پرش به محتوا

خالد بن سعید بن عاص: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خالد بن سعید بن عاص در تاریخ اسلامی]] - [[خالد بن سعید بن عاص در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خالد بن سعید بن عاص در تاریخ اسلامی]] - [[خالد بن سعید بن عاص در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
خالد [[فرزند]] [[سعید بن عاص بن امیه]] از [[قبیله]] [[بنی عبدالشمس]] و کنیه‌اش [[ابوسعید]]، از [[اصحاب جلیل القدر پیامبر]]{{صل}} و از [[سابقین در اسلام]] بود. او بعد از [[اسلام]] [[ابوبکر]]، [[اسلام]] آورد که سومین یا چهارمین و یا پنجمین [[مسلمانان]] مرد بوده است<ref>این اختلاف از آن جهت است که اسلام ابوبکر چندمین نفر بوده است و به اجماع شیعه و جمهور اهل سنت امیرالمؤمنین علی{{ع}} اولین مرد مسلمان است و اولین زن هم خدیجه کبری{{ع}} است که اسلام آورد. ابن اثیر در اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ از حمزه بن ربیعه نقل می‌کند که اسلام خالد همراه با اسلام ابوبکر بوده است و دختر خالد گفت: پدرم پنجمین نفر در اسلام است.از او پرسیدم: چه کسی در اسلام بر او تقدم داشت؟ گفت علی بن ابی طالب بعد ابوبکر، بعد زید بن حارثه و چهارم [[سعد بن ابی وقاص]].</ref>.
خالد [[فرزند]] [[سعید بن عاص بن امیه]] از [[قبیله]] [[بنی عبدالشمس]] و کنیه‌اش [[ابوسعید]]، از [[اصحاب جلیل القدر پیامبر]] {{صل}} و از [[سابقین در اسلام]] بود. او بعد از [[اسلام]] [[ابوبکر]]، [[اسلام]] آورد که سومین یا چهارمین و یا پنجمین [[مسلمانان]] مرد بوده است<ref>این اختلاف از آن جهت است که اسلام ابوبکر چندمین نفر بوده است و به اجماع شیعه و جمهور اهل سنت امیرالمؤمنین علی {{ع}} اولین مرد مسلمان است و اولین زن هم خدیجه کبری {{ع}} است که اسلام آورد. ابن اثیر در اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ از حمزه بن ربیعه نقل می‌کند که اسلام خالد همراه با اسلام ابوبکر بوده است و دختر خالد گفت: پدرم پنجمین نفر در اسلام است. از او پرسیدم: چه کسی در اسلام بر او تقدم داشت؟ گفت علی بن ابی طالب بعد ابوبکر، بعد زید بن حارثه و چهارم [[سعد بن ابی وقاص]].</ref>.


[[ابن اثیر]] [[نقل]] می‌کند: سبب [[اسلام]] خالد این بود، او شبی در [[خواب]] دید که لب پرتگاه [[جهنم]] [[ایستاده]]، بزرگی [[جهنم]] آن‌قدر زیاد بود که [[خدا]] می‌داند، و پدرش می‌خواست او را در میان [[آتش]] اندازد که [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] او را گرفت و نگذاشت در [[آتش]] افتد. پس از این [[خواب]] خالد [[خدمت]] [[حضرت رسول]] [[خدا]]{{صل}} آمد و در حالی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} در محله اجیاد<ref>اجیاد، محلی است نزدیک به مسجد الحرام در طرف باب ابراهیم و هنوز هم این محل به نام اجیاد است.</ref> بود، عرض کرد: یا [[محمد]]! به چه چیز مرا می‌خوانید؟
[[ابن اثیر]] [[نقل]] می‌کند: سبب [[اسلام]] خالد این بود، او شبی در [[خواب]] دید که لب پرتگاه [[جهنم]] [[ایستاده]]، بزرگی [[جهنم]] آن‌قدر زیاد بود که [[خدا]] می‌داند، و پدرش می‌خواست او را در میان [[آتش]] اندازد که [[پیامبر]] {{صل}} [[دست]] او را گرفت و نگذاشت در [[آتش]] افتد. پس از این [[خواب]] خالد [[خدمت]] [[حضرت رسول]] [[خدا]] {{صل}} آمد و در حالی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} در محله اجیاد<ref>اجیاد، محلی است نزدیک به مسجد الحرام در طرف باب ابراهیم و هنوز هم این محل به نام اجیاد است.</ref> بود، عرض کرد: یا [[محمد]]! به چه چیز مرا می‌خوانید؟


[[حضرت]] فرمود: "تو را به سوی [[خدا]] می‌خوانم، خدایی که واحد است و شریکک ندارد و [[محمد]]، [[بنده]] و [[رسول]] اوست، و خود را از آن‌چه [[عبادت]] می‌کنی از [[بت‌ها]] که نمی‌شنوند و نمی‌بینند و نه سود دارند و نه زیان و نه می‌فهمند چه کسی او را [[عبادت]] کرده و چه کسی [[عبادت]] نکرده، دور کن"<ref>{{متن حدیث|ادعو الى الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده و رسوله ونخلع ما انت عليه من عباده حجر لا يسمع ولا يبصر ولا يضر ولا ينفع ولا يدري من عبده ممن لم يعبده}}</ref>
[[حضرت]] فرمود: "تو را به سوی [[خدا]] می‌خوانم، خدایی که واحد است و شریکک ندارد و [[محمد]]، [[بنده]] و [[رسول]] اوست، و خود را از آن‌چه [[عبادت]] می‌کنی از [[بت‌ها]] که نمی‌شنوند و نمی‌بینند و نه سود دارند و نه زیان و نه می‌فهمند چه کسی او را [[عبادت]] کرده و چه کسی [[عبادت]] نکرده، دور کن"<ref>{{متن حدیث|ادعو الى الله وحده لا شريك له وان محمدا عبده و رسوله ونخلع ما انت عليه من عباده حجر لا يسمع ولا يبصر ولا يضر ولا ينفع ولا يدري من عبده ممن لم يعبده}}</ref>


خالد همین جا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ }}. [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[اسلام]] خالد مسرور گشت، اما پدرش ناراحت شد و نان او را [[قطع]] و بردارنش را از [[سخن گفتن]] با او منع کرد، خالد دیگر از [[پدر]] و خانواده‌اش فاصله گرفت و در [[مکه]] با [[رسول خدا]]{{صل}} [[زندگی]] می‌کرد تا آن‌که جمعی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند او نیز با همسرش امیمه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در همان [[حبشه]] یک پسر به نام سعید و یک دختر به نام أمه ([[ام خالد]]) به [[دنیا]] آورد و تا زمانی که [[جعفر بن ابی طالب]] در [[حبشه]] بود او نیز در [[حبشه]] بود و در [[فتح خیبر]] به همراه [[حضرت]] [[جعفر]] و همراهان در [[مدینه]] [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شرفیاب شد، سپس در [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]] و طایف و [[تبوک]] [[رسول خدا]]{{صل}} را [[یاری]] نمود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۸.</ref>
خالد همین جا گفت: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ }}. [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[اسلام]] خالد مسرور گشت، اما پدرش ناراحت شد و نان او را [[قطع]] و بردارنش را از [[سخن گفتن]] با او منع کرد، خالد دیگر از [[پدر]] و خانواده‌اش فاصله گرفت و در [[مکه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[زندگی]] می‌کرد تا آن‌که جمعی از [[مسلمانان]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند او نیز با همسرش امیمه به [[حبشه]] [[هجرت]] کرد و در همان [[حبشه]] یک پسر به نام سعید و یک دختر به نام أمه ([[ام خالد]]) به [[دنیا]] آورد و تا زمانی که [[جعفر بن ابی طالب]] در [[حبشه]] بود او نیز در [[حبشه]] بود و در [[فتح خیبر]] به همراه [[حضرت]] [[جعفر]] و همراهان در [[مدینه]] [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شرفیاب شد، سپس در [[فتح مکه]] و [[جنگ حنین]] و طایف و [[تبوک]] [[رسول خدا]] {{صل}} را [[یاری]] نمود<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۶-۴۶۸.</ref>


==خالد، عامل [[پیامبر]] در [[یمن]]==
== خالد، عامل [[پیامبر]] در [[یمن]] ==
[[پیامبر خدا]]{{صل}} خالد را به [[ولایت]] [[صدقات]] [[یمن]] و به قولی [[صدقات]] مذحج و صنعاء برگزید. او تا زمان [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} در این [[مقام]] بود و پس از آن به [[مدینه]] آمد و ملازم و همراه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} گردید. وی تا زمانی که [[بنی هاشم]] ناچار به [[بیعت]] شدند، با [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] نکرد و به [[امیرالمؤمنین]] و دیگر [[بنی هاشم]] گفت: من تابع شما هستم، و لذا پس از [[بیعت]] [[اهل بیت]] و [[بنی هاشم]]، او همراه برادرش [[ابان بن سعید]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد.
[[پیامبر خدا]] {{صل}} خالد را به [[ولایت]] [[صدقات]] [[یمن]] و به قولی [[صدقات]] مذحج و صنعاء برگزید. او تا زمان [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} در این [[مقام]] بود و پس از آن به [[مدینه]] آمد و ملازم و همراه [[امیرمؤمنان]] {{ع}} گردید. وی تا زمانی که [[بنی هاشم]] ناچار به [[بیعت]] شدند، با [[ابوبکر]] به عنوان [[خلیفه]] [[بیعت]] نکرد و به [[امیرالمؤمنین]] و دیگر [[بنی هاشم]] گفت: من تابع شما هستم، و لذا پس از [[بیعت]] [[اهل بیت]] و [[بنی هاشم]]، او همراه برادرش [[ابان بن سعید]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کرد.


[[ابن اثیر]] و دیگران [[نقل]] می‌کنند: وقتی خالد پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} از [[یمن]] و برادرانش از [[بحرین]] و تیما و [[خیبر]] بازگشتند و [[مأموریت]] خود را رها نمودند، [[ابوبکر]] از آنها خواست که به کار خود بازگردند اما آنها نپذیرفتند، اما بعد از آنکه [[بنی هاشم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند، خالد نیز [[بیعت]] کرد و از آن پس [[ابوبکر]] او را به [[فرماندهی]] لشکری از [[سپاهیان]] [[اسلام]] برگزید و در [[فتح]] اجنادین در [[شام]] شرکت کرد و در [[مرج]] الصفر کشته شد، اما برخی گفته‌اند واقعه [[مرج]] الصفر سال چهارده [[هجری]] در اوایل [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] بوده و در آن زمان کشته شده است<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.
[[ابن اثیر]] و دیگران [[نقل]] می‌کنند: وقتی خالد پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} از [[یمن]] و برادرانش از [[بحرین]] و تیما و [[خیبر]] بازگشتند و [[مأموریت]] خود را رها نمودند، [[ابوبکر]] از آنها خواست که به کار خود بازگردند اما آنها نپذیرفتند، اما بعد از آنکه [[بنی هاشم]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کردند، خالد نیز [[بیعت]] کرد و از آن پس [[ابوبکر]] او را به [[فرماندهی]] لشکری از [[سپاهیان]] [[اسلام]] برگزید و در [[فتح]] اجنادین در [[شام]] شرکت کرد و در [[مرج]] الصفر کشته شد، اما برخی گفته‌اند واقعه [[مرج]] الصفر سال چهارده [[هجری]] در اوایل [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] بوده و در آن زمان کشته شده است<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۸۲ و ر. ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۶.</ref>.


[[ایمان راسخ]] خالد به [[حضرت علی]]{{ع}} از این منظر آشکار است که تا زمانی که [[علی]]{{ع}} و [[خاندان پیامبر]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکردند او حاضر نشد از طرف [[ابوبکر]] به [[مأموریت]] خود بازگردد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.
[[ایمان راسخ]] خالد به [[حضرت علی]] {{ع}} از این منظر آشکار است که تا زمانی که [[علی]] {{ع}} و [[خاندان پیامبر]] با [[ابوبکر]] [[بیعت]] نکردند او حاضر نشد از طرف [[ابوبکر]] به [[مأموریت]] خود بازگردد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۸-۴۶۹.</ref>.


==[[اعتراض]] به [[خلافت ابوبکر]]==
== [[اعتراض]] به [[خلافت ابوبکر]] ==
[[زید بن وهب]] [[نقل]] می‌کند که: [[دوازده نفر]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] کردند و بر [[حقانیت]] و تقدم [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اقرار]] و اعتراف نمودند و هر کدام بر [[اعتقاد]] خودشان مطالبی عنوان کردند<ref>آن دروازه نفر به نقل خصال صدوق، باب اثنی عشر، ح۴ عبارتند از: خالد بن سعید، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، بریده اسلمی، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر، خزیمه بن ثابت، ابوالهیثم، بن تیهان، سهل بن حنیف، ابوایوب، انصاری و زید بن وهب.</ref>.
[[زید بن وهب]] [[نقل]] می‌کند که: [[دوازده نفر]] از [[مهاجر]] و [[انصار]] به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] کردند و بر [[حقانیت]] و تقدم [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اقرار]] و اعتراف نمودند و هر کدام بر [[اعتقاد]] خودشان مطالبی عنوان کردند<ref>آن دروازه نفر به نقل خصال صدوق، باب اثنی عشر، ح۴ عبارتند از: خالد بن سعید، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، مقداد بن اسود، بریده اسلمی، عبدالله بن مسعود، عمار یاسر، خزیمه بن ثابت، ابوالهیثم، بن تیهان، سهل بن حنیف، ابوایوب، انصاری و زید بن وهب.</ref>.


[[خالد بن سعید]] اولین کسی بود که برخاست و گفت: ای ابوبکر! از [[خدا]] بترس، آیا پیشینه [[حضرت علی]]{{ع}} با [[پیامبر خدا]]{{صل}} را به یاد داری؟ آیا یادت نمی‌آید آن زمانی که در روز [[بنی قریظه]] جمع بودیم و [[پیامبر خدا]]{{صل}} درباره [[حضرت علی]]{{ع}} به جمعی از بزرگان [[اصحاب]] خطاب کرد و فرمود: "ای گروه [[مهاجر]] و [[انصار]]، شما را به وصیتی توصیه می‌کنم و آن را [[حفظ]] کنید و مطلبی برای شما می‌گویم حتما قبول نمایید، [[آگاه]] باشید که [[علی]] همانا [[امیر]] شما بعد از من و [[جانشین]] من در میان شما است و این مطلب را پروردگارم به من [[وصیت]] کرده است، بنابراین، اگر این [[وصیت]] را [[حفظ]] نکنید و درباره [[علی]] [[سستی]] نمایید و او را [[یاری]] ننمایید، بدانید که در میان شما [[اختلاف]] می‌افتد و امر [[دین]] شما به [[اضطراب]] می‌کشد و اشرارتان بر شما مسلط می‌شوند، [[آگاه]] باشید، همانا [[اهل بیت]] من، [[امر]] و [[حکومت]] و [[خلافت]] مرا به [[ارث]] می‌برند..."، سپس در ادامه گفت: ای [[ابوبکر]]، آیا این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} را درباره [[حضرت علی]]{{ع}} به یاد میآوری؟ وقتی سخنان خالد به این جا رسید، [[عمر]] برخاست و گفت: ای خالد، ساکت باش، تو نه [[اهل]] مشورتی و نه کسی هستی که به گفتارت [[رضایت]] بدهند، اما خالد بی‌درنگ و شجاعانه پاسخ [[عمر]] را داد<ref>ر.ک: خصال صدوق، ج۲، باب اثنی عشر، ح۴، ص۴۶۳.</ref>.
[[خالد بن سعید]] اولین کسی بود که برخاست و گفت: ای ابوبکر! از [[خدا]] بترس، آیا پیشینه [[حضرت علی]] {{ع}} با [[پیامبر خدا]] {{صل}} را به یاد داری؟ آیا یادت نمی‌آید آن زمانی که در روز [[بنی قریظه]] جمع بودیم و [[پیامبر خدا]] {{صل}} درباره [[حضرت علی]] {{ع}} به جمعی از بزرگان [[اصحاب]] خطاب کرد و فرمود: "ای گروه [[مهاجر]] و [[انصار]]، شما را به وصیتی توصیه می‌کنم و آن را [[حفظ]] کنید و مطلبی برای شما می‌گویم حتما قبول نمایید، [[آگاه]] باشید که [[علی]] همانا [[امیر]] شما بعد از من و [[جانشین]] من در میان شما است و این مطلب را پروردگارم به من [[وصیت]] کرده است، بنابراین، اگر این [[وصیت]] را [[حفظ]] نکنید و درباره [[علی]] [[سستی]] نمایید و او را [[یاری]] ننمایید، بدانید که در میان شما [[اختلاف]] می‌افتد و امر [[دین]] شما به [[اضطراب]] می‌کشد و اشرارتان بر شما مسلط می‌شوند، [[آگاه]] باشید، همانا [[اهل بیت]] من، [[امر]] و [[حکومت]] و [[خلافت]] مرا به [[ارث]] می‌برند..."، سپس در ادامه گفت: ای [[ابوبکر]]، آیا این [[سخنان پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} را درباره [[حضرت علی]] {{ع}} به یاد میآوری؟ وقتی سخنان خالد به این جا رسید، [[عمر]] برخاست و گفت: ای خالد، ساکت باش، تو نه [[اهل]] مشورتی و نه کسی هستی که به گفتارت [[رضایت]] بدهند، اما خالد بی‌درنگ و شجاعانه پاسخ [[عمر]] را داد<ref>ر. ک: خصال صدوق، ج۲، باب اثنی عشر، ح۴، ص۴۶۳.</ref>.


آری خالد تا زمانی که زنده و در قید [[حیات]] بود [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را بر دیگران مقدم می‌داشت اما عمرش کفاف نداد تا [[خلافت]] حضرتش را [[درک]] کند و در [[راه]] [[امامت]] و [[ولایت]] آن [[حضرت]] [[جان]] فشانی نماید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref>
آری خالد تا زمانی که زنده و در قید [[حیات]] بود [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} را بر دیگران مقدم می‌داشت اما عمرش کفاف نداد تا [[خلافت]] حضرتش را [[درک]] کند و در [[راه]] [[امامت]] و [[ولایت]] آن [[حضرت]] [[جان]] فشانی نماید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش