پرش به محتوا

شرایط امر به معروف و نهی از منکر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۷: خط ۷:
}}
}}


==شناختن معروف و منکر==
== شناختن معروف و منکر ==
کسی که خود، [[شناختی]] از معروف و منکر ندارد، چگونه می‌تواند دیگری را به آن یک [[هدایت]] کند و از این یک باز دارد؟ بیش‌تر [[مشکلات]] نیز ناشی از [[جهل]] به معنا و مصداق معروف و منکر است و بسا بر اثر ناآشنایی با مصادیق این دو، کسانی [[امر به منکر]] و [[نهی از معروف]] کرده‌اند و خود را برحق پنداشته‌اند. از این رو بیش‌تر [[فقیهان]] تصریح می‌کنند که [[آمر به معروف]] باید خود معروف را بشناسد «تا امر به منکر و نهی از معروف نکند»<ref>شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵.</ref>. و «تا از [[اشتباه]] در [[انکار]]، ایمن ماند»<ref>همو، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. از این رو شاید نیازی به ذکر این شرط نباشد؛ چراکه [[امر به معروف]]، یعنی امر به معروف نه چیز دیگر، و [[نهی از منکر]]، یعنی نهی از منکر و بس. با این همه در [[فرهنگ دینی]] ما بر این شرط تأکید فراوانی شده است که ما نیز بدان خواهیم پرداخت.
کسی که خود، [[شناختی]] از معروف و منکر ندارد، چگونه می‌تواند دیگری را به آن یک [[هدایت]] کند و از این یک باز دارد؟ بیش‌تر [[مشکلات]] نیز ناشی از [[جهل]] به معنا و مصداق معروف و منکر است و بسا بر اثر ناآشنایی با مصادیق این دو، کسانی [[امر به منکر]] و [[نهی از معروف]] کرده‌اند و خود را برحق پنداشته‌اند. از این رو بیش‌تر [[فقیهان]] تصریح می‌کنند که [[آمر به معروف]] باید خود معروف را بشناسد «تا امر به منکر و نهی از معروف نکند»<ref>شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵.</ref>. و «تا از [[اشتباه]] در [[انکار]]، ایمن ماند»<ref>همو، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۳، ص۱۰۱.</ref>. از این رو شاید نیازی به ذکر این شرط نباشد؛ چراکه [[امر به معروف]]، یعنی امر به معروف نه چیز دیگر، و [[نهی از منکر]]، یعنی نهی از منکر و بس. با این همه در [[فرهنگ دینی]] ما بر این شرط تأکید فراوانی شده است که ما نیز بدان خواهیم پرداخت.


[[امام علی]]{{ع}}، از زبان [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند که ایشان فرمود: «تنها کسی [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کند که این سه صفت در او باشد:... بدان‌چه امر می‌کند [[دانا]] باشد و از آن‌چه [[نهی]] می‌کند [[آگاه]] باشد»<ref>محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۱۸۶.</ref>.
[[امام علی]] {{ع}}، از زبان [[رسول خدا]] {{صل}} نقل می‌کند که ایشان فرمود: «تنها کسی [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کند که این سه صفت در او باشد:... بدان‌چه امر می‌کند [[دانا]] باشد و از آن‌چه [[نهی]] می‌کند [[آگاه]] باشد»<ref>محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۲، ص۱۸۶.</ref>.


لیکن از این نکته [[بدیهی]] بسیاری [[غفلت]] کرده‌اند؛ تا آنجا که [[امام]] از کسانی که منکر را معروف، و معروف را منکر می‌پندارند، [[گله]] می‌کند و از آنان به [[خدا]] [[پناه]] می‌برد. این‌گونه کسان به سبب آن‌که در مسائل [[دینی]] خویش، [[سنت پیامبر]] را کنار گذاشته و از [[پیروی]] او تن زده‌اند، در تاریکی‌های [[شبهات]] گام می‌زنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آن‌چه را نشناسند، منکر می‌پندارند و در [[حقیقت]] خود را معیار معروف و منکر قرار می‌دهند: {{متن حدیث|الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸.</ref>. این [[جهل]] به معروف و منکر، نتیجه آن است که هر کس خود را پیشوای خویش دانسته است و بدین ترتیب در این زمینه به [[اجتهاد]] خود متکی است.
لیکن از این نکته [[بدیهی]] بسیاری [[غفلت]] کرده‌اند؛ تا آنجا که [[امام]] از کسانی که منکر را معروف، و معروف را منکر می‌پندارند، [[گله]] می‌کند و از آنان به [[خدا]] [[پناه]] می‌برد. این‌گونه کسان به سبب آن‌که در مسائل [[دینی]] خویش، [[سنت پیامبر]] را کنار گذاشته و از [[پیروی]] او تن زده‌اند، در تاریکی‌های [[شبهات]] گام می‌زنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آن‌چه را نشناسند، منکر می‌پندارند و در [[حقیقت]] خود را معیار معروف و منکر قرار می‌دهند: {{متن حدیث|الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۸۸.</ref>. این [[جهل]] به معروف و منکر، نتیجه آن است که هر کس خود را پیشوای خویش دانسته است و بدین ترتیب در این زمینه به [[اجتهاد]] خود متکی است.
خط ۱۹: خط ۱۹:
از این مسئله به نکته دیگری می‌رسیم که [[فقیهان]] بر آن بسیار - و بجا- تأکید کرده‌اند و آن این که [[امر به معروف و نهی از منکر]]، باید در امور مسلم و [[قطعی]] [[دینی]] باشد، نه در امور [[اجتهادی]]. برای مثال اگر مجتهدی [[روزه]] گرفتن را در [[سفر]] مجاز دانسته باشد و مکلفی به [[تقلید]] از او در سفر خود روزه بگیرد، دیگری نمی‌تواند این کار را منکر دانسته، او را [[نهی]] کند. بسیاری از بدفهمی‌ها و برداشت‌های ناصواب نتیجه بی‌توجهی به این نکته ظریف است. هیچ کس نباید و نمی‌تواند، خود را ملاک و مقیاس معروف و منکر بپندارد و جز در امور [[قطعی]] و مسلم، همواره باید احتمال دهد که آن‌چه را منکر می‌پندارد، معروف باشد؛ همان‌گونه که عکس آن نیز صادق است.
از این مسئله به نکته دیگری می‌رسیم که [[فقیهان]] بر آن بسیار - و بجا- تأکید کرده‌اند و آن این که [[امر به معروف و نهی از منکر]]، باید در امور مسلم و [[قطعی]] [[دینی]] باشد، نه در امور [[اجتهادی]]. برای مثال اگر مجتهدی [[روزه]] گرفتن را در [[سفر]] مجاز دانسته باشد و مکلفی به [[تقلید]] از او در سفر خود روزه بگیرد، دیگری نمی‌تواند این کار را منکر دانسته، او را [[نهی]] کند. بسیاری از بدفهمی‌ها و برداشت‌های ناصواب نتیجه بی‌توجهی به این نکته ظریف است. هیچ کس نباید و نمی‌تواند، خود را ملاک و مقیاس معروف و منکر بپندارد و جز در امور [[قطعی]] و مسلم، همواره باید احتمال دهد که آن‌چه را منکر می‌پندارد، معروف باشد؛ همان‌گونه که عکس آن نیز صادق است.


[[امام علی]]{{ع}} که خود [[معیار حق]] و [[حقیقت]] و از سرچشمه [[وحی]] [[سیراب]] شده بود، این نکته را همواره رعایت می‌کرد و در مواردی که مسئله قطعی به نظر نمی‌رسید، افراد تحت [[حاکمیت]] خود را مجاز می‌دانست تا طبق نظر خود [[رفتار]] کنند. نمونه این مسئله در [[جنگ صفین]] رخ داد: از نظر [[امام]] وجود [[معاویه]] در [[مسند]] [[قدرت]]، از مصادیق بارز منکر بود و [[مسلمانان]] موظف بودند که این منکر را از [[جامعه]] بزدایند و در نتیجه [[جنگ]] با او و [[خلع]] ید از او بهترین نمونه [[نهی از منکر]] به شمار می‌رفت، اما پاره‌ای مسلمانان در این باره تردید داشتند. از آنجا که نصی در این زمینه وجود نداشت، آنان درباره [[اجتهاد]] امام و تشخیص او مردد بودند و گاه این تردید را آشکار می‌ساختند و از حضور در جنگ [[پرهیز]] می‌کردند. امام نیز هر چند حقیقت را آشکار می‌دید و خود را بر [[حق]] و معاویه را بر [[باطل]] می‌دانست، به این [[آزادی]] در تردید [[احترام]] می‌گذاشت و اجازه می‌داد که هر کس در این باب درنگ و تردید کند و آن‌چه را [[صلاح]] می‌داند، پیش گیرد.
[[امام علی]] {{ع}} که خود [[معیار حق]] و [[حقیقت]] و از سرچشمه [[وحی]] [[سیراب]] شده بود، این نکته را همواره رعایت می‌کرد و در مواردی که مسئله قطعی به نظر نمی‌رسید، افراد تحت [[حاکمیت]] خود را مجاز می‌دانست تا طبق نظر خود [[رفتار]] کنند. نمونه این مسئله در [[جنگ صفین]] رخ داد: از نظر [[امام]] وجود [[معاویه]] در [[مسند]] [[قدرت]]، از مصادیق بارز منکر بود و [[مسلمانان]] موظف بودند که این منکر را از [[جامعه]] بزدایند و در نتیجه [[جنگ]] با او و [[خلع]] ید از او بهترین نمونه [[نهی از منکر]] به شمار می‌رفت، اما پاره‌ای مسلمانان در این باره تردید داشتند. از آنجا که نصی در این زمینه وجود نداشت، آنان درباره [[اجتهاد]] امام و تشخیص او مردد بودند و گاه این تردید را آشکار می‌ساختند و از حضور در جنگ [[پرهیز]] می‌کردند. امام نیز هر چند حقیقت را آشکار می‌دید و خود را بر [[حق]] و معاویه را بر [[باطل]] می‌دانست، به این [[آزادی]] در تردید [[احترام]] می‌گذاشت و اجازه می‌داد که هر کس در این باب درنگ و تردید کند و آن‌چه را [[صلاح]] می‌داند، پیش گیرد.


[[ربیع بن خثیم]] یکی از این کسان بود که درباره عادلانه بودن جنگ امام با معاویه تردید داشت. بدین رو همراه عده‌ای از یارانش نزد امام آمد و گفت: «ای [[امیرمؤمنان]]، ما با وجود [[شناخت]] فضل و [[برتری]] تو، در این [[پیکار]] [داخلی][[شک]] داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسلمانان هیچ‌کدام از وجود افرادی که با [[دشمنان]] برون مرزی پیکار کنند، [[بی‌نیاز]] نیستیم. پس ما را در برخی مرزها بگمار که آنجا باشیم و در [[دفاع]] از [[مردم]] آن مناطق بجنگیم»<ref>منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص۱۶۲.</ref>. [[امام]] نیز به جای [[اصرار]] بر [[حقانیت]] خود و واداشتن آنان به [[همراهی]] با خود، با [[خوش‌رویی]] عذر او را پذیرفت و او را به حدود [[ری]] فرستاد تا به دیگر [[وظایف]] سپاهی‌گری مشغول شود.
[[ربیع بن خثیم]] یکی از این کسان بود که درباره عادلانه بودن جنگ امام با معاویه تردید داشت. بدین رو همراه عده‌ای از یارانش نزد امام آمد و گفت: «ای [[امیرمؤمنان]]، ما با وجود [[شناخت]] فضل و [[برتری]] تو، در این [[پیکار]] [داخلی][[شک]] داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسلمانان هیچ‌کدام از وجود افرادی که با [[دشمنان]] برون مرزی پیکار کنند، [[بی‌نیاز]] نیستیم. پس ما را در برخی مرزها بگمار که آنجا باشیم و در [[دفاع]] از [[مردم]] آن مناطق بجنگیم»<ref>منقری، نصر بن مزاحم، پیکار صفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص۱۶۲.</ref>. [[امام]] نیز به جای [[اصرار]] بر [[حقانیت]] خود و واداشتن آنان به [[همراهی]] با خود، با [[خوش‌رویی]] عذر او را پذیرفت و او را به حدود [[ری]] فرستاد تا به دیگر [[وظایف]] سپاهی‌گری مشغول شود.
خط ۲۷: خط ۲۷:
نکته دیگر درباره شرط [[علم]]، آن است که آیا [[کسب علم]] برای [[امر به معروف]] [[واجب]] است یا خیر. به تعبیر فنی و اصولی آن، آیا علم برای [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شرط [[وجوب]] است، یا شرط واجب. برای مثال آیا علم همچون [[استطاعت]] برای [[حج]] است که هرگاه حاصل شد، حج بر [[مکلف]] واجب می‌شود و تحصیل استطاعت واجب نیست، یا آن‌که همچون [[طهارت]] برای [[نماز]] به شمار می‌رود که باید آن را کسب کرد و نمی‌توان به عذر بی‌طهارتی نماز را فرو گذاشت. به تعبیر دیگر امر به معروف بر شخص [[جاهل]] واجب نیست، یا آن‌که جاهل نیز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضیه آنجا آشکار می‌شود که اگر علم را شرط وجوب دانستیم، عملاً این [[فریضه]] از گردن بسیاری کسان ساقط می‌شود و افراد پرشماری از شمول [[حکم]] خارج می‌گردند و این با [[فلسفه]] اصلی این [[فریضه]] سازگار نیست؛ اما اگر بر آن رفتیم که این شرط، شرط [[واجب]] است، در آن صورت بر [[عالمان]]، بالفعل واجب است و افراد [[جاهل]] نیز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجرای این فریضه بپردازند.
نکته دیگر درباره شرط [[علم]]، آن است که آیا [[کسب علم]] برای [[امر به معروف]] [[واجب]] است یا خیر. به تعبیر فنی و اصولی آن، آیا علم برای [[امر به معروف و نهی از منکر]]، شرط [[وجوب]] است، یا شرط واجب. برای مثال آیا علم همچون [[استطاعت]] برای [[حج]] است که هرگاه حاصل شد، حج بر [[مکلف]] واجب می‌شود و تحصیل استطاعت واجب نیست، یا آن‌که همچون [[طهارت]] برای [[نماز]] به شمار می‌رود که باید آن را کسب کرد و نمی‌توان به عذر بی‌طهارتی نماز را فرو گذاشت. به تعبیر دیگر امر به معروف بر شخص [[جاهل]] واجب نیست، یا آن‌که جاهل نیز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضیه آنجا آشکار می‌شود که اگر علم را شرط وجوب دانستیم، عملاً این [[فریضه]] از گردن بسیاری کسان ساقط می‌شود و افراد پرشماری از شمول [[حکم]] خارج می‌گردند و این با [[فلسفه]] اصلی این [[فریضه]] سازگار نیست؛ اما اگر بر آن رفتیم که این شرط، شرط [[واجب]] است، در آن صورت بر [[عالمان]]، بالفعل واجب است و افراد [[جاهل]] نیز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجرای این فریضه بپردازند.


برخی [[فقیهان]]، همچون [[شهید]] اول، [[علم]] را شرط [[وجوب]] دانسته و آن را از [[جاهلان]] ساقط شمرده‌اند. حال آن‌که دیگرانی چون [[شهید ثانی]] در چند و چون این شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازم التحصیل شمرده‌اند<ref>ر.ک: شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>. از فقهای معاصر نیز [[امام خمینی]]، این شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را [[مکلف]] به کسب آن کرده و فرموده است: «[[آموختن]] شرایط [[امر به معروف و نهی از منکر]] و موارد وجوب و عدم آن، واجب است»<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۸.</ref>.
برخی [[فقیهان]]، همچون [[شهید]] اول، [[علم]] را شرط [[وجوب]] دانسته و آن را از [[جاهلان]] ساقط شمرده‌اند. حال آن‌که دیگرانی چون [[شهید ثانی]] در چند و چون این شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازم التحصیل شمرده‌اند<ref>ر. ک: شهید ثانی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج۳، ص۱۰۱-۱۰۲.</ref>. از فقهای معاصر نیز [[امام خمینی]]، این شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را [[مکلف]] به کسب آن کرده و فرموده است: «[[آموختن]] شرایط [[امر به معروف و نهی از منکر]] و موارد وجوب و عدم آن، واجب است»<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۸.</ref>.


با توجه به جایگاهی که امر به معروف و نهی از منکر در [[نظام فکری]] [[امام علی]]{{ع}} دارد و آن همه تأکیدات ایشان بر اجرای این فریضه و اهمیت آن - که به آنها اشاره شد- به نظر می‌رسد که ایشان هیچ شرطی را برای تعطیل آن موجه نمی‌شمارد و می‌کوشد تا زمینه [[رشد]] و گسترش این فریضه فراهم آید<ref>برای مثال ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>. حساسیت ایشان در باب صلاحیت آمر و ناهی اعجاب برانگیز است. به گفته [[عطار نیشابوری]]، روزی [[حضرت]] به [[بصره]] آمد، «مهار شتر بر میان بسته و سه [[روز]] بیش درنگ نکرد. و فرمود [[منابر]] بشکنند و مذکران را منع کرد، و به مجلس حسن [[[بصری]]] شد و از او سؤال کرد که تو عالمی یا [[متعلم]]؟ گفت: هیچ. دو سخنی که از [[پیغمبر]] به من رسیده است، باز می‌گویم. [[مرتضی]]{{ع}} او را منع نکرد و گفت: این [[جوان]] [[شایسته]] سخن است»<ref>عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ص۳۵.</ref>.
با توجه به جایگاهی که امر به معروف و نهی از منکر در [[نظام فکری]] [[امام علی]] {{ع}} دارد و آن همه تأکیدات ایشان بر اجرای این فریضه و اهمیت آن - که به آنها اشاره شد- به نظر می‌رسد که ایشان هیچ شرطی را برای تعطیل آن موجه نمی‌شمارد و می‌کوشد تا زمینه [[رشد]] و گسترش این فریضه فراهم آید<ref>برای مثال ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>. حساسیت ایشان در باب صلاحیت آمر و ناهی اعجاب برانگیز است. به گفته [[عطار نیشابوری]]، روزی [[حضرت]] به [[بصره]] آمد، «مهار شتر بر میان بسته و سه [[روز]] بیش درنگ نکرد. و فرمود [[منابر]] بشکنند و مذکران را منع کرد، و به مجلس حسن [[[بصری]]] شد و از او سؤال کرد که تو عالمی یا [[متعلم]]؟ گفت: هیچ. دو سخنی که از [[پیغمبر]] به من رسیده است، باز می‌گویم. [[مرتضی]] {{ع}} او را منع نکرد و گفت: این [[جوان]] [[شایسته]] سخن است»<ref>عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة الاولیاء، ص۳۵.</ref>.


ماجرای مواجهه [[امام]] با [[حسن بصری]] را معالم القربه مفصل‌تر نقل می‌کند. به [[روایت]] او، [[امام]] چون حسن را دید که برای [[مردم]] [[وعظ]] می‌گوید، از او پرسید: «ستون [[دین]] چیست؟» پاسخ داد: «[[ورع]]» باز پرسید: «آفت آن کدام است؟» گفت: «[[طمع]]»<ref>ابن اخوه، محمد بن محمد قرشی، معالم القربة فی احکام الحسبه، ص۲۷۱.</ref> آن‌گاه [[حضرت]] به او اجازه ادامه سخن داد. ماجرای [[منبر]] شکستن و واعظان را منع کردن، در صورت [[صحت]]، نشان از اهمیت [[اجتهادی]] نبودن [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارد. از آنجا که [[غالب]] مذکران [[گرایش]] به معروف‌تراشی و منکرسازی داشته‌اند و به نام دین چیزهایی را [[حلال]] و چیزهایی را [[حرام]] می‌کرده‌اند، امام آنان را از این کار باز می‌دارد و چون می‌بیند که [[حسن بصری]] از خود چیزی نمی‌گوید و در این باب، تابع [[پیامبر]] است و [[راوی]] سخنان او، او را [[تأیید]] می‌کند و اجازه ادامه کار را به او می‌دهد. همچنین تأکید امام در باب نقش [[عالمان]] و حلیمان در اجرای این [[فریضه]]<ref>برای مثال ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>، گویای نقش [[علم]] در [[لزوم]] امر به معروف و نهی از منکر است. اما از سوی دیگر [[دانا]] بودن و [[ضرورت]] علم در این مسئله، به معنای [[سقوط]] آن از گردن [[جاهلان]] نیست. تأکیدات امام در باب این فریضه چنان [[قاطع]] و عام است که هر [[جاهلی]] را موظف می‌کند که نخست خود معروف و منکر را درست بشناسد و بیاموزد و سپس اجرای آن را پیشه خود کند.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۷۴.</ref>
ماجرای مواجهه [[امام]] با [[حسن بصری]] را معالم القربه مفصل‌تر نقل می‌کند. به [[روایت]] او، [[امام]] چون حسن را دید که برای [[مردم]] [[وعظ]] می‌گوید، از او پرسید: «ستون [[دین]] چیست؟» پاسخ داد: «[[ورع]]» باز پرسید: «آفت آن کدام است؟» گفت: «[[طمع]]»<ref>ابن اخوه، محمد بن محمد قرشی، معالم القربة فی احکام الحسبه، ص۲۷۱.</ref> آن‌گاه [[حضرت]] به او اجازه ادامه سخن داد. ماجرای [[منبر]] شکستن و واعظان را منع کردن، در صورت [[صحت]]، نشان از اهمیت [[اجتهادی]] نبودن [[امر به معروف و نهی از منکر]] دارد. از آنجا که [[غالب]] مذکران [[گرایش]] به معروف‌تراشی و منکرسازی داشته‌اند و به نام دین چیزهایی را [[حلال]] و چیزهایی را [[حرام]] می‌کرده‌اند، امام آنان را از این کار باز می‌دارد و چون می‌بیند که [[حسن بصری]] از خود چیزی نمی‌گوید و در این باب، تابع [[پیامبر]] است و [[راوی]] سخنان او، او را [[تأیید]] می‌کند و اجازه ادامه کار را به او می‌دهد. همچنین تأکید امام در باب نقش [[عالمان]] و حلیمان در اجرای این [[فریضه]]<ref>برای مثال ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.</ref>، گویای نقش [[علم]] در [[لزوم]] امر به معروف و نهی از منکر است. اما از سوی دیگر [[دانا]] بودن و [[ضرورت]] علم در این مسئله، به معنای [[سقوط]] آن از گردن [[جاهلان]] نیست. تأکیدات امام در باب این فریضه چنان [[قاطع]] و عام است که هر [[جاهلی]] را موظف می‌کند که نخست خود معروف و منکر را درست بشناسد و بیاموزد و سپس اجرای آن را پیشه خود کند.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۷۴.</ref>


==احتمال تأثیر==
== احتمال تأثیر ==
در [[عبادات]] فردی، [[مکلف]]، موظف به اجرای [[تکالیف]] خود است و احتمال قبول یا عدم قبول، [[رافع]] [[تکلیف]] نیست. بدین رو هر مکلفی مثلاً باید نمازهای [[واجب]] را به جای آورد و نمی‌تواند به ادعای این که نمازش ممکن است پذیرفته نشود و مؤثر نباشد، آن را ترک کند. اما در احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر که ناظر به [[مصالح عمومی]] است، شرط تأثیر، این فریضه را از [[مسخ]] می‌رهاند. [[هدف]] از [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[پرگویی]] و عقده‌گشایی نیست، تا ادعا کنیم:
در [[عبادات]] فردی، [[مکلف]]، موظف به اجرای [[تکالیف]] خود است و احتمال قبول یا عدم قبول، [[رافع]] [[تکلیف]] نیست. بدین رو هر مکلفی مثلاً باید نمازهای [[واجب]] را به جای آورد و نمی‌تواند به ادعای این که نمازش ممکن است پذیرفته نشود و مؤثر نباشد، آن را ترک کند. اما در احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر که ناظر به [[مصالح عمومی]] است، شرط تأثیر، این فریضه را از [[مسخ]] می‌رهاند. [[هدف]] از [[امر به معروف و نهی از منکر]]، [[پرگویی]] و عقده‌گشایی نیست، تا ادعا کنیم:
من آن چه شرط بلاغ است با تو می‌گویم تو خواه از سخنم [[پند]] گیر، خواه ملال
من آن چه شرط بلاغ است با تو می‌گویم تو خواه از سخنم [[پند]] گیر، خواه ملال
خط ۴۰: خط ۴۰:
[[فقیهان]] درباره شرط تأثیر و نقش آن در [[سقوط]] وجوب یا عدم آن - همچون شرط [[علم]] - به دو راه رفته‌اند: گروهی معتقدند در صورتی که آمر به معروف احتمال [[قوی]] بدهد که [[امر به معروف]] و [[نهی]] از منکرش تأثیری ندارد، دیگر بر او [[واجب]] نیست که امر به معروف و نهی از منکر کند. برای نمونه [[محقق حلی]] درباره این شرط می‌گوید که هرگاه آمر به معروف احتمال [[غالب]] بدهد یا علم پیدا کند که امر به معروفش مؤثر نیست، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف کند<ref>ر. ک: محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. اما فقیهانی مانند [[امام خمینی]]، در این باب نظر دیگری دارند و می‌گویند: «با [[ظن]] قوی به عدم تأثیر، وجوب آن ساقط نمی‌شود»<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۱.</ref> و هر نوع احتمال عقلایی در باب تأثیر را برای وجوب امر به معروف کافی می‌دانند<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۱.</ref>.
[[فقیهان]] درباره شرط تأثیر و نقش آن در [[سقوط]] وجوب یا عدم آن - همچون شرط [[علم]] - به دو راه رفته‌اند: گروهی معتقدند در صورتی که آمر به معروف احتمال [[قوی]] بدهد که [[امر به معروف]] و [[نهی]] از منکرش تأثیری ندارد، دیگر بر او [[واجب]] نیست که امر به معروف و نهی از منکر کند. برای نمونه [[محقق حلی]] درباره این شرط می‌گوید که هرگاه آمر به معروف احتمال [[غالب]] بدهد یا علم پیدا کند که امر به معروفش مؤثر نیست، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف کند<ref>ر. ک: محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام، ج۱، ص۳۹۰.</ref>. اما فقیهانی مانند [[امام خمینی]]، در این باب نظر دیگری دارند و می‌گویند: «با [[ظن]] قوی به عدم تأثیر، وجوب آن ساقط نمی‌شود»<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۱.</ref> و هر نوع احتمال عقلایی در باب تأثیر را برای وجوب امر به معروف کافی می‌دانند<ref>امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۶۷، مسئله ۱.</ref>.


اگر آمر به معروف [[یقین]] داشته باشد که امر به معروف او تأثیر ندارد، تکلیف چیست؟ آیا این فریضه ساقط می‌شود، یا آن‌که باید شرط تأثیر را پدید آورد؟ اهمیت طرح این سؤال هنگامی آشکارتر می‌شود که ما این [[فریضه]] را در گستره اصلی آن و از منظر [[امام علی]]{{ع}} بنگریم. از دیدگاه ایشان اساساً [[امر به معروف و نهی از منکر]]، محور [[احکام دین]] و خاستگاه [[اقتدار]] [[دینی]] و [[تشکیل حکومت اسلامی]] است. امر به معروف و نهی از منکر، فریضه‌ای در کنار [[فرایض]] دیگر همچون [[نماز]] و [[روزه]] نیست؛ بلکه شالوده دیگر [[احکام]] و شیرازه [[دین]] به شمار می‌رود. همه [[نیکی‌ها]] و [[جهاد در راه خدا]]، در کنار امر به معروف و نهی از منکر، چون دمیدنی است به دریای مواج و پهناور<ref>ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>. همچنین از نظر [[امام]] [[غایت]] دین چیزی نیست، جز امر به معروف و نهی از منکر<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، شرح خوانساری، ج۴، ص۳۷۴.</ref>. در جای دیگر امام، امر به معروف و نهی از منکر را، عبارت از [[دعوت به اسلام]] می‌داند<ref>حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۳۷. این سخن به امام حسین{{ع}} نیز منسوب است.</ref>. همچنین ایشان ترک این فریضه را زمینه‌ساز اقتدار [[اشرار]] و [[مستجاب]] نشدن [[دعاها]] می‌دانند<ref>برای مثال ر.ک: شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵؛ محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. ج۱، ص۳۹۰.</ref>. با این همه تأکیدات در باب این فریضه و نقش آن در [[بهداشت]] و [[سلامت جامعه]]، به [[پرسش]] خود باز می‌گردیم که در صورت عدم تأثیر [[امر به معروف]]، آیا [[وجوب]] آن ساقط می‌شود؟ پاسخ پاره‌ای از [[فقیهان]] به این سؤال مثبت است<ref>شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵.</ref>. بی‌شک این نوع افتا، نتیجه نگاه فردگرایانه به [[فقه]] است که به گفته مرحوم [[شهید صدر]]، آفتی است در میان [[فقهای شیعه]] که مانع از آن شده است تا آنان مسائل [[فقهی]] را از منظر کلان بنگرند و در سطحی وسیع طرح کنند<ref>برای آشنایی با دیدگاه شهید صدر در این باب بنگرید به مجموعه مقالات تأملی در نظام آموزشی حوزه، مقاله «رویکردهای آینده حرکت اجتهاد»، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه نگارنده، ص۲۷۰.</ref>. در مقابل این [[تفکر]]، پاره‌ای از فقهای معاصر نگاه اجتماعی‌تری به این مسئله داشته و گفته‌اند که در صورت عدم تأثیر: «بر ما لازم است مقدمات تأثیر [[امر و نهی]] را فراهم کنیم»<ref>نوری همدانی، حسین، کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۷۲.</ref>.
اگر آمر به معروف [[یقین]] داشته باشد که امر به معروف او تأثیر ندارد، تکلیف چیست؟ آیا این فریضه ساقط می‌شود، یا آن‌که باید شرط تأثیر را پدید آورد؟ اهمیت طرح این سؤال هنگامی آشکارتر می‌شود که ما این [[فریضه]] را در گستره اصلی آن و از منظر [[امام علی]] {{ع}} بنگریم. از دیدگاه ایشان اساساً [[امر به معروف و نهی از منکر]]، محور [[احکام دین]] و خاستگاه [[اقتدار]] [[دینی]] و [[تشکیل حکومت اسلامی]] است. امر به معروف و نهی از منکر، فریضه‌ای در کنار [[فرایض]] دیگر همچون [[نماز]] و [[روزه]] نیست؛ بلکه شالوده دیگر [[احکام]] و شیرازه [[دین]] به شمار می‌رود. همه [[نیکی‌ها]] و [[جهاد در راه خدا]]، در کنار امر به معروف و نهی از منکر، چون دمیدنی است به دریای مواج و پهناور<ref>ر. ک: نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>. همچنین از نظر [[امام]] [[غایت]] دین چیزی نیست، جز امر به معروف و نهی از منکر<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، شرح خوانساری، ج۴، ص۳۷۴.</ref>. در جای دیگر امام، امر به معروف و نهی از منکر را، عبارت از [[دعوت به اسلام]] می‌داند<ref>حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۳۷. این سخن به امام حسین {{ع}} نیز منسوب است.</ref>. همچنین ایشان ترک این فریضه را زمینه‌ساز اقتدار [[اشرار]] و [[مستجاب]] نشدن [[دعاها]] می‌دانند<ref>برای مثال ر. ک: شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵؛ محقق حلی، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. ج۱، ص۳۹۰.</ref>. با این همه تأکیدات در باب این فریضه و نقش آن در [[بهداشت]] و [[سلامت جامعه]]، به [[پرسش]] خود باز می‌گردیم که در صورت عدم تأثیر [[امر به معروف]]، آیا [[وجوب]] آن ساقط می‌شود؟ پاسخ پاره‌ای از [[فقیهان]] به این سؤال مثبت است<ref>شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیه، ج۲، ص۴۱۵.</ref>. بی‌شک این نوع افتا، نتیجه نگاه فردگرایانه به [[فقه]] است که به گفته مرحوم [[شهید صدر]]، آفتی است در میان [[فقهای شیعه]] که مانع از آن شده است تا آنان مسائل [[فقهی]] را از منظر کلان بنگرند و در سطحی وسیع طرح کنند<ref>برای آشنایی با دیدگاه شهید صدر در این باب بنگرید به مجموعه مقالات تأملی در نظام آموزشی حوزه، مقاله «رویکردهای آینده حرکت اجتهاد»، سیدمحمدباقر صدر، ترجمه نگارنده، ص۲۷۰.</ref>. در مقابل این [[تفکر]]، پاره‌ای از فقهای معاصر نگاه اجتماعی‌تری به این مسئله داشته و گفته‌اند که در صورت عدم تأثیر: «بر ما لازم است مقدمات تأثیر [[امر و نهی]] را فراهم کنیم»<ref>نوری همدانی، حسین، کتاب الامر بالمعروف والنهی عن المنکر، ص۷۲.</ref>.


بنابراین اگر ما نیز از منظر [[امام]] به این [[فریضه]] بنگریم و همه سخنان ایشان را در این باب کنار یکدیگر بگذاریم، هیچ قرینه‌ای بر [[سقوط]] [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمی‌یابیم و اگر در جایی دیدیم که این امر و نهی ما تأثیر نمی‌کند و خاصیت خود را از دست داده است، باید در خود تجدیدنظر کنیم و شیوه خود را دگرگون سازیم. [[اعمال]]، گویاتر از سخنانند. بدین روی [[معصومان]] از ما خواسته‌اند تا با [[کردار]] خویش [[مردمان]] را به خیر [[دعوت]] کنیم، نه با سخنان خود. اگر ما دقیقاً آن‌چه را در باب امر به معروف و نهی از منکر گفته شده رعایت کنیم و [[آداب]] آن را به کار گیریم، دیگر نمی‌توان از عدم تأثیر سخن گفت.
بنابراین اگر ما نیز از منظر [[امام]] به این [[فریضه]] بنگریم و همه سخنان ایشان را در این باب کنار یکدیگر بگذاریم، هیچ قرینه‌ای بر [[سقوط]] [[وجوب]] [[امر به معروف و نهی از منکر]] نمی‌یابیم و اگر در جایی دیدیم که این امر و نهی ما تأثیر نمی‌کند و خاصیت خود را از دست داده است، باید در خود تجدیدنظر کنیم و شیوه خود را دگرگون سازیم. [[اعمال]]، گویاتر از سخنانند. بدین روی [[معصومان]] از ما خواسته‌اند تا با [[کردار]] خویش [[مردمان]] را به خیر [[دعوت]] کنیم، نه با سخنان خود. اگر ما دقیقاً آن‌چه را در باب امر به معروف و نهی از منکر گفته شده رعایت کنیم و [[آداب]] آن را به کار گیریم، دیگر نمی‌توان از عدم تأثیر سخن گفت.
خط ۵۲: خط ۵۲:
حال دومین [[پرسش]] مطرح می‌شود: مقصود از تأثیر چیست؟ بی‌گمان آشکارترین مصداق تأثیر، آن است که فردی یا سازمانی که مخاطب [[امر و نهی]] است، آن را بپذیرد و بدان گردن نهد. اما تأثیر در همین حد متوقف نمی‌شود. بسا که ما کسی را امر به معروف کنیم و از منکر باز داریم، اما آن شخص به گفته ما ترتیب اثری نمی‌دهد و همچنان روش خود را دنبال می‌کند. باز در این صورت نمی‌توان نتیجه گرفت که گفته ما بی‌تأثیر بوده است. شاید پس از ما دیگری و دیگران باز او را امر و نهی کنند و بدین ترتیب برآیند این چند امر و نهی، موجب به [[صلاح]] آمدن آن شخص شود. شاید هم سخن آمر در آن شخص مطلقاً تأثیر نکند، اما دست‌کم دیگری از این امر و نهی بهره‌مند شود. اگر هم هیچ کس اثری و ثمری از این [[امر و نهی]] [[نبرد]]، باز همین که آمر با امر و نهی خود نشان می‌دهد که زنده است و مرده متحرکی نیست و [[جامعه]] در می‌یابد که هنوز کسانی هستند که در برابر [[منکرات]] حساسیت نشان می‌دهند، خود بیش‌ترین تأثیر را دارد. در [[سوره اعراف]] داستان کسانی آمده است که با آن‌که [[امر به معروف]] خود را مؤثر نمی‌دانستند، [[خطاکاران]] [[بنی‌اسرائیل]] را امر و نهی می‌کردند. گروهی دیگر که خود گرد [[بدی]] نمی‌گشتند، اما در آن وضعیت نیز امر و نهی خود را بی‌اثر می‌دانستند، معترضانه به آمران می‌گفتند: «چرا گروهی را [[پند]] می‌دهید که [[خداوند]] آنان را نابود خواهد کرد یا آن‌که آنان را سخت [[کیفر]] خواهد داد؟»<ref>اعراف، آیه ۱۶۴.</ref> آمران که هنوز از تأثیر امر و نهی خود یکسره [[نومید]] نشده بودند، دو دلیل برای کار خود می‌آوردند: یکی آن‌که نزد پروردگارشان معذور باشند و اتمام حجتی کرده باشند؛ و دیگر آن‌که، احتمال [[پندپذیری]] آنان را یکسره منتفی نمی‌دانستند<ref>اعراف، آیه ۱۶۴.</ref>. به گزارش [[قرآن]]، از این سه دسته - یعنی [[آمران به معروف]]، تارکان معروف و مرتکبان منکر و افراد بی‌اعتنا و منفعل - تنها دسته اول، یعنی کسانی که در عین [[نومیدی]] همچنان دست از [[تکلیف]] خود نمی‌کشیدند، [[نجات]] یافتند و دیگران بر اثر [[فسق]] خود، کیفر دیدند<ref>اعراف، آیه ۱۶۵.</ref>.
حال دومین [[پرسش]] مطرح می‌شود: مقصود از تأثیر چیست؟ بی‌گمان آشکارترین مصداق تأثیر، آن است که فردی یا سازمانی که مخاطب [[امر و نهی]] است، آن را بپذیرد و بدان گردن نهد. اما تأثیر در همین حد متوقف نمی‌شود. بسا که ما کسی را امر به معروف کنیم و از منکر باز داریم، اما آن شخص به گفته ما ترتیب اثری نمی‌دهد و همچنان روش خود را دنبال می‌کند. باز در این صورت نمی‌توان نتیجه گرفت که گفته ما بی‌تأثیر بوده است. شاید پس از ما دیگری و دیگران باز او را امر و نهی کنند و بدین ترتیب برآیند این چند امر و نهی، موجب به [[صلاح]] آمدن آن شخص شود. شاید هم سخن آمر در آن شخص مطلقاً تأثیر نکند، اما دست‌کم دیگری از این امر و نهی بهره‌مند شود. اگر هم هیچ کس اثری و ثمری از این [[امر و نهی]] [[نبرد]]، باز همین که آمر با امر و نهی خود نشان می‌دهد که زنده است و مرده متحرکی نیست و [[جامعه]] در می‌یابد که هنوز کسانی هستند که در برابر [[منکرات]] حساسیت نشان می‌دهند، خود بیش‌ترین تأثیر را دارد. در [[سوره اعراف]] داستان کسانی آمده است که با آن‌که [[امر به معروف]] خود را مؤثر نمی‌دانستند، [[خطاکاران]] [[بنی‌اسرائیل]] را امر و نهی می‌کردند. گروهی دیگر که خود گرد [[بدی]] نمی‌گشتند، اما در آن وضعیت نیز امر و نهی خود را بی‌اثر می‌دانستند، معترضانه به آمران می‌گفتند: «چرا گروهی را [[پند]] می‌دهید که [[خداوند]] آنان را نابود خواهد کرد یا آن‌که آنان را سخت [[کیفر]] خواهد داد؟»<ref>اعراف، آیه ۱۶۴.</ref> آمران که هنوز از تأثیر امر و نهی خود یکسره [[نومید]] نشده بودند، دو دلیل برای کار خود می‌آوردند: یکی آن‌که نزد پروردگارشان معذور باشند و اتمام حجتی کرده باشند؛ و دیگر آن‌که، احتمال [[پندپذیری]] آنان را یکسره منتفی نمی‌دانستند<ref>اعراف، آیه ۱۶۴.</ref>. به گزارش [[قرآن]]، از این سه دسته - یعنی [[آمران به معروف]]، تارکان معروف و مرتکبان منکر و افراد بی‌اعتنا و منفعل - تنها دسته اول، یعنی کسانی که در عین [[نومیدی]] همچنان دست از [[تکلیف]] خود نمی‌کشیدند، [[نجات]] یافتند و دیگران بر اثر [[فسق]] خود، کیفر دیدند<ref>اعراف، آیه ۱۶۵.</ref>.


پس هنگامی می‌توان از تأثیر امر و نهی سخن گفت که آن را از منظری کلان و در بستر [[تاریخ]] و جامعه دید. از نگاه کوتاه‌نگرانه، [[قیام امام حسین]]{{ع}} که به قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] بود، بی‌تأثیر بود؛ اما اگر از منظری گسترده‌تر بنگریم، بیش‌ترین تأثیر را داشت و دارد. [[درک]] درست تأثیر امر و نهی، نیازمند شناختن [[قوانین]] جامعه و راه‌کارهای [[نفوذ]] [[کلام]] است. از دیدگاه [[امام علی]]{{ع}} همگان [[مکلف]] به امر به معروف و [[نهی]] از منکرند. اگر هم [[امر و نهی]] خود را بی‌تأثیر دیدند، نباید آن را ترک کنند؛ بلکه باید بکوشند تا با [[اخلاص]] عمل، [[امر و نهی]] خود را مؤثر سازند و بدین ترتیب اساس [[شریعت]] را زنده نگه دارند. دامنه تأثیر نیز چندان گسترده و عمیق است که نمی‌توان آن را در چارچوب محدودی گنجاند و اگر سخنی در جایی اثر فوری نداشت، از مؤثر نبودن آن به طور مطلق سخن گفت. گاه نفس [[امر به معروف و نهی از منکر]]، مؤثر است و نشان حضور [[دین]] در [[جامعه]]. بدین روی درباره تأثیر باید دید این امر و نهی در چه حدی و متوجه چه کسانی است.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۷۸.</ref>
پس هنگامی می‌توان از تأثیر امر و نهی سخن گفت که آن را از منظری کلان و در بستر [[تاریخ]] و جامعه دید. از نگاه کوتاه‌نگرانه، [[قیام امام حسین]] {{ع}} که به قصد [[امر به معروف و نهی از منکر]] بود، بی‌تأثیر بود؛ اما اگر از منظری گسترده‌تر بنگریم، بیش‌ترین تأثیر را داشت و دارد. [[درک]] درست تأثیر امر و نهی، نیازمند شناختن [[قوانین]] جامعه و راه‌کارهای [[نفوذ]] [[کلام]] است. از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} همگان [[مکلف]] به امر به معروف و [[نهی]] از منکرند. اگر هم [[امر و نهی]] خود را بی‌تأثیر دیدند، نباید آن را ترک کنند؛ بلکه باید بکوشند تا با [[اخلاص]] عمل، [[امر و نهی]] خود را مؤثر سازند و بدین ترتیب اساس [[شریعت]] را زنده نگه دارند. دامنه تأثیر نیز چندان گسترده و عمیق است که نمی‌توان آن را در چارچوب محدودی گنجاند و اگر سخنی در جایی اثر فوری نداشت، از مؤثر نبودن آن به طور مطلق سخن گفت. گاه نفس [[امر به معروف و نهی از منکر]]، مؤثر است و نشان حضور [[دین]] در [[جامعه]]. بدین روی درباره تأثیر باید دید این امر و نهی در چه حدی و متوجه چه کسانی است.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۷۸.</ref>


==[[اصرار]] بر ادامه منکر و [[ترک معروف]]==
== [[اصرار]] بر ادامه منکر و [[ترک معروف]] ==
[[هدف]] از امر به معروف و نهی از منکر، [[میراندن]] منکر و احیای معروف در جامعه است. این کار نیازمند حضور فعال [[مسلمانان]] در جامعه و وجود سازمان‌های [[مسئول]] برای پیش‌برد این هدف است. با این همه بسا شخص یا سازمانی که گاه مرتکب منکری شوند یا معروفی را واگذارند و آن‌گاه خود متوجه خطای خویش شده، آن را جبران کنند. در این صورت، جایی برای امر به معروف و نهی از منکر نمی‌ماند؛ برای مثال شخصی که بر اثر [[غفلت]] یا [[وسوسه]] [[شیطان]]، واجبی چون [[نماز]] را وامی‌گذارد و منکری چون [[شرب خمر]] را مرتکب می‌شود و از آنجا که [[نفس اماره]] او را تحریک کرده است، از [[راه راست]] باز می‌ماند؛ اما آن‌گاه متوجه نادرستی [[رفتار]] خود شده، [[توبه]] می‌کند و نماز گذشته را به جای می‌آورد، عملاً خودش را امر به معروف و نهی از منکر کرده است و دیگر نیازی به امر و نهی دیگری ندارد. بنابراین هر کس در این شرایط دست به امر به معروف و نهی از منکر بزند، [[فلسفه]] این [[فریضه]] را فراموش کرده و به دامن شکلی‌گری در غلتیده است. چنین کاری دیگر امر به معروف و نهی از منکر نامیده نمی‌شود؛ بلکه [[عیب‌جویی]]، سرکوفت زدن و نمک بر زخم دیگران پاشیدن است که خود از مصادیق بارز منکر به شمار می‌رود؛ زیرا تعبیر [[مسلمان]] و [[تحقیر]] او، از [[منکرات]] مسلم است. از این رو [[فقیهان]] به [[حق]] این شرط را گنجانده‌اند و گفته‌اند [[نهی از منکر]] در جایی است که بدانیم شخص مرتکب منکر، بر شیوه نادرست خود [[اصرار]] دارد و همچنان در بند [[کج‌روی]] است؛ ولی اگر این [[اطمینان]] حاصل نشد، دیگر [[امر و نهی]] او معنا و [[وجوب]] ندارد؛ بلکه به تصریح بسیاری از فقیهان [[حرام]] است. [[صاحب جواهر]] در این باب می‌گوید: «در این صورت این دو [امر و نهی] همان‌گونه که بسیاری به آن تصریح کرده‌اند، حرام است»<ref>نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۱، ص۳۷۰.</ref>.
[[هدف]] از امر به معروف و نهی از منکر، [[میراندن]] منکر و احیای معروف در جامعه است. این کار نیازمند حضور فعال [[مسلمانان]] در جامعه و وجود سازمان‌های [[مسئول]] برای پیش‌برد این هدف است. با این همه بسا شخص یا سازمانی که گاه مرتکب منکری شوند یا معروفی را واگذارند و آن‌گاه خود متوجه خطای خویش شده، آن را جبران کنند. در این صورت، جایی برای امر به معروف و نهی از منکر نمی‌ماند؛ برای مثال شخصی که بر اثر [[غفلت]] یا [[وسوسه]] [[شیطان]]، واجبی چون [[نماز]] را وامی‌گذارد و منکری چون [[شرب خمر]] را مرتکب می‌شود و از آنجا که [[نفس اماره]] او را تحریک کرده است، از [[راه راست]] باز می‌ماند؛ اما آن‌گاه متوجه نادرستی [[رفتار]] خود شده، [[توبه]] می‌کند و نماز گذشته را به جای می‌آورد، عملاً خودش را امر به معروف و نهی از منکر کرده است و دیگر نیازی به امر و نهی دیگری ندارد. بنابراین هر کس در این شرایط دست به امر به معروف و نهی از منکر بزند، [[فلسفه]] این [[فریضه]] را فراموش کرده و به دامن شکلی‌گری در غلتیده است. چنین کاری دیگر امر به معروف و نهی از منکر نامیده نمی‌شود؛ بلکه [[عیب‌جویی]]، سرکوفت زدن و نمک بر زخم دیگران پاشیدن است که خود از مصادیق بارز منکر به شمار می‌رود؛ زیرا تعبیر [[مسلمان]] و [[تحقیر]] او، از [[منکرات]] مسلم است. از این رو [[فقیهان]] به [[حق]] این شرط را گنجانده‌اند و گفته‌اند [[نهی از منکر]] در جایی است که بدانیم شخص مرتکب منکر، بر شیوه نادرست خود [[اصرار]] دارد و همچنان در بند [[کج‌روی]] است؛ ولی اگر این [[اطمینان]] حاصل نشد، دیگر [[امر و نهی]] او معنا و [[وجوب]] ندارد؛ بلکه به تصریح بسیاری از فقیهان [[حرام]] است. [[صاحب جواهر]] در این باب می‌گوید: «در این صورت این دو [امر و نهی] همان‌گونه که بسیاری به آن تصریح کرده‌اند، حرام است»<ref>نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۱، ص۳۷۰.</ref>.


[[سنت]] [[امام علی]]{{ع}} در باب [[گناه‌کاران]] دقیقاً بر اساس این [[منطق]] [[استوار]] بود و ایشان به گونه‌های مختلفی می‌کوشید خطاهای اتفاقی را نادیده بگیرد و مرتکبان را به فراموش کردن آن [[تشویق]] کند. هرگاه کسی که مرتکب منکری شده بود، نزد [[امام]] می‌آمد و از ایشان می‌خواست تا حد را بر او جاری کند، نخست به شکل‌های مختلفی طفره می‌رفت و پس از ثبوت [[جرم]] و پافشاری [[مجرم]] برای [[اجرای حد]]، اگر ممکن بود، از اجرای حد در می‌گذشت؛ زیرا از نظر امام، [[اجرای حدود]] برای تأمین [[سلامت]] [[اخلاقی]] [[جامعه]] است، نه [[کینه‌جویی]] و تشفی خاطر، و هرگاه احراز شود که بر اثر [[توبه]] شخص [[گناه‌کار]] احتمال تکرار جرم منتفی است، از اجرای حد، در [[مقام]] [[حق امام]] خودداری می‌گردد<ref>برای مثال ر.ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۱-۱۳، ۶۲-۶۳ و ۱۴۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، ج۷، ص۱۵۸ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۸۳.</ref>
[[سنت]] [[امام علی]] {{ع}} در باب [[گناه‌کاران]] دقیقاً بر اساس این [[منطق]] [[استوار]] بود و ایشان به گونه‌های مختلفی می‌کوشید خطاهای اتفاقی را نادیده بگیرد و مرتکبان را به فراموش کردن آن [[تشویق]] کند. هرگاه کسی که مرتکب منکری شده بود، نزد [[امام]] می‌آمد و از ایشان می‌خواست تا حد را بر او جاری کند، نخست به شکل‌های مختلفی طفره می‌رفت و پس از ثبوت [[جرم]] و پافشاری [[مجرم]] برای [[اجرای حد]]، اگر ممکن بود، از اجرای حد در می‌گذشت؛ زیرا از نظر امام، [[اجرای حدود]] برای تأمین [[سلامت]] [[اخلاقی]] [[جامعه]] است، نه [[کینه‌جویی]] و تشفی خاطر، و هرگاه احراز شود که بر اثر [[توبه]] شخص [[گناه‌کار]] احتمال تکرار جرم منتفی است، از اجرای حد، در [[مقام]] [[حق امام]] خودداری می‌گردد<ref>برای مثال ر. ک: شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۱-۱۳، ۶۲-۶۳ و ۱۴۸؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، ج۷، ص۱۵۸ و ۱۸۸.</ref>.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۸۳.</ref>


==موجب [[مفسده]] نبودن اجرای این [[فریضه]]==
== موجب [[مفسده]] نبودن اجرای این [[فریضه]] ==
یکی دیگر از شرایط مسلم [[امر به معروف و نهی از منکر]]، آن است که اجرای آن مفسده‌ای در پی نداشته باشد. بدین معنا که [[هدف]] امر و نهی [[دعوت به خیر]] و [[صلاح]] و بازداشتن از [[شر]] و [[فساد]] است؛ اما اگر اجرای آن نتیجه معکوسی به بار آورد، ترک آن درست‌تر است. لکن مسئله اصلی آن است که غالباً [[فقیهان]]، [[مفسده]] را به ضرر و آن هم ضرر شخصی [[تفسیر]] و تبدیل کرده و گفته‌اند که هرگاه اجرای این [[فریضه]] برای آمر و ناهی ضرری داشته باشد، [[وجوب]] آن ساقط می‌شود؛ یعنی نخست مفسده را که به معنای بی‌اثر ماندن یا نتیجه بدتر به بار آوردن است- به ضرر فروکاسته‌اند، آن‌گاه ضرر را نیز از منظری فردگرایانه و شخصی نگریسته‌اند.
یکی دیگر از شرایط مسلم [[امر به معروف و نهی از منکر]]، آن است که اجرای آن مفسده‌ای در پی نداشته باشد. بدین معنا که [[هدف]] امر و نهی [[دعوت به خیر]] و [[صلاح]] و بازداشتن از [[شر]] و [[فساد]] است؛ اما اگر اجرای آن نتیجه معکوسی به بار آورد، ترک آن درست‌تر است. لکن مسئله اصلی آن است که غالباً [[فقیهان]]، [[مفسده]] را به ضرر و آن هم ضرر شخصی [[تفسیر]] و تبدیل کرده و گفته‌اند که هرگاه اجرای این [[فریضه]] برای آمر و ناهی ضرری داشته باشد، [[وجوب]] آن ساقط می‌شود؛ یعنی نخست مفسده را که به معنای بی‌اثر ماندن یا نتیجه بدتر به بار آوردن است- به ضرر فروکاسته‌اند، آن‌گاه ضرر را نیز از منظری فردگرایانه و شخصی نگریسته‌اند.


خط ۶۶: خط ۶۶:
این [[آیه]] به روشنی نشان می‌دهد که [[امر به معروف و نهی از منکر]]، زیان‌هایی را متوجه آمر و ناهی می‌کند؛ اما این مسئله باعث تعطیل آن نمی‌شود، بلکه باید این [[سختی‌ها]] و [[تلخی‌ها]] را برتافت. [[شیخ طوسی]]، در [[تفسیر]] این آیه می‌نویسد: «و بر آن سختی‌ها و رنج‌هایی که به سبب امر به معروف و نهی از منکر، از [[مردم]] به تو می‌رسد [[صبر]] کن و در این دلالتی است بر [[وجوب]] امر به معروف و نهی از منکر؛ هرچند در آن پاره‌ای سختی‌ها باشد»<ref>شیخ طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۷۹.</ref>.
این [[آیه]] به روشنی نشان می‌دهد که [[امر به معروف و نهی از منکر]]، زیان‌هایی را متوجه آمر و ناهی می‌کند؛ اما این مسئله باعث تعطیل آن نمی‌شود، بلکه باید این [[سختی‌ها]] و [[تلخی‌ها]] را برتافت. [[شیخ طوسی]]، در [[تفسیر]] این آیه می‌نویسد: «و بر آن سختی‌ها و رنج‌هایی که به سبب امر به معروف و نهی از منکر، از [[مردم]] به تو می‌رسد [[صبر]] کن و در این دلالتی است بر [[وجوب]] امر به معروف و نهی از منکر؛ هرچند در آن پاره‌ای سختی‌ها باشد»<ref>شیخ طوسی، محمدبن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۷۹.</ref>.


در باره این شرط سخن فراوان است و نقض و ابرام‌های بسیاری می‌توان به دست داد<ref>برای آشنایی با پاره‌ای از تفسیرها و برداشت‌های گوناگون و حتی سوء فهم‌ها در این باره، بنگرید به: طیبی شبستری، سید احمد، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، ص۹۷-۱۴۴.</ref>؛ اما یک نکته مسلم است و آن اینکه اجرای این [[فریضه]] هر قدر هم ضررهایی برای آمر و ناهی داشته باشد، ترک آن زیان‌های بیش‌تری دارد؛ از جمله [[حاکمیت]] [[اشرار]] و [[مستجاب]] نشدن [[دعاها]]، و هیچ زیانی از این بالاتر نیست که [[حاکمیت اسلام]] مضمحل شود و [[دولت]] به دست سفلگان [[قوم]] بیفتد. مگر قرار است که تحقق [[اسلام]] و پیشبرد [[احکام]] آن بدون ضرر و زیان باشد؟ مگر اسلام خود بدون ضرر و زیان استقرار یافت؟ در این باب گزارش [[امام علی]]{{ع}} که از آغاز در شکل‌گیری اسلام حضور و نقش اساسی داشته است، گویاتر از هر تحلیلی است. ایشان درباره سختی‌هایی که [[مسلمانان]] صدر اول به [[جان]] خریدند و جانبازی‌هایی که کردند، می‌فرماید: ما - در میدان [[کارزار]] - با [[رسول خدا]] بودیم. [[پدران]]، [[پسران]]، [[برادران]] و عموهای خود را می‌کشتیم و در [[خون]] می‌آلودیم. این خویشاوندکشی- ما را ناخوش نمی‌نمود- بلکه بر ایمانمان می‌افزود، که در [[راه راست]] پابرجا بودیم، و در سختی‌ها [[شکیبا]] و در [[جهاد با دشمن]] کوشا، گاه تنی از ما و تنی از [[سپاه]] [[دشمن]] به یکدیگر می‌جَستند و چون دو گاو نر سر و تن هم را می‌خستند. هر یک می‌خواست جام [[مرگ]] را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش [[سیراب]] نماید. گاه [[نصرت]] از آن ما بود و گاه دشمن گوی [[پیروزی]] را می‌ربود. چون [[خداوند]]، ما را آزمود و [[صدق]] ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را [[خوار]] ساخت و [[رایت]] پیروزی ما را برافراخت. چندان که [[اسلام]] به هر [[شهر]] و دیار رسید و [[حکومت]] آن در [[آفاق]] پدیدار گردید. به جانم [[سوگند]]، که اگر [[رفتار]] ما همانند شما بود، نه ستون [[دین]] برجا بود و نه درختی [[ایمان]] شاداب و خوش‌نما<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۶. (ترجمه سید جعفر شهیدی).</ref>.
در باره این شرط سخن فراوان است و نقض و ابرام‌های بسیاری می‌توان به دست داد<ref>برای آشنایی با پاره‌ای از تفسیرها و برداشت‌های گوناگون و حتی سوء فهم‌ها در این باره، بنگرید به: طیبی شبستری، سید احمد، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، ص۹۷-۱۴۴.</ref>؛ اما یک نکته مسلم است و آن اینکه اجرای این [[فریضه]] هر قدر هم ضررهایی برای آمر و ناهی داشته باشد، ترک آن زیان‌های بیش‌تری دارد؛ از جمله [[حاکمیت]] [[اشرار]] و [[مستجاب]] نشدن [[دعاها]]، و هیچ زیانی از این بالاتر نیست که [[حاکمیت اسلام]] مضمحل شود و [[دولت]] به دست سفلگان [[قوم]] بیفتد. مگر قرار است که تحقق [[اسلام]] و پیشبرد [[احکام]] آن بدون ضرر و زیان باشد؟ مگر اسلام خود بدون ضرر و زیان استقرار یافت؟ در این باب گزارش [[امام علی]] {{ع}} که از آغاز در شکل‌گیری اسلام حضور و نقش اساسی داشته است، گویاتر از هر تحلیلی است. ایشان درباره سختی‌هایی که [[مسلمانان]] صدر اول به [[جان]] خریدند و جانبازی‌هایی که کردند، می‌فرماید: ما - در میدان [[کارزار]] - با [[رسول خدا]] بودیم. [[پدران]]، [[پسران]]، [[برادران]] و عموهای خود را می‌کشتیم و در [[خون]] می‌آلودیم. این خویشاوندکشی- ما را ناخوش نمی‌نمود- بلکه بر ایمانمان می‌افزود، که در [[راه راست]] پابرجا بودیم، و در سختی‌ها [[شکیبا]] و در [[جهاد با دشمن]] کوشا، گاه تنی از ما و تنی از [[سپاه]] [[دشمن]] به یکدیگر می‌جَستند و چون دو گاو نر سر و تن هم را می‌خستند. هر یک می‌خواست جام [[مرگ]] را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش [[سیراب]] نماید. گاه [[نصرت]] از آن ما بود و گاه دشمن گوی [[پیروزی]] را می‌ربود. چون [[خداوند]]، ما را آزمود و [[صدق]] ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را [[خوار]] ساخت و [[رایت]] پیروزی ما را برافراخت. چندان که [[اسلام]] به هر [[شهر]] و دیار رسید و [[حکومت]] آن در [[آفاق]] پدیدار گردید. به جانم [[سوگند]]، که اگر [[رفتار]] ما همانند شما بود، نه ستون [[دین]] برجا بود و نه درختی [[ایمان]] شاداب و خوش‌نما<ref>نهج البلاغه، خطبه ۵۶. (ترجمه سید جعفر شهیدی).</ref>.


بدین ترتیب [[جهاد]] که خود مرتبه‌ای و شکلی از [[امر به معروف و نهی از منکر]] است، مستلزم زیان‌های بسیار است؛ با این حال [[امام]] هرگز در [[وجوب]] آن تردید نمی‌کند. معلق کردن امر به معروف و نهی از منکر بر بی‌ضرری، یا اصل این [[فریضه]] را به تعطیلی می‌کشاند یا آن را خنثا و بی‌اثر می‌سازد و به مواردی کاملاً جزئی محدود می‌کند.
بدین ترتیب [[جهاد]] که خود مرتبه‌ای و شکلی از [[امر به معروف و نهی از منکر]] است، مستلزم زیان‌های بسیار است؛ با این حال [[امام]] هرگز در [[وجوب]] آن تردید نمی‌کند. معلق کردن امر به معروف و نهی از منکر بر بی‌ضرری، یا اصل این [[فریضه]] را به تعطیلی می‌کشاند یا آن را خنثا و بی‌اثر می‌سازد و به مواردی کاملاً جزئی محدود می‌کند.
خط ۷۹: خط ۷۹:
اگر امر به معروف و نهی از منکر را در قبال هر فرد بسنجیم و آن‌گاه آن را مشروط به بی‌ضرری کنیم، طبیعتاً این فریضه را وانهاده‌ایم؛ اما اگر آن را تکلیفی همگانی و ناظر به کلیت [[جامعه]] بدانیم، در آن صورت ضرر آن را باید با [[مفسده]] عام سنجید.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۸۴.</ref>
اگر امر به معروف و نهی از منکر را در قبال هر فرد بسنجیم و آن‌گاه آن را مشروط به بی‌ضرری کنیم، طبیعتاً این فریضه را وانهاده‌ایم؛ اما اگر آن را تکلیفی همگانی و ناظر به کلیت [[جامعه]] بدانیم، در آن صورت ضرر آن را باید با [[مفسده]] عام سنجید.<ref>[[سید حسن اسلامی|اسلامی، سید حسن]]، [[امر به معروف و نهی از منکر (مقاله)| مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»]]، [[دانشنامه امام علی ج۶ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۶]]، ص ۲۸۴.</ref>


==[[پایبندی]] آمر و ناهی به گفته‌های خود==
== [[پایبندی]] آمر و ناهی به گفته‌های خود ==
پاره‌ای فقیهان بر آن رفته‌اند که یکی دیگر از شرایط امر به معروف و نهی از منکر آن است که [[آمر به معروف و ناهی از منکر]]، خود به گفته‌هایش پایبند باشد و گفتارش از کردارش فراتر نرود. [[شیخ بهایی]] با استناد به آیاتی مانند «آیا در حالی که کتاب را می‌خوانید، [[مردم]] را به [[نیکی]] [[فرمان]] می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟ آیا به [[عقل]] درنمی‌یابید؟»<ref>بقره، آیه ۴۴.</ref> و «ای کسانی که [[ایمان]] آورده‌اید، چرا سخنانی می‌گویید که به کارشان نمی‌بندید؟ [[خداوند]] سخت به [[خشم]] می‌آید که چیزی بگویید و به جای نیاورید»<ref>صف، آیه‌های ۲ و ۳.</ref>. و همچنین [[روایات]] بسیاری [[قریب]] به مضمون این [[آیات]]، این شرط را جزو شرایط [[وجوب]] امر به معروف و نهی از منکر شمرده است. لکن [[صاحب جواهر]] نظر او را رد و دلایلش را یکایک [[نقد]] می‌کند و [[استدلال]] می‌کند که مقصود این آیات و روایات این نیست که [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر کسی که پایبند گفته‌هایش نیست، [[واجب]] نمی‌باشد؛ بلکه این [[نصوص]] در [[مقام]] [[نکوهش]] کسانی است که خود از دانسته‌های خویش بهره نمی‌گیرند و چون کورانی مشعله دارند که راه را بر دیگران روشن می‌کنند، اما خود همواره در [[تاریکی]] به سر می‌برند<ref>برای آشنایی با رویکرد فقهی به این شرط و نقض و ابرام‌های ادله آن ر.ک: نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۱، ص۳۷۳- ۳۷۴.</ref>. بدین ترتیب این شرط، شرط تأثیر است، نه شرط [[وجوب]]. غزالی این تفاوت را با مثالی [[نیک]]، توضیح می‌دهد:
پاره‌ای فقیهان بر آن رفته‌اند که یکی دیگر از شرایط امر به معروف و نهی از منکر آن است که [[آمر به معروف و ناهی از منکر]]، خود به گفته‌هایش پایبند باشد و گفتارش از کردارش فراتر نرود. [[شیخ بهایی]] با استناد به آیاتی مانند «آیا در حالی که کتاب را می‌خوانید، [[مردم]] را به [[نیکی]] [[فرمان]] می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید؟ آیا به [[عقل]] درنمی‌یابید؟»<ref>بقره، آیه ۴۴.</ref> و «ای کسانی که [[ایمان]] آورده‌اید، چرا سخنانی می‌گویید که به کارشان نمی‌بندید؟ [[خداوند]] سخت به [[خشم]] می‌آید که چیزی بگویید و به جای نیاورید»<ref>صف، آیه‌های ۲ و ۳.</ref>. و همچنین [[روایات]] بسیاری [[قریب]] به مضمون این [[آیات]]، این شرط را جزو شرایط [[وجوب]] امر به معروف و نهی از منکر شمرده است. لکن [[صاحب جواهر]] نظر او را رد و دلایلش را یکایک [[نقد]] می‌کند و [[استدلال]] می‌کند که مقصود این آیات و روایات این نیست که [[امر به معروف و نهی از منکر]] بر کسی که پایبند گفته‌هایش نیست، [[واجب]] نمی‌باشد؛ بلکه این [[نصوص]] در [[مقام]] [[نکوهش]] کسانی است که خود از دانسته‌های خویش بهره نمی‌گیرند و چون کورانی مشعله دارند که راه را بر دیگران روشن می‌کنند، اما خود همواره در [[تاریکی]] به سر می‌برند<ref>برای آشنایی با رویکرد فقهی به این شرط و نقض و ابرام‌های ادله آن ر. ک: نجفی، محمد حسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۲۱، ص۳۷۳- ۳۷۴.</ref>. بدین ترتیب این شرط، شرط تأثیر است، نه شرط [[وجوب]]. غزالی این تفاوت را با مثالی [[نیک]]، توضیح می‌دهد:
این [نوع [[امر به معروف و نهی از منکر]]] [[فاسق]] را نیز روا بود. که بر هر کسی دو چیز واجب است: یکی آن‌که خود کند و دیگری آن‌که نگذارد دیگری بکند و اگر یکی دست بداشت، دیگری دست چرا باید داشت؟ اگر کسی گوید که «[[زشت]] بود که کسی [[جامه]] ابریشمین دارد، حسبت کند و از سر دیگری برکشد» و خود شراب می‌خورد و شراب دیگران می‌ریزد؛ جواب آن است که زشت دیگر بود و [[باطل]] دیگر [[[زشتی]] مسئله‌ای است و واجب نبودن مسئله دیگر]. این از آن زشت باشد که مهم‌ترین بداشت، نه آن‌که این نشاید؛ اگر کسی روزه‌دارد و [[نماز]] نکند، این زشت دارند، از آن‌که مهم‌ترین دست بداشت؛ نه از آن‌که این [[روزه]] داشتن نشاید و باطل بود<ref>محمد غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، ج۱، ص۵۰۳.</ref>.
این [نوع [[امر به معروف و نهی از منکر]]] [[فاسق]] را نیز روا بود. که بر هر کسی دو چیز واجب است: یکی آن‌که خود کند و دیگری آن‌که نگذارد دیگری بکند و اگر یکی دست بداشت، دیگری دست چرا باید داشت؟ اگر کسی گوید که «[[زشت]] بود که کسی [[جامه]] ابریشمین دارد، حسبت کند و از سر دیگری برکشد» و خود شراب می‌خورد و شراب دیگران می‌ریزد؛ جواب آن است که زشت دیگر بود و [[باطل]] دیگر [[[زشتی]] مسئله‌ای است و واجب نبودن مسئله دیگر]. این از آن زشت باشد که مهم‌ترین بداشت، نه آن‌که این نشاید؛ اگر کسی روزه‌دارد و [[نماز]] نکند، این زشت دارند، از آن‌که مهم‌ترین دست بداشت؛ نه از آن‌که این [[روزه]] داشتن نشاید و باطل بود<ref>محمد غزالی، ابوحامد، کیمیای سعادت، ج۱، ص۵۰۳.</ref>.


با توجه به همین نکته است که عمده [[فقیهان]]، این شرط را جزو شرایط وجوب ندانسته و گفته‌اند که چون این [[فریضه]]، واجب توصلی است و [[قصد قربت]] در آن شرط نیست، حتی بر تارکان معروف و مرتکبان منکر نیز واجب است<ref>برای مثال ر.ک: امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۷۵، مسئله ۲۰.</ref>.
با توجه به همین نکته است که عمده [[فقیهان]]، این شرط را جزو شرایط وجوب ندانسته و گفته‌اند که چون این [[فریضه]]، واجب توصلی است و [[قصد قربت]] در آن شرط نیست، حتی بر تارکان معروف و مرتکبان منکر نیز واجب است<ref>برای مثال ر. ک: امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، ص۴۷۵، مسئله ۲۰.</ref>.


اما، این [[داوری]] تنها یک جنبه قضیه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که به لحاظ [[فقهی]]، همه [[مکلفان]] مخاطب این فریضه‌اند و تارکان معروف و [[فاسقان]] همان قدر موظف به اجرای این فریضه‌اند، که عاملان به معروف و [[صالحان]]؛ اما این [[فریضه]] بار [[اجتماعی]] نیز دارد و جنبه [[تربیتی]] و اصلاحی آن فراتر از اسقاط [[تکلیف]] است. بنابراین به [[سادگی]] نمی‌توان مسئله را حل شده دانست. [[سعدی]] داستانی در این باب دارد که بعد اجتماعی این فریضه و نقش این شرط را در آن خوب به نمایش می‌گذارد.  
اما، این [[داوری]] تنها یک جنبه قضیه را حل می‌کند و نشان می‌دهد که به لحاظ [[فقهی]]، همه [[مکلفان]] مخاطب این فریضه‌اند و تارکان معروف و [[فاسقان]] همان قدر موظف به اجرای این فریضه‌اند، که عاملان به معروف و [[صالحان]]؛ اما این [[فریضه]] بار [[اجتماعی]] نیز دارد و جنبه [[تربیتی]] و اصلاحی آن فراتر از اسقاط [[تکلیف]] است. بنابراین به [[سادگی]] نمی‌توان مسئله را حل شده دانست. [[سعدی]] داستانی در این باب دارد که بعد اجتماعی این فریضه و نقش این شرط را در آن خوب به نمایش می‌گذارد.  


نظر سعدی آن است که [[انسان]] باید بتواند گفته را از گوینده جدا کند و اگر گفته درست بود، بی‌توجه به صاحب آن، به جان بنیوشد و آن را به کار بندد. [[حق]] آن است که اگر [[آدمی]] به این حد از [[رشد]] و کمال برسد که بتواند فارغ از دغدغه‌های گوناگون گوهر را از خلاب بیرون بکشد و سخنان حق را از [[اهل باطل]] بپذیرد و [[حکمت]] را گم‌شده خویش بداند که آن را هرجا یافت، مملوک خود بشناسد، زهی [[سعادت]] و کمال. این یکی از آموزه‌های بزرگ [[معصومان]] است که هر کس [[حقیقت]] را از هر کس بود، بپذیرد و آن را آویزه گوش خود سازد. [[امام علی]]{{ع}} در این باب می‌فرماید: «[[حکمت]] گم‌شده [[مؤمن]] است. حکمت را فراگیر؛ هرچند از [[منافقان]]»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۸۰، (ترجمه شهیدی).</ref>. همچنین ایشان می‌فرماید: «حکمت را هرجا باشد، فراگیر که حکمت- گاه - در سینه [[منافق]] بود. پس در سینه‌اش بجنبد تا برون شود و با همسان‌های خود در سینه مؤمن بیارمد»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۹. (ترجمه شهیدی).</ref>.
نظر سعدی آن است که [[انسان]] باید بتواند گفته را از گوینده جدا کند و اگر گفته درست بود، بی‌توجه به صاحب آن، به جان بنیوشد و آن را به کار بندد. [[حق]] آن است که اگر [[آدمی]] به این حد از [[رشد]] و کمال برسد که بتواند فارغ از دغدغه‌های گوناگون گوهر را از خلاب بیرون بکشد و سخنان حق را از [[اهل باطل]] بپذیرد و [[حکمت]] را گم‌شده خویش بداند که آن را هرجا یافت، مملوک خود بشناسد، زهی [[سعادت]] و کمال. این یکی از آموزه‌های بزرگ [[معصومان]] است که هر کس [[حقیقت]] را از هر کس بود، بپذیرد و آن را آویزه گوش خود سازد. [[امام علی]] {{ع}} در این باب می‌فرماید: «[[حکمت]] گم‌شده [[مؤمن]] است. حکمت را فراگیر؛ هرچند از [[منافقان]]»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۸۰، (ترجمه شهیدی).</ref>. همچنین ایشان می‌فرماید: «حکمت را هرجا باشد، فراگیر که حکمت- گاه - در سینه [[منافق]] بود. پس در سینه‌اش بجنبد تا برون شود و با همسان‌های خود در سینه مؤمن بیارمد»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۹. (ترجمه شهیدی).</ref>.


در هر صورت، حکمت مطلوب و مراد مؤمن است و [[ملک]] خصوصی هیچ کس نیست و [[شایسته‌ترین]] مالک او، همین مؤمن است؛ اما دریغ که عملاً همه به این حد از [[رشد]] و کمال نمی‌رسند و غالباً [[ارزش]] و [[درستی]] هر گفته را با گوینده‌اش می‌سنجند و نخست [[تکلیف]] خود را با گوینده روشن می‌کنند و اگر [[مشروعیت]] و صلاحیت او را تشخیص دادند، آن‌گاه به گفته‌اش عمل خواهند کرد یا آن را خواهند پذیرفت. این مسئله در مباحث [[ارتباطات]] [[انسانی]] جایگاه ویژه‌ای دارد و بر اساس تحقیقات متعدد، ثابت شده است «هر اندازه [[صداقت]] در [[رفتار]] فرستنده [[پیام]] مشهود باشد، به همان [[میزان]] به اعتبار او نزد دیگران افزوده می‌شود.... از این رو افراد صادق، اعتبار بیش‌تری پیدا می‌کنند»<ref>فرهنگی، علی اکبر، ارتباطات انسانی، ص۳۴۶. فصل دهم این کتاب با عنوان «اعتبار یا مشروعیت در ارتباطات میان فردی» (ص ۳۴۱-۳۵۱) انواع مشروعیت‌ها و خاستگاه‌های آنها را بر می‌رسد.</ref>. یعنی [[مردم]] نخست به گوینده می‌نگرند و او را به گونه‌ای ارزیابی می‌کنند و سپس بر اساس درجه مشروعیت و صلاحیتی که برایش قائل شده‌اند، سخنانش را می‌پذیرند. پس نمی‌توان گویندگان را همچون ماشینی فرض کرد که شنوندگان در قبال آنها [[احساس]] خاصی ندارند. بی‌گمان در این جا، [[حب]] و بغض‌ها و دلبستگی‌ها نقش عمده‌ای دارد. این مسئله در امور [[تربیتی]] بسیار حادتر و جدی‌تر است. [[مردمان]] از کسی که آنان را به [[صلاح]] [[دعوت]] می‌کنند و از [[بدی]] باز می‌دارند، [[انتظار]] دارند که خود پیشاپیش [[مظهر]] صلاح و [[پرهیز]] از [[فساد]] باشند. این همه تأکید در باب اینکه [[علم]] هر کس باید با عمل او برابر باشد و گفته‌اش از کردارش بالاتر نباشد، ناظر به همین [[گرایش]] [[روحی]] افراد است. ما غالباً پیش از ارزیابی [[صحت]] و سقم سخنی، می‌نگریم که گوینده آن کیست. با توجه به این نکته است که حساسیت این شرط در باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] آشکارتر می‌شود.
در هر صورت، حکمت مطلوب و مراد مؤمن است و [[ملک]] خصوصی هیچ کس نیست و [[شایسته‌ترین]] مالک او، همین مؤمن است؛ اما دریغ که عملاً همه به این حد از [[رشد]] و کمال نمی‌رسند و غالباً [[ارزش]] و [[درستی]] هر گفته را با گوینده‌اش می‌سنجند و نخست [[تکلیف]] خود را با گوینده روشن می‌کنند و اگر [[مشروعیت]] و صلاحیت او را تشخیص دادند، آن‌گاه به گفته‌اش عمل خواهند کرد یا آن را خواهند پذیرفت. این مسئله در مباحث [[ارتباطات]] [[انسانی]] جایگاه ویژه‌ای دارد و بر اساس تحقیقات متعدد، ثابت شده است «هر اندازه [[صداقت]] در [[رفتار]] فرستنده [[پیام]] مشهود باشد، به همان [[میزان]] به اعتبار او نزد دیگران افزوده می‌شود.... از این رو افراد صادق، اعتبار بیش‌تری پیدا می‌کنند»<ref>فرهنگی، علی اکبر، ارتباطات انسانی، ص۳۴۶. فصل دهم این کتاب با عنوان «اعتبار یا مشروعیت در ارتباطات میان فردی» (ص ۳۴۱-۳۵۱) انواع مشروعیت‌ها و خاستگاه‌های آنها را بر می‌رسد.</ref>. یعنی [[مردم]] نخست به گوینده می‌نگرند و او را به گونه‌ای ارزیابی می‌کنند و سپس بر اساس درجه مشروعیت و صلاحیتی که برایش قائل شده‌اند، سخنانش را می‌پذیرند. پس نمی‌توان گویندگان را همچون ماشینی فرض کرد که شنوندگان در قبال آنها [[احساس]] خاصی ندارند. بی‌گمان در این جا، [[حب]] و بغض‌ها و دلبستگی‌ها نقش عمده‌ای دارد. این مسئله در امور [[تربیتی]] بسیار حادتر و جدی‌تر است. [[مردمان]] از کسی که آنان را به [[صلاح]] [[دعوت]] می‌کنند و از [[بدی]] باز می‌دارند، [[انتظار]] دارند که خود پیشاپیش [[مظهر]] صلاح و [[پرهیز]] از [[فساد]] باشند. این همه تأکید در باب اینکه [[علم]] هر کس باید با عمل او برابر باشد و گفته‌اش از کردارش بالاتر نباشد، ناظر به همین [[گرایش]] [[روحی]] افراد است. ما غالباً پیش از ارزیابی [[صحت]] و سقم سخنی، می‌نگریم که گوینده آن کیست. با توجه به این نکته است که حساسیت این شرط در باب [[امر به معروف و نهی از منکر]] آشکارتر می‌شود.
خط ۹۳: خط ۹۳:
گنجینه امثال و [[حکم]] [[فارسی]] و [[عربی]] سرشار از [[نقد]] و [[نکوهش]] دوگانگی [[کردار]] و گفتار و بی‌اثری چنین روشی است. تعبیراتی چون «رطب خورده، منع رطب چون کند؟» و «[[کور]] خود مباش و بینای [[مردم]]» و «ای [[فقیه]]، اول نصیحت‌گوی نفس خویش باش» و «[[توبه]] فرمایان چرا خود توبه کم‌تر می‌کنند؟» و «که راه بجوید زکور بی‌بصری؟» و {{عربی|غیر تقی یأمر الناس بالتقی / طبیب یداوی الناس و هو علیل}} و هزاران [[مَثَل]] از این دست، گویای اهمیت این شرط است.
گنجینه امثال و [[حکم]] [[فارسی]] و [[عربی]] سرشار از [[نقد]] و [[نکوهش]] دوگانگی [[کردار]] و گفتار و بی‌اثری چنین روشی است. تعبیراتی چون «رطب خورده، منع رطب چون کند؟» و «[[کور]] خود مباش و بینای [[مردم]]» و «ای [[فقیه]]، اول نصیحت‌گوی نفس خویش باش» و «[[توبه]] فرمایان چرا خود توبه کم‌تر می‌کنند؟» و «که راه بجوید زکور بی‌بصری؟» و {{عربی|غیر تقی یأمر الناس بالتقی / طبیب یداوی الناس و هو علیل}} و هزاران [[مَثَل]] از این دست، گویای اهمیت این شرط است.


با توجه به اهمیت این شرط است که می‌بینیم [[امام علی]]{{ع}}، بر آن تأکید بسیار دارند و اگر در باب شروط دیگر، چندان سخنی به تصریح نمی‌گویند، بر این شرط بسیار پافشاری می‌کنند و آن را اساسی‌ترین شرط امر به معروف و نهی از منکر می‌شمارند. گیرم که مقصودشان از شرط، شرط تأثیر باشد، نه [[وجوب]]؛ مگر نه اینکه [[هدف]] اساسی و [[فلسفه]] وجوب آن، همین تأثیر است؟ [[امام]] کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، اما خود به گفته‌هایشان عمل نمی‌کنند، [[لعنت]] می‌کنند و می‌فرمایند: «[[خداوند]] [[آمران به معروف]] را که خود آن را وا می‌گذارند و [[ناهیان از منکر]] را که خود بدان عمل می‌کنند، لعنت کند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.</ref>. ایشان همچنین پیش‌شرط [[امر و نهی]] را [[پایبندی]] آمر وناهی می‌دانند و می‌فرمایند: «[[نهی از منکر]] کنید و خود از آن باز ایستید؛ چراکه پس از باز ایستادن، به بازداشتن [[فرمان]] یافته‌اید»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. ایشان خود را پیشاهنگ این روش و شیوه می‌داند و می‌فرماید: «ای [[مردم]]، به [[خدا]] [[سوگند]] من شما را به طاعتی [[ترغیب]] نمی‌کنم، مگر آن‌که پیش از شما بدان روی می‌آورم و شما را از معصیتی باز نمی‌دارم، مگر آن‌که پیش از شما خود از آن باز می‌ایستم»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.</ref>. در [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ}}<ref>«مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد؛ از روزی می‌هراسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیرورو می‌شوند» سوره نور، آیه ۳۷.</ref>، به [[وصف]] خدامردانی می‌پردازد که تجلی [[حق]] در [[زمین]] هستند. شاخصه کار اینان [[وحدت]] [[علم]] و عمل آنان است و هر آن‌چه بگویند، خود نیز بدان عمل می‌کنند: «به [[عدالت]] فرمان می‌دهند و خود بدان عمل می‌کنند و از منکر باز می‌دارند و خود از آن باز می‌ایستند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.</ref>.
با توجه به اهمیت این شرط است که می‌بینیم [[امام علی]] {{ع}}، بر آن تأکید بسیار دارند و اگر در باب شروط دیگر، چندان سخنی به تصریح نمی‌گویند، بر این شرط بسیار پافشاری می‌کنند و آن را اساسی‌ترین شرط امر به معروف و نهی از منکر می‌شمارند. گیرم که مقصودشان از شرط، شرط تأثیر باشد، نه [[وجوب]]؛ مگر نه اینکه [[هدف]] اساسی و [[فلسفه]] وجوب آن، همین تأثیر است؟ [[امام]] کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، اما خود به گفته‌هایشان عمل نمی‌کنند، [[لعنت]] می‌کنند و می‌فرمایند: «[[خداوند]] [[آمران به معروف]] را که خود آن را وا می‌گذارند و [[ناهیان از منکر]] را که خود بدان عمل می‌کنند، لعنت کند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.</ref>. ایشان همچنین پیش‌شرط [[امر و نهی]] را [[پایبندی]] آمر وناهی می‌دانند و می‌فرمایند: «[[نهی از منکر]] کنید و خود از آن باز ایستید؛ چراکه پس از باز ایستادن، به بازداشتن [[فرمان]] یافته‌اید»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.</ref>. ایشان خود را پیشاهنگ این روش و شیوه می‌داند و می‌فرماید: «ای [[مردم]]، به [[خدا]] [[سوگند]] من شما را به طاعتی [[ترغیب]] نمی‌کنم، مگر آن‌که پیش از شما بدان روی می‌آورم و شما را از معصیتی باز نمی‌دارم، مگر آن‌که پیش از شما خود از آن باز می‌ایستم»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.</ref>. در [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ}}<ref>«مردانی که هیچ داد و ستد و خرید و فروشی آنان را از یاد خداوند و برپا داشتن نماز و دادن زکات (به خود) سرگرم نمی‌دارد؛ از روزی می‌هراسند که دل‌ها و دیده‌ها در آن زیرورو می‌شوند» سوره نور، آیه ۳۷.</ref>، به [[وصف]] خدامردانی می‌پردازد که تجلی [[حق]] در [[زمین]] هستند. شاخصه کار اینان [[وحدت]] [[علم]] و عمل آنان است و هر آن‌چه بگویند، خود نیز بدان عمل می‌کنند: «به [[عدالت]] فرمان می‌دهند و خود بدان عمل می‌کنند و از منکر باز می‌دارند و خود از آن باز می‌ایستند»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲.</ref>.


این نکته درباره [[مربیان]] مردم و کسانی که خود را در موضع [[رهبری]] و [[راهنمایی]] نشانده‌اند، مهم‌تر است. آنان باید با عمل نه گفتار، مردم را [[هدایت]] کنند و به جای سخن از معروف، خود مصداق معروف و نماد آن باشند. بدین رو، از نظر [[امام علی]]{{ع}} «آن‌که خود را [[پیشوای مردم]] سازد، پیش از [[تعلیم]] دیگری باید به [[ادب]] کردن خویش بپردازد و پیش از آن‌که به گفتار تعلیم فرماید، باید به [[کردار]] ادب نماید، و آن‌که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‌تر به [[تعظیم]] است از آن‌که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۳. (ترجمه شهیدی).</ref>.
این نکته درباره [[مربیان]] مردم و کسانی که خود را در موضع [[رهبری]] و [[راهنمایی]] نشانده‌اند، مهم‌تر است. آنان باید با عمل نه گفتار، مردم را [[هدایت]] کنند و به جای سخن از معروف، خود مصداق معروف و نماد آن باشند. بدین رو، از نظر [[امام علی]] {{ع}} «آن‌که خود را [[پیشوای مردم]] سازد، پیش از [[تعلیم]] دیگری باید به [[ادب]] کردن خویش بپردازد و پیش از آن‌که به گفتار تعلیم فرماید، باید به [[کردار]] ادب نماید، و آن‌که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد، شایسته‌تر به [[تعظیم]] است از آن‌که دیگری را تعلیم دهد و ادب آموزد»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۷۳. (ترجمه شهیدی).</ref>.


باری، از نظر [[امام]] اساساً [[امر به معروف و نهی از منکر]] به معنای [[سخن گفتن]] و دیگران را به زبان راهنمایی کردن نیست؛ بلکه مقصود ارائه [[الگوی عملی]] از معروف و دوری از منکر است. ایشان به هنگام یادکرد از یکی از یارانشان با شیفتگی او را [[وصف]] می‌کنند و یکی از اوصاف او را چنین باز می‌گویند: «آن‌چه می‌گفت می‌کرد و آن‌چه نمی‌کرد، نمی‌گفت»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.</ref>.
باری، از نظر [[امام]] اساساً [[امر به معروف و نهی از منکر]] به معنای [[سخن گفتن]] و دیگران را به زبان راهنمایی کردن نیست؛ بلکه مقصود ارائه [[الگوی عملی]] از معروف و دوری از منکر است. ایشان به هنگام یادکرد از یکی از یارانشان با شیفتگی او را [[وصف]] می‌کنند و یکی از اوصاف او را چنین باز می‌گویند: «آن‌چه می‌گفت می‌کرد و آن‌چه نمی‌کرد، نمی‌گفت»<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۸۹.</ref>.
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش