پرش به محتوا

بتریه در فرق و مذاهب: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'سعیدبن' به 'سعید بن')
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
اَبْتَریّه، یا بَتْریّه از فرق [[زیدیه]]، به [[فتح]] باء بنا بر ضبط "اللباب فی تهذیب الانساب" و به ضم باء بنابر ضبط [[قاموس]]<ref>[[قاموس المحیط]]، [[فیروزآبادی]]، ج۱، ص۶۹۰؛ اللباب فی تهذیب الانساب، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن اثیر]] در "اللباب فی تهذیب الانساب" بَتری را به [[فتح]] باء و [[سکون]] تاء ضبط کرده است<ref> [[اللباب فی تهذیب الانساب]]، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن جوزی]]، این [[فرقه]] را از فرق قَدَریه به شمار آورده است با توجه به آنکه به نظر می‌‌رسد مقریزی از کتاب "تلبیس ابلیس"، متأثر بوده، می‌‌توان این دو را یکی به حساب آورد<ref> تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص۴۰</ref>.
اَبْتَریّه، یا بَتْریّه از فرق [[زیدیه]]، به [[فتح]] باء بنا بر ضبط "اللباب فی تهذیب الانساب" و به ضم باء بنابر ضبط [[قاموس]]<ref>[[قاموس المحیط]]، [[فیروزآبادی]]، ج۱، ص۶۹۰؛ اللباب فی تهذیب الانساب، [[ابن اثیر]]، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن اثیر]] در "اللباب فی تهذیب الانساب" بَتری را به [[فتح]] باء و [[سکون]] تاء ضبط کرده است<ref> [[اللباب فی تهذیب الانساب]]، ابن اثیر، ج۱، ص۱۱۸</ref>. [[ابن جوزی]]، این [[فرقه]] را از فرق قَدَریه به شمار آورده است با توجه به آنکه به نظر می‌‌رسد مقریزی از کتاب "تلبیس ابلیس"، متأثر بوده، می‌‌توان این دو را یکی به حساب آورد<ref> تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص۴۰</ref>.


این فرقه [[زیدیه]] که به ‌سبب [[اعتدال]] در عقایدشان در میان سایر گروه‌های [[شیعه]] جایگاه ویژه‌ای دارند. زیدیه نیز همچون [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر به چند [[فرقه]] تقسیم شده‌اند، چنانکه شمار فرقه‌های آن را بعضی سه<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸؛ علم‌الهدی، مرتضی بن داعی، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال، ص:۱۸۵</ref>، برخی چهار<ref>مقریزی، احمد بن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref> یا پنج<ref>خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، ص:۲۸ و ۲۹؛ ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، ص: ۳۵</ref> گفته‌اند و حتی تا هشت فرقه<ref>مسعودی، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸</ref> نیز برای آن شمرده‌اند که [[ابتریه]] یکی از این چند فرقه است.
این فرقه [[زیدیه]] که به ‌سبب [[اعتدال]] در عقایدشان در میان سایر گروه‌های [[شیعه]] جایگاه ویژه‌ای دارند. زیدیه نیز همچون [[پیروان]] [[مذاهب]] دیگر به چند [[فرقه]] تقسیم شده‌اند، چنانکه شمار فرقه‌های آن را بعضی سه<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج ۲، ص: ۷۸؛ علم‌الهدی، مرتضی بن داعی، تبصرة العوام، به کوشش عباس اقبال، ص:۱۸۵</ref>، برخی چهار<ref>مقریزی، احمد بن علی، مواعظ و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref> یا پنج<ref>خوارزمی، محمد بن احمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، ص:۲۸ و ۲۹؛ ابوالمعالی، محمد بن عبیدالله، بیان الادیان، به کوشش هاشم رضی، ص: ۳۵</ref> گفته‌اند و حتی تا هشت فرقه<ref>مسعودی، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب، ج ۳، ص:۲۰۸</ref> نیز برای آن شمرده‌اند که [[ابتریه]] یکی از این چند فرقه است.


ابتریه با آنکه همچون فرق دیگر زیدیه در [[تشیع]] استوارند و [[مخالفان علی]] {{ع}} را [[گمراه]] و دوزخی می‌دانند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹</ref>، از گروه‌های دیگر [[شیعی]] به [[اهل تسنن]] نزدیک‌ترند<ref>ابن‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۶</ref> و این بدان سبب است که [[خلافت]] دو [[خلیفۀ اول]] را می‌پذیرند. ابتریه و نیز [[سلیمانیه]]<ref>نزدیک‌ترین گروه [[فکری]] به ابتریه در بین زیدیه</ref> از [[شیخین]] [[تبرّی]] نجسته‌اند و هر دو [[جارودیه]]<ref>گروه دیگری از زیدیه</ref> را که شیخین را [[تکفیر]] می‌کردند، [[کافر]] شمرده‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی‌ الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ شمس‌الدین آملی، محمد بن محمود، نفایس الفنون فی عرایس العیون، ج۲، ص:۲۷۶</ref>. منتها نزدیکی ابتریه به اهل تسنن از سلیمانیه نیز بیش‌تر است، زیرا با آنکه هر دو گروه در اغلب موارد نظریات مشابهی داشته‌اند، سلیمانیه از [[عثمان]] [[برائت]] جسته و ابتریه در مورد او [[سکوت]] و توقف کرده‌اند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>.
ابتریه با آنکه همچون فرق دیگر زیدیه در [[تشیع]] استوارند و [[مخالفان علی]] {{ع}} را [[گمراه]] و دوزخی می‌دانند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹</ref>، از گروه‌های دیگر [[شیعی]] به [[اهل تسنن]] نزدیک‌ترند<ref>ابن‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۶</ref> و این بدان سبب است که [[خلافت]] دو [[خلیفۀ اول]] را می‌پذیرند. ابتریه و نیز [[سلیمانیه]]<ref>نزدیک‌ترین گروه [[فکری]] به ابتریه در بین زیدیه</ref> از [[شیخین]] [[تبرّی]] نجسته‌اند و هر دو [[جارودیه]]<ref>گروه دیگری از زیدیه</ref> را که شیخین را [[تکفیر]] می‌کردند، [[کافر]] شمرده‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی‌ الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ شمس‌الدین آملی، محمد بن محمود، نفایس الفنون فی عرایس العیون، ج۲، ص:۲۷۶</ref>. منتها نزدیکی ابتریه به اهل تسنن از سلیمانیه نیز بیش‌تر است، زیرا با آنکه هر دو گروه در اغلب موارد نظریات مشابهی داشته‌اند، سلیمانیه از [[عثمان]] [[برائت]] جسته و ابتریه در مورد او [[سکوت]] و توقف کرده‌اند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>.


باید توجه داشت دو جریان بتریه و مقصره<ref>اهل تقصیر یکی از جریان‌های اعتقادی بودند که در زمان ائمه(ع) پدید آمدند و به سبب جهل، در محوری‌ترین کانون اعتقادی شیعه ایده‌های فکری جدیدی مطرح ساختند و با رویکردی متفاوت در مسئله جانشینی پیامبر(ص) امامت مفضول را پذیرفتند و اموری مانند عصمت، مناقب و... را در حق ائمه(ع) روا ندانستند‌</ref> در کتاب‌های فرق و لسان [[احادیث]] و به رغم تفاوت‌های جزئی، در بسیاری مطالب هم داستان‌اند و ازجمله هر دو به [[ولایت]] [[بلافصل]] [[امام علی]]{{ع}} به دیدۀ تردید می‌نگرند و [[ارزش]] و اعتباری برای [[معارف وحیانی]] و [[علم لدنی امام]] در نظر نمی‌گیرند‌<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>.
باید توجه داشت دو جریان بتریه و مقصره<ref>اهل تقصیر یکی از جریان‌های اعتقادی بودند که در زمان ائمه(ع) پدید آمدند و به سبب جهل، در محوری‌ترین کانون اعتقادی شیعه ایده‌های فکری جدیدی مطرح ساختند و با رویکردی متفاوت در مسئله جانشینی پیامبر(ص) امامت مفضول را پذیرفتند و اموری مانند عصمت، مناقب و... را در حق ائمه(ع) روا ندانستند‌</ref> در کتاب‌های فرق و لسان [[احادیث]] و به رغم تفاوت‌های جزئی، در بسیاری مطالب هم داستان‌اند و ازجمله هر دو به [[ولایت]] [[بلافصل]] [[امام علی]] {{ع}} به دیدۀ تردید می‌نگرند و [[ارزش]] و اعتباری برای [[معارف وحیانی]] و [[علم لدنی امام]] در نظر نمی‌گیرند‌<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>.


==تأسیس و وجه تسمیه==
== تأسیس و وجه تسمیه ==
[[شیخ طوسی]] حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد [[امام باقر]] {{ع}} رفتند که [[زید بن علی]] [[برادر]] [[امام]] نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً [[علی]]، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{عم}} را و ثانیاً [[ابوبکر]] و [[عمر]] را ولی خود می‌شناسند. در این هنگام [[زید]] رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از [[فاطمه]] {{ع}} [[تبری]] می‌جویید؟ [[امر]] ما را خراب و منقطع کردید<ref>{{عربی|"بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا"}}</ref> که [[خدا]] کارتان را خراب و منقطع کند<ref>{{عربی|"بَتَرَكُمُ اَللَّهُ"}}</ref> "آیا از [[فاطمه]] برائت می‌جویید؟ از امر ما بریدید؛ [[خدا]] شما را منقطع کند!"<ref>{{عربی|"أ تتبرّءون من فاطمة؟! بترتم أمرنا، بتركم اللّه"}}؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۰۴.</ref> و از آن [[زمان]] ایشان "[[بتریه]]" نامیده شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به [[کوشش]] حسن المصطفوی، ص: ۲۳۶</ref>. این حکایت را ظاهراً [[مخالفان]] ابتره ساخته‌اند، زیرا اینان نیز مانند سایر فرق [[زیدیه]]، [[زید بن علی بن حسین]] را پیشوای خود و [[امامت]] را خاص [[فرزندان علی]] {{ع}} از بطن [[حضرت]] فاطمه {{ع}} می‌دانستند. به عبارت دیگر اگر [[زید بن علی]] به ایشان پرخاش و درباره آنها [[نفرین]] کرده است آن چنان که نفرین او موجب نامگذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه می‌‌توان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟
[[شیخ طوسی]] حکایتی به این صورت آورده است: روزی کُثَیر النواء و چند تن دیگر نزد [[امام باقر]] {{ع}} رفتند که [[زید بن علی]] [[برادر]] [[امام]] نیز در مجلس حضور داشت. اینان به امام اعلام داشتند که اولاً [[علی]]، [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{عم}} را و ثانیاً [[ابوبکر]] و [[عمر]] را ولی خود می‌شناسند. در این هنگام [[زید]] رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از [[فاطمه]] {{ع}} [[تبری]] می‌جویید؟ [[امر]] ما را خراب و منقطع کردید<ref>{{عربی|"بَتَرْتُمْ أَمْرَنَا"}}</ref> که [[خدا]] کارتان را خراب و منقطع کند<ref>{{عربی|"بَتَرَكُمُ اَللَّهُ"}}</ref> "آیا از [[فاطمه]] برائت می‌جویید؟ از امر ما بریدید؛ [[خدا]] شما را منقطع کند!"<ref>{{عربی|"أ تتبرّءون من فاطمة؟! بترتم أمرنا، بتركم اللّه"}}؛ رجال کشی، ج۲، ص۵۰۴.</ref> و از آن [[زمان]] ایشان "[[بتریه]]" نامیده شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، به [[کوشش]] حسن المصطفوی، ص: ۲۳۶</ref>. این حکایت را ظاهراً [[مخالفان]] ابتره ساخته‌اند، زیرا اینان نیز مانند سایر فرق [[زیدیه]]، [[زید بن علی بن حسین]] را پیشوای خود و [[امامت]] را خاص [[فرزندان علی]] {{ع}} از بطن [[حضرت]] فاطمه {{ع}} می‌دانستند. به عبارت دیگر اگر [[زید بن علی]] به ایشان پرخاش و درباره آنها [[نفرین]] کرده است آن چنان که نفرین او موجب نامگذاری بتریّه برای این فرقه شده است، پس چگونه می‌‌توان بتریّه را از زیدیّه شمرد؟


چنین به نظر می‌رسد که [[ابتریه]] و مخفف آن "بتریه" منسوب باشد به "ابتر" که [[لقب]] کثیرالنواء بوده و این لقب را [[مغیره بن سعد]] ـ مؤسس فرقۀ [[مغیریه]] ـ به وی داده بوده است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. [[آیت اللّه]] خوئی<ref>[[ابوالقاسم خوئی]]، معجم [[رجال]] الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۰.</ref> از [[ابن ادریس]]، مؤلّف کتاب السّرائر <ref>ابن ادریس، کتاب السرائر، ج ۳،ص ۵۶۶.</ref>، نقل می‌‌کند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست [[بریده]]، بوده است و از این رو [[پیروان]] او به بُتْریّه معروف شده‌اند (بُتْر جمع اَبْتر). این قول بیشتر نزد [[اهل سنت]] رایج است<ref> ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۸.</ref>. [[نَشوانِ بن سعید حمیری]] <ref>نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، ص ۱۵۵.</ref> می‌‌گوید که [[مُغیرة بن سعید]] به کُثَیْر لقب اَبْتَر داده بود<ref>احمد بن یحیی مهدیِ لدین‌اللّه، کتاب المنیة والامل فی شرح الملل والنحل، ص ۲۰، ۹۱.</ref>. با اقوال مذکور درباره ضبط نام و وجه نامگذاری این فرقه، معلوم می‌‌شود که نام بترّیه یا اَبْتریّه را [[مخالفان]] این فرقه به ایشان داده‌اند؛ و آنها خود را به این نام نمی‌خوانده‌اند.
چنین به نظر می‌رسد که [[ابتریه]] و مخفف آن "بتریه" منسوب باشد به "ابتر" که [[لقب]] کثیرالنواء بوده و این لقب را [[مغیره بن سعد]] ـ مؤسس فرقۀ [[مغیریه]] ـ به وی داده بوده است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. [[آیت اللّه]] خوئی<ref>[[ابوالقاسم خوئی]]، معجم [[رجال]] الحدیث، ج ۱۴، ص ۱۱۰.</ref> از [[ابن ادریس]]، مؤلّف کتاب السّرائر <ref>ابن ادریس، کتاب السرائر، ج ۳،ص ۵۶۶.</ref>، نقل می‌‌کند که کثیر نوّاء، یکی از پیشوایان این فرقه، ابترالید، یعنی دست [[بریده]]، بوده است و از این رو [[پیروان]] او به بُتْریّه معروف شده‌اند (بُتْر جمع اَبْتر). این قول بیشتر نزد [[اهل سنت]] رایج است<ref> ر. ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۸.</ref>. [[نَشوانِ بن سعید حمیری]] <ref>نشوان بن سعید حمیری، الحُورالعَین، ص ۱۵۵.</ref> می‌‌گوید که [[مُغیرة بن سعید]] به کُثَیْر لقب اَبْتَر داده بود<ref>احمد بن یحیی مهدیِ لدین‌اللّه، کتاب المنیة والامل فی شرح الملل والنحل، ص ۲۰، ۹۱.</ref>. با اقوال مذکور درباره ضبط نام و وجه نامگذاری این فرقه، معلوم می‌‌شود که نام بترّیه یا اَبْتریّه را [[مخالفان]] این فرقه به ایشان داده‌اند؛ و آنها خود را به این نام نمی‌خوانده‌اند.


[[سعد بن عبدالله اشعری]]<ref>سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، ص ۱۸.</ref>، گروهی از بتریّه را که [[حضرت علی]]{{ع}} را [[افضل]] ناس و با اینهمه [[خلافت ابوبکر]] و عمر را درست می‌‌دانند، "اوائل البتریّه" می‌‌خواند و می‌‌گوید: این دو فرقه (بتریّه و [[جارودیّه]]) [[امر]] [[زید بن علیّ بن حسین]] و [[زید بن حسن بن حسن بن علی]] را برخود بسته‌اند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را [[نوبختی]]<ref>[[حسن بن موسی نوبختی]]، فرق الشیعة، ص ۲۰ـ۲۱.</ref> نیز آورده است. معلوم می‌‌شود که بتریّه پیش از [[قیام زید]] وجود داشته‌اند و [[روایت]] [[سدیر]] این معنی را [[تأیید]] می‌‌کند. در این روایت، [[زید بن حسن بن حسن]] درست نیست و باید [[زید بن حسن بن علی]] باشد<ref>محمد تقی تُستَری، قاموس الرجال، ج ۴،ص ۲۴۶.</ref>. [[زید بن حسن بن علی]]، به نقل [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]]<ref>محمد بن محمد مفید، [[الارشاد]]، ج ۲، ص ۲۲.</ref>، مدّعی [[امامت]] نبوده و کسی از [[شیعه]] هم ادّعای امامت او را نکرده است، بنابراین، این قسمت از روایت [[سعد بن عبدالله اشعری]] درست نیست. اما این قول که صاحبان [[عقیده]] مذکور ([[علی]]{{ع}} [[افضل]] ناس است و [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] هم صحیح است) "[[اوائل البتریه]]" باشند صحیح به نظر می‌‌رسد.
[[سعد بن عبدالله اشعری]]<ref>سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات والفرق، ص ۱۸.</ref>، گروهی از بتریّه را که [[حضرت علی]] {{ع}} را [[افضل]] ناس و با اینهمه [[خلافت ابوبکر]] و عمر را درست می‌‌دانند، "اوائل البتریّه" می‌‌خواند و می‌‌گوید: این دو فرقه (بتریّه و [[جارودیّه]]) [[امر]] [[زید بن علیّ بن حسین]] و [[زید بن حسن بن حسن بن علی]] را برخود بسته‌اند و فِرَق زیدیّه از ایشان منشعب شده است. عین این مطلب را [[نوبختی]]<ref>[[حسن بن موسی نوبختی]]، فرق الشیعة، ص ۲۰ـ۲۱.</ref> نیز آورده است. معلوم می‌‌شود که بتریّه پیش از [[قیام زید]] وجود داشته‌اند و [[روایت]] [[سدیر]] این معنی را [[تأیید]] می‌‌کند. در این روایت، [[زید بن حسن بن حسن]] درست نیست و باید [[زید بن حسن بن علی]] باشد<ref>محمد تقی تُستَری، قاموس الرجال، ج ۴،ص ۲۴۶.</ref>. [[زید بن حسن بن علی]]، به نقل [[شیخ مفید]] در [[ارشاد]]<ref>محمد بن محمد مفید، [[الارشاد]]، ج ۲، ص ۲۲.</ref>، مدّعی [[امامت]] نبوده و کسی از [[شیعه]] هم ادّعای امامت او را نکرده است، بنابراین، این قسمت از روایت [[سعد بن عبدالله اشعری]] درست نیست. اما این قول که صاحبان [[عقیده]] مذکور ([[علی]] {{ع}} [[افضل]] ناس است و [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] هم صحیح است) "[[اوائل البتریه]]" باشند صحیح به نظر می‌‌رسد.


ابتریه را "[[صالحیه]]" نیز گفته‌اند، زیرا که یکی دیگر از شخصیت‌های برجستۀ این گروه "[[حسن بن صالح بن حی|حسن بن صالح بن حیّ]]" است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷؛ اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[مسعودی]]، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۰۸؛ [[طوسی]]، ۲۳۳؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۱۹؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸</ref>. [[سخن]] مقریزی دربارۀ نام پیشوای ابتریه آشفته است. وی ابتریه را [[پیروان]] حسن ‌بن صالح ‌بن کثیر الابتر پنداشته است<ref>مقریزی، احمدبن علی، [[مواعظ]] و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱؛ [[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۰.</ref>
ابتریه را "[[صالحیه]]" نیز گفته‌اند، زیرا که یکی دیگر از شخصیت‌های برجستۀ این گروه "[[حسن بن صالح بن حی|حسن بن صالح بن حیّ]]" است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷؛ اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[مسعودی]]، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب، ج ۳، ص:۲۰۸؛ [[طوسی]]، ۲۳۳؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۱۹؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج ۲، ص: ۷۸</ref>. [[سخن]] مقریزی دربارۀ نام پیشوای ابتریه آشفته است. وی ابتریه را [[پیروان]] حسن ‌بن صالح ‌بن کثیر الابتر پنداشته است<ref>مقریزی، احمدبن علی، [[مواعظ]] و الاعتبار، ج۲، ص:۳۵۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص۴۷۶؛ [[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱؛ [[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۰.</ref>


==پیشوایان==
== پیشوایان ==
===کثیر النواء===
=== کثیر النواء ===
{{اصلی|کثیر النواء}}
{{اصلی|کثیر النواء}}


===حسن بن صالح بن حی===
=== حسن بن صالح بن حی ===
{{اصلی|حسن بن صالح بن حی}}
{{اصلی|حسن بن صالح بن حی}}


==بزرگان بتریه==
== بزرگان بتریه ==
پس از [[رهبران]] اصلی این [[طایفه]] نام چند تن از بزرگان آنان در طبقۀ اول می‌آید. بعضی از [[علما]] نام [[سالم بن ابی‌حفصه]]، [[ابوالمقدام]] [[ثابت الحداد]]، [[حکم ابن‌ عتیبه]] و [[سلمة بن کُهیل]] را در کنار آن دو تن می‌آوردند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۱۳و ۵۷؛ [[طوسی]]، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلال‌الدین حسینی "محدث"، صص: ۵۶۹، ۵۷۰</ref>. در کنار کثیر، از ابوالمقدام، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] نام می‌برند و به این ترتیب طبقۀ اول بزرگان ابتریه شامل این چند تن است. نکتۀ قابل ذکر اینکه چون [[علمای رجال]] و [[حدیث]] از گروه‌های مذهبی [[مخالف]] [[زیدیه]] و [[ابتریه]] بوده‌اند، اغلب اوقات از بزرگان این [[فرقه]] به [[نیکی]] یاد نکرده و در [[مخالفت]] با آنان سخن رانده‌اند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>.
پس از [[رهبران]] اصلی این [[طایفه]] نام چند تن از بزرگان آنان در طبقۀ اول می‌آید. بعضی از [[علما]] نام [[سالم بن ابی‌حفصه]]، [[ابوالمقدام]] [[ثابت الحداد]]، [[حکم ابن‌ عتیبه]] و [[سلمة بن کُهیل]] را در کنار آن دو تن می‌آوردند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۱۳و ۵۷؛ [[طوسی]]، محمدبن حسن، اختیار معرفة الرجال، به کوشش حسن المصطفوی، ص:۲۳۰، ۲۳۳، ۲۳۶، ۲۴۰؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلال‌الدین حسینی "محدث"، صص: ۵۶۹، ۵۷۰</ref>. در کنار کثیر، از ابوالمقدام، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] نام می‌برند و به این ترتیب طبقۀ اول بزرگان ابتریه شامل این چند تن است. نکتۀ قابل ذکر اینکه چون [[علمای رجال]] و [[حدیث]] از گروه‌های مذهبی [[مخالف]] [[زیدیه]] و [[ابتریه]] بوده‌اند، اغلب اوقات از بزرگان این [[فرقه]] به [[نیکی]] یاد نکرده و در [[مخالفت]] با آنان سخن رانده‌اند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>.


از بزرگان دیگر این [[فرقه]] می‌توان از [[عمر بن ریاح]] نام برد که کنیۀ وی "ابوحفص" بود<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص:۴۴۷</ref>. همچنین از [[مسعدة بن صدقة العبدی]]<ref>نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۴۱۵؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلال‌الدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴</ref>، [[عمرو بن جُمَیع الاسدی]]<ref>نجاشی، احمد بن علی، [[رجال]]، ص:۲۲۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱</ref>، [[قیس‌ بن ربیع الاسدی کوفی]]<ref>ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص:۳۹۱-۳۹۵</ref> نیز نام برده شده است<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص۱۹.</ref>.
از بزرگان دیگر این [[فرقه]] می‌توان از [[عمر بن ریاح]] نام برد که کنیۀ وی "ابوحفص" بود<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۱۹۷؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص:۴۴۷</ref>. همچنین از [[مسعدة بن صدقة العبدی]]<ref>نجاشی، احمدبن علی، رجال، ص:۴۱۵؛ حلی، حسن بن علی، رجال، به کوشش جلال‌الدین حسینی "محدث"، ص:۳۴۴</ref>، [[عمرو بن جُمَیع الاسدی]]<ref>نجاشی، احمد بن علی، [[رجال]]، ص:۲۲۸؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۳، ص:۲۵۱</ref>، [[قیس‌ بن ربیع الاسدی کوفی]]<ref>ابن‌حجر عسقلانی، احمدبن علی، تهذیب التهذیب، ج۸، ص:۳۹۱-۳۹۵</ref> نیز نام برده شده است<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص۱۹.</ref>.


به نظر می‌رسد [[بتریه]] تا [[قرن پنجم]] باقی بوده‌اند و منابع زیدی از آراء آنها یاد می‌کنند<ref>ر.ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.</ref> اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و [[داوری]] مادلونگ درست می‌نماید که بتریه به [[اهل سنت]] پیوستند<ref>ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.</ref><ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>
به نظر می‌رسد [[بتریه]] تا [[قرن پنجم]] باقی بوده‌اند و منابع زیدی از آراء آنها یاد می‌کنند<ref>ر. ک: بُستی، کتاب المراتب فی فضائل امیر المؤمنین، ص۱۲۷.</ref> اما اکنون هیچ اثری از این فرقه برجا نیست و [[داوری]] مادلونگ درست می‌نماید که بتریه به [[اهل سنت]] پیوستند<ref>ویلفرد مادلونگ، «زیدیه»، ترجمهٔ محمد منافیان، طلوع، ۱۳۸۴ش، شج۱۵، ص۱۷۸.</ref><ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۳۸-۴۱؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>


==بتریه [[زیدی]]؟ یا [[شیعی]]؟==
== بتریه [[زیدی]]؟ یا [[شیعی]]؟ ==
در برخی کتاب‌های نحل، بتریه به عنوان شاخه‌ای از شاخه‌های [[زیدیه]] ثبت شده است‌<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>، ولی این [[پرسش]] مطرح است که آیا اوائل البتریه با [[پیوستن]] به زیدیه [[هویت]] تازه‌ای یافتند و از [[جامعه]] شیعی متمایز شدند؟
در برخی کتاب‌های نحل، بتریه به عنوان شاخه‌ای از شاخه‌های [[زیدیه]] ثبت شده است‌<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>، ولی این [[پرسش]] مطرح است که آیا اوائل البتریه با [[پیوستن]] به زیدیه [[هویت]] تازه‌ای یافتند و از [[جامعه]] شیعی متمایز شدند؟


از گزارش کشی برمی‌آید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی [[اعتقاد]] داشتند که [[زید بن علی]]، به سبب چنان [[اعتقادی]]، آنان را مورد [[عتاب]] قرار داده و [[نفرین]] کرده بود‌. حال آنکه اگر نفرین [[زید]] این نام‌گذاری را برای [[بتریه]] به همراه داشت، چگونه می‌توان بتریه را به [[زیدیه]] منسوب کرد؟ حتی گزارش [[ابن اثیر]] درباره گفت‌وگوی میان زید و [[سلمة بن کهیل]] و [[برداشتن بیعت]] از سلمة بن کهیل نیز نمی‌تواند مانع از تردید این انتساب شود<ref>ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.</ref>. وی از سویی در [[منابع اهل سنت]]، به داشتن گرایش‌های [[شیعی]] متهم شده<ref>ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.</ref> و از سوی دیگر در منابع شیعی، [[زیدی]] بتری خوانده شده است<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.</ref>. همچنین [[شیخ طوسی]] [[حکم بن عتیبه]] -یکی از شخصیت‌های مهم بتریه- را در شمار [[اصحاب امام سجاد]]{{ع}} ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و [[امام باقر]]{{عم}} به شمار آورده است و سال [[وفات]] وی نیز پیش از [[قیام زید]] بوده است. همچنین [[ثابت بن حداد]] از اصحاب امام سجاد، امام باقر و [[امام صادق]]{{عم}} ضبط شده است<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌.</ref>.
از گزارش کشی برمی‌آید که انتساب عناصر مشهور بتریه به زیدیه بسیار دشوار است، زیرا آنها به چیزی [[اعتقاد]] داشتند که [[زید بن علی]]، به سبب چنان [[اعتقادی]]، آنان را مورد [[عتاب]] قرار داده و [[نفرین]] کرده بود‌. حال آنکه اگر نفرین [[زید]] این نام‌گذاری را برای [[بتریه]] به همراه داشت، چگونه می‌توان بتریه را به [[زیدیه]] منسوب کرد؟ حتی گزارش [[ابن اثیر]] درباره گفت‌وگوی میان زید و [[سلمة بن کهیل]] و [[برداشتن بیعت]] از سلمة بن کهیل نیز نمی‌تواند مانع از تردید این انتساب شود<ref>ابن اثیر، عزالدین أبی الحسن، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص٢٣۵.</ref>. وی از سویی در [[منابع اهل سنت]]، به داشتن گرایش‌های [[شیعی]] متهم شده<ref>ذهبی، شمس‌الدین محمد، میزان الإعتدال فی نقد الرجال، ج۵، ص١٧۶.</ref> و از سوی دیگر در منابع شیعی، [[زیدی]] بتری خوانده شده است<ref>نجاشی، احمد بن علی، رجال نجاشی، ص٢٣٣.</ref>. همچنین [[شیخ طوسی]] [[حکم بن عتیبه]] -یکی از شخصیت‌های مهم بتریه- را در شمار [[اصحاب امام سجاد]] {{ع}} ضبط کرده و برقی نیز وی را در شمار اصحاب امام سجاد و [[امام باقر]] {{عم}} به شمار آورده است و سال [[وفات]] وی نیز پیش از [[قیام زید]] بوده است. همچنین [[ثابت بن حداد]] از اصحاب امام سجاد، امام باقر و [[امام صادق]] {{عم}} ضبط شده است<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج۶، ص١٧۶‌.</ref>.


[[اشعری]] می‌گوید دو [[فرقه]] - بتریه و [[جارودیه]] -امر [[زید بن علی بن حسین بن علی]] را بر خود بسته‌اند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>. همین مطلب در فرق الشیعه [[نوبختی]] نیز آمده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱.</ref>. [[شیخ صدوق]] در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو [[فرقه زیدیه]] می‌نویسد: «جارودیه فرقه‌ای از زیدیه‌اند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیه‌اند، ولی در [[حقیقت]] زیدیه [[اهل]] سنت‌اند»<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.</ref>.
[[اشعری]] می‌گوید دو [[فرقه]] - بتریه و [[جارودیه]] -امر [[زید بن علی بن حسین بن علی]] را بر خود بسته‌اند و فرقۀ زیدیه از ایشان منشعب شده است<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref>. همین مطلب در فرق الشیعه [[نوبختی]] نیز آمده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠-۲۱.</ref>. [[شیخ صدوق]] در کتاب من لایحضره الفقیه با اشاره به دو [[فرقه زیدیه]] می‌نویسد: «جارودیه فرقه‌ای از زیدیه‌اند و بنا به قولی ایشان مانند بتریه منسوب به زیدیه‌اند، ولی در [[حقیقت]] زیدیه [[اهل]] سنت‌اند»<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴٣.</ref>.


بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن می‌شود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به [[زیدیه]] باشند‌؛ ثانیاً‌، علت [[صف‌آرایی]] دو جریان [[بتریه]] و [[جارودیه]] در [[اعتقاد]] [[شیعی]] بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه [[گرایش]] داشته‌اند و بنا بر شواهد [[تاریخی]] و مطلب شیخ، جارودیه از [[اهل سنت]] وارد زیدیه شده است. [[نوبختی]] هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام می‌برد که به نظر می‌رسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمی‌کند و می‌نویسد: بتریه در آغاز [[مردم]] را به [[ولایت علی]]{{ع}} [[دعوت]] می‌کردند. سپس آن را با [[ولایت]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] درآمیخته و به [[اثبات امامت]] ایشان می‌پردازند. آنان بر [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] خرده می‌گیرند و بر [[قیام]] با [[فرزندان]] [[علی بن ابی طالب]] معتقدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣‌.</ref>.
بر اساس سخن شیخ صدوق دو نکته روشن می‌شود: اولاً، ممکن است فرقه بتریه جریانی مستقل بوده و تنها منسوب به [[زیدیه]] باشند‌؛ ثانیاً‌، علت [[صف‌آرایی]] دو جریان [[بتریه]] و [[جارودیه]] در [[اعتقاد]] [[شیعی]] بتریه ریشه داشته است و آنان تنها به زیدیه [[گرایش]] داشته‌اند و بنا بر شواهد [[تاریخی]] و مطلب شیخ، جارودیه از [[اهل سنت]] وارد زیدیه شده است. [[نوبختی]] هم از دو گروه أقویا و ضعفای زیدیه نام می‌برد که به نظر می‌رسد ضعفای دارای گرایش کم رنگ زیدیه همان بتریه باشند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>. در گزارشی از ماهیت بتریه، کشی هیچ سخنی از زیدیه نمی‌کند و می‌نویسد: بتریه در آغاز [[مردم]] را به [[ولایت علی]] {{ع}} [[دعوت]] می‌کردند. سپس آن را با [[ولایت]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] درآمیخته و به [[اثبات امامت]] ایشان می‌پردازند. آنان بر [[عثمان]]، [[طلحه]] و [[زبیر]] خرده می‌گیرند و بر [[قیام]] با [[فرزندان]] [[علی بن ابی طالب]] معتقدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٣‌.</ref>.


با مقایسه گزارش کشی و قول [[سعد بن عبدالله اشعری]] دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و [[شیخ صدوق]] بیان شد‌، می‌توان نتیجه گرفت که بتریه پیش از [[قیام زید]] و پیدایش زیدیه، حیاتی در میان [[شیعیان]] داشته‌اند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه می‌خواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، [[خلافت ابوبکر]] و عمر را با وجود [[افضلیت امام علی]]{{ع}} پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این [[پرسش]] که آیا اوائل البتریه [[حق امامت]] را در قیام‌کننده‌ای از [[فرزندان امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} منحصر می‌دانسته‌اند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه [[نفس زکیه]] ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا [[معتزله]] را نیز به دلیل آنکه [[علی]]{{ع}} را بر ابوبکر و عمر [[برتری]] می‌دادند، بتریه نام نهاده‌اند<ref>روحانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.</ref> و حتی به برخی از [[پیشوایان]] بتریه [[لقب]] مرجئی هم داده بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref> تا مشخص گردد نام‌گذاری‌های یادشده، تمام [[هویت]] یک جریان نمی‌توانست باشد.
با مقایسه گزارش کشی و قول [[سعد بن عبدالله اشعری]] دربارۀ بتریه و مطلبی که در گفتار نوبختی و [[شیخ صدوق]] بیان شد‌، می‌توان نتیجه گرفت که بتریه پیش از [[قیام زید]] و پیدایش زیدیه، حیاتی در میان [[شیعیان]] داشته‌اند که سعد بن عبدالله اشعری آنان را اوائل البتریه می‌خواند و پس از مدتی با تأثیرپذیری از زیدیه، [[خلافت ابوبکر]] و عمر را با وجود [[افضلیت امام علی]] {{ع}} پذیرفته بودند. در کنار نظریۀ اوائل البتریه، پاسخ به این [[پرسش]] که آیا اوائل البتریه [[حق امامت]] را در قیام‌کننده‌ای از [[فرزندان امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} منحصر می‌دانسته‌اند آسان نیست، زیرا نام برجستگان مهم بتریه چه در قیام زید و چه [[نفس زکیه]] ثبت نشده است. گفتنی است نام بتریه به جریان مورد بحث اختصاص نداشت، زیرا [[معتزله]] را نیز به دلیل آنکه [[علی]] {{ع}} را بر ابوبکر و عمر [[برتری]] می‌دادند، بتریه نام نهاده‌اند<ref>روحانی، مهدی؛ خمینی، سیدحسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج٢، ص٢٣۵.</ref> و حتی به برخی از [[پیشوایان]] بتریه [[لقب]] مرجئی هم داده بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref> تا مشخص گردد نام‌گذاری‌های یادشده، تمام [[هویت]] یک جریان نمی‌توانست باشد.


پیش‌تر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام [[بتریه]] را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزه‌ای نداشتند تا خود را جدا از گروه [[شیعه]] بدانند و از دیدگاه [[سلیمان بن جریر]] به عنوان یک [[زیدی]] [[مذهب]]، بتریه جزئی از [[امامیه]] بودند<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۱.</ref>
پیش‌تر اشاره شد که این گروه خود نخواسته بودند که نام [[بتریه]] را برای خود برگزینند و آنان هم انگیزه‌ای نداشتند تا خود را جدا از گروه [[شیعه]] بدانند و از دیدگاه [[سلیمان بن جریر]] به عنوان یک [[زیدی]] [[مذهب]]، بتریه جزئی از [[امامیه]] بودند<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۴٠.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۱.</ref>


==رویکرد بتریه در مواجهه با گروه‌های غیر [[شیعی]]==
== رویکرد بتریه در مواجهه با گروه‌های غیر [[شیعی]] ==
با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشته‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]]{{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] می‌کنند و می‌گویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]]{{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمی‌رسید‌، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کرده‌اند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌اند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت می‌کند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]]{{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از [[عصر امام صادق]]{{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] می‌داند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل بصره]] که به قول [[معتزله بغداد]] قائل بودند یاد می‌کند<ref>مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.</ref>.
با توجه به [[اختلاف]] رویکرد [[اعتقادی]] در میان [[ائتلاف]] [[زیدیه]]، بتریه به [[سلیمانیه]] [[تمایل]] داشته‌اند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌.</ref>. آنان با پذیرش [[امامت مفضول]] که گفته می‌شود سلیمانیه آن را مطرح کرده بودند<ref>بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، ص٢٣‌؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠‌.</ref>، در یک موضع [[سیاسی]] سرسختانه، به [[نقادی]] امام پرداخته و تحت تأثیر زیدیه ادعای مفترض الطاعة بودن [[امام صادق]] {{ع}} را رد کردند<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢٣٢.</ref> و مواضع و تدبیرهای سیاسی امام را به چالش کشیدند‌. [[شهرستانی]] هم می‌نویسد: سلیمانیه [[امامت مفضول]] با وجود أفضل را به طریق [[اجتهاد]] [[اثبات]] می‌کنند و می‌گویند [[بیعت]] [[امت]] با [[شیخین]] با [[وجود امام]] [[علی]] {{ع}} [[خطا]] بود، ولی خطای امت به [[درجه]] [[فسق]] نمی‌رسید‌، چون خطای [[اجتهادی]] بوده است. وی [[بتریه]] را در قول به [[امامت]] موافق [[سلیمانیه]] دانسته است، جز آنکه نه به [[ایمان]] [[عثمان]] تصریح کرده و نه به [[کفر]] عثمان [[تصدیق]] کرده‌اند و در [[شأن]] او اخباری مانند «عشرة مبشرة» را پذیرفته‌اند. به گفته وی، ایشان [[امامت مفضول]] را اگر به [[رضایت]] [[فاضل]] باشد با وجود أفضل جایز می‌شمارند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، ج١، ص١٨۶‌.</ref>، اما بر پایۀ [[نقلی]] از ناشئ اکبر، [[پیروان]] [[واصل بن عطا]] طرفداران نظریۀ امامت مفضول با وجود أفضل بودند<ref>ناشئ اکبر، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، ص٢٠٧.</ref>. به هر حال، کتاب [[الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول (کتاب)|الرد علی المعتزله فی إمامة المفضول]] اثر [[مؤمن]] طاق فرضیه وجود [[تفکر]] امامت مفضول در میان [[معتزله]] را تقویت می‌کند<ref>ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست، ص٢٢۴.</ref>. ملطی در این زمینه آورده است: به [[زعم]] [[فرقه]] چهارم از [[زیدیه]] که [[معتزله بغداد]] بودند، علت جایز بودن امامت مفضول بر فاضل، واگذاری [[جنگ]] [[ذات السلاسل]] به [[عمرو عاص]] از سوی [[پیامبر]] {{صل}} با وجود فضلا، [[مهاجران]] و [[انصار]] بود<ref>ملطی، ابن عبدالرحمن، التنبیه والرد علی اهل الأهوای والبدع، ص٣٠.</ref>. اگرچه ادعای ملطی به سال‌ها پس از [[عصر امام صادق]] {{ع}} مربوط است، گروهی از معتزله با [[پیوستن]] به زیدیه در [[قیام]] آنان شرکت کردند. در بررسی [[انگیزه]] پیوستن معتزله به زیدیه می‌توان به سخن [[اشعری]] استناد کرد که گفته است: اصل [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] در صورت امکان و با [[شمشیر]] به وقت [[قدرت]] داشتن، در میان معتزله جاری بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٣٠.</ref>. بر پایه گزارش‌های موجود در اواخر [[عهد]] [[اموی]]، بیعتی میان معتزله با زیدیه انجام شده است. اشعری این گروه معتزله را معتزله [[بصره]] می‌داند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص٧٩.</ref>. [[مسعودی]] از اینان به عنوان جماعتی از [[اهل بصره]] که به قول [[معتزله بغداد]] قائل بودند یاد می‌کند<ref>مسعودی، ابی‌الحسن علی بن الحسین، مروج الذهب، ج٣، ص٢٠٩.</ref>.


بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌هایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، می‌کوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]]{{ع}} را میان [[امامیه]] کم‌رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]]{{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار می‌آمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]]{{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما هم‌کیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمی‌دانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌های بتریه را نمایان می‌کند.
بنابراین، میان [[زیدیه]] پدیدۀ چند فرقه‌ای گسترده بود و اساساً زیدیه به عنوان یک [[فرقه]] در نیمه اول سدۀ دوم [[هجری]] وجود خارجی نداشته است و اندیشه‌هایی در این جریان [[حاکم]] بود که متأثر از فضای [[فکری]] [[کوفه]] در سالیان گذشته و کنونی بود. حتی [[ابوحنیفه]] که یکی از بزرگ‌ترین نظریه‌پردازان [[ارجاء]] بود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص٨.</ref>، می‌کوشید نظریه [[رأی]] و [[اجتهاد]] را میان زیدیه گسترش بخشد و [[فضائل امام علی]] {{ع}} را میان [[امامیه]] کم‌رنگ جلوه دهد. وی در گزارشی از أعمش می‌خواهد تا [[حدیثی]] را در [[فضیلت امام علی]] {{ع}} [[انکار]] کند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٢۴، ص٢٧٣.</ref>. در روایتی [[عمرو بن قیس ماصر]] که بتری [[مذهب]] به شمار می‌آمد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٣٩٠.</ref>، همراه ابوحنیفه [[خدمت]] [[امام باقر]] {{ع}} رسیده و از [[حضرت]] پرسشی با رنگ و بوی [[تفکر]] ارجاء کردند و گفتند ما هم‌کیشان و اهل [[ملت]] خویش را با [[ارتکاب گناهان]] از [[ایمان]] خارج نمی‌دانیم<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٢، ص٢٨۵.</ref>. این [[روایت]] افزون بر نشان دادن تأثیر [[اندیشه]] ارجاء بر [[بتریه]]، رابطه تنگاتنگ ابوحنیفه با برخی از شخصیت‌های بتریه را نمایان می‌کند.


پذیرش رویکرد [[سیاسی]] ارجاء از سوی برخی بتریه و [[شیعیان]] به دلیل چنین عملکردهایی سبب شد تا [[امام صادق]]{{ع}} این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه [[ابو حنیفه]] از ارائه ارجاء سیاسی [[وحدت]] بخشی میان [[مسلمانان]] بود و در مسیر حل مسئله [[امامت]] [[جامعه]] به [[زعم]] او مؤثر واقع می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ [[مسلمانی]] - حتی [[خلیفه]] - با [[ارتکاب گناه]] کبیره‌ای غیر [[مؤمن]] به شمار نمی‌آمد<ref>نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۵.</ref>
پذیرش رویکرد [[سیاسی]] ارجاء از سوی برخی بتریه و [[شیعیان]] به دلیل چنین عملکردهایی سبب شد تا [[امام صادق]] {{ع}} این دسته را مرجئة الشیعه بنامد. اساس دیدگاه [[ابو حنیفه]] از ارائه ارجاء سیاسی [[وحدت]] بخشی میان [[مسلمانان]] بود و در مسیر حل مسئله [[امامت]] [[جامعه]] به [[زعم]] او مؤثر واقع می‌شد و نزاع‌های پیش روی جامعه مسلمانان در باب امامت را پایان می‌بخشید، زیرا هیچ [[مسلمانی]] - حتی [[خلیفه]] - با [[ارتکاب گناه]] کبیره‌ای غیر [[مؤمن]] به شمار نمی‌آمد<ref>نک: اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۴١.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۵.</ref>


==[[عقاید]]==
== [[عقاید]] ==
===[[امامت علی]] {{ع}} و [[خلافت]]===
=== [[امامت علی]] {{ع}} و [[خلافت]] ===
[[ابتریه]] پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[حضرت علی]] {{ع}} را [[برترین]] و فاضل‌ترین [[مردم]] برای [[امامت]] و خلافت می‌دانستند. به عقیدۀ ایشان علی {{ع}} به موجب [[فضل]]، [[سبقت]]، [[قرابت]] و علمش و از آن روی که پس از [[رسول اکرم]] {{صل}} [[سخی‌ترین]]، [[پرهیزگارترین]]، [[زاهدترین]] و [[داناترین]] [[مردمان]] بود، سزاوارترین کس برای [[جانشینی]] وی به شمار می‌رفت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة،، ص:۹و۱۳و۲۰؛ [[اشعری]]، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[ابن‌حزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>.
[[ابتریه]] پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[حضرت علی]] {{ع}} را [[برترین]] و فاضل‌ترین [[مردم]] برای [[امامت]] و خلافت می‌دانستند. به عقیدۀ ایشان علی {{ع}} به موجب [[فضل]]، [[سبقت]]، [[قرابت]] و علمش و از آن روی که پس از [[رسول اکرم]] {{صل}} [[سخی‌ترین]]، [[پرهیزگارترین]]، [[زاهدترین]] و [[داناترین]] [[مردمان]] بود، سزاوارترین کس برای [[جانشینی]] وی به شمار می‌رفت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة،، ص:۹و۱۳و۲۰؛ [[اشعری]]، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۶؛ [[ابن‌حزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۲، ص:۱۱۲؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>.


[[سرسپردگی]] [[ابتریه]] به [[علی]] {{ع}} تا بدانجا بود که به قولی هر کس را که با وی به [[جنگ]] برخاسته بود، [[کافر]] می‌شمردند<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. با اینهمه اینان [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] را می‌پذیرفتند، بدان سبب که علی {{ع}} از [[حق]] خود گذشته و [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بود<ref>ابن‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲</ref> و چون آن [[امام]] به [[جانشینی]] [[ابوبکر]] [[رضا]] داد، خلافت او متضمن [[رشد]] و [[هدایت]] گشت و گرنه به [[خطا]] می‌افتاد و هلاک می‌شد<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۲۰؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>. بدین‌سان ابتریه [[حرمت]] [[شیخین]] را نگاه می‌داشتند و [[تکفیر]] آنان را جایز نمی‌شمردند و حتی کسانی را که آن دو را تکفیر می‌کردند، کافر می‌دانستند<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۲، ص: ۷۸</ref>.
[[سرسپردگی]] [[ابتریه]] به [[علی]] {{ع}} تا بدانجا بود که به قولی هر کس را که با وی به [[جنگ]] برخاسته بود، [[کافر]] می‌شمردند<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۵</ref>. با اینهمه اینان [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]] را می‌پذیرفتند، بدان سبب که علی {{ع}} از [[حق]] خود گذشته و [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بود<ref>ابن‌حزم، علی بن احمد، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲</ref> و چون آن [[امام]] به [[جانشینی]] [[ابوبکر]] [[رضا]] داد، خلافت او متضمن [[رشد]] و [[هدایت]] گشت و گرنه به [[خطا]] می‌افتاد و هلاک می‌شد<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۲۰؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>. بدین‌سان ابتریه [[حرمت]] [[شیخین]] را نگاه می‌داشتند و [[تکفیر]] آنان را جایز نمی‌شمردند و حتی کسانی را که آن دو را تکفیر می‌کردند، کافر می‌دانستند<ref>سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج ۲، ص: ۷۸</ref>.


درجۀ [[اخلاص]] آنان نسبت به شیخین را شاید بتوان از این خبر دریافت که [[سالم بن ابی حفصه]]<ref>از بزرگان ابتریه</ref> هرگاه می‌خواست به نقل [[حدیثی]] بپردازد، با ذکر [[فضائل]] ابوبکر و عمر آغاز می‌کرد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. این نکته نیز از جمله مواردی است که ابتریه را از [[سلیمانیه]] جدا می‌کند، زیرا سلیمانیه [[بیعت با ابوبکر]] و عمر را خطا می‌دانستند، اما خطایی که به نظر آنان [[فسق]] نبود، و فقط در این کار [[اصلح]] را واگذاشتند<ref>اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵</ref>.
درجۀ [[اخلاص]] آنان نسبت به شیخین را شاید بتوان از این خبر دریافت که [[سالم بن ابی حفصه]]<ref>از بزرگان ابتریه</ref> هرگاه می‌خواست به نقل [[حدیثی]] بپردازد، با ذکر [[فضائل]] ابوبکر و عمر آغاز می‌کرد<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. این نکته نیز از جمله مواردی است که ابتریه را از [[سلیمانیه]] جدا می‌کند، زیرا سلیمانیه [[بیعت با ابوبکر]] و عمر را خطا می‌دانستند، اما خطایی که به نظر آنان [[فسق]] نبود، و فقط در این کار [[اصلح]] را واگذاشتند<ref>اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵</ref>.


اما در باب [[عثمان]]، ابتریه شرط [[احتیاط]] را از دست نداده، دربارۀ او [[سکوت]] [[اختیار]] کردند و از [[مدح]] و ذمّش باز ایستادند و کار را به احکم‌الحاکمین واگذاردند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹؛ [[اشعری]]، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به [[کوشش]] محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ [[بغدادی]]، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴ و ۱۹۳؛ [[ابن‌حزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی‌ الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب،ج ۱، ص: ۷۸</ref>. برعکس، [[سلیمانیه]] [[عثمان]] را به‌سبب بدعت‌هایی که آورد، [[تکفیر]] می‌کردند<ref>اشعری، علی‌بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶</ref>؛ لکن سخن به همین جا ختم نمی‌شد و [[ابتریه]] ناچار از بحث در بدعت‌های<ref>اَحداث</ref> منسوب به عثمان شدند. [[استبداد]] عثمان در امور و پر و بال دادن به [[بنی‌امیه]] به [[اعتقاد]] ابتریه از جمله بدعت‌های اوست. ابتریه چون این [[اعمال]] عثمان را می‌دیدند، بر خود فرض می‌دانستند [[حکم]] به [[کفر]] او کنند و از سوی دیگر، چون بنابر [[احادیث]]، وی از عَشَرۀ مبشَّره بود، لازم می‌آمد به [[صحت]] ایمانش [[گواهی]] دهند؛ بدین سبب به ناچار از اظهار هرگونه حکمی در باب او خودداری می‌کردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۱۹-۳۲۰</ref>. لکن بنابر قول دیگر [[برائت]] [[حسن بن صالح]]، از عثمان مربوط به آن دوره از [[خلافت]] اوست که وی این‌گونه بدعت‌ها را آورد<ref>اشعری، علی‌بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۹</ref>. به گفتۀ [[ابوالفرج اصفهانی]] ابتریه ۶ سال اول [[خلافت عثمان]] را می‌پذیرفتند و برای باقی عمرش او را تکفیر می‌کردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، [[علی]] ابن‌الحسین، مقاتل الطابیّین، ص: ۴۶۸</ref>. [[مؤیّد]] این قول خبری است مربوط به سالم بن ابی‌حفصه که از [[قتل عثمان]] اظهار [[خشنودی]] می‌کرد و حتی [[قاتل]] او را بزرگ می‌داشت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. بدین‌سان نظر [[ابتریه]] در باب [[سه خلیفه]] یکسان نبود: از [[عثمان]] [[تبرّی]] می‌جستند و یا لااقل دربارۀ او [[سکوت]] می‌کردند، به [[خلافت ابوبکر]] و [[عُمر]] رضایت داده بودند و حتی آن دو را [[ستایش]] می‌کردند و در عین حال [[علی]]{{ع}} را [[برتر]] از همه می‌دانستند. بدین [[جهت]] می‌توان پرسید با وجود امامی [[افضل]] و اولی، چگونه [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بودند؟ پاسخ را باید در نظریۀ ایشان مبنی بر جواز [[امامت مفضول]] یافت<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>.
اما در باب [[عثمان]]، ابتریه شرط [[احتیاط]] را از دست نداده، دربارۀ او [[سکوت]] [[اختیار]] کردند و از [[مدح]] و ذمّش باز ایستادند و کار را به احکم‌الحاکمین واگذاردند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص:۹؛ [[اشعری]]، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به [[کوشش]] محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶؛ قاضی عبدالجبار بن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ [[بغدادی]]، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد زاهد الکوثری، ص:۲۴ و ۱۹۳؛ [[ابن‌حزم]]، [[علی بن احمد]]، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ج۴، ص:۹۲؛ اسفراینی، شهفور بن طاهر، التبصیر فی‌ الدین، به کوشش محمد زاهد بن الحسن الکوثری، ص:۱۷؛ [[سمعانی]]، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج ۱، ص: ۷۸</ref>. برعکس، [[سلیمانیه]] [[عثمان]] را به‌سبب بدعت‌هایی که آورد، [[تکفیر]] می‌کردند<ref>اشعری، علی‌بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۵-۱۳۶</ref>؛ لکن سخن به همین جا ختم نمی‌شد و [[ابتریه]] ناچار از بحث در بدعت‌های<ref>اَحداث</ref> منسوب به عثمان شدند. [[استبداد]] عثمان در امور و پر و بال دادن به [[بنی‌امیه]] به [[اعتقاد]] ابتریه از جمله بدعت‌های اوست. ابتریه چون این [[اعمال]] عثمان را می‌دیدند، بر خود فرض می‌دانستند [[حکم]] به [[کفر]] او کنند و از سوی دیگر، چون بنابر [[احادیث]]، وی از عَشَرۀ مبشَّره بود، لازم می‌آمد به [[صحت]] ایمانش [[گواهی]] دهند؛ بدین سبب به ناچار از اظهار هرگونه حکمی در باب او خودداری می‌کردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۱۹-۳۲۰</ref>. لکن بنابر قول دیگر [[برائت]] [[حسن بن صالح]]، از عثمان مربوط به آن دوره از [[خلافت]] اوست که وی این‌گونه بدعت‌ها را آورد<ref>اشعری، علی‌بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص:۱۳۷؛ قاضی عبدالجباربن احمد، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، به کوشش عبدالحلیم محمود سلیمان دنیا، ج۲۰ (۲)، ص: ۱۸۵؛ ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۹</ref>. به گفتۀ [[ابوالفرج اصفهانی]] ابتریه ۶ سال اول [[خلافت عثمان]] را می‌پذیرفتند و برای باقی عمرش او را تکفیر می‌کردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، [[علی]] ابن‌الحسین، مقاتل الطابیّین، ص: ۴۶۸</ref>. [[مؤیّد]] این قول خبری است مربوط به سالم بن ابی‌حفصه که از [[قتل عثمان]] اظهار [[خشنودی]] می‌کرد و حتی [[قاتل]] او را بزرگ می‌داشت<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰</ref>. بدین‌سان نظر [[ابتریه]] در باب [[سه خلیفه]] یکسان نبود: از [[عثمان]] [[تبرّی]] می‌جستند و یا لااقل دربارۀ او [[سکوت]] می‌کردند، به [[خلافت ابوبکر]] و [[عُمر]] رضایت داده بودند و حتی آن دو را [[ستایش]] می‌کردند و در عین حال [[علی]] {{ع}} را [[برتر]] از همه می‌دانستند. بدین [[جهت]] می‌توان پرسید با وجود امامی [[افضل]] و اولی، چگونه [[خلافت]] آن دو را پذیرفته بودند؟ پاسخ را باید در نظریۀ ایشان مبنی بر جواز [[امامت مفضول]] یافت<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>.


===[[شرایط امام]]===
=== [[شرایط امام]] ===
همۀ [[زیدیه]] ظاهراً به امامت مفضول قائلند و ابتریه از آن جمله‌اند، اما آنان شرط را بر این گذاشته‌اند که افضل به امامت مفضول [[رضا]] دهد<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>. به هر حال باید علل و اسبابی در کار باشد تا بتوان مفضولی را با وجود افضل به [[امامت]] برداشت، زیرا امامت البته سزاوار کسی است که فاضل‌تر و مقدم‌تر باشد. اگر [[مفضول]] حائز شرایطی باشد که بتواند میان [[مردم]] [[وحدت]] ایجاد کند و اختلافاتشان را از میان بردارد، از ریختن [[خون]] آنان [[پیشگیری]] کند و [[طمع]] [[دشمن]] به [[امت]] را برطرف نماید و یا اگر در افضل کیفیتی موجود باشد که نتواند در صورت [[لزوم]] [[قیام]] کند<ref>مثلاً به سبب [[بیماری]] و احوالی نظیر آن</ref> مفضول بر افضل [[برتری]] می‌یابد؛ لکن مفضول نباید بی‌اطلاع از [[فقه]] و [[علوم]] باشد، یا دربارۀ او [[گمان]] بد رود، بلکه باید [[خیّر]]، [[فاضل]]، [[شجاع]] و عالم باشد. تنها در این [[شرایط امامت]] منفضول جایز است وگرنه فاضل [[اصلح]] است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۱-۱۵۲</ref>. همچنین باید اضافه کرد که اگر در دو تن [[شروط امامت]] جمع باشد و هر دو [[قیام]] کنند، میان آن دو، [[امام]] کسی است که فاضل‌تر و زاهدتر باشد و اگر در این شرط هم [[تساوی]] برقرار شد، امام آن کسی است که از [[رأی]] اس[[تورات]] [[ری]] برخوردار است<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>. به هر تقدیر، به عقیدۀ [[ابتریه]] و [[صالحیه]]، اگر در بخشی از عالم، امامی باشد، لازم است [[مردم]] آن بخش [[مطیع]] امام خود باشند و اگر فتوای دو امام خلاف یکدیگر بود، هر دو درست می‌گویند، حتی اگر یکی، ریختن [[خون]] دیگری را [[حلال]] بداند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>.
همۀ [[زیدیه]] ظاهراً به امامت مفضول قائلند و ابتریه از آن جمله‌اند، اما آنان شرط را بر این گذاشته‌اند که افضل به امامت مفضول [[رضا]] دهد<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۰</ref>. به هر حال باید علل و اسبابی در کار باشد تا بتوان مفضولی را با وجود افضل به [[امامت]] برداشت، زیرا امامت البته سزاوار کسی است که فاضل‌تر و مقدم‌تر باشد. اگر [[مفضول]] حائز شرایطی باشد که بتواند میان [[مردم]] [[وحدت]] ایجاد کند و اختلافاتشان را از میان بردارد، از ریختن [[خون]] آنان [[پیشگیری]] کند و [[طمع]] [[دشمن]] به [[امت]] را برطرف نماید و یا اگر در افضل کیفیتی موجود باشد که نتواند در صورت [[لزوم]] [[قیام]] کند<ref>مثلاً به سبب [[بیماری]] و احوالی نظیر آن</ref> مفضول بر افضل [[برتری]] می‌یابد؛ لکن مفضول نباید بی‌اطلاع از [[فقه]] و [[علوم]] باشد، یا دربارۀ او [[گمان]] بد رود، بلکه باید [[خیّر]]، [[فاضل]]، [[شجاع]] و عالم باشد. تنها در این [[شرایط امامت]] منفضول جایز است وگرنه فاضل [[اصلح]] است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۱-۱۵۲</ref>. همچنین باید اضافه کرد که اگر در دو تن [[شروط امامت]] جمع باشد و هر دو [[قیام]] کنند، میان آن دو، [[امام]] کسی است که فاضل‌تر و زاهدتر باشد و اگر در این شرط هم [[تساوی]] برقرار شد، امام آن کسی است که از [[رأی]] اس[[تورات]] [[ری]] برخوردار است<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>. به هر تقدیر، به عقیدۀ [[ابتریه]] و [[صالحیه]]، اگر در بخشی از عالم، امامی باشد، لازم است [[مردم]] آن بخش [[مطیع]] امام خود باشند و اگر فتوای دو امام خلاف یکدیگر بود، هر دو درست می‌گویند، حتی اگر یکی، ریختن [[خون]] دیگری را [[حلال]] بداند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>.


ابتریه بیش از این به تدقیق و باریک‌ اندیشی در امر [[پیشوایی]] [[جامعه]] پرداختند و به اصالت [[شورا]] در [[انتخاب امام]] قائل شدند. اینان چنین می‌گفتند که از سوی [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[رسول اکرم]] {{صل}} کسی به [[نصّ]] به [[امامت]] [[برگزیده]] نشد. بنابراین باید بزرگان و فضلای [[امت]] در شورایی [[شایسته‌ترین]] کس را از میان خود به امامت برگزینند و با وی [[بیعت]] کنند و پیش از این [[گزینش]] هیچ کس الزاماً امام شمرده نخواهد شد، چنانکه [[علی]] {{ع}} را نیز تنها پس از بیعت با او امام می‌دانند<ref>اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص: ۱۳۷</ref>. با اینهمه لازم است [[صالح‌ترین]] کس برگزیده شود و چون چنین شد، [[امامت]] وی [[ثابت]] است و بر همه [[واجب]] است که از او [[اطاعت]] کنند<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۰-۱۵۱</ref>.
ابتریه بیش از این به تدقیق و باریک‌ اندیشی در امر [[پیشوایی]] [[جامعه]] پرداختند و به اصالت [[شورا]] در [[انتخاب امام]] قائل شدند. اینان چنین می‌گفتند که از سوی [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[رسول اکرم]] {{صل}} کسی به [[نصّ]] به [[امامت]] [[برگزیده]] نشد. بنابراین باید بزرگان و فضلای [[امت]] در شورایی [[شایسته‌ترین]] کس را از میان خود به امامت برگزینند و با وی [[بیعت]] کنند و پیش از این [[گزینش]] هیچ کس الزاماً امام شمرده نخواهد شد، چنانکه [[علی]] {{ع}} را نیز تنها پس از بیعت با او امام می‌دانند<ref>اشعری، علی‌ بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش محمد محیی‌الدین بن عبدالحمید، ج۱، ص: ۱۳۷</ref>. با اینهمه لازم است [[صالح‌ترین]] کس برگزیده شود و چون چنین شد، [[امامت]] وی [[ثابت]] است و بر همه [[واجب]] است که از او [[اطاعت]] کنند<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، الحور العین، به کوشش کمال مصطفی، ص:۱۵۰-۱۵۱</ref>.


ابتریه و صالحیه بر این رأی بودند که امام می‌تواند از [[قریش]] یا از غیر آنان باشد<ref>مسعودی، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب،ج ۳، ص:۲۲۳.</ref>، اما غالباً گفته‌اند به عقیدۀ ایشان امام باید از [[اولاد علی]] {{ع}} باشد و شرط است که وی در برابر [[حکام جور]] [[قیام به سیف]] کند و در عین حال عالم، [[زاهد]] و [[شجاع]] باشد و حتی بعضی وجاهت چهره را نیز از شروط دانسته‌اند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷ و ۶۱؛ [[طوسی]]، ۲۳۳، ۲۳۸؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>.
ابتریه و صالحیه بر این رأی بودند که امام می‌تواند از [[قریش]] یا از غیر آنان باشد<ref>مسعودی، علی ابن‌الحسین، مروج الذهب، ج ۳، ص:۲۲۳.</ref>، اما غالباً گفته‌اند به عقیدۀ ایشان امام باید از [[اولاد علی]] {{ع}} باشد و شرط است که وی در برابر [[حکام جور]] [[قیام به سیف]] کند و در عین حال عالم، [[زاهد]] و [[شجاع]] باشد و حتی بعضی وجاهت چهره را نیز از شروط دانسته‌اند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص:۵۷ و ۶۱؛ [[طوسی]]، ۲۳۳، ۲۳۸؛ [[شهرستانی]]، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به [[کوشش]] محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۱</ref>.


آنان [[تقیّه]] را نیز برای [[امام]] صحیح نمی‌دانستند و می‌گفتند امام نباید جز به آنچه [[خدا]] [[واجب]] کرده، [[فتوا]] بدهد. به گفتۀ عمر بن [[ریاح]] اهوازی، یکی از برجستگان این [[فرقه]]، امام نباید فتوای [[باطل]] دهد و یا [[تقیه]] کند؛ امام نباید درِ خانه‌اش را به روی [[مردم]] ببندد، بلکه بر او واجب است که خروج کند و [[امر به معروف و نهی از منکر]] پیشه سازد. راجع به عمر بن ریاح گفته‌اند چون از جانب [[امام باقر]] {{ع}} تقیّه [[مشاهده]] کرد، از [[پیروی]] انصراف جست و به ابتریان پیوست<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص: ۵۹-۶۱، ۶۵، ۶۶؛ طوسی، ۲۳۷، ۲۳۸؛ حلی، ۴۸۹</ref>. پس ابتریان نیز مانند دیگر [[زیدیه]] برای خروج و [[قیام]] اهمیت خاصی قائل بودند و آن را از ارکان [[پیشوایی]] می‌دانستند و حتی در این [[راه]] بر کلیّه [[پیروان]] این [[مذهب]] واجب می‌دانستند که تا حد ممکن به [[مخالفت]] با زعمای [[جائر]] برخیزند. شهرستانی می‌‌گوید که بیشتر بتریّه در [[زمان]] او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در [[اصول دین]] پیرو معتزله‌اند و ائمة [[معتزله]] را از [[ائمه اهل بیت]] بزرگتر می‌‌شمارند. در [[احکام]]، پیرو [[ابوحنیفه]] هستند و در مسایل کمی از [[شافعی]] و [[شیعیان]] [[پیروی]] می‌‌کنند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶.</ref>.
آنان [[تقیّه]] را نیز برای [[امام]] صحیح نمی‌دانستند و می‌گفتند امام نباید جز به آنچه [[خدا]] [[واجب]] کرده، [[فتوا]] بدهد. به گفتۀ عمر بن [[ریاح]] اهوازی، یکی از برجستگان این [[فرقه]]، امام نباید فتوای [[باطل]] دهد و یا [[تقیه]] کند؛ امام نباید درِ خانه‌اش را به روی [[مردم]] ببندد، بلکه بر او واجب است که خروج کند و [[امر به معروف و نهی از منکر]] پیشه سازد. راجع به عمر بن ریاح گفته‌اند چون از جانب [[امام باقر]] {{ع}} تقیّه [[مشاهده]] کرد، از [[پیروی]] انصراف جست و به ابتریان پیوست<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ج۱۳، ص: ۵۹-۶۱، ۶۵، ۶۶؛ طوسی، ۲۳۷، ۲۳۸؛ حلی، ۴۸۹</ref>. پس ابتریان نیز مانند دیگر [[زیدیه]] برای خروج و [[قیام]] اهمیت خاصی قائل بودند و آن را از ارکان [[پیشوایی]] می‌دانستند و حتی در این [[راه]] بر کلیّه [[پیروان]] این [[مذهب]] واجب می‌دانستند که تا حد ممکن به [[مخالفت]] با زعمای [[جائر]] برخیزند. شهرستانی می‌‌گوید که بیشتر بتریّه در [[زمان]] او مقلّد هستند و رأیی از خود ندارند و در [[اصول دین]] پیرو معتزله‌اند و ائمة [[معتزله]] را از [[ائمه اهل بیت]] بزرگتر می‌‌شمارند. در [[احکام]]، پیرو [[ابوحنیفه]] هستند و در مسایل کمی از [[شافعی]] و [[شیعیان]] [[پیروی]] می‌‌کنند<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹؛ [[عباس زریاب خویی|زریاب خویی، عباس]]، [[بتریه (مقاله)|مقاله «بتریه»]]، [[دانشنامه جهان اسلام (کتاب)|دانشنامه جهان اسلام]]، ج۱، ص: ۴۷۶.</ref>.


====[[بی‌اعتنایی]] بتریه به [[شأن]] و [[منزلت امام]]====
==== [[بی‌اعتنایی]] بتریه به [[شأن]] و [[منزلت امام]] ====
گفتنی است [[اعتقاد]] و [[جدیت]] بتریه به محدود بودن [[علم امام]]، انگیزۀ [[تمایل]] به [[زیدیه]] را در ایشان زنده نگه داشت و آموزه‌هایی مانند [[علم غیب امام]]، عمل [[تقیه]] و [[رجعت]] را دستخوش [[تغییر]] و [[تحول]] کرد‌. به طور مشخص پذیرش [[ادبیات]] [[سیاسی]] زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر [[ائمه]]{{عم}} تقویت می‌کرد و این گروه به این [[باور]] رسیدند که [[امام]] [[مرجع]] واحدی به شمار نمی‌آید<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٠٩.</ref>. [[نوبختی]] دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام می‌نویسد: اما دیگر [[فرقه‌ها]] امر را توسعه بخشیده و گفتند [[علم]] مشترک در همه اینها - ائمه{{عم}} - و عموم [[مردم]] است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر [[علمی]] که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان - ائمه{{عم}} - و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به [[اجتهاد]] عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>.
گفتنی است [[اعتقاد]] و [[جدیت]] بتریه به محدود بودن [[علم امام]]، انگیزۀ [[تمایل]] به [[زیدیه]] را در ایشان زنده نگه داشت و آموزه‌هایی مانند [[علم غیب امام]]، عمل [[تقیه]] و [[رجعت]] را دستخوش [[تغییر]] و [[تحول]] کرد‌. به طور مشخص پذیرش [[ادبیات]] [[سیاسی]] زیدیه از سوی برخی افراد بتریه رویکرد اعتراضی بتریه را در برابر [[ائمه]] {{عم}} تقویت می‌کرد و این گروه به این [[باور]] رسیدند که [[امام]] [[مرجع]] واحدی به شمار نمی‌آید<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٣٩٩؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٠٩.</ref>. [[نوبختی]] دربارۀ اعتقاد زیدیه به علم امام می‌نویسد: اما دیگر [[فرقه‌ها]] امر را توسعه بخشیده و گفتند [[علم]] مشترک در همه اینها - ائمه {{عم}} - و عموم [[مردم]] است و باهم مساوی و برابرند. پس اگر [[علمی]] که مردم به آن در دینشان احتیاج دارند نزد هیچ یک از ایشان - ائمه {{عم}} - و نه نزد غیر ایشان پیدا نشد، جایز است مردم به [[اجتهاد]] عمل کنند. این قول أقویا و ضعفای آنها (زیدیه) است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۵٧.</ref>.


البته علاوه بر شرایط سیاسی، اعتقاد نداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردود شمردن [[عصمت امام]] نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه [[تساهل و تسامح]] نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی [[شیعیان]] [[امامیه]] [[علم ویژه]] سهم عظیمی در [[عصمت امام]] داشت<ref>به نقل از: هاشمی تنکابنی، سیدموسی، عصمت ضرورت و آثار، ص٨١.</ref>.
البته علاوه بر شرایط سیاسی، اعتقاد نداشتن بتریه به علم امام نیز نقش مهمی در مردود شمردن [[عصمت امام]] نزد این گروه داشته است، زیرا بتریه علم امام را به گونه [[تساهل و تسامح]] نزد خود تثبیت کرده بودند، ولی در طرف مقابل و از نگاه برخی [[شیعیان]] [[امامیه]] [[علم ویژه]] سهم عظیمی در [[عصمت امام]] داشت<ref>به نقل از: هاشمی تنکابنی، سیدموسی، عصمت ضرورت و آثار، ص٨١.</ref>.
[[اشعری]] از قول [[سلیمان بن جریر]] با اشاره به دو دیدگاه [[شیعه]] در [[افضلیت امام علی]]{{ع}} می‌نویسد‌: به [[زعم]] فرقه‌ای از امامیه امور [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} به دست [[علی بن ابی طالب]] بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهده‌دار [[کارها]] کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر [[عادل]] باشد.
[[اشعری]] از قول [[سلیمان بن جریر]] با اشاره به دو دیدگاه [[شیعه]] در [[افضلیت امام علی]] {{ع}} می‌نویسد‌: به [[زعم]] فرقه‌ای از امامیه امور [[مسلمانان]] پس از [[پیامبر]] {{صل}} به دست [[علی بن ابی طالب]] بود تا اگر خواست آن امور به دست گیرد، در غیر این صورت دیگری را عهده‌دار [[کارها]] کند. از نظر اینها چنین عملی جایز است اگر شخص دیگر [[عادل]] باشد.


گروه دیگر امامیه گفته‌اند [[تمام دین]] نزد [[علی ابن ابی طالب]]{{ع}} است و [[امامت]] پس از ایشان در [[جماعت]] [[اهل بیت]]{{عم}} خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود می‌افزاید [[فرقه]] دوم با گروه اول در دو چیز [[مخالفت]] کرده است: اول آنکه معتقدند [[علی]]{{ع}} [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به [[درستی]] [[ولایت]] داده و [[بیعت]] علی با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، [[عصمت]] را برای اهل بیت{{عم}} [[ثابت]] نمی‌دانند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. [[شیخ مفید]] هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به [[تقابل]] [[اکثریت]] شیعه با [[اقلیت]] آن می‌نویسد: «در [[عقیده]] قاطبه شیعه، [[ائمه]]{{عم}} در [[اجرای احکام]] و... جایگاه [[انبیا]] را داشته و مانند آنها معصوم‌اند و [[سهو]] در اموری از [[دین]] نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهب‌اند، جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند»<ref>مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵‌.</ref>.
گروه دیگر امامیه گفته‌اند [[تمام دین]] نزد [[علی ابن ابی طالب]] {{ع}} است و [[امامت]] پس از ایشان در [[جماعت]] [[اهل بیت]] {{عم}} خواهد ماند. سپس سلیمان در قول خود می‌افزاید [[فرقه]] دوم با گروه اول در دو چیز [[مخالفت]] کرده است: اول آنکه معتقدند [[علی]] {{ع}} [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به [[درستی]] [[ولایت]] داده و [[بیعت]] علی با آن دو صحیح بوده است؛ دوم، [[عصمت]] را برای اهل بیت {{عم}} [[ثابت]] نمی‌دانند<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۴.</ref>. [[شیخ مفید]] هم شیعه را در مسئله عصمت دو گروه دانسته و با اشاره به [[تقابل]] [[اکثریت]] شیعه با [[اقلیت]] آن می‌نویسد: «در [[عقیده]] قاطبه شیعه، [[ائمه]] {{عم}} در [[اجرای احکام]] و... جایگاه [[انبیا]] را داشته و مانند آنها معصوم‌اند و [[سهو]] در اموری از [[دین]] نزد ایشان جایز نیست. امامیه بر این مذهب‌اند، جز گروه قلیلی که به عصمت قائل نیستند»<ref>مفید، محمد بن محمد نعمانی، الإرشاد، ص۶۵‌.</ref>.


از سویی [[امام سجاد]]{{ع}} در روایتی تصریح می‌فرماید که عصمت، خاص [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} است و جز با [[نص]] –پیامبر{{صل}} بر [[امام]]{{ع}}- [[عطا]] نمی‌شود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ص١٣٢.</ref>. بنابر‌ این [[روایت]] [[بتریه]] با [[اعتقاد]] به نصبی نبودن امام [[توانایی]] [[درک]] عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق‌شناسی به [[بیراهه]] نرفته بودند و حتی در حلقه درسی [[اصحاب]] امامیه حضور می‌یافتند. [[شاهد]] این ادعا روایت‌های فراوانی است که بزرگان [[بتریه]] از [[ائمه]]{{عم}} نقل کرده‌اند. [[امام باقر]]{{ع}} نیز از شیعیانی ابراز [[شگفتی]] کرده که با قبول [[وجوب اطاعت]] ائمه{{عم}} به مانند [[اطاعت رسول]]{{صل}}، [[حق]] ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند. [[حضرت]] خطاب به [[اصحاب]] می‌افزاید: شما می‌پذیرید [[خدای متعال]] [[اطاعت]] اولیائش را بر [[بندگان]] [[واجب]] کند و سپس [[اخبار آسمان‌ها و زمین]] را از ایشان پوشیده دارد؟<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.</ref>. [[اشعری]] از دو گروه قائل به [[علم امام]] در میان [[شیعیان]] خبر داده و گفته است گروه دوم [[امام]] را تنها دانای به [[احکام]] و [[شریعت]] می‌دانند و می‌گویند علم امام شامل هر چیزی نمی‌شود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>. گروه دوم افزون بر چنین عقیده‌ای، جهت [[اثبات]] جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را [[جعل]] کرده‌اند. [[امام رضا]]{{ع}} به [[ابراهیم]] ابی [[محمود]] فرمود: سه گروه دربارۀ [[فضائل]] ما [[اخبار]] جعل می‌کنند‌. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه{{عم}} کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید وقتی [[مردم]] روایت‌های [[تقصیر]] را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان [[معتقد]] می‌شوند<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۳.</ref>
از سویی [[امام سجاد]] {{ع}} در روایتی تصریح می‌فرماید که عصمت، خاص [[اهل بیت پیامبر]] {{صل}} است و جز با [[نص]] –پیامبر {{صل}} بر [[امام]] {{ع}}- [[عطا]] نمی‌شود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ص١٣٢.</ref>. بنابر‌ این [[روایت]] [[بتریه]] با [[اعتقاد]] به نصبی نبودن امام [[توانایی]] [[درک]] عصمت وی را نداشتند، با این همه بتریه در مصداق‌شناسی به [[بیراهه]] نرفته بودند و حتی در حلقه درسی [[اصحاب]] امامیه حضور می‌یافتند. [[شاهد]] این ادعا روایت‌های فراوانی است که بزرگان [[بتریه]] از [[ائمه]] {{عم}} نقل کرده‌اند. [[امام باقر]] {{ع}} نیز از شیعیانی ابراز [[شگفتی]] کرده که با قبول [[وجوب اطاعت]] ائمه {{عم}} به مانند [[اطاعت رسول]] {{صل}}، [[حق]] ائمه را کاهش داده و بر ایشان خرده می‌گیرند. [[حضرت]] خطاب به [[اصحاب]] می‌افزاید: شما می‌پذیرید [[خدای متعال]] [[اطاعت]] اولیائش را بر [[بندگان]] [[واجب]] کند و سپس [[اخبار آسمان‌ها و زمین]] را از ایشان پوشیده دارد؟<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص٢۶٢.</ref>. [[اشعری]] از دو گروه قائل به [[علم امام]] در میان [[شیعیان]] خبر داده و گفته است گروه دوم [[امام]] را تنها دانای به [[احکام]] و [[شریعت]] می‌دانند و می‌گویند علم امام شامل هر چیزی نمی‌شود<ref>اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۵٠.</ref>. گروه دوم افزون بر چنین عقیده‌ای، جهت [[اثبات]] جایگاه و اقبال در میان شیعیان اخباری را [[جعل]] کرده‌اند. [[امام رضا]] {{ع}} به [[ابراهیم]] ابی [[محمود]] فرمود: سه گروه دربارۀ [[فضائل]] ما [[اخبار]] جعل می‌کنند‌. سپس گروه دوم را کسانی معرفی کردند که در حق ائمه {{عم}} کوتاهی کرده و آنان را در ردیف دیگران قرار داده‌اند. ایشان می‌افزاید وقتی [[مردم]] روایت‌های [[تقصیر]] را می‌شنوند، آنها را پذیرفته و بدان [[معتقد]] می‌شوند<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا‌، ج١، ص٣٠۴.</ref><ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۳.</ref>


===آراء دیگر===
=== آراء دیگر ===
[[حسن بن صالح]] [[جهاد]] زیر لوای [[خلیفه]] و [[نماز جمعه]] را ترک کرده بود، زیرا [[نماز]] به [[امامت]] [[فاسق]] را درست نمی‌دانست<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۷؛ </ref>. [[سالم بن ابی حفصه]]، از [[بیم]] [[بنی‌امیه]] در [[کوفه]] با [[اختفا]] [[زندگی]] می‌کرد و هنگامی که برای [[ابوالعباس سفاح]] [[بیعت]] می‌گرفتند با [[امید]] به برافتادن [[حکومت بنی‌امیه]]، مخفیانه کوفه را ترک کرد. او را در حال [[طواف]] [[خانۀ خدا]] دیده بودند که می‌گفت {{عربی|"لبيك مهلك بني‌اميه"}}» <ref>طوسی، محمدبن حسن، [[اختیار]] معرفة الرجال، به [[کوشش]] [[حسن]] المصطفوی، ص:۲۳۶؛ نیز نک‌ ‌: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴</ref>.
[[حسن بن صالح]] [[جهاد]] زیر لوای [[خلیفه]] و [[نماز جمعه]] را ترک کرده بود، زیرا [[نماز]] به [[امامت]] [[فاسق]] را درست نمی‌دانست<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۱، ص:۴۹۷؛ </ref>. [[سالم بن ابی حفصه]]، از [[بیم]] [[بنی‌امیه]] در [[کوفه]] با [[اختفا]] [[زندگی]] می‌کرد و هنگامی که برای [[ابوالعباس سفاح]] [[بیعت]] می‌گرفتند با [[امید]] به برافتادن [[حکومت بنی‌امیه]]، مخفیانه کوفه را ترک کرد. او را در حال [[طواف]] [[خانۀ خدا]] دیده بودند که می‌گفت {{عربی|"لبيك مهلك بني‌اميه"}}» <ref>طوسی، محمدبن حسن، [[اختیار]] معرفة الرجال، به [[کوشش]] [[حسن]] المصطفوی، ص:۲۳۶؛ نیز نک‌ ‌: ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد البجاوی، ج۲، ص:۱۱۰؛ ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص:۴۳۴</ref>.


جدا از دیدگاه [[ابتریه]] در مورد [[خلافت]] و [[امامت]]، در سایر زمینه‌ها چندان سخنی از آنان در دست نیست. آنان نیز چون دیگر [[زیدیه]] کوشش خود را بیش‌تر مصروف فعالیت‌ها و [[مبارزات سیاسی]] می‌کردند، اما با شیعۀ [[امامیه]] و با [[امامان]] و رهبرانشان [[همراهی]] نداشتند. ابتریه در نیمۀ اول سدۀ ۶ ق / ۱۲ م از لحاظ [[اصول اعتقادی]] پیرو ائمۀ [[معتزله]] بودند و در [[فروع]] از [[ابوحنیفه]] و گاهی هم از [[شافعی]] و یا از [[شیعه]] [[پیروی]] می‌کردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>
جدا از دیدگاه [[ابتریه]] در مورد [[خلافت]] و [[امامت]]، در سایر زمینه‌ها چندان سخنی از آنان در دست نیست. آنان نیز چون دیگر [[زیدیه]] کوشش خود را بیش‌تر مصروف فعالیت‌ها و [[مبارزات سیاسی]] می‌کردند، اما با شیعۀ [[امامیه]] و با [[امامان]] و رهبرانشان [[همراهی]] نداشتند. ابتریه در نیمۀ اول سدۀ ۶ ق / ۱۲ م از لحاظ [[اصول اعتقادی]] پیرو ائمۀ [[معتزله]] بودند و در [[فروع]] از [[ابوحنیفه]] و گاهی هم از [[شافعی]] و یا از [[شیعه]] [[پیروی]] می‌کردند<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، ص:۳۲۲</ref>.<ref>[[مسعود جلالی مقدم|جلالی مقدم، مسعود]]، [[ابتریه (مقاله)|مقاله «ابتریه»]]، [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی ج ۱۱ (کتاب)|دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج ۱۱، ص: ۱۹.</ref>


در مجموع عقاید بتریه عبارت است از:  
در مجموع عقاید بتریه عبارت است از:  
#'''جواز [[امامت مفضول]]:''' بتریه [[امام علی]]{{ع}} را [[افضل]] [[صحابه]] و [[برترین]] آنها از لحاظ [[فضل]]، [[سبقت در ایمان]]، [[قرابت]] و [[علم]] می‌دانستند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.</ref>؛ با این ‌حال مطابق فرمان‌ها و [[احکام]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کرده، امامت مفضول را با وجود [[فاضل]] جایز می‌دانستند<ref>نوبختی، فرق شیعه، ص۹.</ref>. از نظر آنان [[بیعت با ابوبکر]] و عمر [[خطا]] نبوده است؛ زیرا [[علی]]{{ع}} [[خلافت]] را به آن دو واگذاشته و خود بدون [[اجبار]] با آنها [[بیعت]] کرده است؛ از سوی دیگر [[مسلمانان]] نیز به این امر [[راضی]] شده‌‌اند. ازاین‌رو [[بتریه]] [[امامت علی]]{{ع}} را تنها از هنگامی که [[مردم]] با او [[بیعت]] کرده‌اند، می‌پذیرفتند<ref> ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.</ref>. اندیشهٔ جواز [[امامت مفضول با وجود افضل]]، نزد برخی از [[عالمان]] و [[متکلمان معتزلی]] [[بغداد]] نیز رواج داشته است<ref> ر.ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.</ref>.
# '''جواز [[امامت مفضول]]:''' بتریه [[امام علی]] {{ع}} را [[افضل]] [[صحابه]] و [[برترین]] آنها از لحاظ [[فضل]]، [[سبقت در ایمان]]، [[قرابت]] و [[علم]] می‌دانستند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات و الفرق، صص۷، ۱۱، ۱۷، ۷۳.</ref>؛ با این ‌حال مطابق فرمان‌ها و [[احکام]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] عمل کرده، امامت مفضول را با وجود [[فاضل]] جایز می‌دانستند<ref>نوبختی، فرق شیعه، ص۹.</ref>. از نظر آنان [[بیعت با ابوبکر]] و عمر [[خطا]] نبوده است؛ زیرا [[علی]] {{ع}} [[خلافت]] را به آن دو واگذاشته و خود بدون [[اجبار]] با آنها [[بیعت]] کرده است؛ از سوی دیگر [[مسلمانان]] نیز به این امر [[راضی]] شده‌‌اند. ازاین‌رو [[بتریه]] [[امامت علی]] {{ع}} را تنها از هنگامی که [[مردم]] با او [[بیعت]] کرده‌اند، می‌پذیرفتند<ref> ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین، ص۶۹.</ref>. اندیشهٔ جواز [[امامت مفضول با وجود افضل]]، نزد برخی از [[عالمان]] و [[متکلمان معتزلی]] [[بغداد]] نیز رواج داشته است<ref> ر. ک: مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۱۹۸.</ref>.
#'''توقف در امر [[عثمان]] و خرده‌گیری بر او:''' [[منابع اهل سنت]] بیشتر به توقف و [[سکوت]] این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز [[قاتلان عثمان]] اشاره دارند<ref>برای نمونه ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.</ref>؛ اما منابع [[شیعی]] از خرده‌گیری، [[انتقاد]] و حتی [[تبرّی]] جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر [[خلافت]] یاد کرده‌اند<ref>کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>.
# '''توقف در امر [[عثمان]] و خرده‌گیری بر او:''' [[منابع اهل سنت]] بیشتر به توقف و [[سکوت]] این گروه در برابر عملکرد عثمان و نیز [[قاتلان عثمان]] اشاره دارند<ref>برای نمونه ر. ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین؛ عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة.</ref>؛ اما منابع [[شیعی]] از خرده‌گیری، [[انتقاد]] و حتی [[تبرّی]] جستن بتریه از عثمان به سبب عملکردش در شش سال آخر [[خلافت]] یاد کرده‌اند<ref>کشّی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>.
#'''ادامهٔ [[امامت]]:''' دربارهٔ اینکه بتریه چه ملاک‌هایی برای دیگر [[امامان]] خود داشته‌اند، [[اختلاف]] نظر است. برای مثال این ملاک‌ها را ذکر کرده‌اند: [[امامت]] در همهٔ [[فرزندان امام علی]]{{ع}} به شرط [[قیام]]<ref>نوبختی، فرق الشیعه، ص۵۷؛ کشی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>، انحصار امامت در [[فرزندان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]]{{ع}} که با [[شمشیر]] قیام کنند و عالم و [[زاهد]] و [[شجاع]] باشند<ref>شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۰.</ref>، [[انتخاب امام]] توسط شورای زاهدان و عالمان<ref>به این مسئله تنها احمد بن یحیی مشهور به ابن‌المرتضی (۸۴۰ق) از ائمه و علمای زیدیه اشاره کرده است. او برخی کتب پراکنده‌اش را در مجموعه‌ای بزرگ به نام «البحر الزخار» گرد آورده که از جملهٔ آنها الملل والنحل در معرفی اجمالی فرق و مذاهب است؛ ر.ک: ابن‌مرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، مقدمه، ص۴۰.</ref>. به نظر می‌رسد بتریه چون خودشان عقایدشان را به شکل مکتوب تبیین نکرده‌اند، این برداشت‌های متفاوت دربارۀ [[اعتقادات]] آنها شکل گرفته است.
# '''ادامهٔ [[امامت]]:''' دربارهٔ اینکه بتریه چه ملاک‌هایی برای دیگر [[امامان]] خود داشته‌اند، [[اختلاف]] نظر است. برای مثال این ملاک‌ها را ذکر کرده‌اند: [[امامت]] در همهٔ [[فرزندان امام علی]] {{ع}} به شرط [[قیام]]<ref>نوبختی، فرق الشیعه، ص۵۷؛ کشی، رجال الکشی، ج۲، ص۴۹۹.</ref>، انحصار امامت در [[فرزندان]] [[امام حسن|حسن]] و [[حسین]] {{ع}} که با [[شمشیر]] قیام کنند و عالم و [[زاهد]] و [[شجاع]] باشند<ref>شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۶۰.</ref>، [[انتخاب امام]] توسط شورای زاهدان و عالمان<ref>به این مسئله تنها احمد بن یحیی مشهور به ابن‌المرتضی (۸۴۰ق) از ائمه و علمای زیدیه اشاره کرده است. او برخی کتب پراکنده‌اش را در مجموعه‌ای بزرگ به نام «البحر الزخار» گرد آورده که از جملهٔ آنها الملل والنحل در معرفی اجمالی فرق و مذاهب است؛ ر. ک: ابن‌مرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، مقدمه، ص۴۰.</ref>. به نظر می‌رسد بتریه چون خودشان عقایدشان را به شکل مکتوب تبیین نکرده‌اند، این برداشت‌های متفاوت دربارۀ [[اعتقادات]] آنها شکل گرفته است.
#'''[[احترام]] به [[اهل بیت]]{{عم}} و انتقاد از برخی [[صحابه]]:''' بتریه به [[حضرت خدیجه]]{{س}} و [[حضرت]] [[فاطمه]]{{س}} و دیگر اعضای [[خاندان پیامبر]] به دیدهٔ [[احترام]] می‌نگریستند و در [[فضیلت]] آنان [[روایت]] نقل می‌کردند. افزون بر این در نگاه آنان برخی [[صحابه]] مانند [[خاندان ابورافع]]، [[سلمان]]، [[عمار]] و [[ام‌سلمه]] هم شایستهٔ چنین [[احترام]] و قداستی بودند<ref>دربارهٔ فضایل این افراد روایات بسیاری نقل می‌کنند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.</ref>. در مقابل، صحابه‌ای چون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]] و به طور کلی کسانی که با [[علی]]{{ع}} جنگیدند، [[نکوهش]] می‌شدند<ref>کشی، رجال الکشی.</ref>. در مواردی هم گفته شده که [[بتریه]] به [[کفر]] [[مخالفان]] و جنگندگان با علی{{ع}} [[حکم]] داده‌‌اند.
# '''[[احترام]] به [[اهل بیت]] {{عم}} و انتقاد از برخی [[صحابه]]:''' بتریه به [[حضرت خدیجه]] {{س}} و [[حضرت]] [[فاطمه]] {{س}} و دیگر اعضای [[خاندان پیامبر]] به دیدهٔ [[احترام]] می‌نگریستند و در [[فضیلت]] آنان [[روایت]] نقل می‌کردند. افزون بر این در نگاه آنان برخی [[صحابه]] مانند [[خاندان ابورافع]]، [[سلمان]]، [[عمار]] و [[ام‌سلمه]] هم شایستهٔ چنین [[احترام]] و قداستی بودند<ref>دربارهٔ فضایل این افراد روایات بسیاری نقل می‌کنند که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.</ref>. در مقابل، صحابه‌ای چون [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عایشه]] و به طور کلی کسانی که با [[علی]] {{ع}} جنگیدند، [[نکوهش]] می‌شدند<ref>کشی، رجال الکشی.</ref>. در مواردی هم گفته شده که [[بتریه]] به [[کفر]] [[مخالفان]] و جنگندگان با علی {{ع}} [[حکم]] داده‌‌اند.
#'''[[نفی]] [[رجعت]]:''' در میان فرقه‌شناسان تنها [[اشعری]] به این موضوع اشاره کرده و [[انکار]] بازگشت اموات به [[دنیا]] را از باورهای بتریه شمرده است<ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین.</ref>. به نظر می‌رسد چون بیشتر باورهای بتریه [[مخالف]] [[عقاید]] [[جارودیه]] بوده است، این [[اعتقاد]] بتریان نیز در مقابل اعتقاد جارودیان به [[مهدویت]] [[نفس زکیه]] و [[انتظار]] برای بازگشت او مطرح شده‌ است؛ زیرا اگر قیام‌کنندگان [[حسنی]] را جارودیانی بدانیم که به اندیشهٔ [[انتظار مهدی]] و رجعت دامن می‌زدند، انتظار می‌رود که واکنش بتریان [[مخالفت]] با این [[باور]] بوده باشد<ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۴۱-۴۲؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>.
# '''[[نفی]] [[رجعت]]:''' در میان فرقه‌شناسان تنها [[اشعری]] به این موضوع اشاره کرده و [[انکار]] بازگشت اموات به [[دنیا]] را از باورهای بتریه شمرده است<ref>ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین واختلاف المصلین.</ref>. به نظر می‌رسد چون بیشتر باورهای بتریه [[مخالف]] [[عقاید]] [[جارودیه]] بوده است، این [[اعتقاد]] بتریان نیز در مقابل اعتقاد جارودیان به [[مهدویت]] [[نفس زکیه]] و [[انتظار]] برای بازگشت او مطرح شده‌ است؛ زیرا اگر قیام‌کنندگان [[حسنی]] را جارودیانی بدانیم که به اندیشهٔ [[انتظار مهدی]] و رجعت دامن می‌زدند، انتظار می‌رود که واکنش بتریان [[مخالفت]] با این [[باور]] بوده باشد<ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۴۱-۴۲؛ [[دانشنامه جهان اسلام]]، ج۲، ص۲۳۱.</ref>.


==دیدگاه‌های [[فقهی]]==
== دیدگاه‌های [[فقهی]] ==
#'''مسح بر خُفَّین:''' جواز مسح بر پاپوش (خُف) در [[سفر]]، از باورهای [[فقهی]] [[اهل سنت]] است که بتریه نیز آن را پذیرفته بوده‌اند<ref> اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۳.</ref>.
# '''مسح بر خُفَّین:''' جواز مسح بر پاپوش (خُف) در [[سفر]]، از باورهای [[فقهی]] [[اهل سنت]] است که بتریه نیز آن را پذیرفته بوده‌اند<ref> اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۳.</ref>.
#'''جواز خوردن جِرّی:''' منظور از جِرّی مار ماهی است که [[فلس]] ندارد<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۲۵.</ref>. [[مسعدة بن صدقه]]، از [[راویان]] بتریه، [[حدیثی]] از [[امام صادق]]{{ع}} نقل می‌کند که در آن [[امام]] خوردن این نوع ماهی را مجاز می‌شمرد و بدان علاقه و اشتها نشان می‌دهد<ref>برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۷۸.</ref>. [[فقیهان]] اهل سنت این ماهی را [[حلال]] می‌دانند<ref>ر.ک: دمیری، حیاة الحیوان، ج۱، ص۲۷۸.</ref>؛ اما نزد [[فقهای امامیه]] [[خوردن]] این ماهی جایز نیست و [[مجازات]] دارد<ref>ر.ک: مفید، المقنعه، ص۸۰۱.</ref>.
# '''جواز خوردن جِرّی:''' منظور از جِرّی مار ماهی است که [[فلس]] ندارد<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ج۴، ص۱۲۵.</ref>. [[مسعدة بن صدقه]]، از [[راویان]] بتریه، [[حدیثی]] از [[امام صادق]] {{ع}} نقل می‌کند که در آن [[امام]] خوردن این نوع ماهی را مجاز می‌شمرد و بدان علاقه و اشتها نشان می‌دهد<ref>برقی، المحاسن، ج۲، ص۴۷۸.</ref>. [[فقیهان]] اهل سنت این ماهی را [[حلال]] می‌دانند<ref>ر. ک: دمیری، حیاة الحیوان، ج۱، ص۲۷۸.</ref>؛ اما نزد [[فقهای امامیه]] [[خوردن]] این ماهی جایز نیست و [[مجازات]] دارد<ref>ر. ک: مفید، المقنعه، ص۸۰۱.</ref>.
#'''شُرب نبیذ مست‌ کننده:''' نوشیدنی نبیذ به خودی خود [[حرام]] نیست؛ بلکه نوع خاصی از آن مُسکر است که گروهی از [[علویان]] [[کوفه]]، از جمله [[بتریه]]، در قول به جواز [[نوشیدن]] آن مشهور بوده‌اند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه.</ref>.
# '''شُرب نبیذ مست‌ کننده:''' نوشیدنی نبیذ به خودی خود [[حرام]] نیست؛ بلکه نوع خاصی از آن مُسکر است که گروهی از [[علویان]] [[کوفه]]، از جمله [[بتریه]]، در قول به جواز [[نوشیدن]] آن مشهور بوده‌اند<ref>اشعری قمی، کتاب المقالات والفرق، ص۱۱؛ نوبختی، فرق الشیعه.</ref>.
# '''ترک جهر [[بسمله]]:''' تنها در یکی از منابع چنین [[اعتقادی]] به بتریان نسبت داده‌اند<ref>ابن‌مرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار.</ref>. جهر بسمله (بلند خواندن {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> در [[نماز]]) از ویژگی‌های [[فقه]] امامی است<ref>ابن‌ادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۲۱۷.</ref> که [[اهل سنت]] بر ترک آن [[اصرار]] دارند<ref>ر.ک: عینی، عمدة القاری، ج۵، ص۲۸۲.</ref>. ابن‌عقدة جارودی نیز کتابی دربارهٔ جهر بسمله تألیف کرده است<ref>نجاشی، الرجال، ص۹۴؛ طوسی، الفهرست، ص۷۴.</ref>.
# '''ترک جهر [[بسمله]]:''' تنها در یکی از منابع چنین [[اعتقادی]] به بتریان نسبت داده‌اند<ref>ابن‌مرتضی، کتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار.</ref>. جهر بسمله (بلند خواندن {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}}<ref>«به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.</ref> در [[نماز]]) از ویژگی‌های [[فقه]] امامی است<ref>ابن‌ادریس حلی، السرائر، ج۱، ص۲۱۷.</ref> که [[اهل سنت]] بر ترک آن [[اصرار]] دارند<ref>ر. ک: عینی، عمدة القاری، ج۵، ص۲۸۲.</ref>. ابن‌عقدة جارودی نیز کتابی دربارهٔ جهر بسمله تألیف کرده است<ref>نجاشی، الرجال، ص۹۴؛ طوسی، الفهرست، ص۷۴.</ref>.


به‌هر دلیل مشخص نیست بتریان [[احکام]] و فتاوای [[فقهی]] و گاه اعتقادی‌شان را در مقابل فقه و [[اعتقادات]] [[جارودیه]] وضع کرده‌اند، یا جارودیه در برابر بتریه چنین مواضعی گرفته‌اند. هرچه هست رودررو بودن این دو فرقۀ [[زیدی]] در این ویژگی‌های اعتقادی و فقهی کاملاً روشن است. به نظر می‌رسد فقه جارودی بیشتر از فقه بتری در میان زیدیان سده‌های بعد رواج یافته است؛ برای نمونه [[محمد بن منصور مرادی]] دربارهٔ جهر بسمله می‌گوید: "[[عالمان]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} بر جهر بسمله [[اجماع]] دارند"<ref>احمد بن عیسی، الامالی (کتاب رأب الصدع)، ج۲، ص۸۵۵.</ref><ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۴۳-۴۴.</ref>
به‌هر دلیل مشخص نیست بتریان [[احکام]] و فتاوای [[فقهی]] و گاه اعتقادی‌شان را در مقابل فقه و [[اعتقادات]] [[جارودیه]] وضع کرده‌اند، یا جارودیه در برابر بتریه چنین مواضعی گرفته‌اند. هرچه هست رودررو بودن این دو فرقۀ [[زیدی]] در این ویژگی‌های اعتقادی و فقهی کاملاً روشن است. به نظر می‌رسد فقه جارودی بیشتر از فقه بتری در میان زیدیان سده‌های بعد رواج یافته است؛ برای نمونه [[محمد بن منصور مرادی]] دربارهٔ جهر بسمله می‌گوید: "[[عالمان]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} بر جهر بسمله [[اجماع]] دارند"<ref>احمد بن عیسی، الامالی (کتاب رأب الصدع)، ج۲، ص۸۵۵.</ref><ref>[[اعظم فرجامی|فرجامی، اعظم]]، [[زیدیه و حدیث امامیه (کتاب)|زیدیه و حدیث امامیه]]، ص: ۴۳-۴۴.</ref>


==تعامل [[ائمه]]{{عم}} با [[بتریه]]==
== تعامل [[ائمه]] {{عم}} با [[بتریه]] ==
در مقابل نگرش [[اصحاب]] بتریه که در آن برهه به اندیشه‌های غیر [[شیعی]] معطوف گردیده بود، [[امام باقر]]{{ع}} شخصی را نزد [[زراره]] فرستاد تا به [[حکم بن عتیبه]] بگوید: «أوصیای [[محمد]]{{عم}} محدث‌اند»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٢٧٠‌.</ref>. آن [[حضرت]] خطاب به [[سلمه بن کهیل]] و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به [[مشرق]] یا به [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه نزد ماست، پیدا نخواهید کرد»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٣٩٩.</ref>. بر اساس [[روایت]] امام باقر{{ع}} [[علوم غیبی]]، خاص أوصیای [[پیامبر]]{{عم}} بوده و لازمۀ [[تحصیل علم]] صحیح [[رجوع]] به ائمه{{عم}} است. روایت‌هایی از این دست کم‌وبیش وجود دارد و گاهی در [[شأن]] شخصیت‌های تأثیرگذار بتریه و آموزه‌های آنان وارد شده است و در مواردی نیز [[امام]] خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، [[خداوند]] در [[دنیا]] به ایشان [[عزت]] نخواهد بخشید»<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩‌.</ref>.
در مقابل نگرش [[اصحاب]] بتریه که در آن برهه به اندیشه‌های غیر [[شیعی]] معطوف گردیده بود، [[امام باقر]] {{ع}} شخصی را نزد [[زراره]] فرستاد تا به [[حکم بن عتیبه]] بگوید: «أوصیای [[محمد]] {{عم}} محدث‌اند»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٢٧٠‌.</ref>. آن [[حضرت]] خطاب به [[سلمه بن کهیل]] و حکم بن عتیبه فرمود: «اگر به [[مشرق]] یا به [[مغرب]] روید، [[علم]] [[درستی]] جز آنچه نزد ماست، پیدا نخواهید کرد»<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١‌، ص٣٩٩.</ref>. بر اساس [[روایت]] امام باقر {{ع}} [[علوم غیبی]]، خاص أوصیای [[پیامبر]] {{عم}} بوده و لازمۀ [[تحصیل علم]] صحیح [[رجوع]] به ائمه {{عم}} است. روایت‌هایی از این دست کم‌وبیش وجود دارد و گاهی در [[شأن]] شخصیت‌های تأثیرگذار بتریه و آموزه‌های آنان وارد شده است و در مواردی نیز [[امام]] خود جریان را خطاب قرار داده است؛ برای مثال، [[امام صادق]] {{ع}} می‌فرماید: «اگر همه بتریه ردیف واحدی از مشرق تا مغرب تشکیل دهند، [[خداوند]] در [[دنیا]] به ایشان [[عزت]] نخواهد بخشید»<ref>خویی، ابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، ج٣، ص٣٩٩‌.</ref>.


اما [[پرسش]] قابل [[تأمل]] این است که چگونه با وجود برائتی که [[امامان]]{{عم}} از بتریه داشتند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.</ref>، می‌توان جریان بتریه را از گروه‌های [[مقصره]] برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه می‌نویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، [[سخن گفتن]] از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمی‌توان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر [[زید بن علی]] دانست و نزد [[مورخان]] نمی‌توان [[اثبات]] کرد [[ارتباط]] حوادث [[زیدیه]] آن ایام - ایام [[قیام]] زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌.</ref>.
اما [[پرسش]] قابل [[تأمل]] این است که چگونه با وجود برائتی که [[امامان]] {{عم}} از بتریه داشتند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢۴١.</ref>، می‌توان جریان بتریه را از گروه‌های [[مقصره]] برشمرد؟ فان. اس. درباره بزرگان بتریه می‌نویسد: «با توجه به مجموع تصویری از شرح حال اشخاص فوق، [[سخن گفتن]] از یک گروه منسجم جسورانه خواهد بود. حتی نمی‌توان آنان را به نحوی از انحا تحت تأثیر [[زید بن علی]] دانست و نزد [[مورخان]] نمی‌توان [[اثبات]] کرد [[ارتباط]] حوادث [[زیدیه]] آن ایام - ایام [[قیام]] زیدیه - مقصودی به اینان - بتریه - باشد»<ref>جوزف، فان. اس، علم الکلام والمجتمع، ج١، ص٣۵۴‌.</ref>.


به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر می‌رسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایش‌ها]] سمت‌وسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شده‌اند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشت‌های متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایت‌های [[ائمه]]{{عم}} دو گروه [[بتریه]] را می‌توان از یکدیگر باز [[شناخت]]:  
به طور مشخص این دیدگاه تا حدی درست به نظر می‌رسد، چون بتریه جریانی است که با [[گرایش‌ها]] سمت‌وسو گرفته و حتی برخی از بزرگان بتریه مرجئی نامیده شده‌اند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>. به [[یقین]] مسلّم حلقۀ مفقوده [[مقصره]] در منابع رجالی، برداشت‌های متفاوت از [[شیعه]] به ثبت رسانده است، ولی با نگاهی به [[احادیث]] و روایت‌های [[ائمه]] {{عم}} دو گروه [[بتریه]] را می‌توان از یکدیگر باز [[شناخت]]:  
#جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازه‌ای یافت و با تأکیدهای بدیع، [[کثیر النوا]]، [[حسن بن صالح بن حی]]، [[ابومقدام ثابت بن حداد]]‌، [[سالم بن ابی حفصه]]، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] بر [[لزوم]] به‌کارگیری [[اجتهاد در مقابل نص]] و نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[فاضل]] [[استحکام]] یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. [[امام صادق]]{{ع}} برخی از اینها را [[نفرین]] کرد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.</ref> و کثیرالنوا را [[دروغ‌گو]] خوانده، لعنش فرمود<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.</ref>. گویا او با [[امام محمد باقر]]{{ع}} مخالفت‌هایی داشته و در [[انکار امامت]] آن [[حضرت]] می‌کوشیده است<ref>اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را بتری نامیده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.</ref>. وی احادیث زیادی را [[تکذیب]] می‌کرده و به واسطه او [[شیعیان]] [[گمراه]] می‌شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱‌.</ref>. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش‌گفته به [[افضل]] بودن [[علی]]{{ع}} پس از [[پیامبر]]{{صل}} در میان [[امت]] [[اعتقاد]] داشتند و در حالی [[مردم]] را به [[ولایت]] او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و [[عمر]] خلط می‌کرد<ref>اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.</ref>. اما نقش تکمیل‌کننده جریان بتریه را باید در [[شخصیت]] [[حسن بن صالح کوفی]] (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از [[پیشوایان]] بتریه بود<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref> که بنا به نوشته [[ابن ندیم فقیه]]، [[متکلم]] و مؤلف چندین کتاب بود<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. آرای بتریه با دیدگاه‌های وی صورت مستحکم‌تری یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.</ref>. [[ذهبی]] وی را دارای [[بدعت]] [[تشیع]] می‌داند<ref>ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.</ref>. [[حسن بن صالح]] افزون بر قبول [[نظریه]] [[امامت مفضول]] قائل بود که [[امام علی]]{{ع}} خود خواسته تا [[خلافت]] را واگذار کند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. از میان اینان، [[سالم ابن ابی حفصه]] ([[وفات]]: ١٣٧ق) [[امام صادق]]{{ع}} را متهم کرد به اینکه [[امام]] بر هفتاد وجه سخن می‌گوید. امام هم در [[شأن]] سالم فرمود: او [[قادر]] به [[درک]] [[عظمت]] نیست، سپس [[حضرت]] در چرایی توجیه‌پذیر بودن سخنانش با اشاره به قول [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} فرمود: همانا [[ابراهیم]] نیز وقتی [[بت‌پرستان]] از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری [[عید]] به صحرا رود فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. در صورتی که [[بیمار]] نبود و [[دروغ]] هم نگفت. حضرت در ادامه [[حدیث]] به مواردی دیگر درباره [[درستی]] سخنش، مانند قول [[حضرت یوسف]] در [[اتهام]] دزدی به برادرانش<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ}} «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref> اشاره فرمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨‌، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>، پیش از این سالم بن ابی حفصه و [[سلمه بن کهیل]] مورد [[لعن]] [[امام باقر]]{{ع}} قرار گرفته بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.</ref> کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.</ref>. هرچند نظریه شاخص [[بتریه]] - [[مقصره]] در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، [[حکم بن عتیبه]]، سلمه بن کهیل و [[ابی مقدام ثابت حداد]] رخ می‌کند، یکی از تفاوت‌های بنیادین این گروه [[تحریف]] در ناحیه [[احکام فقهی]] [[شیعه]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.</ref>. به دیگر سخن، عنوان [[مقصره]] با توجه به [[کلام]] [[معصوم]] همچون عبارت {{عربی|ألمقصرة شيعتنا}}<ref>خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.</ref>، مقصره [[شیعه]] ما هستند و قبول مقصره به شرط [[رجوع]] به عناصر یادشده تعلق نمی‌گیرد<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>.
# جریان نخست به موازات [[زیدیه]] صورت تازه‌ای یافت و با تأکیدهای بدیع، [[کثیر النوا]]، [[حسن بن صالح بن حی]]، [[ابومقدام ثابت بن حداد]]‌، [[سالم بن ابی حفصه]]، [[حکم بن عتیبه]] و [[سلمة بن کهیل]] بر [[لزوم]] به‌کارگیری [[اجتهاد در مقابل نص]] و نظریه [[برتری]] [[مفضول]] بر [[فاضل]] [[استحکام]] یافت. شاید بتوان عنوان اقویای مقصره را بر اینان نهاد. [[امام صادق]] {{ع}} برخی از اینها را [[نفرین]] کرد<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۶ و ٢٣۴.</ref> و کثیرالنوا را [[دروغ‌گو]] خوانده، لعنش فرمود<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٠.</ref>. گویا او با [[امام محمد باقر]] {{ع}} مخالفت‌هایی داشته و در [[انکار امامت]] آن [[حضرت]] می‌کوشیده است<ref>اقوام کرباسی، اکبر، «مرجئه شیعه»، نقدونظر، ش۶٧، ص۵٢.</ref> و [[شیخ طوسی]] او را بتری نامیده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، رجال، ص١۴۴.</ref>. وی احادیث زیادی را [[تکذیب]] می‌کرده و به واسطه او [[شیعیان]] [[گمراه]] می‌شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۴۰-۴۱‌.</ref>. کثیر النوا به همراه اشخاص پیش‌گفته به [[افضل]] بودن [[علی]] {{ع}} پس از [[پیامبر]] {{صل}} در میان [[امت]] [[اعتقاد]] داشتند و در حالی [[مردم]] را به [[ولایت]] او فرامی خواند که آن را با ولایت ابی بکر و [[عمر]] خلط می‌کرد<ref>اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص٧٣.</ref>. اما نقش تکمیل‌کننده جریان بتریه را باید در [[شخصیت]] [[حسن بن صالح کوفی]] (۶۸-۱۰۰ق) جست. او نیز از [[پیشوایان]] بتریه بود<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٧٣؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۶٨.</ref> که بنا به نوشته [[ابن ندیم فقیه]]، [[متکلم]] و مؤلف چندین کتاب بود<ref>زریاب، عباس، دانشنامه جهان اسلام، مدخل بتریه.</ref>. آرای بتریه با دیدگاه‌های وی صورت مستحکم‌تری یافت<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص١٣٠.</ref>. [[ذهبی]] وی را دارای [[بدعت]] [[تشیع]] می‌داند<ref>ذهبی، شمس الدین محمد، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج١، ص۴٩۶.</ref>. [[حسن بن صالح]] افزون بر قبول [[نظریه]] [[امامت مفضول]] قائل بود که [[امام علی]] {{ع}} خود خواسته تا [[خلافت]] را واگذار کند<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص٢٠.</ref>. از میان اینان، [[سالم ابن ابی حفصه]] ([[وفات]]: ١٣٧ق) [[امام صادق]] {{ع}} را متهم کرد به اینکه [[امام]] بر هفتاد وجه سخن می‌گوید. امام هم در [[شأن]] سالم فرمود: او [[قادر]] به [[درک]] [[عظمت]] نیست، سپس [[حضرت]] در چرایی توجیه‌پذیر بودن سخنانش با اشاره به قول [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} فرمود: همانا [[ابراهیم]] نیز وقتی [[بت‌پرستان]] از او خواستند تا همراه آنها برای برگذاری [[عید]] به صحرا رود فرمود: {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. در صورتی که [[بیمار]] نبود و [[دروغ]] هم نگفت. حضرت در ادامه [[حدیث]] به مواردی دیگر درباره [[درستی]] سخنش، مانند قول [[حضرت یوسف]] در [[اتهام]] دزدی به برادرانش<ref>{{متن قرآن|فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ}} «آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!» سوره یوسف، آیه ۷۰.</ref> اشاره فرمود<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج٨‌، ص١٠٠؛ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۵.</ref>، پیش از این سالم بن ابی حفصه و [[سلمه بن کهیل]] مورد [[لعن]] [[امام باقر]] {{ع}} قرار گرفته بودند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣۴ و ٢٣۶.</ref> کشی هم نسبت بتری و هم نسبت مرجئی را در کتابش به سالم داده است<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص٢٣٢ و ٢٣۵.</ref>. هرچند نظریه شاخص [[بتریه]] - [[مقصره]] در چهره اشخاصی، چون کثیر النوا، حسن بن صالح، سالم ابن ابی حفصه، [[حکم بن عتیبه]]، سلمه بن کهیل و [[ابی مقدام ثابت حداد]] رخ می‌کند، یکی از تفاوت‌های بنیادین این گروه [[تحریف]] در ناحیه [[احکام فقهی]] [[شیعه]] است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج١، ص۴٠٠.</ref>. به دیگر سخن، عنوان [[مقصره]] با توجه به [[کلام]] [[معصوم]] همچون عبارت {{عربی|ألمقصرة شيعتنا}}<ref>خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۴٩١؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج٣، ص٢۶.</ref>، مقصره [[شیعه]] ما هستند و قبول مقصره به شرط [[رجوع]] به عناصر یادشده تعلق نمی‌گیرد<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>.
#جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیده‌ای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]]{{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره می‌فرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل می‌کند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر می‌آید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیف‌پذیری بوده و آثار عملی تکلیف‌پذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعت‌پذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعت‌گریزی در آنها نهادینه می‌شد<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>.
# جریان دوم با تکیه بر [[مذهب شیعه]] و در جوار آن، [[وابستگی]] وجودی خود را [[حفظ]] کرده بود. اگرچه این تکیه، اتکای انحصاری بر [[امامت]] نبود و با [[آگاهی]] از امر امامت، عقیده‌ای [[سست]] نسبت به [[امام]] داشتند. اینها همان گروه مقصره از میان ضعفای شیعه و [[پیروان]] گروه نخست بودند. موضع [[ائمه]] {{عم}} در قبال چنین افرادی قبول رجوع به امام جهت اعتلای [[عقیده]] [[شیعی]] آنان بود<ref>صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج٢، ص۶۵٠‌؛ طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} در علت [[پذیرفتن]] مقصره می‌فرماید: برای اینکه غالی بر [[ترک نماز]]، [[زکات]]، [[روزه]] و [[حج]] [[عادت]] کرده است و بر ترک عادتش در برگشت به انجام دادن [[طاعت]] [[خداوند عزوجل]] ندارد و اما مقصر وقتی بشناسد [[اطاعت]] و عمل می‌کند<ref>طوسی، محمد بن حسن، أمالی، ص۶۵.</ref>. از [[سخن امام]] بر می‌آید که نشانه اتصاف مقصره به عمل، برخورداری از [[رفتار]] تکلیف‌پذیری بوده و آثار عملی تکلیف‌پذیری [[شناخت امام]] را در پی داشت. به دیگر سخن، علت [[توفیق]] رجوع مقصره، شریعت‌پذیری آنان بود؛ بر خلاف گروه نخست [[بتریه]] که با [[اجتهاد]] در [[دین]]، شریعت‌گریزی در آنها نهادینه می‌شد<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۵۷.</ref>.


نظریه و [[اندیشه]] این گروه از آن روی آفت [[دینی]] به شمار می‌رود که افزون بر تعمیق [[مظلومیت]] و [[تضعیف]] جایگاه ائمه{{عم}} در مردود شمردن شماری از متون [[حدیثی]] که به [[زعم]] این گروه بوی [[غلو]] می‌داد، نقش اساسی داشته است و باعث شده عناصر درون مذهبی با دامن زدن به اندیشۀ جریان تقصیر [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمارند و بدین طریق چهره شیعه را غیر واقع‌بینانه جلوه دهند<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۵.</ref>.
نظریه و [[اندیشه]] این گروه از آن روی آفت [[دینی]] به شمار می‌رود که افزون بر تعمیق [[مظلومیت]] و [[تضعیف]] جایگاه ائمه {{عم}} در مردود شمردن شماری از متون [[حدیثی]] که به [[زعم]] این گروه بوی [[غلو]] می‌داد، نقش اساسی داشته است و باعث شده عناصر درون مذهبی با دامن زدن به اندیشۀ جریان تقصیر [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمارند و بدین طریق چهره شیعه را غیر واقع‌بینانه جلوه دهند<ref>[[قاسم کاجی|کاجی، قاسم]] و [[رسول رضوی|رضوی، رسول]]، [[بتریه و اندیشه تقصیر (مقاله)|بتریه و اندیشه تقصیر]]، ص ۱۴۵.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش