پرش به محتوا

شمعون بن زید ازدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - ']]' به ' [[')
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[شمعون بن زید ازدی در تراجم و رجال]] - [[شمعون بن زید ازدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[شمعون بن زید ازدی در تراجم و رجال]] - [[شمعون بن زید ازدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
مشهور شرح حال نگاران، نامش را [[شمعون بن زید بن خنانه]] گفته‌اند<ref>بخاری، ج۴، ص۲۶۴؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ عبدالبر، ج۲، ص۲۶۸.</ref>. ابن یونس<ref>عبدالرحمان بن أحمد بن یونس، ص۳۴۷-۲۸۱ مؤلف تاریخ المصریین. ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹؛ ذهبی، ج۱، ص۲۵۹.</ref>، ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۳۶۳.</ref>، مزی<ref>مزی، ج۱۲، ص۵۶۲.</ref> و ظاهرأ [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۸۹.</ref> شمعون را صحیح‌تر دانسته‌اند. با توجه به قراین و مطالبی که در ادامه خواهد آمد، به نظر می‌رسد سمعون<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۹۰؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۲۰.</ref> تصحیف شمعون باشد. ولی ابن حجر<ref>ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴.</ref> سمعون هم [[پیمان]] حضرموت و ساکن [[فلسطین]] را، غیر از شمعون دانسته و دو مدخل برای آن دو قرار داده است. این در حالی است که وی در جایی دیگر<ref>ابن حجر، ج۳، ص۳۸۹.</ref> شمعون و سمعون را یکی دانسته است. بنا بر قول ضعیفی خُلَید<ref>ابن قانع، ج۱، ص۳۴۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۲۸۸ و ج۷، ص۱۲۸.</ref>، بنا بر قولی ناصحیح [[عبدالله بن نضر]] <ref>[[ابن حبان]]، الثقات، ج۳، ص۱۸۹</ref> و به [[اشتباه]] و توهم [[عبدالله بن مطر]]<ref>ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳ و ج۵، ص۲۸۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۲۸.</ref> نام‌های دیگری است که برای ابوریحانه گفته‌اند. منشأ اشتباه در نام اول و دوم معلوم نیست و در میان [[صحابه]] کسانی به این دو نام وجود ندارند که اندک تشابهی با صاحب ترجمه داشته باشند، ولی نفر سوم یعنی عبدالله بن مطر را از [[بصره]] و [[تابعی]] برشمرده‌اند و کنیه‌اش ابوریحانه و به [[اسدی]] منسوب است<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۶؛ دولابی، ج۱، ص۵۴ و ۳۹۴؛ مزی، ج۳۳، ص۳۱۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۲۸؛ مناوی، ج۶، ص۱۱۵.</ref>. از آنجا که [[ازدی]] گاه به اسدی تصحیف می‌شود <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۹۰.</ref> به نظر می‌رسد [[تساوی]] شمعون و عبدالله بن مطر در [[کنیه]] و تشابه در اسدی و اسَدی و نیز احتمال تصحیف [[مصری]] و [[بصری]]، از عوامل اشتباه برخی از [[صحابه‌نگاران]] درباره این دو شخص بوده است.
مشهور شرح حال نگاران، نامش را [[شمعون بن زید بن خنانه]] گفته‌اند<ref>بخاری، ج۴، ص۲۶۴؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ عبدالبر، ج۲، ص۲۶۸.</ref>. ابن یونس<ref>عبدالرحمان بن أحمد بن یونس، ص۳۴۷-۲۸۱ مؤلف تاریخ المصریین. ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹؛ ذهبی، ج۱، ص۲۵۹.</ref>، ابن ماکولا<ref>ابن ماکولا، ج۴، ص۳۶۳.</ref>، مزی<ref>مزی، ج۱۲، ص۵۶۲.</ref> و ظاهرأ [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۸۹.</ref> شمعون را صحیح‌تر دانسته‌اند. با توجه به قراین و مطالبی که در ادامه خواهد آمد، به نظر می‌رسد سمعون<ref>ابونعیم، ج۵، ص۲۸۹۰؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۲۰.</ref> تصحیف شمعون باشد. ولی ابن حجر<ref>ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴.</ref> سمعون هم [[پیمان]] حضرموت و ساکن [[فلسطین]] را، غیر از شمعون دانسته و دو مدخل برای آن دو قرار داده است. این در حالی است که وی در جایی دیگر<ref>ابن حجر، ج۳، ص۳۸۹.</ref> شمعون و سمعون را یکی دانسته است. بنا بر قول ضعیفی خُلَید<ref>ابن قانع، ج۱، ص۳۴۵؛ ابن حجر، ج۲، ص۲۸۸ و ج۷، ص۱۲۸.</ref>، بنا بر قولی ناصحیح [[عبدالله بن نضر]] <ref>[[ابن حبان]]، الثقات، ج۳، ص۱۸۹</ref> و به [[اشتباه]] و توهم [[عبدالله بن مطر]]<ref>ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳ و ج۵، ص۲۸۹۰؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۲۸.</ref> نام‌های دیگری است که برای ابوریحانه گفته‌اند. منشأ اشتباه در نام اول و دوم معلوم نیست و در میان [[صحابه]] کسانی به این دو نام وجود ندارند که اندک تشابهی با صاحب ترجمه داشته باشند، ولی نفر سوم یعنی عبدالله بن مطر را از [[بصره]] و [[تابعی]] برشمرده‌اند و کنیه‌اش ابوریحانه و به [[اسدی]] منسوب است<ref>ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۳۶؛ دولابی، ج۱، ص۵۴ و ۳۹۴؛ مزی، ج۳۳، ص۳۱۹؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۲۸؛ مناوی، ج۶، ص۱۱۵.</ref>. از آنجا که [[ازدی]] گاه به اسدی تصحیف می‌شود <ref>ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۳۹۰.</ref> به نظر می‌رسد [[تساوی]] شمعون و عبدالله بن مطر در [[کنیه]] و تشابه در اسدی و اسَدی و نیز احتمال تصحیف [[مصری]] و [[بصری]]، از عوامل اشتباه برخی از [[صحابه‌نگاران]] درباره این دو شخص بوده است.


ابوریحانه به ازدی مشهور است، اما او را [[انصاری]]، قرشی، قرظی<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref>، [[کنانی]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و دوسی<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۴.</ref> نیز خوانده‌اند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۸۹.</ref> انتساب به [[ازد]]، [[انصار]] و [[مدینه]] را، به اعتبار اینکه تمام [[انصار]] از قبیله ازد و ساکن مدینه‌اند و انتساب قرشی را با احتمال [[پیمان]] [[حلف]]، قابل توجیه دانسته است. این در حالی است که ابن حجر ذیل ابوریحانه قرشی، او را [[عقبة بن مالک جهنی]] معرفی می‌کند<ref>ر.ک: عقبة بن مالک جهنی.</ref>. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۵۹.</ref> او را حلیف انصار دانسته است. [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸.</ref> ازدی‌های [[شام]]، از جمله ابوریحانه را از [[موالی]] [[ازد]] برمی‌شمارد. با این حال، او را حلیف حضرموت نیز دانسته‌اند<ref>ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴؛ تهذیب، ج۴، ص۳۲۰.</ref>. توجیه انصاری بودن او، با توجه به اینکه خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۲۱۱.</ref> یکبار از ابوریحانه ساکن [[مصر]] که نسبش معلوم نیست و بار دیگر <ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۵۵.</ref> از ابوریحانه [[اوسی]] انصاری نام برده، مشکل می‌شود؛ زیرا شخص مورد بحث ساکن مصر بوده است. از طرفی، برخی نیز ابوریحانه [[ازدی]] انصاری را، غیر از ابوریحانه قرشی [[تصور]] کرده‌اند <ref>ابن قانع،؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۱۵؛ ذهبی، ج۲، ص۱۶۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۲۳.</ref>. اما برخی دیگر از [[صحابه]] نگاران، ذیل ابوریحانه ازدی انصاری، [[روایت]] ابوریحانه قرشی را آورده‌اند که درباره [[نهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} از [[تکبر]] و فرق آن با [[زیبایی]] و این سخن مشهور [[پیامبر]] است که فرمود: {{متن حدیث| إِنَّ اَللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ اَلْجَمَالَ }}<ref>ر.ک: ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ ابن سعد، ج۷، ص۲۹۶؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۳ و نیز منابع یادشده ذیل کنیه‌های او.</ref>؛ انتساب به ازد و دوس باهم [[تعارض]] ندارد؛ زیرا دوس، تیره‌ای از ازد است<ref>سمعانی، ج۲، ص۴۷۳.</ref>. به همین دلیل، برخی از دوسی‌ها را از دی می‌گویند؛ مانند [[طفیل بن عمرو دوسی]]<ref>ر.ک: سمعانی، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.
ابوریحانه به ازدی مشهور است، اما او را [[انصاری]]، قرشی، قرظی<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref>، [[کنانی]]<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و دوسی<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۴.</ref> نیز خوانده‌اند. [[ابن حجر]]<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۸۹.</ref> انتساب به [[ازد]]، [[انصار]] و [[مدینه]] را، به اعتبار اینکه تمام [[انصار]] از قبیله ازد و ساکن مدینه‌اند و انتساب قرشی را با احتمال [[پیمان]] [[حلف]]، قابل توجیه دانسته است. این در حالی است که ابن حجر ذیل ابوریحانه قرشی، او را [[عقبة بن مالک جهنی]] معرفی می‌کند<ref>ر. ک: عقبة بن مالک جهنی.</ref>. [[ذهبی]]<ref>ذهبی، ج۱، ص۲۵۹.</ref> او را حلیف انصار دانسته است. [[ابن عساکر]]<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸.</ref> ازدی‌های [[شام]]، از جمله ابوریحانه را از [[موالی]] [[ازد]] برمی‌شمارد. با این حال، او را حلیف حضرموت نیز دانسته‌اند<ref>ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴؛ تهذیب، ج۴، ص۳۲۰.</ref>. توجیه انصاری بودن او، با توجه به اینکه خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۲۱۱.</ref> یکبار از ابوریحانه ساکن [[مصر]] که نسبش معلوم نیست و بار دیگر <ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۵۵.</ref> از ابوریحانه [[اوسی]] انصاری نام برده، مشکل می‌شود؛ زیرا شخص مورد بحث ساکن مصر بوده است. از طرفی، برخی نیز ابوریحانه [[ازدی]] انصاری را، غیر از ابوریحانه قرشی [[تصور]] کرده‌اند <ref>ابن قانع،؛ ابن اثیر، ج۶، ص۱۱۵؛ ذهبی، ج۲، ص۱۶۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۱۲۳.</ref>. اما برخی دیگر از [[صحابه]] نگاران، ذیل ابوریحانه ازدی انصاری، [[روایت]] ابوریحانه قرشی را آورده‌اند که درباره [[نهی]] [[رسول خدا]] {{صل}} از [[تکبر]] و فرق آن با [[زیبایی]] و این سخن مشهور [[پیامبر]] است که فرمود: {{متن حدیث| إِنَّ اَللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ اَلْجَمَالَ }}<ref>ر. ک: ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ ابن سعد، ج۷، ص۲۹۶؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۳ و نیز منابع یادشده ذیل کنیه‌های او.</ref>؛ انتساب به ازد و دوس باهم [[تعارض]] ندارد؛ زیرا دوس، تیره‌ای از ازد است<ref>سمعانی، ج۲، ص۴۷۳.</ref>. به همین دلیل، برخی از دوسی‌ها را از دی می‌گویند؛ مانند [[طفیل بن عمرو دوسی]]<ref>ر. ک: سمعانی، ج۴، ص۱۶۴.</ref>.


توجیه و جمع صحیح این مجموعه انتساب‌ها، با برشمردن او از [[قبیله بنی قریظه]] از تیره خنافه (خناقه)<ref>بیهقی، دلائل، ج۷، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۲.</ref> یا [[بنی نضیر]] مشکل است. شاید بتوان احتمال داد هر چند ابوریحانه از بنی نضیر بوده است، ولی به اعتبار [[ازدواج]] دخترش [[ریحانه]] با فردی از [[بنی قریظه]]<ref>واقدی، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن سعد، ج۸، ص۱۲۹.</ref> [[پدر]] او به هر دو [[قبیله]] منتسب شده است. این توجیه بر فرض این است که ریحانه یاد شده را که پس از ماجرای بنی قریظه به همسری [[رسول خدا]]{{صل}} نیز درآمد، دختر ابوریحانه ([[شمعون]]) مورد بحث بدانیم. برداشت [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref> از آنچه ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۴۰۴.</ref> درباره ریحانه آورده همین است.
توجیه و جمع صحیح این مجموعه انتساب‌ها، با برشمردن او از [[قبیله بنی قریظه]] از تیره خنافه (خناقه)<ref>بیهقی، دلائل، ج۷، ص۲۸۷؛ ابن عساکر، ج۳، ص۲۴۲.</ref> یا [[بنی نضیر]] مشکل است. شاید بتوان احتمال داد هر چند ابوریحانه از بنی نضیر بوده است، ولی به اعتبار [[ازدواج]] دخترش [[ریحانه]] با فردی از [[بنی قریظه]]<ref>واقدی، ج۲، ص۵۲۰؛ ابن سعد، ج۸، ص۱۲۹.</ref> [[پدر]] او به هر دو [[قبیله]] منتسب شده است. این توجیه بر فرض این است که ریحانه یاد شده را که پس از ماجرای بنی قریظه به همسری [[رسول خدا]] {{صل}} نیز درآمد، دختر ابوریحانه ([[شمعون]]) مورد بحث بدانیم. برداشت [[ابن اثیر]]<ref>ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹.</ref> از آنچه ابن عبدالبر<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۴۰۴.</ref> درباره ریحانه آورده همین است.


مشهور [[صحابه]] نگاران نیز تنها از یک نفر به نام [[ریحانه دختر شمعون]] یاد کرده‌اند. [[حافظ]] [[احمد بن هارون]] نیز در اسماء منفرده از [[اصحاب پیامبر]]، تنها از شمعون که همان ابوریحانه است نام برده است<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۲۰۰.</ref>. اما احتمال این مطلب که او شخص دیگری باشد وجود دارد؛ زیرا برخلاف ابن عبدالبر، برخی دیگر ریحانه به [[همسر رسول خدا]]{{صل}} - را دختر [[زید بن عمرو بن شمعون بن خنافه]] گفته‌اند و شمعون نمی‌تواند جد دوم ابو ریحانه [[ازدی]] باشد؛ زیرا شمعون - بر فرض حیاتش در [[زمان پیامبر]] - در ماجرای بنی قریظه، یا کشته شده یا [[اسلام]] آورده، که هر در صورت منتفی است؛ زیرا از یک سو ازدی تا سال ۹۵ زنده بوده و از سوی دیگر صحابه نگاران، پدر ریحانه، [[همسر پیامبر]] را در شمار صحابه نام نبرده‌اند. بنابراین، هیچ ارتباطی با ابوریحانه، (شمعون مورد بحث) نخواهد داشت. افزون بر این، هیچ کس در معرفی ابوریحانه، به همسری دخترش با [[پیامبر]] - با توجه به اهمیت موضوع اشاره‌ای نکرده است. از این‌رو، کسانی هم که ریحانه قرظی را دختر شمعون بن زید دانسته‌اند، در [[حقیقت]] او را به جدش منتسب کرده‌اند.
مشهور [[صحابه]] نگاران نیز تنها از یک نفر به نام [[ریحانه دختر شمعون]] یاد کرده‌اند. [[حافظ]] [[احمد بن هارون]] نیز در اسماء منفرده از [[اصحاب پیامبر]]، تنها از شمعون که همان ابوریحانه است نام برده است<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۲۰۰.</ref>. اما احتمال این مطلب که او شخص دیگری باشد وجود دارد؛ زیرا برخلاف ابن عبدالبر، برخی دیگر ریحانه به [[همسر رسول خدا]] {{صل}} - را دختر [[زید بن عمرو بن شمعون بن خنافه]] گفته‌اند و شمعون نمی‌تواند جد دوم ابو ریحانه [[ازدی]] باشد؛ زیرا شمعون - بر فرض حیاتش در [[زمان پیامبر]] - در ماجرای بنی قریظه، یا کشته شده یا [[اسلام]] آورده، که هر در صورت منتفی است؛ زیرا از یک سو ازدی تا سال ۹۵ زنده بوده و از سوی دیگر صحابه نگاران، پدر ریحانه، [[همسر پیامبر]] را در شمار صحابه نام نبرده‌اند. بنابراین، هیچ ارتباطی با ابوریحانه، (شمعون مورد بحث) نخواهد داشت. افزون بر این، هیچ کس در معرفی ابوریحانه، به همسری دخترش با [[پیامبر]] - با توجه به اهمیت موضوع اشاره‌ای نکرده است. از این‌رو، کسانی هم که ریحانه قرظی را دختر شمعون بن زید دانسته‌اند، در [[حقیقت]] او را به جدش منتسب کرده‌اند.


شامی<ref>شامی، ج۱۱، ص۴۰۸.</ref> نیز با قطع و [[یقین]]، ابوریحانه [[ازدی]] را غیر از [[پدر]] [[ریحانه]] قرظی دانسته است؛ با این بیان که هیچ‌کس شخص قرظی را ازدی یا قرشی یا [[انصاری]] ندانسته، بلکه او از [[بنی اسرائیل]] است و نیز هیچ‌کس نگفته او [[اسلام]] آورد و از [[خادمان]] و [[موالی]] [[پیامبر]]{{صل}} شد. با این حال، نام [[شمعون]] برای ابوریحانه مورد بحث و نیز مطالبی که وی از [[کتاب‌های آسمانی]] برای دیگران بیان می‌کرده است <ref>ر.ک: ادامه بحث.</ref> اشاراتی به [[یهودی]] بودن او دارد.
شامی<ref>شامی، ج۱۱، ص۴۰۸.</ref> نیز با قطع و [[یقین]]، ابوریحانه [[ازدی]] را غیر از [[پدر]] [[ریحانه]] قرظی دانسته است؛ با این بیان که هیچ‌کس شخص قرظی را ازدی یا قرشی یا [[انصاری]] ندانسته، بلکه او از [[بنی اسرائیل]] است و نیز هیچ‌کس نگفته او [[اسلام]] آورد و از [[خادمان]] و [[موالی]] [[پیامبر]] {{صل}} شد. با این حال، نام [[شمعون]] برای ابوریحانه مورد بحث و نیز مطالبی که وی از [[کتاب‌های آسمانی]] برای دیگران بیان می‌کرده است <ref>ر. ک: ادامه بحث.</ref> اشاراتی به [[یهودی]] بودن او دارد.


[[زمان]] [[تشرف]] ابو ریحانه به اسلام معلوم نیست. گفته‌اند او از موالی [[رسول]] خداست<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۴؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۱؛ مناوی، ج۳، ص۵۰۴ و ج۶، ص۴۳۵؛ شامی، ج۱۱، ص۴۰۸.</ref>؛ هر چند [[ابن حبیب]]<ref>ابن حبیب، ص۱۲۸.</ref>، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۹۸.</ref>، [[ابن حبان]]<ref>مشاهیر، ص۵۲.</ref> و [[حاکم نیشابوری]]<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۹۶.</ref> در شمار خادمان و موالی پیامبر از او نام نبرده‌اند.
[[زمان]] [[تشرف]] ابو ریحانه به اسلام معلوم نیست. گفته‌اند او از موالی [[رسول]] خداست<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۲۲۴؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۱؛ مناوی، ج۳، ص۵۰۴ و ج۶، ص۴۳۵؛ شامی، ج۱۱، ص۴۰۸.</ref>؛ هر چند [[ابن حبیب]]<ref>ابن حبیب، ص۱۲۸.</ref>، [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۱، ص۴۹۸.</ref>، [[ابن حبان]]<ref>مشاهیر، ص۵۲.</ref> و [[حاکم نیشابوری]]<ref>معرفة علوم الحدیث، ص۱۹۶.</ref> در شمار خادمان و موالی پیامبر از او نام نبرده‌اند.


ابوریحانه در برخی [[غزوه‌ها]] شرکت داشته است. وی نقل می‌کند در یکی از غزوه‌ها به همراه پیامبر بودم که شب هنگام به سَرَف (شش میلی = [[دوازده]] کیلومتری [[مکه]]) رسیدیم. هوا بسیار سرد بود، به طوری که برخی از [[اصحاب]]، در گودال‌هایی که کنده بودند نشسته و سپر چرمی‌شان را بر سر خود قرار داده بودند. [[رسول خدا]]{{صل}} چون این را بدید فرمود: "کیست که از ما [[نگهبانی]] دهد؟" مردی از [[انصار]] برخاست و [[آمادگی]] خود را اعلام نمود و [[حضرت]] در [[حق]] او [[دعا]] کرد. من نیز برخاستم و اعلام آمادگی کردم. حضرت نامم را پرسید. گفتم: ابوریحانه. رسول خدا{{صل}} در حق من نیز دعا کرد، ولی کمتر از آن [[مرد]]انصاری، آنگاه فرمود: "[[آتش دوزخ]] بر چشمانی که در [[راه خدا]] [[نگهبان]] و بیدار مانده باشد، [[حرام]] شده است"<ref>بخاری، ج۴، ص۲۶۴؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۵-۱۹۶.</ref>.
ابوریحانه در برخی [[غزوه‌ها]] شرکت داشته است. وی نقل می‌کند در یکی از غزوه‌ها به همراه پیامبر بودم که شب هنگام به سَرَف (شش میلی = [[دوازده]] کیلومتری [[مکه]]) رسیدیم. هوا بسیار سرد بود، به طوری که برخی از [[اصحاب]]، در گودال‌هایی که کنده بودند نشسته و سپر چرمی‌شان را بر سر خود قرار داده بودند. [[رسول خدا]] {{صل}} چون این را بدید فرمود: "کیست که از ما [[نگهبانی]] دهد؟" مردی از [[انصار]] برخاست و [[آمادگی]] خود را اعلام نمود و [[حضرت]] در [[حق]] او [[دعا]] کرد. من نیز برخاستم و اعلام آمادگی کردم. حضرت نامم را پرسید. گفتم: ابوریحانه. رسول خدا {{صل}} در حق من نیز دعا کرد، ولی کمتر از آن [[مرد]]انصاری، آنگاه فرمود: "[[آتش دوزخ]] بر چشمانی که در [[راه خدا]] [[نگهبان]] و بیدار مانده باشد، [[حرام]] شده است"<ref>بخاری، ج۴، ص۲۶۴؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۵-۱۹۶.</ref>.


[[صحابه]] نگاران، ابوریحانه را از فضلا، [[پارسایان]] و [[زاهدان]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} برشمرده‌اند <ref>ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۶۸؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن صلاح، ص۱۹۲.</ref>؛ به طوری که گاه از [[همسر]] خود نیز [[غافل]] می‌شد و تمام شب را به [[تهجد]]، [[قرائت قرآن]] و [[تفکر]] در [[آیات]] می‌پرداخت <ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۹؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. او در عسقلان، به بسیاری [[سجود]] مشهور بود<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۰۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در برخی از گزارش‌ها برای ابوریحانه کراماتی هم نقل شده است. آرام کردن دریا وقتی او در کشتی بود و دریا توفانی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳.</ref> و روی آب آمدن سوزن دوزندگی با دعای ابوریحانه وقتی به دریا افتاد<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref> از جمله [[کرامات]] او دانسته شده است.
[[صحابه]] نگاران، ابوریحانه را از فضلا، [[پارسایان]] و [[زاهدان]] [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} برشمرده‌اند <ref>ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن عبدالبر، ج۲، ص۲۶۸؛ ابن اثیر، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن صلاح، ص۱۹۲.</ref>؛ به طوری که گاه از [[همسر]] خود نیز [[غافل]] می‌شد و تمام شب را به [[تهجد]]، [[قرائت قرآن]] و [[تفکر]] در [[آیات]] می‌پرداخت <ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۹؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. او در عسقلان، به بسیاری [[سجود]] مشهور بود<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۰۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در برخی از گزارش‌ها برای ابوریحانه کراماتی هم نقل شده است. آرام کردن دریا وقتی او در کشتی بود و دریا توفانی شد<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳.</ref> و روی آب آمدن سوزن دوزندگی با دعای ابوریحانه وقتی به دریا افتاد<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref> از جمله [[کرامات]] او دانسته شده است.


وی در [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>، از عبارت [[ابن عساکر]] برمی‌آید وی [[فرمانده]] ازدیان شرکت کننده در فتح دمشق بوده است. ابوریحانه نخست ساکن [[دمشق]] شد<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>. ابن عساکر<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸ و ج۵۲، ص۳۶۴.</ref> [[منزل]] او را که به "دار بنی الاکشف (الأکسف)" مشهور است در کنار پل [[سنان]] مشخص کرده است. این [[خانه]] پس از او در دست [[فرزندان]] و نوه‌هایش بوده است. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۹۶.</ref> و [[ابن سمیع]]<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۹.</ref> در شمار [[اصحاب]] ساکن [[شام]]، از [[ابو ریحانه انصاری]] نام برده‌اند. او برای مدتی ساکن [[مصر]] شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۱۱؛ ابن حبان، الشقات، ج۳، ص۱۸۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸؛ ابن ماکولا، ج۴، ص۳۶۳.</ref>. [[ابن یونس]] از [[زمان]] ورود [[شمعون]] به مصر اطلاع نداشته است<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۹۰.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۳۳.</ref> از ابوریحانه جهنی [[حاکم مصر]] نام برده است. محقق کتاب یاد شده او را فرد مورد بحث دانسته، ولی به [[یقین]] چنین نیست؛ زیرا اولاً هیچ‌کس او را در شمار [[حاکمان]] مصر نام نبرده و ثانیاً ابوریحانه جمحی، [[کنیه]] [[علی بن اسید بن احیحه]] است که [[شخصیت]] [[اموی]] کاملا شناخته شده‌ای است<ref>ابن عساکر، ج۱۴، ص۲۵۹.</ref>.
وی در [[فتح دمشق]] شرکت داشت<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>، از عبارت [[ابن عساکر]] برمی‌آید وی [[فرمانده]] ازدیان شرکت کننده در فتح دمشق بوده است. ابوریحانه نخست ساکن [[دمشق]] شد<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>. ابن عساکر<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸ و ج۵۲، ص۳۶۴.</ref> [[منزل]] او را که به "دار بنی الاکشف (الأکسف)" مشهور است در کنار پل [[سنان]] مشخص کرده است. این [[خانه]] پس از او در دست [[فرزندان]] و نوه‌هایش بوده است. [[ابن سعد]]<ref>ابن سعد، ج۷، ص۲۹۶.</ref> و [[ابن سمیع]]<ref>ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۹.</ref> در شمار [[اصحاب]] ساکن [[شام]]، از [[ابو ریحانه انصاری]] نام برده‌اند. او برای مدتی ساکن [[مصر]] شد<ref>خلیفة بن خیاط، ص۲۱۱؛ ابن حبان، الشقات، ج۳، ص۱۸۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۴۸۸؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۸؛ ابن ماکولا، ج۴، ص۳۶۳.</ref>. [[ابن یونس]] از [[زمان]] ورود [[شمعون]] به مصر اطلاع نداشته است<ref>ابن حجر، ج۳، ص۲۹۰.</ref>. خلیفة بن خیاط<ref>خلیفه بن خیاط، ص۵۳۳.</ref> از ابوریحانه جهنی [[حاکم مصر]] نام برده است. محقق کتاب یاد شده او را فرد مورد بحث دانسته، ولی به [[یقین]] چنین نیست؛ زیرا اولاً هیچ‌کس او را در شمار [[حاکمان]] مصر نام نبرده و ثانیاً ابوریحانه جمحی، [[کنیه]] [[علی بن اسید بن احیحه]] است که [[شخصیت]] [[اموی]] کاملا شناخته شده‌ای است<ref>ابن عساکر، ج۱۴، ص۲۵۹.</ref>.
خط ۲۲: خط ۲۲:
ابوریحانه پس از مصر، در فلسطین ([[بیت المقدس]]) ساکن شد و همان‌جا نیز درگذشت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۲-۵۶۱؛ ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴.</ref>. ابوریحانه در میافارقین و عسقلان [[نگهبان]] مرزها بود<ref>ابونعیم، ج۳، ص۲۸۹۰؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۱؛ ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۰.</ref> و گاه برای [[دیدار]] با [[خانواده]] خود به [[فلسطین]] می‌آمد. یکبار که خواست به فلسطین بازگردد، از میافارقین ریسمان و مهار شتری از یک قبلی خرید و چون به "عقبة الرَستن"؛ (شهرکی قدیمی نزدیک [[حمص]] کنار رود پیماس) رسید به [[غلام]] خود گفت: آیا پول‌های مهار شتر را دادی؟ غلام گفت: [[خیر]]. ابوریحانه بلافاصله زاد و توشه خود را برگرفت و به همسفران خود سفارش غلام را کرد تا او را به [[سلامت]] نزد خانواده‌اش بازگردانند و خود به میافارقین بازگشت و پس از پرداخت [[پول]] مهار شتر به فروشنده، نزد خانواده‌اش بازگشت<ref>ابن ابی شیبه، ج۸، ص۳۰۹؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۰۰؛ بیهقی، ج۳، ص۲۷۷؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در نوبتی دیگر، از [[فرمانده]] خود اجازه گرفت تنها یک [[روز]] برای دیدار از خانواده‌اش به فلسطین رود. وی پس از ورود به فلسطین به [[مسجد]] رفت و تمام شب را به [[نماز]] و [[عبادت]] گذراند و چون صبح شد، خواست بدون دیدار از خانواده‌اش بازگردد. به او گفتند تو هنوز خانواده‌ات را ندیده، می‌خواهی بازگردی؟ گفت: از [[امیر]] تنها یک شب مهلت خواستم، و من به او [[دروغ]] نگویم و به [[وعده]] وفا کنم<ref>ابن ابی شیبه، ج۸، ص۳۱۲؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۳۴؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۹.</ref>.
ابوریحانه پس از مصر، در فلسطین ([[بیت المقدس]]) ساکن شد و همان‌جا نیز درگذشت<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۲-۵۶۱؛ ابن حجر، ج۳، ص۱۵۴.</ref>. ابوریحانه در میافارقین و عسقلان [[نگهبان]] مرزها بود<ref>ابونعیم، ج۳، ص۲۸۹۰؛ مزی، ج۱۲، ص۵۶۱؛ ابن اثیر، ج۲، ص۶۳۹؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۰.</ref> و گاه برای [[دیدار]] با [[خانواده]] خود به [[فلسطین]] می‌آمد. یکبار که خواست به فلسطین بازگردد، از میافارقین ریسمان و مهار شتری از یک قبلی خرید و چون به "عقبة الرَستن"؛ (شهرکی قدیمی نزدیک [[حمص]] کنار رود پیماس) رسید به [[غلام]] خود گفت: آیا پول‌های مهار شتر را دادی؟ غلام گفت: [[خیر]]. ابوریحانه بلافاصله زاد و توشه خود را برگرفت و به همسفران خود سفارش غلام را کرد تا او را به [[سلامت]] نزد خانواده‌اش بازگردانند و خود به میافارقین بازگشت و پس از پرداخت [[پول]] مهار شتر به فروشنده، نزد خانواده‌اش بازگشت<ref>ابن ابی شیبه، ج۸، ص۳۰۹؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۰۰؛ بیهقی، ج۳، ص۲۷۷؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref>. در نوبتی دیگر، از [[فرمانده]] خود اجازه گرفت تنها یک [[روز]] برای دیدار از خانواده‌اش به فلسطین رود. وی پس از ورود به فلسطین به [[مسجد]] رفت و تمام شب را به [[نماز]] و [[عبادت]] گذراند و چون صبح شد، خواست بدون دیدار از خانواده‌اش بازگردد. به او گفتند تو هنوز خانواده‌ات را ندیده، می‌خواهی بازگردی؟ گفت: از [[امیر]] تنها یک شب مهلت خواستم، و من به او [[دروغ]] نگویم و به [[وعده]] وفا کنم<ref>ابن ابی شیبه، ج۸، ص۳۱۲؛ احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۳۴؛ ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۹.</ref>.


برخی گزارش‌های مربوط به ابوریحانه، نشان می‌دهد وی از [[عالمان]] و دانایان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بوده است. وی در [[مسافرت]]، کتاب‌های خود را برای مطالعه به همراه داشت<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref> و در مسجد إیلیا (بیت المقدس) برای [[مردم]] قصه و [[مغازی]] می‌گفت<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ بیهقی، ج۳، ص۲۷۷؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>. از گزارش [[ابوصالح اشعری]] (از [[موالی]] [[عثمان]] و [[دوستان]] [[کعب الاحبار]]) بر می‌آید که وی تا [[زمان]] [[حجاج بن یوسف]] زنده بوده است. ابوصالح می‌گوید به [[دیدار]] ابوریحانه به [[فلسطین]] رفتم و چون از [[حجاج]] [[سخن]] به میان آمد، بر او [[درود]] فرستادم. ابوریحانه سه مرتبه به من گفت: ای [[اباصالح]]! هلاک و نابود شدی. من در برخی از [[کتاب‌های آسمانی]] خوانده‌ام که آن مرد ابتر و کوتاه قد و [[حاکم]] عراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) که [[سنت]] و [[آیین]] را [[تغییر]] می‌دهد، مورد [[لعنت]] [[آسمانیان]] و [[مردم]] روی [[زمین]] است. وای بر او و بر دوستدارانش <ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۲۹۸.</ref> ابوریحانه در فلسطین درگذشت و فرزندانی از [[نسل]] او آنجا باقی ماند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹.</ref>.
برخی گزارش‌های مربوط به ابوریحانه، نشان می‌دهد وی از [[عالمان]] و دانایان [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} بوده است. وی در [[مسافرت]]، کتاب‌های خود را برای مطالعه به همراه داشت<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۲۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ ابن حجر، ج۳، ص۲۹۱.</ref> و در مسجد إیلیا (بیت المقدس) برای [[مردم]] قصه و [[مغازی]] می‌گفت<ref>ابن ابی عاصم، ج۴، ص۳۹۸؛ ابونعیم، ج۴، ص۱۷۸۳؛ بیهقی، ج۳، ص۲۷۷؛ ابن عساکر، ج۲۳، ص۱۹۴.</ref>. از گزارش [[ابوصالح اشعری]] (از [[موالی]] [[عثمان]] و [[دوستان]] [[کعب الاحبار]]) بر می‌آید که وی تا [[زمان]] [[حجاج بن یوسف]] زنده بوده است. ابوصالح می‌گوید به [[دیدار]] ابوریحانه به [[فلسطین]] رفتم و چون از [[حجاج]] [[سخن]] به میان آمد، بر او [[درود]] فرستادم. ابوریحانه سه مرتبه به من گفت: ای [[اباصالح]]! هلاک و نابود شدی. من در برخی از [[کتاب‌های آسمانی]] خوانده‌ام که آن مرد ابتر و کوتاه قد و [[حاکم]] عراقین ([[کوفه]] و [[بصره]]) که [[سنت]] و [[آیین]] را [[تغییر]] می‌دهد، مورد [[لعنت]] [[آسمانیان]] و [[مردم]] روی [[زمین]] است. وای بر او و بر دوستدارانش <ref>ابن عساکر، ج۶۶، ص۲۹۸.</ref> ابوریحانه در فلسطین درگذشت و فرزندانی از [[نسل]] او آنجا باقی ماند<ref>ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۸۹.</ref>.


[[روایات]] ابوریحانه را [[محدثان]] [[اهل سنت]] در کتاب‌های خود آورده‌اند؛ مانند [[ابن ابی شیبه]]<ref>ابن ابی شبیه، ج۳، ص۴۵۳، ج۴، ص۵۹۸ و ج۶، ص۷۸.</ref>، [[ابوداود]]<ref>ابوداوود، ج۲، ص۲۵۹.</ref>، [[نسائی]]<ref>نسائی، ج۳، ص۱۱، ج۵، ص۴۱۹، ج۶، ص۴۲۶، ج۶، ص۱۵ و ج۸، ص۱۴۳ و ۱۴۹.</ref>، [[ابن ماجه قزوینی]]<ref>ابن ماجه قزوینی، ج۲، ص۱۲۰۵.</ref>، [[دارمی]]<ref>دارمی، ج۲، ص۲۰۳ و ۲۸۰.</ref>، [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۳۳ و ۱۳۴و ۱۳۵.</ref>، [[ابن ابی عاصم]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۱/۴، ص۲۳۰-۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>، [[ابویعلی موصلی]]<ref>ابویعلی، ج۳، ص۲۸.</ref> و [[بیهقی]]<ref>بیهقی، ج۹، ص۱۴۹.</ref>. مجموع آنها را پنج [[روایت]] شمرده‌اند <ref>مزی، ج۱۴، ص۵۶۲-۵۶۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «شمعون بن زید ازدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰۵-۳۰۷.</ref>
[[روایات]] ابوریحانه را [[محدثان]] [[اهل سنت]] در کتاب‌های خود آورده‌اند؛ مانند [[ابن ابی شیبه]]<ref>ابن ابی شبیه، ج۳، ص۴۵۳، ج۴، ص۵۹۸ و ج۶، ص۷۸.</ref>، [[ابوداود]]<ref>ابوداوود، ج۲، ص۲۵۹.</ref>، [[نسائی]]<ref>نسائی، ج۳، ص۱۱، ج۵، ص۴۱۹، ج۶، ص۴۲۶، ج۶، ص۱۵ و ج۸، ص۱۴۳ و ۱۴۹.</ref>، [[ابن ماجه قزوینی]]<ref>ابن ماجه قزوینی، ج۲، ص۱۲۰۵.</ref>، [[دارمی]]<ref>دارمی، ج۲، ص۲۰۳ و ۲۸۰.</ref>، [[احمد بن حنبل]]<ref>احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۳۳ و ۱۳۴و ۱۳۵.</ref>، [[ابن ابی عاصم]]<ref>ابن ابی عاصم، ج۱/۴، ص۲۳۰-۳۰۲ و ۳۰۳.</ref>، [[ابویعلی موصلی]]<ref>ابویعلی، ج۳، ص۲۸.</ref> و [[بیهقی]]<ref>بیهقی، ج۹، ص۱۴۹.</ref>. مجموع آنها را پنج [[روایت]] شمرده‌اند <ref>مزی، ج۱۴، ص۵۶۲-۵۶۱.</ref>.<ref>[[محمد رضا هدایت‌پناه|هدایت‌پناه، محمد رضا]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «شمعون بن زید ازدی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰۵-۳۰۷.</ref>
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش