پرش به محتوا

خریت بن راشد ناجی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خریت بن راشد ناجی در تاریخ اسلامی]] - [[خریت بن راشد ناجی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[خریت بن راشد ناجی در تاریخ اسلامی]] - [[خریت بن راشد ناجی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
*خریت بن راشد از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} به شمار می‌آید؛ زیرا او به همراه جمعی از [[طایفه]] بنی سامة بن لؤی بین [[راه]] [[مکه]] و [[مدینه]] [[حضرت]] را [[زیارت]] کرده است<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۱۱۰ و الاصابه، ج۲، ص۲۷۴.</ref>.
* خریت بن راشد از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} به شمار می‌آید؛ زیرا او به همراه جمعی از [[طایفه]] بنی سامة بن لؤی بین [[راه]] [[مکه]] و [[مدینه]] [[حضرت]] را [[زیارت]] کرده است<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۱۱۰ و الاصابه، ج۲، ص۲۷۴.</ref>.
*وی در سال ۱۱ [[هجری]] پس از [[رحلت پیامبر اسلام]]{{صل}} با گروهی از [[بنی ناجیه]] و نیز [[سلیمان بن صوحان عبدی]] با جمعی از عبدالقيس به [[یاری]] [[حذيفة بن محصن غلفانی]] که از طرف [[ابوبکر]] برای سرکوبی مرتدین [[مردم]] عمان رفته بود، شتافتند و مرتدین را در هم شکسته و [[مسلمانان]] را به [[پیروزی]] رساندند<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۶- ۳۱۸.</ref>.
* وی در سال ۱۱ [[هجری]] پس از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} با گروهی از [[بنی ناجیه]] و نیز [[سلیمان بن صوحان عبدی]] با جمعی از عبدالقيس به [[یاری]] [[حذيفة بن محصن غلفانی]] که از طرف [[ابوبکر]] برای سرکوبی مرتدین [[مردم]] عمان رفته بود، شتافتند و مرتدین را در هم شکسته و [[مسلمانان]] را به [[پیروزی]] رساندند<ref>ر. ک: تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱۶- ۳۱۸.</ref>.
*خریت پس از [[قتل عثمان]] به مخالفین [[حضرت امیر]]{{ع}} پیوست و [[طلحه]] و [[زبیر]] را در [[جنگ جمل]] [[یاری]] کرد و [[فرماندهی]] گروه [[مضر]] در این [[جنگ]] با او بود<ref>ر.ک: تاریخ طبری، جج ۴، ص۵۰۵؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۰۰؛ البته ابن اثیر در تاريخ الكامل نوشته است که: خریت بن راشد نقل در جنگ جمل و صفین در رکاب حضرت جنگیده است. ولی به نظر میرسد این قول اشتباه باشد؛ زیرا طبق اکثر مورخان وی در جنگ جمل با طلحه و زبیر بوده است بنابراین او فقط در جنگ صفین حضرت را یاری کرده است.</ref>، ولی پس از [[جنگ جمل]] و [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بر گروه [[ناکثین]]، او [[توبه]] کرد و با سیصد نفر از [[بنی ناجیه]] به [[کوفه]] آمد و به [[یاران]] على{{ع}} پیوست و در رکاب آن [[حضرت]] در [[جنگ صفین]] شرکت کرد. اما پس از داستان [[غم]] بار [[حکمیت]] باز او [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشت و با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اعلان]] [[جنگ]] نمود البته معلوم نیست که او در [[جنگ نهروان]] بر ضد [[حضرت علی]]{{ع}} شرکت کرده باشد و لذا بسیاری از مؤرخان مثل [[ابن حجر]] در الاصابه، و [[ابن اثیر]] در اسد الغابه و کامل [[ابن اثیر]] و دیگران نگفته‌اند که خریت در [[جنگ نهروان]] با [[خوارج]] بوده است. پس معلوم نیست او در [[نهروان]] شرکت داشته است، نه بر ضد [[حضرت على]]{{ع}} و نه در رکاب آن [[حضرت]]. اما او همواره [[مخالفت]] با [[حضرت]] را ادامه می‌داد و سرانجام به [[دست]] [[یاران]] [[حضرت]] در سواحل دریای [[فارس]] ([[اهواز]]) به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج،۴۸۲-۴۸۳.</ref>:
* خریت پس از [[قتل عثمان]] به مخالفین [[حضرت امیر]] {{ع}} پیوست و [[طلحه]] و [[زبیر]] را در [[جنگ جمل]] [[یاری]] کرد و [[فرماندهی]] گروه [[مضر]] در این [[جنگ]] با او بود<ref>ر. ک: تاریخ طبری، جج ۴، ص۵۰۵؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۰۰؛ البته ابن اثیر در تاريخ الكامل نوشته است که: خریت بن راشد نقل در جنگ جمل و صفین در رکاب حضرت جنگیده است. ولی به نظر میرسد این قول اشتباه باشد؛ زیرا طبق اکثر مورخان وی در جنگ جمل با طلحه و زبیر بوده است بنابراین او فقط در جنگ صفین حضرت را یاری کرده است.</ref>، ولی پس از [[جنگ جمل]] و [[پیروزی]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بر گروه [[ناکثین]]، او [[توبه]] کرد و با سیصد نفر از [[بنی ناجیه]] به [[کوفه]] آمد و به [[یاران]] على {{ع}} پیوست و در رکاب آن [[حضرت]] در [[جنگ صفین]] شرکت کرد. اما پس از داستان [[غم]] بار [[حکمیت]] باز او [[پرچم]] [[مخالفت]] برداشت و با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اعلان]] [[جنگ]] نمود البته معلوم نیست که او در [[جنگ نهروان]] بر ضد [[حضرت علی]] {{ع}} شرکت کرده باشد و لذا بسیاری از مؤرخان مثل [[ابن حجر]] در الاصابه، و [[ابن اثیر]] در اسد الغابه و کامل [[ابن اثیر]] و دیگران نگفته‌اند که خریت در [[جنگ نهروان]] با [[خوارج]] بوده است. پس معلوم نیست او در [[نهروان]] شرکت داشته است، نه بر ضد [[حضرت على]] {{ع}} و نه در رکاب آن [[حضرت]]. اما او همواره [[مخالفت]] با [[حضرت]] را ادامه می‌داد و سرانجام به [[دست]] [[یاران]] [[حضرت]] در سواحل دریای [[فارس]] ([[اهواز]]) به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج، ۴۸۲-۴۸۳.</ref>:


==[[مخالفت]] خریت با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}==
== [[مخالفت]] خریت با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ==
*همان‌طور که اشاره شد [[خریت بن راشد]] در [[جنگ صفین]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود و [[حضرت]] را [[یاری]] کرد؛ اما پس از [[جنگ صفین]] و [[شکست]] [[حکمت]]، به [[تصور]] غلط و از روی [[جهل و نادانی]] از در [[مخالفت]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در آمد و به همراه سی نفر از یارانش از گروه [[بنی ناجیه]] نزد آن [[حضرت]] آمد و با کمال جرئت و [[جسارت]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[فرمان]] تو را [[اطاعت]] نمی‌کنم و پشت سرت [[نماز]] نمی‌خوانم و فردا از تو جدا می‌شوم!.
* همان‌طور که اشاره شد [[خریت بن راشد]] در [[جنگ صفین]] در رکاب [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود و [[حضرت]] را [[یاری]] کرد؛ اما پس از [[جنگ صفین]] و [[شکست]] [[حکمت]]، به [[تصور]] غلط و از روی [[جهل و نادانی]] از در [[مخالفت]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در آمد و به همراه سی نفر از یارانش از گروه [[بنی ناجیه]] نزد آن [[حضرت]] آمد و با کمال جرئت و [[جسارت]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[فرمان]] تو را [[اطاعت]] نمی‌کنم و پشت سرت [[نماز]] نمی‌خوانم و فردا از تو جدا می‌شوم!.
* [[حضرت]] او را [[نصیحت]] کرد و برای آن‌که در گرداب [[گمراهی]] [[غرق]] نشود به او فرمود: "مادرت به عزایت بگرید، در این صورت [[عهد]] خود را شکسته‌ای و با پروردگارت [[مخالفت]] نموده‌ای و به کسی جز خودت زیان نرسانده‌ای، ولی حال به من بگو: چرا چنین [[تصمیم]] گرفته‌ای؟"<ref>{{متن حدیث|ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ إِذاً تَنْقُضَ عَهْدَكَ وَ تَعْصِيَ رَبَّكَ وَ لاَ تَضُرَّ إِلاَّ نَفْسَكَ أَخْبِرْنِي لِمَ تَفْعَلُ ذَلِكَ}}</ref>.
* [[حضرت]] او را [[نصیحت]] کرد و برای آن‌که در گرداب [[گمراهی]] [[غرق]] نشود به او فرمود: "مادرت به عزایت بگرید، در این صورت [[عهد]] خود را شکسته‌ای و با پروردگارت [[مخالفت]] نموده‌ای و به کسی جز خودت زیان نرسانده‌ای، ولی حال به من بگو: چرا چنین [[تصمیم]] گرفته‌ای؟"<ref>{{متن حدیث|ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ إِذاً تَنْقُضَ عَهْدَكَ وَ تَعْصِيَ رَبَّكَ وَ لاَ تَضُرَّ إِلاَّ نَفْسَكَ أَخْبِرْنِي لِمَ تَفْعَلُ ذَلِكَ}}</ref>.
*خریت در پاسخ گفت: برای این که [[حکمیت]] در [[قرآن]] را پذیرفتی و آن را به [[مردم]] واگذار کردی و زمانی که کوشش به نتیجه رسید نسبت به [[حق]]، [[سستی]] و [[ضعف]] نشان دادی و به مردمی [[اعتماد]] کردی که به خود [[ستم]] کردند؛ بنابراین من با تو مخالفم و نسبت به آن [[مردم]] هم [[کینه]] توزم، و [[راه]] من از همه شما جداست. سپس [[حضرت]] باز او را [[نصیحت]] و [[ارشاد]] کرد و به او فرمود: "بیا [[قرآن]] به تو بیاموزم و با تو بر اساس [[سنت]] گفت و گو و [[مذاکره]] کنم و اموری از [[حق]] را که از تو به آن داناترم برایت بگشایم، شاید آن‌چه را که اکنون منکری بر آن [[بینش]] پیدا کنی". آن‌گاه خریت گفت: فردا می‌آیم.
* خریت در پاسخ گفت: برای این که [[حکمیت]] در [[قرآن]] را پذیرفتی و آن را به [[مردم]] واگذار کردی و زمانی که کوشش به نتیجه رسید نسبت به [[حق]]، [[سستی]] و [[ضعف]] نشان دادی و به مردمی [[اعتماد]] کردی که به خود [[ستم]] کردند؛ بنابراین من با تو مخالفم و نسبت به آن [[مردم]] هم [[کینه]] توزم، و [[راه]] من از همه شما جداست. سپس [[حضرت]] باز او را [[نصیحت]] و [[ارشاد]] کرد و به او فرمود: "بیا [[قرآن]] به تو بیاموزم و با تو بر اساس [[سنت]] گفت و گو و [[مذاکره]] کنم و اموری از [[حق]] را که از تو به آن داناترم برایت بگشایم، شاید آن‌چه را که اکنون منکری بر آن [[بینش]] پیدا کنی". آن‌گاه خریت گفت: فردا می‌آیم.
* [[حضرت]] فرمود: فرمود: فردا بیا و [[شیطان]] تو را [[گمراه]] نکند و [[رأی]] [[نادرست]] بر تو چیره نشود و [[نادانان]] تو را به [[خفت]] و [[زبونی]] نکشند، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر از من [[راهنمایی]] و [[هدایت]] بخواهی وسخن مرا بپذیری، به [[راستی]] که تو را به [[راه]] راست و درست [[هدایت]] خواهم کرد.
* [[حضرت]] فرمود: فرمود: فردا بیا و [[شیطان]] تو را [[گمراه]] نکند و [[رأی]] [[نادرست]] بر تو چیره نشود و [[نادانان]] تو را به [[خفت]] و [[زبونی]] نکشند، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر از من [[راهنمایی]] و [[هدایت]] بخواهی وسخن مرا بپذیری، به [[راستی]] که تو را به [[راه]] راست و درست [[هدایت]] خواهم کرد.
*خریت پس از این گفت و گو از محضر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بیرون رفت و به [[یاران]] خود پیوست و دیگر به نزد [[امام]]{{ع}} بازنگشت. این واقعه در سال ۳۸ [[هجری]] اتفاق افتاد.<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۸ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵.</ref>
* خریت پس از این گفت و گو از محضر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بیرون رفت و به [[یاران]] خود پیوست و دیگر به نزد [[امام]] {{ع}} بازنگشت. این واقعه در سال ۳۸ [[هجری]] اتفاق افتاد.<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۱۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۸ و با کمی تفاوت تاریخ طبری، ج۵.</ref>
* [[عبدالله بن قعین]] که [[شاهد]] گفت و گوی [[امام]]{{ع}} با خریت بود، گوید: من خودم را به خریت رساندم، دیدم از آن‌چه با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گفته، پشیمان نیست ولی بیشتر یارانش به او توصیه می‌کردند که مجدداً با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} گفت و گو نماید، و خریت هم سفارش آنها را [[تأیید]] کرد که باز برگردد و آن [[حضرت]] به گفت و گو نشیند.
* [[عبدالله بن قعین]] که [[شاهد]] گفت و گوی [[امام]] {{ع}} با خریت بود، گوید: من خودم را به خریت رساندم، دیدم از آن‌چه با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گفته، پشیمان نیست ولی بیشتر یارانش به او توصیه می‌کردند که مجدداً با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} گفت و گو نماید، و خریت هم سفارش آنها را [[تأیید]] کرد که باز برگردد و آن [[حضرت]] به گفت و گو نشیند.
* [[عبدالله بن قعین]] می‌گوید: من هم برای انصراف خریت از این کار خطرناک به سرعت در پی او بیرون رفتم و چون با پسر عموی خریت به نام [[مدرک بن ریان ناجی]] [[دوست]] بودم، خواستم او را ببینم و آن‌چه را [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به خریت گفته بود به او بگویم و از او بخواهم، تا خریت را بیشتر [[نصیحت]] کند و به او [[دستور]] دهد تا از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[اطاعت]] نماید،که این‌کار برای او خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] خواهد داشت.
* [[عبدالله بن قعین]] می‌گوید: من هم برای انصراف خریت از این کار خطرناک به سرعت در پی او بیرون رفتم و چون با پسر عموی خریت به نام [[مدرک بن ریان ناجی]] [[دوست]] بودم، خواستم او را ببینم و آن‌چه را [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} به خریت گفته بود به او بگویم و از او بخواهم، تا خریت را بیشتر [[نصیحت]] کند و به او [[دستور]] دهد تا از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[اطاعت]] نماید، که این‌کار برای او خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] خواهد داشت.
* [[عبدالله بن قعین]] می‌گوید: اما وقتی به [[منزل]] خریت رسیدم که او پیش از من به درون [[خانه]] رفته بود، لذا من بر در [[خانه]] ایستادم و در آن [[خانه]] گروهی از یارانش بودند که با او به هنگام گفت و گو با [[علی]]{{ع}} حضور نداشتند؛ و به [[خدا]] [[سوگند]] متوجه شدم که نه از عقیده‌اش برگشته و نه آن‌چه به [[امام]]{{ع}} گفته، پشیمان گشته و نه پاسخ [[امام]] را پذیرفته است. در همین حال [[یاران]] خود گفت: ای [[مردم]]، من چنین [[مصلحت]] می‌بینم که باید از این [[مرد]] ([[علی]]{{ع}}) جدا شوم و اینک هم که از او جدا شدم تا قردا برای [[مذاکره]] پیش او برگردم ولی هرگز بر نمی‌گردم و چاره و مصلحتی جز جدایی نمی‌بینم؛ اما یارانش باز هم به او [[اصرار]] کردند و تاکید ممودند که پیش از آن‌که به حضور [[علی]]{{ع}} [[دست]] بروی این کار مزن زیرا در [[ملاقات]] با او اگر پیشنهاد و کار پسندیده‌ای به تو داد، از او خواهی پذیرفت واگر کار پسندیده‌ای نبود، بعدا به [[راحتی]] می‌توانی از او جدا شوی. و با او [[مخالفت]] کنی، اما خریت به آنها گفت: خوب اندیشیدید.
* [[عبدالله بن قعین]] می‌گوید: اما وقتی به [[منزل]] خریت رسیدم که او پیش از من به درون [[خانه]] رفته بود، لذا من بر در [[خانه]] ایستادم و در آن [[خانه]] گروهی از یارانش بودند که با او به هنگام گفت و گو با [[علی]] {{ع}} حضور نداشتند؛ و به [[خدا]] [[سوگند]] متوجه شدم که نه از عقیده‌اش برگشته و نه آن‌چه به [[امام]] {{ع}} گفته، پشیمان گشته و نه پاسخ [[امام]] را پذیرفته است. در همین حال [[یاران]] خود گفت: ای [[مردم]]، من چنین [[مصلحت]] می‌بینم که باید از این [[مرد]] ([[علی]] {{ع}}) جدا شوم و اینک هم که از او جدا شدم تا قردا برای [[مذاکره]] پیش او برگردم ولی هرگز بر نمی‌گردم و چاره و مصلحتی جز جدایی نمی‌بینم؛ اما یارانش باز هم به او [[اصرار]] کردند و تاکید ممودند که پیش از آن‌که به حضور [[علی]] {{ع}} [[دست]] بروی این کار مزن زیرا در [[ملاقات]] با او اگر پیشنهاد و کار پسندیده‌ای به تو داد، از او خواهی پذیرفت واگر کار پسندیده‌ای نبود، بعدا به [[راحتی]] می‌توانی از او جدا شوی. و با او [[مخالفت]] کنی، اما خریت به آنها گفت: خوب اندیشیدید.
* [[ابن قعین]] می‌گوید وقتی از خریت این جمله را شنیدم که قصد دارد درباره بازگشت [[خدمت]] [[علی]]{{ع}} [[فکر]] کند تا شاید [[نور هدایت]] بر [[دل]] او بتابد لذا اجازه ورود خواستم تا با او صحبت کنم. به من اجازه داد وارد شدم. به پسر عمویش که [[مدرک بن ریان]] و از پیر مردان [[عرب]] بود، روی کرده و گفتم: تو به خاطر احسانی که به من کرده‌ای به گردن من [[حق]] داری واز طرفی [[حق]] [[مسلمان]] بر [[مسلمان]] [[واجب]] محفوظ است، از این پسر عمویت (خریت) چیزی سر زده که برای تو گفته شد، اینک با او در خفا صحبت کن و او را از راهی که [[برگزیده]] بازدار و توجه داشته باش من [[بیم]] آن دارم که اگر از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} جدا شود، تو را و خود و عشیره‌اش را به کشتن دهد. ابن ریان در [[حق]] من [[دعای خیر]] کرد و گفت: اگر او بخواهد از [[حضرت]] جدا شود، نابود خواهد شد و حال آن‌که اگر [[خیرخواه]] [[حضرت]] باشد و با او همراه شود، بهره و [[هدایت]] او در این کار خواهد بود.
* [[ابن قعین]] می‌گوید وقتی از خریت این جمله را شنیدم که قصد دارد درباره بازگشت [[خدمت]] [[علی]] {{ع}} [[فکر]] کند تا شاید [[نور هدایت]] بر [[دل]] او بتابد لذا اجازه ورود خواستم تا با او صحبت کنم. به من اجازه داد وارد شدم. به پسر عمویش که [[مدرک بن ریان]] و از پیر مردان [[عرب]] بود، روی کرده و گفتم: تو به خاطر احسانی که به من کرده‌ای به گردن من [[حق]] داری واز طرفی [[حق]] [[مسلمان]] بر [[مسلمان]] [[واجب]] محفوظ است، از این پسر عمویت (خریت) چیزی سر زده که برای تو گفته شد، اینک با او در خفا صحبت کن و او را از راهی که [[برگزیده]] بازدار و توجه داشته باش من [[بیم]] آن دارم که اگر از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} جدا شود، تو را و خود و عشیره‌اش را به کشتن دهد. ابن ریان در [[حق]] من [[دعای خیر]] کرد و گفت: اگر او بخواهد از [[حضرت]] جدا شود، نابود خواهد شد و حال آن‌که اگر [[خیرخواه]] [[حضرت]] باشد و با او همراه شود، بهره و [[هدایت]] او در این کار خواهد بود.
*همو می‌افزاید: پس از آن گفت و گو، فردا صبح [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} رسیدم و ساعتی نزد او نشستم و می‌خواستم آن‌چه دیروز با خریت و همراهان و پسر عمویش بین من و آنها گذشته بود، به اطلاعش برسانم؛ ولی به سبب [[کثرت]] رفت و آمد، امکان آن نبود تا آن‌که ناچاراً پشت سرش نشستم و [[حضرت]] سر مبارکش را جلو آورد وآن‌چه را از خریت شنیده بودم و به پسر عمویش گفته بودم به عرض رساندم. [[حضرت]] فرمود: "او را رها کن، اگر [[حق]] را [[شناخت]] و برگشت او را می‌پذیریم". به [[امام]]{{ع}} عرض کردم: چرا هم اکنون او را دستگیر و زندانی نمی‌کنی؟ [[حضرت]] - جمله بسیار [[زیبا]] و جالبی که برای همه [[حاکمان]] عالم تا [[روز قیامت]] آموزنده است - به من فرمود: "همانا اگر ما این کار را درباره هر کس از [[مردم]] که متهم است، انجام دهیم، باید زندان‌ها را از آنان پر کنیم، و حال آن‌که مناسب نمی‌بینم تا زمانی که [[مردم]] مخالفتی ([[مخالفت]] عملی) با من نکرده‌اند، نسبت به آنان سخت‌گیری کنم و ایشان را به [[کیفر]] و [[حبس]] دچار سازم.<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لَوْ فَعَلْنَا هَذَا بِكُلِّ مَنْ نَتَّهِمُ مِنَ النَّاسِ مَلَأْنَا السُّجُونَ مِنْهُمْ وَ لاَ أَرَانِي يَسَعُنِي الْوُثُوبُ بِالنَّاسِ وَ الْحَبْسُ لَهُمْ وَ عُقُوبَتُهُمْ حَتَّى يُظْهِرُوا لِيَ الْخِلاَفَ}}</ref>
* همو می‌افزاید: پس از آن گفت و گو، فردا صبح [[خدمت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} رسیدم و ساعتی نزد او نشستم و می‌خواستم آن‌چه دیروز با خریت و همراهان و پسر عمویش بین من و آنها گذشته بود، به اطلاعش برسانم؛ ولی به سبب [[کثرت]] رفت و آمد، امکان آن نبود تا آن‌که ناچاراً پشت سرش نشستم و [[حضرت]] سر مبارکش را جلو آورد وآن‌چه را از خریت شنیده بودم و به پسر عمویش گفته بودم به عرض رساندم. [[حضرت]] فرمود: "او را رها کن، اگر [[حق]] را [[شناخت]] و برگشت او را می‌پذیریم". به [[امام]] {{ع}} عرض کردم: چرا هم اکنون او را دستگیر و زندانی نمی‌کنی؟ [[حضرت]] - جمله بسیار [[زیبا]] و جالبی که برای همه [[حاکمان]] عالم تا [[روز قیامت]] آموزنده است - به من فرمود: "همانا اگر ما این کار را درباره هر کس از [[مردم]] که متهم است، انجام دهیم، باید زندان‌ها را از آنان پر کنیم، و حال آن‌که مناسب نمی‌بینم تا زمانی که [[مردم]] مخالفتی ([[مخالفت]] عملی) با من نکرده‌اند، نسبت به آنان سخت‌گیری کنم و ایشان را به [[کیفر]] و [[حبس]] دچار سازم.<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لَوْ فَعَلْنَا هَذَا بِكُلِّ مَنْ نَتَّهِمُ مِنَ النَّاسِ مَلَأْنَا السُّجُونَ مِنْهُمْ وَ لاَ أَرَانِي يَسَعُنِي الْوُثُوبُ بِالنَّاسِ وَ الْحَبْسُ لَهُمْ وَ عُقُوبَتُهُمْ حَتَّى يُظْهِرُوا لِيَ الْخِلاَفَ}}</ref>
* [[عبدالله]] می‌گوید: پس از [[سخنان امام]]{{ع}} ساکت شدم، ولی لحظاتی بعد [[حضرت]] مخفیانه به من فرمود: "به [[خانه]] خریت برو و از آنان برای من خبری بیاور؛ زیرا او همه روز پیش از این [[ساعت]] نزد من می‌آمد و امروز نیامده است!".
* [[عبدالله]] می‌گوید: پس از [[سخنان امام]] {{ع}} ساکت شدم، ولی لحظاتی بعد [[حضرت]] مخفیانه به من فرمود: "به [[خانه]] خریت برو و از آنان برای من خبری بیاور؛ زیرا او همه روز پیش از این [[ساعت]] نزد من می‌آمد و امروز نیامده است!".
*وی می‌گوید: به [[خانه]] خریت رفتم ولی هیچ کس از آن گروه آنجا نبود و به [[خانه]] [[یاران]] او رفتم در آنجا هم کسی نبود. نزد [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} برگشتم، همین که مرا دید، فرمود: "آیا آنها [[زیرکی]] کردند و ماندند یا ترسیدند و کوچ کردند؟" گفتم: نه، کوچ کردند. فرمود: "[[خداوند]] آنها را از [[رحمت]] خود دور بدارد، چنان چه [[قوم ثمود]] را از [[رحمت]] خود دور داشت، [[آگاه]] باش، به [[خدا]] [[سوگند]] پیکان نیزه‌ها برای آنان آماده است و شمشیرها بر فرق سرشان فرود خواهد آمد، و در آن حال پشیمان خواهند شد امروز [[شیطان]] آنها را به [[هوس]] انداخت وگمراهشان کرد و فردا از آنها [[بیزاری]] میجوید ورهایشان می‌سازد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۸-۱۳۰ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۱۵.</ref>.
* وی می‌گوید: به [[خانه]] خریت رفتم ولی هیچ کس از آن گروه آنجا نبود و به [[خانه]] [[یاران]] او رفتم در آنجا هم کسی نبود. نزد [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} برگشتم، همین که مرا دید، فرمود: "آیا آنها [[زیرکی]] کردند و ماندند یا ترسیدند و کوچ کردند؟" گفتم: نه، کوچ کردند. فرمود: "[[خداوند]] آنها را از [[رحمت]] خود دور بدارد، چنان چه [[قوم ثمود]] را از [[رحمت]] خود دور داشت، [[آگاه]] باش، به [[خدا]] [[سوگند]] پیکان نیزه‌ها برای آنان آماده است و شمشیرها بر فرق سرشان فرود خواهد آمد، و در آن حال پشیمان خواهند شد امروز [[شیطان]] آنها را به [[هوس]] انداخت وگمراهشان کرد و فردا از آنها [[بیزاری]] میجوید ورهایشان می‌سازد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۲۸-۱۳۰ و تاریخ طبری، ج۵، ص۱۱۵.</ref>.
*خریت با همراهانش به قصد [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[کوفه]] خارج شد، و از همان زمان هم تحت تعقیب نیرو‌های [[وفادار]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} قرار گرفت و سرانجام در سواحل دریای [[فارس]] به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۶.</ref>
* خریت با همراهانش به قصد [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از [[کوفه]] خارج شد، و از همان زمان هم تحت تعقیب نیرو‌های [[وفادار]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} قرار گرفت و سرانجام در سواحل دریای [[فارس]] به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۴۸۳-۴۸۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش