پرش به محتوا

خلافت عثمان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==کیفیت [[انتخاب عثمان]]==
== کیفیت [[انتخاب عثمان]] ==
پس از آنکه [[عمر]] به [[خاک]] سپرده شد [[ابوطلحه]] مقدمات این کار را فراهم کرد و شش نفر اعضای [[شورا]] را در یک [[خانه]] با پنجاه نیروی مسلح محاصره کرد تا درباره [[خلیفه]] [[تصمیم]] بگیرند.
پس از آنکه [[عمر]] به [[خاک]] سپرده شد [[ابوطلحه]] مقدمات این کار را فراهم کرد و شش نفر اعضای [[شورا]] را در یک [[خانه]] با پنجاه نیروی مسلح محاصره کرد تا درباره [[خلیفه]] [[تصمیم]] بگیرند.
[[طلحه]] که می‌دانست با وجود علی و [[عثمان]] [[خلافت]] به او نخواهد رسید و از علی{{ع}} هم [[دل]] [[خوشی]] نداشت برای [[تضعیف]] جانب او، [[حق]] خود را به عثمان داد و با عثمان [[بیعت]] کرد، [[زبیر]] که پسر عموی [[حضرت علی]] بود برای تقویت [[حضرت]] در برابر طلحه، حق خود را به علی{{ع}} واگذار کرد و با او بیعت نمود، [[سعد بن ابی وقاص]] نیز که می‌دانست خلیفه نمی‌شود حق خویش را به پسر عمویش [[عبدالرحمان بن عوف]] داد و با او بیعت کرد (بنابراین شش نفر اعضا در سه نفر خلاصه شدند.)
[[طلحه]] که می‌دانست با وجود علی و [[عثمان]] [[خلافت]] به او نخواهد رسید و از علی {{ع}} هم [[دل]] [[خوشی]] نداشت برای [[تضعیف]] جانب او، [[حق]] خود را به عثمان داد و با عثمان [[بیعت]] کرد، [[زبیر]] که پسر عموی [[حضرت علی]] بود برای تقویت [[حضرت]] در برابر طلحه، حق خود را به علی {{ع}} واگذار کرد و با او بیعت نمود، [[سعد بن ابی وقاص]] نیز که می‌دانست خلیفه نمی‌شود حق خویش را به پسر عمویش [[عبدالرحمان بن عوف]] داد و با او بیعت کرد (بنابراین شش نفر اعضا در سه نفر خلاصه شدند.)


عبدالرحمان بن عوف از علی{{ع}} و عثمان پرسید: کدامیک از شما حاضرید از خلافت صرف نظر کنید و در تعیین دو نفر دیگر مختار باشید؟
عبدالرحمان بن عوف از علی {{ع}} و عثمان پرسید: کدامیک از شما حاضرید از خلافت صرف نظر کنید و در تعیین دو نفر دیگر مختار باشید؟
هیچ کدام به او جوابی ندادند، پس از آن خود را از میدان خلافت بیرون برد که یکی از آن دو را [[انتخاب]] کند. به علی عرض کرد که با تو بیعت می‌کنم تا طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[پیغمبر]] و روش [[ابوبکر]] و عمر با [[مردم]] [[رفتار]] کنی؟!
هیچ کدام به او جوابی ندادند، پس از آن خود را از میدان خلافت بیرون برد که یکی از آن دو را [[انتخاب]] کند. به علی عرض کرد که با تو بیعت می‌کنم تا طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[پیغمبر]] و روش [[ابوبکر]] و عمر با [[مردم]] [[رفتار]] کنی؟!


علی{{ع}} در پاسخ فرمود:
علی {{ع}} در پاسخ فرمود:
{{متن حدیث|بل على كتاب الله و سنة رسوله و اجتهاد رأيي‌}}؛
{{متن حدیث|بل على كتاب الله و سنة رسوله و اجتهاد رأيي‌}}؛
«می‌پذیرم ولی طبق کتاب خدا و سنت پیغمبر و آنچه خود می‌دانم عمل خواهم کرد».
«می‌پذیرم ولی طبق کتاب خدا و سنت پیغمبر و آنچه خود می‌دانم عمل خواهم کرد».


[[عبدالرحمان]] به عثمان همان جمله را تکرار کرد، عثمان پذیرفت.
[[عبدالرحمان]] به عثمان همان جمله را تکرار کرد، عثمان پذیرفت.
بار دیگر عبدالرحمان به علی{{ع}} همان جملات را گفت، و همان پاسخ را شنید.
بار دیگر عبدالرحمان به علی {{ع}} همان جملات را گفت، و همان پاسخ را شنید.
برای بار سوم نیز مطالب را تکرار کرد، و همان جواب را شنید، در این جا دست عثمان را به خلافت فشرد و گفت: {{عربی|السلام عليك يا اميرالمؤمنين‌}}.
برای بار سوم نیز مطالب را تکرار کرد، و همان جواب را شنید، در این جا دست عثمان را به خلافت فشرد و گفت: {{عربی|السلام عليك يا اميرالمؤمنين‌}}.


در این جا بود که [[امام]]{{ع}} عبدالرحمان را [[نفرین]] کرد که به آرزویش نرسد و به او فرمود:
در این جا بود که [[امام]] {{ع}} عبدالرحمان را [[نفرین]] کرد که به آرزویش نرسد و به او فرمود:
{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتَهَا إِلَّا لِأَنَّكَ رَجَوْتَ مِنْهُ مَا رَجَا صَاحِبُكُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، دَقَّ اللَّهُ بَيْنَكُمَا عِطْرَ مَنْشِمَ}}<ref>پانوشت‌های شرح ابن ابی الحدید به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱، ص۱۸۸ آمده است: «منشم» نام زنی عطار بوده که در مکه زندگی می‌کرده، قبیله «خزاعه» و «جرهم» هرگاه می‌خواستند جنگ کنند عطر او را استعمال می‌کردند، و با استعمال عطر او کشته از دو جانب زیاد می‌شد؛ لذا به صورت ضرب المثل در آمده که «أشام من عطر منشم؛ شومتر از عطر منشم».</ref>؛
{{متن حدیث|وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتَهَا إِلَّا لِأَنَّكَ رَجَوْتَ مِنْهُ مَا رَجَا صَاحِبُكُمَا مِنْ صَاحِبِهِ، دَقَّ اللَّهُ بَيْنَكُمَا عِطْرَ مَنْشِمَ}}<ref>پانوشت‌های شرح ابن ابی الحدید به تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱، ص۱۸۸ آمده است: «منشم» نام زنی عطار بوده که در مکه زندگی می‌کرده، قبیله «خزاعه» و «جرهم» هرگاه می‌خواستند جنگ کنند عطر او را استعمال می‌کردند، و با استعمال عطر او کشته از دو جانب زیاد می‌شد؛ لذا به صورت ضرب المثل در آمده که «أشام من عطر منشم؛ شومتر از عطر منشم».</ref>؛


خط ۲۸: خط ۲۸:
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: نقل شده که پس از آن بین عثمان و عبدالرحمان [[اختلاف]] افتاد به طوری که [[عبدالرحمان]] تا پایان مرگش با [[عثمان]] سخن نگفت<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۵ و مثل همین را با کمی تغییر در ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۹؛ تاریخ طبری ج۳، ص۲۹۲ نقل کرده است.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۶۴.</ref>
[[ابن ابی الحدید]] می‌گوید: نقل شده که پس از آن بین عثمان و عبدالرحمان [[اختلاف]] افتاد به طوری که [[عبدالرحمان]] تا پایان مرگش با [[عثمان]] سخن نگفت<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۵ و مثل همین را با کمی تغییر در ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۱۹؛ تاریخ طبری ج۳، ص۲۹۲ نقل کرده است.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۶۴.</ref>


==پدیده‌های منفی در [[حکومت عثمان]]==
== پدیده‌های منفی در [[حکومت عثمان]] ==
[[امام علی]]{{ع}} با [[ابوبکر]] و [[عمر]] [[همزیستی]] نمود و آشکارا با آنان به [[مخالفت]] برنخاست؛ زیرا [[انحراف]] روند [[حکومت اسلامی]] به گونه‌ای پنهانی صورت می‌گرفت. امام علی{{ع}} در موارد بسیاری در جهت [[اصلاح]] نظریات [[اشتباه]] [[خلیفه]]، دخالت می‌کرد و خلیفه نظریه او را می‌پذیرفت، ابوبکر و عمر از آن جهت که امام علی{{ع}} [[نماینده]] قانونی [[امت]] و صاحب اصلی [[خلافت]] بود و از سویی [[رهبری]] جناح مخالفی را عهده‌دار بود که بزرگان [[صحابه]] در آن حضور داشتند، از آن [[حضرت]] بیمناک بودند ولی [[امام]]{{ع}} از [[حق]] خلافت خود گذشت و بدین ترتیب، [[مخالفان]]، از ناحیه امام{{ع}} [[احساس امنیت]] کردند، اما از آنجا که آن بزرگوار ناظر و [[حافظ]] اصول و [[مبانی اسلام]] به شمار می‌آمد از اصول و ارزش‌هایی که از [[پیامبر اکرم]] به [[میراث]] برده بود، دست برنداشت.
[[امام علی]] {{ع}} با [[ابوبکر]] و [[عمر]] [[همزیستی]] نمود و آشکارا با آنان به [[مخالفت]] برنخاست؛ زیرا [[انحراف]] روند [[حکومت اسلامی]] به گونه‌ای پنهانی صورت می‌گرفت. امام علی {{ع}} در موارد بسیاری در جهت [[اصلاح]] نظریات [[اشتباه]] [[خلیفه]]، دخالت می‌کرد و خلیفه نظریه او را می‌پذیرفت، ابوبکر و عمر از آن جهت که امام علی {{ع}} [[نماینده]] قانونی [[امت]] و صاحب اصلی [[خلافت]] بود و از سویی [[رهبری]] جناح مخالفی را عهده‌دار بود که بزرگان [[صحابه]] در آن حضور داشتند، از آن [[حضرت]] بیمناک بودند ولی [[امام]] {{ع}} از [[حق]] خلافت خود گذشت و بدین ترتیب، [[مخالفان]]، از ناحیه امام {{ع}} [[احساس امنیت]] کردند، اما از آنجا که آن بزرگوار ناظر و [[حافظ]] اصول و [[مبانی اسلام]] به شمار می‌آمد از اصول و ارزش‌هایی که از [[پیامبر اکرم]] به [[میراث]] برده بود، دست برنداشت.


ولی در برهه حکومت عثمان، [[فساد]] و [[تباهی]] به صورت علنی و آشکارا و به سرعت در دستگاه حاکمه راه یافت و به دیگر گروه‌های [[جامعه اسلامی]] سرایت کرد و امام{{ع}} آشکارا با آن به مخالفت پرداخت و علنا عثمان را مورد [[اعتراض]] قرار داد و صحابه برجسته‌ای چون [[عمار یاسر]] و [[ابو ذر]] در کنار آن حضرت قرار گرفتند و حتی کسانی که با خلافت [[امیر مؤمنان]]{{ع}} سر مخالفت داشتند نیز از بی‌تدبیری و فساد حکومت عثمان، ناخرسند بودند که می‌توان ماهیت و سیمای حکومت وی را به طور فشرده در موارد ذیل بیان کرد:
ولی در برهه حکومت عثمان، [[فساد]] و [[تباهی]] به صورت علنی و آشکارا و به سرعت در دستگاه حاکمه راه یافت و به دیگر گروه‌های [[جامعه اسلامی]] سرایت کرد و امام {{ع}} آشکارا با آن به مخالفت پرداخت و علنا عثمان را مورد [[اعتراض]] قرار داد و صحابه برجسته‌ای چون [[عمار یاسر]] و [[ابو ذر]] در کنار آن حضرت قرار گرفتند و حتی کسانی که با خلافت [[امیر مؤمنان]] {{ع}} سر مخالفت داشتند نیز از بی‌تدبیری و فساد حکومت عثمان، ناخرسند بودند که می‌توان ماهیت و سیمای حکومت وی را به طور فشرده در موارد ذیل بیان کرد:
عثمان بیش از هفتاد سال داشت که به خلافت رسید، [[ارتباط]] خویشاوندانش با وی [[قوی]] و بدان‌ها بسیار علاقه‌مند بود و به آنان رسیدگی می‌‌کرد، از عثمان نقل شده گفت: اگر کلیدهای [[بهشت]] در دست من بود همه را به [[بنی امیه]] می‌سپردم که تا آخرین نفر وارد آن شوند، قبل از [[اسلام]] نیز وی فردی [[ثروتمند]] و اسراف‌گر بود و پس از [[اسلام آوردن]] بر همان حال باقی مانده و درد و [[رنج]] [[فقرا]] و [[محرومان]] را [[احساس]] نمی‌کرد. وی در [[رفتار]] با [[جمعیت]] بی‌شماری از محرومان که از او خواستار [[عدالت]] و [[مساوات]] در [[جامعه]] شده بودند، برخوردی دوگانه داشت و با آنها به [[درشتی]] و بی‌رحمی رفتار می‌کرد از جمله با [[عبد الله بن مسعود]] و [[عمار یاسر]] و [[ابو ذر]] و دیگران چنین [[رفتاری]] داشت.
عثمان بیش از هفتاد سال داشت که به خلافت رسید، [[ارتباط]] خویشاوندانش با وی [[قوی]] و بدان‌ها بسیار علاقه‌مند بود و به آنان رسیدگی می‌‌کرد، از عثمان نقل شده گفت: اگر کلیدهای [[بهشت]] در دست من بود همه را به [[بنی امیه]] می‌سپردم که تا آخرین نفر وارد آن شوند، قبل از [[اسلام]] نیز وی فردی [[ثروتمند]] و اسراف‌گر بود و پس از [[اسلام آوردن]] بر همان حال باقی مانده و درد و [[رنج]] [[فقرا]] و [[محرومان]] را [[احساس]] نمی‌کرد. وی در [[رفتار]] با [[جمعیت]] بی‌شماری از محرومان که از او خواستار [[عدالت]] و [[مساوات]] در [[جامعه]] شده بودند، برخوردی دوگانه داشت و با آنها به [[درشتی]] و بی‌رحمی رفتار می‌کرد از جمله با [[عبد الله بن مسعود]] و [[عمار یاسر]] و [[ابو ذر]] و دیگران چنین [[رفتاری]] داشت.


وی خویشانش را به خود نزدیک ساخت و [[کارها]] را به دست آنان سپرد، [[ولید بن عقبة بن ابی معیط]] را بر [[کوفه]] گمارد، در صورتی که [[رسول خدا]]{{صل}} او را [[اهل دوزخ]] دانسته بود، [[عبدالله بن ابی سرح]] را بر [[مصر]] [[فرمانروایی]] داد و [[معاویة بن ابی سفیان]] را بر [[شام]] و [[عبد الله بن عامر]] را بر [[بصره]] گماشت و [[ولید بن عقبه]] را از فرمانروایی کوفه بر کنار و [[سعید بن عاص]] را بر آن سامان [[حاکمیت]] داد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۵ چاپ مؤسسه اعلمی؛ انساب الأشراف بلاذری، ج۵، ص۴۹؛ حیلة الأولیاء، ج۱، ص۱۵۶؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۶؛ الغدیر، ج۸، ص۲۳۸؛ النص و الاجتهاد، ص۳۹۹.</ref>.
وی خویشانش را به خود نزدیک ساخت و [[کارها]] را به دست آنان سپرد، [[ولید بن عقبة بن ابی معیط]] را بر [[کوفه]] گمارد، در صورتی که [[رسول خدا]] {{صل}} او را [[اهل دوزخ]] دانسته بود، [[عبدالله بن ابی سرح]] را بر [[مصر]] [[فرمانروایی]] داد و [[معاویة بن ابی سفیان]] را بر [[شام]] و [[عبد الله بن عامر]] را بر [[بصره]] گماشت و [[ولید بن عقبه]] را از فرمانروایی کوفه بر کنار و [[سعید بن عاص]] را بر آن سامان [[حاکمیت]] داد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۴۴۵ چاپ مؤسسه اعلمی؛ انساب الأشراف بلاذری، ج۵، ص۴۹؛ حیلة الأولیاء، ج۱، ص۱۵۶؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۶؛ الغدیر، ج۸، ص۲۳۸؛ النص و الاجتهاد، ص۳۹۹.</ref>.


[[عثمان]] در برابر [[مروان حکم]]، فردی [[ضعیف]] و [[ناتوان]] بود، به سخن وی گوش می‌داد و خواسته‌هایش را برآورده می‌ساخت، حتی زمانی که [[مردم]] شهرهای دیگر جهت [[اعتراض]] به سیاست‌های عثمان در [[مدینه]] گرد آمدند و او ضاع به شدت آشفته و [[بحرانی]] شد، [[امام علی]]{{ع}} برای آرام ساختن اوضاع و باز گرداندن شورشیانی که خواستار [[اصلاح]] [[ساختار سیاسی]] و [[اداری]] و [[اقتصادی]] و تعویض و [[جابجایی]] [[فرمانروایان]] بودند، وارد عمل شد و [[شورشیان]] را به شهرهای خود بازگرداند، مشروط بر این که عثمان از مروان حکم و سعید بن عاص [[اطاعت]] نکند.
[[عثمان]] در برابر [[مروان حکم]]، فردی [[ضعیف]] و [[ناتوان]] بود، به سخن وی گوش می‌داد و خواسته‌هایش را برآورده می‌ساخت، حتی زمانی که [[مردم]] شهرهای دیگر جهت [[اعتراض]] به سیاست‌های عثمان در [[مدینه]] گرد آمدند و او ضاع به شدت آشفته و [[بحرانی]] شد، [[امام علی]] {{ع}} برای آرام ساختن اوضاع و باز گرداندن شورشیانی که خواستار [[اصلاح]] [[ساختار سیاسی]] و [[اداری]] و [[اقتصادی]] و تعویض و [[جابجایی]] [[فرمانروایان]] بودند، وارد عمل شد و [[شورشیان]] را به شهرهای خود بازگرداند، مشروط بر این که عثمان از مروان حکم و سعید بن عاص [[اطاعت]] نکند.


ولی به مجرد اینکه اوضاع، [[آرامش]] یافت، [[مروان]] در جهت [[سرکوب]] شورشیان دیگر بار به تحریک عثمان پرداخت، [[امام]]{{ع}} با [[خشم]] بر او وارد شد و فرمود:
ولی به مجرد اینکه اوضاع، [[آرامش]] یافت، [[مروان]] در جهت [[سرکوب]] شورشیان دیگر بار به تحریک عثمان پرداخت، [[امام]] {{ع}} با [[خشم]] بر او وارد شد و فرمود:
تو از مروان [[راضی]] نمی‌شوی و مروان از تو، مگر اینکه تو را از [[دین]] و [[آیین]] و اندیشه‌ات [[منحرف]] سازد بسان شتر رام و مطیعی که آن را به هر سمتی برانند، حرکت می‌کند. به [[خدا]] [[سوگند]]! [[مروان]] در [[دین]] و در حیطه وجود خود، [[اهل]] [[تدبیر]] نیست<ref>طبری، ج۳، ص۳۹۷ چاپ مؤسسه اعلمی‌.</ref>.
تو از مروان [[راضی]] نمی‌شوی و مروان از تو، مگر اینکه تو را از [[دین]] و [[آیین]] و اندیشه‌ات [[منحرف]] سازد بسان شتر رام و مطیعی که آن را به هر سمتی برانند، حرکت می‌کند. به [[خدا]] [[سوگند]]! [[مروان]] در [[دین]] و در حیطه وجود خود، [[اهل]] [[تدبیر]] نیست<ref>طبری، ج۳، ص۳۹۷ چاپ مؤسسه اعلمی‌.</ref>.


در مورد دیگری [[عثمان]] بر [[شهودی]] که به شراب [[نوشیدن]] ولید [[گواهی]] دادند [[خشمگین]] شد و آنها را از پیش خود راند در اینجا [[امام]]{{ع}} وارد عمل شد و از فرجام چنین اموری به عثمان هشدار و به او دستور داد ولید را فرا بخواند تا [[حضرت]] او را [[محاکمه]] نموده و حد بر او جاری سازد، زمانی که ولید احضار شد و گواهی [[شهود]] درباره او ثابت گردید امام{{ع}} بر او [[اجرای حد]] کرد و عثمان به‌ [[خشم]] آمد و به امام گفت: شما [[حق]] نداری درباره وی چنین کاری انجام دهی امام{{ع}} با سخنی برخاسته از حق و [[شرع]] بدو پاسخ داد: {{عربی|بل و شرّ من هذا اذا فسق و منع حق الله أن یؤخذ منه}}<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵.</ref>؛ بلکه بدتر از این مورد، آن است که وی به [[فسق]] و [[فجور]] بپردازد و [[حق خدا]] از او ستانده نشود.
در مورد دیگری [[عثمان]] بر [[شهودی]] که به شراب [[نوشیدن]] ولید [[گواهی]] دادند [[خشمگین]] شد و آنها را از پیش خود راند در اینجا [[امام]] {{ع}} وارد عمل شد و از فرجام چنین اموری به عثمان هشدار و به او دستور داد ولید را فرا بخواند تا [[حضرت]] او را [[محاکمه]] نموده و حد بر او جاری سازد، زمانی که ولید احضار شد و گواهی [[شهود]] درباره او ثابت گردید امام {{ع}} بر او [[اجرای حد]] کرد و عثمان به‌ [[خشم]] آمد و به امام گفت: شما [[حق]] نداری درباره وی چنین کاری انجام دهی امام {{ع}} با سخنی برخاسته از حق و [[شرع]] بدو پاسخ داد: {{عربی|بل و شرّ من هذا اذا فسق و منع حق الله أن یؤخذ منه}}<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۲۵.</ref>؛ بلکه بدتر از این مورد، آن است که وی به [[فسق]] و [[فجور]] بپردازد و [[حق خدا]] از او ستانده نشود.


[[سیاست]] [[مالی]] عثمان، همان امتداد سیاست [[عمر]] بود که به ایجاد فاصله‌های طبقاتی انجامید و در پرداخت سهم [[بیت المال]] برخی را بر برخی مقدم داشت، ولی [[فساد]] سیاستش از سیاست [[خلیفه]] قبلی فزون‌تر بود، در [[حکومت]] عثمان، [[بنی امیه]] به ثروت‌های کلانی دست یافتند و آن‌گاه که خلیفه، مورد [[اعتراض]] خزانه‌دار بیت المال قرار گرفت، بدو گفت: تو فقط خزانه‌دار هستی، هرگاه به تو چیزی دادیم، بستان و هروقت ندادیم، ساکت بمان. صندوق‌دار گفت: به خدا سوگند! من نه [[خزانه]] دار توام و نه خاندانت، بلکه خزانه‌دار مسلمانانم...
[[سیاست]] [[مالی]] عثمان، همان امتداد سیاست [[عمر]] بود که به ایجاد فاصله‌های طبقاتی انجامید و در پرداخت سهم [[بیت المال]] برخی را بر برخی مقدم داشت، ولی [[فساد]] سیاستش از سیاست [[خلیفه]] قبلی فزون‌تر بود، در [[حکومت]] عثمان، [[بنی امیه]] به ثروت‌های کلانی دست یافتند و آن‌گاه که خلیفه، مورد [[اعتراض]] خزانه‌دار بیت المال قرار گرفت، بدو گفت: تو فقط خزانه‌دار هستی، هرگاه به تو چیزی دادیم، بستان و هروقت ندادیم، ساکت بمان. صندوق‌دار گفت: به خدا سوگند! من نه [[خزانه]] دار توام و نه خاندانت، بلکه خزانه‌دار مسلمانانم...
[[روز]] جمعه‌ای خزانه‌دار وارد [[مسجد]] شد و عثمان مشغول [[خطبه]] خواندن بود وی اظهار داشت: [[مردم]]! عثمان [[تصور]] کرده من خزانه‌دار او و خاندانش هستم ولی این‌گونه نیست بلکه من خزانه‌دار مسلمانانم و اکنون کلیدهای [[بیت المال]] شما را نزدتان آورده‌ام و آنها را به سمت [[مردم]] پرتاب کرد<ref>طبقات ابن سعد، ج۵، ص۳۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸؛ المعارف ابن قتیبه، ص۸۴؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۹؛ الغدیر، ج۸، ص۲۷۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۳۰.</ref>
[[روز]] جمعه‌ای خزانه‌دار وارد [[مسجد]] شد و عثمان مشغول [[خطبه]] خواندن بود وی اظهار داشت: [[مردم]]! عثمان [[تصور]] کرده من خزانه‌دار او و خاندانش هستم ولی این‌گونه نیست بلکه من خزانه‌دار مسلمانانم و اکنون کلیدهای [[بیت المال]] شما را نزدتان آورده‌ام و آنها را به سمت [[مردم]] پرتاب کرد<ref>طبقات ابن سعد، ج۵، ص۳۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۳؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۵۸؛ المعارف ابن قتیبه، ص۸۴؛ شیخ المضیرة ابو هریره، ص۱۶۹؛ الغدیر، ج۸، ص۲۷۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۳۰.</ref>


==موضع [[امام]]{{ع}} در قبال [[عثمان]]==
== موضع [[امام]] {{ع}} در قبال [[عثمان]] ==
با [[خشم]] گرفتن [[مسلمانان]] بر عثمان، بزرگان [[صحابه]] نیز در قبال [[انحراف]] [[خلیفه]] و دستگاه [[حاکم]] وی، به شدت موضع گرفتند و عثمان در مقابل، به [[آزار]] و [[شکنجه]] [[مخالفان]] و محکوم کنندگان [[سیاست]] منحرفش، پرداخت و بی‌آن‌که حرمتی برای صحابه قائل شود، این شیوه را شدت بخشید از جمله [[ابو ذر غفاری]]، [[صحابی]] [[جلیل‌القدر]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[کارهای ناپسند]] عثمان را مورد [[اعتراض]] قرار داد، و عثمان وی را به [[شام]] فرستاد. [[معاویه]] از [[تحمل]] وجود [[ابو ذر]] در شام [[درمانده]] شد و او را به [[مدینه]] باز گرداند، ابو ذر، [[جهاد]] و [[مبارزه]] و اعتراض خود را نسبت به سیاست [[اموی]] هم‌چنان ادامه داد، حضور ابو ذر برای عثمان قابل تحمل نبود، [[تصمیم]] گرفت او را به [[ربذه]] [[تبعید]] کند و حتی از خداحافظی مردم با وی جلوگیری به عمل آورد ولی امام{{ع}} به اتفاق حسن و حسین و [[عقیل]] و [[عبد الله بن جعفر]]، ابو ذر را بدرقه کردند، [[مروان حکم]] مانع رفتن آنان شد، امام{{ع}} به خشم آمد و بر [[مروان]] [[حمله]] برد و تازیانه‌ای بر گوش اسبش نواخت و بر او فریاد زد! دور شو، [[خدا]] تو را وارد [[دوزخ]] سازد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۰.</ref>.
با [[خشم]] گرفتن [[مسلمانان]] بر عثمان، بزرگان [[صحابه]] نیز در قبال [[انحراف]] [[خلیفه]] و دستگاه [[حاکم]] وی، به شدت موضع گرفتند و عثمان در مقابل، به [[آزار]] و [[شکنجه]] [[مخالفان]] و محکوم کنندگان [[سیاست]] منحرفش، پرداخت و بی‌آن‌که حرمتی برای صحابه قائل شود، این شیوه را شدت بخشید از جمله [[ابو ذر غفاری]]، [[صحابی]] [[جلیل‌القدر]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[کارهای ناپسند]] عثمان را مورد [[اعتراض]] قرار داد، و عثمان وی را به [[شام]] فرستاد. [[معاویه]] از [[تحمل]] وجود [[ابو ذر]] در شام [[درمانده]] شد و او را به [[مدینه]] باز گرداند، ابو ذر، [[جهاد]] و [[مبارزه]] و اعتراض خود را نسبت به سیاست [[اموی]] هم‌چنان ادامه داد، حضور ابو ذر برای عثمان قابل تحمل نبود، [[تصمیم]] گرفت او را به [[ربذه]] [[تبعید]] کند و حتی از خداحافظی مردم با وی جلوگیری به عمل آورد ولی امام {{ع}} به اتفاق حسن و حسین و [[عقیل]] و [[عبد الله بن جعفر]]، ابو ذر را بدرقه کردند، [[مروان حکم]] مانع رفتن آنان شد، امام {{ع}} به خشم آمد و بر [[مروان]] [[حمله]] برد و تازیانه‌ای بر گوش اسبش نواخت و بر او فریاد زد! دور شو، [[خدا]] تو را وارد [[دوزخ]] سازد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۰.</ref>.


امام{{ع}} با ابو ذر خداحافظی کرد و بدو فرمود:
امام {{ع}} با ابو ذر خداحافظی کرد و بدو فرمود:
ابو ذر! تو در [[راه خدا]] [[خشمگین]] شدی، به درگاه آن‌کس که به خاطر او خشمگین شدی [[امیدوار]] باش، مخالفانت از تو بر دنیای خود می‌ترسند، و تو بر [[دین]] خود از آنان [[بیمناکی]]، دنیای آنها را به خودشان واگذار، و از اموری که بر دینت از آن بیمناکی بگریز، به آن‌چه از آن منعشان کردی بسیار نیازمندند! ولی تو به آن‌چه که از آن منعت کردند، فوق‌العاده [[بی‌نیازی]]! به زودی پی خواهی برد که فردا چه کسی [[سود]] برده و چه کسی بیشتر [[حسد]] ورزیده است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ این موضوع را ابوبکر احمد بن عبد العزیز در کتاب جود «سقیفه» آورده است؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۳۶.</ref>.
ابو ذر! تو در [[راه خدا]] [[خشمگین]] شدی، به درگاه آن‌کس که به خاطر او خشمگین شدی [[امیدوار]] باش، مخالفانت از تو بر دنیای خود می‌ترسند، و تو بر [[دین]] خود از آنان [[بیمناکی]]، دنیای آنها را به خودشان واگذار، و از اموری که بر دینت از آن بیمناکی بگریز، به آن‌چه از آن منعشان کردی بسیار نیازمندند! ولی تو به آن‌چه که از آن منعت کردند، فوق‌العاده [[بی‌نیازی]]! به زودی پی خواهی برد که فردا چه کسی [[سود]] برده و چه کسی بیشتر [[حسد]] ورزیده است<ref>شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ این موضوع را ابوبکر احمد بن عبد العزیز در کتاب جود «سقیفه» آورده است؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۳۳۶.</ref>.


وقتی علی{{ع}} از [[مراسم]] خداحافظی و بدرقه [[ابو ذر]] بازگشت، [[مردم]] به‌ استقبال [[امام]]{{ع}} آمده و بدو عرضه داشتند: [[عثمان]] بر شما [[خشمگین]] است، فرمود: اسب، از زدن لگام بر دهنش، خشمگین می‌شود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۳۳.</ref>
وقتی علی {{ع}} از [[مراسم]] خداحافظی و بدرقه [[ابو ذر]] بازگشت، [[مردم]] به‌ استقبال [[امام]] {{ع}} آمده و بدو عرضه داشتند: [[عثمان]] بر شما [[خشمگین]] است، فرمود: اسب، از زدن لگام بر دهنش، خشمگین می‌شود.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۳۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش