تأیید قیامهای حق: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[سیره سیاسی]] [[اهلبیت]]{{عم}} مواجهه ایشان با [[نهضتها]] و قیامهای بسیاری از سوی [[مخالفان]] [[نظام سیاسی حاکم]] را نشان میدهد که در طول بیش از دو قرن در سراسر شهرهای [[سرزمین]] [[اسلامی]] جریان داشت. در برخورد [[پیشوایان معصوم]] با این [[قیامها]] و نهضتها و صداهای [[مخالف]] با [[حاکمیت جور]] آنان، تنها قیامها و اعتراضهایی را که [[رهبران]] آن، [[مردم]] را به سوی خود [[دعوت]] میکردند و در راستای [[منافع دنیوی]] خویش گام برمیداشتند، مورد [[تأیید]] قرار نمیدادند، زیرا [[ائمه اطهار]]{{عم}} چنین انگیزههایی را قبول نداشتند. ولی [[قیام]] و نهضتهای مکتبی و صداهای مخالفی که در چارچوب [[دفاع]] از [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} و [[مخالفت]] با [[حاکمیت]] جائران شنیده میشد را قبول داشته و تأیید میکردند. در این بخش با شرح مختصری از مهمترین این قیامها و اعتراضها، نوع برخورد خاندان اهلبیت{{عم}} با آنها را مورد توجه قرار میدهیم. | [[سیره سیاسی]] [[اهلبیت]] {{عم}} مواجهه ایشان با [[نهضتها]] و قیامهای بسیاری از سوی [[مخالفان]] [[نظام سیاسی حاکم]] را نشان میدهد که در طول بیش از دو قرن در سراسر شهرهای [[سرزمین]] [[اسلامی]] جریان داشت. در برخورد [[پیشوایان معصوم]] با این [[قیامها]] و نهضتها و صداهای [[مخالف]] با [[حاکمیت جور]] آنان، تنها قیامها و اعتراضهایی را که [[رهبران]] آن، [[مردم]] را به سوی خود [[دعوت]] میکردند و در راستای [[منافع دنیوی]] خویش گام برمیداشتند، مورد [[تأیید]] قرار نمیدادند، زیرا [[ائمه اطهار]] {{عم}} چنین انگیزههایی را قبول نداشتند. ولی [[قیام]] و نهضتهای مکتبی و صداهای مخالفی که در چارچوب [[دفاع]] از [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} و [[مخالفت]] با [[حاکمیت]] جائران شنیده میشد را قبول داشته و تأیید میکردند. در این بخش با شرح مختصری از مهمترین این قیامها و اعتراضها، نوع برخورد خاندان اهلبیت {{عم}} با آنها را مورد توجه قرار میدهیم. | ||
=== تأیید [[ابوذر]] از سوی [[امام علی]]{{ع}} === | === تأیید [[ابوذر]] از سوی [[امام علی]] {{ع}} === | ||
یکی از عوامل [[شورش]] بر ضدّ [[عثمان]]، کنار زدن [[صحابه پیامبر]]{{صل}} و [[بیاعتنایی]] به [[نصایح]] و خیرخواهیهای دلسوزانه ایشان بود. از جمله مخالفان عثمان، ابوذر [[صحابی]] خاصّ [[رسولخدا]]{{صل}} بود. وی به اسرافهای عثمان از [[بیتالمال]] و بذل و بخششهای [[بیهوده]] او بهطور دائم [[اعتراض]] میکرد. عثمان که [[تحمل]] شنیدن [[اعتراضات]] او را نداشت، وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد ولی ابوذر در آنجا نیز ساکت نماند؛ بهطوری که [[معاویه]] در نامهای به عثمان نوشت: اگر ابوذر در شام بماند، مردم آن دیار را بر ضدّ وی خواهد شوراند. عثمان نیز او را به [[مدینه]] باز گرداند و از آنجا به [[ربذه]] تبعید کرد. هنگام تبعید او به ربذه، [[خلیفه]] [[دستور]] داد کسی [[حق]] ندارد ابوذر را بدرقه کند. با اینحال امام علی{{ع}} به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} به بدرقه ابوذر رفته و در این بدرقه، سخنان قاطعی در دفاع از وی و تأیید عملکرد او بیان فرمود: ای ابوذر! در [[حقیقت]] تو برای [[خدا]] [[خشم]] کردی. پس به کسی [[امید]] داشته باش که به خاطرش به [[خشم]] [[آمدی]]. این [[جماعت]] بهخاطر دنیاشان از تو هراسیدند، ولی تو براساس [[دین]] خود عمل کردی... آنان به چیزی که ایشان را [[محروم]] داشتی بسیار نیازمندند و تو [[بینیاز]] نسبت به آنچه از آن محرومت میکنند. خواهی دید که فردا چه کسی سود خواهد برد و چه کسی [[حسود]] و زیانکار خواهد بود... جز [[حق]] با تو اُنس نگیرد و جز [[باطل]] تو را نهراساند. اگر به دنیاشان [[تمکین]] مینمودی به دوستیشان [[راه]] میگشودی و اگر از دنیاشان چیزی وام میستاندی، خود را در نظرشان [[امین]] میدیدی<ref>نهجالبلاغه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، خطبه ۱۳۰، ص۲۵۵-۲۵۷.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در این سخنان ضمن [[تأیید]] عملکرد [[ابوذر]]، با [[صراحت]] از [[مخالفان]] وی با عنوان “باطل” یاد میکند. | یکی از عوامل [[شورش]] بر ضدّ [[عثمان]]، کنار زدن [[صحابه پیامبر]] {{صل}} و [[بیاعتنایی]] به [[نصایح]] و خیرخواهیهای دلسوزانه ایشان بود. از جمله مخالفان عثمان، ابوذر [[صحابی]] خاصّ [[رسولخدا]] {{صل}} بود. وی به اسرافهای عثمان از [[بیتالمال]] و بذل و بخششهای [[بیهوده]] او بهطور دائم [[اعتراض]] میکرد. عثمان که [[تحمل]] شنیدن [[اعتراضات]] او را نداشت، وی را به [[شام]] [[تبعید]] کرد ولی ابوذر در آنجا نیز ساکت نماند؛ بهطوری که [[معاویه]] در نامهای به عثمان نوشت: اگر ابوذر در شام بماند، مردم آن دیار را بر ضدّ وی خواهد شوراند. عثمان نیز او را به [[مدینه]] باز گرداند و از آنجا به [[ربذه]] تبعید کرد. هنگام تبعید او به ربذه، [[خلیفه]] [[دستور]] داد کسی [[حق]] ندارد ابوذر را بدرقه کند. با اینحال امام علی {{ع}} به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} به بدرقه ابوذر رفته و در این بدرقه، سخنان قاطعی در دفاع از وی و تأیید عملکرد او بیان فرمود: ای ابوذر! در [[حقیقت]] تو برای [[خدا]] [[خشم]] کردی. پس به کسی [[امید]] داشته باش که به خاطرش به [[خشم]] [[آمدی]]. این [[جماعت]] بهخاطر دنیاشان از تو هراسیدند، ولی تو براساس [[دین]] خود عمل کردی... آنان به چیزی که ایشان را [[محروم]] داشتی بسیار نیازمندند و تو [[بینیاز]] نسبت به آنچه از آن محرومت میکنند. خواهی دید که فردا چه کسی سود خواهد برد و چه کسی [[حسود]] و زیانکار خواهد بود... جز [[حق]] با تو اُنس نگیرد و جز [[باطل]] تو را نهراساند. اگر به دنیاشان [[تمکین]] مینمودی به دوستیشان [[راه]] میگشودی و اگر از دنیاشان چیزی وام میستاندی، خود را در نظرشان [[امین]] میدیدی<ref>نهجالبلاغه، ترجمه کاظم عابدینی مطلق، خطبه ۱۳۰، ص۲۵۵-۲۵۷.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} در این سخنان ضمن [[تأیید]] عملکرد [[ابوذر]]، با [[صراحت]] از [[مخالفان]] وی با عنوان “باطل” یاد میکند. | ||
=== تأیید [[قیام مختار]] === | === تأیید [[قیام مختار]] === | ||
[[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] از کسانی است که به [[دلیل]] [[قیام]] برضد [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} شهرتی [[تاریخی]] یافته است. برخی منابع نوشتهاند وی پیش از [[قیام امام حسین]]{{ع}} از [[شیعیان]] معروف [[کوفه]] بود و وقتی [[مسلم بن عقیل]] فرستاده [[امام حسین]]{{ع}} به کوفه رفت، در [[منزل]] او اقامت کرد. زمانی که مسلم در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] [[سکونت]] گزید، مختار عازم قریهاش در خارج کوفه شد و [[منتظر]] شروع قیام ماند، اما خبر [[قیام مسلم]] دیر به مختار رسید و او زمانی به کوفه بازگشت که مسلم به [[شهادت]] رسیده و عمّال [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[شهر]] مسلّط شده بودند. [[عمرو بن حریث]] مختار را [[امان]] داد و عبیدالله وقتی از قصد مختار مبنی بر [[یاری]] مسلم [[آگاه]] شد، با چوبدستیاش چنان به صورت مختار کوبید که پلک چشمش پاره شد. مختار پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} با وساطت [[عبدالله بن عمر]] ([[همسر]] [[خواهر]] مختار) نزد [[یزید]]، از [[زندان]] [[آزاد]] و سپس از کوفه [[اخراج]] شد. وی پس از [[مرگ یزید]] به کوفه بازگشت. آمدن مختار به [[شهر کوفه]] با [[آمادگی]] [[توّابین]] برای [[خروج]] از شهر مصادف بود. پس از [[شکست]] [[قیام]] [[توّابین]] وی از بازماندگان این قیام درخواست کرد تا برای قیام جدید آماده باشند. او آنها را به [[کتاب خدا]]، [[سنّت پیامبر]]{{صل}}، [[خونخواهی]] [[اهلبیت]]{{عم}}، [[دفاع]] از [[ضعیفان]] و [[جهاد]] با کسانی که [[حرمت]] [[اسلام]] را شکستند و [[حرام]] آن را [[حلال]] دانستند، فراخواند<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۷ به بعد؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸ به بعد.</ref>. پس از آمدن مختار، [[شیعیان]] گروهگروه به حضورش رسیدند و با او [[بیعت]] کردند. وی خود را [[نماینده]] [[محمد بن حنفیه]] معرفی کرد و با این عنوان، [[مردم]] را بهسوی خویش فراخواند. از آنجا که برخی از [[شیعیان کوفه]] درباره ادعا و [[نیت]] وی از این قیام تردید داشتند، لذا گروهی را نزد محمد بن حنفیه فرستادند، محمد بن حنفیه نیز با جمعی از [[کوفیان]] [[خدمت]] [[امام سجاد]]{{ع}} رسید و نظر آن [[حضرت]] را جویا شد. امام سجاد{{ع}} به وی فرمود: ای عمو! اگر بندهای زنگی نیز جانب ما اهلبیت را بگیرد، [[یاری]] او بر مردم لازم است و من در این مورد شما را ولی و [[سرپرست]] قرار دادم. آنچه میخواهی انجام بده<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. | [[مختار بن ابوعبیده ثقفی]] از کسانی است که به [[دلیل]] [[قیام]] برضد [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} شهرتی [[تاریخی]] یافته است. برخی منابع نوشتهاند وی پیش از [[قیام امام حسین]] {{ع}} از [[شیعیان]] معروف [[کوفه]] بود و وقتی [[مسلم بن عقیل]] فرستاده [[امام حسین]] {{ع}} به کوفه رفت، در [[منزل]] او اقامت کرد. زمانی که مسلم در [[خانه]] [[هانی بن عروه]] [[سکونت]] گزید، مختار عازم قریهاش در خارج کوفه شد و [[منتظر]] شروع قیام ماند، اما خبر [[قیام مسلم]] دیر به مختار رسید و او زمانی به کوفه بازگشت که مسلم به [[شهادت]] رسیده و عمّال [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[شهر]] مسلّط شده بودند. [[عمرو بن حریث]] مختار را [[امان]] داد و عبیدالله وقتی از قصد مختار مبنی بر [[یاری]] مسلم [[آگاه]] شد، با چوبدستیاش چنان به صورت مختار کوبید که پلک چشمش پاره شد. مختار پس از [[شهادت امام حسین]] {{ع}} با وساطت [[عبدالله بن عمر]] ([[همسر]] [[خواهر]] مختار) نزد [[یزید]]، از [[زندان]] [[آزاد]] و سپس از کوفه [[اخراج]] شد. وی پس از [[مرگ یزید]] به کوفه بازگشت. آمدن مختار به [[شهر کوفه]] با [[آمادگی]] [[توّابین]] برای [[خروج]] از شهر مصادف بود. پس از [[شکست]] [[قیام]] [[توّابین]] وی از بازماندگان این قیام درخواست کرد تا برای قیام جدید آماده باشند. او آنها را به [[کتاب خدا]]، [[سنّت پیامبر]] {{صل}}، [[خونخواهی]] [[اهلبیت]] {{عم}}، [[دفاع]] از [[ضعیفان]] و [[جهاد]] با کسانی که [[حرمت]] [[اسلام]] را شکستند و [[حرام]] آن را [[حلال]] دانستند، فراخواند<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۳۶۷ به بعد؛ ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۷۶؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۸ به بعد.</ref>. پس از آمدن مختار، [[شیعیان]] گروهگروه به حضورش رسیدند و با او [[بیعت]] کردند. وی خود را [[نماینده]] [[محمد بن حنفیه]] معرفی کرد و با این عنوان، [[مردم]] را بهسوی خویش فراخواند. از آنجا که برخی از [[شیعیان کوفه]] درباره ادعا و [[نیت]] وی از این قیام تردید داشتند، لذا گروهی را نزد محمد بن حنفیه فرستادند، محمد بن حنفیه نیز با جمعی از [[کوفیان]] [[خدمت]] [[امام سجاد]] {{ع}} رسید و نظر آن [[حضرت]] را جویا شد. امام سجاد {{ع}} به وی فرمود: ای عمو! اگر بندهای زنگی نیز جانب ما اهلبیت را بگیرد، [[یاری]] او بر مردم لازم است و من در این مورد شما را ولی و [[سرپرست]] قرار دادم. آنچه میخواهی انجام بده<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. | ||
چون نظر [[امام]]{{ع}} به کوفیان رسید، در [[پیوستن]] خود به مختار تردید نکردند و بدین ترتیب [[یاران مختار]] افزایش یافت. مختار و یارانش در [[ربیعالاول]] [[سال ۶۶ هجری]] قیام خود را آغاز کردند و در گام نخست بر [[کوفه]] و اطراف آن مسلط شدند. طولی نکشید که [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] به سمت کوفه آمد. [[جنگ]] [[سختی]] میان [[سپاه]] مختار و نیروهای عبیدالله بن زیاد در گرفت. در این میان [[اشراف کوفه]] که بیشترشان در [[شهادت امام حسین]]{{ع}} [[شریک]] بودند و روش [[حکومتی]] مختار را -که [[معتقد]] به [[سیره]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} و [[لغو]] امتیازات موهوم بود<ref>احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۲۶؛ ابو الحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۳۸۳.</ref>- نمیپذیرفتند، برضد مختار شوریدند. مختار در حالیکه [[ابراهیم]] بن اشتر را به [[جنگ]] [[سپاه شام]] فرستاده بود، خود به [[سرکوب]] [[شورش]] [[اشراف کوفه]] برخاست و [[دستور]] داد در [[شهر]] اعلام کنند هرکس به [[خانه]] رود و درب خانه را به روی خود ببندد، در [[امان]] است جز کسانی که در [[خون]] [[آلمحمد]]{{صل}} دست دارند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ص۵۲۴.</ref>. منابع مینویسند: [[یاران مختار]] در جستوجوی [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} خانه به خانه به دنبال آنان میگشتند و پس از [[دستگیری]] نزد مختار آورده و به [[قتل]] میرساندند. از جمله افرادی که در این ماجرا به قتل رسیدند عبارتند از: [[شمر بن ذیالجوشن]]، [[خولی بن یزید]] حامل [[سر امام حسین]]{{ع}}، [[عمر بن سعد]] [[فرمانده سپاه]] یزید در [[کربلا]]، [[حکیم بن طفیل]] [[قاتل]] [[حضرت عباس]]، [[مرة بن منقذ عبدی]] قاتل [[حضرت]] علیاکبر، [[حرمله]] قاتل [[علیاصغر]]، [[بجدل بن سلیم]] قطعکننده انگشت [[امام حسین]]{{ع}}<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۰۶-۴۱۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ص۲۴۴؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۷۴.</ref> پس از کشته شدن قاتلان امام حسین{{ع}} و یارانش در [[کوفه]]، [[سپاه]] مختار با [[همت]] مضاعف به جنگ سپاه شام رفتند و با [[شجاعت]] تمام سپاه [[عظیم]] [[شام]] را [[شکست]] دادند. در این جنگ [[عبیدالله بن زیاد]]، [[حصین بن نمیر]] و جمعی دیگر از [[فرماندهان سپاه]] شام به قتل رسیدند. ابراهیم، [[فرمانده سپاه]] مختار سر [[عبید الله بن زیاد]] و دیگر فرماندهان سپاه شام را نزد مختار فرستاد و او نیز آنها را نزد [[امام سجاد]]{{ع}} و [[محمد بن حنفیه]] ارسال کرد<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۲۴-۴۲۶؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.</ref>. [[منابع تاریخی]] مینویسند: مختار قصد داشت [[خلافت]] را به آلرسول{{صل}} واگذار کند که در جنگ با [[عبدالله بن زبیر]] - که در صدد [[تحکیم]] خلافت خود و [[بیعت مردم]] با وی بود -[[شکست]] خورد و کشته شد<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۵۶۰ به بعد؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴. درباره مختار نظریههای متفاوتی ارائه شده است و روایات وارده نیز دو گونه است. اما مشهور علمای شیعه او را تأیید و از او ستایش کردهاند (ر.ک: اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال خود با جمعآوری روایات مدح و ذم، شیعهبودن مختار و مورد تأییدبودن عملکرد وی را نزد ائمهاطهار{{عم}} ثابت کرده است. وی مینویسد: بدون تردید مختار مسلمان و بلکه شیعه و معتقد به امامت امام سجاد{{ع}} بود. دلیل شیعهبودن او این است که وی، از امام علی{{ع}} شنیده بود که چند هزار نفر از بنیامیه به دست وی کشته میشوند و او این مطلب را بهطور یقینی پذیرفت. در حالیکه اهلسنت امام علی{{ع}} را عالم به امور پنهانی نمیدانند و اعتقاد به علم امامان از عقاید شیعه است. (اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). و اما دلایل اعتقاد او به امامت امام سجاد{{ع}}: ۱. روایتی وجود دارد که میگوید: امام حسین{{ع}} او را از آتش نجات میدهد. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۳۹). در حالیکه به اعتقاد شیعه منکر امامت، در آتش است؛ ۲. او هدایایی با ارزش را خدمت امام سجاد{{ع}} میفرستاد و این مطلب، دلیل است که او به امامت امام سجاد{{ع}} معتقد بود نه محمد بن حنفیه؛ ۳. امام سجاد و امام باقر{{عم}} درباره مختار دعا کردند. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴۳-۳۴۴). در حالیکه دعا و طلب رحمت از سوی امام معصوم برای منحرف از امامت مقبول نیست. (اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۳، ص۲۰۳-۲۰۵).</ref>. | چون نظر [[امام]] {{ع}} به کوفیان رسید، در [[پیوستن]] خود به مختار تردید نکردند و بدین ترتیب [[یاران مختار]] افزایش یافت. مختار و یارانش در [[ربیعالاول]] [[سال ۶۶ هجری]] قیام خود را آغاز کردند و در گام نخست بر [[کوفه]] و اطراف آن مسلط شدند. طولی نکشید که [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] به سمت کوفه آمد. [[جنگ]] [[سختی]] میان [[سپاه]] مختار و نیروهای عبیدالله بن زیاد در گرفت. در این میان [[اشراف کوفه]] که بیشترشان در [[شهادت امام حسین]] {{ع}} [[شریک]] بودند و روش [[حکومتی]] مختار را -که [[معتقد]] به [[سیره]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} و [[لغو]] امتیازات موهوم بود<ref>احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۲۶؛ ابو الحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۳۸۳.</ref>- نمیپذیرفتند، برضد مختار شوریدند. مختار در حالیکه [[ابراهیم]] بن اشتر را به [[جنگ]] [[سپاه شام]] فرستاده بود، خود به [[سرکوب]] [[شورش]] [[اشراف کوفه]] برخاست و [[دستور]] داد در [[شهر]] اعلام کنند هرکس به [[خانه]] رود و درب خانه را به روی خود ببندد، در [[امان]] است جز کسانی که در [[خون]] [[آلمحمد]] {{صل}} دست دارند<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ص۵۲۴.</ref>. منابع مینویسند: [[یاران مختار]] در جستوجوی [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} خانه به خانه به دنبال آنان میگشتند و پس از [[دستگیری]] نزد مختار آورده و به [[قتل]] میرساندند. از جمله افرادی که در این ماجرا به قتل رسیدند عبارتند از: [[شمر بن ذیالجوشن]]، [[خولی بن یزید]] حامل [[سر امام حسین]] {{ع}}، [[عمر بن سعد]] [[فرمانده سپاه]] یزید در [[کربلا]]، [[حکیم بن طفیل]] [[قاتل]] [[حضرت عباس]]، [[مرة بن منقذ عبدی]] قاتل [[حضرت]] علیاکبر، [[حرمله]] قاتل [[علیاصغر]]، [[بجدل بن سلیم]] قطعکننده انگشت [[امام حسین]] {{ع}}<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۰۶-۴۱۰؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ص۲۴۴؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۷۴.</ref> پس از کشته شدن قاتلان امام حسین {{ع}} و یارانش در [[کوفه]]، [[سپاه]] مختار با [[همت]] مضاعف به جنگ سپاه شام رفتند و با [[شجاعت]] تمام سپاه [[عظیم]] [[شام]] را [[شکست]] دادند. در این جنگ [[عبیدالله بن زیاد]]، [[حصین بن نمیر]] و جمعی دیگر از [[فرماندهان سپاه]] شام به قتل رسیدند. ابراهیم، [[فرمانده سپاه]] مختار سر [[عبید الله بن زیاد]] و دیگر فرماندهان سپاه شام را نزد مختار فرستاد و او نیز آنها را نزد [[امام سجاد]] {{ع}} و [[محمد بن حنفیه]] ارسال کرد<ref>ابوالحسن احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۴۲۴-۴۲۶؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۹.</ref>. [[منابع تاریخی]] مینویسند: مختار قصد داشت [[خلافت]] را به آلرسول {{صل}} واگذار کند که در جنگ با [[عبدالله بن زبیر]] - که در صدد [[تحکیم]] خلافت خود و [[بیعت مردم]] با وی بود -[[شکست]] خورد و کشته شد<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۴، ص۵۶۰ به بعد؛ احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۶۳-۲۶۴. درباره مختار نظریههای متفاوتی ارائه شده است و روایات وارده نیز دو گونه است. اما مشهور علمای شیعه او را تأیید و از او ستایش کردهاند (ر. ک: اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). علامه مامقانی در کتاب تنقیح المقال خود با جمعآوری روایات مدح و ذم، شیعهبودن مختار و مورد تأییدبودن عملکرد وی را نزد ائمهاطهار {{عم}} ثابت کرده است. وی مینویسد: بدون تردید مختار مسلمان و بلکه شیعه و معتقد به امامت امام سجاد {{ع}} بود. دلیل شیعهبودن او این است که وی، از امام علی {{ع}} شنیده بود که چند هزار نفر از بنیامیه به دست وی کشته میشوند و او این مطلب را بهطور یقینی پذیرفت. در حالیکه اهلسنت امام علی {{ع}} را عالم به امور پنهانی نمیدانند و اعتقاد به علم امامان از عقاید شیعه است. (اسدالله مامقانی، تنقیح المقال فی احوال الرجال، ج۳، ص۲۰۵). و اما دلایل اعتقاد او به امامت امام سجاد {{ع}}: ۱. روایتی وجود دارد که میگوید: امام حسین {{ع}} او را از آتش نجات میدهد. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۳۹). در حالیکه به اعتقاد شیعه منکر امامت، در آتش است؛ ۲. او هدایایی با ارزش را خدمت امام سجاد {{ع}} میفرستاد و این مطلب، دلیل است که او به امامت امام سجاد {{ع}} معتقد بود نه محمد بن حنفیه؛ ۳. امام سجاد و امام باقر {{عم}} درباره مختار دعا کردند. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۴۳-۳۴۴). در حالیکه دعا و طلب رحمت از سوی امام معصوم برای منحرف از امامت مقبول نیست. (اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۳، ص۲۰۳-۲۰۵).</ref>. | ||
زمانی که سر عبیداللّه و دیگر [[قاتلان امام حسین]]{{ع}} را برای [[امام سجاد]]{{ع}} آوردند، آن [[حضرت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد و برای مختار [[دعا]] و [[طلب]] خیر کرد. [[امام باقر]]{{ع}} نیز در [[ملاقات]] با پسر مختار، سهبار برای مختار [[طلب رحمت]] کردند و در جواب پسر وی که میگفت [[مردم]] از پدرم [[بدگویی]] میکنند، فرمود: [[خدا]] منزه است، پدرم خبر داد که مهریه مادرم از پولی بوده که مختار فرستاده است. آیا مختار نبود که خانههای ما را آباد کرد؟ و [[قاتلان]] ما را کشت؟ و برای ما [[خونخواهی]] کرد؟ خدا او را [[رحمت]] کند! پدرم به من خبر داد که مختار، شبها در [[خانه]] [[فاطمه]]{{س}}، دختر [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} میرفت و او برایش زیرانداز میگذاشت و تکیهگاه مینهاد و آنگاه مختار از او [[حدیث]] میشنید...؛ هیچ حقی از مانزد کسی نبود مگر اینکه مختار آن را [[طلب]] کرد و قاتلان ما را کُشت و [[خونخواه]] ما شد. امام باقر{{ع}} همچنین در روایتی دیگر فرمود: از مختار بدگویی نکنید که [[قاتلین]] ما را کُشت و [[انتقام]] [[خون]] ما را گرفت و بیوههای ما را شوهر داد و در [[زمان]] [[تنگدستی]] به ما کمک کرد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. | زمانی که سر عبیداللّه و دیگر [[قاتلان امام حسین]] {{ع}} را برای [[امام سجاد]] {{ع}} آوردند، آن [[حضرت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد و برای مختار [[دعا]] و [[طلب]] خیر کرد. [[امام باقر]] {{ع}} نیز در [[ملاقات]] با پسر مختار، سهبار برای مختار [[طلب رحمت]] کردند و در جواب پسر وی که میگفت [[مردم]] از پدرم [[بدگویی]] میکنند، فرمود: [[خدا]] منزه است، پدرم خبر داد که مهریه مادرم از پولی بوده که مختار فرستاده است. آیا مختار نبود که خانههای ما را آباد کرد؟ و [[قاتلان]] ما را کشت؟ و برای ما [[خونخواهی]] کرد؟ خدا او را [[رحمت]] کند! پدرم به من خبر داد که مختار، شبها در [[خانه]] [[فاطمه]] {{س}}، دختر [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} میرفت و او برایش زیرانداز میگذاشت و تکیهگاه مینهاد و آنگاه مختار از او [[حدیث]] میشنید... ؛ هیچ حقی از مانزد کسی نبود مگر اینکه مختار آن را [[طلب]] کرد و قاتلان ما را کُشت و [[خونخواه]] ما شد. امام باقر {{ع}} همچنین در روایتی دیگر فرمود: از مختار بدگویی نکنید که [[قاتلین]] ما را کُشت و [[انتقام]] [[خون]] ما را گرفت و بیوههای ما را شوهر داد و در [[زمان]] [[تنگدستی]] به ما کمک کرد<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. | ||
=== [[تأیید]] [[قیام زید]] === | === [[تأیید]] [[قیام زید]] === | ||
[[زید]] یکی از [[فرزندان امام سجاد]]{{ع}} بود که پس از امام باقر{{ع}} از عزیزترین آنها به شمار میرفت. [[شیخ مفید]] در کتاب [[ارشاد]] در [[شأن]] او مینویسد: [[زید بن علی بن الحسین]]{{ع}} پس از امام باقر{{ع}}، شریفترین و [[برترین]] [[برادران]] آن [[حضرت]] بود. او مردی [[عابد]] و [[پرهیزکار]]، [[فقیه]]، سخاوتمند و [[شجاع]] بود و برای اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[خونخواهی حسین]]{{ع}} با [[شمشیر]] [[قیام]] کرد<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمةالارشاد، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. وی یکی از [[انقلابیون]] بزرگ [[تاریخ]] است<ref>زید از مادری امولد زاده شد که گویا مختار به امام سجاد{{ع}} بخشیده بود (ر.ک: علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۸۶).</ref> که بر ضدّ [[حکومت]] ننگین [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد. زید در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ [[هجری]] مخفیانه وارد [[کوفه]] شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فراخواند. افراد زیادی با او [[بیعت]] کردند که تعداد آنان را از دههزار تا هشتادهزار نوشتهاند، اما [[زمان]] درگیری طبق [[سنّت]] پیشین، اطراف او را خالی کردند و وی را در برابر [[سپاه]] [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[فرماندار]] [[هشام]] در [[عراق]] تنها گذاردند و به این ترتیب او در سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۰۲. پس از شهادت و دفن وی توسط یارانش، مأموران هشام جسد مطهر او را از قبر خارج کردند سر از بدنش جدا ساخته و پیکرش را به مدت بیش از یکسال در مقابل بازار کوفه آویختند، پس از این مدت، به فرمان هشام یا ولید استخوانهای او را آتش زدند. قاموس الرجال، ج۴، ص۲۷۴.</ref>. | [[زید]] یکی از [[فرزندان امام سجاد]] {{ع}} بود که پس از امام باقر {{ع}} از عزیزترین آنها به شمار میرفت. [[شیخ مفید]] در کتاب [[ارشاد]] در [[شأن]] او مینویسد: [[زید بن علی بن الحسین]] {{ع}} پس از امام باقر {{ع}}، شریفترین و [[برترین]] [[برادران]] آن [[حضرت]] بود. او مردی [[عابد]] و [[پرهیزکار]]، [[فقیه]]، سخاوتمند و [[شجاع]] بود و برای اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[خونخواهی حسین]] {{ع}} با [[شمشیر]] [[قیام]] کرد<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمةالارشاد، ج۲، ص۱۶۷-۱۷۰.</ref>. وی یکی از [[انقلابیون]] بزرگ [[تاریخ]] است<ref>زید از مادری امولد زاده شد که گویا مختار به امام سجاد {{ع}} بخشیده بود (ر. ک: علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۸۶).</ref> که بر ضدّ [[حکومت]] ننگین [[هشام بن عبدالملک]] قیام کرد. زید در سال ۱۱۹ یا ۱۲۰ [[هجری]] مخفیانه وارد [[کوفه]] شد و مردم را بر ضدّ حکومت هشام فراخواند. افراد زیادی با او [[بیعت]] کردند که تعداد آنان را از دههزار تا هشتادهزار نوشتهاند، اما [[زمان]] درگیری طبق [[سنّت]] پیشین، اطراف او را خالی کردند و وی را در برابر [[سپاه]] [[یوسف بن عمر ثقفی]]، [[فرماندار]] [[هشام]] در [[عراق]] تنها گذاردند و به این ترتیب او در سوم صفر سال ۱۲۰ یا ۱۲۱ [[هجری]] به [[شهادت]] رسید<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبین، ص۱۰۲. پس از شهادت و دفن وی توسط یارانش، مأموران هشام جسد مطهر او را از قبر خارج کردند سر از بدنش جدا ساخته و پیکرش را به مدت بیش از یکسال در مقابل بازار کوفه آویختند، پس از این مدت، به فرمان هشام یا ولید استخوانهای او را آتش زدند. قاموس الرجال، ج۴، ص۲۷۴.</ref>. | ||
[[امام باقر]]{{ع}} در عصر [[قیام زید]] نبود؛ وی شش سال قبل از شهادت [[زید]] یعنی در [[سال ۱۱۴ هجری]] [[شهید]] شده بود، اما در عباراتی [[قیام]] وی را [[پیشبینی]] و [[تأیید]] میکرد: [[سدیر صیرفی]] میگوید: در [[محضر امام]] [[باقر]]{{ع}} بودم. زید فرزند [[امام سجاد]]{{ع}} [و [[برادر]] امام باقر{{ع}}] وارد شد. امام باقر{{ع}} دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود: این، [[سرور]] [[خاندان هاشم]] است، هرگاه شما را [[دعوت]] کرد، او را [[اجابت]] کنید و هرگاه از شما [[یاری]] خواست، او را یاری نمایید<ref>قاموسالرجال، ج۴، ص۲۶۱؛ اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. در روایتی دیگر آن [[حضرت]] به [[نقل]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرمود: روزی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[حسین]]{{ع}} فرمود: ای حسین! از صلب تو مردی به نام زید خارج میشود. او و یارانش در [[روز قیامت]]، بر فراز گردنهای [[مردم]] با کمال [[نورانیت]] و شکوه گام مینهند و بدون حساب وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹.</ref>. زمانی که خبر شهادت زید به [[امام صادق]]{{ع}} رسید، گریست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ عمویم زید را به حساب [[خدا]] میآورم. او [[نیکو]] عمویی بود؛ همانا عمویم [[زید]] هم برای دنیای ما بود و هم برای [[آخرت]] ما. [[سوگند]] به خدا او [[شهید]] از [[دنیا]] رفت. همچون شهیدانی که همراه [[رسول خدا]]{{صل}} و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در [[روایت]] دیگر از آن [[حضرت]] آمده است: زید مردی عالم و [[راستگو]] بود. شما را بهسوی خودش [[دعوت]] نمیکرد؛ بلکه شما را به راهی که مورد [[رضایت]] [[آل محمد]]{{صل}} است فرا میخواند، و اگر او [[پیروز]] میشد، به [[وعده]] خود [[وفا]] میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | [[امام باقر]] {{ع}} در عصر [[قیام زید]] نبود؛ وی شش سال قبل از شهادت [[زید]] یعنی در [[سال ۱۱۴ هجری]] [[شهید]] شده بود، اما در عباراتی [[قیام]] وی را [[پیشبینی]] و [[تأیید]] میکرد: [[سدیر صیرفی]] میگوید: در [[محضر امام]] [[باقر]] {{ع}} بودم. زید فرزند [[امام سجاد]] {{ع}} [و [[برادر]] امام باقر {{ع}}] وارد شد. امام باقر {{ع}} دست بر روی شانه زید گذاشت و فرمود: این، [[سرور]] [[خاندان هاشم]] است، هرگاه شما را [[دعوت]] کرد، او را [[اجابت]] کنید و هرگاه از شما [[یاری]] خواست، او را یاری نمایید<ref>قاموسالرجال، ج۴، ص۲۶۱؛ اسدالله مامقانی، تنقیحالمقال فی احوالالرجال، ج۱، ص۴۷۱.</ref>. در روایتی دیگر آن [[حضرت]] به [[نقل]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} میفرمود: روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به [[حسین]] {{ع}} فرمود: ای حسین! از صلب تو مردی به نام زید خارج میشود. او و یارانش در [[روز قیامت]]، بر فراز گردنهای [[مردم]] با کمال [[نورانیت]] و شکوه گام مینهند و بدون حساب وارد [[بهشت]] میشوند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۲۵۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۲۰۹.</ref>. زمانی که خبر شهادت زید به [[امام صادق]] {{ع}} رسید، گریست و فرمود: {{متن حدیث|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ عمویم زید را به حساب [[خدا]] میآورم. او [[نیکو]] عمویی بود؛ همانا عمویم [[زید]] هم برای دنیای ما بود و هم برای [[آخرت]] ما. [[سوگند]] به خدا او [[شهید]] از [[دنیا]] رفت. همچون شهیدانی که همراه [[رسول خدا]] {{صل}} و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵۲.</ref>. در [[روایت]] دیگر از آن [[حضرت]] آمده است: زید مردی عالم و [[راستگو]] بود. شما را بهسوی خودش [[دعوت]] نمیکرد؛ بلکه شما را به راهی که مورد [[رضایت]] [[آل محمد]] {{صل}} است فرا میخواند، و اگر او [[پیروز]] میشد، به [[وعده]] خود [[وفا]] میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۳، ص۷۰.</ref>. | ||
=== [[تأیید]] [[کمیت بن زید اسدی]] شاعر [[آزاده]] [[اهلبیت]]{{عم}} === | === [[تأیید]] [[کمیت بن زید اسدی]] شاعر [[آزاده]] [[اهلبیت]] {{عم}} === | ||
کمیت بن زید اسدی از [[شاعران]] بزرگ [[دودمان]] [[بنیاسد]] است که با [[امام باقر]] و [[امام صادق]]{{عم}} معاصر بود. وی در [[سال ۶۰ هجری]] در [[کوفه]] متولد شد و در سال ۱۲۶، در عصر [[خلافت]] [[مروان]] به [[جرم]] [[دفاع]] از اهلبیت{{عم}} به شهادت رسید<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۱۱.</ref>. کمیت از شاعران [[شیعه]] و آزادهای بود که همواره در [[مدح]] [[امامان]]{{عم}} و [[خاندان رسالت]] [[شعر]] میسرود و به [[بدگویی]] از [[نظام حاکم]] و [[طاغوتیان]] میپرداخت؛ به همین [[دلیل]] همواره تحت تعقیب و فراری بود. روزی امام باقر{{ع}} به وی مژده داد تا زمانی که از ما دفاع میکنی، مورد تأیید [[روحالقدس]] ([[جبرئیل]]) هستی<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۸۷؛ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، اعلامالوری، ص۲۶۵.</ref>. آن حضرت مکرّر کمیت [[اسدی]] را [[دعا]] کرده و [[اعمال]] او را میستود و تأیید میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۰۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است تأیید آن حضرت از اشعار ضد طاغوتی کمیت، در [[حقیقت]] تأیید [[نهضت]] [[شیعی]] و تثبیت خط [[فکری]] [[مبارزه]] همیشگی با طاغوتیان بود. | کمیت بن زید اسدی از [[شاعران]] بزرگ [[دودمان]] [[بنیاسد]] است که با [[امام باقر]] و [[امام صادق]] {{عم}} معاصر بود. وی در [[سال ۶۰ هجری]] در [[کوفه]] متولد شد و در سال ۱۲۶، در عصر [[خلافت]] [[مروان]] به [[جرم]] [[دفاع]] از اهلبیت {{عم}} به شهادت رسید<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۱۱.</ref>. کمیت از شاعران [[شیعه]] و آزادهای بود که همواره در [[مدح]] [[امامان]] {{عم}} و [[خاندان رسالت]] [[شعر]] میسرود و به [[بدگویی]] از [[نظام حاکم]] و [[طاغوتیان]] میپرداخت؛ به همین [[دلیل]] همواره تحت تعقیب و فراری بود. روزی امام باقر {{ع}} به وی مژده داد تا زمانی که از ما دفاع میکنی، مورد تأیید [[روحالقدس]] ([[جبرئیل]]) هستی<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۱۸۷؛ امینالاسلام بن علی فضل بن حسن طبرسی، اعلامالوری، ص۲۶۵.</ref>. آن حضرت مکرّر کمیت [[اسدی]] را [[دعا]] کرده و [[اعمال]] او را میستود و تأیید میکرد<ref>عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۲، ص۲۰۲؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است تأیید آن حضرت از اشعار ضد طاغوتی کمیت، در [[حقیقت]] تأیید [[نهضت]] [[شیعی]] و تثبیت خط [[فکری]] [[مبارزه]] همیشگی با طاغوتیان بود. | ||
=== تأیید [[قیام]] برای [[امر به معروف و نهی از منکر]] از سوی امام صادق{{ع}} === | === تأیید [[قیام]] برای [[امر به معروف و نهی از منکر]] از سوی امام صادق {{ع}} === | ||
[[عبدالله بن حسن مثنی]] - نوه [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} که به عبداللّه محض مشهور است - با جمعی برای پسرش [[محمد]] - معروف به [[نفس زکیه]] -[[بیعت]] میگرفت تا بر ضدّ [[طاغوت]] وقت، [[منصور دوانیقی]] [[قیام]] کند. [[شیخ مفید]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله محض]] از [[امام صادق]]{{ع}} نیز تقاضا کرد که با پسرش برای این قیام بیعت کرده و او را مورد [[تأیید]] قرار دهد. امام صادق در پاسخ تقاضای او فرمود: ای [[عبدالله]]! اگر میپنداری که پسرت همان [[مهدی موعود]] است<ref>زیرا در آن زمان برخی محمد بن عبدالله را همان مهدی موعود{{ع}} میخواندند و به تصور این امر، با او بیعت میکردند.</ref>، بدان که این، او نیست و نه اکنون [[زمان]] [[خروج]] [[مهدی]]{{ع}} است و اگر میخواهی به محمد [پسرت] [[دستور]] دهی بهخاطر [[قاطعیت]] در امر [[خدا]] و اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] قیام کند، [[سوگند]] به خدا ما تو را که پیرمرد ما هستی، وانگذاریم و با پسرت برای قیام بیعت کنیم<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمه الارشاد، ج۲، ص۱۸۶.</ref>. امام صادق{{ع}} در این بیان، گرچه کلیت این قیام را تأیید نمیکند، اما با [[صراحت]]، قیام برضد طاغوت را به شرطی که بر اساس صحیح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر باشد تأیید میفرماید. | [[عبدالله بن حسن مثنی]] - نوه [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} که به عبداللّه محض مشهور است - با جمعی برای پسرش [[محمد]] - معروف به [[نفس زکیه]] -[[بیعت]] میگرفت تا بر ضدّ [[طاغوت]] وقت، [[منصور دوانیقی]] [[قیام]] کند. [[شیخ مفید]] [[نقل]] میکند: [[عبدالله محض]] از [[امام صادق]] {{ع}} نیز تقاضا کرد که با پسرش برای این قیام بیعت کرده و او را مورد [[تأیید]] قرار دهد. امام صادق در پاسخ تقاضای او فرمود: ای [[عبدالله]]! اگر میپنداری که پسرت همان [[مهدی موعود]] است<ref>زیرا در آن زمان برخی محمد بن عبدالله را همان مهدی موعود {{ع}} میخواندند و به تصور این امر، با او بیعت میکردند.</ref>، بدان که این، او نیست و نه اکنون [[زمان]] [[خروج]] [[مهدی]] {{ع}} است و اگر میخواهی به محمد [پسرت] [[دستور]] دهی بهخاطر [[قاطعیت]] در امر [[خدا]] و اجرای [[امر به معروف و نهی از منکر]] قیام کند، [[سوگند]] به خدا ما تو را که پیرمرد ما هستی، وانگذاریم و با پسرت برای قیام بیعت کنیم<ref>محمد بن نعمان بغدادی، ترجمه الارشاد، ج۲، ص۱۸۶.</ref>. امام صادق {{ع}} در این بیان، گرچه کلیت این قیام را تأیید نمیکند، اما با [[صراحت]]، قیام برضد طاغوت را به شرطی که بر اساس صحیح و اقامه امر به معروف و نهی از منکر باشد تأیید میفرماید. | ||
=== [[نهضت شهید فخ]] === | === [[نهضت شهید فخ]] === | ||
یکی از نهضتهای خونین در عصر [[پیشوایان معصوم]]، [[نهضت]] [[حسین بن علی بن حسن مثلث]] مشهور به [[شهید فخ]] است. از آنجا که وی به همراه یارانش در [[سرزمین]] [[فخ]]- نزدیک [[مکه]] - با [[سپاه]] [[هادی عباسی]] به [[شهادت]] رسیدند، وی را شهید فخ نامیدهاند. این واقعه در [[سال ۱۶۹ هجری]] و در زمان [[امامت امام کاظم]]{{ع}} به وقوع پیوست. این قیام در بسیاری از جهات از جمله به شهادترسیدن قیامکنندگان، به [[حادثه کربلا]] شباهت دارد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۱.</ref>. وی با [[اذن]] و تأیید [[امام کاظم]]{{ع}} به این قیام دست زد. چنانکه خود شهید فخ میگوید: ما دست به نهضت نزدیم، مگر پس از [[مشورت]] با امام کاظم{{ع}} که او به نهضت [[فرمان]] داد<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. [[امام کاظم]]{{ع}} در [[آخرین وداع]] با [[حسین بن علی]] ([[شهید فخ]]) به وی فرمود: ای [[پسر عمو]]! تو کشته خواهی شد؛ پس [[نیکو]] بجنگ، زیرا این [[قوم]] [[فاسق]] هستند. آنها [[اظهار ایمان]] میکنند ولی در [[دل]] مشرکند... من [[مصیبت]] شما [[جماعت]] را به حساب [[خدا]] میگذارم و در [[صبر]] بر این مصیبت، از خدا [[طلب]] [[ثواب]] دارم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶.</ref>. امام کاظم{{ع}} در این سخنان ضمن آنکه خبر از [[شهادت]] حسین بن علی (شهید فخ) میدهد، او را به [[قیام]] [[تشویق]] میکند و میفرماید: نیکو [[جنگ]] کن و به این ترتیب قیام وی را که در برابر [[فاسقان]] است [[تأیید]] میفرماید. پس از شهادت وی و یارانش امام کاظم{{ع}} فرمود: [[حسین]] درگذشت ولی [[سوگند]] به خدا او [[مسلمانی]] [[شایسته]]، [[روزهدار]] و شب زندهدار بود. [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکرد و در میان دودمانش بینظیر بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. | یکی از نهضتهای خونین در عصر [[پیشوایان معصوم]]، [[نهضت]] [[حسین بن علی بن حسن مثلث]] مشهور به [[شهید فخ]] است. از آنجا که وی به همراه یارانش در [[سرزمین]] [[فخ]]- نزدیک [[مکه]] - با [[سپاه]] [[هادی عباسی]] به [[شهادت]] رسیدند، وی را شهید فخ نامیدهاند. این واقعه در [[سال ۱۶۹ هجری]] و در زمان [[امامت امام کاظم]] {{ع}} به وقوع پیوست. این قیام در بسیاری از جهات از جمله به شهادترسیدن قیامکنندگان، به [[حادثه کربلا]] شباهت دارد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۱.</ref>. وی با [[اذن]] و تأیید [[امام کاظم]] {{ع}} به این قیام دست زد. چنانکه خود شهید فخ میگوید: ما دست به نهضت نزدیم، مگر پس از [[مشورت]] با امام کاظم {{ع}} که او به نهضت [[فرمان]] داد<ref>علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. [[امام کاظم]] {{ع}} در [[آخرین وداع]] با [[حسین بن علی]] ([[شهید فخ]]) به وی فرمود: ای [[پسر عمو]]! تو کشته خواهی شد؛ پس [[نیکو]] بجنگ، زیرا این [[قوم]] [[فاسق]] هستند. آنها [[اظهار ایمان]] میکنند ولی در [[دل]] مشرکند... من [[مصیبت]] شما [[جماعت]] را به حساب [[خدا]] میگذارم و در [[صبر]] بر این مصیبت، از خدا [[طلب]] [[ثواب]] دارم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶.</ref>. امام کاظم {{ع}} در این سخنان ضمن آنکه خبر از [[شهادت]] حسین بن علی (شهید فخ) میدهد، او را به [[قیام]] [[تشویق]] میکند و میفرماید: نیکو [[جنگ]] کن و به این ترتیب قیام وی را که در برابر [[فاسقان]] است [[تأیید]] میفرماید. پس از شهادت وی و یارانش امام کاظم {{ع}} فرمود: [[حسین]] درگذشت ولی [[سوگند]] به خدا او [[مسلمانی]] [[شایسته]]، [[روزهدار]] و شب زندهدار بود. [[امر به معروف و نهی از منکر]] میکرد و در میان دودمانش بینظیر بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵؛ علی بن الحسین بن محمد ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۲۵-۳۳۳.</ref>. | ||
[[امام جواد]]{{ع}} نیز در مورد وی فرموده است: پس از ماجرای [[عاشورای حسینی]]، هیچ حادثهای برای ما بزرگتر از حادثه [[قتل]] شهید فخ و یارانش نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶. نکته جالب توجه در این قیام این است که وقتی اسیران قیام فخ را نزد هادی عباسی آوردند و او فرمان قتل همگی آنها را صادر کرد، خودش نیز در همان روز مرد.</ref>. اینها نمونهای از [[نهضتها]] و [[قیامهای مکتبی]] و [[اعتراضات]] برضد [[حاکمان]] [[طاغوت]] در عصر [[ائمه اطهار]]{{عم}} بود که مورد تأیید ایشان قرار داشت. از اینهمه روشن میشود که [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} در مبارزهای بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند و همواره افرادی را که در این [[راه]] گام مینهادند و ادعایی جز [[حمایت]] از [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و اقامه امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، مورد تأیید قرار میدادند. گرچه خود بنا به مصالحی [[رهبری]] مستقیم و آشکار این [[قیامها]] را عهدهدار نمیشدند»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۱۳-۳۲۳.</ref> | [[امام جواد]] {{ع}} نیز در مورد وی فرموده است: پس از ماجرای [[عاشورای حسینی]]، هیچ حادثهای برای ما بزرگتر از حادثه [[قتل]] شهید فخ و یارانش نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۶. نکته جالب توجه در این قیام این است که وقتی اسیران قیام فخ را نزد هادی عباسی آوردند و او فرمان قتل همگی آنها را صادر کرد، خودش نیز در همان روز مرد.</ref>. اینها نمونهای از [[نهضتها]] و [[قیامهای مکتبی]] و [[اعتراضات]] برضد [[حاکمان]] [[طاغوت]] در عصر [[ائمه اطهار]] {{عم}} بود که مورد تأیید ایشان قرار داشت. از اینهمه روشن میشود که [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} در مبارزهای بیامان با [[حاکمان جور]] قرار داشتند و همواره افرادی را که در این [[راه]] گام مینهادند و ادعایی جز [[حمایت]] از [[خاندان پیامبر]] {{صل}} و اقامه امر به معروف و نهی از منکر نداشتند، مورد تأیید قرار میدادند. گرچه خود بنا به مصالحی [[رهبری]] مستقیم و آشکار این [[قیامها]] را عهدهدار نمیشدند»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۱۳-۳۲۳.</ref> | ||
== علت حضور نداشتن اهل بیت به عنوان سران قیامها == | == علت حضور نداشتن اهل بیت به عنوان سران قیامها == | ||
تردیدی نیست [برخی] [[قیامها]] در مجموع مفید بوده و [[زمینهساز]] و موجب تحصیل امتیازات نسبی بود و از اینروی ایشان در عین [[تقیه]]، آن قیامها را [[تأیید]] میفرمودند، ولی حضور شخص ایشان به عنوان [[رهبر]] رسمی [[قیام]]، برخلاف [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] و خط [[راستین]] [[تشیع]] بود. برای رعایت این [[مصلحت]] بود که گاهی [[مشاهده]] میکنیم [[پیشوای معصوم]] در خصوص رهبر یک [[نهضت]] مکتبی و مورد تأیید [[اهلبیت]]{{عم}} در ظاهر [[بدگویی]] میکرد و یا او را مورد [[نکوهش]] قرار میداد. این موضعگیری سبب میشد محور اصلی خط تشیع [[حفظ]] شده و چهبسا در مجموع، به نفع قیامکنندگان نیز خاتمه یابد. نکوهش [[امام]] موجب میشد یک قیام کمتر مورد توجه [[طاغوتیان]] قرار گرفته و با دوام بیشتر، ضربات مهلکتری به آنان وارد سازد؛ افزون بر این، عدم [[حضور مستقیم امام]] در متن قیام و یا عدم پاسخ مثبت به درخواست قیامکنندگان، موجبات حفظ محور اصلی خط تشیع را فراهم آورده و گامی در راستای [[عاقبتاندیشی]] برای حفظ مصالح عالیه [[اسلام]] و جامعه اسلامی تلقی میشد. توجه به نمونههایی، این موضوع را برای ما آشکارتر میسازد. | تردیدی نیست [برخی] [[قیامها]] در مجموع مفید بوده و [[زمینهساز]] و موجب تحصیل امتیازات نسبی بود و از اینروی ایشان در عین [[تقیه]]، آن قیامها را [[تأیید]] میفرمودند، ولی حضور شخص ایشان به عنوان [[رهبر]] رسمی [[قیام]]، برخلاف [[مصالح]] عالیه [[جامعه اسلامی]] و خط [[راستین]] [[تشیع]] بود. برای رعایت این [[مصلحت]] بود که گاهی [[مشاهده]] میکنیم [[پیشوای معصوم]] در خصوص رهبر یک [[نهضت]] مکتبی و مورد تأیید [[اهلبیت]] {{عم}} در ظاهر [[بدگویی]] میکرد و یا او را مورد [[نکوهش]] قرار میداد. این موضعگیری سبب میشد محور اصلی خط تشیع [[حفظ]] شده و چهبسا در مجموع، به نفع قیامکنندگان نیز خاتمه یابد. نکوهش [[امام]] موجب میشد یک قیام کمتر مورد توجه [[طاغوتیان]] قرار گرفته و با دوام بیشتر، ضربات مهلکتری به آنان وارد سازد؛ افزون بر این، عدم [[حضور مستقیم امام]] در متن قیام و یا عدم پاسخ مثبت به درخواست قیامکنندگان، موجبات حفظ محور اصلی خط تشیع را فراهم آورده و گامی در راستای [[عاقبتاندیشی]] برای حفظ مصالح عالیه [[اسلام]] و جامعه اسلامی تلقی میشد. توجه به نمونههایی، این موضوع را برای ما آشکارتر میسازد. | ||
=== عدم پاسخ مثبت [[امام سجاد]]{{ع}} به درخواست مختار === | === عدم پاسخ مثبت [[امام سجاد]] {{ع}} به درخواست مختار === | ||
بر اساس [[منابع تاریخی]]، مختار پس از آنکه موفق شد در [[کوفه]] شیعیانی را بهسوی خود جذب نماید، به امام سجاد{{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] استمدادطلبید. ولی آن حضرت بنا به مصالحی پاسخ مثبت خود را ابراز نکرد، بلکه [[اختیار]] اینکار را به عمویش [[محمد بن حنفیه]] واگذارد و از اینروی وی به سراغ محمد بن حنفیه رفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. اتخاذ این موضع از جانب امام سجاد{{ع}} با توجه به شرایط و اوضاع [[سیاسی]] آن عصر بهطور کامل منطقی و درست بود، زیرا امام [[زین العابدین]]{{ع}} در آن شرایط خاص نمیتوانست [[اقدام]] خاصی انجام دهد، چراکه هر اقدامی میتوانست نابودی تشیع را در پی داشته باشد. ایشان رابطه مستقیم با این حرکت را به [[مصلحت]] ندید، ضمن آنکه این [[نهضت]] را نیز [[تأیید]] میکرد و به همین [[دلیل]] [[رهبری]] او را به [[محمد بن حنفیه]] واگذار کرد و فرمود: ای عمو! اگر بردهای زنگی هم به [[حمایت]] از ما [[اهلبیت]]{{عم}} [[قیام]] کند، حمایت او بر [[مردم]] لازم است. در این مورد به شما [[ولایت]] میدهم، هرطور [[صلاح]] میدانی عمل کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. ایشان با وجود تأیید [[قیام مختار]]، برای آنکه بهانه به دست [[امویان]] ندهد، در مواردی هم از او [[بیزاری]] میجست<ref>ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.</ref>. علت [[برخورد امام]] این بود تا [[خیال]] [[حکومت]] را از جانب خود راحت کند تا ایشان را به [[همکاری]] با [[مخالفان]] متهم نسازد. | بر اساس [[منابع تاریخی]]، مختار پس از آنکه موفق شد در [[کوفه]] شیعیانی را بهسوی خود جذب نماید، به امام سجاد {{ع}} [[نامه]] نوشت و از آن [[حضرت]] استمدادطلبید. ولی آن حضرت بنا به مصالحی پاسخ مثبت خود را ابراز نکرد، بلکه [[اختیار]] اینکار را به عمویش [[محمد بن حنفیه]] واگذارد و از اینروی وی به سراغ محمد بن حنفیه رفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفةالرجال (رجال کشی)، ج۱، ص۳۴۱.</ref>. اتخاذ این موضع از جانب امام سجاد {{ع}} با توجه به شرایط و اوضاع [[سیاسی]] آن عصر بهطور کامل منطقی و درست بود، زیرا امام [[زین العابدین]] {{ع}} در آن شرایط خاص نمیتوانست [[اقدام]] خاصی انجام دهد، چراکه هر اقدامی میتوانست نابودی تشیع را در پی داشته باشد. ایشان رابطه مستقیم با این حرکت را به [[مصلحت]] ندید، ضمن آنکه این [[نهضت]] را نیز [[تأیید]] میکرد و به همین [[دلیل]] [[رهبری]] او را به [[محمد بن حنفیه]] واگذار کرد و فرمود: ای عمو! اگر بردهای زنگی هم به [[حمایت]] از ما [[اهلبیت]] {{عم}} [[قیام]] کند، حمایت او بر [[مردم]] لازم است. در این مورد به شما [[ولایت]] میدهم، هرطور [[صلاح]] میدانی عمل کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۶۵.</ref>. ایشان با وجود تأیید [[قیام مختار]]، برای آنکه بهانه به دست [[امویان]] ندهد، در مواردی هم از او [[بیزاری]] میجست<ref>ابوعبدالله محمد ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۶۴.</ref>. علت [[برخورد امام]] این بود تا [[خیال]] [[حکومت]] را از جانب خود راحت کند تا ایشان را به [[همکاری]] با [[مخالفان]] متهم نسازد. | ||
=== عدم [[همراهی]] مستقیم [[ائمه]]{{عم}} با [[شورش علویان]] === | === عدم [[همراهی]] مستقیم [[ائمه]] {{عم}} با [[شورش علویان]] === | ||
در عصر [[ائمه اطهار]]{{عم}} [[شورشها]] و مقاومتهای فراوانی از سوی [[علویان]] بر ضد [[حاکمیت جور]] به وقوع پیوست. این [[نهضتها]] اگرچه گاهی پیروزیهای نسبی به دست میآوردند، اما همه آنها در نهایت ناکام مانده [[شکست]] میخوردند. یکی از [[دلایل]] ناکامی این [[قیامها]]، سرکوبگری شدید از سوی [[حاکمیت]] بود. [[حاکمان جور]] برای [[سرکوب]] علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی - اطلاعاتی همراه با [[خشونت]] و بیرحمی بهره میبردند و علویان را که نیروی کافی و تجربه چندانی در [[اختیار]] نداشتند به شکست وادار میکردند. فشار سنگین و [[اختناق]] [[حاکم]]، سبب [[ترس]] بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای [[مخالف]] حاکمیت شده بود. این فشار، به ویژه در مورد [[شیعیان]] بیش از دیگران بود. عامل دوم فقدان [[تیزبینی]] و [[بصیرت]] کافی و تحلیل دقیق از [[شرایط حاکم]] بود. فشار و اختناق شدید گاه موجب حرکات شتابزده و به دور از سنجش دقیق و همه جانبه اوضاع میشد. برخی حتی بدون [[رایزنی]] کافی و بدون [[مشورت]] با [[امام]]، خود را آماده حرکات نظامی بر ضد حکومت میکردند. عامل سوم، کمبود نیروهای انقلابی، [[متعهد]] و [[آگاه]] بود. این عامل یکی از مهمترین عوامل ناکامی و [[شکست]] نهضتهای [[اسلامی]] بر ضد [[حاکمان جور]] به شمار میآمد و در بیان [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز در موارد متعدد به آن اشاره شده است. چنانکه [[امام صادق]]{{ع}} به [[سدیر]] صیرفی با اشاره به یک [[گله]] گوسفند که به قول [[راوی]] بیش از ۱۷ رأس نبود، فرمود: اگر شیعیانم به اندازه این تعداد میرسیدند، [[خانهنشینی]] برایم جایز نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. و یا آن [[حضرت]] در حکایتی که پیش از این در مورد [[سهل]] [[خراسانی]] آوردیم، به وی فرمود: من چگونه [[قیام]] کنم درحالیکه تعداد شیعیانِ بهطور کامل [[مطیع]] و پیرو من، اندک هستند<ref>شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۷۱۴.</ref>؟! | در عصر [[ائمه اطهار]] {{عم}} [[شورشها]] و مقاومتهای فراوانی از سوی [[علویان]] بر ضد [[حاکمیت جور]] به وقوع پیوست. این [[نهضتها]] اگرچه گاهی پیروزیهای نسبی به دست میآوردند، اما همه آنها در نهایت ناکام مانده [[شکست]] میخوردند. یکی از [[دلایل]] ناکامی این [[قیامها]]، سرکوبگری شدید از سوی [[حاکمیت]] بود. [[حاکمان جور]] برای [[سرکوب]] علویان از تاکتیکهای پیشرفته نظامی - اطلاعاتی همراه با [[خشونت]] و بیرحمی بهره میبردند و علویان را که نیروی کافی و تجربه چندانی در [[اختیار]] نداشتند به شکست وادار میکردند. فشار سنگین و [[اختناق]] [[حاکم]]، سبب [[ترس]] بیش از اندازه مردم برای شرکت در حرکتهای [[مخالف]] حاکمیت شده بود. این فشار، به ویژه در مورد [[شیعیان]] بیش از دیگران بود. عامل دوم فقدان [[تیزبینی]] و [[بصیرت]] کافی و تحلیل دقیق از [[شرایط حاکم]] بود. فشار و اختناق شدید گاه موجب حرکات شتابزده و به دور از سنجش دقیق و همه جانبه اوضاع میشد. برخی حتی بدون [[رایزنی]] کافی و بدون [[مشورت]] با [[امام]]، خود را آماده حرکات نظامی بر ضد حکومت میکردند. عامل سوم، کمبود نیروهای انقلابی، [[متعهد]] و [[آگاه]] بود. این عامل یکی از مهمترین عوامل ناکامی و [[شکست]] نهضتهای [[اسلامی]] بر ضد [[حاکمان جور]] به شمار میآمد و در بیان [[ائمه اطهار]] {{عم}} نیز در موارد متعدد به آن اشاره شده است. چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} به [[سدیر]] صیرفی با اشاره به یک [[گله]] گوسفند که به قول [[راوی]] بیش از ۱۷ رأس نبود، فرمود: اگر شیعیانم به اندازه این تعداد میرسیدند، [[خانهنشینی]] برایم جایز نبود<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۴۲.</ref>. و یا آن [[حضرت]] در حکایتی که پیش از این در مورد [[سهل]] [[خراسانی]] آوردیم، به وی فرمود: من چگونه [[قیام]] کنم درحالیکه تعداد شیعیانِ بهطور کامل [[مطیع]] و پیرو من، اندک هستند<ref>شیخ عباس قمی، سفینةالبحار، ج۲، ص۷۱۴.</ref>؟! | ||
کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن مشکلی بود که در طول [[تاریخ]] [[حیات]]، [[ائمه]]{{عم}}، با آن مواجه بودند. ناهماهنگی [[اعتقادی]] در عناصر انقلابی فراوان [[مشاهده]] میشد و این مسئله به ناهماهنگی در اهداف، ایجاد شکاف و [[آشفتگی]] در عمل و [[انگیزه]] میانجامید. سنگبنای [[انحراف]] از خط [[امامت]] که بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} در [[جامعه اسلامی]] نهاده شد، [[فرقهها]] و گروههای مختلف به وجود آورد. فرقههایی که در موضوع امامت و مسائل [[کلامی]] برداشتهای متفاوت نسبت به [[شیعیان]] داشتند. با این اوصاف، [[پیشوای معصوم]] اوضاع [[جامعه]] را برای برپاداشتن قیام مناسب نمیدید. برجستهترین [[هدف]] [[سیاسی]] ایشان در این شرایط، [[حفظ]] جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگهداشتن چراغ [[اسلام]] در کوران حوادث گوناگون بود. ائمه اطهار{{عم}} بهجای [[اقدام]] به [[مبارزه مسلحانه]] برضدّ ستمپیشگان، ابتدا باید با فضای عمومی جامعه که در آن انسانهایی رفاهطلب و بیتفاوت نسبت به [[سرنوشت]] سیاسی، [[اجتماعی]] و [[دینی]] بار آورده بود، مقابله میکردند. اقدام به مبارزه مسلحانه به پشتوانه چنین مردمی نه تنها نتایج مثبتی در مقابله با [[نظام حاکم]] در بر نداشت، که چهبسا به جبههگیری این [[مردم]] در برابر [[پیشوایان معصوم]] نیز منتهی میشد. | کمبود نیروهای پایبند به اصول و مبانی اسلامی و ارزشهای آن مشکلی بود که در طول [[تاریخ]] [[حیات]]، [[ائمه]] {{عم}}، با آن مواجه بودند. ناهماهنگی [[اعتقادی]] در عناصر انقلابی فراوان [[مشاهده]] میشد و این مسئله به ناهماهنگی در اهداف، ایجاد شکاف و [[آشفتگی]] در عمل و [[انگیزه]] میانجامید. سنگبنای [[انحراف]] از خط [[امامت]] که بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در [[جامعه اسلامی]] نهاده شد، [[فرقهها]] و گروههای مختلف به وجود آورد. فرقههایی که در موضوع امامت و مسائل [[کلامی]] برداشتهای متفاوت نسبت به [[شیعیان]] داشتند. با این اوصاف، [[پیشوای معصوم]] اوضاع [[جامعه]] را برای برپاداشتن قیام مناسب نمیدید. برجستهترین [[هدف]] [[سیاسی]] ایشان در این شرایط، [[حفظ]] جامعه اسلامی از خطر نابودی و نیز روشن نگهداشتن چراغ [[اسلام]] در کوران حوادث گوناگون بود. ائمه اطهار {{عم}} بهجای [[اقدام]] به [[مبارزه مسلحانه]] برضدّ ستمپیشگان، ابتدا باید با فضای عمومی جامعه که در آن انسانهایی رفاهطلب و بیتفاوت نسبت به [[سرنوشت]] سیاسی، [[اجتماعی]] و [[دینی]] بار آورده بود، مقابله میکردند. اقدام به مبارزه مسلحانه به پشتوانه چنین مردمی نه تنها نتایج مثبتی در مقابله با [[نظام حاکم]] در بر نداشت، که چهبسا به جبههگیری این [[مردم]] در برابر [[پیشوایان معصوم]] نیز منتهی میشد. | ||
بنابراین پس از [[واقعه عاشورا]] - که البته در جای خود پشتوانهای [[قوی]] برای اقدامات بعدی بود - تلاش [[خاندان رسالت]] برای پیریزی جامعهای بیدار و [[آگاه]] صرف شد تا در پرتو [[ایمان]]، زمینه تحقق آرمانهای [[ارزشمند]] [[حکومت اسلامی]] تحت [[رهبری]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} عملی شود. [[ائمه اطهار]]{{عم}} از این پس با [[تغییر]] تاکتیک [[مبارزه]] به [[توده]] [[مردم]]، مهلت دادند تا پس از کسب [[بلوغ]] [[سیاسی]] لازم، به مبارزه با [[حاکمیت]] [[طاغوت]] برخیزند و زمینه تحقق [[نظام اسلامی]] را فراهم سازند. گرچه این [[آرمان]] ارزشمند در کوتاه مدت تحقق نیابد»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۳-۳۲۷.</ref> | بنابراین پس از [[واقعه عاشورا]] - که البته در جای خود پشتوانهای [[قوی]] برای اقدامات بعدی بود - تلاش [[خاندان رسالت]] برای پیریزی جامعهای بیدار و [[آگاه]] صرف شد تا در پرتو [[ایمان]]، زمینه تحقق آرمانهای [[ارزشمند]] [[حکومت اسلامی]] تحت [[رهبری]] [[خاندان پیامبر]] {{صل}} عملی شود. [[ائمه اطهار]] {{عم}} از این پس با [[تغییر]] تاکتیک [[مبارزه]] به [[توده]] [[مردم]]، مهلت دادند تا پس از کسب [[بلوغ]] [[سیاسی]] لازم، به مبارزه با [[حاکمیت]] [[طاغوت]] برخیزند و زمینه تحقق [[نظام اسلامی]] را فراهم سازند. گرچه این [[آرمان]] ارزشمند در کوتاه مدت تحقق نیابد»<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۳۲۳-۳۲۷.</ref> | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |