انتخاب]]، و دومی با [[عهد]] [[امام]] پیشین یا [[شورا]]. اما [[امام]] [[احمد]] و دیگران معتقدند [[امامت]] از طریق [[قهر]] و [[غلبه]] نیز ثابت میشود و در صورت تثبیت، به [[عقد]] نیازی ندارد. حنفیه نیز در این باره آورده است: [[خلافت]] از طریق استیلای فردی که دارای شروط است نیز منعقد میگردد. وی [[معتقد]] است: اگر کسی که دارای شروط نیست، [[استیلا]] یابد سزاوار نیست که او را از [[مقام امامت]] [[خلع]] کرد؛ زیرا [[خلع]] وی اغلب به [[جنگها]] و تنگناهایی میانجامد که [[مفسده]] آن بسیار بیشتر است. وی به روایتی از [[رسول خدا]] {{صل}} - که در مباحث گذشته به آن اشاره شد - [[تمسک]] جسته است. از [[پیامبر]] درباره چگونگی برخورد با آنان پرسیدند، و ایشان در پاسخ فرمود: تا زمانی که در میان شما [[نماز]] اقامه میکنند و تا هنگامی که از آنان [[کفر]] آشکار ندیدهاید، با ایشان برخورد نکنید<ref>{{عربی|سئل رسول الله {{صل}} عنهم، فقیل: أفلا ننابذهم؟ قال: لا، ما أقاموا فیکم الصلاة}}، (احمد بن الحسین بن علی بن موسی الخسروجردی الخراسانی (ابوبکر البیهقی)، السنن الکبری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، ج۸، ص۲۷۳).</ref>. در واقع چنین برخوردی با آنان از قبیل [[تسلیم]] در برابر عملِ انجامشده، به منظور جلوگیری از هرجومرج است؛ اگرچه با اصل [[شورا]] در [[اسلام]] [[مخالفت]] دارد<ref>{{عربی|و هذا من قبیل التسلیم بالواقع اضطراراً منعاً للفوضی مع مخالفة مبدأ الشوری المقرر فی الإسلام}} (أ. د. وهبة الزحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۸، ص۴۴۹).</ref>. | ||
در پایان [[یادآوری]] این نکته خالی از [[لطف]] نیست که چهبسا در نگاه نخست اینگونه به نظر آید که گویا در نظریههای [[خلافت]] تناقض وجود دارد؛ زیرا از یک سو کودتا و [[انقلاب]] در [[جامعه]] [[حرام]] دانسته شده و از سوی دیگر، در صورت تحقق آن، [[مشروع]] پنداشته شده است. اما چنانچه با دقت بیشتری به مباحث بنگریم معلوم خواهد شد که هر دو ادعا با مبانی و [[ادله]] [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] سازگار است و تناقضی در کار نیست؛ زیرا در همه موارد این واقعیت نهفته است که برای آنان [[امنیت]] نقشی کلیدی و مهم در [[جامعه]] دارد. بنابراین، همه چیز دایرمدار [[امنیت]] است؛ هرآنچه با آن سازگار باشد پذیرفته است، وگرنه مطرود خواهد بود<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۲۱۵-۲۲۲.</ref>. | در پایان [[یادآوری]] این نکته خالی از [[لطف]] نیست که چهبسا در نگاه نخست اینگونه به نظر آید که گویا در نظریههای [[خلافت]] تناقض وجود دارد؛ زیرا از یک سو کودتا و [[انقلاب]] در [[جامعه]] [[حرام]] دانسته شده و از سوی دیگر، در صورت تحقق آن، [[مشروع]] پنداشته شده است. اما چنانچه با دقت بیشتری به مباحث بنگریم معلوم خواهد شد که هر دو ادعا با مبانی و [[ادله]] [[اندیشمندان]] [[اهل سنت]] سازگار است و تناقضی در کار نیست؛ زیرا در همه موارد این واقعیت نهفته است که برای آنان [[امنیت]] نقشی کلیدی و مهم در [[جامعه]] دارد. بنابراین، همه چیز دایرمدار [[امنیت]] است؛ هرآنچه با آن سازگار باشد پذیرفته است، وگرنه مطرود خواهد بود<ref>[[محمد علی میرعلی|میرعلی، محمد علی]]، [[اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت (کتاب)|اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت]]، ص ۲۱۵-۲۲۲.</ref>. | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:حاکم جائر]] | [[رده:حاکم جائر]] |