پرش به محتوا

سقیفه بنی ساعده در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۵: خط ۵:
| پرسش مرتبط  =  
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
==[[شورای سقیفه]] از دیدگاه [[امام علی]]{{ع}}==
== [[شورای سقیفه]] از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} ==
با موضع‌گیری [[عمر]] و کاندید کردن امام{{ع}} به عنوان یکی از اعضای شورا، [[حزن]] و [[اندوه]] به [[دل]] امام{{ع}} راه یافت و به [[یقین]] دانست که حیله‌ای در کار است تا او را از [[خلافت]] کنار نهند و [[حکومت اسلامی]] را از مسیر صحیح [[منحرف]] سازند. به مجرد اینکه امام{{ع}} از نزد عمر خارج شد عمویش عباس با او [[دیدار]] کرد و امام{{ع}} با پیشدستی به او فرمود: «عمو [[جان]] خلافت از ما به دیگران رسید».
با موضع‌گیری [[عمر]] و کاندید کردن امام {{ع}} به عنوان یکی از اعضای شورا، [[حزن]] و [[اندوه]] به [[دل]] امام {{ع}} راه یافت و به [[یقین]] دانست که حیله‌ای در کار است تا او را از [[خلافت]] کنار نهند و [[حکومت اسلامی]] را از مسیر صحیح [[منحرف]] سازند. به مجرد اینکه امام {{ع}} از نزد عمر خارج شد عمویش عباس با او [[دیدار]] کرد و امام {{ع}} با پیشدستی به او فرمود: «عمو [[جان]] خلافت از ما به دیگران رسید».


عباس گفت: از کجا دانستی؟
عباس گفت: از کجا دانستی؟


علی{{ع}} فرمود: به این دلیل که در این جمع) [[عثمان]] قرین و همطراز من شد، عمر در جمع (اعضای شورا) گفت: شماها باید طرفدار [[اکثریت]] باشید، اگر هردو تن از اعضا، یک تن را برگزیدند، به جمعی که [[عبد الرحمان بن عوف]] در آن است درآیید زیرا سعد با پسر عمویش [[عبد]] [[الرحمان]] [[مخالفت]] نمی‌کند و عبد الرحمان نیز داماد عثمان است و با یکدیگر اختلافی ندارند، با این [[وصف]] یا عبد الرحمان با عثمان [[بیعت]] می‌کند و خلافت را بدو می‌سپارد و یا بر عکس، (عمو جان) بنابراین اگر فرضا دو تن باقیمانده نیز با من موافق باشند، سودی به حال من نخواهد داشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۲۶.</ref>.‌
علی {{ع}} فرمود: به این دلیل که در این جمع) [[عثمان]] قرین و همطراز من شد، عمر در جمع (اعضای شورا) گفت: شماها باید طرفدار [[اکثریت]] باشید، اگر هردو تن از اعضا، یک تن را برگزیدند، به جمعی که [[عبد الرحمان بن عوف]] در آن است درآیید زیرا سعد با پسر عمویش [[عبد]] [[الرحمان]] [[مخالفت]] نمی‌کند و عبد الرحمان نیز داماد عثمان است و با یکدیگر اختلافی ندارند، با این [[وصف]] یا عبد الرحمان با عثمان [[بیعت]] می‌کند و خلافت را بدو می‌سپارد و یا بر عکس، (عمو جان) بنابراین اگر فرضا دو تن باقیمانده نیز با من موافق باشند، سودی به حال من نخواهد داشت<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۲۲۶.</ref>. ‌


امام{{ع}} به خوبی قضیه را دریافت و بدین ترتیب، با تبانی عثمان و عبد الرحمان، خلافت به عثمان رسید. نقل شده که: سعد وقاص، [[حق]] خویش را در شورا به پسر عمویش عبد الرحمان بخشید و [[طلحه]] نیز به عثمان [[تمایل]] نشان داد و حقش را به او واگذارد و تنها [[زبیر]] باقی مانده بود که به [[سود]] امام از حق خود گذشت در اینجا عبد الرحمان می‌بایست یا امام و یا عثمان را برگزیند؛ [[عمار]] به عبد الرحمان گفت: اگر می‌خواهی [[مسلمانان]] دچار [[اختلاف]] نشوند، با علی بیعت کن و [[ابن أبی سرح]] نیز به او یادآور شد اگر می‌خواهی [[قریش]] به اختلاف نیفتند، با عثمان بیعت نما و بدین‌سان، [[خلافت]] در مسیر ناصحیحی قرار گرفت و نشانه‌های [[انحراف]] که [[آتش]] [[تعصب]] و حزب‌گرایی، آنها را دامن می‌زد، پدیدار گشت.
امام {{ع}} به خوبی قضیه را دریافت و بدین ترتیب، با تبانی عثمان و عبد الرحمان، خلافت به عثمان رسید. نقل شده که: سعد وقاص، [[حق]] خویش را در شورا به پسر عمویش عبد الرحمان بخشید و [[طلحه]] نیز به عثمان [[تمایل]] نشان داد و حقش را به او واگذارد و تنها [[زبیر]] باقی مانده بود که به [[سود]] امام از حق خود گذشت در اینجا عبد الرحمان می‌بایست یا امام و یا عثمان را برگزیند؛ [[عمار]] به عبد الرحمان گفت: اگر می‌خواهی [[مسلمانان]] دچار [[اختلاف]] نشوند، با علی بیعت کن و [[ابن أبی سرح]] نیز به او یادآور شد اگر می‌خواهی [[قریش]] به اختلاف نیفتند، با عثمان بیعت نما و بدین‌سان، [[خلافت]] در مسیر ناصحیحی قرار گرفت و نشانه‌های [[انحراف]] که [[آتش]] [[تعصب]] و حزب‌گرایی، آنها را دامن می‌زد، پدیدار گشت.


به‌هرحال [[عبد]] [[الرحمان]] [[بیعت]] خود را به شرط عمل به کتاب و [[سنت پیامبر]] و شیوه [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر [[امام]]{{ع}} عرضه کرد و [[حضرت]] مبنای عملکرد آن دو را پذیرا نشد، ولی [[عثمان]] آن را پذیرفت و بدین ترتیب، عبد الرحمان با او بیعت کرد و امام{{ع}} خطاب به عبد الرحمان فرمود:
به‌هرحال [[عبد]] [[الرحمان]] [[بیعت]] خود را به شرط عمل به کتاب و [[سنت پیامبر]] و شیوه [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر [[امام]] {{ع}} عرضه کرد و [[حضرت]] مبنای عملکرد آن دو را پذیرا نشد، ولی [[عثمان]] آن را پذیرفت و بدین ترتیب، عبد الرحمان با او بیعت کرد و امام {{ع}} خطاب به عبد الرحمان فرمود:
آن را برای همیشه به او بخشیدی، این نخستین باری نیست که در آن بر ما [[جفا]] روا داشتید، ما [[صبر]] و [[بردباری]] پیشه می‌کنیم و در آن‌چه شما توصیف می‌کنید، از [[خدا]] [[یاری]] می‌طلبیم<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۷ چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>.
آن را برای همیشه به او بخشیدی، این نخستین باری نیست که در آن بر ما [[جفا]] روا داشتید، ما [[صبر]] و [[بردباری]] پیشه می‌کنیم و در آن‌چه شما توصیف می‌کنید، از [[خدا]] [[یاری]] می‌طلبیم<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۲۹۷ چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>.


به خدا [[سوگند]]! تو این کار را انجام دادی و از آن همان خواسته‌ای را داشتی که رفیقتان از دوستش داشت [[خداوند]] بین شما جدایی بیندازد<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.
به خدا [[سوگند]]! تو این کار را انجام دادی و از آن همان خواسته‌ای را داشتی که رفیقتان از دوستش داشت [[خداوند]] بین شما جدایی بیندازد<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۸.</ref>.


سپس امام{{ع}} متوجه [[مردم]] شد تا [[اشتباه]] مکرر آنها را در مسأله خلافت و نیز دیدگاه خویش را در [[سرنوشت]] [[رسالت]] [[اسلامی]] برایشان تشریح کند لذا فرمود:
سپس امام {{ع}} متوجه [[مردم]] شد تا [[اشتباه]] مکرر آنها را در مسأله خلافت و نیز دیدگاه خویش را در [[سرنوشت]] [[رسالت]] [[اسلامی]] برایشان تشریح کند لذا فرمود:
مردم! شما به خوبی آگاهید که من از همه به خلافت سزاوارترم و اینک کار به جایی رسیده که خود می‌بینید، به خدا سوگند! تا زمانی که اوضاع [[مسلمانان]] سامان نیابد و به غیر از من بر کسی [[جور]] و [[ستم]] نشود، هم‌چنان خاموش خواهم ماند، این کار را بدین جهت انجام می‌دهم که به [[اجر]] و [[پاداش]] دست یابم و از زر و زیورهایی که شما برای به دست آوردن آنها در رقابتید، دوری ورزیده باشم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۴، چاپ صبحی صالح.</ref>.
مردم! شما به خوبی آگاهید که من از همه به خلافت سزاوارترم و اینک کار به جایی رسیده که خود می‌بینید، به خدا سوگند! تا زمانی که اوضاع [[مسلمانان]] سامان نیابد و به غیر از من بر کسی [[جور]] و [[ستم]] نشود، هم‌چنان خاموش خواهم ماند، این کار را بدین جهت انجام می‌دهم که به [[اجر]] و [[پاداش]] دست یابم و از زر و زیورهایی که شما برای به دست آوردن آنها در رقابتید، دوری ورزیده باشم<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۴، چاپ صبحی صالح.</ref>.


امام{{ع}} همراه با سایر اعضا وارد [[شورا]] شد و به خوبی [[آگاه]] بود که امور به او باز خواهد گشت، ورود امام{{ع}} به شورا بدین جهت بود که تناقض‌گویی عمر و دار و دسته‌اش را پدیدار سازد؛ زیرا عمر هنگام [[وفات]] [[رسول اکرم]]{{صل}} جمع خلافت و [[نبوت]] را در یک [[خاندان]] روا نمی‌دانست، ولی اکنون [[امام]]{{ع}} را کاندیدای [[خلافت]] کرده بود.
امام {{ع}} همراه با سایر اعضا وارد [[شورا]] شد و به خوبی [[آگاه]] بود که امور به او باز خواهد گشت، ورود امام {{ع}} به شورا بدین جهت بود که تناقض‌گویی عمر و دار و دسته‌اش را پدیدار سازد؛ زیرا عمر هنگام [[وفات]] [[رسول اکرم]] {{صل}} جمع خلافت و [[نبوت]] را در یک [[خاندان]] روا نمی‌دانست، ولی اکنون [[امام]] {{ع}} را کاندیدای [[خلافت]] کرده بود.
از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[روایت]] شده که فرمود:
از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} [[روایت]] شده که فرمود:
ولی اکنون من در شورای آنان شرکت می‌جویم زیرا [[عمر]] هم‌اکنون مرا [[شایسته]] خلافت دانسته است، در صورتی که قبلا می‌گفت: [[نبوت]] و خلافت در یک خاندان گرد نمی‌آیند<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۶.</ref>.
ولی اکنون من در شورای آنان شرکت می‌جویم زیرا [[عمر]] هم‌اکنون مرا [[شایسته]] خلافت دانسته است، در صورتی که قبلا می‌گفت: [[نبوت]] و خلافت در یک خاندان گرد نمی‌آیند<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۸۶.</ref>.


امام{{ع}} به جهت [[اصلاح]] و [[ارشاد]] [[امت]]، با [[عثمان بن عفان]] [[بیعت]] کرد تا به [[مراقبت]] از کیان امت بپردازد و در این راستا از بذل هیچ‌گونه [[پند]] و [[نصیحت]] و ارشاد و [[تربیت]]، فروگذاری نکرد، هرچند خلافت را از او دور ساختند ولی [[حضرت]] با تمام توان، [[حقیقت]] را روشن و [[مردم]] را بدان رهنمون شد، و راه صحیح را نشان داده و مردم را بدان [[راهنمایی]] نمود و هرگاه [[خلیفه]] درمی‌ماند او را [[یاری]] می‌داد و آن‌گاه که در دام [[جهل و نادانی]] گرفتار می‌آمد، مسائل را به او یاد می‌داد و هرگاه به ضرب و شتم مردم می‌پرداخت وی را از آن کار باز می‌داشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۲۳.</ref>
امام {{ع}} به جهت [[اصلاح]] و [[ارشاد]] [[امت]]، با [[عثمان بن عفان]] [[بیعت]] کرد تا به [[مراقبت]] از کیان امت بپردازد و در این راستا از بذل هیچ‌گونه [[پند]] و [[نصیحت]] و ارشاد و [[تربیت]]، فروگذاری نکرد، هرچند خلافت را از او دور ساختند ولی [[حضرت]] با تمام توان، [[حقیقت]] را روشن و [[مردم]] را بدان رهنمون شد، و راه صحیح را نشان داده و مردم را بدان [[راهنمایی]] نمود و هرگاه [[خلیفه]] درمی‌ماند او را [[یاری]] می‌داد و آن‌گاه که در دام [[جهل و نادانی]] گرفتار می‌آمد، مسائل را به او یاد می‌داد و هرگاه به ضرب و شتم مردم می‌پرداخت وی را از آن کار باز می‌داشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۲۳.</ref>


==امام{{ع}} و عدم پذیرش شرط [[عبدالرحمان|عبدالرحمان بن عوف]]==
== امام {{ع}} و عدم پذیرش شرط [[عبدالرحمان|عبدالرحمان بن عوف]] ==
موضع مخالفی که [[امام علی]]{{ع}} در قبال این [[دو خلیفه]] اتخاذ کرد، به جهت مصلحتی ویژه و یا هدفی شخصی نبود، بلکه در راستای [[مصلحت]] [[دین]] و امت و [[آرمان]] [[اسلامی]] و به دور از [[هوا و هوس]] چنین موضعی گرفت.
موضع مخالفی که [[امام علی]] {{ع}} در قبال این [[دو خلیفه]] اتخاذ کرد، به جهت مصلحتی ویژه و یا هدفی شخصی نبود، بلکه در راستای [[مصلحت]] [[دین]] و امت و [[آرمان]] [[اسلامی]] و به دور از [[هوا و هوس]] چنین موضعی گرفت.


وی در کلیه موضع‌گیری‌های خود به [[قرآن]] و [[سنت]] استناد کرد و در همه [[تصمیمات]] خویش بر [[واقع‌گرایی]] و جنبه [[دینی]] پافشاری داشت زیرا او پس از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مسؤلیت امور [[رسالت]] و امت را عهده‌دار بود تا رسالت اسلامی با اموری در نیامیزد که آن را از [[فلسفه]] و [[هدف]] نزولش دور نسازد، و سبب این که امام{{ع}} از [[پذیرش بیعت]] سرباز زد و حاضر نشد طبق شیوه [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و عمر) عمل نماید، همین قضیه بود زیرا با وجود قرآن و [[سنت نبوی]]، در [[اصول اعتقادی]]، چیزی به نام [[سیره]] شیخین وجود نداشت و اگر [[امام]]{{ع}} با این شرط موافقت کرده بود، معنایش این بود که [[حضرت]] عملکرد آن دو را به عنوان [[سنت نبوی]] امضاء و [[تأیید]] نموده است. با اینکه در [[سیره]] [[شیخین]] انواع تناقضات و تفاوت‌ها دیده می‌شد. نه تنها بین سیره هریک بلکه بین سیره آنان و [[قرآن]] و [[سنت]] [[شریف]] [[پیامبر]] نیز تناقض و تفاوت به چشم می‌خورد.
وی در کلیه موضع‌گیری‌های خود به [[قرآن]] و [[سنت]] استناد کرد و در همه [[تصمیمات]] خویش بر [[واقع‌گرایی]] و جنبه [[دینی]] پافشاری داشت زیرا او پس از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} مسؤلیت امور [[رسالت]] و امت را عهده‌دار بود تا رسالت اسلامی با اموری در نیامیزد که آن را از [[فلسفه]] و [[هدف]] نزولش دور نسازد، و سبب این که امام {{ع}} از [[پذیرش بیعت]] سرباز زد و حاضر نشد طبق شیوه [[شیخین]] ([[ابوبکر]] و عمر) عمل نماید، همین قضیه بود زیرا با وجود قرآن و [[سنت نبوی]]، در [[اصول اعتقادی]]، چیزی به نام [[سیره]] شیخین وجود نداشت و اگر [[امام]] {{ع}} با این شرط موافقت کرده بود، معنایش این بود که [[حضرت]] عملکرد آن دو را به عنوان [[سنت نبوی]] امضاء و [[تأیید]] نموده است. با اینکه در [[سیره]] [[شیخین]] انواع تناقضات و تفاوت‌ها دیده می‌شد. نه تنها بین سیره هریک بلکه بین سیره آنان و [[قرآن]] و [[سنت]] [[شریف]] [[پیامبر]] نیز تناقض و تفاوت به چشم می‌خورد.


از این گذشته امام{{ع}} به خوبی [[آگاه]] بود که خود، پس از [[رسول خدا]]{{صل}} در این [[امت]] نقش مربی دارد، بنابراین، عمل کردن طبق شیوه شیخین زیبنده امام نبود تا ناگزیر شود بعدا با آن به [[مخالفت]] برخیزد، چنان‌که [[عثمان]] به این شرط تن در داد ولی بدان عمل نکرد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۲۶.</ref>
از این گذشته امام {{ع}} به خوبی [[آگاه]] بود که خود، پس از [[رسول خدا]] {{صل}} در این [[امت]] نقش مربی دارد، بنابراین، عمل کردن طبق شیوه شیخین زیبنده امام نبود تا ناگزیر شود بعدا با آن به [[مخالفت]] برخیزد، چنان‌که [[عثمان]] به این شرط تن در داد ولی بدان عمل نکرد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۲۲۶.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش