شریح بن الحارث: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
'''شریح بن الحارث''' معروف به [[شریح قاضی]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است. او را به زیرکی و تیزهوشی توصیف کردهاند. از زمان خلیفه دوم و به دستور او منصب قضاوت را برعهده گرفت و بیشتر به عنوان عالم وابسته به دربار [[ستم]] و در خدمت [[زور]] و تزویر شناخته میشود. حتی معروف است که وی به [[دستور]] [[عبید الله بن زیاد]] برعلیه [[امام حسین]] {{ع}} فتوا داد. | '''شریح بن الحارث''' معروف به [[شریح قاضی]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است. او را به زیرکی و تیزهوشی توصیف کردهاند. از زمان خلیفه دوم و به دستور او منصب قضاوت را برعهده گرفت و بیشتر به عنوان عالم وابسته به دربار [[ستم]] و در خدمت [[زور]] و تزویر شناخته میشود. حتی معروف است که وی به [[دستور]] [[عبید الله بن زیاد]] برعلیه [[امام حسین]] {{ع}} فتوا داد. | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[شریح بن حارث]] که به [[شریح قاضی]] معروف بوده، کنیهاش "ابو امیه"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و به [[قبیله کنده]] [[یمن]] منسوب بوده، ولی اصل او از قبیله کنده نیست بلکه از [[قبیله]] رائش بوده که هم [[پیمان]] [[کنده]] بودهاند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و جز [[خاندان]] [[شریح]] از بنی رائش، کسی در [[کوفه]] سکونت نکرد و آنها در هجر و حضرموت ساکن بودهاند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>. شریح از کسانی است که [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] را [[درک]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref> و به [[نقلی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را [[ملاقات]] نکرده<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۴۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۷۲.</ref> و به همین [[دلیل]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۳-۴۰۴؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref> | [[شریح بن حارث]] که به [[شریح قاضی]] معروف بوده، کنیهاش "ابو امیه"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و به [[قبیله کنده]] [[یمن]] منسوب بوده، ولی اصل او از قبیله کنده نیست بلکه از [[قبیله]] رائش بوده که هم [[پیمان]] [[کنده]] بودهاند<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۱.</ref> و جز [[خاندان]] [[شریح]] از بنی رائش، کسی در [[کوفه]] سکونت نکرد و آنها در هجر و حضرموت ساکن بودهاند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>. شریح از کسانی است که [[دوران جاهلیت]] و [[اسلام]] را [[درک]] کرده<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref> و به [[نقلی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را [[ملاقات]] نکرده<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۴۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۳۷۲.</ref> و به همین [[دلیل]] از بزرگان [[تابعین]] شمرده شده است<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۳-۴۰۴؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref> | ||
==شریح و [[منصب قضاوت]]== | == شریح و [[منصب قضاوت]] == | ||
نقل شده، وقتی [[معاذ بن جبل]] در یمن به قضاوت مشغول بود، [[شریح]] [[قضاوت]] را از او آموخت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. او مدت پنجاه و سه سال در [[کوفه]] و هفت سال در [[بصره]] عهدهدار [[قضا]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. | نقل شده، وقتی [[معاذ بن جبل]] در یمن به قضاوت مشغول بود، [[شریح]] [[قضاوت]] را از او آموخت<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. او مدت پنجاه و سه سال در [[کوفه]] و هفت سال در [[بصره]] عهدهدار [[قضا]] بوده است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>. | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
عمر گفت: "قضاوت همین است! به کوفه برو که تو را متولی قضای آن دیار قرار دادم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۵.</ref>. | عمر گفت: "قضاوت همین است! به کوفه برو که تو را متولی قضای آن دیار قرار دادم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۲؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۵.</ref>. | ||
بدینسان شریح در تمام مدت [[خلافت عمر]] از طرف او در کوفه مسوؤل قضاوت بود و سپس در دوره [[عثمان]] و بعد از او در [[زمان]] [[امام علی]]{{ع}} قضاوت کرد و [[معاویه]] نیز این [[منصب]] را به او داد<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴.</ref> و او به مدت هفت سال در [[بصره]] تحت فرمانروانی زیاد عهدهدار منصب [[قضا]] بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref> | بدینسان شریح در تمام مدت [[خلافت عمر]] از طرف او در کوفه مسوؤل قضاوت بود و سپس در دوره [[عثمان]] و بعد از او در [[زمان]] [[امام علی]] {{ع}} قضاوت کرد و [[معاویه]] نیز این [[منصب]] را به او داد<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۴.</ref> و او به مدت هفت سال در [[بصره]] تحت فرمانروانی زیاد عهدهدار منصب [[قضا]] بود<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۰۴-۴۰۵.</ref> | ||
==[[شریح]] و زیاد== | == [[شریح]] و زیاد == | ||
[[معاویه]] در سال ۴۰ هجری وارد [[کوفه]] شد و به عنوان [[امیر المؤمنین]] با او [[بیعت]] شد. او در [[سال ۴۴ هجری]] [[زیاد بن ابیه]] را به [[ابوسفیان]] ملحق کرد و در [[سال ۴۵ هجری]] او را [[والی بصره]] کرد<ref> الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷۲ (حوادث سال ۴۵ تا ۴۶ هجری).</ref>. زیاد در [[سال ۵۰ هجری]] بعد از فوت [[مغیرة بن شعبه]] [[والی کوفه]] شد و او اول کسی بود که [[والی بصره]] و [[کوفه]] شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۰. </ref>. بعضی گفتهاند، [[ریاست]] زیاد بر این دو [[شهر]] در [[سال ۵۱ هجری]] بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۶۱.</ref> او شش ماه از سال را در [[بصره]] و شش ماه را در کوفه بود<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. [[جابر بن یزید]] [[نقل]] کرده: زیاد [[شریح]] را با خود به بصره آورد و او میان ما یک سال [[قضاوت]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳.</ref> | [[معاویه]] در سال ۴۰ هجری وارد [[کوفه]] شد و به عنوان [[امیر المؤمنین]] با او [[بیعت]] شد. او در [[سال ۴۴ هجری]] [[زیاد بن ابیه]] را به [[ابوسفیان]] ملحق کرد و در [[سال ۴۵ هجری]] او را [[والی بصره]] کرد<ref> الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۷۲ (حوادث سال ۴۵ تا ۴۶ هجری).</ref>. زیاد در [[سال ۵۰ هجری]] بعد از فوت [[مغیرة بن شعبه]] [[والی کوفه]] شد و او اول کسی بود که [[والی بصره]] و [[کوفه]] شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۵۰. </ref>. بعضی گفتهاند، [[ریاست]] زیاد بر این دو [[شهر]] در [[سال ۵۱ هجری]] بوده است<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۶۱.</ref> او شش ماه از سال را در [[بصره]] و شش ماه را در کوفه بود<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۴۸۱.</ref>. [[جابر بن یزید]] [[نقل]] کرده: زیاد [[شریح]] را با خود به بصره آورد و او میان ما یک سال [[قضاوت]] کرد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۸۸؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳.</ref> | ||
==[[شریح]] و [[ابن زیاد]]== | == [[شریح]] و [[ابن زیاد]] == | ||
برای دانستن رابطه شریح و ابن زیاد باید به ماجرای کشته شدن مسلم و [[هانی بن عروه]] اشاره کرد. | برای دانستن رابطه شریح و ابن زیاد باید به ماجرای کشته شدن مسلم و [[هانی بن عروه]] اشاره کرد. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
[[شریح]] که این سخن هانی را شنید به نزد قبیلة مذحج آمده، گفت: "وقتی [[امیر]] عبیدالله آمدن شما و سخنانتان را درباره بزرگتان شنید، به من [[دستور]] داد نزد او بروم. من هم به نزد او رفتم و او را دیدم. سپس امیر به من دستور داد شما را ببینم و به شما اطلاع دهم که هانی زنده است و اینکه به شما گفتهاند او کشته شده، [[دروغ]] است". [[عمرو بن حجاج]] و همراهان او پس از شنیدن [[شهادت]] شریح، گفتند: اکنون که هانی کشته نشده، خدا را سپاسگزاریم و همه پراکنده شدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۵۰-۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۳۴۵-۳۴۷.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۴-۴۱۶؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۶۶.</ref> | [[شریح]] که این سخن هانی را شنید به نزد قبیلة مذحج آمده، گفت: "وقتی [[امیر]] عبیدالله آمدن شما و سخنانتان را درباره بزرگتان شنید، به من [[دستور]] داد نزد او بروم. من هم به نزد او رفتم و او را دیدم. سپس امیر به من دستور داد شما را ببینم و به شما اطلاع دهم که هانی زنده است و اینکه به شما گفتهاند او کشته شده، [[دروغ]] است". [[عمرو بن حجاج]] و همراهان او پس از شنیدن [[شهادت]] شریح، گفتند: اکنون که هانی کشته نشده، خدا را سپاسگزاریم و همه پراکنده شدند<ref>الارشاد، شیخ مفید، ص۵۰-۴۵؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۴، ص۳۴۵-۳۴۷.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۴-۴۱۶؛ [[مرضیه محمدزاده|محمدزاده، مرضیه]]، [[دوزخیان جاوید (کتاب)|دوزخیان جاوید]]، ص۲۴۵-۲۴۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۲۶۶.</ref> | ||
==شریح و [[تبعید]] دوباره== | == شریح و [[تبعید]] دوباره == | ||
[[مختار بن ابی عبیده ثقفی]] بار دیگر شریح را به بانقیا تبعید کرد. "مختار بن ابی [[عبید]] در [[سال ۶۶ هجری]] [[قیام]] کرد و ابن مطیع عامل [[عبد الله بن زبیر]] را در [[کوفه]] که [[شیعیان]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} را [[آزار]] و [[شکنجه]] میداد، با نبردی سخت [[شکست]] داده و با لشکری به [[فرماندهی]] [[ابراهیم بن اشتر]] در منطقه بحر خازر با عبیدالله [[جنگ]] کرد و او را به [[قتل]] رسانید و سرش را به [[مدینه]] فرستاد <ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۲.</ref>. [[عبدالله بن زبیر]] ـ که بعد از [[مرگ یزید]] بر [[مکه]] مسلط شده و [[آل مروان]] را از مدینه بیرون کرده بود ـ برادرش [[مصعب]] را به [[عراق]] فرستاد و او در [[سال ۶۸ هجری]] به طرف عراق آمده و مختار با او به [[نبرد]] پرداخت و جنگهای شهری بین او و [[مصعب ابن زبیر]] به وقوع پیوست تا در همین سال مختار [[شکست]] خورده و به [[قتل]] رسید<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. | [[مختار بن ابی عبیده ثقفی]] بار دیگر شریح را به بانقیا تبعید کرد. "مختار بن ابی [[عبید]] در [[سال ۶۶ هجری]] [[قیام]] کرد و ابن مطیع عامل [[عبد الله بن زبیر]] را در [[کوفه]] که [[شیعیان]] [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} را [[آزار]] و [[شکنجه]] میداد، با نبردی سخت [[شکست]] داده و با لشکری به [[فرماندهی]] [[ابراهیم بن اشتر]] در منطقه بحر خازر با عبیدالله [[جنگ]] کرد و او را به [[قتل]] رسانید و سرش را به [[مدینه]] فرستاد <ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۲.</ref>. [[عبدالله بن زبیر]] ـ که بعد از [[مرگ یزید]] بر [[مکه]] مسلط شده و [[آل مروان]] را از مدینه بیرون کرده بود ـ برادرش [[مصعب]] را به [[عراق]] فرستاد و او در [[سال ۶۸ هجری]] به طرف عراق آمده و مختار با او به [[نبرد]] پرداخت و جنگهای شهری بین او و [[مصعب ابن زبیر]] به وقوع پیوست تا در همین سال مختار [[شکست]] خورده و به [[قتل]] رسید<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. | ||
هنگامی که مختار بر [[کوفه]] مسلط شد، چون [[مردم]] درباره [[شریح]] میگفتند که او [[عثمانی]] است و علیه [[حجر بن عدی]] [[شهادت دروغ]] داده و با نرساندن پیغام [[هانی بن عروه]] به [[قوم]] او باعث کشته شدن او شده و [[علی]]{{ع}} نیز او را از [[قضاوت]] [[عزل]] کرده<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۶۷۲؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۹۵.</ref>، مختار نیز در [[زمان]] [[حکومت]] خود بر کوفه او را از [[شهر]] بیرون و به دهی که ساکنین آن [[یهودی]] بودند، فرستاد تا اینکه وقتی [[حجاج]]، [[امیر]] کوفه شد، او را به کوفه باز گردانید<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۴۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref> | هنگامی که مختار بر [[کوفه]] مسلط شد، چون [[مردم]] درباره [[شریح]] میگفتند که او [[عثمانی]] است و علیه [[حجر بن عدی]] [[شهادت دروغ]] داده و با نرساندن پیغام [[هانی بن عروه]] به [[قوم]] او باعث کشته شدن او شده و [[علی]] {{ع}} نیز او را از [[قضاوت]] [[عزل]] کرده<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۶۷۲؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۹۵.</ref>، مختار نیز در [[زمان]] [[حکومت]] خود بر کوفه او را از [[شهر]] بیرون و به دهی که ساکنین آن [[یهودی]] بودند، فرستاد تا اینکه وقتی [[حجاج]]، [[امیر]] کوفه شد، او را به کوفه باز گردانید<ref>الفتوح، ابن اعثم (ترجمه: مستوفی هروی)، ص۱۰۴۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷.</ref> | ||
==شریح و [[فتنه]] [[ابن زبیر]]== | == شریح و [[فتنه]] [[ابن زبیر]] == | ||
شریح از [[سال ۶۴ هجری]] که [[عبدالله بن زبیر]] در [[مکه]] [[قیام]] کرد و در [[سال ۷۳ هجری]] [[حجاج بن یوسف ثقفی]] او را کشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴۰.</ref>، در [[خانه]] نشست و از قضاوت استعفا داد و او میگوید: "در فتنۀ ابن زبیر نه خبری از کسی گرفتم و نه خبری به کسی دادم و بر هیچ [[مسلمانی]] یک [[دینار]] یا [[درهم]] [[ظلم]] روا نداشتم<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۲.</ref>. اما وقتی [[عبدالملک مروان]] در [[سال ۷۵ هجری]] [[حجاج بن یوسف]] را از مکه فرا خواند و حکومت [[عراق]] را به او داد، در این زمان، شریح، [[قاضی کوفه]] بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۱۹.</ref>. تا اینکه شریح ابوبرده، پسر [[ابوموسی اشعری]] را به عنوان [[قاضی]] به حجاج بن یوسف پیشنهاد کرد و حجاج نیز او را به جای شریح پذیرفت و شریح استعفا کرد و استعفایش پذیرفته شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۵، ص۱۳۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۷.</ref> | شریح از [[سال ۶۴ هجری]] که [[عبدالله بن زبیر]] در [[مکه]] [[قیام]] کرد و در [[سال ۷۳ هجری]] [[حجاج بن یوسف ثقفی]] او را کشت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۵۴۰.</ref>، در [[خانه]] نشست و از قضاوت استعفا داد و او میگوید: "در فتنۀ ابن زبیر نه خبری از کسی گرفتم و نه خبری به کسی دادم و بر هیچ [[مسلمانی]] یک [[دینار]] یا [[درهم]] [[ظلم]] روا نداشتم<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۹، ص۲۲.</ref>. اما وقتی [[عبدالملک مروان]] در [[سال ۷۵ هجری]] [[حجاج بن یوسف]] را از مکه فرا خواند و حکومت [[عراق]] را به او داد، در این زمان، شریح، [[قاضی کوفه]] بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۲۱۹.</ref>. تا اینکه شریح ابوبرده، پسر [[ابوموسی اشعری]] را به عنوان [[قاضی]] به حجاج بن یوسف پیشنهاد کرد و حجاج نیز او را به جای شریح پذیرفت و شریح استعفا کرد و استعفایش پذیرفته شد<ref>الکامل، ابن اثیر، ج۵، ص۱۳۸؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۷.</ref> | ||
==سرانجام شریح== | == سرانجام شریح == | ||
شریح یک سال بعد از آنکه در [[زمان]] [[حکومت]] [[حجاج]] بر [[کوفه]] از وی تقاضای استعفا از سمت قضاوت شد و او نیز پذیرفت، درگذشت؛ ولی [[تاریخ]] [[وفات]] او را سالهای ۷۶،<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref>۷۸، ۷۹<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>، ۸۷<ref>المعارف، ابن قتیبة، ص۴۳۴.</ref> [[هجری]] و [[عمر]] او را صد سال<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>، صد و هشت سال<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref> و تا صد و بیست سال ذکر کردهاند <ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۱۰۶.</ref>. شریح سفارش کرده بود که در گورستان بر پیکر او [[نماز]] گزارند و کسی را از [[مرگ]] او [[آگاه]] نکنند و هیچ [[زن]] مویه گری از پی تابوتش [[راه]] نیفتد و بر گورش پارچه نگسترند و پیکرش را تند و شتابان ببرند و [[گور]] او را لحد دار درست کنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۹۴.</ref>. شریح افراد [[خانواده]] خود را که از [[دنیا]] رفته بودند، شبانه به [[خاک]] سپرده و [[وصیت]] کرده بود خودش نیز شبانه به خاک سپرده شود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۹.</ref> | شریح یک سال بعد از آنکه در [[زمان]] [[حکومت]] [[حجاج]] بر [[کوفه]] از وی تقاضای استعفا از سمت قضاوت شد و او نیز پذیرفت، درگذشت؛ ولی [[تاریخ]] [[وفات]] او را سالهای ۷۶،<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref>۷۸، ۷۹<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ الاصابه، ابن حجر، ج۳، ص۲۷۲.</ref>، ۸۷<ref>المعارف، ابن قتیبة، ص۴۳۴.</ref> [[هجری]] و [[عمر]] او را صد سال<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۷۰۲؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۶.</ref>، صد و هشت سال<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷.</ref> و تا صد و بیست سال ذکر کردهاند <ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۶، ص۱۸۷؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۴، ص۱۰۶.</ref>. شریح سفارش کرده بود که در گورستان بر پیکر او [[نماز]] گزارند و کسی را از [[مرگ]] او [[آگاه]] نکنند و هیچ [[زن]] مویه گری از پی تابوتش [[راه]] نیفتد و بر گورش پارچه نگسترند و پیکرش را تند و شتابان ببرند و [[گور]] او را لحد دار درست کنند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۵۹۴.</ref>. شریح افراد [[خانواده]] خود را که از [[دنیا]] رفته بودند، شبانه به [[خاک]] سپرده و [[وصیت]] کرده بود خودش نیز شبانه به خاک سپرده شود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۶، ص۹۳.</ref>.<ref>[[محمد نقی افشار|افشار، محمد نقی]]، [[شریح قاضی (مقاله)|مقاله «شریح قاضی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۴۱۹.</ref> | ||