حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
(←پانویس) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حضرت فاطمه بنت اسد| عنوان مدخل = [[حضرت فاطمه بنت اسد]]| مداخل مرتبط = | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حضرت فاطمه بنت اسد| عنوان مدخل = [[حضرت فاطمه بنت اسد]]| مداخل مرتبط = [[حضرت فاطمه بنت اسد در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
'''[[فاطمه بنت اسد]]'''، [[همسر]] [[ابوطالب]] و [[مادر امام علی]]{{ع}} است. او داراری 6 فرزند (4پسر و 2 دختر) است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از رحلت جدش [[عبدالمطلب]] در دامان این بانوی با [[فضیلت]] پرورش یافت و حضرت برای ایشان [[احترام]] خاصی قائل بودند و به [[نیکی]] از او یاد میکردند. این بانو از زنانی است که جزو [[صحابه]] به شمار میآیند، دومین زنی است که [[مسلمان]] شد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. این بانوی فداکار در [[سال چهارم هجری]] در مدینه رحلت کرد و در [[قبرستان بقیع]] توسط [[پیامبر]]{{صل}} و با احترام به خاک سپرده شد. | '''[[فاطمه بنت اسد]]'''، [[همسر]] [[ابوطالب]] و [[مادر امام علی]] {{ع}} است. او داراری 6 فرزند (4پسر و 2 دختر) است. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از رحلت جدش [[عبدالمطلب]] در دامان این بانوی با [[فضیلت]] پرورش یافت و حضرت برای ایشان [[احترام]] خاصی قائل بودند و به [[نیکی]] از او یاد میکردند. این بانو از زنانی است که جزو [[صحابه]] به شمار میآیند، دومین زنی است که [[مسلمان]] شد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. این بانوی فداکار در [[سال چهارم هجری]] در مدینه رحلت کرد و در [[قبرستان بقیع]] توسط [[پیامبر]] {{صل}} و با احترام به خاک سپرده شد. | ||
==نام و نسب== | == نام و نسب == | ||
[[فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی]]، نام مادرش هم [[فاطمه بنت قیس بن هرم بن عامر بن لوی]] و دختر عموی [[زائدة بن اصم بن هرم بن رواحه]] بوده که جد [[مادری]] [[خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی]] بوده است. فاطمه [[همسر]] [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۷۹.</ref>. [[نسل]] اسد بن [[هاشم]] فقط از فاطمه باقی ماند و از دیگر [[فرزندان]] وی نسلی نماند<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸.</ref>. | [[فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف بن قصی]]، نام مادرش هم [[فاطمه بنت قیس بن هرم بن عامر بن لوی]] و دختر عموی [[زائدة بن اصم بن هرم بن رواحه]] بوده که جد [[مادری]] [[خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبدالعزّی بن قصی]] بوده است. فاطمه [[همسر]] [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۱۷۹.</ref>. [[نسل]] اسد بن [[هاشم]] فقط از فاطمه باقی ماند و از دیگر [[فرزندان]] وی نسلی نماند<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸.</ref>. | ||
[[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] که برای [[پیامبر]]{{صل}} نیز همچون مادر بودند و پیامبر{{صل}} در دامان این بانوی بزرگوار [[تربیت]] شد، از اولین کسانی است که به ایشان [[ایمان]] آورد و با آن [[حضرت]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. در [[وصف]] او گفتهاند: او اولین [[زن]] [[هاشمی]] است که برای مردی هاشمی فرزند آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۷۸؛ البدء و التاریخ، بسوی، ج۵، ص۷۱؛ نسب قریش، زبیری، ص۴۰؛ نزهة المجالس، صفوری، ج۲، ص۱۶۵؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۵۵؛ سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۴. برای آگاهی بیشتر از مقام ایمان و اخلاص فاطمه بنت اسد در منابع اهل سنت ر.ک: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹ (ت ۳۵۰۰)؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی؛ و نیز الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸ - ۲۱۷ (ت ۷۱۷۶)؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۳۳۶؛ تلقیح فهوم أهل الأثر، ابن جوزی، ص۳۱۷؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۲۴ - ۷؛ شرح الشفاء، قاضی عیاض، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref> | [[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] که برای [[پیامبر]] {{صل}} نیز همچون مادر بودند و پیامبر {{صل}} در دامان این بانوی بزرگوار [[تربیت]] شد، از اولین کسانی است که به ایشان [[ایمان]] آورد و با آن [[حضرت]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] کرد. در [[وصف]] او گفتهاند: او اولین [[زن]] [[هاشمی]] است که برای مردی هاشمی فرزند آورد<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۵، ص۱۶؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۷۸؛ البدء و التاریخ، بسوی، ج۵، ص۷۱؛ نسب قریش، زبیری، ص۴۰؛ نزهة المجالس، صفوری، ج۲، ص۱۶۵؛ ذخائر العقبی، طبری، ص۵۵؛ سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۴. برای آگاهی بیشتر از مقام ایمان و اخلاص فاطمه بنت اسد در منابع اهل سنت ر. ک: الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹ (ت ۳۵۰۰)؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی؛ و نیز الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۱۸ - ۲۱۷ (ت ۷۱۷۶)؛ الثقات، ابن حبان، ج۳، ص۳۳۶؛ تلقیح فهوم أهل الأثر، ابن جوزی، ص۳۱۷؛ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۲۴ - ۷؛ شرح الشفاء، قاضی عیاض، ج۱، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref> | ||
درباره واژه "فطم" گفته شده: {{عربی|"فطمت الرضیع"}} از باب ضرب، یعنی او را از شیر گرفتم و جدا کردم. {{عربی|"فطم الولد"}} یعنی فرزند را از شیر گرفت؛ الفطیم بر وزن [[کریم]] به کسی گفته میشود که [[زمان]] شیرخوارگی او به پایان رسیده باشد. از این رو درباره [[دختر رسول خدا]]{{صل}} گفته شده است که ایشان را به فاطمه نامگذاری کردهاند، همان طوری که [[روایت]] شده: "ایشان را فاطمه نامیدهاند چون شیعیانش از [[آتش جهنم]] گرفته میشوند و [[محبت]] او از دشمنانش گرفته میشود"<ref>{{متن حدیث| إِنَّهَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ شِيعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا }}</ref>. و نیز درباره [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} گفته شده که [[خداوند متعال]] او را از [[دانش]] [[سیراب]] و از ناپاکیها جدا ساخته است<ref>مجمع البحرین، طرحی، ج۶، ص۱۳۱-۱۳۲ (ذیل واژه فطم).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref> | درباره واژه "فطم" گفته شده: {{عربی|"فطمت الرضیع"}} از باب ضرب، یعنی او را از شیر گرفتم و جدا کردم. {{عربی|"فطم الولد"}} یعنی فرزند را از شیر گرفت؛ الفطیم بر وزن [[کریم]] به کسی گفته میشود که [[زمان]] شیرخوارگی او به پایان رسیده باشد. از این رو درباره [[دختر رسول خدا]] {{صل}} گفته شده است که ایشان را به فاطمه نامگذاری کردهاند، همان طوری که [[روایت]] شده: "ایشان را فاطمه نامیدهاند چون شیعیانش از [[آتش جهنم]] گرفته میشوند و [[محبت]] او از دشمنانش گرفته میشود"<ref>{{متن حدیث| إِنَّهَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ شِيعَتُهَا مِنَ اَلنَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا }}</ref>. و نیز درباره [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} گفته شده که [[خداوند متعال]] او را از [[دانش]] [[سیراب]] و از ناپاکیها جدا ساخته است<ref>مجمع البحرین، طرحی، ج۶، ص۱۳۱-۱۳۲ (ذیل واژه فطم).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۱-۴۹۲؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲.</ref> | ||
==ازدواج با ابوطالب== | == ازدواج با ابوطالب == | ||
{{همچنین|ابوطالب}} | {{همچنین|ابوطالب}} | ||
«ابوطالب» که [[جوانی]] [[متدین]] و پیرو [[دین حنیف]] بود، به دنبال [[ازدواج]] با دختری بود که متدین و [[خداپرست]] باشد. ابوطالب، نزد عمویش، [[اسد]] رفت و دخترش، فاطمه را از او [[خواستگاری]] کرد. عمویش به او جواب مثبت داد. ابوطالب، فرزند [[عبدالمطلب]]، و [[فاطمه دختر اسد]]، نخستین هاشمیانی بودند که با هم ازدواج کردند<ref>فصول المهمة، ص۳۱.</ref>. در مجلس [[عقد]] آنان، ابوطالب در جمع [[اقوام]] و [[خویشان]] برخاست و [[خطبه]] عقد را چنین خواند: | «ابوطالب» که [[جوانی]] [[متدین]] و پیرو [[دین حنیف]] بود، به دنبال [[ازدواج]] با دختری بود که متدین و [[خداپرست]] باشد. ابوطالب، نزد عمویش، [[اسد]] رفت و دخترش، فاطمه را از او [[خواستگاری]] کرد. عمویش به او جواب مثبت داد. ابوطالب، فرزند [[عبدالمطلب]]، و [[فاطمه دختر اسد]]، نخستین هاشمیانی بودند که با هم ازدواج کردند<ref>فصول المهمة، ص۳۱.</ref>. در مجلس [[عقد]] آنان، ابوطالب در جمع [[اقوام]] و [[خویشان]] برخاست و [[خطبه]] عقد را چنین خواند: | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
[[تأمل]] در مضامین این خطبه که حدود چند دهه [[قبل از بعثت]] خوانده شده، [[گواه]] آن است که گوینده آن، [[انسانی]] [[موحد]] و [[حکیم]] بوده و هیچ توجهی به ملاکهای برتری و آمیخته بر [[خرافات]] قبایل آن [[زمان]] نداشته است<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۹۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۲.</ref>. | [[تأمل]] در مضامین این خطبه که حدود چند دهه [[قبل از بعثت]] خوانده شده، [[گواه]] آن است که گوینده آن، [[انسانی]] [[موحد]] و [[حکیم]] بوده و هیچ توجهی به ملاکهای برتری و آمیخته بر [[خرافات]] قبایل آن [[زمان]] نداشته است<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۹۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۲.</ref>. | ||
==فاطمه و عظمت حمل علی{{ع}}== | == فاطمه و عظمت حمل علی {{ع}} == | ||
[[فاطمه بنت اسد]] در دهم ذیالحجة، آخرین فرزندش را حامله شد؛ در حالی که صورتش میدرخشید. بین عدهای از [[زنان]] [[قبیله قریش]] که نام همه آنها فاطمه بود، تنها صورت او میدرخشید<ref>اثبات الوصیة، ص۲۴۶.</ref>. فاطمه خود میگوید: | [[فاطمه بنت اسد]] در دهم ذیالحجة، آخرین فرزندش را حامله شد؛ در حالی که صورتش میدرخشید. بین عدهای از [[زنان]] [[قبیله قریش]] که نام همه آنها فاطمه بود، تنها صورت او میدرخشید<ref>اثبات الوصیة، ص۲۴۶.</ref>. فاطمه خود میگوید: | ||
وقتی علی را حامله شدم، هرگاه نزدیک [[بتها]] میشدم، فرزندم به شکمم فشار میآورد؛ گویا [[مأموریت]] داشت مرا هر چه زودتر از کنار آن بتها دور کند<ref>نورالابصار، ص۷۶.</ref>. | وقتی علی را حامله شدم، هرگاه نزدیک [[بتها]] میشدم، فرزندم به شکمم فشار میآورد؛ گویا [[مأموریت]] داشت مرا هر چه زودتر از کنار آن بتها دور کند<ref>نورالابصار، ص۷۶.</ref>. | ||
[[حضرت محمد]]{{صل}} فرمود: | [[حضرت محمد]] {{صل}} فرمود: | ||
من و علی{{ع}} نوری بودیم در پیشانی [[حضرت آدم]]{{ع}} و از صلبهای [[پاک]]، به رحمهای پاک انتقال یافتیم تا این که در صلب [[عبدالمطلب]] قرار گرفتیم. آن [[نور]] دو قسمت شد: یک قسمت آن در وجود عبدالله و قسمت دیگر آن در وجود [[ابوطالب]] جای گرفت. من از عبدالله و علی{{ع}} از ابوطالب خارج شدیم<ref>دلائل الامامه، ص۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۵، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۴.</ref>. | من و علی {{ع}} نوری بودیم در پیشانی [[حضرت آدم]] {{ع}} و از صلبهای [[پاک]]، به رحمهای پاک انتقال یافتیم تا این که در صلب [[عبدالمطلب]] قرار گرفتیم. آن [[نور]] دو قسمت شد: یک قسمت آن در وجود عبدالله و قسمت دیگر آن در وجود [[ابوطالب]] جای گرفت. من از عبدالله و علی {{ع}} از ابوطالب خارج شدیم<ref>دلائل الامامه، ص۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۵، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۴.</ref>. | ||
==وضع حمل در کعبه== | == وضع حمل در کعبه == | ||
{{اصلی|مولود کعبه}} | {{اصلی|مولود کعبه}} | ||
از ویژگیهای [[فاطمه بنت اسد]] که برای هیچ کس حاصل نشد، اینکه دیوار [[خانه خدا]] برای او شکافته شد و فرزند برومندش را در آنجا به [[دنیا]] آورد و این یک [[حقیقت]] و واقعیتی است که [[شیعه]] و [[سنی]] درباره آن نوشتهاند<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳. حاکم این گونه نقل کرده: به تحقیق که از اخبار متواتر است که فاطمه، دختر اسد، امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب را در دل کعبه به دنیا آورد.</ref>. | از ویژگیهای [[فاطمه بنت اسد]] که برای هیچ کس حاصل نشد، اینکه دیوار [[خانه خدا]] برای او شکافته شد و فرزند برومندش را در آنجا به [[دنیا]] آورد و این یک [[حقیقت]] و واقعیتی است که [[شیعه]] و [[سنی]] درباره آن نوشتهاند<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳. حاکم این گونه نقل کرده: به تحقیق که از اخبار متواتر است که فاطمه، دختر اسد، امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب را در دل کعبه به دنیا آورد.</ref>. | ||
[[گنجی شافعی]] ماجرای [[تولد]] [[حضرت]] را در داخل [[کعبه]] یادآور شده است و در ادامه میافزاید، او گفت: [[امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} در [[مکه]] داخل [[بیت الله الحرام]] به دنیا آمد و پیش از او و بعد از او نوزادی در بیت الله الحرام به دنیا نیامد و این کار برای [[بزرگداشت]] و [[احترام]] به [[مقام]] او در بزرگی و [[شرافت]] است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. | [[گنجی شافعی]] ماجرای [[تولد]] [[حضرت]] را در داخل [[کعبه]] یادآور شده است و در ادامه میافزاید، او گفت: [[امیرالمؤمنین]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} در [[مکه]] داخل [[بیت الله الحرام]] به دنیا آمد و پیش از او و بعد از او نوزادی در بیت الله الحرام به دنیا نیامد و این کار برای [[بزرگداشت]] و [[احترام]] به [[مقام]] او در بزرگی و [[شرافت]] است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. | ||
[[حاکم نیشابوری]] و گروهی دیگر گفتهاند [[اخبار متواتر]] است که [[فاطمه بنت اسد]]، [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آورد.... شماری از [[دانشمندان]] و مورخان تصریح کردهاند احدی غیر از او در خانه کعبه متولد نشده است<ref>سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۵؛ همچنین بنگرید: المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳؛ الفصول المهمه، سید شرف الدین، ص۱۲؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۱۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۲۲ - ۴۸؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۶.</ref>. | [[حاکم نیشابوری]] و گروهی دیگر گفتهاند [[اخبار متواتر]] است که [[فاطمه بنت اسد]]، [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] {{ع}} را در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آورد.... شماری از [[دانشمندان]] و مورخان تصریح کردهاند احدی غیر از او در خانه کعبه متولد نشده است<ref>سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۵؛ همچنین بنگرید: المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۴۸۳؛ الفصول المهمه، سید شرف الدین، ص۱۲؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۷؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۳۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۱۰؛ الغدیر، علامه امینی، ج۶، ص۲۲ - ۴۸؛ کنز الفوائد، کراجکی، ج۱، ص۲۵۳ - ۲۵۶.</ref>. | ||
مؤرخان، ماجرای [[ولادت امام علی]]{{ع}} را که در [[مکه]] و بنا به مشهورترین [[روایات]]، در [[روز جمعه]] سیزدهم [[ماه رجب]] اتفاق افتاد، چنین [[نقل]] کردهاند: فاطمه بنت اسد برای [[طواف]] خانه کعبه از [[خانه]] بیرون رفت و در حال طواف خانه بود که او را درد زایمان گرفت و آثار وضع حمل بر وی ظاهر شد (البته در برخی از منابع چنین آمده که چون وی را در خانه درد زایمان گرفت، به سوی [[خانه خدا]] روی آورد تا از [[قاضی]] الحاجات درخواست کمک کند که این درد برای او آسان گردد؛ با توجه به [[شخصیت فاطمه]] این به واقع نزدیکتر است)، پس سر به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "ای قیّوم [[بینیاز]] و ای [[خداوند]] چاره ساز! ای [[پناه]] [[بیچارگان]] و ای فریاد رس [[درماندگان]]! مرا در [[بیت الله]] [[راه]] ده و در ظلّ [[حمایت]] خود پناه ده". باب [[رحمت]] به روی او گشوده شد و از گره گشای هستی آنچه خواست به [[اجابت]] رسید. [[عباس بن عبدالمطلب]] که خود ناظر این ماجرا بود میگوید: "ما به همراه عده زیادی نزد خانه کعبه نشسته بودیم و با یکدیگر گفت و گو میکردیم که [[فاطمه بنت اسد]] پیدا شد و طولی نکشید که از دیدگان ما ناپدید گشت. به هر صورت به درون [[کعبه]] وارد شد". فاطمه میگوید: بعد از چند [[روز]]، آن [[حضرت]] را بیرون آوردم و چون به [[خانه]] رسیدم، [[ابوطالب]] بسیار [[شادی]] کرد و چون خبر [[ولادت امام علی]]{{ع}} و باقی حالات دیگر به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} رسید آن حضرت متبسّم شده، فرمود: "این مولود، [[مظهر]] العجایب و مظهر الغرایب خواهد بود؛ چون مرا ببیند، [[چشم]] بگشاید و چون لعاب دهن من تناول کند، شیر بنوشد". پس حضرت او را طلبید و روی [[اطهر]] خود بر روی او مالید و سپس آن [[سرور]] با [[حضرت علی]] سخنانی گفت<ref>آثار احمدی، استر آبادی، ص۷۵ و ۴۶۶.</ref>. | مؤرخان، ماجرای [[ولادت امام علی]] {{ع}} را که در [[مکه]] و بنا به مشهورترین [[روایات]]، در [[روز جمعه]] سیزدهم [[ماه رجب]] اتفاق افتاد، چنین [[نقل]] کردهاند: فاطمه بنت اسد برای [[طواف]] خانه کعبه از [[خانه]] بیرون رفت و در حال طواف خانه بود که او را درد زایمان گرفت و آثار وضع حمل بر وی ظاهر شد (البته در برخی از منابع چنین آمده که چون وی را در خانه درد زایمان گرفت، به سوی [[خانه خدا]] روی آورد تا از [[قاضی]] الحاجات درخواست کمک کند که این درد برای او آسان گردد؛ با توجه به [[شخصیت فاطمه]] این به واقع نزدیکتر است)، پس سر به سوی [[آسمان]] بلند کرد و گفت: "ای قیّوم [[بینیاز]] و ای [[خداوند]] چاره ساز! ای [[پناه]] [[بیچارگان]] و ای فریاد رس [[درماندگان]]! مرا در [[بیت الله]] [[راه]] ده و در ظلّ [[حمایت]] خود پناه ده". باب [[رحمت]] به روی او گشوده شد و از گره گشای هستی آنچه خواست به [[اجابت]] رسید. [[عباس بن عبدالمطلب]] که خود ناظر این ماجرا بود میگوید: "ما به همراه عده زیادی نزد خانه کعبه نشسته بودیم و با یکدیگر گفت و گو میکردیم که [[فاطمه بنت اسد]] پیدا شد و طولی نکشید که از دیدگان ما ناپدید گشت. به هر صورت به درون [[کعبه]] وارد شد". فاطمه میگوید: بعد از چند [[روز]]، آن [[حضرت]] را بیرون آوردم و چون به [[خانه]] رسیدم، [[ابوطالب]] بسیار [[شادی]] کرد و چون خبر [[ولادت امام علی]] {{ع}} و باقی حالات دیگر به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسید آن حضرت متبسّم شده، فرمود: "این مولود، [[مظهر]] العجایب و مظهر الغرایب خواهد بود؛ چون مرا ببیند، [[چشم]] بگشاید و چون لعاب دهن من تناول کند، شیر بنوشد". پس حضرت او را طلبید و روی [[اطهر]] خود بر روی او مالید و سپس آن [[سرور]] با [[حضرت علی]] سخنانی گفت<ref>آثار احمدی، استر آبادی، ص۷۵ و ۴۶۶.</ref>. | ||
[[عباس بن عبدالمطلب]] میگوید: بعد از آنکه فاطمه پس از سه روز از همان جایی که به کعبه وارد شده بود، خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} نیز در آغوشش بود، به [[مردم]] گفت: "ای مردم! به [[راستی]] [[خداوند متعال]] از میان بندگانش مرا برگزید و نسبت به برگزیدگان پیشین [[برتری]] بخشید. [[خداوند]] [[آسیه]] دختر مزاحم ([[همسر فرعون]]) را برگزید چرا که وی مخفیانه خداوند را در جایی [[عبادت]] میکرد که به جز در حال [[اضطرار]]، چنان عبادتی پذیرفته نمیشود، [[مریم دختر عمران]] را [[انتخاب]] کرد، چرا که [[ولادت حضرت عیسی]]{{ع}} را برای او آسان کرد و درخت خرمای خشکیده را با تکان دادن سبز کرد و خرمای تازه از آن میافتاد و او میخورد و این در حالی است که خداوند مرا بر آن دو و نیز سایر [[زنان]] عالم برتری بخشید و برگزیدهتر ساخت، چرا که من فرزندم را داخل [[بیت]] [[عتیق]] و [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آوردم و در آنجا سه روز ماندم و از میوههای بهشتی و برگهای آن استفاده میکردم. هنگامی که خواستم از آنجا بیرون بیایم، ندایی شنیدم که میگفت: ای فاطمه، نام این طفل را [[علی]] بگذار که من علی اعلا و بلند مرتبه هستم. من این [[کودک]] را از [[قدرت]] و [[عزت]] و [[عدل و داد]] آفریدم و نام او را از نام خود برگرفته و او اول فردی است که بر بام [[خانه]] من [[اذان]] میگوید و [[بتها]] را میشکند و آنها را به رو بر [[زمین]] میاندازد و کلمه [[توحید]] را برافراشته میکند و او بعد از [[حبیب]] و [[پیامبر]] و [[برگزیده]] از میان آفریدههای من، [[محمد]]{{صل}} [[رسول]] من، [[امام]] و [[وصی]] اوست. خوشا به حال کسی که او را [[دوست]] داشته باشد و وای به حال کسی که از او [[نافرمانی]] و بر علیه او [[قیام]] کند و [[حقوق]] او را نادیده بگیرد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۸ - ۷۰۷.</ref>. | [[عباس بن عبدالمطلب]] میگوید: بعد از آنکه فاطمه پس از سه روز از همان جایی که به کعبه وارد شده بود، خارج شد، در حالی که [[علی]] {{ع}} نیز در آغوشش بود، به [[مردم]] گفت: "ای مردم! به [[راستی]] [[خداوند متعال]] از میان بندگانش مرا برگزید و نسبت به برگزیدگان پیشین [[برتری]] بخشید. [[خداوند]] [[آسیه]] دختر مزاحم ([[همسر فرعون]]) را برگزید چرا که وی مخفیانه خداوند را در جایی [[عبادت]] میکرد که به جز در حال [[اضطرار]]، چنان عبادتی پذیرفته نمیشود، [[مریم دختر عمران]] را [[انتخاب]] کرد، چرا که [[ولادت حضرت عیسی]] {{ع}} را برای او آسان کرد و درخت خرمای خشکیده را با تکان دادن سبز کرد و خرمای تازه از آن میافتاد و او میخورد و این در حالی است که خداوند مرا بر آن دو و نیز سایر [[زنان]] عالم برتری بخشید و برگزیدهتر ساخت، چرا که من فرزندم را داخل [[بیت]] [[عتیق]] و [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آوردم و در آنجا سه روز ماندم و از میوههای بهشتی و برگهای آن استفاده میکردم. هنگامی که خواستم از آنجا بیرون بیایم، ندایی شنیدم که میگفت: ای فاطمه، نام این طفل را [[علی]] بگذار که من علی اعلا و بلند مرتبه هستم. من این [[کودک]] را از [[قدرت]] و [[عزت]] و [[عدل و داد]] آفریدم و نام او را از نام خود برگرفته و او اول فردی است که بر بام [[خانه]] من [[اذان]] میگوید و [[بتها]] را میشکند و آنها را به رو بر [[زمین]] میاندازد و کلمه [[توحید]] را برافراشته میکند و او بعد از [[حبیب]] و [[پیامبر]] و [[برگزیده]] از میان آفریدههای من، [[محمد]] {{صل}} [[رسول]] من، [[امام]] و [[وصی]] اوست. خوشا به حال کسی که او را [[دوست]] داشته باشد و وای به حال کسی که از او [[نافرمانی]] و بر علیه او [[قیام]] کند و [[حقوق]] او را نادیده بگیرد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، ص۷۰۸ - ۷۰۷.</ref>. | ||
در این زمینه از [[یزید]] بن قعنب [[روایت]] شده به همراه [[عباس بن عبدالمطلب]] و افراد دیگری روبهروی [[خانه خدا]] نشسته بودیم. فاطمه در حالی که نُه ماه از حملش میگذشت و درد حمل او را فراگرفته بود، نمایان شد. [[دست]] به [[دعا]] گشود و با ابراز [[اعتقاد]] به [[یگانگی خدا]] [[دعا]] کرد تا [[خدا]] وضع حمل او را بر او آسان گرداند. آنگاه دیدیم دیوار خانه شکافت، فاطمه داخل شد و سپس دیوار به حال اول بازگشت. ما نیز خواستیم برای ما هم چنین شود اما نشد، فهمیدیم این امر خدایی است. روز چهارم فاطمه از خانه خارج شد، در حالی که [[علی]]{{ع}} در آغوش او بود. او بر [[زنان]] عالم [[برتری]] یافته و در [[خانه خدا]] از روزیهای خاص بهره برده بود. هنگام [[خروج]] صدایی بر گوش او خواند که این مولود را [[علی]] نامگذار که او بلندمرتبه است<ref>ر.ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج٢، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref>. ایشان پس از [[خدیجه]]{{س}} دومین زنی است که [[اسلام]] آورد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۸۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۷۴۸. </ref> | در این زمینه از [[یزید]] بن قعنب [[روایت]] شده به همراه [[عباس بن عبدالمطلب]] و افراد دیگری روبهروی [[خانه خدا]] نشسته بودیم. فاطمه در حالی که نُه ماه از حملش میگذشت و درد حمل او را فراگرفته بود، نمایان شد. [[دست]] به [[دعا]] گشود و با ابراز [[اعتقاد]] به [[یگانگی خدا]] [[دعا]] کرد تا [[خدا]] وضع حمل او را بر او آسان گرداند. آنگاه دیدیم دیوار خانه شکافت، فاطمه داخل شد و سپس دیوار به حال اول بازگشت. ما نیز خواستیم برای ما هم چنین شود اما نشد، فهمیدیم این امر خدایی است. روز چهارم فاطمه از خانه خارج شد، در حالی که [[علی]] {{ع}} در آغوش او بود. او بر [[زنان]] عالم [[برتری]] یافته و در [[خانه خدا]] از روزیهای خاص بهره برده بود. هنگام [[خروج]] صدایی بر گوش او خواند که این مولود را [[علی]] نامگذار که او بلندمرتبه است<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج٢، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref>. ایشان پس از [[خدیجه]] {{س}} دومین زنی است که [[اسلام]] آورد و نخستین زنی است که به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۸۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۷۴۸. </ref> | ||
[[فتال نیشابوری]] خبری را به صورت کوتاه از [[علی بن الحسین]]{{ع}} [[نقل]] میکند که ایشان فرمود: "فاطمه بنت اسد هنگامی که مشغول [[طواف]] کعبه بود، به درد زایمان [[مبتلا]] شد. پس داخل کعبه شد و [[امیرالمؤمنین]] را در آن به [[دنیا]] آورد"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۰۰؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. و در روایتی از [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} آمده است: "پس علی{{ع}} در کعبه متولد شد، در حالی که [[پاک]] و [[پاکیزه]] و بدون [[آلودگی]] بود. او [[ختنه]] شده به دنیا آمد و نافش هم بریده شده بود و صورتش همانند [[خورشید]] میدرخشید. سپس [[ابوطالب]] او را علی نامید و [[پیامبر]]{{صل}} او را به سوی [[خانه]] آورد"<ref>الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. | [[فتال نیشابوری]] خبری را به صورت کوتاه از [[علی بن الحسین]] {{ع}} [[نقل]] میکند که ایشان فرمود: "فاطمه بنت اسد هنگامی که مشغول [[طواف]] کعبه بود، به درد زایمان [[مبتلا]] شد. پس داخل کعبه شد و [[امیرالمؤمنین]] را در آن به [[دنیا]] آورد"<ref>روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص۱۰۰؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. و در روایتی از [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} آمده است: "پس علی {{ع}} در کعبه متولد شد، در حالی که [[پاک]] و [[پاکیزه]] و بدون [[آلودگی]] بود. او [[ختنه]] شده به دنیا آمد و نافش هم بریده شده بود و صورتش همانند [[خورشید]] میدرخشید. سپس [[ابوطالب]] او را علی نامید و [[پیامبر]] {{صل}} او را به سوی [[خانه]] آورد"<ref>الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۲۶۲.</ref>. | ||
اما [[کینه]] [[دشمنان]] علی{{ع}} موجب شد تا در این [[فضیلت]] هم برای او رقیب تراشی کنند و با نادیده گرفتن [[نقل]] مؤرخان و [[راویان]] [[احادیث متواتر]]، با بیپروایی تمام ضمن [[ثبت]] این فضیلت برای دیگری، در اختصاص آن به علی{{ع}} [[تردید]] کنند. مثلا نقل شده، [[حکیم بن حزام]] در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آمد. این فضیلت را برای غیر او سراغ نداریم! و آنچه درباره علی [[روایت]] شده که در درون [[کعبه]] به دنیا آمد، [[ضعیف]] است<ref>السیرة الحلبیة، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. | اما [[کینه]] [[دشمنان]] علی {{ع}} موجب شد تا در این [[فضیلت]] هم برای او رقیب تراشی کنند و با نادیده گرفتن [[نقل]] مؤرخان و [[راویان]] [[احادیث متواتر]]، با بیپروایی تمام ضمن [[ثبت]] این فضیلت برای دیگری، در اختصاص آن به علی {{ع}} [[تردید]] کنند. مثلا نقل شده، [[حکیم بن حزام]] در درون [[خانه کعبه]] به [[دنیا]] آمد. این فضیلت را برای غیر او سراغ نداریم! و آنچه درباره علی [[روایت]] شده که در درون [[کعبه]] به دنیا آمد، [[ضعیف]] است<ref>السیرة الحلبیة، حلبی، ج۱، ص۱۳۹؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۴۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. | ||
[[ابن ابی الحدید]] هم میگوید: بسیاری از [[علمای شیعه]] [[گمان]] میبرند که [[علی]] در [[کعبه]] زاده شد، امّا [[محدثان]] این نظر را قبول ندارند و گمان میکنند که [[حکیم بن حزام]] در کعبه به [[دنیا]] آمد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴؛ سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. [[حلبی]] و [[دیار بکری]] کوشیدهاند با این احتمال که هر دو در کعبه زاده شده باشند، بین دو گروه، [[صلح]] برقرار کنند!<ref>تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج۱، ص۲۷۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۲۹.</ref> | [[ابن ابی الحدید]] هم میگوید: بسیاری از [[علمای شیعه]] [[گمان]] میبرند که [[علی]] در [[کعبه]] زاده شد، امّا [[محدثان]] این نظر را قبول ندارند و گمان میکنند که [[حکیم بن حزام]] در کعبه به [[دنیا]] آمد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴؛ سیرت جاودانه، سپهری، ج۱، ص۲۳۶.</ref>. [[حلبی]] و [[دیار بکری]] کوشیدهاند با این احتمال که هر دو در کعبه زاده شده باشند، بین دو گروه، [[صلح]] برقرار کنند!<ref>تاریخ الخمیس، دیار بکری، ج۱، ص۲۷۹؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۱، ص۱۲۹.</ref> | ||
با توجه به آنچه از مؤرخان و محدثان [[نقل]] شد، چگونه چنین جمعی، پذیرفتنی است؟ مگر نه این است که [[حاکم نیشابوری]] به [[تواتر]] این خبر، تصریح کرده است؟ در حالی که اصولاً درباره صحّت [[سند]] مربوط به [[تولد]] حکیم بن حزام در کعبه تردید هست تا چه رسد که [[متواتر]] باشد؟ [[ثبت]] این [[فضیلت]] برای حکیم بن حزام بدین خاطر بود که زبیریان به او علاقهمند بودند، زیرا او پسر عموی [[زبیر]] و [[فرزندان]] اوست و [[نسب]] او [[حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد بن عبدالعزی]] است؛ چنان که نسبت زبیریان هم به [[اسد بن عبدالعزی]] میرسد. [[حکیم]] در سال [[فتح مکه]] [[ایمان]] آورد و از کسانی است که [[رسول خدا]]{{صل}} با پرداخت [[غنایم]] [[حنین]]، [[دل]] او را به دست آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. او در [[زمان]] رسول خدا{{صل}} طعامها را [[احتکار]] میکرد<ref>وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی کتاب التجاره، ص۳۱۶.</ref>. طبق نقل [[مامقانی]] از [[طبری]]، حکیم شدیداً طرفدار [[عثمان]] بود و از علی{{ع}} دوری جست و در هیچ یک از [[جنگها]] با آن [[حضرت]] [[همراهی]] نکرد<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۳۸۷.</ref>. بنابراین طبیعی است که [[مصعب بن عبدالله]] و [[زبیر بن بکار]] که بیتردید از هواداران زبیر بودند، برخلاف [[اخبار متواتر]] و تصریح مؤرخان و محدثان بر [[ولادت علی]]{{ع}} در درون کعبه و اینکه احدی قبل و بعد از او در آنجا زاده نشده، [[روایت]] کنند که جز [[حکیم بن حزام]] کسی در درون [[کعبه]] به [[دنیا]] نیامده است!<ref>سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۷.</ref>.<ref>ر.ک: [[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۳-۵۰۱؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص ۱۲۲؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref> | با توجه به آنچه از مؤرخان و محدثان [[نقل]] شد، چگونه چنین جمعی، پذیرفتنی است؟ مگر نه این است که [[حاکم نیشابوری]] به [[تواتر]] این خبر، تصریح کرده است؟ در حالی که اصولاً درباره صحّت [[سند]] مربوط به [[تولد]] حکیم بن حزام در کعبه تردید هست تا چه رسد که [[متواتر]] باشد؟ [[ثبت]] این [[فضیلت]] برای حکیم بن حزام بدین خاطر بود که زبیریان به او علاقهمند بودند، زیرا او پسر عموی [[زبیر]] و [[فرزندان]] اوست و [[نسب]] او [[حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد بن عبدالعزی]] است؛ چنان که نسبت زبیریان هم به [[اسد بن عبدالعزی]] میرسد. [[حکیم]] در سال [[فتح مکه]] [[ایمان]] آورد و از کسانی است که [[رسول خدا]] {{صل}} با پرداخت [[غنایم]] [[حنین]]، [[دل]] او را به دست آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۱، ص۳۲۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. او در [[زمان]] رسول خدا {{صل}} طعامها را [[احتکار]] میکرد<ref>وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی کتاب التجاره، ص۳۱۶.</ref>. طبق نقل [[مامقانی]] از [[طبری]]، حکیم شدیداً طرفدار [[عثمان]] بود و از علی {{ع}} دوری جست و در هیچ یک از [[جنگها]] با آن [[حضرت]] [[همراهی]] نکرد<ref>قاموس الرجال، شوشتری، ج۳، ص۳۸۷.</ref>. بنابراین طبیعی است که [[مصعب بن عبدالله]] و [[زبیر بن بکار]] که بیتردید از هواداران زبیر بودند، برخلاف [[اخبار متواتر]] و تصریح مؤرخان و محدثان بر [[ولادت علی]] {{ع}} در درون کعبه و اینکه احدی قبل و بعد از او در آنجا زاده نشده، [[روایت]] کنند که جز [[حکیم بن حزام]] کسی در درون [[کعبه]] به [[دنیا]] نیامده است!<ref>سیرت جاودانه، محمد سپهری، ج۱، ص۲۳۷.</ref>.<ref>ر. ک: [[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۳-۵۰۱؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص ۱۲۲؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴؛ [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۶۰۱-۶۰۳.</ref> | ||
===ولادت فرزند در درون کعبه=== | === ولادت فرزند در درون کعبه === | ||
{{اصلی|ولادت امام علی}} | {{اصلی|ولادت امام علی}} | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
من و [[عباس بن عبدالمطلب]] و عدهای از [[قریش]] در کنار کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد آمد؛ در حالی که آثار وضع حمل در او ظاهر بود. فاطمه دستها را به سوی [[آسمان]] بلند کرده و عرضه داشت: «پروردگارا، من به تو و [[پیغمبران]] و همه کتابهایی که از نزد تو نازل شده، [[ایمان]] دارم و [[کلام]] جدم [[ابراهیم خلیل]] را که بناکننده بیتالحرام بود، [[تصدیق]] میکنم. به [[حق]] این خانه و بناکننده آن و این مولود که در شکم من است و با من سخن میگوید و با سخنان او انس پیدا کردهام و من [[یقین]] دارم که او یکی از [[آیات]] و حجتهای توست، این زایمان را بر من آسان کن». دیدیم دیوار [[خانه کعبه]] شکافته شد. فاطمه داخل خانه گردید و دیوار به هم چسبید. [[کلیددار]] [[خانه خدا]] آمد، خواست در خانه را باز کند، نتوانست. دانستیم که [[معجزه]] خداست. فاطمه سه [[روز]] در درون [[خانه]] بود. این ماجرا بین [[مردم]] [[مکه]] معروف و مشهور شده بود<ref>علل الشرایع، ص۱۲۹؛ فصول المهمه، ص۳۰؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱؛ اعلامالوری، ص۱۵۳.</ref>. | من و [[عباس بن عبدالمطلب]] و عدهای از [[قریش]] در کنار کعبه نشسته بودیم که فاطمه بنت اسد آمد؛ در حالی که آثار وضع حمل در او ظاهر بود. فاطمه دستها را به سوی [[آسمان]] بلند کرده و عرضه داشت: «پروردگارا، من به تو و [[پیغمبران]] و همه کتابهایی که از نزد تو نازل شده، [[ایمان]] دارم و [[کلام]] جدم [[ابراهیم خلیل]] را که بناکننده بیتالحرام بود، [[تصدیق]] میکنم. به [[حق]] این خانه و بناکننده آن و این مولود که در شکم من است و با من سخن میگوید و با سخنان او انس پیدا کردهام و من [[یقین]] دارم که او یکی از [[آیات]] و حجتهای توست، این زایمان را بر من آسان کن». دیدیم دیوار [[خانه کعبه]] شکافته شد. فاطمه داخل خانه گردید و دیوار به هم چسبید. [[کلیددار]] [[خانه خدا]] آمد، خواست در خانه را باز کند، نتوانست. دانستیم که [[معجزه]] خداست. فاطمه سه [[روز]] در درون [[خانه]] بود. این ماجرا بین [[مردم]] [[مکه]] معروف و مشهور شده بود<ref>علل الشرایع، ص۱۲۹؛ فصول المهمه، ص۳۰؛ ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۱۱؛ اعلامالوری، ص۱۵۳.</ref>. | ||
[[مناجات]] [[فاطمه بنت اسد]] در کنار [[کعبه]] [[گواه]] آن است که وی در [[دوران جاهلیت]]، زنی نیکوسیرت و [[دانا]] به امور [[آخرت]] و پیرو [[مذهب]] [[حنیف]] [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} بود و خود را به [[شرک]] و [[بتپرستی]] نیا<ref>کشفالغمه، ج۱، ص۶۰.</ref> و... بدینسان [[همسر]] گرامی [[ابوطالب]] [[فرزندی]] را به [[دنیا]] آورد که همه [[فضایل]] و [[کمالات]] در او جمع شده و از آغاز، مورد توجه ویژه [[پیامبر]] قرار گرفته بود<ref>ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶.</ref>. | [[مناجات]] [[فاطمه بنت اسد]] در کنار [[کعبه]] [[گواه]] آن است که وی در [[دوران جاهلیت]]، زنی نیکوسیرت و [[دانا]] به امور [[آخرت]] و پیرو [[مذهب]] [[حنیف]] [[ابراهیم خلیل]] {{ع}} بود و خود را به [[شرک]] و [[بتپرستی]] نیا<ref>کشفالغمه، ج۱، ص۶۰.</ref> و... بدینسان [[همسر]] گرامی [[ابوطالب]] [[فرزندی]] را به [[دنیا]] آورد که همه [[فضایل]] و [[کمالات]] در او جمع شده و از آغاز، مورد توجه ویژه [[پیامبر]] قرار گرفته بود<ref>ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶.</ref>. | ||
[[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: | [[جابر بن عبدالله انصاری]] میگوید: | ||
از پیامبر در مورد چگونگی [[ولادت علی]]{{ع}} پرسیدم. فرمود: جابر! از [[بهترین]] مولودی پرسیدی که بعد از من، بر [[سنت]] [[حضرت عیسی]]{{ع}} به دنیا آمد. همانا [[خداوند بزرگ]] من و علی را از [[نور]] واحد آفرید<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۵.</ref>. | از پیامبر در مورد چگونگی [[ولادت علی]] {{ع}} پرسیدم. فرمود: جابر! از [[بهترین]] مولودی پرسیدی که بعد از من، بر [[سنت]] [[حضرت عیسی]] {{ع}} به دنیا آمد. همانا [[خداوند بزرگ]] من و علی را از [[نور]] واحد آفرید<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۵.</ref>. | ||
===شنیدن صدای ملکوتی=== | === شنیدن صدای ملکوتی === | ||
کعبه از این مولود به خود میبالید؛ زیرا میدانست روزی فرزند کعبه [[بتها]] را از او دور و [[خداپرستان]] را به او رهنمون خواهد ساخت. فاطمه بنت اسد میگوید: | کعبه از این مولود به خود میبالید؛ زیرا میدانست روزی فرزند کعبه [[بتها]] را از او دور و [[خداپرستان]] را به او رهنمون خواهد ساخت. فاطمه بنت اسد میگوید: | ||
وقتی خواستم از کعبه خارج شوم، گویندهای به من گفت: فاطمه! نام فرزندت را علی{{ع}} بگذار که [[خداوند]] علی [[اعلی]] است. من نام او را از نام خودم بر گرفتم و او را به [[آداب]] خودم [[ادب]] نمودم. او را دانا کردم به پیچیدگیهای علومم. او کسی است که بتها را در خانه من میشکند و بالای خانه من [[اذان]] میگوید و مرا [[تمجید]] میکند. خوشا به حال [[دوستان]] و [[پیروان]] او و وای به حال [[دشمنان]] او<ref>علل الشرایع، ص۱۳۰؛ امالی، ص۷۰۶؛ بشارة المصطفی، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>. | وقتی خواستم از کعبه خارج شوم، گویندهای به من گفت: فاطمه! نام فرزندت را علی {{ع}} بگذار که [[خداوند]] علی [[اعلی]] است. من نام او را از نام خودم بر گرفتم و او را به [[آداب]] خودم [[ادب]] نمودم. او را دانا کردم به پیچیدگیهای علومم. او کسی است که بتها را در خانه من میشکند و بالای خانه من [[اذان]] میگوید و مرا [[تمجید]] میکند. خوشا به حال [[دوستان]] و [[پیروان]] او و وای به حال [[دشمنان]] او<ref>علل الشرایع، ص۱۳۰؛ امالی، ص۷۰۶؛ بشارة المصطفی، ص۷.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>. | ||
===اتفاقات ولادت=== | === اتفاقات ولادت === | ||
فاطمه، اولین و آخرین [[مادری]] است که نوزادش در کعبه به دنیا آمد. او برای به دنیا آوردن فرزندش، داخل بهترین مکان شد. به [[دستور خدا]]، [[دیوار کعبه]] شکافته شد و فاطمه به درون کعبه رفت و سه شبانه روز در آنجا ماند. بر او چه گذشت؟ غذایش از کجا تأمین میشد؟ دایه او چه کسی بود؟ فقط [[خدا]] میداند. فقط میتوان گفت که همان میزبان [[کریم]] که فاطمه را [[دعوت]] نمود، [[غذا]] و دیگر نیازمندیهای او را فراهم کرد و [[کارگزاران]] [[الهی]] از این [[مادر]] و فرزند [[پذیرایی]] کردند. | فاطمه، اولین و آخرین [[مادری]] است که نوزادش در کعبه به دنیا آمد. او برای به دنیا آوردن فرزندش، داخل بهترین مکان شد. به [[دستور خدا]]، [[دیوار کعبه]] شکافته شد و فاطمه به درون کعبه رفت و سه شبانه روز در آنجا ماند. بر او چه گذشت؟ غذایش از کجا تأمین میشد؟ دایه او چه کسی بود؟ فقط [[خدا]] میداند. فقط میتوان گفت که همان میزبان [[کریم]] که فاطمه را [[دعوت]] نمود، [[غذا]] و دیگر نیازمندیهای او را فراهم کرد و [[کارگزاران]] [[الهی]] از این [[مادر]] و فرزند [[پذیرایی]] کردند. | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
من بر [[زنان]] پیش از خودم [[برتری]] یافتم؛ زیرا [[آسیه]] دختر مزاحم، پنهانی خدا را در مکانی ([[خانه]] [[فرعون]]) [[پرستش]] میکرد که [[خداوند]] [[دوست]] نداشت در آن مکان [[عبادت]] شود؛ جز در حال [[اضطرار]] و [[مریم دختر عمران]] موقع ولادت نوزادش، [[نخل]] خشک را جنباند تا خرمای رسیده آن را تناول نمود؛ اما من داخل [[خانه خدا]] شدم و از میوهها و غذاهای بهشتی استفاده کردم<ref>امالی صدوق، ص۱۳۲؛ کشفالغمه، ج۱، ص۶۰، بحارالانوار، ج۳۵، ص۸؛ زندگانی فاطمه بنت اسد، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>. | من بر [[زنان]] پیش از خودم [[برتری]] یافتم؛ زیرا [[آسیه]] دختر مزاحم، پنهانی خدا را در مکانی ([[خانه]] [[فرعون]]) [[پرستش]] میکرد که [[خداوند]] [[دوست]] نداشت در آن مکان [[عبادت]] شود؛ جز در حال [[اضطرار]] و [[مریم دختر عمران]] موقع ولادت نوزادش، [[نخل]] خشک را جنباند تا خرمای رسیده آن را تناول نمود؛ اما من داخل [[خانه خدا]] شدم و از میوهها و غذاهای بهشتی استفاده کردم<ref>امالی صدوق، ص۱۳۲؛ کشفالغمه، ج۱، ص۶۰، بحارالانوار، ج۳۵، ص۸؛ زندگانی فاطمه بنت اسد، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۶.</ref>. | ||
==[[فرزندان فاطمه]]== | == [[فرزندان فاطمه]] == | ||
[[فاطمه بنت اسد]] چهار پسر به [[دنیا]] آورد. طالب که بزرگترین آنها بود و [[کنیه]] ابوطالب به همین دلیل است. [[عقیل]]، [[جعفر]] و بالاخره علی{{ع}} که از نظر سن کوچکترین و از جهت [[کمالات جسمانی]] و [[روحانی]] [[کاملترین]] آنان بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱.</ref>. | [[فاطمه بنت اسد]] چهار پسر به [[دنیا]] آورد. طالب که بزرگترین آنها بود و [[کنیه]] ابوطالب به همین دلیل است. [[عقیل]]، [[جعفر]] و بالاخره علی {{ع}} که از نظر سن کوچکترین و از جهت [[کمالات جسمانی]] و [[روحانی]] [[کاملترین]] آنان بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱.</ref>. | ||
عدهای [[فرزندان ابوطالب]] را شش نفر که چهار پسر و دو دختر است، میدانند و نوشتهاند: ابوطالب از فاطمه دارای شش فرزند بود که عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر، علی{{ع}} که هر یک از آنها به ترتیب ده سال بزرگتر از دیگری بود و امّ [[هانی]] و جمانه که مادر همه این شش فرزند فاطمه بنت اسد بود<ref>سیرت پیامبر اعظم و مهربان، اشتهاردی، ص۸۷.</ref>. ولی مرحوم [[طبرسی]] و [[ابن سعد]] معتقدند فرزندان ابوطالب از فاطمه هفت نفر بودند که عبارتاند از: طالب، عقیل، جعفر، علی{{ع}}، [[ام هانی]] که اسمش [[فاخته]] است، جمانه و ریطه<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۸۲؛ الطبقات کبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۲-۴۹۳.</ref> | عدهای [[فرزندان ابوطالب]] را شش نفر که چهار پسر و دو دختر است، میدانند و نوشتهاند: ابوطالب از فاطمه دارای شش فرزند بود که عبارتند از: طالب، عقیل، جعفر، علی {{ع}} که هر یک از آنها به ترتیب ده سال بزرگتر از دیگری بود و امّ [[هانی]] و جمانه که مادر همه این شش فرزند فاطمه بنت اسد بود<ref>سیرت پیامبر اعظم و مهربان، اشتهاردی، ص۸۷.</ref>. ولی مرحوم [[طبرسی]] و [[ابن سعد]] معتقدند فرزندان ابوطالب از فاطمه هفت نفر بودند که عبارتاند از: طالب، عقیل، جعفر، علی {{ع}}، [[ام هانی]] که اسمش [[فاخته]] است، جمانه و ریطه<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۲۸۲؛ الطبقات کبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۸، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۲-۴۹۳.</ref> | ||
==جایگاه فاطمه== | == جایگاه فاطمه == | ||
فاطمه بنت اسد، زنی [[فاضل]] و [[درستکار]] بود که در ابتدای [[بعثت]]، [[اسلام]] آورد و [[رسول خدا]]{{صل}} بیشتر اوقات به دیدارش میرفت و در خانهاش به استراحت میپرداخت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۵.</ref>. حضرت درباره ایشان فرمود: او براستی مادرم بود [[کودکان]] خود را گرسنه میداشت و مرا [[سیر]] میکرد و آنان را گردآلود و ژولیده میگذاشت و مرا شسته و آراسته میداشت و معطر میساخت و مادرم بود<ref>{{متن حدیث|أَنَّهَا كَانَتْ أُمِّي إِذْ كَانَتْ لتجيع صبيانها وتشبعني، وتشعثهم وتدهنى، وَ كَانَتْ أُمِّي}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. و نیز فرموده: من از آن هنگام که به وی [[پناه]] بردم، [[یتیمی]] را [[احساس]] نکردم<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶ و ۹۱.</ref>. | فاطمه بنت اسد، زنی [[فاضل]] و [[درستکار]] بود که در ابتدای [[بعثت]]، [[اسلام]] آورد و [[رسول خدا]] {{صل}} بیشتر اوقات به دیدارش میرفت و در خانهاش به استراحت میپرداخت<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۳-۱۷۵.</ref>. حضرت درباره ایشان فرمود: او براستی مادرم بود [[کودکان]] خود را گرسنه میداشت و مرا [[سیر]] میکرد و آنان را گردآلود و ژولیده میگذاشت و مرا شسته و آراسته میداشت و معطر میساخت و مادرم بود<ref>{{متن حدیث|أَنَّهَا كَانَتْ أُمِّي إِذْ كَانَتْ لتجيع صبيانها وتشبعني، وتشعثهم وتدهنى، وَ كَانَتْ أُمِّي}}؛ تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. و نیز فرموده: من از آن هنگام که به وی [[پناه]] بردم، [[یتیمی]] را [[احساس]] نکردم<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶ و ۹۱.</ref>. | ||
[[معاویه]] در پی [[عبیدالله بن عمر]] - که به [[شام]] آمده بود - فرستاد. وقتی او نزد وی آمد، به او گفت: "عمو [[جان]]! اسم پدرت روی توست. بنابراین با همه بصیرتت بیندیش و با همه قدرتت سخن بگو. [[مردم]] به تو [[اعتماد]] دارند و حرفت را میپذیرند. بنابراین بالای [[منبر]] برو و به [[علی]] [[ناسزا]] بگو و علیه او [[شهادت]] بده که [[عثمان]] را کشته است". وی در مقابل خواست [[معاویه]] گفت: "درباره بد گفتن به او باید دانست که او [[علی بن ابیطالب]] است و مادرش [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]. بنابراین درباره [[نسب]] و نیاکانش چه میتوانم بگویم. درباره دلیریش نیز مسلم است که [[دلیری]] شیر آساست و دوره حکومتش را هم که میدانی چگونه بود. فقط میتوانم او را به [[قتل عثمان]] متهم کنم"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ج۱، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۶؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۲۰، ص۹۷.</ref>. | [[معاویه]] در پی [[عبیدالله بن عمر]] - که به [[شام]] آمده بود - فرستاد. وقتی او نزد وی آمد، به او گفت: "عمو [[جان]]! اسم پدرت روی توست. بنابراین با همه بصیرتت بیندیش و با همه قدرتت سخن بگو. [[مردم]] به تو [[اعتماد]] دارند و حرفت را میپذیرند. بنابراین بالای [[منبر]] برو و به [[علی]] [[ناسزا]] بگو و علیه او [[شهادت]] بده که [[عثمان]] را کشته است". وی در مقابل خواست [[معاویه]] گفت: "درباره بد گفتن به او باید دانست که او [[علی بن ابیطالب]] است و مادرش [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]]. بنابراین درباره [[نسب]] و نیاکانش چه میتوانم بگویم. درباره دلیریش نیز مسلم است که [[دلیری]] شیر آساست و دوره حکومتش را هم که میدانی چگونه بود. فقط میتوانم او را به [[قتل عثمان]] متهم کنم"<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ج۱، ص۹۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۵۶؛ الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۲۰، ص۹۷.</ref>. | ||
هنگام میلاد [[رسول خدا]]{{صل}} اتفاقات شگرفی پدید آمد که [[مادر]] آن [[حضرت]] و فاطمه بنت اسد دیده و گزارش کردهاند که در کتابهای [[تاریخ]] و [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} به طور کامل آمده است، از جمله از [[امام]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "چون رسول خدا{{صل}} به [[دنیا]] آمد (کاخهای) سفید [[فارس]] و قصرهای [[شام]] ـ در پرتو نوری که تابید ـ برای [[آمنه]] آشکار شد. پس [[فاطمه بنت أسد]]، مادر [[امیرالمؤمنین]]، خندان و شاداب نزد [[ابوطالب]] امد و به او آنچه را که آمنه گفته بود، خبر داد. ابوطالب نیز مژده ولادت [[وصی]] و [[وزیر]] [[پیامبر]]{{صل}} را از رحم وی به او داد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۴؛ روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۰۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۹۷.</ref>. همچنین فرمودند: "[[فاطمه دختر اسد]]، برای دادن مژده [[میلاد پیامبر]]{{صل}} نزد همسرش ابوطالب آمد. پس از [[نقل]] حوادث پیش آمده، ابوطالب به وی گفت: "سی سال دیگر [[صبر]] کن که تو را به [[فرزندی]] مانند وی، جز در [[مقام]] [[پیامبری]]، مژده میدهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳.</ref>. | هنگام میلاد [[رسول خدا]] {{صل}} اتفاقات شگرفی پدید آمد که [[مادر]] آن [[حضرت]] و فاطمه بنت اسد دیده و گزارش کردهاند که در کتابهای [[تاریخ]] و [[سیره پیامبر اکرم]] {{صل}} به طور کامل آمده است، از جمله از [[امام]] [[جعفر بن محمد]] {{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "چون رسول خدا {{صل}} به [[دنیا]] آمد (کاخهای) سفید [[فارس]] و قصرهای [[شام]] ـ در پرتو نوری که تابید ـ برای [[آمنه]] آشکار شد. پس [[فاطمه بنت أسد]]، مادر [[امیرالمؤمنین]]، خندان و شاداب نزد [[ابوطالب]] امد و به او آنچه را که آمنه گفته بود، خبر داد. ابوطالب نیز مژده ولادت [[وصی]] و [[وزیر]] [[پیامبر]] {{صل}} را از رحم وی به او داد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۴؛ روضه کافی، کلینی، ج۸، ص۳۰۲؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۹۷.</ref>. همچنین فرمودند: "[[فاطمه دختر اسد]]، برای دادن مژده [[میلاد پیامبر]] {{صل}} نزد همسرش ابوطالب آمد. پس از [[نقل]] حوادث پیش آمده، ابوطالب به وی گفت: "سی سال دیگر [[صبر]] کن که تو را به [[فرزندی]] مانند وی، جز در [[مقام]] [[پیامبری]]، مژده میدهم"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳.</ref>. | ||
[[ابن سعد]] از [[زبیر بن بکار]] نقل میکند که وی اول [[زن]] هاشمیه است که فرزندش [[خلیفه]] شده و بعد از او [[فاطمه زهراء]]، [[دختر رسول خدا]] چنین فضیلتی یافت<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۷۷ - ۳۷۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷؛ التهذیب، طوسی، ج۶، ص۱۹؛ تاریخ الموالید، طبرسی، ص۸۸ و ۸۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۸۰؛ مناقب، ابن مغازلی، ج۶، ص۳ - ۲؛ المناقب، خوارزمی، ص۱۳ - ۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الریاض النضرة، محب الطبری، ج۳، ص۱۰۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. [[شخصیت فاطمه]] چنان برجسته است که فرزندی این بانوی بزرگوار را از جمله [[افتخارات امام علی]]{{ع}} میدانند؛ از میان سرودههای شعرا که [[شیخ مفید]] نیز آنها را در [[ارشاد]] آورده [[نقل]] میکنیم: | [[ابن سعد]] از [[زبیر بن بکار]] نقل میکند که وی اول [[زن]] هاشمیه است که فرزندش [[خلیفه]] شده و بعد از او [[فاطمه زهراء]]، [[دختر رسول خدا]] چنین فضیلتی یافت<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۷۷ - ۳۷۶؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷؛ التهذیب، طوسی، ج۶، ص۱۹؛ تاریخ الموالید، طبرسی، ص۸۸ و ۸۹؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۸۰؛ مناقب، ابن مغازلی، ج۶، ص۳ - ۲؛ المناقب، خوارزمی، ص۱۳ - ۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الریاض النضرة، محب الطبری، ج۳، ص۱۰۴؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. [[شخصیت فاطمه]] چنان برجسته است که فرزندی این بانوی بزرگوار را از جمله [[افتخارات امام علی]] {{ع}} میدانند؛ از میان سرودههای شعرا که [[شیخ مفید]] نیز آنها را در [[ارشاد]] آورده [[نقل]] میکنیم: | ||
ابیاتی که [[اسید بن ابی ایاس]] درباره [[جنگ بدر]] و [[شجاعت]] [[علی]]{{ع}} سروده است، در آن [[مشرکین قریش]] را بر علی میشوراند: (ای گروه [[قریش]]) در هر انجمنی که پرچمی برپا شد (یعنی در [[جنگها]]) شما را رسوا کرد [[نوجوانی]] نورس که بر [[پیران]] سالمند و قهرمانان نامآور [[پیروز]] شد. خدایتان خیر دهد آیا شما ([[کردار]] این [[جوان]] را) [[ناشایست]] نمیدانید و بد میپندارید؟ چیزی را که هر [[آزاد]] [[مرد]] [[بزرگواری]] از آن [[شرم]] دارد و بدش آید؟! این پسر فاطمه (بنت اسد) است که با سر بریدن و کشتن شما را نابود کرد (در حالی که نیازی به بریدن سر نداشت و با همان ضربت شما را از پا درآورد)<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۶۸.</ref>. | ابیاتی که [[اسید بن ابی ایاس]] درباره [[جنگ بدر]] و [[شجاعت]] [[علی]] {{ع}} سروده است، در آن [[مشرکین قریش]] را بر علی میشوراند: (ای گروه [[قریش]]) در هر انجمنی که پرچمی برپا شد (یعنی در [[جنگها]]) شما را رسوا کرد [[نوجوانی]] نورس که بر [[پیران]] سالمند و قهرمانان نامآور [[پیروز]] شد. خدایتان خیر دهد آیا شما ([[کردار]] این [[جوان]] را) [[ناشایست]] نمیدانید و بد میپندارید؟ چیزی را که هر [[آزاد]] [[مرد]] [[بزرگواری]] از آن [[شرم]] دارد و بدش آید؟! این پسر فاطمه (بنت اسد) است که با سر بریدن و کشتن شما را نابود کرد (در حالی که نیازی به بریدن سر نداشت و با همان ضربت شما را از پا درآورد)<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۶۸.</ref>. | ||
[[حجاج بن علاط سلمی]] نیز اشعاری در این باره گفته که ترجمهاش این است: به [[راستی]] [[خداوند]] چه دفاعکنندهای دارد که از [[حزب]] او (آنان که [[خدا]] پرستند) [[دشمنان]] را دور کند! و منظور من پسر فاطمه (بنت اسد یعنی علی است) که عموها و دائیهای او [[مردمان]] [[کریم]] و بزرگواری هستند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۸۲ - ۸۱.</ref>. | [[حجاج بن علاط سلمی]] نیز اشعاری در این باره گفته که ترجمهاش این است: به [[راستی]] [[خداوند]] چه دفاعکنندهای دارد که از [[حزب]] او (آنان که [[خدا]] پرستند) [[دشمنان]] را دور کند! و منظور من پسر فاطمه (بنت اسد یعنی علی است) که عموها و دائیهای او [[مردمان]] [[کریم]] و بزرگواری هستند<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی)، ج۱، ص۸۲ - ۸۱.</ref>. | ||
از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: "[[جبرئیل]] بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل شد و فرمود: "ای [[محمد]] [[خدای جل جلاله]] به تو [[سلام]] میرساند و میفرماید: "من [[آتش]] را [[حرام]] کردم بر پدری که تو را آورد و شکمی که تو را پرورد و دامنی که تو را بار آورد". فرمود: ای جبرئیل، توضیح بده. فرمود: "پدری که تو را آورد، [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است و شکمی که تو را پرورد، [[آمنه دختر وهب]] است و دامنی که تو را بار آورد [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] و [[فاطمه بنت اسد]] است"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۶؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۱۳۶ - ۱۳۷؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای مجلس هشتاد و هشتم)، ص۶۰۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۳-۵۰۱.</ref> | از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: "[[جبرئیل]] بر [[پیامبر]] {{صل}} نازل شد و فرمود: "ای [[محمد]] [[خدای جل جلاله]] به تو [[سلام]] میرساند و میفرماید: "من [[آتش]] را [[حرام]] کردم بر پدری که تو را آورد و شکمی که تو را پرورد و دامنی که تو را بار آورد". فرمود: ای جبرئیل، توضیح بده. فرمود: "پدری که تو را آورد، [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است و شکمی که تو را پرورد، [[آمنه دختر وهب]] است و دامنی که تو را بار آورد [[ابوطالب بن عبدالمطلب]] و [[فاطمه بنت اسد]] است"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۴۶؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۱۳۶ - ۱۳۷؛ الامالی، شیخ صدوق (ترجمه: کمرهای مجلس هشتاد و هشتم)، ص۶۰۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۴۹۳-۵۰۱.</ref> | ||
=== فاطمه بنت اسد در بیان دانشمندان=== | === فاطمه بنت اسد در بیان دانشمندان === | ||
# [[ابن صباغ مالکی]]: فاطمه، دختر [[اسد]]، [[اسلام]] آورد و [[هجرت]] کرد و از اولین گروندگان به [[ایمان]] و همانند [[مادر]] برای پیامبر بود. وقتی از [[دنیا]] رفت، پیامبر با پیراهن خودش او را [[کفن]] کرد و با دست خودش [[خاک]] [[قبر]] او را خارج نمود و در قبر فاطمه خوابید و برای او [[دعا]] کرد<ref>الفصول المهمة، ص۳۱.</ref>. | # [[ابن صباغ مالکی]]: فاطمه، دختر [[اسد]]، [[اسلام]] آورد و [[هجرت]] کرد و از اولین گروندگان به [[ایمان]] و همانند [[مادر]] برای پیامبر بود. وقتی از [[دنیا]] رفت، پیامبر با پیراهن خودش او را [[کفن]] کرد و با دست خودش [[خاک]] [[قبر]] او را خارج نمود و در قبر فاطمه خوابید و برای او [[دعا]] کرد<ref>الفصول المهمة، ص۳۱.</ref>. | ||
# [[احمد ابن حنبل]]: فاطمه، دختر اسد، به پیامبر ایمان آورد. پیامبر او را [[زیارت]] مینمود و در [[خانه]] او میخوابید. وقتی فاطمه از دنیا رفت، پیامبر پیراهنش را درآورد و فاطمه را با آن کفن کرد<ref>مسائل الامام احمد، ص۲۲۸.</ref>. | # [[احمد ابن حنبل]]: فاطمه، دختر اسد، به پیامبر ایمان آورد. پیامبر او را [[زیارت]] مینمود و در [[خانه]] او میخوابید. وقتی فاطمه از دنیا رفت، پیامبر پیراهنش را درآورد و فاطمه را با آن کفن کرد<ref>مسائل الامام احمد، ص۲۲۸.</ref>. | ||
# [[شیخ مفید]]: فاطمه، دختر اسد بن هاشم، مانند مادر [[مهربانی]] در نگهداری پیامبر میکوشید و آن جناب را تحت [[مراقبت]] خود [[حفاظت]] مینمود و پیامبر همیشه از خدمات او [[سپاسگزاری]] میکرد. فاطمه از جمله [[مؤمنان]] و [[پیروان]] دسته اول بود و به [[اتفاق]] [[مهاجران به مدینه]] معظمه هجرت کرد. هنگامی که فاطمه از دنیا رفت، [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} وی را با پیراهن خود کفن کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} او را بدین جهت [[احترام]] کرد و از این فضل [[عظیم]] بر خوردار ساخت که موقعیت و [[منزلت]] او پیش خدا مسلم بود<ref>ارشاد مفید، ص۸.</ref>. | # [[شیخ مفید]]: فاطمه، دختر اسد بن هاشم، مانند مادر [[مهربانی]] در نگهداری پیامبر میکوشید و آن جناب را تحت [[مراقبت]] خود [[حفاظت]] مینمود و پیامبر همیشه از خدمات او [[سپاسگزاری]] میکرد. فاطمه از جمله [[مؤمنان]] و [[پیروان]] دسته اول بود و به [[اتفاق]] [[مهاجران به مدینه]] معظمه هجرت کرد. هنگامی که فاطمه از دنیا رفت، [[حضرت رسول اکرم]] {{صل}} وی را با پیراهن خود کفن کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} او را بدین جهت [[احترام]] کرد و از این فضل [[عظیم]] بر خوردار ساخت که موقعیت و [[منزلت]] او پیش خدا مسلم بود<ref>ارشاد مفید، ص۸.</ref>. | ||
# [[ابن سعد]]: فاطمه بنت اسد اسلام را [[اختیار]] نمود. وی زنی [[صالح]] بود و پیامبر او را زیارت مینمود و در خانهاش میخوابید<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۲.</ref>. | # [[ابن سعد]]: فاطمه بنت اسد اسلام را [[اختیار]] نمود. وی زنی [[صالح]] بود و پیامبر او را زیارت مینمود و در خانهاش میخوابید<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۲.</ref>. | ||
# [[اربلی]]: فاطمه، دختر اسد، مادر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، به منزله [[مادر رسول خدا]]{{صل}} بود. وی پیامبر را در خانه خود پرورش داد و از اولین کسانی بود که به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد و به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. پیامبر او را با پیراهن خود [[کفن]] نمود تا از حشرات [[قبر]] در [[امان]] باشد و در قبر او خوابید تا از [[فشار قبر]] ایمن بماند<ref>کشفالغمه، ج۱، ص۵۹.</ref>. | # [[اربلی]]: فاطمه، دختر اسد، مادر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، به منزله [[مادر رسول خدا]] {{صل}} بود. وی پیامبر را در خانه خود پرورش داد و از اولین کسانی بود که به [[پیامبر]] [[ایمان]] آورد و به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. پیامبر او را با پیراهن خود [[کفن]] نمود تا از حشرات [[قبر]] در [[امان]] باشد و در قبر او خوابید تا از [[فشار قبر]] ایمن بماند<ref>کشفالغمه، ج۱، ص۵۹.</ref>. | ||
# [[ابن جوزی]]: [[فاطمه بنت اسد]] اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد. اولین زنی بود که با [[پیغمبر]] [[بیعت]] نمود و اولین [[زن]] [[هاشمی]] بود که [[خلیفه]] هاشمی به [[دنیا]] آورد و خلیفهای دیگر نیست که [[پدر]] و [[مادر]] او هاشمی باشد؛ مگر امیرالمؤمنین علی{{ع}}<ref>حاشیه فصول المهمة، ص۳۱.</ref>..<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۲.</ref>. | # [[ابن جوزی]]: [[فاطمه بنت اسد]] اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد. اولین زنی بود که با [[پیغمبر]] [[بیعت]] نمود و اولین [[زن]] [[هاشمی]] بود که [[خلیفه]] هاشمی به [[دنیا]] آورد و خلیفهای دیگر نیست که [[پدر]] و [[مادر]] او هاشمی باشد؛ مگر امیرالمؤمنین علی {{ع}}<ref>حاشیه فصول المهمة، ص۳۱.</ref>..<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۲.</ref>. | ||
==پسر فاطمه [[جانشین پیامبر]]{{صل}}== | == پسر فاطمه [[جانشین پیامبر]] {{صل}} == | ||
[[کلینی]] از [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "پس از [[تولد پیامبر]]{{صل}} فاطمه بنت اسد نزد همسرش [[ابوطالب]] آمد تا ولادت پیامبر{{صل}} را به او [[بشارت]] دهد. ابوطالب گفت: روزگاری [[صبر]] کن. تو را به [[فرزندی]] مانند وی بشارت میدهم، جز آنکه او پیامبر نیست" و در روایت دیگری نقل شده که گفت: "تو نیز [[وصی]] و [[یاور]] وی را به [[دنیا خواهی]] آورد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲.</ref>. | [[کلینی]] از [[امام]] [[جعفر صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده است که فرمود: "پس از [[تولد پیامبر]] {{صل}} فاطمه بنت اسد نزد همسرش [[ابوطالب]] آمد تا ولادت پیامبر {{صل}} را به او [[بشارت]] دهد. ابوطالب گفت: روزگاری [[صبر]] کن. تو را به [[فرزندی]] مانند وی بشارت میدهم، جز آنکه او پیامبر نیست" و در روایت دیگری نقل شده که گفت: "تو نیز [[وصی]] و [[یاور]] وی را به [[دنیا خواهی]] آورد"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲.</ref>. | ||
وقتی دوران شیرخوارگی [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گذشت و او [[کودکی]] سه چهار ساله شد، او را برای [[تربیت]] به [[رسول خدا]] سپردند. رسم دیرین [[عرب]] بر این بود که اشراف و بزرگان، هنگامی که فرزندشان کمی [[رشد]] میکرد، او را برای تربیت به شخص بزرگی از اشراف [[دودمان]] خود میسپردند تا او را به [[بهترین]] وجه تربیت کند <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۸۸.</ref>. | وقتی دوران شیرخوارگی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گذشت و او [[کودکی]] سه چهار ساله شد، او را برای [[تربیت]] به [[رسول خدا]] سپردند. رسم دیرین [[عرب]] بر این بود که اشراف و بزرگان، هنگامی که فرزندشان کمی [[رشد]] میکرد، او را برای تربیت به شخص بزرگی از اشراف [[دودمان]] خود میسپردند تا او را به [[بهترین]] وجه تربیت کند <ref>شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۱۸۸.</ref>. | ||
[[ابن مسکان]] از امام صادق{{ع}} روایت کرده که آن [[حضرت]] فرمود: "فاطمه در هنگام [[میلاد پیامبر]]{{صل}} به نزد ابوطالب آمد تا تولد پیامبر{{صل}} را به وی مژده دهد. ابوطالب به وی گفت: تو نیز به مدت "سبت" صبر کن، تو را به [[فرزندی]] همانند او مژده میدهم جز اینکه [[پیامبر]] نیست". و [[راوی]] افزوده است که سبت، سی سال است و میان [[میلاد پیامبر]] و [[علی]]{{ع}} سی سال فاصله بود<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲ و نیز ر.ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱؛ در بسیاری از روایات آمده است که فاطمه بنت اسد چون علی{{ع}} را بهدنیا آورد، نوزاد سه روز از گرفتن پستان وی خودداری کرد. در آن سه روز محمد{{صل}} از آب دهان خویش بهوسیله زبانش به او غذا میداد. همواره زبانش در دهان علی بود تا سیراب و سیر شود. از این روایت استفاده میشود که پیامبر خدا{{صل}} از هنگام پا نهادن علی{{ع}} به این جهان بهگونهای شایسته به دستور خداوند آماده ساختن او را آغاز نمود و او را برای بهدوش کشیدن مسئولیتی که در زندگی پیامبر و پس از آن به عهده میگرفت آماده ساخت.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۱-۵۰۲.</ref> | [[ابن مسکان]] از امام صادق {{ع}} روایت کرده که آن [[حضرت]] فرمود: "فاطمه در هنگام [[میلاد پیامبر]] {{صل}} به نزد ابوطالب آمد تا تولد پیامبر {{صل}} را به وی مژده دهد. ابوطالب به وی گفت: تو نیز به مدت "سبت" صبر کن، تو را به [[فرزندی]] همانند او مژده میدهم جز اینکه [[پیامبر]] نیست". و [[راوی]] افزوده است که سبت، سی سال است و میان [[میلاد پیامبر]] و [[علی]] {{ع}} سی سال فاصله بود<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۲ و نیز ر. ک: بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۵، ص۲۶۳؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۹۱؛ در بسیاری از روایات آمده است که فاطمه بنت اسد چون علی {{ع}} را بهدنیا آورد، نوزاد سه روز از گرفتن پستان وی خودداری کرد. در آن سه روز محمد {{صل}} از آب دهان خویش بهوسیله زبانش به او غذا میداد. همواره زبانش در دهان علی بود تا سیراب و سیر شود. از این روایت استفاده میشود که پیامبر خدا {{صل}} از هنگام پا نهادن علی {{ع}} به این جهان بهگونهای شایسته به دستور خداوند آماده ساختن او را آغاز نمود و او را برای بهدوش کشیدن مسئولیتی که در زندگی پیامبر و پس از آن به عهده میگرفت آماده ساخت.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۱-۵۰۲.</ref> | ||
==روایت حدیث== | == روایت حدیث == | ||
[[فاطمه بنت اسد]] از [[راویان حدیث]] بود و از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} ۴۶ [[حدیث]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[احادیث]] وی در کتب [[صحاح]] آمده و متفق علیه است<ref>أعلام النساء، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. از جمله احادیثی که از فاطمه بنت اسد نقل شده، حدیث زیر است: | [[فاطمه بنت اسد]] از [[راویان حدیث]] بود و از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} ۴۶ [[حدیث]] [[روایت]] کرده است. بعضی از [[احادیث]] وی در کتب [[صحاح]] آمده و متفق علیه است<ref>أعلام النساء، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. از جمله احادیثی که از فاطمه بنت اسد نقل شده، حدیث زیر است: | ||
[[عبدالمطلب]] زمانی که نشانههای [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد{{صل}} را بر عهده میگیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد{{صل}} از ما زیرکتر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوهاش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمههایت را انتخاب میکنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد{{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد{{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] میکردم و او مرا [[مادر]] خطاب مینمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>. | [[عبدالمطلب]] زمانی که نشانههای [[مرگ]] خود را دید، همه [[فرزندان]] خود را جمع کرد و به آنان گفت: بعد از من، کدام یک از شما [[سرپرستی]] محمد {{صل}} را بر عهده میگیرد؟ [[فرزندان عبدالمطلب]] عرض کردند: محمد {{صل}} از ما زیرکتر و داناتر است. به او بگو خودش یکی از ما را [[انتخاب]] کند. عبدالمطلب به نوهاش فرمود: جدت در آستانه [[سفر آخرت]] است. کدام یک از عموها یا عمههایت را انتخاب میکنی تا [[کفالت]] تو را بر عهده بگیرد. محمد {{صل}} به عموهایش نگریست و [[ابوطالب]] را برگزید. عبدالمطلب به ابوطالب گفت: من از [[دیانت]] و [[امانتداری]] تو آگاهم. برای فرزند برادرت، [[مهربان]] باش؛ آن چنان که من بودم. عبدالمطلب درگذشت و ابوطالب، محمد {{صل}} را به [[منزل]] ما آورد. من او را [[خدمت]] میکردم و او مرا [[مادر]] خطاب مینمود<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷؛ الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>. | ||
بعد از [[رحلت]] عبدالمطلب، ابوطالب بنابر [[وصیت]] [[پدر]]، فرزند برادرش را به [[خانه]] خود آورد و به همسرش، فاطمه بنت اسد فرمود: میدانی این [[عزیز]]، یادگار برادرم است؟ او نزد من از [[جان]] خودم و مالم عزیزتر است. به تو سفارش میکنم که کسی او را [[اذیت]] نکند. خوب از او نگهداری کن. فاطمه خندید و گفت: سفارش فرزندم محمد{{صل}} را به خودم میکنی؟ من او را از خودم و فرزندانم بیشتر دوست دارم<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۸۳؛ مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۸.</ref>. | بعد از [[رحلت]] عبدالمطلب، ابوطالب بنابر [[وصیت]] [[پدر]]، فرزند برادرش را به [[خانه]] خود آورد و به همسرش، فاطمه بنت اسد فرمود: میدانی این [[عزیز]]، یادگار برادرم است؟ او نزد من از [[جان]] خودم و مالم عزیزتر است. به تو سفارش میکنم که کسی او را [[اذیت]] نکند. خوب از او نگهداری کن. فاطمه خندید و گفت: سفارش فرزندم محمد {{صل}} را به خودم میکنی؟ من او را از خودم و فرزندانم بیشتر دوست دارم<ref>بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۸۳؛ مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۱۰.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۸.</ref>. | ||
==[[یاری پیامبر]]{{صل}}== | == [[یاری پیامبر]] {{صل}} == | ||
به نوشته مؤرخان [[سرپرستی]] [[رسول خدا]] را بعد از [[عبدالمطلب]]، عموی ایشان، [[ابوطالب]] بر عهده گرفت و در این باره بیشترین تلاش را انجام داد. ابوطالب، مردی بزرگوار و در کمال [[ناداری]]، با مهابت بود. از [[علی]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "پدرم در حالی که [[فقیر]] بود به [[سیادت]] رسید و هیچ فقیری قبل از او به سیادت و [[برتری]] نرسید". | به نوشته مؤرخان [[سرپرستی]] [[رسول خدا]] را بعد از [[عبدالمطلب]]، عموی ایشان، [[ابوطالب]] بر عهده گرفت و در این باره بیشترین تلاش را انجام داد. ابوطالب، مردی بزرگوار و در کمال [[ناداری]]، با مهابت بود. از [[علی]] {{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: "پدرم در حالی که [[فقیر]] بود به [[سیادت]] رسید و هیچ فقیری قبل از او به سیادت و [[برتری]] نرسید". | ||
[[فاطمه دختر اسد بن هاشم]] که [[همسر]] ابوطالب و [[مادر]] همه [[فرزندان]] او بود، رسول خدا را در آن دوران همانند فرزندان خود، بلکه بهتر از آنها پرورش داد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. | [[فاطمه دختر اسد بن هاشم]] که [[همسر]] ابوطالب و [[مادر]] همه [[فرزندان]] او بود، رسول خدا را در آن دوران همانند فرزندان خود، بلکه بهتر از آنها پرورش داد<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
رسول خدا در [[دوران کودکی]] به جهت اکرام فاطمه و همسرش در میان فرزندان آنان [[احساس]] بیگانگی نداشت و تلخی فقدان [[پدر]] و ناداری را در نمییافت و چنان [[مراقبت]] و تلاشی در نگهداریش از سوی آنان میدید که از آنچه [[انسان]] میتواند از [[رفتار]] پدر و [[مادری]] با یگانه فرزند دلبندشان [[تصور]] کند، فراتر میرفت. شدت علاقه فاطمه به او به حدی بود که در سالهای بیآبی و [[قحطی]] که [[مردم]] از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] میمردند، فرزندان خود را از [[خوراک]] ضروریشان [[محروم]] ساخته، تنها او را [[سیر]] میکرد و رفتارش تا آنگاه که آن [[حضرت]] بزرگ شد و به [[جوانی]] رسید، همین گونه بود. فاطمه و فرزندان او نیز به مانند شوهر، علاقه و توجه و [[ایمان]] و [[فداکاری]] خاصی در [[راه]] [[محمد]] و [[رسالت]] او از خود نشان دادند و از رسالتش، در همه مراحل و شرائط [[دفاع]] کردند. این [[خانواده]] از دیگران حتی از عموزادگان محمد و فرزندانشان که [[نزدیکان]] وی بودند و همه کسانی که از [[نسل]] آنان بودند، در همه مراحلی که محمد و دعوتش از آن گذر کردند، متمایز بودند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۳-۵۰۴.</ref> | رسول خدا در [[دوران کودکی]] به جهت اکرام فاطمه و همسرش در میان فرزندان آنان [[احساس]] بیگانگی نداشت و تلخی فقدان [[پدر]] و ناداری را در نمییافت و چنان [[مراقبت]] و تلاشی در نگهداریش از سوی آنان میدید که از آنچه [[انسان]] میتواند از [[رفتار]] پدر و [[مادری]] با یگانه فرزند دلبندشان [[تصور]] کند، فراتر میرفت. شدت علاقه فاطمه به او به حدی بود که در سالهای بیآبی و [[قحطی]] که [[مردم]] از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] میمردند، فرزندان خود را از [[خوراک]] ضروریشان [[محروم]] ساخته، تنها او را [[سیر]] میکرد و رفتارش تا آنگاه که آن [[حضرت]] بزرگ شد و به [[جوانی]] رسید، همین گونه بود. فاطمه و فرزندان او نیز به مانند شوهر، علاقه و توجه و [[ایمان]] و [[فداکاری]] خاصی در [[راه]] [[محمد]] و [[رسالت]] او از خود نشان دادند و از رسالتش، در همه مراحل و شرائط [[دفاع]] کردند. این [[خانواده]] از دیگران حتی از عموزادگان محمد و فرزندانشان که [[نزدیکان]] وی بودند و همه کسانی که از [[نسل]] آنان بودند، در همه مراحلی که محمد و دعوتش از آن گذر کردند، متمایز بودند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۳-۵۰۴.</ref> | ||
==فاطمه و [[نقل]] [[معجزات]] و [[کرامات]] [[دوران کودکی پیامبر]]{{صل}}== | == فاطمه و [[نقل]] [[معجزات]] و [[کرامات]] [[دوران کودکی پیامبر]] {{صل}} == | ||
[[فاطمه بنت اسد]] [[کرامات]] و [[معجزات]] فراوانی را از [[دوران کودکی]] و [[نوجوانی]] [[پیامبر خدا]] [[نقل]] کرده است که به یک مورد اشاره میکنیم. | [[فاطمه بنت اسد]] [[کرامات]] و [[معجزات]] فراوانی را از [[دوران کودکی]] و [[نوجوانی]] [[پیامبر خدا]] [[نقل]] کرده است که به یک مورد اشاره میکنیم. | ||
از ایشان [[روایت]] شده است: در [[صحن]] [[خانه]] ما درختی بود که سالها خشک شده بود. روزی آن [[حضرت]] به نزد آن درخت آمد و دست [[مبارک]] خود را بر آن مالید، همان دم آن درخت، سبز شد و خرمای تازه آورد. من هر [[روز]] برای آن حضرت خرما جمع میکردم و در ظرفی نگاه میداشتم و چون به نزد ما میآمد خرماها را به ایشان میدادم و ایشان آنها را بیرون میبرد و بین [[کودکان]] [[بنی هاشم]] قسمت میکرد، آنها [[چهل]] [[کودک]] هم سن آن حضرت بودند. هر روز میآمدند و رطبها را که از درخت ریخته بود میچیدند و آنها را از دست یکدیگر میربودند و هرگز ندیدم آن حضرت از دست دیگری خرما بگیرد. روزی وقتی آن حضرت آمد، من عذر خواستم که امروز درخت، خرما نیاورده بود که من برای شما جمع کنم. به [[حق]] [[نور]] رویش [[سوگند]] میخورم چون این سخن را از من شنید، به سوی درختان خرما برگشت و به گونهای با آنها سخن گفت. ناگاه دیدم یکی از آن درختان به قدری [[خم]] شد که دست مبارک [[پیامبر]]{{صل}} به سر درخت میرسید و پیامبر{{صل}} آنچه میخواست از خرماها چید و باز درخت به جای خود برگشت، پس من در آن روز به درگاه [[خدا]] [[تضرع]] کردم که ای [[پروردگار]] [[آسمان]]! مرا [[فرزندی]] روزی کن که [[برادر]] و شبیه او باشد. پس در آن [[شب]] نطفه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} منعقد شد و به [[برکت]] آن حضرت هرگز پیرامون [[بت]] نگردید و غیر خدا را نپرستید<ref>مناقب آل ابیطالب، این شهر آشوب، ج۱، ص۶۴؛ العدد القویة، علامه حلی، ص۱۲۸؛ حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۳، ص۱۷۷ و ۵۲۰؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۱۳۸ و در آن به جای بیست سال، سی سال ذکر شده است. حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۳، ص۵۲۰؛ تاریخ الخمیس، دیاربکری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>. | از ایشان [[روایت]] شده است: در [[صحن]] [[خانه]] ما درختی بود که سالها خشک شده بود. روزی آن [[حضرت]] به نزد آن درخت آمد و دست [[مبارک]] خود را بر آن مالید، همان دم آن درخت، سبز شد و خرمای تازه آورد. من هر [[روز]] برای آن حضرت خرما جمع میکردم و در ظرفی نگاه میداشتم و چون به نزد ما میآمد خرماها را به ایشان میدادم و ایشان آنها را بیرون میبرد و بین [[کودکان]] [[بنی هاشم]] قسمت میکرد، آنها [[چهل]] [[کودک]] هم سن آن حضرت بودند. هر روز میآمدند و رطبها را که از درخت ریخته بود میچیدند و آنها را از دست یکدیگر میربودند و هرگز ندیدم آن حضرت از دست دیگری خرما بگیرد. روزی وقتی آن حضرت آمد، من عذر خواستم که امروز درخت، خرما نیاورده بود که من برای شما جمع کنم. به [[حق]] [[نور]] رویش [[سوگند]] میخورم چون این سخن را از من شنید، به سوی درختان خرما برگشت و به گونهای با آنها سخن گفت. ناگاه دیدم یکی از آن درختان به قدری [[خم]] شد که دست مبارک [[پیامبر]] {{صل}} به سر درخت میرسید و پیامبر {{صل}} آنچه میخواست از خرماها چید و باز درخت به جای خود برگشت، پس من در آن روز به درگاه [[خدا]] [[تضرع]] کردم که ای [[پروردگار]] [[آسمان]]! مرا [[فرزندی]] روزی کن که [[برادر]] و شبیه او باشد. پس در آن [[شب]] نطفه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} منعقد شد و به [[برکت]] آن حضرت هرگز پیرامون [[بت]] نگردید و غیر خدا را نپرستید<ref>مناقب آل ابیطالب، این شهر آشوب، ج۱، ص۶۴؛ العدد القویة، علامه حلی، ص۱۲۸؛ حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۳، ص۱۷۷ و ۵۲۰؛ الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۱۳۸ و در آن به جای بیست سال، سی سال ذکر شده است. حیوة القلوب، علامه مجلسی، ج۳، ص۵۲۰؛ تاریخ الخمیس، دیاربکری، ج۱، ص۴۶۸.</ref>. | ||
از [[امام سجاد]]{{ع}} درباره [[ابوطالب]] شؤال شده که آیا او [[مؤمن]] بود یا [[کافر]]؟، ایشان فرمود: "آری او مؤمن بود". گفتند: کسانی میپندارند او کافر بوده است؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: "ابوطالب با [[دل]] آزردگی به [[خانه]] بر میگشت و با آن [[همسر]] [[نیکوکار]] روبرو میشد و او همان سان بود. چه بسیار جای شگفت است! آیا بر [[علی بن ابیطالب]] [[طعن]] میآورند یا بر [[رسول خدا]]؟ با آنکه [[خداوند]] در آیاتی از [[قرآن]] [[پیامبر]]{{صل}} را از این که [[زن]] مؤمنی را در همسری مردی کافر باقی بگذارد، [[نهی]] کرد و این در حالی است که هیچ کس تردید ندارد [[فاطمه بنت اسد]] از [[مؤمنان]] نخستین بود و در همسری ابوطالب تا [[وفات]] او باقی ماند"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۹؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۲۴۶. جز آنکه کسی گوید آیات این حکم مدنی است. نک: همین کتاب، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۴-۵۰۵.</ref> | از [[امام سجاد]] {{ع}} درباره [[ابوطالب]] شؤال شده که آیا او [[مؤمن]] بود یا [[کافر]]؟، ایشان فرمود: "آری او مؤمن بود". گفتند: کسانی میپندارند او کافر بوده است؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: "ابوطالب با [[دل]] آزردگی به [[خانه]] بر میگشت و با آن [[همسر]] [[نیکوکار]] روبرو میشد و او همان سان بود. چه بسیار جای شگفت است! آیا بر [[علی بن ابیطالب]] [[طعن]] میآورند یا بر [[رسول خدا]]؟ با آنکه [[خداوند]] در آیاتی از [[قرآن]] [[پیامبر]] {{صل}} را از این که [[زن]] مؤمنی را در همسری مردی کافر باقی بگذارد، [[نهی]] کرد و این در حالی است که هیچ کس تردید ندارد [[فاطمه بنت اسد]] از [[مؤمنان]] نخستین بود و در همسری ابوطالب تا [[وفات]] او باقی ماند"<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۳۸۹؛ سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۲۴۶. جز آنکه کسی گوید آیات این حکم مدنی است. نک: همین کتاب، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۴-۵۰۵.</ref> | ||
===فاطمه و [[معجزات]] [[دوران کودکی پیامبر]]{{صل}}=== | === فاطمه و [[معجزات]] [[دوران کودکی پیامبر]] {{صل}} === | ||
فاطمه میگوید: | فاطمه میگوید: | ||
در [[خانه]] ما باغچه کوچکی بود که چند [[نخل]] داشت. این نخلها تازه به ثمر رسیده بودند. حدود چهل بچه هم سن و سال محمد{{صل}} اول صبح میآمدند و خرماهای زیر نخل را جمع میکردند و میخوردند. گاهی هم خرماها را از دست یکدیگر میربودند. | در [[خانه]] ما باغچه کوچکی بود که چند [[نخل]] داشت. این نخلها تازه به ثمر رسیده بودند. حدود چهل بچه هم سن و سال محمد {{صل}} اول صبح میآمدند و خرماهای زیر نخل را جمع میکردند و میخوردند. گاهی هم خرماها را از دست یکدیگر میربودند. | ||
هرگز ندیدم محمد{{صل}} خرمایی را که دیگری به سوی آن رفته بود، از [[زمین]] بردارد یا از دست کسی بیرون آورد. من و کنیزم زودتر از بچههای دیگر به باغچه میرفتیم و برای محمد{{صل}} چند دانه خرما جمع میکردیم. روزی فراموش کردیم برای او خرما جمع کنیم. هنگامی که محمد{{صل}} آمد، من از [[شرم]]، خودم را به [[خواب]] زدم و صورتم را با آستینم پوشاندم. او داخل باغچه شد و چیزی نیافت. [[کنیز]] به او گفت: ما فراموش کردیم برای تو خرما جمع کنیم. | هرگز ندیدم محمد {{صل}} خرمایی را که دیگری به سوی آن رفته بود، از [[زمین]] بردارد یا از دست کسی بیرون آورد. من و کنیزم زودتر از بچههای دیگر به باغچه میرفتیم و برای محمد {{صل}} چند دانه خرما جمع میکردیم. روزی فراموش کردیم برای او خرما جمع کنیم. هنگامی که محمد {{صل}} آمد، من از [[شرم]]، خودم را به [[خواب]] زدم و صورتم را با آستینم پوشاندم. او داخل باغچه شد و چیزی نیافت. [[کنیز]] به او گفت: ما فراموش کردیم برای تو خرما جمع کنیم. | ||
محمد{{صل}} به باغچه برگشت و به نخل اشاره کرد. نخل، میوه خود را در دسترس محمد{{صل}} قرار داد و او از خرمای آن میل کرد. بعد آن شاخه به جای خود برگشت<ref>العدد القویه، ص۱۲۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>. | محمد {{صل}} به باغچه برگشت و به نخل اشاره کرد. نخل، میوه خود را در دسترس محمد {{صل}} قرار داد و او از خرمای آن میل کرد. بعد آن شاخه به جای خود برگشت<ref>العدد القویه، ص۱۲۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۸۳.</ref>. | ||
با دیدن این [[معجزه]]، [[ترس]] بر من [[غلبه]] کرد و نزد [[ابوطالب]] آمدم و ماجرا را به ایشان گفتم. ابوطالب گفت: آرام باش و این ماجرا را جایی نگو. شاید خوابی [[دروغین]] باشد. گفتم: نه، به [[خدا]] قسم! بلکه به [[یقین]] در حال [[بیداری]] بود؛ نه در حال خواب. من به خدا امیدوارم که این [[گمان]] مرا نسبت به محمد ثابت نماید و آن طور باشد که با [[خدمت]] به او، به من [[بشارت]] داده شده است و من به جهت [[کفالت]] آن بزرگوار، [[رستگار]] گردم<ref>الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۹.</ref>. | با دیدن این [[معجزه]]، [[ترس]] بر من [[غلبه]] کرد و نزد [[ابوطالب]] آمدم و ماجرا را به ایشان گفتم. ابوطالب گفت: آرام باش و این ماجرا را جایی نگو. شاید خوابی [[دروغین]] باشد. گفتم: نه، به [[خدا]] قسم! بلکه به [[یقین]] در حال [[بیداری]] بود؛ نه در حال خواب. من به خدا امیدوارم که این [[گمان]] مرا نسبت به محمد ثابت نماید و آن طور باشد که با [[خدمت]] به او، به من [[بشارت]] داده شده است و من به جهت [[کفالت]] آن بزرگوار، [[رستگار]] گردم<ref>الخرایج و الجرایح، ص۱۱۰؛ اثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۷۹.</ref>. | ||
==[[اسلام آوردن]] فاطمه== | == [[اسلام آوردن]] فاطمه == | ||
زمانی که [[فرستاده الهی]] [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای واحد یگانه و سبک شمردن [[بتها]] و تندیسهائی که مردم آنها را به جای [[خدا]]، [[پروردگار]] خویش گرفته بودند، دعوتش را آغاز کرد، فاطمه و شوهر و فرزندانش در [[پذیرفتن]] [[دعوت]] او و [[ایمان]] به رسالتش و [[اخلاص]] ورزیدن با وی در پنهان و آشکار پیشی گرفتند <ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶.</ref>. | زمانی که [[فرستاده الهی]] [[مردم]] را به [[پرستش]] خدای واحد یگانه و سبک شمردن [[بتها]] و تندیسهائی که مردم آنها را به جای [[خدا]]، [[پروردگار]] خویش گرفته بودند، دعوتش را آغاز کرد، فاطمه و شوهر و فرزندانش در [[پذیرفتن]] [[دعوت]] او و [[ایمان]] به رسالتش و [[اخلاص]] ورزیدن با وی در پنهان و آشکار پیشی گرفتند <ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۷ - ۵۶.</ref>. | ||
از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده فرمود: "فاطمه بنت اسد، [[مادر]] [[علی بن ابی طالب]]، یازدهمین زنی بود که [[اسلام]] آورد و او از کسانی بود که در واقعه [[بدر]] حاضر شد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴.</ref>. "ایمان فاطمه چنان برجسته است که به آن برای [[اثبات]] [[ایمان ابوطالب]] [[استدلال]] میشود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. | از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده فرمود: "فاطمه بنت اسد، [[مادر]] [[علی بن ابی طالب]]، یازدهمین زنی بود که [[اسلام]] آورد و او از کسانی بود که در واقعه [[بدر]] حاضر شد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴.</ref>. "ایمان فاطمه چنان برجسته است که به آن برای [[اثبات]] [[ایمان ابوطالب]] [[استدلال]] میشود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۲۴۶.</ref>. | ||
در [[مقاتل الطالبیین]] از [[زبیر بن عوام]] [[نقل]] میکند: وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و با دروغ فرزند حرامزادهای را که پیش دست و پای آنان است بر (شوهر) خویش نبندند و در هیچ کار شایستهای سر از فرمان تو نپیچند، با آنان بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد، [[فاطمه بنت اسد]] شنید که [[نبی اکرم]]{{صل}} زنان را به بیعت فرا میخواند و او اولین زنی بود که با آن [[حضرت]]{{صل}} بعد از [[نزول]] این آیه بیعت کرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴.</ref>. | در [[مقاتل الطالبیین]] از [[زبیر بن عوام]] [[نقل]] میکند: وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و با دروغ فرزند حرامزادهای را که پیش دست و پای آنان است بر (شوهر) خویش نبندند و در هیچ کار شایستهای سر از فرمان تو نپیچند، با آنان بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.</ref> نازل شد، [[فاطمه بنت اسد]] شنید که [[نبی اکرم]] {{صل}} زنان را به بیعت فرا میخواند و او اولین زنی بود که با آن [[حضرت]] {{صل}} بعد از [[نزول]] این آیه بیعت کرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴.</ref>. | ||
نقل شده، روزی پیامبر و [[علی]]{{ع}} در حال [[خواندن نماز]] بودند و علی{{ع}} در سمت راست پیامبر{{صل}} [[ایستاده]] بود. [[ابوطالب]] به [[جعفر]] گفت: به پهلوی پسر عمویت بپیوند و در سمت چپ وی [[نمازگزار]]<ref>{{عربی|"صَلِّ جَنَاحَ اِبْنِ عَمِّكَ | نقل شده، روزی پیامبر و [[علی]] {{ع}} در حال [[خواندن نماز]] بودند و علی {{ع}} در سمت راست پیامبر {{صل}} [[ایستاده]] بود. [[ابوطالب]] به [[جعفر]] گفت: به پهلوی پسر عمویت بپیوند و در سمت چپ وی [[نمازگزار]]<ref>{{عربی|"صَلِّ جَنَاحَ اِبْنِ عَمِّكَ وَصَلِّ عَن يَسَارُهُ"}}</ref> جعفر بدون درنگ در سمت چپ پیامبر {{صل}} به [[نماز]] ایستاد. ابوطالب از دیدن این صحنه بسیار مسرور شد و در حالی که از [[خانه رسول خدا]] خارج میشد اشعاری در [[تشویق]] فرزندانش برای [[حمایت از پیامبر]] سرود. از این نقل استفاده میشود ابوطالب و جعفر نماز را میشناختند و میدانستند چیست، لذا از دیدن آن صحنه تعجب نکردند و نپرسیدند این چه کاری است. جعفر نیز بیدرنگ به نماز ایستاد بدون آنکه بپرسد چگونه نماز بخوانم. | ||
[[ابن عساکر]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۲، ص۱۲۶.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۰.</ref> از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] کردهاند که [[جعفر]] پیش از [[اسلام]] نیز [[موحد]] بوده و هیچگاه [[بت]] نپرستیده است. پس از جعفر، [[زید بن حارثه]] سومین مردی بود که به [[پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] آورد. [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]] نیز دومین زنی بود که اسلام را پذیرفت<ref>پیامآور رحمت، سید علی میرشریفی، متن، ص۲۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۵-۵۰۶.</ref> | [[ابن عساکر]]<ref>تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۲، ص۱۲۶.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>الامالی، شیخ صدوق، ص۷۰.</ref> از [[رسول خدا]] {{صل}} [[نقل]] کردهاند که [[جعفر]] پیش از [[اسلام]] نیز [[موحد]] بوده و هیچگاه [[بت]] نپرستیده است. پس از جعفر، [[زید بن حارثه]] سومین مردی بود که به [[پیامبر]] {{صل}} [[ایمان]] آورد. [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]] نیز دومین زنی بود که اسلام را پذیرفت<ref>پیامآور رحمت، سید علی میرشریفی، متن، ص۲۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۵-۵۰۶.</ref> | ||
===فاطمه پیشگام در [[پذیرش اسلام]]=== | === فاطمه پیشگام در [[پذیرش اسلام]] === | ||
[[امام صادق]]{{صل}} فرمود: | [[امام صادق]] {{صل}} فرمود: | ||
هنگامی که [[رسول خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، در ابتدا عده کمی از [[مردم]] جزیرةالعرب [[دعوت]] آن [[حضرت]] را لبیک گفتند، که معروف به سبقتگیرندگان به [[اسلام]] هستند. | هنگامی که [[رسول خدا]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد، در ابتدا عده کمی از [[مردم]] جزیرةالعرب [[دعوت]] آن [[حضرت]] را لبیک گفتند، که معروف به سبقتگیرندگان به [[اسلام]] هستند. | ||
[[شیخ عباس قمی]] مینویسد: | [[شیخ عباس قمی]] مینویسد: | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۶: | ||
فاطمه بنت اسد از نخستین مهاجرینی است که همراه فرزندش [[امیرالمؤمنین]] به [[مدینه]] رفت. | فاطمه بنت اسد از نخستین مهاجرینی است که همراه فرزندش [[امیرالمؤمنین]] به [[مدینه]] رفت. | ||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «فاطمه، دختر اسد، مادر امیرالمؤمنین{{ع}}، از اولین زنانی بود که به سوی پیامبر از مکه به مدینه، [[مهاجرت]] نمود و او از دلسوزترین [[مردمان]] به [[پیامبر]] بود»<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۶.</ref>. | [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: «فاطمه، دختر اسد، مادر امیرالمؤمنین {{ع}}، از اولین زنانی بود که به سوی پیامبر از مکه به مدینه، [[مهاجرت]] نمود و او از دلسوزترین [[مردمان]] به [[پیامبر]] بود»<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۶.</ref>. | ||
بنابراین، [[فاطمه بنت اسد]] طبق مفاد [[آیه]] فوق از کسانی است که [[خدا]] از او [[راضی]] است و او نیز از [[خداوند]] [[رضایت]] دارد و در باغهای بهشتی متنعم به [[نعمت]] همیشگی خداوند است. [[وعده]] [[بهشت]] در بخشی از [[زیارتنامه]] آن بانوی ارجمند نیز ذکر شده است: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ}}<ref>مفاتیح الجنان.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۰.</ref>. | بنابراین، [[فاطمه بنت اسد]] طبق مفاد [[آیه]] فوق از کسانی است که [[خدا]] از او [[راضی]] است و او نیز از [[خداوند]] [[رضایت]] دارد و در باغهای بهشتی متنعم به [[نعمت]] همیشگی خداوند است. [[وعده]] [[بهشت]] در بخشی از [[زیارتنامه]] آن بانوی ارجمند نیز ذکر شده است: {{متن حدیث|وَ جَعَلَ الْجَنَّةَ مَنْزِلَكِ وَ مَأْوَاكِ}}<ref>مفاتیح الجنان.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۰.</ref>. | ||
==[[هجرت]] فاطمه به [[مدینه]]== | == [[هجرت]] فاطمه به [[مدینه]] == | ||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین، اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد<ref>این با آنچه که علی{{ع}}، مادرش فاطمه و سایر فاطمههای هاشمی را به مدینه برد، منافاتی ندارد و بعید نیست که وی ملازم با علی{{ع}} و پا برهنه به مدینه هجرت کرده باشد.</ref>. [[علامه امینی]] از [[سبط ابن جوزی]] نقل میکند بانوی گرانقدر فاطمه بنت اسد نه تنها پیاده بلکه با پای برهنه هجرت فرموده است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. برخی گفتهاند، فاطمه پیش از هجرت از [[دنیا]] رفت ولی درست آن است که وی هجرت کرد و در مدینه از دنیا رفت و [[شعبی]] نیز به این نظر [[معتقد]] است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. | [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین، اولین زنی بود که پیاده از [[مکه]] به سوی مدینه هجرت کرد<ref>این با آنچه که علی {{ع}}، مادرش فاطمه و سایر فاطمههای هاشمی را به مدینه برد، منافاتی ندارد و بعید نیست که وی ملازم با علی {{ع}} و پا برهنه به مدینه هجرت کرده باشد.</ref>. [[علامه امینی]] از [[سبط ابن جوزی]] نقل میکند بانوی گرانقدر فاطمه بنت اسد نه تنها پیاده بلکه با پای برهنه هجرت فرموده است<ref>الغدیر، علامه امینی (ترجمه: جمعی از مترجمان)، ج۱۱، ص۴۴.</ref>. برخی گفتهاند، فاطمه پیش از هجرت از [[دنیا]] رفت ولی درست آن است که وی هجرت کرد و در مدینه از دنیا رفت و [[شعبی]] نیز به این نظر [[معتقد]] است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref>. | ||
ماجرای هجرت فواطم به همراه [[امام علی]]{{ع}} بنا به گزارش کتابهای [[تاریخ]]، چنین است که امیرالمؤمنین{{ع}} به [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} در مکه ماند و اعلام کرد هر کس نزد [[محمد]]{{صل}} امانتی دارد، بیاید بگیرد. پس از سه شبانه [[روز]] توقف در مکه و سپردن [[امانتها]] به صاحبانشان همراه [[زنان]] [[هاشمی]] و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] رسول خدا{{صل}}، [[ابو واقد]]، فرستاده رسول خدا{{صل}}، [[سوده]]، [[همسر رسول خدا]] و [[ام کلثوم]] دختر آن [[حضرت]] و مسلمانانی که تا آن روز هجرت نکرده بودند، به سوی مدینه حرکت کرد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و در [[دل]] [[شب]] از [[راه]] [[ذی طوی]] رهسپار یثرب شد. به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] جاسوسان [[قریش]] از هجرت دسته جمعی [[علی آگاه]] شدند و به تعقیب آنان پرداختند و در منطقه ضجنان به کاروان [[علی]]{{ع}} رسیدند و از او خواستند کاروان را به [[مکه]] باز گرداند. سخنان زیادی میان آنان و علی{{ع}} رد و بدل شد. در این حال [[شیون]] [[زنان]] به [[آسمان]] بلند بود. علی{{ع}} دید که جز [[دفاع از حریم اسلام]] و [[مسلمانان]] چاره دیگری ندارد؛ از این رو [[حضرت]] قهرمانانه به [[دفاع]] برخاست و [[قریشیان]] را سخت [[تهدید]] کرد و فرمود: هر کس میخواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود نزدیک بیاید!" قریشیان چون با این پاسخ کوبنده روبرو شدند از درگیری با علی{{ع}} خودداری کرده به مکه بازگشتند. علی{{ع}} که [[جوانی]] بیست و سه ساله بود زنان را سوار بر مرکبها کرد و خود پیاده [[راه]] پیمود و به سبب طولانی بودن مسافت، پاهای وی به [[سختی]] مجروح و از آنها [[خون]] جاری شد. او همراه کاروان کوچک خود شبها راه میرفت و روزها پنهان میشد تا سرانجام [[روز]] پانزدهم [[ربیع الاول]] به دهکده [[قبا]] رسید<ref>الامالی، شیخ طوسی (جزء شانزدهم)، ص۶۸۶ - ۶۸۹.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۵.</ref> و [[ابن شاکر]]<ref>عیون التواریخ، ابن شاکر، ج۱، ص۱۰۲.</ref> [[نقل]] کردهاند: هنگامی که علی{{ع}} با پاهای زخمی به قبا، وارد شد، [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "علی را بگویید نزد من بیاید". گفتند: نمیتواند راه برود. پس خود حضرت نزد علی{{ع}} رفت و وی را در آغوش گرفت و چون ورم و زخمهای پاهایش را دید، [[گریه]] کرد<ref>فروغ ابدیت، سبحانی، ص۴۳۴.</ref>. | ماجرای هجرت فواطم به همراه [[امام علی]] {{ع}} بنا به گزارش کتابهای [[تاریخ]]، چنین است که امیرالمؤمنین {{ع}} به [[دستور]] [[رسول خدا]] {{صل}} در مکه ماند و اعلام کرد هر کس نزد [[محمد]] {{صل}} امانتی دارد، بیاید بگیرد. پس از سه شبانه [[روز]] توقف در مکه و سپردن [[امانتها]] به صاحبانشان همراه [[زنان]] [[هاشمی]] و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] رسول خدا {{صل}}، [[ابو واقد]]، فرستاده رسول خدا {{صل}}، [[سوده]]، [[همسر رسول خدا]] و [[ام کلثوم]] دختر آن [[حضرت]] و مسلمانانی که تا آن روز هجرت نکرده بودند، به سوی مدینه حرکت کرد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۴.</ref> و در [[دل]] [[شب]] از [[راه]] [[ذی طوی]] رهسپار یثرب شد. به [[روایت]] [[شیخ طوسی]] جاسوسان [[قریش]] از هجرت دسته جمعی [[علی آگاه]] شدند و به تعقیب آنان پرداختند و در منطقه ضجنان به کاروان [[علی]] {{ع}} رسیدند و از او خواستند کاروان را به [[مکه]] باز گرداند. سخنان زیادی میان آنان و علی {{ع}} رد و بدل شد. در این حال [[شیون]] [[زنان]] به [[آسمان]] بلند بود. علی {{ع}} دید که جز [[دفاع از حریم اسلام]] و [[مسلمانان]] چاره دیگری ندارد؛ از این رو [[حضرت]] قهرمانانه به [[دفاع]] برخاست و [[قریشیان]] را سخت [[تهدید]] کرد و فرمود: هر کس میخواهد بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود نزدیک بیاید!" قریشیان چون با این پاسخ کوبنده روبرو شدند از درگیری با علی {{ع}} خودداری کرده به مکه بازگشتند. علی {{ع}} که [[جوانی]] بیست و سه ساله بود زنان را سوار بر مرکبها کرد و خود پیاده [[راه]] پیمود و به سبب طولانی بودن مسافت، پاهای وی به [[سختی]] مجروح و از آنها [[خون]] جاری شد. او همراه کاروان کوچک خود شبها راه میرفت و روزها پنهان میشد تا سرانجام [[روز]] پانزدهم [[ربیع الاول]] به دهکده [[قبا]] رسید<ref>الامالی، شیخ طوسی (جزء شانزدهم)، ص۶۸۶ - ۶۸۹.</ref>. [[ابن اثیر]]<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۷۵.</ref> و [[ابن شاکر]]<ref>عیون التواریخ، ابن شاکر، ج۱، ص۱۰۲.</ref> [[نقل]] کردهاند: هنگامی که علی {{ع}} با پاهای زخمی به قبا، وارد شد، [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "علی را بگویید نزد من بیاید". گفتند: نمیتواند راه برود. پس خود حضرت نزد علی {{ع}} رفت و وی را در آغوش گرفت و چون ورم و زخمهای پاهایش را دید، [[گریه]] کرد<ref>فروغ ابدیت، سبحانی، ص۴۳۴.</ref>. | ||
در برخی [[اخبار]] آمده است که پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} نامهای نوشت و چون [[نامه]] پیامبر{{صل}} به آن حضرت رسید، برای زنان همراه خود شترانی خرید و آماده بیرون رفتن از مکه شد و به مستضعفانی که در مکه مانده بودند، فرمود: " شبانه و پنهانی به [[کوه ذی طوی]] بروند و خود به همراه فواطم و [[ام ایمن]]، خدمتکار پیامبر و [[ابو واقد لیثی]] از مکه بیرون آمده و به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. چون [[ابو واقد]]، شتران را با شتاب میبرد، [[علی]]{{ع}} به او فرمود: " [[ابو واقد]]، با [[زنان]] [[مدارا]] کن. "سپس خود زمام شتران را گرفته به [[راه]] افتاد<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. سپس به مسیر خویش ادامه داد تا به ضجنان رسید و در آنجا یک شبانه [[روز]] توقف کرد و در این مدت، عدهای از [[مؤمنان]] [[ناتوان]] که در میان آنها [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]]{{صل}} نیز بود، به وی ملحق شدند. او آن [[شب]] را به همراه [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه دختر رسول الله]]{{صل}} و فاطمه دختر [[زبیر]] [[شب زندهداری]] کرده و [[نماز]] خواندند و [[خدا]] را در [[قیام]] و [[قعود]] و در همه حال یاد کردند و همین کار را ادامه دادند تا [[فجر]]، طلوع کرد و علی{{ع}} نماز را به [[جماعت]] برای آنها برگزار کرد. سپس حرکت خود را [[منزل]] به منزل ادامه دادند و آن [[حضرت]] هیچگاه از [[یاد خدا]] [[غافل]] نشد و فواطم و دیگر همراهان نیز همین گونه بودند تا به [[مدینه]] رسیدند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۷-۵۰۹.</ref> | در برخی [[اخبار]] آمده است که پیامبر {{صل}} به علی {{ع}} نامهای نوشت و چون [[نامه]] پیامبر {{صل}} به آن حضرت رسید، برای زنان همراه خود شترانی خرید و آماده بیرون رفتن از مکه شد و به مستضعفانی که در مکه مانده بودند، فرمود: " شبانه و پنهانی به [[کوه ذی طوی]] بروند و خود به همراه فواطم و [[ام ایمن]]، خدمتکار پیامبر و [[ابو واقد لیثی]] از مکه بیرون آمده و به سوی [[مدینه]] به راه افتادند. چون [[ابو واقد]]، شتران را با شتاب میبرد، [[علی]] {{ع}} به او فرمود: " [[ابو واقد]]، با [[زنان]] [[مدارا]] کن. "سپس خود زمام شتران را گرفته به [[راه]] افتاد<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>. سپس به مسیر خویش ادامه داد تا به ضجنان رسید و در آنجا یک شبانه [[روز]] توقف کرد و در این مدت، عدهای از [[مؤمنان]] [[ناتوان]] که در میان آنها [[ام ایمن]]، [[کنیز]] [[رسول خدا]] {{صل}} نیز بود، به وی ملحق شدند. او آن [[شب]] را به همراه [[فاطمه بنت اسد]] و [[فاطمه دختر رسول الله]] {{صل}} و فاطمه دختر [[زبیر]] [[شب زندهداری]] کرده و [[نماز]] خواندند و [[خدا]] را در [[قیام]] و [[قعود]] و در همه حال یاد کردند و همین کار را ادامه دادند تا [[فجر]]، طلوع کرد و علی {{ع}} نماز را به [[جماعت]] برای آنها برگزار کرد. سپس حرکت خود را [[منزل]] به منزل ادامه دادند و آن [[حضرت]] هیچگاه از [[یاد خدا]] [[غافل]] نشد و فواطم و دیگر همراهان نیز همین گونه بودند تا به [[مدینه]] رسیدند<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۷-۵۰۹.</ref> | ||
===[[نزول]] آیاتی در [[شأن]] علی{{ع}} و همراهان ایشان=== | === [[نزول]] آیاتی در [[شأن]] علی {{ع}} و همراهان ایشان === | ||
[[نقل]] شده قبل از ورود آنها به مدینه این [[آیات]] در شأن آنها نازل شد و [[پیامبر اکرم]]{{صل}} آنها را [[تلاوت]] فرمود<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۶.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الأَلْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ }}<ref>بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است.(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار. پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود. پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بیگمان تو در وعده (خود) خلاف نمیورزی. آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد | [[نقل]] شده قبل از ورود آنها به مدینه این [[آیات]] در شأن آنها نازل شد و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آنها را [[تلاوت]] فرمود<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۲، ص۱۷۶.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الأَلْبَابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ رَبَّنَا إِنَّكَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِي لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأَبْرَارِ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَى رُسُلِكَ وَلاَ تُخْزِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّكَ لاَ تُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِي سَبِيلِي وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّن عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ }}<ref>بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است. (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار. پروردگارا! هر که را به آتش (دوزخ) درآوری، خوار کردهای و ستمگران را یاوری نخواهد بود. پروردگارا! ما شنیدیم فرا خوانندهای به ایمان فرا میخواند که به پروردگار خود ایمان آورید! و ایمان آوردیم؛ پروردگارا، گناهان ما را بیامرز و از بدیهای ما چشم بپوش و ما را با نیکان بمیران. پروردگارا! و آنچه با پیامبرانت به ما وعده کردی عطا کن و روز رستخیز ما را خوار مگردان؛ بیگمان تو در وعده (خود) خلاف نمیورزی. آنگاه پروردگارشان به آنان پاسخ داد که: من پاداش انجام دهنده هیچ کاری را از شما چه مرد و چه زن- که همانند یکدیگرید- تباه نمیگردانم بنابراین بیگمان از گناه آنان که مهاجرت کردند و از دیار خود رانده شدند و در راه من آزار دیدند و کارزار کردند یا کشته شدند چشم میپوشم و آنان را به بوستانهایی در خواهم آورد که از بن آنها جویباران روان است، به پاداشی از نزد خداوند؛ و پاداش نیک (تنها) نزد خداوند است؛ آل عمران: ۱۹۱-۱۹۵.</ref>. | ||
در این [[آیات]] منظور از ذکر، [[حضرت علی]]{{ع}} است و منظور از انثی، فواطم هستند و [[علی]]{{ع}} از فواطم و آنها از علی{{ع}} هستند. پس [[رسول خدا]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: "ای علی، تو اولین نفر از این [[امت]] هستی که به خدا و رسولش [[ایمان]] آوردی و اولین کسی هستی که به سوی خدا و رسولش [[هجرت]] کردی و آخرین کسی هستی که از رسول خدا جدا میشوی. قسم به آنکه جانم در دست اوست، هیچ مؤمنی تو را [[دوست]] ندارد، مگر کسی که [[خداوند]] [[قلب]] او را برای ایمان [[امتحان]] کرده باشد و کسی به جز [[منافق]] یا [[کافر]] با تو [[دشمنی]] نمیورزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۹-۵۱۰.</ref> | در این [[آیات]] منظور از ذکر، [[حضرت علی]] {{ع}} است و منظور از انثی، فواطم هستند و [[علی]] {{ع}} از فواطم و آنها از علی {{ع}} هستند. پس [[رسول خدا]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: "ای علی، تو اولین نفر از این [[امت]] هستی که به خدا و رسولش [[ایمان]] آوردی و اولین کسی هستی که به سوی خدا و رسولش [[هجرت]] کردی و آخرین کسی هستی که از رسول خدا جدا میشوی. قسم به آنکه جانم در دست اوست، هیچ مؤمنی تو را [[دوست]] ندارد، مگر کسی که [[خداوند]] [[قلب]] او را برای ایمان [[امتحان]] کرده باشد و کسی به جز [[منافق]] یا [[کافر]] با تو [[دشمنی]] نمیورزد"<ref>الامالی، شیخ طوسی، الجزء السادس عشر، ص۶۸۶ - ۶۹۸؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۴۲۳ - ۴۲۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی، ج۲، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۰۹-۵۱۰.</ref> | ||
==[[هدیه]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[فاطمه بنت اسد]]== | == [[هدیه]] [[پیامبر]] {{صل}} به [[فاطمه بنت اسد]] == | ||
از [[جعده بن هبیره مخزومی]] از علی{{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: به رسول خدا{{صل}} پارچه راهراه و ابریشمی هدیه شد و ایشان آن را برای من فرستاد. از ایشان پرسیدم: با آن چه کنم؟ آیا آن را بپوشم؟ پیامبر فرمود: "آیا برای تو [[راضی]] میشوم به آنچه که برای خود نمیپسندم؟! آن را به روسریهایی تقسیم کن و به فاطمه (در برخی نقلها فواطم)<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۴۵۸؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینی، ج۲، ص۱۱۸۹؛ باب لبس الحریر والذهب للنساء شماره۳۵۹۶.</ref> هدیه کن "، لذا آن را به چهار قسمت تقسیم کردم و یک قسمت را به [[فاطمه دختر اسد]]، یک قسمت را به [[فاطمه دختر محمد]]{{صل}} و یک قسمت را به فاطمه دختر [[حمزه]] دادم. و فاطمه دیگری را نام برد که من نامش را فراموش کردم<ref>اسدالغابه، این اثیر، ج۵، ص۵۱۸؛ الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۱۶۱ به شماره ۸۳۲، چنان که در حاشیه أنساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۷ - ۳۶ از محقق محمودی آمده است. از این خبر به دست میآید که پوشیدن حریر برای مرد حرام، ولی برای زنان جایز بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref> | از [[جعده بن هبیره مخزومی]] از علی {{ع}} [[نقل]] شده که فرمود: به رسول خدا {{صل}} پارچه راهراه و ابریشمی هدیه شد و ایشان آن را برای من فرستاد. از ایشان پرسیدم: با آن چه کنم؟ آیا آن را بپوشم؟ پیامبر فرمود: "آیا برای تو [[راضی]] میشوم به آنچه که برای خود نمیپسندم؟! آن را به روسریهایی تقسیم کن و به فاطمه (در برخی نقلها فواطم)<ref>البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۴۵۸؛ سنن ابن ماجة، محمد بن یزید قزوینی، ج۲، ص۱۱۸۹؛ باب لبس الحریر والذهب للنساء شماره۳۵۹۶.</ref> هدیه کن "، لذا آن را به چهار قسمت تقسیم کردم و یک قسمت را به [[فاطمه دختر اسد]]، یک قسمت را به [[فاطمه دختر محمد]] {{صل}} و یک قسمت را به فاطمه دختر [[حمزه]] دادم. و فاطمه دیگری را نام برد که من نامش را فراموش کردم<ref>اسدالغابه، این اثیر، ج۵، ص۵۱۸؛ الاصابة، ابن حجر، ج۸، ص۱۶۱ به شماره ۸۳۲، چنان که در حاشیه أنساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۷ - ۳۶ از محقق محمودی آمده است. از این خبر به دست میآید که پوشیدن حریر برای مرد حرام، ولی برای زنان جایز بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref> | ||
==حضور در [[عروسی حضرت فاطمه]]{{ع}} و [[تولد امام حسن مجتبی]]{{ع}}== | == حضور در [[عروسی حضرت فاطمه]] {{ع}} و [[تولد امام حسن مجتبی]] {{ع}} == | ||
از خبری که [[بلاذری]] درباره تقسیم [[کار در خانه]] میان فاطمه، [[دختر رسول خدا]] و [[فاطمه بنت اسد]] که [[علی]]{{ع}} انجام داد و مطلبی که [[ابن اثیر]] درباره [[هدیه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به علی{{ع}} [[نقل]] کرده، فهمیده میشود فاطمه بنت اسد هنگام [[ازدواج حضرت علی]] و زهرا{{عم}} زنده بوده و در [[مراسم]] حضور داشته است، اگر چه نامی از او در کتابها نیامده است. همچنین از [[تاریخ]] [[وفات]] فاطمه به دست میآید او بعد از [[تولد امام حسن]]{{ع}} از [[دنیا]] رفته است؛ اما با این وجود از حضور وی در این دو مراسم مطلبی نقل نشده و به جای وی اسم [[اسماء بنت عمیس]]، تصحیف شده [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]] که خواستگاری از [[زنان]] را انجام میداد، به چشم میخورد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref> | از خبری که [[بلاذری]] درباره تقسیم [[کار در خانه]] میان فاطمه، [[دختر رسول خدا]] و [[فاطمه بنت اسد]] که [[علی]] {{ع}} انجام داد و مطلبی که [[ابن اثیر]] درباره [[هدیه]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به علی {{ع}} [[نقل]] کرده، فهمیده میشود فاطمه بنت اسد هنگام [[ازدواج حضرت علی]] و زهرا {{عم}} زنده بوده و در [[مراسم]] حضور داشته است، اگر چه نامی از او در کتابها نیامده است. همچنین از [[تاریخ]] [[وفات]] فاطمه به دست میآید او بعد از [[تولد امام حسن]] {{ع}} از [[دنیا]] رفته است؛ اما با این وجود از حضور وی در این دو مراسم مطلبی نقل نشده و به جای وی اسم [[اسماء بنت عمیس]]، تصحیف شده [[اسماء بنت یزید بن سکن انصاری]] که خواستگاری از [[زنان]] را انجام میداد، به چشم میخورد<ref>تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۲، ص۶۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۱.</ref> | ||
===تقسیم کارِ [[خانه]] بین فاطمه بنت اسد و [[فاطمه زهرا]]{{س}}=== | === تقسیم کارِ [[خانه]] بین فاطمه بنت اسد و [[فاطمه زهرا]] {{س}} === | ||
[[بلاذری]] با [[سند]] خود از علی{{ع}} [[روایت]] میکند او بعد از [[ازدواج]] با فاطمه [[زهرا]] به مادرش فرمود: "فاطمه دختر رسول خدا{{صل}} را در کارهای خارج از خانه مانند آب آوردن و غیره [[یاری]] کن و او هم در کارهای داخلی خانه مانند [[آسیا]] کردن و خمیر کردن آرد و غیره به تو کمک میکند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۸ - ۳۷ و در الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۳-۱۸۹۴ ترجمه شماره (۴۰۵۷)؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۶۱ و ج۸، ص۲۶۹؛ این در حالی است که شیخ طوسی در امالی، از امام صادق{{ع}} روایت میکند که فرمود: حضرت علی{{ع}} هیزم و آب میآورد و منزل را جاروب میکرد و فاطمه{{س}} آرد آسیاب و خمیر میکرد و نان میپخت. شاید این کمکها بعد از وفات مادرش فاطمه بنت اسد بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲.</ref> | [[بلاذری]] با [[سند]] خود از علی {{ع}} [[روایت]] میکند او بعد از [[ازدواج]] با فاطمه [[زهرا]] به مادرش فرمود: "فاطمه دختر رسول خدا {{صل}} را در کارهای خارج از خانه مانند آب آوردن و غیره [[یاری]] کن و او هم در کارهای داخلی خانه مانند [[آسیا]] کردن و خمیر کردن آرد و غیره به تو کمک میکند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۳۸ - ۳۷ و در الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۸۹۳-۱۸۹۴ ترجمه شماره (۴۰۵۷)؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۵۱۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۶۱ و ج۸، ص۲۶۹؛ این در حالی است که شیخ طوسی در امالی، از امام صادق {{ع}} روایت میکند که فرمود: حضرت علی {{ع}} هیزم و آب میآورد و منزل را جاروب میکرد و فاطمه {{س}} آرد آسیاب و خمیر میکرد و نان میپخت. شاید این کمکها بعد از وفات مادرش فاطمه بنت اسد بوده است.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲.</ref> | ||
==[[گریه]] فاطمه{{ع}} از فشار قبر و [[حشر]] [[قیامت]]== | == [[گریه]] فاطمه {{ع}} از فشار قبر و [[حشر]] [[قیامت]] == | ||
یکی از علامات [[مؤمن]] این است که [[دل]] به دنیا نمیبندد؛ بلکه همیشه به [[فکر]] [[برزخ]] و قیامت است و سعی میکند تا برای [[آخرت]] خود توشهای فراهم کند. | یکی از علامات [[مؤمن]] این است که [[دل]] به دنیا نمیبندد؛ بلکه همیشه به [[فکر]] [[برزخ]] و قیامت است و سعی میکند تا برای [[آخرت]] خود توشهای فراهم کند. | ||
علی{{ع}} میفرماید: | علی {{ع}} میفرماید: | ||
{{متن حدیث|أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ يَوْمِ خُرُوجِكُمْ مِنَ الْقُبُورِ وَ قِيَامِكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تُهَوَّنْ عَلَيْكُمُ الْمَصَائِبُ}}<ref>سفینة البحار، ج۸ ص۱۱۹.</ref>. بسیار به [[یاد مرگ]] و خارج شدن از قبر و قرار گرفتن در [[محکمه عدل الهی]] باشید تا [[مصائب]] این دنیا برای شما آسان گردد. | {{متن حدیث|أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ يَوْمِ خُرُوجِكُمْ مِنَ الْقُبُورِ وَ قِيَامِكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تُهَوَّنْ عَلَيْكُمُ الْمَصَائِبُ}}<ref>سفینة البحار، ج۸ ص۱۱۹.</ref>. بسیار به [[یاد مرگ]] و خارج شدن از قبر و قرار گرفتن در [[محکمه عدل الهی]] باشید تا [[مصائب]] این دنیا برای شما آسان گردد. | ||
فاطمه بنت اسد، مادر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، از [[ترس]] قبر و قیامت، ناله سر میداد. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: | فاطمه بنت اسد، مادر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، از [[ترس]] قبر و قیامت، ناله سر میداد. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: | ||
وقتی فاطمه شنید که پیامبر فرمود: [[مردم]] در [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میگردند، ناله سر داد و گفت: وای از [[رسوایی]] آن [[روز]]! وقتی شنید که پیامبر از فشار قبر سخن میگوید، باز هم فریاد فاطمه بلند شد و بسیار گریست و گفت: وای از [[ناتوانی]] آن روز! [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: من از [[خدا]] میخواهم که تو را کفایت نموده، از فشار قبر آسوده کند<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۶.</ref>. | وقتی فاطمه شنید که پیامبر فرمود: [[مردم]] در [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میگردند، ناله سر داد و گفت: وای از [[رسوایی]] آن [[روز]]! وقتی شنید که پیامبر از فشار قبر سخن میگوید، باز هم فریاد فاطمه بلند شد و بسیار گریست و گفت: وای از [[ناتوانی]] آن روز! [[رسول خدا]] {{صل}} به او فرمود: من از [[خدا]] میخواهم که تو را کفایت نموده، از فشار قبر آسوده کند<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۶.</ref>. | ||
هر که ایمانش بسیار باشد، ترس او از قبر و قیامت شدید است. فاطمه بنت اسد از [[بانوان]] باایمانی بود که از قبر و قیامت به شدت میترسید.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۳.</ref>. | هر که ایمانش بسیار باشد، ترس او از قبر و قیامت شدید است. فاطمه بنت اسد از [[بانوان]] باایمانی بود که از قبر و قیامت به شدت میترسید.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۳.</ref>. | ||
==[[وصیت]] فاطمه بنت اسد== | == [[وصیت]] فاطمه بنت اسد == | ||
فاطمه بنت اسد ۶۰ یا ۶۵ سال با [[افتخار]] در این [[جهان]] زیست و به [[تربیت پیامبر]] و علی{{ع}} پرداخت و سرانجام در بستر [[بیماری]] افتاد. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: | فاطمه بنت اسد ۶۰ یا ۶۵ سال با [[افتخار]] در این [[جهان]] زیست و به [[تربیت پیامبر]] و علی {{ع}} پرداخت و سرانجام در بستر [[بیماری]] افتاد. [[امام صادق]] {{ع}} میفرماید: | ||
{{متن حدیث|إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فَقَبِلَ وَصِيَّتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَرَدْتُ [أَنْ] أُعْتِقَ جَارِيَتِي هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَيْرٍ فَسَتَجِدِينَهُ}}<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۷۴.</ref>؛ [[فاطمه دختر اسد]] برای [[پیامبر]] [[وصیت]] نمود و پیامبر هم وصیت او را پذیرفت. بعد فاطمه عرض نمود: یا [[رسولالله]]! میخواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم. پیامبر فرمود: کار [[خیر و خوبی]] است؛ زود است که [[پاداش]] او را دریافت کنی. | {{متن حدیث|إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أَوْصَتْ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} فَقَبِلَ وَصِيَّتَهَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي أَرَدْتُ [أَنْ] أُعْتِقَ جَارِيَتِي هَذِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مَا قَدَّمْتِ مِنْ خَيْرٍ فَسَتَجِدِينَهُ}}<ref>دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۳۷۴.</ref>؛ [[فاطمه دختر اسد]] برای [[پیامبر]] [[وصیت]] نمود و پیامبر هم وصیت او را پذیرفت. بعد فاطمه عرض نمود: یا [[رسولالله]]! میخواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم. پیامبر فرمود: کار [[خیر و خوبی]] است؛ زود است که [[پاداش]] او را دریافت کنی. | ||
این که فاطمه با وجود فرزندش علی{{ع}}، به پیامبر وصیت میکند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>. | این که فاطمه با وجود فرزندش علی {{ع}}، به پیامبر وصیت میکند، نشانگر [[اعتقاد]] [[قوی]] و [[ایمان]] او به پیامبر است.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۴.</ref>. | ||
==[[رحلت]] فاطمه و [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}}== | == [[رحلت]] فاطمه و [[ناراحتی]] [[رسول خدا]] {{صل}} == | ||
از جمله [[حوادث سال چهارم هجری]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[علی]]{{ع}} بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵ به نقل از المنتقی، ص۱۲۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۷۵ - ۱۷۳.</ref>. | از جمله [[حوادث سال چهارم هجری]] [[وفات]] [[فاطمه بنت اسد]]، [[مادر]] [[علی]] {{ع}} بود<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۵ به نقل از المنتقی، ص۱۲۸؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۷۵ - ۱۷۳.</ref>. | ||
از رسول خدا{{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] میآموخت، کسی نبود که همراهیهای فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشکها از دیدگانش فرو میبارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. | از رسول خدا {{صل}} [[روایت]] شده است پس از وفات فاطمه که زنی [[مسلمان]] و بزرگوار بود، فرمود: "امروز مادرم وفات کرد"<ref>{{متن حدیث| اَلْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي}}؛تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۴؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۱، ص۳۴۳.</ref>. [[رسول]] مهر و [[رحمت]]، آن با وفای [[بزرگواری]] که به [[مردم]]، [[وفا]] و [[نیکوکاری]] میآموخت، کسی نبود که همراهیهای فاطمه را ـ که فقدان [[پدر]] و مادر و [[نیایش]] را از یاد او برده بود ـ فراموش کند. از این رو وقتی که فاطمه از [[دنیا]] رفت، بر او گریست و در حالی که اشکها از دیدگانش فرو میبارید، گفت: "امروز مادرم [[مرد]]"، و او را با [[جامه]] خویش [[کفن]] کرد و در [[قبر]] وی رفته، در آن دراز کشید و چنان [[رفتاری]] کرد که برای هیچ [[مسلمانی]] پیش از او نکرده بود<ref>سیرة المصطفی، هاشم معروف الحسنی (ترجمه: ترقی جاه)، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. | ||
[[نقل]] شده روزی رسول خدا{{صل}} در جایی نشسته بود، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در حالی که [[گریه]] میکرد، به نزد آن حضرت آمد. رسول خدا{{صل}} به وی فرمود: " چرا گریه میکنی؟ " فرمود: "مادرم فاطمه از دنیا رفت". رسول خدا{{صل}} فرمود: "به [[خدا]] قسم که او مادر من هم بود". آنگاه به کنار جنازهاش آمد و بدان نگاه کرد و گریست. سپس به [[زنان]] [[دستور]] داد او را [[غسل]] دهند. پس از آنکه زنان او را [[غسل]] دادند، [[رسول خدا]]{{صل}} را باخبر کردند و [[حضرت]]{{صل}} یکی از لباسهایی را که بر تن داشت، درآورد و به آنها داد و فرمود با آن او را [[کفن]] کنند و پس از آنکه از غسل و کفن او فارغ شدند، آن حضرت به [[قبر]] وارد شد و در آن خوابید و سپس برخاست و جنازه فاطمه را در دست گرفت و داخل قبر گذاشت. و سپس بر روی او [[خم]] شد و با او به [[نجوا]] پرداخت... <ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳. بنابراین آنچه را که ابوالفرج اصفهانی از علی{{ع}} نقل میکند، صحیح نیست، آنجا که میفرماید: رسول الله{{صل}} به من دستور داد که مادرم فاطمه بنت اسد را غسل بدهم (مقاتل الطالبین، ص۵) اگر چه این قبل از وجوب حجاب بوده است.</ref>. | [[نقل]] شده روزی رسول خدا {{صل}} در جایی نشسته بود، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در حالی که [[گریه]] میکرد، به نزد آن حضرت آمد. رسول خدا {{صل}} به وی فرمود: " چرا گریه میکنی؟ " فرمود: "مادرم فاطمه از دنیا رفت". رسول خدا {{صل}} فرمود: "به [[خدا]] قسم که او مادر من هم بود". آنگاه به کنار جنازهاش آمد و بدان نگاه کرد و گریست. سپس به [[زنان]] [[دستور]] داد او را [[غسل]] دهند. پس از آنکه زنان او را [[غسل]] دادند، [[رسول خدا]] {{صل}} را باخبر کردند و [[حضرت]] {{صل}} یکی از لباسهایی را که بر تن داشت، درآورد و به آنها داد و فرمود با آن او را [[کفن]] کنند و پس از آنکه از غسل و کفن او فارغ شدند، آن حضرت به [[قبر]] وارد شد و در آن خوابید و سپس برخاست و جنازه فاطمه را در دست گرفت و داخل قبر گذاشت. و سپس بر روی او [[خم]] شد و با او به [[نجوا]] پرداخت... <ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳. بنابراین آنچه را که ابوالفرج اصفهانی از علی {{ع}} نقل میکند، صحیح نیست، آنجا که میفرماید: رسول الله {{صل}} به من دستور داد که مادرم فاطمه بنت اسد را غسل بدهم (مقاتل الطالبین، ص۵) اگر چه این قبل از وجوب حجاب بوده است.</ref>. | ||
[[شیخ صدوق]] خبر درگذشت فاطمه و [[تجلیل]] رسول خدا{{صل}} از وی را چنین آورده است: روزی [[علی بن ابی طالب]] گریان نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و میگفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ رسول خدا{{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]] چرا [[گریه]] میکنی؟ گفت: "یا [[رسول الله]]، مادرم [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت". پیامبر{{صل}} گریست و فرمود: "اگر [[مادر]] تو بود، مادر من هم بود". این [[عمامه]] مرا با این پیراهنم بگیر و او را در آن کفن کن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و از [[خانه]] بیرونش نبر تا من بیایم. پیامبر{{صل}} پس از ساعتی آمد و بر او نمازی خواند که مانند آن را بر دیگری نخوانده بود و [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفت و در قبر او بیناله و حرکت خوابید و علی و [[حسن]]{{عم}} را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد، به علی و حسن{{عم}} فرمود تا از قبر بیرون روند و خود را به بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و به او فرمود: ای فاطمه، من [[محمد]] [[سید]] [[اولاد]] آدمم و بر خود نبالم. اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو [[خدا]] [[پروردگار]] من است و محمد [[پیامبر]] من است و [[اسلام]] [[دین]] من است و [[قرآن]] کتاب من و پسرم [[امام]] و ولی من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول [[حق]] بر جا دار و از [[قبر]] او بیرون آمد و چند مشت [[خاک]] روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آنکه [[جان]] محمد به دست اوست فاطمه [[دست]] بر هم زدنم را شنید. [[عمار بن یاسر]] از جا برخاست و گفت: پدرم و مادرم قربانت یا [[رسول الله]]؛ نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش او نخواندی. فرمود: ای ابویقظان، او لایق آن بود. [[ابوطالب]] [[فرزندان]] بسیار داشت و خیر آنان فراوان و خیر ما کم بود. این فاطمه مرا [[سیر]] میکرد و آنها را گرسنه میداشت... گفت: چرا [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفتی؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف [[فرشته]] حاضر بودند برای هر [[صفی]] تکبیری گفتم. گفت: بیناله و حرکت در قبر دراز کشیدی! فرمود: [[مردم]] [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میشوند و من از خدا به [[اصرار]] خواستم او را با ستر عورت محشور کند. به آنکه جان محمد در دست اوست، از قبرش بیرون نیامدم تا دیدم دو چراغ [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ نور برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش [[آمرزش]] جویند<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه کمرهای - مجلس پنجاه و یکم)، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>. | [[شیخ صدوق]] خبر درگذشت فاطمه و [[تجلیل]] رسول خدا {{صل}} از وی را چنین آورده است: روزی [[علی بن ابی طالب]] گریان نزد [[پیامبر]] {{صل}} آمد و میگفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>؛ رسول خدا {{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]] چرا [[گریه]] میکنی؟ گفت: "یا [[رسول الله]]، مادرم [[فاطمه بنت اسد]] از [[دنیا]] رفت". پیامبر {{صل}} گریست و فرمود: "اگر [[مادر]] تو بود، مادر من هم بود". این [[عمامه]] مرا با این پیراهنم بگیر و او را در آن کفن کن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و از [[خانه]] بیرونش نبر تا من بیایم. پیامبر {{صل}} پس از ساعتی آمد و بر او نمازی خواند که مانند آن را بر دیگری نخوانده بود و [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفت و در قبر او بیناله و حرکت خوابید و علی و [[حسن]] {{عم}} را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد، به علی و حسن {{عم}} فرمود تا از قبر بیرون روند و خود را به بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و به او فرمود: ای فاطمه، من [[محمد]] [[سید]] [[اولاد]] آدمم و بر خود نبالم. اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند: پروردگارت کیست؟ بگو [[خدا]] [[پروردگار]] من است و محمد [[پیامبر]] من است و [[اسلام]] [[دین]] من است و [[قرآن]] کتاب من و پسرم [[امام]] و ولی من. سپس فرمود: خدایا فاطمه را به قول [[حق]] بر جا دار و از [[قبر]] او بیرون آمد و چند مشت [[خاک]] روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود: به آنکه [[جان]] محمد به دست اوست فاطمه [[دست]] بر هم زدنم را شنید. [[عمار بن یاسر]] از جا برخاست و گفت: پدرم و مادرم قربانت یا [[رسول الله]]؛ نمازی بر او خواندی که بر احدی پیش او نخواندی. فرمود: ای ابویقظان، او لایق آن بود. [[ابوطالب]] [[فرزندان]] بسیار داشت و خیر آنان فراوان و خیر ما کم بود. این فاطمه مرا [[سیر]] میکرد و آنها را گرسنه میداشت... گفت: چرا [[چهل]] [[تکبیر]] بر او گفتی؟ فرمود: به راست خود نگریستم چهل صف [[فرشته]] حاضر بودند برای هر [[صفی]] تکبیری گفتم. گفت: بیناله و حرکت در قبر دراز کشیدی! فرمود: [[مردم]] [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میشوند و من از خدا به [[اصرار]] خواستم او را با ستر عورت محشور کند. به آنکه جان محمد در دست اوست، از قبرش بیرون نیامدم تا دیدم دو چراغ [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ نور برابر او و دو چراغ نور نزد پاهای او و دو فرشته بر قبر او موکلند که تا روز قیامت برایش [[آمرزش]] جویند<ref>الامالی، شیخ صدوق (ترجمه کمرهای - مجلس پنجاه و یکم)، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref>. | ||
[[شیخ صدوق]] ذیل همین [[روایت]] مینویسد: کلینی در ضمن [[اخبار]] مولد [[امیرمؤمنان]]{{ع}} از [[امام ششم]] [[جعفر بن محمد]]{{ع}} روایت کرده که فرمود: به [[راستی]] [[فاطمه بنت اسد]] [[مادر امیرمؤمنان]] نخستین زنی بود که از [[مکه]] تا [[مدینه]] پیاده دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[مهاجرت]] کرد. [[احسان]] او نسبت به [[رسول خدا]]{{صل}} از همه [[مردم]] بیشتر بود یک بار شنید رسول خدا{{صل}} میفرماید: مردم [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میشوند. فریاد زد: وای از این رسوایی!! [[پیامبر]]{{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: من از [[خدا]] خواهش میکنم تو را پوشیده محشور کند، یک بار دیگر شنید آن [[حضرت]]{{صل}} [[فشار قبر]] را [[یادآوری]] میکرد. فریاد زد: وای از [[ناتوانی]] من. رسول خدا{{صل}} او را دلداری داد و فرمود: من از خدا خواهش میکنم تو را کفایت کند و از فشار قبر معاف دارد. روزی به رسول خدا{{صل}} عرض کرد میخواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم: فرمود اگر چنین کاری کنی در برابر هر عضو وی [[خداوند]] عضوی از تن تو را از [[دوزخ]] آزاد کند. چون [[بیمار]] شد پیامبر{{صل}} را [[وصی]] خود کرد و [[دستور]] داد خادمش را از جانب او آزاد کند. در این میان زبانش بند آمد و به رسول خدا{{صل}} اشاره میکرد. رسول خدا{{صل}} [[وصیت]] او را پذیرفت در این میان یک [[روز]] رسول خدا{{صل}} آسوده نشسته بود که [[امیرمؤمنان]] نزد او آمد و [[گریه]] میکرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: برای چه گریه میکنی. عرض کرد مادرم فاطمه مرده است... . سپس مینویسد: این [[روایت]] سراسر [[فضائل]] بر جستهای برای [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در بر دارد ولی در چند قسمت آن شاهکارهایی است که برای بزرگترین مردان [[اسلام]] کمتر [[نصب]] شده است. | [[شیخ صدوق]] ذیل همین [[روایت]] مینویسد: کلینی در ضمن [[اخبار]] مولد [[امیرمؤمنان]] {{ع}} از [[امام ششم]] [[جعفر بن محمد]] {{ع}} روایت کرده که فرمود: به [[راستی]] [[فاطمه بنت اسد]] [[مادر امیرمؤمنان]] نخستین زنی بود که از [[مکه]] تا [[مدینه]] پیاده دنبال [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[مهاجرت]] کرد. [[احسان]] او نسبت به [[رسول خدا]] {{صل}} از همه [[مردم]] بیشتر بود یک بار شنید رسول خدا {{صل}} میفرماید: مردم [[روز قیامت]] برهنه [[محشور]] میشوند. فریاد زد: وای از این رسوایی!! [[پیامبر]] {{صل}} او را [[دلداری]] داد و فرمود: من از [[خدا]] خواهش میکنم تو را پوشیده محشور کند، یک بار دیگر شنید آن [[حضرت]] {{صل}} [[فشار قبر]] را [[یادآوری]] میکرد. فریاد زد: وای از [[ناتوانی]] من. رسول خدا {{صل}} او را دلداری داد و فرمود: من از خدا خواهش میکنم تو را کفایت کند و از فشار قبر معاف دارد. روزی به رسول خدا {{صل}} عرض کرد میخواهم این [[کنیز]] خود را [[آزاد]] کنم: فرمود اگر چنین کاری کنی در برابر هر عضو وی [[خداوند]] عضوی از تن تو را از [[دوزخ]] آزاد کند. چون [[بیمار]] شد پیامبر {{صل}} را [[وصی]] خود کرد و [[دستور]] داد خادمش را از جانب او آزاد کند. در این میان زبانش بند آمد و به رسول خدا {{صل}} اشاره میکرد. رسول خدا {{صل}} [[وصیت]] او را پذیرفت در این میان یک [[روز]] رسول خدا {{صل}} آسوده نشسته بود که [[امیرمؤمنان]] نزد او آمد و [[گریه]] میکرد. رسول خدا {{صل}} فرمود: برای چه گریه میکنی. عرض کرد مادرم فاطمه مرده است... . سپس مینویسد: این [[روایت]] سراسر [[فضائل]] بر جستهای برای [[مادر]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در بر دارد ولی در چند قسمت آن شاهکارهایی است که برای بزرگترین مردان [[اسلام]] کمتر [[نصب]] شده است. | ||
#موضوع سابقه [[هجرت]] بر همه [[زنان]] [[مهاجر]] آن هم با پای پیاده از [[مکه]] تا مدینه، پیش آمد. [[مسلمانان]] کسانی هستند که در مکه به پیامبر اسلام{{صل}} گرویدند و چون آن حضرت در سال ۱۱ [[بعثت]] به مدینه هجرت کرد، ترک [[وطن]] کردند و دنبال او آمدند، خداوند این [[فضیلت]] را در [[سوره توبه]] [[آیه]] ۱۰۰ یاد کرده و فرموده است: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیشآهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستانهایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref> این است همان کامیابی بزرگ. فاطمه [[مادر]] [[علی]]{{ع}} از دسته سابقه داران [[مهاجر]] [[اسلام]] است، آنهایی که پرتو اسلام تا عمق دلشان را روشن کرد و تار و پود هستی آنها را دربرگرفت و چنان شیفته خدا و [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] گردیدند که از [[وطن]] و [[خویشان]] و [[مال]] و [[جان]] دست کشیده و چون پروانه دنبال [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شتافتند، خار بیابان ترسناک [[عربستان]] در زیر پای آنها چون پرنیان بستر [[آسایش]] بود چه بزرگ ستایشی است این کلمه که فرمود: نخست [[زن]] [[مسلمانی]] است که به پای خود از [[مکه]] تا [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. | # موضوع سابقه [[هجرت]] بر همه [[زنان]] [[مهاجر]] آن هم با پای پیاده از [[مکه]] تا مدینه، پیش آمد. [[مسلمانان]] کسانی هستند که در مکه به پیامبر اسلام {{صل}} گرویدند و چون آن حضرت در سال ۱۱ [[بعثت]] به مدینه هجرت کرد، ترک [[وطن]] کردند و دنبال او آمدند، خداوند این [[فضیلت]] را در [[سوره توبه]] [[آیه]] ۱۰۰ یاد کرده و فرموده است: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ}}<ref>«و خداوند از نخستین پیشآهنگان مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کردهاند خشنود است و آنها نیز از وی خشنودند و او برای آنان بوستانهایی فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است، هماره در آن جاودانند، رستگاری سترگ، این است» سوره توبه، آیه ۱۰۰.</ref> این است همان کامیابی بزرگ. فاطمه [[مادر]] [[علی]] {{ع}} از دسته سابقه داران [[مهاجر]] [[اسلام]] است، آنهایی که پرتو اسلام تا عمق دلشان را روشن کرد و تار و پود هستی آنها را دربرگرفت و چنان شیفته خدا و [[پیامبر]] {{صل}} و [[دین]] گردیدند که از [[وطن]] و [[خویشان]] و [[مال]] و [[جان]] دست کشیده و چون پروانه دنبال [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شتافتند، خار بیابان ترسناک [[عربستان]] در زیر پای آنها چون پرنیان بستر [[آسایش]] بود چه بزرگ ستایشی است این کلمه که فرمود: نخست [[زن]] [[مسلمانی]] است که به پای خود از [[مکه]] تا [[مدینه]] [[هجرت]] کرد. | ||
#نسبت به [[رسول خدا]] از همه [[مردم]] خوشرفتارتر و مهربانتر بوده است، در [[خدمتگزاری]] و [[احسان]] به شخص پیامبر{{صل}} که بزرگترین [[رجال]] [[جهان]] و [[برگزیده]] عالمیان است از همه مردم بدون استثناء بیشتر [[خدمت]] و [[مهربانی]] کرده است. این کلمه اشعار به یک نحو [[منت]] پذیری از این بزرگ زن دارد چه مقامی بالاتر از این است که پیامبر اسلام{{صل}} منت پذیر کسی باشد با این تعبیر که او را اول شخص همه احسانکنندگان به خود قرار دهد چه [[روح]] بزرگی در وجود این زن بزرگ بود که [[شعور]] به [[مقام]] بزرگ [[نبوت]] خاتم پیامبر{{صل}} او را برانگیخت و این اندازه [[حسن]] خدمت انجام داد. | # نسبت به [[رسول خدا]] از همه [[مردم]] خوشرفتارتر و مهربانتر بوده است، در [[خدمتگزاری]] و [[احسان]] به شخص پیامبر {{صل}} که بزرگترین [[رجال]] [[جهان]] و [[برگزیده]] عالمیان است از همه مردم بدون استثناء بیشتر [[خدمت]] و [[مهربانی]] کرده است. این کلمه اشعار به یک نحو [[منت]] پذیری از این بزرگ زن دارد چه مقامی بالاتر از این است که پیامبر اسلام {{صل}} منت پذیر کسی باشد با این تعبیر که او را اول شخص همه احسانکنندگان به خود قرار دهد چه [[روح]] بزرگی در وجود این زن بزرگ بود که [[شعور]] به [[مقام]] بزرگ [[نبوت]] خاتم پیامبر {{صل}} او را برانگیخت و این اندازه [[حسن]] خدمت انجام داد. | ||
#قوت [[ایمان]] و [[ترس از خدا]] و [[ملکه]] [[عفت]] که بزرگترین [[محاسن]] و امتیازات زن است، به مجرد اینکه از پیامبر{{صل}} میشنود مردم [[روز قیامت]] برهنهاند فریادش بلند میشود که وای از این رسوایی، به مجرد اینکه میشنود مردهها [[فشار قبر]] دارند فریاد میکشد وای از [[سستی]] و [[ناتوانی]] در برابر این [[شکنجه]]، با زبانی گویا در پرتو [[سخن پیامبر]]{{صل}} همان [[آینده]] دور از [[باور]] مردان [[مؤمن]] [[جهان]] را در خود [[مشاهده]] میکند و از روی [[احساس]] [[ایمانی]] و [[وجدان]] [[دینی]] ناله میکشد و این همان [[مقام]] [[یقین]] است که بالاترین درجات [[سیر]] دینی است و یا به تعبیر عرفا مقام [[شهود]] است که در اثر نفس [[پیامبر]]{{صل}}، نفس آماده و [[پاک]] او تا اعماق جهان آینده پیش میرود و نادیده را میبیند و این [[احساس دینی]] را به فرزند خود از [[راه]] [[خون]] و شیر منتقل میکند که میفرماید {{عربی|لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا}}: اگر پرده از [[غیب]] برگیرند برای من [[علم]] جدیدی به دست نیاید زیرا من هر چه در پس پرده است دیدهام و دانستهام. | # قوت [[ایمان]] و [[ترس از خدا]] و [[ملکه]] [[عفت]] که بزرگترین [[محاسن]] و امتیازات زن است، به مجرد اینکه از پیامبر {{صل}} میشنود مردم [[روز قیامت]] برهنهاند فریادش بلند میشود که وای از این رسوایی، به مجرد اینکه میشنود مردهها [[فشار قبر]] دارند فریاد میکشد وای از [[سستی]] و [[ناتوانی]] در برابر این [[شکنجه]]، با زبانی گویا در پرتو [[سخن پیامبر]] {{صل}} همان [[آینده]] دور از [[باور]] مردان [[مؤمن]] [[جهان]] را در خود [[مشاهده]] میکند و از روی [[احساس]] [[ایمانی]] و [[وجدان]] [[دینی]] ناله میکشد و این همان [[مقام]] [[یقین]] است که بالاترین درجات [[سیر]] دینی است و یا به تعبیر عرفا مقام [[شهود]] است که در اثر نفس [[پیامبر]] {{صل}}، نفس آماده و [[پاک]] او تا اعماق جهان آینده پیش میرود و نادیده را میبیند و این [[احساس دینی]] را به فرزند خود از [[راه]] [[خون]] و شیر منتقل میکند که میفرماید {{عربی|لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا}}: اگر پرده از [[غیب]] برگیرند برای من [[علم]] جدیدی به دست نیاید زیرا من هر چه در پس پرده است دیدهام و دانستهام. | ||
#از همه اینها بالاتر اینکه چون [[علی]]{{ع}} خبر [[مرگ]] فاطمه{{س}} را به پیامبر{{صل}} داد و عرض کرد: مادرم مرده. پیامبر{{صل}} با [[گریه]] فرمود: [[مادر]] من بوده که مرده. در این موقع که پیامبر{{صل}} در [[مدینه]] به بلندترین [[مقام معنوی]] و مادی خود رسیده بود، فاطمه را مادر خود میدانست. | # از همه اینها بالاتر اینکه چون [[علی]] {{ع}} خبر [[مرگ]] فاطمه {{س}} را به پیامبر {{صل}} داد و عرض کرد: مادرم مرده. پیامبر {{صل}} با [[گریه]] فرمود: [[مادر]] من بوده که مرده. در این موقع که پیامبر {{صل}} در [[مدینه]] به بلندترین [[مقام معنوی]] و مادی خود رسیده بود، فاطمه را مادر خود میدانست. | ||
از [[ابن عباس]] [[روایت]] شده: وقتی فاطمه، مادر علی{{ع}} فوت کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} [[لباس]] خود را بر وی پوشانیده و در [[قبر]] او خوابید. [[اصحاب]] آن [[حضرت]]{{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]، ندیدهایم چنین کاری را برای غیر فاطمه انجام دهید؟! فرمود: "به [[درستی]] که بعد از [[ابوطالب]] کسی از او بر من مهربانتر نبود و من لباس خود را بر او پوشانیدم تا [[خدا]] بر او از لباسهای بهشتی بپوشاند و در قبر او خوابیدم تا [[فشار قبر]] او آسان شود!"<ref>مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱ و از او در بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref> | از [[ابن عباس]] [[روایت]] شده: وقتی فاطمه، مادر علی {{ع}} فوت کرد، [[رسول خدا]] {{صل}} [[لباس]] خود را بر وی پوشانیده و در [[قبر]] او خوابید. [[اصحاب]] آن [[حضرت]] {{صل}} گفتند: یا [[رسول الله]]، ندیدهایم چنین کاری را برای غیر فاطمه انجام دهید؟! فرمود: "به [[درستی]] که بعد از [[ابوطالب]] کسی از او بر من مهربانتر نبود و من لباس خود را بر او پوشانیدم تا [[خدا]] بر او از لباسهای بهشتی بپوشاند و در قبر او خوابیدم تا [[فشار قبر]] او آسان شود!"<ref>مقاتل الطالبین، ابو الفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱ و از او در بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۰، ص۱۸۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۸، ص۲۶۹.</ref> | ||
[[ابن صباغ مالکی]] چنین مینویسد: وقتی فاطمه [[رحلت]] کرد، [[رسول خدا]]{{صل}} او را در [[لباس]] خود [[کفن]] کرد و به [[ابوایوب انصاری]] و [[اسامة بن زید]] و [[عمر بن خطاب]] و [[غلام]] سیاهی [[دستور]] داد قبری برای وی آماده کنند و هنگامی که آنها به لحد [[قبر]] رسیدند، آن [[حضرت]]{{صل}} با دست خویش به حفر آن پرداخت و با دست خاکهای آن را بیرون ریخت و سپس در قبر خوابیده و فرمود: "همانا [[خدا]] است که زنده میکند و میمیراند و او [[جاودانی]] است که هیچ گاه نمیمیرد. خدایا، مادرم، [[فاطمه بنت اسد]] را ببخش و [[حجت]] او را به او تلقین کن و قبرش را بر او فراخ کن، به [[حق]] پیامبرت [[محمد]] و پیامبرانی که قبل از من بودهاند؛ به [[درستی]] که تو ارحم الراحمین هستی". پس به آن حضرت{{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، کارهایی درباره فاطمه انجام دادی که قبلاً برای کس دیگری انجام ندادی؟! آن حضرت{{صل}} در جواب فرمود: "او را با لباس خودم کفن کردم تا از لباسهای بهشتی بر او بپوشانند و در قبر وی خوابیدم تا فشار قبر آسان شود، به درستی که او [[بهترین]] و نیکوکارترین [[فرد]] بر من پس از [[ابوطالب]] بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳-۴۵۴؛ الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۳.</ref>. این خبر را صفار از [[امام صادق]]{{ع}} [[نقل]] کرده و در ادامه مینویسد: وقتی آن حضرت از قبر خارج شد، به وی گفته شد: ای رسول خدا، هر آینه با لباس خود او را کفن کردی و در قبر وی داخل شدی و [[نماز]] و [[مناجات]] او را طولانی کردی و چگونه است که چنین اقداماتی را نسبت به دیگران انجام ندادی؟! فرمود: "اما علت اینکه او را با [[لباس]] خود [[کفن]] کردم، این بود که روزی به وی گفتم: [[مردم]] در [[روز]] [[حشر]] برهنه از قبرهای خویش [[محشور]] میشوند. او با شنیدن این سخن، فریاد کشید که وای بر ما؛ لذا لباس خودم را بر او پوشاندم و در [[نماز]] خویش از [[خدا]] خواستم که کفن وی پوسیده نشود تا با همان وارد [[بهشت]] شود و [[خداوند]] نیز دعای مرا [[اجابت]] کرد و اما علت ورود من به [[قبر]] او این بوده است که روزی به وی گفتم: هنگامی که میّت را در قبر میگذارند و مردم به دنبال کار خویش میروند، دو [[فرشته]] بر میت وارد میشوند و از او سؤالهایی میکنند. در این حالت او فریاد زد: [[پناه]] بر خدا؛ لذا به داخل قبرش رفتم و از [[خدای متعال]] خواستم تا اینکه خداوند [[باغی]] از باغهای بهشت را بر قبر وی گشود و قبر وی یکی از باغهای بهشت است<ref>بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۷۱؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۶.</ref>. | [[ابن صباغ مالکی]] چنین مینویسد: وقتی فاطمه [[رحلت]] کرد، [[رسول خدا]] {{صل}} او را در [[لباس]] خود [[کفن]] کرد و به [[ابوایوب انصاری]] و [[اسامة بن زید]] و [[عمر بن خطاب]] و [[غلام]] سیاهی [[دستور]] داد قبری برای وی آماده کنند و هنگامی که آنها به لحد [[قبر]] رسیدند، آن [[حضرت]] {{صل}} با دست خویش به حفر آن پرداخت و با دست خاکهای آن را بیرون ریخت و سپس در قبر خوابیده و فرمود: "همانا [[خدا]] است که زنده میکند و میمیراند و او [[جاودانی]] است که هیچ گاه نمیمیرد. خدایا، مادرم، [[فاطمه بنت اسد]] را ببخش و [[حجت]] او را به او تلقین کن و قبرش را بر او فراخ کن، به [[حق]] پیامبرت [[محمد]] و پیامبرانی که قبل از من بودهاند؛ به [[درستی]] که تو ارحم الراحمین هستی". پس به آن حضرت {{صل}} گفته شد: ای رسول خدا، کارهایی درباره فاطمه انجام دادی که قبلاً برای کس دیگری انجام ندادی؟! آن حضرت {{صل}} در جواب فرمود: "او را با لباس خودم کفن کردم تا از لباسهای بهشتی بر او بپوشانند و در قبر وی خوابیدم تا فشار قبر آسان شود، به درستی که او [[بهترین]] و نیکوکارترین [[فرد]] بر من پس از [[ابوطالب]] بود"<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۵۳-۴۵۴؛ الفصول المهمة، سید شرف الدین، ص۱۳.</ref>. این خبر را صفار از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] کرده و در ادامه مینویسد: وقتی آن حضرت از قبر خارج شد، به وی گفته شد: ای رسول خدا، هر آینه با لباس خود او را کفن کردی و در قبر وی داخل شدی و [[نماز]] و [[مناجات]] او را طولانی کردی و چگونه است که چنین اقداماتی را نسبت به دیگران انجام ندادی؟! فرمود: "اما علت اینکه او را با [[لباس]] خود [[کفن]] کردم، این بود که روزی به وی گفتم: [[مردم]] در [[روز]] [[حشر]] برهنه از قبرهای خویش [[محشور]] میشوند. او با شنیدن این سخن، فریاد کشید که وای بر ما؛ لذا لباس خودم را بر او پوشاندم و در [[نماز]] خویش از [[خدا]] خواستم که کفن وی پوسیده نشود تا با همان وارد [[بهشت]] شود و [[خداوند]] نیز دعای مرا [[اجابت]] کرد و اما علت ورود من به [[قبر]] او این بوده است که روزی به وی گفتم: هنگامی که میّت را در قبر میگذارند و مردم به دنبال کار خویش میروند، دو [[فرشته]] بر میت وارد میشوند و از او سؤالهایی میکنند. در این حالت او فریاد زد: [[پناه]] بر خدا؛ لذا به داخل قبرش رفتم و از [[خدای متعال]] خواستم تا اینکه خداوند [[باغی]] از باغهای بهشت را بر قبر وی گشود و قبر وی یکی از باغهای بهشت است<ref>بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفار، ص۷۱؛ تاریخ تحقیقی اسلام، یوسفی غروی (ترجمه: عربی)، ج۳، ص۱۷۶.</ref>. | ||
[[راوندی]] در این باره مینویسد: پس از [[رحلت]] فاطمه، [[پیامبر]]{{صل}} درباره او فرمودند: "به خدا [[سوگند]] او به [[راستی]] [[مادر]] من نیز هست. هیچ مهر و محبتی از عمویم ندیدم، مگر آنکه بیشتر از آن را از او دیدم". سپس صدا زد. "ای [[ام سلمه]]! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنهاش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادی، مرا خبر کن". امّ سلمه پیامبر{{صل}} را خبر کرد. ایشان، جنازه را بر [[تابوت]] نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آنگاه وارد قبر شد، مدتی گذشت و جز زمزمهای از ایشان شنیده نمیشد. سپس پیامبر{{صل}} رو به جنازه فاطمه کرده، صدا زد: "فاطمه!". او گفت: "بله، ای [[پیامبر خدا]]!" فرمود: "آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم، دیدی؟". او گفت: "آری. [[خداوند]] از جانب من به تو، در [[حیات]] و مَمات، [[برترین]] [[پاداش]] را بدهد". وقتی [[پیامبر]]{{صل}} لحد را پوشاند و از [[قبر]] بیرون آمد، از وی درباره آنچه به جا آورد، سؤال کردند. فرمود: "روزی برای او این [[آیه]] را قرائت کردم: "و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، اکنون نیز تنها به سوی ما آمدهاید". گفت: ای [[پیامبر خدا]]! "تنها" یعنی چه؟ گفتم: یعنی عریان. گفت: چه [[شرم]] آور! و من از [[خدا]] خواستم که عورت او را آشکار نسازد. سپس از من درباره نَکیر و مُنکر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم. گفت: خدا به دادم برسد از دست آن دو. و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را برای او فراخ گرداند و وی را در همان کفنش [[محشور]] فرماید"<ref>الخرائج والجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۹۰ و ۱۵۰؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۷۴۷ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲-۵۱۹؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴.</ref> | [[راوندی]] در این باره مینویسد: پس از [[رحلت]] فاطمه، [[پیامبر]] {{صل}} درباره او فرمودند: "به خدا [[سوگند]] او به [[راستی]] [[مادر]] من نیز هست. هیچ مهر و محبتی از عمویم ندیدم، مگر آنکه بیشتر از آن را از او دیدم". سپس صدا زد. "ای [[ام سلمه]]! این بُردِ مرا به کمرش ببند و این پیراهنم را به بالاتنهاش بپوشان و این ردایم را بر او بپوشان و چون غسلش دادی، مرا خبر کن". امّ سلمه پیامبر {{صل}} را خبر کرد. ایشان، جنازه را بر [[تابوت]] نهاد و سپس بر او نماز گزارد و آنگاه وارد قبر شد، مدتی گذشت و جز زمزمهای از ایشان شنیده نمیشد. سپس پیامبر {{صل}} رو به جنازه فاطمه کرده، صدا زد: "فاطمه!". او گفت: "بله، ای [[پیامبر خدا]]!" فرمود: "آیا آنچه را برایت ضمانت کرده بودم، دیدی؟". او گفت: "آری. [[خداوند]] از جانب من به تو، در [[حیات]] و مَمات، [[برترین]] [[پاداش]] را بدهد". وقتی [[پیامبر]] {{صل}} لحد را پوشاند و از [[قبر]] بیرون آمد، از وی درباره آنچه به جا آورد، سؤال کردند. فرمود: "روزی برای او این [[آیه]] را قرائت کردم: "و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم، اکنون نیز تنها به سوی ما آمدهاید". گفت: ای [[پیامبر خدا]]! "تنها" یعنی چه؟ گفتم: یعنی عریان. گفت: چه [[شرم]] آور! و من از [[خدا]] خواستم که عورت او را آشکار نسازد. سپس از من درباره نَکیر و مُنکر پرسید و من از نحوه آمدن آن دو برایش گفتم. گفت: خدا به دادم برسد از دست آن دو. و من از خدا خواستم که آن دو را به او نشان ندهد و قبرش را برای او فراخ گرداند و وی را در همان کفنش [[محشور]] فرماید"<ref>الخرائج والجرائح، قطب راوندی، ج۱، ص۹۰ و ۱۵۰؛ تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج۱، ص۷۴۷ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۱۲-۵۱۹؛ [[حبیب عباسی| عباسی، حبیب]]، [[علی بن ابیطالب (مقاله)| مقاله «علی بن ابیطالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲۲؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۲۴.</ref> | ||
===[[وفات]] فاطمه و [[گریه]] پیامبر{{صل}}=== | === [[وفات]] فاطمه و [[گریه]] پیامبر {{صل}} === | ||
[[حضرت]] [[فاطمه بنت اسد]] پس از سپری کردن عمری پربار و افتخارآمیز، در بستر بیماری افتاد. بنا بر نقل [[ابن اثیر]]، [[مادر]] گرامی [[امیرالمؤمنین]] در [[مدینه]] و بعد از [[ازدواج حضرت علی]]{{ع}} و فاطمه زهر{{س}} درگذشت؛ بنابراین، او در سال سوم یا چهارم [[هجری]] وفات کرده است<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۴۱۷.</ref>. در آن لحظات غمانگیز رنجوری و جدایی فاطمه بنت اسد، فرزند گرامیاش امیرالمؤمنین{{ع}} بر بالین مادر حاضر بود. وقتی مادر [[فداکار]] و ایثارگر امیرالمؤمنین{{ع}} وفات یافت، آن حضرت نزد [[رسول خدا]]{{صل}} آمد تا این خبر حزنآور را به او بدهد. [[غم]] از دست دادن مادر چنان بر علی{{ع}} سنگین بود که با صدای بلند فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. | [[حضرت]] [[فاطمه بنت اسد]] پس از سپری کردن عمری پربار و افتخارآمیز، در بستر بیماری افتاد. بنا بر نقل [[ابن اثیر]]، [[مادر]] گرامی [[امیرالمؤمنین]] در [[مدینه]] و بعد از [[ازدواج حضرت علی]] {{ع}} و فاطمه زهر {{س}} درگذشت؛ بنابراین، او در سال سوم یا چهارم [[هجری]] وفات کرده است<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۴۱۷.</ref>. در آن لحظات غمانگیز رنجوری و جدایی فاطمه بنت اسد، فرزند گرامیاش امیرالمؤمنین {{ع}} بر بالین مادر حاضر بود. وقتی مادر [[فداکار]] و ایثارگر امیرالمؤمنین {{ع}} وفات یافت، آن حضرت نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد تا این خبر حزنآور را به او بدهد. [[غم]] از دست دادن مادر چنان بر علی {{ع}} سنگین بود که با صدای بلند فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}. | ||
وقتی چشم پیامبر به علی{{ع}} افتاد، فرمود: علی! چه شده؟ عرض کرد: یا رسولالله! مادرم فوت کرد. پیامبر فرمود: [[قسم به خدا]]! او مادر من نیز بود. پیامبر گریست و صدایش بلند شد: {{متن حدیث|وَا أُمَّاهُ}}<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۵۱.</ref>؛ [[عربها]] اغلب ندای «وا» را در [[مصیبت]] شدید به کار میبرند و معلوم میشود مصیبت فقدان فاطمه بنت اسد بر پیامبر بسیار گران بود. پیامبر به بالین جنازه فاطمه بنت اسد آمده، فرمود: مادر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند. پس از مادرم، تو برای من [[مادری]] [[مهربان]] بودی؛ در حالی که خود گرسنه بودی مرا [[سیر]] میکردی. در حالی که خود عریان بودی مرا پوشاندی. خود را از غذای خوب [[محروم]] میکردی و [[غذا]] را به من میدادی و [[هدف]] تو [[خشنودی خداوند]] و تحصیل [[پاداش]] [[آخرت]] بود<ref>امالی، ص۳۱۴؛ بشارة المصطفی، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۵.</ref>. | وقتی چشم پیامبر به علی {{ع}} افتاد، فرمود: علی! چه شده؟ عرض کرد: یا رسولالله! مادرم فوت کرد. پیامبر فرمود: [[قسم به خدا]]! او مادر من نیز بود. پیامبر گریست و صدایش بلند شد: {{متن حدیث|وَا أُمَّاهُ}}<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۵۱.</ref>؛ [[عربها]] اغلب ندای «وا» را در [[مصیبت]] شدید به کار میبرند و معلوم میشود مصیبت فقدان فاطمه بنت اسد بر پیامبر بسیار گران بود. پیامبر به بالین جنازه فاطمه بنت اسد آمده، فرمود: مادر! [[خدا]] تو را [[رحمت]] کند. پس از مادرم، تو برای من [[مادری]] [[مهربان]] بودی؛ در حالی که خود گرسنه بودی مرا [[سیر]] میکردی. در حالی که خود عریان بودی مرا پوشاندی. خود را از غذای خوب [[محروم]] میکردی و [[غذا]] را به من میدادی و [[هدف]] تو [[خشنودی خداوند]] و تحصیل [[پاداش]] [[آخرت]] بود<ref>امالی، ص۳۱۴؛ بشارة المصطفی، ص۲۴۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۵.</ref>. | ||
==تشییع و نماز میت== | == تشییع و نماز میت == | ||
===[[فرشتگان]] در [[تشییع]] فاطمه=== | === [[فرشتگان]] در [[تشییع]] فاطمه === | ||
[[پیامبر]] و [[اصحاب]]، [[بدن]] فاطمه را تشییع کردند [[حضرت]] پابرهنه در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه بنت اسد]]، یک قدم برمیداشت و گام دیگر را به آرامی برمیداشت. اصحاب علت را از او جویا شدند. حضرت فرمود: «این که در تشییع جنازه فاطمه بنت اسد قدمهای خود را با [[احتیاط]] برمیداشتم، به سبب ازدحام فرشتگانی بود که در تشییع جنازه شرکت کرده بودند»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۸۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>. | [[پیامبر]] و [[اصحاب]]، [[بدن]] فاطمه را تشییع کردند [[حضرت]] پابرهنه در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه بنت اسد]]، یک قدم برمیداشت و گام دیگر را به آرامی برمیداشت. اصحاب علت را از او جویا شدند. حضرت فرمود: «این که در تشییع جنازه فاطمه بنت اسد قدمهای خود را با [[احتیاط]] برمیداشتم، به سبب ازدحام فرشتگانی بود که در تشییع جنازه شرکت کرده بودند»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۸۷؛ بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>. | ||
===نخستین [[نماز]] میت=== | === نخستین [[نماز]] میت === | ||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: | [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: | ||
پس از [[وفات]] فاطمه بنت اسد که پیامبر در [[تجهیز]] و تکفین وی شرکت نمود، آن حضرت به [[مردم]] فرمود: {{متن حدیث|إِذَا رَأَيْتُمُونِي قَدْ فَعَلْتُ شَيْئاً لَمْ أَفْعَلْهُ قَبْلَ ذَلِكَ فَسَلُونِي لِمَ فَعَلْتُهُ}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۷؛ بحارالانوار، ج۶، ص۲۴۱.</ref>؛ اگر دیدید من کاری بیسابقه کردم علت آن را از من بپرسید. | پس از [[وفات]] فاطمه بنت اسد که پیامبر در [[تجهیز]] و تکفین وی شرکت نمود، آن حضرت به [[مردم]] فرمود: {{متن حدیث|إِذَا رَأَيْتُمُونِي قَدْ فَعَلْتُ شَيْئاً لَمْ أَفْعَلْهُ قَبْلَ ذَلِكَ فَسَلُونِي لِمَ فَعَلْتُهُ}}<ref>اصول کافی، ج۲، ص۴۶۷؛ بحارالانوار، ج۶، ص۲۴۱.</ref>؛ اگر دیدید من کاری بیسابقه کردم علت آن را از من بپرسید. | ||
خط ۲۳۰: | خط ۲۳۰: | ||
وقتی [[پیامبر]] هفتاد [[تکبیر]] بر جنازه [[فاطمه بنت اسد]] گفت، [[عمر]] به پیامبر عرض کرد: یا [[رسولالله]]! چه شد که بر جنازه این [[زن]] هفتاد تکبیر گفتی؛ در حالی که قبل از این با دیگران چنین نمیکردی؟! پیامبر در جواب عمر فرمود: این بانو به منزله [[مادر]] من بود و [[جبرئیل]] از جانب [[پروردگار]] به من خبر داد که وی [[اهل بهشت]] است و [[خدای تبارک و تعالی]] به هفتاد هزار [[فرشته]] امر نمود تا بر جنازه او [[نماز]] بخوانند<ref>مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>. | وقتی [[پیامبر]] هفتاد [[تکبیر]] بر جنازه [[فاطمه بنت اسد]] گفت، [[عمر]] به پیامبر عرض کرد: یا [[رسولالله]]! چه شد که بر جنازه این [[زن]] هفتاد تکبیر گفتی؛ در حالی که قبل از این با دیگران چنین نمیکردی؟! پیامبر در جواب عمر فرمود: این بانو به منزله [[مادر]] من بود و [[جبرئیل]] از جانب [[پروردگار]] به من خبر داد که وی [[اهل بهشت]] است و [[خدای تبارک و تعالی]] به هفتاد هزار [[فرشته]] امر نمود تا بر جنازه او [[نماز]] بخوانند<ref>مستدرک الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۶.</ref>. | ||
==[[دفن]] فاطمه== | == [[دفن]] فاطمه == | ||
پیامبر به [[اسامة بن زید]]، [[ابوایوب انصاری]]، عمر و یکی از [[غلامان]] دستور داد تا قبری برای فاطمه بنت اسد حفر کنند و چون به جای لحد رسید، خودش داخل [[قبر]] شد و بقیه قبر را با دست خود حفر کرد و خاکها را بیرون آورد. پس از آماده شدن لحد، آن [[حضرت]] همراه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[بدن]] فاطمه را در قبر نهاد؛ و سپس بالای سر جنازه [[حضرت فاطمه]] ایستاد و فرمود: | پیامبر به [[اسامة بن زید]]، [[ابوایوب انصاری]]، عمر و یکی از [[غلامان]] دستور داد تا قبری برای فاطمه بنت اسد حفر کنند و چون به جای لحد رسید، خودش داخل [[قبر]] شد و بقیه قبر را با دست خود حفر کرد و خاکها را بیرون آورد. پس از آماده شدن لحد، آن [[حضرت]] همراه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[بدن]] فاطمه را در قبر نهاد؛ و سپس بالای سر جنازه [[حضرت فاطمه]] ایستاد و فرمود: | ||
فاطمه! منم محمد، [[سرور]] [[آدمیان]] که [[فخر]] نمیکنم. اگر [[فرشتگان]] از تو پرسیدند پروردگار تو کیست، بگو: [[خداوند یکتا]]. بعد بگو: محمد، پیامبرم؛ [[اسلام]]، دینم؛ [[قرآن]]، کتابم و پسرم [[علی بن ابیطالب]]، [[امام]] من است. | فاطمه! منم محمد، [[سرور]] [[آدمیان]] که [[فخر]] نمیکنم. اگر [[فرشتگان]] از تو پرسیدند پروردگار تو کیست، بگو: [[خداوند یکتا]]. بعد بگو: محمد، پیامبرم؛ [[اسلام]]، دینم؛ [[قرآن]]، کتابم و پسرم [[علی بن ابیطالب]]، [[امام]] من است. | ||
آنگاه بر جنازه فاطمه بنت اسد [[خاک]] ریخت و آن را پوشاند. بعد دست راست خود را به دست چپ زده و آن را تکاند و فرمود: به [[خدا]]! فاطمه صدای دست مرا میشنود<ref>امالی صدوق، ص۳۱۴؛ الفصول المهمة، ص۱۳۱؛ کشف الیقین، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۷.</ref>. | آنگاه بر جنازه فاطمه بنت اسد [[خاک]] ریخت و آن را پوشاند. بعد دست راست خود را به دست چپ زده و آن را تکاند و فرمود: به [[خدا]]! فاطمه صدای دست مرا میشنود<ref>امالی صدوق، ص۳۱۴؛ الفصول المهمة، ص۱۳۱؛ کشف الیقین، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۷.</ref>. | ||
===[[دعای پیامبر]]{{صل}} برای فاطمه{{ع}}=== | === [[دعای پیامبر]] {{صل}} برای فاطمه {{ع}} === | ||
وقتی پیامبر از دفن فاطمه بنت اسد فارغ شد و [[مردم]] پراکنده شدند، در [[حق]] فاطمه بنت اسد چنین [[دعا]] کرد: | وقتی پیامبر از دفن فاطمه بنت اسد فارغ شد و [[مردم]] پراکنده شدند، در [[حق]] فاطمه بنت اسد چنین [[دعا]] کرد: | ||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ وَ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ وَسِّعْ عَلَيْهَا مُدْخَلَهَا بِحَقِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ الْأَنْبِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِي فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۷۹؛ فصول المهمة، ص۳۱؛ مقتل الحسین، ص۶۵.</ref>؛ خداوندا! مادرم فاطمه را بیامرز. حجتش را بر او تلقین کن و [[خانه]] آخرتش را وسعت ببخش؛ به [[حق]] پیامبرت محمد و سایر [[پیامبران]] قبل از من. همانا تو [[ارحم الراحمین]] هستی. | {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ وَ لَقِّنْهَا حُجَّتَهَا وَ وَسِّعْ عَلَيْهَا مُدْخَلَهَا بِحَقِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ الْأَنْبِيَاءِ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِي فَإِنَّكَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>بحارالانوار، ج۳۵، ص۱۷۹؛ فصول المهمة، ص۳۱؛ مقتل الحسین، ص۶۵.</ref>؛ خداوندا! مادرم فاطمه را بیامرز. حجتش را بر او تلقین کن و [[خانه]] آخرتش را وسعت ببخش؛ به [[حق]] پیامبرت محمد و سایر [[پیامبران]] قبل از من. همانا تو [[ارحم الراحمین]] هستی. | ||
خط ۲۴۳: | خط ۲۴۳: | ||
قسم به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست، پیش از آنکه از قبرش بیرون بیایم، دیدم دو چراغ از [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ از نور مقابل او و دو چراغ از نور پیش او و دو [[فرشته]] بر [[قبر]] او موکلند تا [[روز قیامت]] برایش [[آمرزش]] جویند. [[فرشتگان]] افق را پر کردند و در [[بهشت]] را برای فاطمه گشودند و فرشهای بهشتی را برای او گستردند و او در [[روح]] و ریحان و [[نعمت]] بهشتی غوطهور است و قبرش [[باغی]] است از باغهای بهشت<ref>امالی صدوق، ص۳۱۵؛ مقتل الحسین، ص۶۲؛ الخرایج و الجرایح، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۸.</ref>. | قسم به آن خدایی که [[جان]] من در دست اوست، پیش از آنکه از قبرش بیرون بیایم، دیدم دو چراغ از [[نور]] بالای سر اوست و دو چراغ از نور مقابل او و دو چراغ از نور پیش او و دو [[فرشته]] بر [[قبر]] او موکلند تا [[روز قیامت]] برایش [[آمرزش]] جویند. [[فرشتگان]] افق را پر کردند و در [[بهشت]] را برای فاطمه گشودند و فرشهای بهشتی را برای او گستردند و او در [[روح]] و ریحان و [[نعمت]] بهشتی غوطهور است و قبرش [[باغی]] است از باغهای بهشت<ref>امالی صدوق، ص۳۱۵؛ مقتل الحسین، ص۶۲؛ الخرایج و الجرایح، ص۷۱.</ref>.<ref>[[حیدر مظفری ورسی|مظفری ورسی، حیدر]]، [[مادران چهارده معصوم (کتاب)|مادران چهارده معصوم]] ص ۸۸.</ref>. | ||
==[[مدفن]] فاطمه== | == [[مدفن]] فاطمه == | ||
از [[علی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[فاطمه بنت اسد]] را در الروحاء، مقابل حمام ابی قطیفه (قطیعه) به خاک سپرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. | از [[علی]] {{ع}} [[نقل]] شده است که [[رسول خدا]] {{صل}} [[فاطمه بنت اسد]] را در الروحاء، مقابل حمام ابی قطیفه (قطیعه) به خاک سپرد<ref>مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص۵ - ۴ و از او در مقدمه شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۱.</ref>. | ||
عدهای از [[زائران]] و سیاحان در قرون گذشته گزارشهایی را درباره اماکن مختلف [[مکه]] و [[مدینه]] در آثار و سفرنامههای خود [[ثبت]] کردهاند، به برخی از آنها که درباره مزارهای [[بقیع]] و به ویژه [[مزار]] فاطمه بنت اسد پرداختهاند، اشاره میکنیم: | عدهای از [[زائران]] و سیاحان در قرون گذشته گزارشهایی را درباره اماکن مختلف [[مکه]] و [[مدینه]] در آثار و سفرنامههای خود [[ثبت]] کردهاند، به برخی از آنها که درباره مزارهای [[بقیع]] و به ویژه [[مزار]] فاطمه بنت اسد پرداختهاند، اشاره میکنیم: | ||
خط ۲۵۶: | خط ۲۵۶: | ||
همچنین میگوید: "برای حصار بقیع دو در [[نصب]] کردهاند: یکی محاذات بقعه متبرکه [[ائمه]] که غالباً مسدود است. و یکی به دروازه [[شهر]] نزدیک است و سنگ بزرگی بر سر در این باب است که روی آن به خط نستعلیق [[خوشی]] نوشته و حجاری شده است. | همچنین میگوید: "برای حصار بقیع دو در [[نصب]] کردهاند: یکی محاذات بقعه متبرکه [[ائمه]] که غالباً مسدود است. و یکی به دروازه [[شهر]] نزدیک است و سنگ بزرگی بر سر در این باب است که روی آن به خط نستعلیق [[خوشی]] نوشته و حجاری شده است. | ||
سپس بقعه ائمه را در یک [[ضریح]] و صف میکند و آثاری که در آن بقعه در پیش روی ائمه به طرف دیوار است و میگویند جناب [[صدیقه طاهره]]{{س}} در آن مدفون هستند"... و چند [[شعر]] ترکی بر سر در آن نقش بسته است | سپس بقعه ائمه را در یک [[ضریح]] و صف میکند و آثاری که در آن بقعه در پیش روی ائمه به طرف دیوار است و میگویند جناب [[صدیقه طاهره]] {{س}} در آن مدفون هستند"... و چند [[شعر]] ترکی بر سر در آن نقش بسته است | ||
درباره دیگر بناهای [[بقیع]] میگوید: "بقعه بنات الرسول هم آنجاست و [[اسامی]] همه را بر سر در نوشتهاند. [[زوجات]] آن [[حضرت]] هم آنچه در [[مدینه]] [[وفات]] یافتهاند در یک بقعه هستند و بقعه [[ابراهیم]] ابن النبی بر سر در او چند [[شعر]] ترکی است. دو [[قبه]] وصل به یکدیگر یکی از [[مالک بن انس]] و دیگری [[نافع]] است. سابقاً دیوار بقیع فاصله بود، بعدا تعمیر و قبه دیوار را برداشته و جزء بقیع نمودهاند. در قبه [[عثمان]] قبهایست بر سر درش این کلمه نوشته {{عربی|هذه قبة حضرت حلیمة السعدیة{{س}}...}} در آخر بقیع به سمت باغات دو کوچه فاصل میشود، دو قبه است نزدیک به هم، یکی که مؤخرست بر سر درش نوشته: {{عربی|هذا قبة ابی سعید الخدری}} و به ترکی دو [[بیت]] بر سنگ نقش است. قبه مقدم متعلق است به حضرت [[طاهره]] مطهره [[فاطمه بنت اسد]]<ref>تحفة الحرمین و سعادة الدارین، ص۲۷ - ۲۲۶ به نقل از مدینهشناسی، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۲۰-۵۲۲.</ref> | درباره دیگر بناهای [[بقیع]] میگوید: "بقعه بنات الرسول هم آنجاست و [[اسامی]] همه را بر سر در نوشتهاند. [[زوجات]] آن [[حضرت]] هم آنچه در [[مدینه]] [[وفات]] یافتهاند در یک بقعه هستند و بقعه [[ابراهیم]] ابن النبی بر سر در او چند [[شعر]] ترکی است. دو [[قبه]] وصل به یکدیگر یکی از [[مالک بن انس]] و دیگری [[نافع]] است. سابقاً دیوار بقیع فاصله بود، بعدا تعمیر و قبه دیوار را برداشته و جزء بقیع نمودهاند. در قبه [[عثمان]] قبهایست بر سر درش این کلمه نوشته {{عربی|هذه قبة حضرت حلیمة السعدیة {{س}}...}} در آخر بقیع به سمت باغات دو کوچه فاصل میشود، دو قبه است نزدیک به هم، یکی که مؤخرست بر سر درش نوشته: {{عربی|هذا قبة ابی سعید الخدری}} و به ترکی دو [[بیت]] بر سنگ نقش است. قبه مقدم متعلق است به حضرت [[طاهره]] مطهره [[فاطمه بنت اسد]]<ref>تحفة الحرمین و سعادة الدارین، ص۲۷ - ۲۲۶ به نقل از مدینهشناسی، ص۳۳۰-۳۳۱.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[فاطمه بنت اسد (مقاله)|مقاله «فاطمه بنت اسد»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۵۲۰-۵۲۲.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |