پرش به محتوا

ترس از خدا در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
 
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==حساب‌رسی و [[خداترسی]]==
== حساب‌رسی و [[خداترسی]] ==
[[رسول]] [[رحمت]] تا آخرین لحظه‌های [[زندگی]] پاکش در [[فکر]] گره‌گشایی از امور [[مردم]] بود. [[یاران]] و [[نزدیکان]] او به خوبی به یاد دارند که در آخرین روزهای زندگی و در بستر [[بیماری]]، با آنکه یارای [[راه رفتن]] نداشت، مقداری [[پول]] نزد او آوردند. وی به سرعت پول‌ها را میان [[مؤمنان]] تقسیم کرد. سپس شش [[دینار]] باقی‌مانده را به همسرش سپرد. چون خواست بخوابد، نتوانست. بارها به یاران خود گفته بود به خدایی که [[جان]] محمد به دست اوست، [[سوگند]] می‌خورم اگر به اندازه [[کوه]] [[احد]]، طلا نزد من باشد، دوست دارم که پس از سه [[روز]]، دیناری از آن برای من نماند و نیازمندانی را بیابم که به آنها بدهم، مگر اندکی از آن را برای پرداخت وامی که برعهده دارم، بردارم. از همین رو، همسرش را صدا زد و شش دینار خواست. چون دینارها را آوردند، پنج دینار آن را برای پنج [[خانواده]] از [[انصار]] فرستاد و فرمود: یک دینار باقی‌مانده را هم با [[عجله]] [[انفاق]] کنید. آنگاه فرمود: «آسوده شدم» و سپس خوابید<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۲۶ و ۲۲۷.</ref>. یاران که این منظره را می‌دیدند، به یاد داشتند که روزی پس از [[نماز عصر]]، شتابان به سوی [[خانه]] می‌رفت، چنان‌که کسی به او نرسید. چون به [[مسجد]] بازگشت، گفت: «در خانه، تکه‌ای طلا بود و خوش نداشتم که شب در خانه بماند. دستور [[بخشش]] آن را دادم».
[[رسول]] [[رحمت]] تا آخرین لحظه‌های [[زندگی]] پاکش در [[فکر]] گره‌گشایی از امور [[مردم]] بود. [[یاران]] و [[نزدیکان]] او به خوبی به یاد دارند که در آخرین روزهای زندگی و در بستر [[بیماری]]، با آنکه یارای [[راه رفتن]] نداشت، مقداری [[پول]] نزد او آوردند. وی به سرعت پول‌ها را میان [[مؤمنان]] تقسیم کرد. سپس شش [[دینار]] باقی‌مانده را به همسرش سپرد. چون خواست بخوابد، نتوانست. بارها به یاران خود گفته بود به خدایی که [[جان]] محمد به دست اوست، [[سوگند]] می‌خورم اگر به اندازه [[کوه]] [[احد]]، طلا نزد من باشد، دوست دارم که پس از سه [[روز]]، دیناری از آن برای من نماند و نیازمندانی را بیابم که به آنها بدهم، مگر اندکی از آن را برای پرداخت وامی که برعهده دارم، بردارم. از همین رو، همسرش را صدا زد و شش دینار خواست. چون دینارها را آوردند، پنج دینار آن را برای پنج [[خانواده]] از [[انصار]] فرستاد و فرمود: یک دینار باقی‌مانده را هم با [[عجله]] [[انفاق]] کنید. آنگاه فرمود: «آسوده شدم» و سپس خوابید<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۲۶ و ۲۲۷.</ref>. یاران که این منظره را می‌دیدند، به یاد داشتند که روزی پس از [[نماز عصر]]، شتابان به سوی [[خانه]] می‌رفت، چنان‌که کسی به او نرسید. چون به [[مسجد]] بازگشت، گفت: «در خانه، تکه‌ای طلا بود و خوش نداشتم که شب در خانه بماند. دستور [[بخشش]] آن را دادم».


همسرش دیده بود که در شبی، [[پیامبر]] خوابش نمی‌برد و پیاپی از [[خواب]] برمی‌خاست و می‌نشست تا اینکه صدای مستمندی را شنید و به بیرون رفت. چون بازگشت، آسوده‌خاطر خوابید. [[سحرگاه]] از او پرسید: چرا دیشب خوابتان نمی‌برد؟ پیامبر فرمود: «شب هنگام، هشت [[درهم]] برای من رسید و ترسیدم از اینکه [[مرگ]] مرا دریابد و این پول در خانه باشد».
همسرش دیده بود که در شبی، [[پیامبر]] خوابش نمی‌برد و پیاپی از [[خواب]] برمی‌خاست و می‌نشست تا اینکه صدای مستمندی را شنید و به بیرون رفت. چون بازگشت، آسوده‌خاطر خوابید. [[سحرگاه]] از او پرسید: چرا دیشب خوابتان نمی‌برد؟ پیامبر فرمود: «شب هنگام، هشت [[درهم]] برای من رسید و ترسیدم از اینکه [[مرگ]] مرا دریابد و این پول در خانه باشد».


هیچ دغدغه‌ای نداشت جز رعایت حال [[بیچارگان]] و رسیدگی به امور آنان. هیچ چیزی از [[امت]] خویش نمی‌خواست جز ادامه راه و مرامش. «پیش از [[مرگ]] به [[مسجد]] رفته و خود را مهیای [[قصاص]] کرده بود»<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. چون از [[دنیا]] رفت، هیچ [[درهم]] و [[دینار]] و [[غلام]] و [[کنیز]] و گوسفند و شتری جز شتر سواری‌اش بر جای نگذاشت. [[زره]] او نیز نزد فردی از [[یهودیان]] [[مدینه]] به گرو مانده بود و در برابر آن ۶۰ کیلو جو برای [[نفقه]] همسرانش از او [[قرض]] گرفته بود<ref>منتهی الآمال، ج۲، ص.</ref>. به گفته «فریتیوف شوآن»: [[خصلت]] [[محمدی]] و [[مکارم اخلاقی]] و [[معنوی]] [[مبیّن]] آن است که شیوه اولیای [[مسلمان]] دارای جنبه فردی نیست. مکارم دیگری جز [[فضایل]] محمد{{صل}} وجود ندارد. پس تنها همین‌هاست که [[پیروان]] [[آیین]] [[زندگی]] او می‌توانند تکرارش کنند. از طریق همین‌هاست که [[پیامبر]] در میان [[امت]] خود زنده است<ref>محمد{{صل}} رسول خدا، ص۵۱.</ref>.
هیچ دغدغه‌ای نداشت جز رعایت حال [[بیچارگان]] و رسیدگی به امور آنان. هیچ چیزی از [[امت]] خویش نمی‌خواست جز ادامه راه و مرامش. «پیش از [[مرگ]] به [[مسجد]] رفته و خود را مهیای [[قصاص]] کرده بود»<ref>طبقات الکبری، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. چون از [[دنیا]] رفت، هیچ [[درهم]] و [[دینار]] و [[غلام]] و [[کنیز]] و گوسفند و شتری جز شتر سواری‌اش بر جای نگذاشت. [[زره]] او نیز نزد فردی از [[یهودیان]] [[مدینه]] به گرو مانده بود و در برابر آن ۶۰ کیلو جو برای [[نفقه]] همسرانش از او [[قرض]] گرفته بود<ref>منتهی الآمال، ج۲، ص.</ref>. به گفته «فریتیوف شوآن»: [[خصلت]] [[محمدی]] و [[مکارم اخلاقی]] و [[معنوی]] [[مبیّن]] آن است که شیوه اولیای [[مسلمان]] دارای جنبه فردی نیست. مکارم دیگری جز [[فضایل]] محمد {{صل}} وجود ندارد. پس تنها همین‌هاست که [[پیروان]] [[آیین]] [[زندگی]] او می‌توانند تکرارش کنند. از طریق همین‌هاست که [[پیامبر]] در میان [[امت]] خود زنده است<ref>محمد {{صل}} رسول خدا، ص۵۱.</ref>.


نگاه پیامبر [[رحمت]] به [[انسان]] و [[جامعه انسانی]] و توجه ویژه به [[حقوق]]، [[عواطف]]، [[کرامت]] و [[عزت نفس]] [[انسان‌ها]]، [[شخصیت]] [[حضرت]] را کانون [[اعتماد]]، [[محبت]] و [[مهرورزی]] قرار داد. [[رسول]] [[اسلام]]، [[خلق]] و خویی [[الهی]] داشت و تجسم عینی همه [[فضیلت‌ها]] به شمار می‌رفت.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۴۳.</ref>.
نگاه پیامبر [[رحمت]] به [[انسان]] و [[جامعه انسانی]] و توجه ویژه به [[حقوق]]، [[عواطف]]، [[کرامت]] و [[عزت نفس]] [[انسان‌ها]]، [[شخصیت]] [[حضرت]] را کانون [[اعتماد]]، [[محبت]] و [[مهرورزی]] قرار داد. [[رسول]] [[اسلام]]، [[خلق]] و خویی [[الهی]] داشت و تجسم عینی همه [[فضیلت‌ها]] به شمار می‌رفت.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[رسول مهربانی (کتاب)|رسول مهربانی]] ص ۴۳.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش