پرش به محتوا

اهل سنت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
*اصطلاح [[اهل سنت]] از دو واژه [[اهل]] و [[سنت]] ترکیب یافته است؛
* اصطلاح [[اهل سنت]] از دو واژه [[اهل]] و [[سنت]] ترکیب یافته است؛
* [[اهل]] در لغت به معنای گروهی است که در امری از امور با هم [[شریک]] باشند مانند: [[اهل بیت]] که در پیوند [[خانوادگی]]، و [[اهل]] [[اسلام]] که در [[عقیده]] [[قلبی]]، [[شریک]] یکدیگرند<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ماده اهل.</ref>.
* [[اهل]] در لغت به معنای گروهی است که در امری از امور با هم [[شریک]] باشند مانند: [[اهل بیت]] که در پیوند [[خانوادگی]]، و [[اهل]] [[اسلام]] که در [[عقیده]] [[قلبی]]، [[شریک]] یکدیگرند<ref>راغب اصفهانی، المفردات، ماده اهل.</ref>.
* [[سنت]] در لغت به راه و روش [[نیکو]] و [[پسندیده]] گفته می‌شود<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۳، ماده سن.</ref>؛ {{متن قرآن|سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ}}<ref>«بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند» سوره احزاب، آیه ۳۸.</ref>. طریقه [[الهی]] درباره کسانی که پیشتر بوده‌اند و گاهی این واژه درباره مطلق راه و روش به کار می‌رود، هر چند [[پسندیده]] نباشد چنان که در [[حدیثی]] آمده: "هر کس راه و روش [[بدی]] از خود به یادگار گذارد، علاوه بر [[گناه]] عمل خویش، در [[گناه]] عاملان به آن نیز، شریک می‌باشد"<ref>{{متن حدیث|وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا}}؛ مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۲۹، شماره ۱۳۹۵۶.</ref>.
* [[سنت]] در لغت به راه و روش [[نیکو]] و [[پسندیده]] گفته می‌شود<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۳، ماده سن.</ref>؛ {{متن قرآن|سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ}}<ref>«بنا به سنّت خداوند در میان کسانی که پیش از این برگذشته‌اند» سوره احزاب، آیه ۳۸.</ref>. طریقه [[الهی]] درباره کسانی که پیشتر بوده‌اند و گاهی این واژه درباره مطلق راه و روش به کار می‌رود، هر چند [[پسندیده]] نباشد چنان که در [[حدیثی]] آمده: "هر کس راه و روش [[بدی]] از خود به یادگار گذارد، علاوه بر [[گناه]] عمل خویش، در [[گناه]] عاملان به آن نیز، شریک می‌باشد"<ref>{{متن حدیث|وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا}}؛ مستدرک الوسائل، ج۱، ص۲۲۹، شماره ۱۳۹۵۶.</ref>.
* [[سنت]] در میان [[علما]]، دو کاربرد دارد:
* [[سنت]] در میان [[علما]]، دو کاربرد دارد:
# [[سنت]] به معنای گفتار و [[کردار]] و [[سکوت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در هر عملی که انجام می‌گیرد، و مقصود از گفتار، [[امر و نهی]] الزامی و غیر الزامی اوست، و [[امر و نهی]] الزامی را، [[وجوب]] و [[حرمت]]، و غیر الزامی از هر دو را، ندب و [[کراهت]] می‌نامند<ref>ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۹، ص۴۰۹.</ref>.  
# [[سنت]] به معنای گفتار و [[کردار]] و [[سکوت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در هر عملی که انجام می‌گیرد، و مقصود از گفتار، [[امر و نهی]] الزامی و غیر الزامی اوست، و [[امر و نهی]] الزامی را، [[وجوب]] و [[حرمت]]، و غیر الزامی از هر دو را، ندب و [[کراهت]] می‌نامند<ref>ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج۹، ص۴۰۹.</ref>.  
# [[سنت]] در مقابل [[بدعت]] است. عمل و کاری که قابل استناد به [[شریعت]] باشد، [[سنت]] و خلاف آن [[بدعت]] است؛ چنان‌که [[امام علی]]{{ع}} فرموده است: "آنان [[سنت]] را زنده کرده و [[بدعت]] را میرانده‌اند"<ref>{{متن حدیث|أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.</ref>.
# [[سنت]] در مقابل [[بدعت]] است. عمل و کاری که قابل استناد به [[شریعت]] باشد، [[سنت]] و خلاف آن [[بدعت]] است؛ چنان‌که [[امام علی]] {{ع}} فرموده است: "آنان [[سنت]] را زنده کرده و [[بدعت]] را میرانده‌اند"<ref>{{متن حدیث|أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.</ref>.
* [[تاریخ]] پیدایش اصطلاح [[اهل سنت]] چندان روشن نیست. از [[حدیثی]] که [[غزالی]] در "فضائح الباطنیة" [[نقل]] می‌کند، به دست می‌آید که برای نخستین بار [[پیامبر اسلام]] آن را به کار برده است. مضمون [[حدیث]] این است که [[ملت یهود]] هفتاد و یک گروه، و [[ملت]] [[نصاری]] هفتاد و دو گروه شدند، و [[امت]] من، هفتاد و سه گروه می‌شوند، یکی از آنها [[اهل]] [[نجات]]، و دیگران [[اهل]] آتشند، سؤال شد، آن گروه [[ناجی]] کیست؟! فرمود: [[اهل]] السنة و الجماعة، باز پرسیده شده، [[سنت]] و [[جماعت]] چیست؟ فرمود: آنچه من و [[اصحاب]] من بر آن هستند<ref>غزالی، ابوحامد محمد، فضائح الباطنیة، ص۷۸.</ref>.
* [[تاریخ]] پیدایش اصطلاح [[اهل سنت]] چندان روشن نیست. از [[حدیثی]] که [[غزالی]] در "فضائح الباطنیة" [[نقل]] می‌کند، به دست می‌آید که برای نخستین بار [[پیامبر اسلام]] آن را به کار برده است. مضمون [[حدیث]] این است که [[ملت یهود]] هفتاد و یک گروه، و [[ملت]] [[نصاری]] هفتاد و دو گروه شدند، و [[امت]] من، هفتاد و سه گروه می‌شوند، یکی از آنها [[اهل]] [[نجات]]، و دیگران [[اهل]] آتشند، سؤال شد، آن گروه [[ناجی]] کیست؟! فرمود: [[اهل]] السنة و الجماعة، باز پرسیده شده، [[سنت]] و [[جماعت]] چیست؟ فرمود: آنچه من و [[اصحاب]] من بر آن هستند<ref>غزالی، ابوحامد محمد، فضائح الباطنیة، ص۷۸.</ref>.
* [[غزالی]] مأخذ [[حدیث]] را ذکر نکرده، و این [[روایت]] به همین نحوی که او یاد کرده در مصادر معتبر [[حدیثی]] موجود نیست، آری واژه [[جماعت]] زیاد وارد شده ولی جمله [[اهل]] السنة والجماعة در کنار هم وارد نشده است.
* [[غزالی]] مأخذ [[حدیث]] را ذکر نکرده، و این [[روایت]] به همین نحوی که او یاد کرده در مصادر معتبر [[حدیثی]] موجود نیست، آری واژه [[جماعت]] زیاد وارد شده ولی جمله [[اهل]] السنة والجماعة در کنار هم وارد نشده است.
*افتراق [[امت اسلامی]] در کتب [[روایی]] هست، ولی در [[مقام]] بیان [[ناجی]]، جمله [[اهل]] السنة والجماعة در آنها نیست، فقط دو [[محدث]]، لفظ یاد شده را در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ}}<ref>«روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه می‌گردد» سوره آل عمران، آیه ۱۰۶.</ref>، از [[پیامبر]] و [[ابن‌عباس]] [[نقل]] کرده‌اند، [[سیوطی]] می‌گوید: [[پیامبر]] [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد آن‌گاه فرمود: [[اهل جماعت]] و [[سنت]] رو سفید و بدعت‌گذاران روسیاه وارد [[محشر]] می‌شوند<ref>سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۱.</ref>.
* افتراق [[امت اسلامی]] در کتب [[روایی]] هست، ولی در [[مقام]] بیان [[ناجی]]، جمله [[اهل]] السنة والجماعة در آنها نیست، فقط دو [[محدث]]، لفظ یاد شده را در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ}}<ref>«روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه می‌گردد» سوره آل عمران، آیه ۱۰۶.</ref>، از [[پیامبر]] و [[ابن‌عباس]] [[نقل]] کرده‌اند، [[سیوطی]] می‌گوید: [[پیامبر]] [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد آن‌گاه فرمود: [[اهل جماعت]] و [[سنت]] رو سفید و بدعت‌گذاران روسیاه وارد [[محشر]] می‌شوند<ref>سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۱.</ref>.
* [[ابن‌کثیر]] از [[ابن‌عباس]] [[نقل]] می‌کند سیمای [[اهل سنت و جماعت]] سفید، و سیمای [[بدعت گذاران]] و هوی پرستان سیاه می‌شود<ref>ابن‌کثیر دمشقی، تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۸.</ref>.
* [[ابن‌کثیر]] از [[ابن‌عباس]] [[نقل]] می‌کند سیمای [[اهل سنت و جماعت]] سفید، و سیمای [[بدعت گذاران]] و هوی پرستان سیاه می‌شود<ref>ابن‌کثیر دمشقی، تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۹۸.</ref>.
*تا آنجا که به دست آمده اصطلاح [[اهل سنت]] بدون کلمه [[جماعت]]، در اوایل [[قرن دوم]]، رواج پیدا کرده و [[عمر بن عبدالعزیز]] در رساله‌ای که در رد [[قدریه]] نوشته، آن را به کار برده است، وی در خطاب خود به [[قدریه]] (طرفداران [[حریت]] [[انسان]] در گفتار و [[رفتار]]) می‌نویسد: می‌دانید [[اهل سنت]] گفتند [[تمسک به سنت]] راه [[نجات]] است و [[علم]] و [[دانش]] به زودی جمع می‌شود<ref>{{عربی|و قد علمتُم ان أهلَ السنة كانُوا يقولون: الاعتصامُ بالسنةِ نجاةُ وسيقبَض العلمُ قبضاً سَريعاً}}.</ref>  
* تا آنجا که به دست آمده اصطلاح [[اهل سنت]] بدون کلمه [[جماعت]]، در اوایل [[قرن دوم]]، رواج پیدا کرده و [[عمر بن عبدالعزیز]] در رساله‌ای که در رد [[قدریه]] نوشته، آن را به کار برده است، وی در خطاب خود به [[قدریه]] (طرفداران [[حریت]] [[انسان]] در گفتار و [[رفتار]]) می‌نویسد: می‌دانید [[اهل سنت]] گفتند [[تمسک به سنت]] راه [[نجات]] است و [[علم]] و [[دانش]] به زودی جمع می‌شود<ref>{{عربی|و قد علمتُم ان أهلَ السنة كانُوا يقولون: الاعتصامُ بالسنةِ نجاةُ وسيقبَض العلمُ قبضاً سَريعاً}}.</ref>  
*تحدید مفهوم [[اهل سنت]] بستگی دارد به این که مقصود از [[سنت]] که به صورت مضاف‌الیه درآمده است معین گردد، هرگاه واژه [[سنت]] معادل با طریقه و روش باشد، طبق اصطلاح رایج در میان [[عامه]] طبعاً مقصود، طریقه [[صحابه]] و راه و روش آنان است که مایه بازشناسی [[حق]] از [[باطل]] می‌باشد.
* تحدید مفهوم [[اهل سنت]] بستگی دارد به این که مقصود از [[سنت]] که به صورت مضاف‌الیه درآمده است معین گردد، هرگاه واژه [[سنت]] معادل با طریقه و روش باشد، طبق اصطلاح رایج در میان [[عامه]] طبعاً مقصود، طریقه [[صحابه]] و راه و روش آنان است که مایه بازشناسی [[حق]] از [[باطل]] می‌باشد.
*مثلاً راه و روش [[صحابه]] در صفات خبریه، مانند [[یدالله]]، [[عین الله]] و استواء بر [[عرش]] این بود که ظاهر [[آیه]] را دست‌کاری نکرده و برای [[خدا]]، واقعاً دست و چشم، و برقراری بر [[عرش]] ثابت می‌کردند در حالی که روش دیگران در این مورد، [[تأویل]] این نوع صفات خبریه است، و این نوع [[آیات]] را از طریق کنایه و مجاز [[تفسیر]] می‌کردند.
* مثلاً راه و روش [[صحابه]] در صفات خبریه، مانند [[یدالله]]، [[عین الله]] و استواء بر [[عرش]] این بود که ظاهر [[آیه]] را دست‌کاری نکرده و برای [[خدا]]، واقعاً دست و چشم، و برقراری بر [[عرش]] ثابت می‌کردند در حالی که روش دیگران در این مورد، [[تأویل]] این نوع صفات خبریه است، و این نوع [[آیات]] را از طریق کنایه و مجاز [[تفسیر]] می‌کردند.
*ولی هرگاه مقصود از [[سنت]]؛ [[سنت]] [[رسول]] [[اسلام]]{{صل}} که در گفتار و [[رفتار]] و امضای آن [[حضرت]] خلاصه می‌شود، باشد، طبعاً مقصود، [[اهل حدیث]] خواهد بود که در [[عقاید]] و [[احکام]] از [[حدیث]] [[الهام]] گرفته و بر [[رأی]] و [[قیاس]] [[فقیهان]] و قواعدی که در [[حدیث]] نیامده است ارجی نمی‌نهادند. از گفتار [[غزالی]] برمی‌آید که مقصود از آن همین مفهوم دوم است، او می‌گوید: [[یاران]] [[رسول خدا]] در موارد [[اختلاف]]، به جای [[پیروی]] از [[رأی]] و [[اندیشه]] خود، از [[پیامبر]] [[پیروی]] می‌کردند و او را [[حَکَم]] قرار می‌دادند و این [[گواه]] بر این است که [[حق]]، در [[پیروی]] از او خلاصه می‌شود نه از [[عقول]] و [[خرد]]<ref>غزالی، ابوحامد محمد، فضائح الباطنیة، ص۷۸-۷۹.</ref>.
* ولی هرگاه مقصود از [[سنت]]؛ [[سنت]] [[رسول]] [[اسلام]] {{صل}} که در گفتار و [[رفتار]] و امضای آن [[حضرت]] خلاصه می‌شود، باشد، طبعاً مقصود، [[اهل حدیث]] خواهد بود که در [[عقاید]] و [[احکام]] از [[حدیث]] [[الهام]] گرفته و بر [[رأی]] و [[قیاس]] [[فقیهان]] و قواعدی که در [[حدیث]] نیامده است ارجی نمی‌نهادند. از گفتار [[غزالی]] برمی‌آید که مقصود از آن همین مفهوم دوم است، او می‌گوید: [[یاران]] [[رسول خدا]] در موارد [[اختلاف]]، به جای [[پیروی]] از [[رأی]] و [[اندیشه]] خود، از [[پیامبر]] [[پیروی]] می‌کردند و او را [[حَکَم]] قرار می‌دادند و این [[گواه]] بر این است که [[حق]]، در [[پیروی]] از او خلاصه می‌شود نه از [[عقول]] و [[خرد]]<ref>غزالی، ابوحامد محمد، فضائح الباطنیة، ص۷۸-۷۹.</ref>.
*پیدایش مسائل نوظهور در [[جوامع اسلامی]]، گروهی را بر آن داشت که برای این مسائل پاسخ مناسبی تهیه کرده و این نقیصه را از [[فقه اسلامی]] برطرف کنند، و چون پاسخ روشنی در [[کتاب و سنت]] نیافتند به [[قیاس]] و [[استحسان]] [[پناه]] بردند، و این کار سبب پیدایش مدرسه [[رأی]] گردید، و در اواسط [[قرن دوم]]، که در رأس این گروه [[ابوحنیفه]] بود، سرعت بیشتری گرفت. در مقابل، [[اهل حدیث]] که خود را [[اهل سنت]] می‌نامیدند از [[حدیث]] کنار نرفته، و در برابر این مسائل نوظهور بی‌تفاوت بودند.
* پیدایش مسائل نوظهور در [[جوامع اسلامی]]، گروهی را بر آن داشت که برای این مسائل پاسخ مناسبی تهیه کرده و این نقیصه را از [[فقه اسلامی]] برطرف کنند، و چون پاسخ روشنی در [[کتاب و سنت]] نیافتند به [[قیاس]] و [[استحسان]] [[پناه]] بردند، و این کار سبب پیدایش مدرسه [[رأی]] گردید، و در اواسط [[قرن دوم]]، که در رأس این گروه [[ابوحنیفه]] بود، سرعت بیشتری گرفت. در مقابل، [[اهل حدیث]] که خود را [[اهل سنت]] می‌نامیدند از [[حدیث]] کنار نرفته، و در برابر این مسائل نوظهور بی‌تفاوت بودند.
* [[اهل حدیث]] [[پیش از ظهور]] [[احمد بن حنبل]] از اصول خاصی [[پیروی]] نمی‌کردند بلکه افرادی با گرایش‌های گوناگون تحت چتر [[اهل الحدیث]] گرد آمده بودند و در میان آنها، افراد مرجئی، [[ناصبی]]، قدری، جُهَنی، [[واقفی]]، و [[متشیع]] زیاد دیده می‌شد و [[سیوطی]] [[اسامی]] آنان را در اثر خود آورده است<ref>تدریب الحدیث، ج۱، ص۳۲۸.</ref> ولی آن‌گاه که [[احمد بن حنبل]] در رأس [[اهل حدیث]] قرار گرفت، همگان را تحت [[عقیده]] واحدی که [[عقیده]] [[اهل سنت]] نامید درآورد و رساله‌ای در [[عقاید]] [[اهل سنت]] تنظیم کرد که بسیاری از بندهای آن، رد فرق دیگری است که در صحنه ظاهر بودند<ref>رسالة السنة، ص۴۴-۵۰.</ref>، تو گویی [[عقیده]] [[اسلامی]]، یک سری اصولی است که [[روح]] آنها نقد [[عقاید]] دیگران است.
* [[اهل حدیث]] [[پیش از ظهور]] [[احمد بن حنبل]] از اصول خاصی [[پیروی]] نمی‌کردند بلکه افرادی با گرایش‌های گوناگون تحت چتر [[اهل الحدیث]] گرد آمده بودند و در میان آنها، افراد مرجئی، [[ناصبی]]، قدری، جُهَنی، [[واقفی]]، و [[متشیع]] زیاد دیده می‌شد و [[سیوطی]] [[اسامی]] آنان را در اثر خود آورده است<ref>تدریب الحدیث، ج۱، ص۳۲۸.</ref> ولی آن‌گاه که [[احمد بن حنبل]] در رأس [[اهل حدیث]] قرار گرفت، همگان را تحت [[عقیده]] واحدی که [[عقیده]] [[اهل سنت]] نامید درآورد و رساله‌ای در [[عقاید]] [[اهل سنت]] تنظیم کرد که بسیاری از بندهای آن، رد فرق دیگری است که در صحنه ظاهر بودند<ref>رسالة السنة، ص۴۴-۵۰.</ref>، تو گویی [[عقیده]] [[اسلامی]]، یک سری اصولی است که [[روح]] آنها نقد [[عقاید]] دیگران است.
* [[احمد بن حنبل]] در مسئله [[خلق]] [[قرآن]] در برابر [[معتزله]] [[مقاومت]] کرد و در رأس [[اهل حدیث]] قرار گرفت و [[اهل حدیث]] و یا [[اهل سنت]] در [[پیروان]] [[ابن حنبل]] خلاصه گردید، و [[متکلمان]] و خردورزان و هر کس که به نوعی بر [[عقیده]] [[اسلامی]]، با [[خرد]] [[استدلال]] می‌کرد، از چتر [[اهل سنت]] بیرون رفت. و از این اصطلاح، جز [[اصحاب]] [[حدیث]] به [[رهبری]] [[احمد بن حنبل]] چیزی به اذهان خطور نمی‌کرد.
* [[احمد بن حنبل]] در مسئله [[خلق]] [[قرآن]] در برابر [[معتزله]] [[مقاومت]] کرد و در رأس [[اهل حدیث]] قرار گرفت و [[اهل حدیث]] و یا [[اهل سنت]] در [[پیروان]] [[ابن حنبل]] خلاصه گردید، و [[متکلمان]] و خردورزان و هر کس که به نوعی بر [[عقیده]] [[اسلامی]]، با [[خرد]] [[استدلال]] می‌کرد، از چتر [[اهل سنت]] بیرون رفت. و از این اصطلاح، جز [[اصحاب]] [[حدیث]] به [[رهبری]] [[احمد بن حنبل]] چیزی به اذهان خطور نمی‌کرد.
*در آغاز [[قرن چهارم]] [[اسلامی]]، [[ابوالحسن اشعری]] در [[مسجد]] جامع [[بصره]] از اعتزال [[توبه]] کرد و خود را پیرو [[احمد بن حنبل]] نامید<ref>ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۷۱؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۸۵.</ref> و با [[برنامه‌ریزی]] خاصی به تنظیم [[عقاید]] [[سنت]] موروث از [[احمد بن حنبل]]، پرداخت، و توانست در میان گروهی از [[اهل سنت]] جای خاصی باز کند بالأخص آن‌گاه که [[کتاب]] "الابانة" را منتشر نمود که درست نسخه دومی از [[عقاید]] [[احمد بن حنبل]] است، ولی در عین حال دیدگاه او با [[احمد بن حنبل]]، یک‌سان نبود، زیرا او از [[مکتب]] اعتزال [[توبه]] کرد نه از [[علم کلام]] و لذا کوشید در تألیف دوم خود "اللُمَع" [[عقاید]] [[اهل سنت]] را با [[صبغه]] [[کلامی]] [[اثبات]] نماید، حتی رساله‌ای در [[لزوم]] بهره‌گیری از [[علم کلام]] نگاشت<ref>جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۵۱-۶۰.</ref>.
* در آغاز [[قرن چهارم]] [[اسلامی]]، [[ابوالحسن اشعری]] در [[مسجد]] جامع [[بصره]] از اعتزال [[توبه]] کرد و خود را پیرو [[احمد بن حنبل]] نامید<ref>ابن‌ندیم، الفهرست، ص۲۷۱؛ ابن‌خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۸۵.</ref> و با [[برنامه‌ریزی]] خاصی به تنظیم [[عقاید]] [[سنت]] موروث از [[احمد بن حنبل]]، پرداخت، و توانست در میان گروهی از [[اهل سنت]] جای خاصی باز کند بالأخص آن‌گاه که [[کتاب]] "الابانة" را منتشر نمود که درست نسخه دومی از [[عقاید]] [[احمد بن حنبل]] است، ولی در عین حال دیدگاه او با [[احمد بن حنبل]]، یک‌سان نبود، زیرا او از [[مکتب]] اعتزال [[توبه]] کرد نه از [[علم کلام]] و لذا کوشید در تألیف دوم خود "اللُمَع" [[عقاید]] [[اهل سنت]] را با [[صبغه]] [[کلامی]] [[اثبات]] نماید، حتی رساله‌ای در [[لزوم]] بهره‌گیری از [[علم کلام]] نگاشت<ref>جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج۲، ص۵۱-۶۰.</ref>.
*بیشتر [[حنابله]] که [[لقب]] [[اهل سنت]] را ویژه خود می‌دانستند او را در حال حیاتش و حتی پس از فوت، به عنوان [[اهل سنت]] نپذیرفتند و لذا وقتی [[اشعری]] به [[بغداد]] آمد، و با بَرْبهاری، پیشوای [[حنابله]] [[سخن]] گفت و یادآور شد که بر جبایی و پسر او [[ابوهاشم]] و بر [[یهود]] و [[نصاری]] و [[مجوس]] نقد نوشته‌ام، وقتی سخن او به آخر رسید، بربهاری گفت: من از سخنان تو چیزی نفهمیدم، و جز آنچه [[احمد بن حنبل]] گفته نمی‌پذیریم. روی این اساس [[ابن‌حزم]]، [[ابوالحسن اشعری]] را دورترین فرد از [[اهل سنت]] معرفی می‌کند<ref>بغدادی، الفصل فی الملل والنحل، ج۲، ص۳۶۵.</ref>. ولی به مرور زمان و بر اثر [[تبلیغ]] تربیت‌ یافتگان [[مکتب]] او، [[امامت]] [[اشعری]] برای [[اهل سنت]] جا افتاد و جز [[حنابله]]، همگان تحت [[ریاست]] او قرار گرفتند و لذا او در هر دو کتاب، خود را تنظیم‌کننده [[عقاید]] [[اهل سنت]] معرفی می‌کند<ref>اشعری، علی بن اسماعیل، الابانة عن اصول الدیانة، ص۴۳؛ علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۵۰.</ref> و [[عبدالقاهر بغدادی]] که خود از [[اشاعره]] است پس از [[گفتگو]] در [[حدیث افتراق]] [[امت]] به هفتاد و سه [[فرقه]] می‌گوید: [[اهل]] [[نجات]] جز [[اهل سنت و جماعت]] [[فقیهان]] [[امت]]، [[متکلمان]] مثبتان صفات خبریه کسی نیست<ref>عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>.
* بیشتر [[حنابله]] که [[لقب]] [[اهل سنت]] را ویژه خود می‌دانستند او را در حال حیاتش و حتی پس از فوت، به عنوان [[اهل سنت]] نپذیرفتند و لذا وقتی [[اشعری]] به [[بغداد]] آمد، و با بَرْبهاری، پیشوای [[حنابله]] [[سخن]] گفت و یادآور شد که بر جبایی و پسر او [[ابوهاشم]] و بر [[یهود]] و [[نصاری]] و [[مجوس]] نقد نوشته‌ام، وقتی سخن او به آخر رسید، بربهاری گفت: من از سخنان تو چیزی نفهمیدم، و جز آنچه [[احمد بن حنبل]] گفته نمی‌پذیریم. روی این اساس [[ابن‌حزم]]، [[ابوالحسن اشعری]] را دورترین فرد از [[اهل سنت]] معرفی می‌کند<ref>بغدادی، الفصل فی الملل والنحل، ج۲، ص۳۶۵.</ref>. ولی به مرور زمان و بر اثر [[تبلیغ]] تربیت‌ یافتگان [[مکتب]] او، [[امامت]] [[اشعری]] برای [[اهل سنت]] جا افتاد و جز [[حنابله]]، همگان تحت [[ریاست]] او قرار گرفتند و لذا او در هر دو کتاب، خود را تنظیم‌کننده [[عقاید]] [[اهل سنت]] معرفی می‌کند<ref>اشعری، علی بن اسماعیل، الابانة عن اصول الدیانة، ص۴۳؛ علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۳۵۰.</ref> و [[عبدالقاهر بغدادی]] که خود از [[اشاعره]] است پس از [[گفتگو]] در [[حدیث افتراق]] [[امت]] به هفتاد و سه [[فرقه]] می‌گوید: [[اهل]] [[نجات]] جز [[اهل سنت و جماعت]] [[فقیهان]] [[امت]]، [[متکلمان]] مثبتان صفات خبریه کسی نیست<ref>عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۳۱۸-۳۱۹.</ref>.
* [[سعدالدین تفتازانی]] نیز پس از [[مذاکره]] درباره افتراق [[امت]] می‌گوید: [[اشعری]] با استاد خود جبایی [[مناظره]] کرد و او و تلامیذ وی به ابطال [[مذهب]] [[معتزله]] پرداختند و به [[اثبات]] آنچه در [[سنت]] آمده و [[جماعت]] [[اسلامی]] آن را پذیرفته‌اند، [[همت]] گماردند، و [[لقب]] [[اهل سنت و جماعت]] را گرفتند<ref>سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیه، ص۱۶.</ref>.
* [[سعدالدین تفتازانی]] نیز پس از [[مذاکره]] درباره افتراق [[امت]] می‌گوید: [[اشعری]] با استاد خود جبایی [[مناظره]] کرد و او و تلامیذ وی به ابطال [[مذهب]] [[معتزله]] پرداختند و به [[اثبات]] آنچه در [[سنت]] آمده و [[جماعت]] [[اسلامی]] آن را پذیرفته‌اند، [[همت]] گماردند، و [[لقب]] [[اهل سنت و جماعت]] را گرفتند<ref>سعدالدین تفتازانی، شرح العقائد النسفیه، ص۱۶.</ref>.
*همزمان با [[اشعری]]، [[ابومنصور ماتریدی سمرقندی]] در [[مشرق]] [[جهان اسلام]] با برنامه‌ای مشابه [[ابوالحسن اشعری]] [[ظهور]] کرد او که خود را [[ناصر]] [[اهل سنت]] خواند مکتبی را پی ریزی کرد که گرایش‌های [[عقلانی]] آن بیش از [[اشعری]] بود و سرانجام [[مکتب]] او مکتبی متوسط بین دو [[مکتب]] [[معتزله]] و [[اشعری]] قرار گرفت.
* همزمان با [[اشعری]]، [[ابومنصور ماتریدی سمرقندی]] در [[مشرق]] [[جهان اسلام]] با برنامه‌ای مشابه [[ابوالحسن اشعری]] [[ظهور]] کرد او که خود را [[ناصر]] [[اهل سنت]] خواند مکتبی را پی ریزی کرد که گرایش‌های [[عقلانی]] آن بیش از [[اشعری]] بود و سرانجام [[مکتب]] او مکتبی متوسط بین دو [[مکتب]] [[معتزله]] و [[اشعری]] قرار گرفت.
* [[بطاش کبری‌زاده]] در "مفتاح السعادة" می‌نویسد: پیشوای [[اهل سنت و جماعت]] در [[علم کلام]] دو نفرند: یکی [[حنفی]] و دیگری [[شافعی]] است، [[حنفی]]، [[ابومنصور ماتریدی]]، و [[شافعی]] شیخ [[سنت]] [[ابوالحسن بصری اشعری]] است<ref>مفتاح السعادة ومصباح السیادة، ج۲، ص۲۲- ۲۳.</ref>.
* [[بطاش کبری‌زاده]] در "مفتاح السعادة" می‌نویسد: پیشوای [[اهل سنت و جماعت]] در [[علم کلام]] دو نفرند: یکی [[حنفی]] و دیگری [[شافعی]] است، [[حنفی]]، [[ابومنصور ماتریدی]]، و [[شافعی]] شیخ [[سنت]] [[ابوالحسن بصری اشعری]] است<ref>مفتاح السعادة ومصباح السیادة، ج۲، ص۲۲- ۲۳.</ref>.
* [[زبیدی]] می‌گوید: هر موقع [[اهل سنت]] گفته شود، مقصود، [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] است<ref>اتحاف السادة المتقین، ج۲، ص۸.</ref>.
* [[زبیدی]] می‌گوید: هر موقع [[اهل سنت]] گفته شود، مقصود، [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]] است<ref>اتحاف السادة المتقین، ج۲، ص۸.</ref>.
*در آغاز [[قرن هشتم]]، [[احمد بن تیمیه]]، کوشید بار دیگر حنبلی‌گری را به نام [[اهل سنت]] [[احیا]] کند و بر [[تشبیه]] و تجسیم و جلوس [[خدا]] بر روی [[عرش]] بیش از حد [[اصرار]] ورزید ولی چون این نظریه را در محیط [[علمی]] مانند [[شام]] و [[مصر]]، مطرح کرد، از طرف [[دانشمندان]] [[سرکوب]] گردید، ولی پس از مرور سه قرن و اندی باز حنبلی‌گری، تحت لوای [[اهل سنت]] به وسیله [[محمد بن عبدالوهاب]] مطرح گردید و چون او این [[افکار]] را در محیطی دور از [[فرهنگ]] مانند نجد مطرح کرد، توانست علاقه [[اعراب]] چادرنشین را به خود جلب کند و آن‌گاه اوج بیشتری گرفت که [[امیر]] سعود به [[یاری]] او شتافت و آن دو، [[حکومتی]] را در نجد تشکیل دادند که اساس آن را [[افکار]] [[محمد بن عبدالوهاب]] تشکیل می‌داد.
* در آغاز [[قرن هشتم]]، [[احمد بن تیمیه]]، کوشید بار دیگر حنبلی‌گری را به نام [[اهل سنت]] [[احیا]] کند و بر [[تشبیه]] و تجسیم و جلوس [[خدا]] بر روی [[عرش]] بیش از حد [[اصرار]] ورزید ولی چون این نظریه را در محیط [[علمی]] مانند [[شام]] و [[مصر]]، مطرح کرد، از طرف [[دانشمندان]] [[سرکوب]] گردید، ولی پس از مرور سه قرن و اندی باز حنبلی‌گری، تحت لوای [[اهل سنت]] به وسیله [[محمد بن عبدالوهاب]] مطرح گردید و چون او این [[افکار]] را در محیطی دور از [[فرهنگ]] مانند نجد مطرح کرد، توانست علاقه [[اعراب]] چادرنشین را به خود جلب کند و آن‌گاه اوج بیشتری گرفت که [[امیر]] سعود به [[یاری]] او شتافت و آن دو، [[حکومتی]] را در نجد تشکیل دادند که اساس آن را [[افکار]] [[محمد بن عبدالوهاب]] تشکیل می‌داد.
*گاهی اصطلاح [[اهل سنت]] بر همه کسانی که به [[نص در امامت]] [[عقیده]] ندارند و [[خلافت]] خلفای سه‌گانه را بر [[حق]] می‌دانند اطلاق می‌شود<ref>ابن‌تیمیه، منهاج السنه، ج۷۲، ص۲۲۱.</ref>. که در نتیجه همه گروه‌های [[اسلامی]] تحت آن اصطلاح قرار می‌گیرند، جز [[شیعه]] امامی و [[زیدی]] و [[اسماعیلی]] که [[خلافت]] را از آن [[علی]] و [[فرزندان]] او می‌دانند.
* گاهی اصطلاح [[اهل سنت]] بر همه کسانی که به [[نص در امامت]] [[عقیده]] ندارند و [[خلافت]] خلفای سه‌گانه را بر [[حق]] می‌دانند اطلاق می‌شود<ref>ابن‌تیمیه، منهاج السنه، ج۷۲، ص۲۲۱.</ref>. که در نتیجه همه گروه‌های [[اسلامی]] تحت آن اصطلاح قرار می‌گیرند، جز [[شیعه]] امامی و [[زیدی]] و [[اسماعیلی]] که [[خلافت]] را از آن [[علی]] و [[فرزندان]] او می‌دانند.
*'''نظریه:''' هرگاه مقصود از [[اهل سنت]]، کسانی باشند که از سنت‌های [[پیامبر]] [[پیروی]] کنند و به [[نقل]] و جمع و [[نگارش]] و عمل به آن در تمام عرصه‌ها بپردازند، اختصاص آن به گروه خاصی اعم از [[حنابله]]، یا [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]، بسیار نابجا است بلکه تمام [[مسلمانان]] [[جهان]]، بالأخص [[شیعیان]]، [[اهل سنت]] بوده و آن را در تمام عرصه‌ها به کار می‌بندند، بلکه [[شیعیان]] به این عنوان، از دیگر گروه‌ها، اولی و احق می‌باشند، زیرا پس از [[رحلت رسول اکرم]]{{صل}}، [[نقل]] و [[کتابت]] [[حدیث]] در میان [[صحابه]] و [[تابعان]] تا یک قرن [[ممنوع]] گردید، و سرانجام [[عمر بن عبدالعزیز]]، خواست آن را از [[زاویه]] [[فراموشی]]، بیرون بیاورد<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۲۷.</ref>.
* '''نظریه:''' هرگاه مقصود از [[اهل سنت]]، کسانی باشند که از سنت‌های [[پیامبر]] [[پیروی]] کنند و به [[نقل]] و جمع و [[نگارش]] و عمل به آن در تمام عرصه‌ها بپردازند، اختصاص آن به گروه خاصی اعم از [[حنابله]]، یا [[اشاعره]] و [[ماتریدیه]]، بسیار نابجا است بلکه تمام [[مسلمانان]] [[جهان]]، بالأخص [[شیعیان]]، [[اهل سنت]] بوده و آن را در تمام عرصه‌ها به کار می‌بندند، بلکه [[شیعیان]] به این عنوان، از دیگر گروه‌ها، اولی و احق می‌باشند، زیرا پس از [[رحلت رسول اکرم]] {{صل}}، [[نقل]] و [[کتابت]] [[حدیث]] در میان [[صحابه]] و [[تابعان]] تا یک قرن [[ممنوع]] گردید، و سرانجام [[عمر بن عبدالعزیز]]، خواست آن را از [[زاویه]] [[فراموشی]]، بیرون بیاورد<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۱، ص۲۷.</ref>.
*ولی [[پیشوایان]] [[شیعه]]، در [[نگارش]] [[حدیث]] پیشگام بوده، و خود و [[پیروان]] آنان حافظان [[سنت پیامبر]]، و سخنان [[ارزشمند]] او بوده‌اند، و نخستین [[کتاب]] [[حدیثی]] [[شیعه]]، [[کتاب علی]] است که به املای [[رسول خدا]] بوده است و پس از آن [[حضرت]] نیز در تمام اعصار، [[نگارش]] [[حدیث]] و [[نقل]] و [[مذاکره]] آن، بین آنان متوقف نگردیده است<ref>مصادر الفقه الإسلامی ومنابعه، ص۹۵.</ref><ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[اهل سنت (مقاله)|اهل سنت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱.</ref>.
* ولی [[پیشوایان]] [[شیعه]]، در [[نگارش]] [[حدیث]] پیشگام بوده، و خود و [[پیروان]] آنان حافظان [[سنت پیامبر]]، و سخنان [[ارزشمند]] او بوده‌اند، و نخستین [[کتاب]] [[حدیثی]] [[شیعه]]، [[کتاب علی]] است که به املای [[رسول خدا]] بوده است و پس از آن [[حضرت]] نیز در تمام اعصار، [[نگارش]] [[حدیث]] و [[نقل]] و [[مذاکره]] آن، بین آنان متوقف نگردیده است<ref>مصادر الفقه الإسلامی ومنابعه، ص۹۵.</ref><ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[اهل سنت (مقاله)|اهل سنت]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش