پرش به محتوا

رقیه دختر پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۸: خط ۸:
{{دیگر کاربردها|رقیه (ابهام زدایی)}}
{{دیگر کاربردها|رقیه (ابهام زدایی)}}


==[[نسب]]==
== [[نسب]] ==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} بعد از [[ازدواج]] با [[حضرت خدیجه]] دارای شش فرزند: دو پسر و چهار دختر شدند: [[قاسم فرزند پیامبر خاتم|قاسم]] و [[عبدالله فرزند پیامبر خاتم|عبدالله]] معروف به [[طیب فرزند پیامبر خاتم|طیب]] و [[طاهر فرزند پیامبر خاتم|طاهر]]، [[زینب فرزند پیامبر خاتم|زینب]]، [[ام‌کلثوم فرزند پیامبر خاتم|ام‌کلثوم]]، رقیه و [[فاطمه فرزند پیامبر خاتم|فاطمه]]{{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵. </ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[ازدواج]] با [[حضرت خدیجه]] دارای شش فرزند: دو پسر و چهار دختر شدند: [[قاسم فرزند پیامبر خاتم|قاسم]] و [[عبدالله فرزند پیامبر خاتم|عبدالله]] معروف به [[طیب فرزند پیامبر خاتم|طیب]] و [[طاهر فرزند پیامبر خاتم|طاهر]]، [[زینب فرزند پیامبر خاتم|زینب]]، [[ام‌کلثوم فرزند پیامبر خاتم|ام‌کلثوم]]، رقیه و [[فاطمه فرزند پیامبر خاتم|فاطمه]] {{س}}<ref>قرب الاسناد، حمیری، ص۹؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۸؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۹۶ ـ ۴۰۵. </ref>.


رقیه دومین دختر [[رسول اکرم]]{{صل}} است و پیش از [[اسلام]] با پسر عموی پدرش "[[عتبة بن ابولهب بن عبدالمطلب]]"ازدواج کرد. [[مادر]] عتبة "[[ام‌جمیل]]" دختر "[[حرب بن امیه]]" است که بعد از [[نزول]] [[سوره]] [[مبارک]] "مسد" به "[[حماله الحطب]]" معروف شد. ام‌جمیل و [[ابولهب]] پس از نزول سوره "مسد" که [[مذمت]] خودشان بود، [[عتبة بن ابولهب]] را مجبور کردند تا همسرش رقیه را [[طلاق]] دهد و به او گفتند: "[[دختر محمد]] را رها کن" و ابولهب گفت: "اگر همسرت را طلاق ندهی، با تو [[قطع]] رابطه می‌کنم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>.
رقیه دومین دختر [[رسول اکرم]] {{صل}} است و پیش از [[اسلام]] با پسر عموی پدرش "[[عتبة بن ابولهب بن عبدالمطلب]]"ازدواج کرد. [[مادر]] عتبة "[[ام‌جمیل]]" دختر "[[حرب بن امیه]]" است که بعد از [[نزول]] [[سوره]] [[مبارک]] "مسد" به "[[حماله الحطب]]" معروف شد. ام‌جمیل و [[ابولهب]] پس از نزول سوره "مسد" که [[مذمت]] خودشان بود، [[عتبة بن ابولهب]] را مجبور کردند تا همسرش رقیه را [[طلاق]] دهد و به او گفتند: "[[دختر محمد]] را رها کن" و ابولهب گفت: "اگر همسرت را طلاق ندهی، با تو [[قطع]] رابطه می‌کنم"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۱.</ref>.


البته پیامبر اکرم{{صل}} قبلاً طلاق رقیه را از عتبة بن ابولهب خواسته بود و خود رقیه نیز به این امر [[راضی]] بود، به [[دلیل]] آنکه عتبة او را سخت در [[اذیت]] و فشار قرار می‌داد لذا [[پیامبر]]{{صل}} عتبة را [[نفرین]] کرد و فرمود: خداوندا یکی از سگ‌های خود را بر وی مسلط کن. پس از چندی شیری بر وی حمله نمود و او را پاره پاره نمود<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref>. سرانجام با نزول سوره "مسد" و به دلیل [[مسلمان]] شدن رقیه، عتبة او را طلاق داد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹. </ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۳-۲۴۴.</ref>
البته پیامبر اکرم {{صل}} قبلاً طلاق رقیه را از عتبة بن ابولهب خواسته بود و خود رقیه نیز به این امر [[راضی]] بود، به [[دلیل]] آنکه عتبة او را سخت در [[اذیت]] و فشار قرار می‌داد لذا [[پیامبر]] {{صل}} عتبة را [[نفرین]] کرد و فرمود: خداوندا یکی از سگ‌های خود را بر وی مسلط کن. پس از چندی شیری بر وی حمله نمود و او را پاره پاره نمود<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref>. سرانجام با نزول سوره "مسد" و به دلیل [[مسلمان]] شدن رقیه، عتبة او را طلاق داد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹. </ref>.<ref>ر. ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۶-۳۸۷؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۳-۲۴۴.</ref>


==ازدواج رقیه با [[عثمان بن عفان]]==
== ازدواج رقیه با [[عثمان بن عفان]] ==
رقیه پس از جدایی از عتبة بن ابولهب با "عثمان بن عفان"ازدواج کرد<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، م ص۴۰۱. </ref>. البته بنابر قولی [[ازدواج]] [[رقیه]] با "[[عثمان بن عفان]]" در [[زمان]] [[جاهلیت]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۷. </ref>. او برای عثمان بن عفان پسری به نام "[[عبدالله]]" به [[دنیا]] آورد که در [[کودکی]] از دنیا رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۰. </ref>، در یکی از روزها خروسی با منقار چشم عبدالله را زخمی نمود و در نتیجه عبدالله مریض شد و از دنیا رفت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref> و برای [[دفن]] او [[عثمان]] در [[مدینه]] ماند و در [[جنگ بدر]] شرکت نکرد<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref>
رقیه پس از جدایی از عتبة بن ابولهب با "عثمان بن عفان"ازدواج کرد<ref>ابو بکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۳۹؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، م ص۴۰۱. </ref>. البته بنابر قولی [[ازدواج]] [[رقیه]] با "[[عثمان بن عفان]]" در [[زمان]] [[جاهلیت]] صورت گرفت<ref>شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۴۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۷. </ref>. او برای عثمان بن عفان پسری به نام "[[عبدالله]]" به [[دنیا]] آورد که در [[کودکی]] از دنیا رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۳۰. </ref>، در یکی از روزها خروسی با منقار چشم عبدالله را زخمی نمود و در نتیجه عبدالله مریض شد و از دنیا رفت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref> و برای [[دفن]] او [[عثمان]] در [[مدینه]] ماند و در [[جنگ بدر]] شرکت نکرد<ref>اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص۱۴۰. </ref>.<ref>ر. ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref>


بنابر قول دیگر، عبدالله در [[سال ۴ هجری]] و بعد از مادرش رقیه از دنیا رفت<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الحفدة و المتاع، ج۵، ص۳۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹. </ref>. رقیه در هر دو [[هجرت]] با عثمان بن عفان به [[حبشه]] رفت و در هجرت نخست، کودکی را سقط کرد. رقیه پس از [[سفر]] عثمان بن عفان به مدینه که هم زمان با هجرت [[حضرت رسول]]{{صل}} بود، به مدینه رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰. </ref>؛ البته آنها زودتر از سایر [[مسلمانان]] از حبشه به [[مکه]] بازگشته بودند و قبل از [[رسول اکرم]]{{صل}} به مدینه هجرت کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۳، ص۴۰. </ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷.</ref>
بنابر قول دیگر، عبدالله در [[سال ۴ هجری]] و بعد از مادرش رقیه از دنیا رفت<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الحفدة و المتاع، ج۵، ص۳۵۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹. </ref>. رقیه در هر دو [[هجرت]] با عثمان بن عفان به [[حبشه]] رفت و در هجرت نخست، کودکی را سقط کرد. رقیه پس از [[سفر]] عثمان بن عفان به مدینه که هم زمان با هجرت [[حضرت رسول]] {{صل}} بود، به مدینه رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۰. </ref>؛ البته آنها زودتر از سایر [[مسلمانان]] از حبشه به [[مکه]] بازگشته بودند و قبل از [[رسول اکرم]] {{صل}} به مدینه هجرت کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۱۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۳؛ ج۳، ص۴۰. </ref>.<ref>ر. ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷.</ref>


==[[وفات]] [[رقیه]]==
== [[وفات]] [[رقیه]] ==
رقیه در [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] پس از یکسال و ده ماه و بیست [[روز]] بعد از [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]]<ref>المعارف، ابن قتیبه دینوری، ص۱۴۲. </ref> به [[مرض]] حصبه دچار شد و از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۰۴. </ref>، در روزی که [[زید بن حارثه]] به مدینه وارد شد تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را در [[جنگ بدر]] به اطلاع [[مردم]] برساند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله{{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۴۴. </ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[مرگ]] او فرمود: "ملحق شو به سَلفمان، [[عثمان بن مظعون]]<ref>وی مرد عابدی بود و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت طی می‌کرد. او اولین مهاجری بود که در مدینه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰. </ref>.<ref>ر.ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷-۳۸۸.</ref>
رقیه در [[رمضان]] [[سال دوم هجری]] پس از یکسال و ده ماه و بیست [[روز]] بعد از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]]<ref>المعارف، ابن قتیبه دینوری، ص۱۴۲. </ref> به [[مرض]] حصبه دچار شد و از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ المدینه، ابن شبه، ج۱، ص۱۰۴. </ref>، در روزی که [[زید بن حارثه]] به مدینه وارد شد تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] را در [[جنگ بدر]] به اطلاع [[مردم]] برساند<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۷۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۷، ص۲۸۳؛ ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله {{صل}} و الثلاثة الخلفاء، ج۱، ص۳۴۴. </ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[مرگ]] او فرمود: "ملحق شو به سَلفمان، [[عثمان بن مظعون]]<ref>وی مرد عابدی بود و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها به عبادت طی می‌کرد. او اولین مهاجری بود که در مدینه از دنیا رفت و در بقیع مدفون شد. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰. </ref>.<ref>ر. ک: [[حبیب محمدزاده|محمدزاده، حبیب]]، [[رقیه و ام‌کلثوم (مقاله)|رقیه و ام‌کلثوم]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۸۷-۳۸۸.</ref>


در این هنگام [[زنان]] بر مرگ رقیه گریستند. [[حضرت فاطمه]]{{س}} هم در بالای [[قبر]]، کنار [[رسول خدا]] قرار داشت و می‌گریست. رسول خدا{{صل}} نیز با [[لباس]] خود [[اشک]] چشمان [[فاطمه]]{{س}} را [[پاک]] می‌کرد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۴۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰. </ref>. [[پیامبر]]{{صل}} سرش را رو به [[آسمان]] کرد و در حالی که اشک از چشمانش جاری می‌شد، [[دعا]] کرد: خدایا رقیه را از [[فشار قبر]] [[نجات]] بده<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۳۶. </ref>.<ref>ر.ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۴.</ref>
در این هنگام [[زنان]] بر مرگ رقیه گریستند. [[حضرت فاطمه]] {{س}} هم در بالای [[قبر]]، کنار [[رسول خدا]] قرار داشت و می‌گریست. رسول خدا {{صل}} نیز با [[لباس]] خود [[اشک]] چشمان [[فاطمه]] {{س}} را [[پاک]] می‌کرد<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۴۱؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰. </ref>. [[پیامبر]] {{صل}} سرش را رو به [[آسمان]] کرد و در حالی که اشک از چشمانش جاری می‌شد، [[دعا]] کرد: خدایا رقیه را از [[فشار قبر]] [[نجات]] بده<ref>فروع کافی، کلینی، ج۳، ص۲۳۶. </ref>.<ref>ر. ک: [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا (مقاله)|مقاله «رقیه و ام‌کلثوم دختران رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۴.</ref>


==[[مظلومیت پیامبر]]{{صل}} در [[شکنجه]] دخترش [[رقیه]] توسط عثمان==
== [[مظلومیت پیامبر]] {{صل}} در [[شکنجه]] دخترش [[رقیه]] توسط عثمان ==
ماجرای [[ازدواج]] [[رقیه دختر رسول خدا]] با عثمان این‌گونه نگاشته شده که: [[ابوبصیر]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده که ایشان فرمود: سبب ازدواج رقیه با عثمان این بود که پیامبر در میان [[اصحاب]] ندا داد هر کس جیش العسره یعنی [[غزوه تبوک]] را برای [[حمله]] آماده کند و [[چاه]] رومه را حفر کند و از [[مال]] خود برای این دو مورد [[خرج]] نماید، خانه‌ای در [[بهشت]] برای او فراهم می‌شود و من برایش نزد [[خدا]] خانه‌ای را در بهشت ضمانت می‌کنم. عثمان عرض کرد: من از مال خود برای آن دو خرج می‌کنم، آیا شما برای من خانه‌ای در بهشت ضمانت می‌کنی؟ [[رسول خدا]] فرمود: خرج کن من برای تو نزد خدا ضامن خانه‌ای در بهشت هستم. عثمان برای [[سپاه]] و حفر چاه خرج کرد و خانه‌ای به ضمانت رسول خدا برای او لحاظ شد. سپس در [[دل]] عثمان افتاد تا از [[رقیه دختر پیامبر]] [[خواستگاری]] کند، او رقیه را از پیامبر خواستگاری کرد.
ماجرای [[ازدواج]] [[رقیه دختر رسول خدا]] با عثمان این‌گونه نگاشته شده که: [[ابوبصیر]] از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] کرده که ایشان فرمود: سبب ازدواج رقیه با عثمان این بود که پیامبر در میان [[اصحاب]] ندا داد هر کس جیش العسره یعنی [[غزوه تبوک]] را برای [[حمله]] آماده کند و [[چاه]] رومه را حفر کند و از [[مال]] خود برای این دو مورد [[خرج]] نماید، خانه‌ای در [[بهشت]] برای او فراهم می‌شود و من برایش نزد [[خدا]] خانه‌ای را در بهشت ضمانت می‌کنم. عثمان عرض کرد: من از مال خود برای آن دو خرج می‌کنم، آیا شما برای من خانه‌ای در بهشت ضمانت می‌کنی؟ [[رسول خدا]] فرمود: خرج کن من برای تو نزد خدا ضامن خانه‌ای در بهشت هستم. عثمان برای [[سپاه]] و حفر چاه خرج کرد و خانه‌ای به ضمانت رسول خدا برای او لحاظ شد. سپس در [[دل]] عثمان افتاد تا از [[رقیه دختر پیامبر]] [[خواستگاری]] کند، او رقیه را از پیامبر خواستگاری کرد.


پیامبر به او فرمود: رقیه می‌گوید [[زن]] تو نمی‌شوم مگر آنکه خانه‌ای را که من برای تو نزد خدا در بهشت ضمانت کرده‌ام برای مهریه به او بسپاری و این‌گونه من از عهده خانه‌ای که در بهشت برای تو ضمانت کردم بیرون می‌آیم. عثمان عرض کرد: چنین کن ای رسول خدا! پس [[حضرت]]، رقیه را به همسری او در آورد و در آن هنگام [[گواهی]] داد که ذمه‌اش از عهده [[خانه]] عثمان خارج شده و خانه تضمینی در بهشت تنها برای رقیه است و بر رسول خدا هیچ تعهدی برای بازگشت خانه عثمان نیست، چه اینکه رقیه زنده بماند و چه در گذرد، سپس رقیه در گذشت<ref>البرهان، ج۹، ص۴۹۸.</ref>.
پیامبر به او فرمود: رقیه می‌گوید [[زن]] تو نمی‌شوم مگر آنکه خانه‌ای را که من برای تو نزد خدا در بهشت ضمانت کرده‌ام برای مهریه به او بسپاری و این‌گونه من از عهده خانه‌ای که در بهشت برای تو ضمانت کردم بیرون می‌آیم. عثمان عرض کرد: چنین کن ای رسول خدا! پس [[حضرت]]، رقیه را به همسری او در آورد و در آن هنگام [[گواهی]] داد که ذمه‌اش از عهده [[خانه]] عثمان خارج شده و خانه تضمینی در بهشت تنها برای رقیه است و بر رسول خدا هیچ تعهدی برای بازگشت خانه عثمان نیست، چه اینکه رقیه زنده بماند و چه در گذرد، سپس رقیه در گذشت<ref>البرهان، ج۹، ص۴۹۸.</ref>.


باند [[اموی]] شرورترین قبیله‌ای بودند که از عصر [[رسالت پیامبر]]{{صل}} تا بعد از وفاتش و قبضه کردن [[خلافت]] و تبدیل آن به [[سلطنت]]، از هیچ [[جسارت]] و اهانتی به پیامبر{{صل}} و به [[اهل]] بیتش فروگذار نکردند. عثمان که [[تاریخ]] سیاه [[خلافت]] غاصبانه‌اش را در جای خود ورق زده‌ایم، در عصر [[حیات پیامبر اکرم]]{{صل}} با تهمتی واهی [[رقیه]] بنت الرسول را زیر [[شکنجه]] و ضربات کتک گرفت و سرانجام به [[شهادت]] رسید. [[دفاع]] عثمان از عموی خود که از [[مشرکین]] معروف بود و [[پیامبر]]{{صل}} خونش را [[مباح]] کرده بود، نشان می‌دهد در عین اینکه عثمان به ظاهر [[مسلمان]] شده بود؛ ولی این دفاع، ریشه در عمق [[جاهلیت]] از یک طرف و [[نفاق]] او از طرف دیگر دارد.
باند [[اموی]] شرورترین قبیله‌ای بودند که از عصر [[رسالت پیامبر]] {{صل}} تا بعد از وفاتش و قبضه کردن [[خلافت]] و تبدیل آن به [[سلطنت]]، از هیچ [[جسارت]] و اهانتی به پیامبر {{صل}} و به [[اهل]] بیتش فروگذار نکردند. عثمان که [[تاریخ]] سیاه [[خلافت]] غاصبانه‌اش را در جای خود ورق زده‌ایم، در عصر [[حیات پیامبر اکرم]] {{صل}} با تهمتی واهی [[رقیه]] بنت الرسول را زیر [[شکنجه]] و ضربات کتک گرفت و سرانجام به [[شهادت]] رسید. [[دفاع]] عثمان از عموی خود که از [[مشرکین]] معروف بود و [[پیامبر]] {{صل}} خونش را [[مباح]] کرده بود، نشان می‌دهد در عین اینکه عثمان به ظاهر [[مسلمان]] شده بود؛ ولی این دفاع، ریشه در عمق [[جاهلیت]] از یک طرف و [[نفاق]] او از طرف دیگر دارد.


[[مغیره بن ابی العاص]] عموی عثمان که در جاهلیت به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} جسارت‌ها کرده بود و پیامبر{{صل}} [[خون]] او را مباح کرده و کسی جرئت نداشت به او [[پناه]] دهد. عثمان در [[منزل]] به او پناه داد. [[وحی]] نازل شد که مغیره [[دشمن خدا]] و پیامبر{{صل}}، در [[خانه]] عثمان مخفی است. پیامبر{{صل}} به علی{{ع}} دستور [[قتل]] مغیره را در خانه عثمان صادر کرد. عثمان از آمدن علی{{ع}} خبردار شد، فوراً عموی خود را حضور پیامبر{{صل}} آورد و سه [[روز]] مهلت خواست تا از [[مدینه]] خارج شود. وقتی عثمان از منزل پیامبر{{صل}} بیرون رفت پیامبر{{صل}} دست به [[آسمان]] بلند کرد و گفت: {{عربی|اللهم العن مغیره...}}. خدایا [[لعنت]] کن مغیره و آن کس که به او آب و نان دهد و او را پناه دهد و به او عطا کند و کار او را درست کند. (آیا عثمان که آب و [[غذا]] و پناه و عطا به او داد مشمول [[لعن]] پیامبر{{صل}} نیست؟) روز چهارم مغیره از مدینه خارج شد.
[[مغیره بن ابی العاص]] عموی عثمان که در جاهلیت به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} جسارت‌ها کرده بود و پیامبر {{صل}} [[خون]] او را مباح کرده و کسی جرئت نداشت به او [[پناه]] دهد. عثمان در [[منزل]] به او پناه داد. [[وحی]] نازل شد که مغیره [[دشمن خدا]] و پیامبر {{صل}}، در [[خانه]] عثمان مخفی است. پیامبر {{صل}} به علی {{ع}} دستور [[قتل]] مغیره را در خانه عثمان صادر کرد. عثمان از آمدن علی {{ع}} خبردار شد، فوراً عموی خود را حضور پیامبر {{صل}} آورد و سه [[روز]] مهلت خواست تا از [[مدینه]] خارج شود. وقتی عثمان از منزل پیامبر {{صل}} بیرون رفت پیامبر {{صل}} دست به [[آسمان]] بلند کرد و گفت: {{عربی|اللهم العن مغیره...}}. خدایا [[لعنت]] کن مغیره و آن کس که به او آب و نان دهد و او را پناه دهد و به او عطا کند و کار او را درست کند. (آیا عثمان که آب و [[غذا]] و پناه و عطا به او داد مشمول [[لعن]] پیامبر {{صل}} نیست؟) روز چهارم مغیره از مدینه خارج شد.


وحی آمد که مغیره به طرف [[مکه]] فرار می‌کند. پیامبر{{صل}}، علی{{ع}} و [[عمار]] را فرستاد در کنار [[شهر]] او را کشتند و عثمان که همسرش [[رقیه دختر پیامبر]]{{صل}} بود به [[تهمت]] اینکه رقیه به [[حضرت]] جریان مغیره را اطلاع داده به [[تلافی]] خون عموی خود رقیه را شکنجه داد. رقیه از این پیش آمد به پدرش [[رسول خدا]] [[شکایت]] کرد، [[حضرت]] با [[اخلاق]] [[کریم]] خود فرمود: [[قبیح]] است [[زن]] با [[دیانت]] هر [[روز]] از شوهرش [[شکایت]] کند، عثمان چهار مرتبه به [[رقیه]] صدمه زد، سرانجام [[پیامبر]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و رقیه را از [[خانه]] عثمان [[نجات]] ده. اگر عثمان [[امتناع]] کرد، گردن او را بزن! علی{{ع}} آمد و رقیه را به [[خانه پیامبر]]{{صل}} آورد. رقیه جای [[شکنجه]] عثمان را در بدنش به پیامبر{{صل}} نشان داد، [[چشم]] [[رسول خدا]] به جراحت‌های [[بدن]] دخترش که افتاد فرمود: [[خدا]] عثمان را بکشد که تو را کشته است. روز چهارم در اثر شدت ضربات عثمان، رقیه از [[دنیا]] رفت و در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>منتخب التواریخ، ص۲۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۹۰.</ref>.
وحی آمد که مغیره به طرف [[مکه]] فرار می‌کند. پیامبر {{صل}}، علی {{ع}} و [[عمار]] را فرستاد در کنار [[شهر]] او را کشتند و عثمان که همسرش [[رقیه دختر پیامبر]] {{صل}} بود به [[تهمت]] اینکه رقیه به [[حضرت]] جریان مغیره را اطلاع داده به [[تلافی]] خون عموی خود رقیه را شکنجه داد. رقیه از این پیش آمد به پدرش [[رسول خدا]] [[شکایت]] کرد، [[حضرت]] با [[اخلاق]] [[کریم]] خود فرمود: [[قبیح]] است [[زن]] با [[دیانت]] هر [[روز]] از شوهرش [[شکایت]] کند، عثمان چهار مرتبه به [[رقیه]] صدمه زد، سرانجام [[پیامبر]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود: شمشیرت را بردار و رقیه را از [[خانه]] عثمان [[نجات]] ده. اگر عثمان [[امتناع]] کرد، گردن او را بزن! علی {{ع}} آمد و رقیه را به [[خانه پیامبر]] {{صل}} آورد. رقیه جای [[شکنجه]] عثمان را در بدنش به پیامبر {{صل}} نشان داد، [[چشم]] [[رسول خدا]] به جراحت‌های [[بدن]] دخترش که افتاد فرمود: [[خدا]] عثمان را بکشد که تو را کشته است. روز چهارم در اثر شدت ضربات عثمان، رقیه از [[دنیا]] رفت و در [[بقیع]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>منتخب التواریخ، ص۲۴.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۹۰.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش