شایستهسالاری در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==اصل شایستهسالاری== | == اصل شایستهسالاری == | ||
[[شایستهسالاری]] از آموزههای مهم [[اسلامی]] است. در [[قرآن کریم]] شرط [[مقام امامت]] [[جامعه]] [[عدالت]] دانسته شده است. شرط اهلیت و عدالت تا حدی است که [[خداوند]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را پس از [[امتحان]] و [[آزمایش]] به مقام امامت برگزید. بدین جهت است که [[قرآن]] ذریّه حضرت ابراهیم را صرفاً به دلیل انتساب به آن [[حضرت]] [[شایسته]] [[امامت]] ندانسته و بر [[ضرورت]] اهلیت و [[شایستگی]] لازم در افراد تأکید نموده است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. چنین شایستگی پیشتر در داستان [[حضرت آدم]]{{ع}} و [[فرشتگان]] نیز معیار ارزیابی و سنجش قرار گرفته است. خداوند پس از [[تعلیم اسما]] به حضرت آدم{{ع}} از فرشتگان خواست تا بر [[آدم]] [[سجده]] کند. معیار [[برتری]] حضرت آدم نیز [[علم به اسما]] بوده است: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. | [[شایستهسالاری]] از آموزههای مهم [[اسلامی]] است. در [[قرآن کریم]] شرط [[مقام امامت]] [[جامعه]] [[عدالت]] دانسته شده است. شرط اهلیت و عدالت تا حدی است که [[خداوند]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را پس از [[امتحان]] و [[آزمایش]] به مقام امامت برگزید. بدین جهت است که [[قرآن]] ذریّه حضرت ابراهیم را صرفاً به دلیل انتساب به آن [[حضرت]] [[شایسته]] [[امامت]] ندانسته و بر [[ضرورت]] اهلیت و [[شایستگی]] لازم در افراد تأکید نموده است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. چنین شایستگی پیشتر در داستان [[حضرت آدم]] {{ع}} و [[فرشتگان]] نیز معیار ارزیابی و سنجش قرار گرفته است. خداوند پس از [[تعلیم اسما]] به حضرت آدم {{ع}} از فرشتگان خواست تا بر [[آدم]] [[سجده]] کند. معیار [[برتری]] حضرت آدم نیز [[علم به اسما]] بوده است: {{متن قرآن|قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ}}<ref>«فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.</ref>. | ||
[[سیره مبارک پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نیز مبتنی بر رعایت اصل شایستهسالاری بوده است. معیار [[تکریم]] و [[بزرگداشت]] افراد، نه صرفاً خصایص نسبی و حسبی آنان، بلکه برخورداری از شایستگیهای [[اخلاقی]] و [[معرفتی]] بود. در قرآن کریم به [[نقد]] رویکرد برخی از تازه مسلمانانی پرداخته شده است که با لحاظ [[سنتهای جاهلی]] دست به [[فخرفروشی]] به [[حسب و نسب]] خویش زده بودند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. در کافی از [[حضرت باقر]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمودند: [[سلمان]] با جمعی از [[قریش]] در [[مسجد]] نشسته بود هر یک از آنها [[فخر]] و [[مباهات]] میکردند در [[نسب]] خود. [[عمر]] به سلمان گفت نسب تو چیست و [[پدر]] و [[مادر]] تو کیست؟ سلمان گفت: من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. [[گمراه]] بودم [[خداوند]] به واسطه وجود [[مقدس]] [[پیغمبر]] خاتم مرا [[هدایت]] نمود. [[فقیر]] بودم بینیازم کرد. [[بنده]] بودم آزادم فرمود به وسیله پیغمبر. نسب و حسب من این است. از مسجد بیرون آمد، داستان را به [[سمع]] [[مبارک]] پیغمبر رسانید. [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیه]] فوق را آورد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج۸، ص۱۸۱.</ref>. | [[سیره مبارک پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} نیز مبتنی بر رعایت اصل شایستهسالاری بوده است. معیار [[تکریم]] و [[بزرگداشت]] افراد، نه صرفاً خصایص نسبی و حسبی آنان، بلکه برخورداری از شایستگیهای [[اخلاقی]] و [[معرفتی]] بود. در قرآن کریم به [[نقد]] رویکرد برخی از تازه مسلمانانی پرداخته شده است که با لحاظ [[سنتهای جاهلی]] دست به [[فخرفروشی]] به [[حسب و نسب]] خویش زده بودند: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>. در کافی از [[حضرت باقر]] {{ع}} [[روایت]] شده است که فرمودند: [[سلمان]] با جمعی از [[قریش]] در [[مسجد]] نشسته بود هر یک از آنها [[فخر]] و [[مباهات]] میکردند در [[نسب]] خود. [[عمر]] به سلمان گفت نسب تو چیست و [[پدر]] و [[مادر]] تو کیست؟ سلمان گفت: من بندهای از [[بندگان خدا]] هستم. [[گمراه]] بودم [[خداوند]] به واسطه وجود [[مقدس]] [[پیغمبر]] خاتم مرا [[هدایت]] نمود. [[فقیر]] بودم بینیازم کرد. [[بنده]] بودم آزادم فرمود به وسیله پیغمبر. نسب و حسب من این است. از مسجد بیرون آمد، داستان را به [[سمع]] [[مبارک]] پیغمبر رسانید. [[جبرئیل]] نازل شد و [[آیه]] فوق را آورد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق و تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج۸، ص۱۸۱.</ref>. | ||
خداوند در [[قرآن کریم]] [[دستور]] میدهد تا امانات به [[اهل]] آن سپرده شوند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. [[حضرت علی]]{{ع}} در نامهای به [[قاضی منصوب]] از طرف خویش در [[اهواز]] توصیه میکنند که: «... بدان ای [[رفاعه]] که این [[حکومت]] امانتی است که هر کس به آن [[خیانت]] کند، [[لعنت خدا]] تا [[روز قیامت]] بر او باشد و هر کس خائنی را [[استخدام]] کند و بر سر کار نهد، [[محمد و آل محمد]]{{صل}} از او در [[دنیا]] و [[آخرت]] بیزار است»<ref>الشیخ المحمودی، نهج السعاده، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، ۱۹۶۸ م / ۱۳۸۷ ه.ق) ج۵، ص۳۳.</ref>. | خداوند در [[قرآن کریم]] [[دستور]] میدهد تا امانات به [[اهل]] آن سپرده شوند: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. [[حضرت علی]] {{ع}} در نامهای به [[قاضی منصوب]] از طرف خویش در [[اهواز]] توصیه میکنند که: «... بدان ای [[رفاعه]] که این [[حکومت]] امانتی است که هر کس به آن [[خیانت]] کند، [[لعنت خدا]] تا [[روز قیامت]] بر او باشد و هر کس خائنی را [[استخدام]] کند و بر سر کار نهد، [[محمد و آل محمد]] {{صل}} از او در [[دنیا]] و [[آخرت]] بیزار است»<ref>الشیخ المحمودی، نهج السعاده، (بیروت، مؤسسة التضامن الفکری، ۱۹۶۸ م / ۱۳۸۷ ه. ق) ج۵، ص۳۳.</ref>. | ||
در [[سیره]] مبارک حضرت{{صل}} از واگذاری امور به نااهلان [[پرهیز]] میشده است. مسلم در صحیح خود و دیگر مجامع [[روایی]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] این [[روایت]] را نقل کردهاند که: | در [[سیره]] مبارک حضرت {{صل}} از واگذاری امور به نااهلان [[پرهیز]] میشده است. مسلم در صحیح خود و دیگر مجامع [[روایی]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]] این [[روایت]] را نقل کردهاند که: | ||
[[ابوبرده]] از [[ابوموسی]] نقل کرده است که گفت: من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر [[پیامبر]]{{صل}} وارد شدیم، یکی از آن دو گفت: ای [[رسول خدا]] ما را بر قسمتی از آنچه [[خداوند]] تو را بر آن [[ولایت]] و [[حکومت]] داده، [[زمامداری]] بده، دیگری نیز سخنی نظیر این گفت. [[حضرت]] فرمودند: به [[خدا]] [[سوگند]] ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری نماید و یا بر کسب آن [[حریص]] باشد، حکومت نخواهیم داد<ref>مسلم، صحیح مسلم، (بیروت، دارالفکر) ج۶، ص۶؛ همچنین مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۱۶.</ref>. | [[ابوبرده]] از [[ابوموسی]] نقل کرده است که گفت: من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر [[پیامبر]] {{صل}} وارد شدیم، یکی از آن دو گفت: ای [[رسول خدا]] ما را بر قسمتی از آنچه [[خداوند]] تو را بر آن [[ولایت]] و [[حکومت]] داده، [[زمامداری]] بده، دیگری نیز سخنی نظیر این گفت. [[حضرت]] فرمودند: به [[خدا]] [[سوگند]] ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری نماید و یا بر کسب آن [[حریص]] باشد، حکومت نخواهیم داد<ref>مسلم، صحیح مسلم، (بیروت، دارالفکر) ج۶، ص۶؛ همچنین مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۱۶.</ref>. | ||
در روایتی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نقل شده است که آن حضرت فرمودند: | در روایتی از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} نقل شده است که آن حضرت فرمودند: | ||
هر که کارگزاری از [[مسلمانان]] را به کار گمارد و بداند که در میان ایشان شایستهتر از او و داناتر از او به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش هست، به خدا و پیامبرش و به همه مسلمانان [[خیانت]] کرده است<ref>المتقی الهندی، کنز العمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، ج۶، ص۷۹، ح۱۴۹۱۹.</ref>. | هر که کارگزاری از [[مسلمانان]] را به کار گمارد و بداند که در میان ایشان شایستهتر از او و داناتر از او به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] پیامبرش هست، به خدا و پیامبرش و به همه مسلمانان [[خیانت]] کرده است<ref>المتقی الهندی، کنز العمال، تحقیق الشیخ بکری حیانی، ج۶، ص۷۹، ح۱۴۹۱۹.</ref>. | ||
آن حضرت در سپردن همه امور تنها شایستگیهای افراد را ملاحظه میکرد و خلاف هنجارهای زمانه خویش [[جوانان]] [[شایسته]] را در [[مناصب]] و مسئولیتهای مهم قرار میداد. آن حضرت [[عمرو بن حزم]] را در حالی که [[جوانی]] هفده ساله بود به [[فرمانداری]] [[نجران]] در [[یمن]] [[منصوب]] کرد و [[عتاب بن اسید]] را که جوانی بیست و چند ساله و در نهایت [[زهد]] و [[پرهیزکاری]] بود، [[فرماندار مکه]] قرار داد که از نظر [[سیاسی]] پس از [[مدینه]] مهمترین پایگاه محسوب میشد و او نخستین [[امیرالحاج]] [[مکه]] بود<ref>مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۲۲.</ref>. [[انتخاب]] [[زید بن حارثه]] و فرزند وی [[اسامة بن زید]] به [[فرماندهی سپاه]] مسلمانان نمونه دیگری از [[شایستهسالاری]] در [[سیره سیاسی]] آن حضرت است.<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۷۴.</ref> | آن حضرت در سپردن همه امور تنها شایستگیهای افراد را ملاحظه میکرد و خلاف هنجارهای زمانه خویش [[جوانان]] [[شایسته]] را در [[مناصب]] و مسئولیتهای مهم قرار میداد. آن حضرت [[عمرو بن حزم]] را در حالی که [[جوانی]] هفده ساله بود به [[فرمانداری]] [[نجران]] در [[یمن]] [[منصوب]] کرد و [[عتاب بن اسید]] را که جوانی بیست و چند ساله و در نهایت [[زهد]] و [[پرهیزکاری]] بود، [[فرماندار مکه]] قرار داد که از نظر [[سیاسی]] پس از [[مدینه]] مهمترین پایگاه محسوب میشد و او نخستین [[امیرالحاج]] [[مکه]] بود<ref>مصطفی دلشاد تهرانی، سیره نبوی منطق عملی، ج۳، ص۲۲۲.</ref>. [[انتخاب]] [[زید بن حارثه]] و فرزند وی [[اسامة بن زید]] به [[فرماندهی سپاه]] مسلمانان نمونه دیگری از [[شایستهسالاری]] در [[سیره سیاسی]] آن حضرت است.<ref>[[غلام رضا بهروز لک|بهروز لک، غلام رضا]]، [[اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام (مقاله)|مقاله «اصول حاکم بر سیره اخلاقی سیاسی پیامبر اسلام»]]، [[سیره سیاسی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره سیاسی پیامبر اعظم]] ص ۷۴.</ref> | ||
==[[شایسته]] سالاری== | == [[شایسته]] سالاری == | ||
[[شناخت]] تواناییها و استعدادهای افراد و استفاده از نیروها و پتانسیلهای موجود در [[جامعه اسلامی]] و بهکارگیری آنها به منظور تعالی [[جامعه]]، از اصول مهم و اساسی در [[فعالیتهای سیاسی]] است. البته بهرهبرداری از استعدادها و تواناییها باید بر اساس رعایت اصل [[شایستگی]] و تخصص صورت گیرد، چنان که [[خداوند تبارک و تعالی]] در این باره میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. در [[شأن نزول]] این [[آیه]] آمده است هنگامی که [[مکه]] به طور کامل [[فتح]] شد، [[پیامبر]]، [[عثمان بن طلحه]] را که [[کلیددار]] [[خانه کعبه]] بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت تا درون [[خانه خدا]] را از وجود [[بتها]] [[پاک]] سازد. پس از اینکه خانه خدا از وجود بتها پاک شد، [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] نزد آن [[حضرت]] آمد و تقاضا کرد [[منصب]] کلیدداری خانه کعبه به او سپرده شود، ولی پیامبر درحالی که آیه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> را میخواند، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد<ref>جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۳.</ref>. همچنین وقتی آن حضرت، [[معاذ بن جبل]] را به عنوان [[فرماندار]] به [[یمن]] فرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: امر [[خدا]] را در میان ایشان [[اجرا]] کن و کسی را بر دخالت در امور و [[مال]] [[مردم]] جرئت مده؛ زیرا این [[حکومت]]، مال و [[ملک]] شخصی تو نیست و در هر چیز؛ کم یا زیاد، [[امانت]] را نسبت به ایشان ادا کن<ref>تحف العقول، ص۱۹.</ref>. | [[شناخت]] تواناییها و استعدادهای افراد و استفاده از نیروها و پتانسیلهای موجود در [[جامعه اسلامی]] و بهکارگیری آنها به منظور تعالی [[جامعه]]، از اصول مهم و اساسی در [[فعالیتهای سیاسی]] است. البته بهرهبرداری از استعدادها و تواناییها باید بر اساس رعایت اصل [[شایستگی]] و تخصص صورت گیرد، چنان که [[خداوند تبارک و تعالی]] در این باره میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref>. در [[شأن نزول]] این [[آیه]] آمده است هنگامی که [[مکه]] به طور کامل [[فتح]] شد، [[پیامبر]]، [[عثمان بن طلحه]] را که [[کلیددار]] [[خانه کعبه]] بود، احضار کرد و کلید را از وی گرفت تا درون [[خانه خدا]] را از وجود [[بتها]] [[پاک]] سازد. پس از اینکه خانه خدا از وجود بتها پاک شد، [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] نزد آن [[حضرت]] آمد و تقاضا کرد [[منصب]] کلیدداری خانه کعبه به او سپرده شود، ولی پیامبر درحالی که آیه {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا}}<ref>«خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.</ref> را میخواند، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد<ref>جارالله زمخشری، تفسیر کشاف، ج۱، ص۵۲۳.</ref>. همچنین وقتی آن حضرت، [[معاذ بن جبل]] را به عنوان [[فرماندار]] به [[یمن]] فرستاد، به وی اینگونه سفارش کرد: امر [[خدا]] را در میان ایشان [[اجرا]] کن و کسی را بر دخالت در امور و [[مال]] [[مردم]] جرئت مده؛ زیرا این [[حکومت]]، مال و [[ملک]] شخصی تو نیست و در هر چیز؛ کم یا زیاد، [[امانت]] را نسبت به ایشان ادا کن<ref>تحف العقول، ص۱۹.</ref>. | ||
بر اساس این سفارش [[پیامبر]]، [[مناصب]] [[حکومتی]] نیز از مصداقهای امانتهای در دست [[حاکم]] است و باید به افراد [[شایسته]] سپرده شود. از اینرو، [[پیامبر خدا]] همواره افراد را از [[تصدی]] امور بدون [[شایستگی]] لازم [[نهی]] میکرد و میفرمود: | بر اساس این سفارش [[پیامبر]]، [[مناصب]] [[حکومتی]] نیز از مصداقهای امانتهای در دست [[حاکم]] است و باید به افراد [[شایسته]] سپرده شود. از اینرو، [[پیامبر خدا]] همواره افراد را از [[تصدی]] امور بدون [[شایستگی]] لازم [[نهی]] میکرد و میفرمود: | ||
هر کس [[رهبری]] جماعتی را به عهده گیرد و در میان این [[جماعت]]، داناتر و فقیهتر از وی باشد، پیوسته کارشان تا [[روز قیامت]] در [[پستی]] و [[سقوط]] است<ref>ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۹۳.</ref>. | هر کس [[رهبری]] جماعتی را به عهده گیرد و در میان این [[جماعت]]، داناتر و فقیهتر از وی باشد، پیوسته کارشان تا [[روز قیامت]] در [[پستی]] و [[سقوط]] است<ref>ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۹۳.</ref>. | ||
بیشک، از عوامل مهم [[ضعف]] و [[انحطاط جوامع]] و [[تمدنها]]، سپردن مسئولیتهای مهم و حساس به دست افراد [[ناشایست]] است. از اینرو، [[پیامبر اعظم]]{{صل}} و [[جانشینان]] بر حقش میکوشیدند چنین افرادی در مصدر امور قرار نگیرند. ابوبُرده از [[ابوموسی]] نقل کرده است: | بیشک، از عوامل مهم [[ضعف]] و [[انحطاط جوامع]] و [[تمدنها]]، سپردن مسئولیتهای مهم و حساس به دست افراد [[ناشایست]] است. از اینرو، [[پیامبر اعظم]] {{صل}} و [[جانشینان]] بر حقش میکوشیدند چنین افرادی در مصدر امور قرار نگیرند. ابوبُرده از [[ابوموسی]] نقل کرده است: | ||
روزی من و دو تن از پسرعموهایم نزد پیامبر خدا رفتیم. پسرعموهایم به [[حضرت]] گفتند: ای [[رسول خدا]]! ما را بر بخشی از آنچه [[خداوند]]، تو را بر آن [[ولایت]] داده است، حاکم کن! پیامبر فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! ما هرگز به کسی که درخواست [[حکومت]] کند یا برای به دست آوردن آن [[حریص]] باشد، [[منصب]] حکومتی نخواهیم داد»<ref>مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۰۷؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. | روزی من و دو تن از پسرعموهایم نزد پیامبر خدا رفتیم. پسرعموهایم به [[حضرت]] گفتند: ای [[رسول خدا]]! ما را بر بخشی از آنچه [[خداوند]]، تو را بر آن [[ولایت]] داده است، حاکم کن! پیامبر فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]]! ما هرگز به کسی که درخواست [[حکومت]] کند یا برای به دست آوردن آن [[حریص]] باشد، [[منصب]] حکومتی نخواهیم داد»<ref>مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۰۷؛ سلیمان بن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۲، ص۲۶۹.</ref>. | ||
[[رسول اکرم]]{{صل}} در طول [[زندگی]] پربرکتش همواره بر شایسته سالاری تأکید فراوان داشت، ولی جاهطلبان با این [[اقدام]] پیامبر مخالف بودند و از تحقق این اصل بسیار اساسی جلوگیری میکردند. همین امر موجب [[انحطاط جامعه اسلامی]] پس از پیامبر شد که برای نمونه میتوان به [[مخالفت]] [[مردم]] با [[فرماندهی]] [[اسامه]] در [[زمان پیامبر]] اشاره کرد. | [[رسول اکرم]] {{صل}} در طول [[زندگی]] پربرکتش همواره بر شایسته سالاری تأکید فراوان داشت، ولی جاهطلبان با این [[اقدام]] پیامبر مخالف بودند و از تحقق این اصل بسیار اساسی جلوگیری میکردند. همین امر موجب [[انحطاط جامعه اسلامی]] پس از پیامبر شد که برای نمونه میتوان به [[مخالفت]] [[مردم]] با [[فرماندهی]] [[اسامه]] در [[زمان پیامبر]] اشاره کرد. | ||
نقل است [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[جوانی]] به نام [[اسامة بن زید]] را که حدود بیست سال داشت، به [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]] در مقابل [[رومیان]] [[منصوب]] کرد و به او فرمود: | نقل است [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[جوانی]] به نام [[اسامة بن زید]] را که حدود بیست سال داشت، به [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]] در مقابل [[رومیان]] [[منصوب]] کرد و به او فرمود: | ||
«[[به نام خدا]] و در [[راه خدا]] و با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. [[سحرگاهان]] بر اهالی اُبنا [[حمله]] بر و این مسافت را چنان به سرعت بپیما که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنها برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». [[اسامه]]، [[پرچم سپاه]] را به [[بریده]] سپرد و جرفُ را اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] [[اسلام]] در آنجا گرد آیند و در [[زمان]] معیّن به سمت [[رومیان]] حرکت کنند. | «[[به نام خدا]] و در [[راه خدا]] و با [[دشمنان خدا]] [[پیکار]] کن. [[سحرگاهان]] بر اهالی اُبنا [[حمله]] بر و این مسافت را چنان به سرعت بپیما که پیش از آنکه خبر حرکت تو به آنها برسد، خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید». [[اسامه]]، [[پرچم سپاه]] را به [[بریده]] سپرد و جرفُ را اردوگاه خود قرار داد تا [[سربازان]] [[اسلام]] در آنجا گرد آیند و در [[زمان]] معیّن به سمت [[رومیان]] حرکت کنند. | ||
در [[حقیقت]]، [[پیامبر]] از [[انتخاب]] اسامه [[جوان]] به [[فرماندهی سپاه]] دو [[هدف]] داشت: نخست آنکه با این انتخاب به دیگران نشان دهد ملاک سپردن مسئولیتهای حساس، بزرگی، سن و سال و [[مقام]] و موقعیت [[خانوادگی]] نیست، بلکه [[شایستگی]] و [[توانایی]]، ملاک اصلی انتخاب [[شایسته]] است. آن [[حضرت]] با این انتخاب اعلام کرد ملاک انتخاب در اسلام، [[لیاقت]] و [[کاردانی]] است، نه سن و سال و [[شخصیت اجتماعی]] و رتبه خانوادگی<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. دومین دلیل پیامبر این بود که با سپردن این [[مسئولیت]] به اسامه، [[مصیبت]] [[مرگ]] پدرش را که در [[جنگ]] با رومیان کشته شده بود، جبران کند. | در [[حقیقت]]، [[پیامبر]] از [[انتخاب]] اسامه [[جوان]] به [[فرماندهی سپاه]] دو [[هدف]] داشت: نخست آنکه با این انتخاب به دیگران نشان دهد ملاک سپردن مسئولیتهای حساس، بزرگی، سن و سال و [[مقام]] و موقعیت [[خانوادگی]] نیست، بلکه [[شایستگی]] و [[توانایی]]، ملاک اصلی انتخاب [[شایسته]] است. آن [[حضرت]] با این انتخاب اعلام کرد ملاک انتخاب در اسلام، [[لیاقت]] و [[کاردانی]] است، نه سن و سال و [[شخصیت اجتماعی]] و رتبه خانوادگی<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۶.</ref>. دومین دلیل پیامبر این بود که با سپردن این [[مسئولیت]] به اسامه، [[مصیبت]] [[مرگ]] پدرش را که در [[جنگ]] با رومیان کشته شده بود، جبران کند. | ||
این انتخاب پیامبر به مذاق برخی [[اصحاب]] که برای خود مقام و شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری قائل بودند، بسیار تلخ و ناگوار بود. از اینرو، زبان به [[طعن]] و [[اعتراض]] گشودند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} از کارشکنیهای آنان در حرکت [[سپاه]] از [[لشکرگاه]] و اعتراضشان به [[فرماندهی]] اسامه باخبر گشت، بسیار [[خشمگین]] شد و در حالی که به شدت [[بیمار]] بود، راهی [[مسجد]] شد. سپس بر بالای [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین فرمود: هان ای [[مردم]]! من از تأخیر حرکت سپاه بسیار ناراحتم. گویا فرماندهی اُسامه برای گروهی از شما گران آمده است و زبان به [[انتقاد]] گشودهاید، ولی اعتراض و [[سرپیچی]] شما تازگی ندارد. پیش از این نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد میکردید. به [[خدا]] [[سوگند]]! هم پدرش شایسته این [[منصب]] بود و هم اسامه لایق و شایسته این مقام است. من او را بسیار دوست دارم. ای مردم! به او [[نیکی]] کنید و دیگران را نیز به نیکی در [[حق]] او فرا خوانید که او از [[نیکان]] شماست<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص ۶۲.</ref>. | این انتخاب پیامبر به مذاق برخی [[اصحاب]] که برای خود مقام و شخصیت اجتماعی و خانوادگی بالاتری قائل بودند، بسیار تلخ و ناگوار بود. از اینرو، زبان به [[طعن]] و [[اعتراض]] گشودند. وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} از کارشکنیهای آنان در حرکت [[سپاه]] از [[لشکرگاه]] و اعتراضشان به [[فرماندهی]] اسامه باخبر گشت، بسیار [[خشمگین]] شد و در حالی که به شدت [[بیمار]] بود، راهی [[مسجد]] شد. سپس بر بالای [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین فرمود: هان ای [[مردم]]! من از تأخیر حرکت سپاه بسیار ناراحتم. گویا فرماندهی اُسامه برای گروهی از شما گران آمده است و زبان به [[انتقاد]] گشودهاید، ولی اعتراض و [[سرپیچی]] شما تازگی ندارد. پیش از این نیز از فرماندهی پدرش زید انتقاد میکردید. به [[خدا]] [[سوگند]]! هم پدرش شایسته این [[منصب]] بود و هم اسامه لایق و شایسته این مقام است. من او را بسیار دوست دارم. ای مردم! به او [[نیکی]] کنید و دیگران را نیز به نیکی در [[حق]] او فرا خوانید که او از [[نیکان]] شماست<ref>جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۸۸.</ref>.<ref>[[سید رشید صمیمی|صمیمی، سید رشید]]، [[اصول و شاخصههای تمدن نبوی (کتاب)|اصول و شاخصههای تمدن نبوی]]، ص ۶۲.</ref>. | ||
==پرسش مستقیم== | == پرسش مستقیم == | ||
{{پرسش وابسته}} | {{پرسش وابسته}} | ||
* [[اصول نظام سیاسی اسلام چیست؟ (پرسش)]] | * [[اصول نظام سیاسی اسلام چیست؟ (پرسش)]] |