پرش به محتوا

شهادت مالک اشتر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==اعزام مالک به [[مصر]]==
== اعزام مالک به [[مصر]] ==
* [[تاریخ الطبری‌ (کتاب)|تاریخ الطبری‌]]- در ذکر حوادث سال ۳۸ [[هجری]]-: چون کار [[حکومت]] به پایان آمد، [[علی]]{{ع}} به مالک اشتر- که آن روز در نصیبین بود- چنین نوشت: "اما بعد؛ تو از کسانی هستی که در برپایی [[دین]] و سرکوبی [[غرور]] [[خطاکاران]] و نگهبانی از مرزهای خطیر، به تو تکیه می‌کنم. پیش‌تر [[محمد بن ابی بکر]] را بر [[مصر]] گماشته بودم. گروهی بر او [[شورش]] کردند، در حالی که او [[جوانی]] کم‌تجربه در [[جنگ]] بود و تجارب دیگری هم نداشت. نزد من آی، تا ببینیم در این مورد چه باید کرد. یکی از [[یاران]] [[شایسته]] و مورد اعتمادت را هم به جای خودت بگذار. والسلام!". مالک اشتر آمد و به [[خدمت]] [[علی]]{{ع}} رسید. [[امام]]{{ع}} جریانات [[مصر]] را به او گفت و وی را از [[اخبار]] اهالی [[مصر]] [[آگاه]] کرد و فرمود: "کسی جز تو مناسب آنجا نیست. خدای رحمتت کند! به آنجا برو، که اگر سفارشی هم نکنم، [[فکر]] تو مرا کافی است. در آنچه رخ می‌دهد، از [[خداوند]] [[یاری]] بجوی، شدت را با [[نرمش]] درآمیز، آنجا که [[نرمش]] کارسازتر است، [[مدارا]] پیشه کن و آنجا که جز سختگیری مفید نیفتد، شدت عمل نشان بده"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۹۵.</ref>.
* [[تاریخ الطبری‌ (کتاب)|تاریخ الطبری‌]]- در ذکر حوادث سال ۳۸ [[هجری]]-: چون کار [[حکومت]] به پایان آمد، [[علی]] {{ع}} به مالک اشتر- که آن روز در نصیبین بود- چنین نوشت: "اما بعد؛ تو از کسانی هستی که در برپایی [[دین]] و سرکوبی [[غرور]] [[خطاکاران]] و نگهبانی از مرزهای خطیر، به تو تکیه می‌کنم. پیش‌تر [[محمد بن ابی بکر]] را بر [[مصر]] گماشته بودم. گروهی بر او [[شورش]] کردند، در حالی که او [[جوانی]] کم‌تجربه در [[جنگ]] بود و تجارب دیگری هم نداشت. نزد من آی، تا ببینیم در این مورد چه باید کرد. یکی از [[یاران]] [[شایسته]] و مورد اعتمادت را هم به جای خودت بگذار. والسلام!". مالک اشتر آمد و به [[خدمت]] [[علی]] {{ع}} رسید. [[امام]] {{ع}} جریانات [[مصر]] را به او گفت و وی را از [[اخبار]] اهالی [[مصر]] [[آگاه]] کرد و فرمود: "کسی جز تو مناسب آنجا نیست. خدای رحمتت کند! به آنجا برو، که اگر سفارشی هم نکنم، [[فکر]] تو مرا کافی است. در آنچه رخ می‌دهد، از [[خداوند]] [[یاری]] بجوی، شدت را با [[نرمش]] درآمیز، آنجا که [[نرمش]] کارسازتر است، [[مدارا]] پیشه کن و آنجا که جز سختگیری مفید نیفتد، شدت عمل نشان بده"<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۹۵.</ref>.
==[[نامه]] [[امام]]{{ع}} به [[اهل مصر]]، پیش از اعزام مالک‌==
== [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به [[اهل مصر]]، پیش از اعزام مالک‌==
* [[الأمالی‌ (کتاب)|الأمالی‌]]، مفید- به [[نقل]] از هشام بن [[محمد]]-: [[امیر مؤمنان]]، پیش از عزیمت مالک به [[مصر]]، چنین نامه‌ای به [[مصریان]] نوشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]. [[سلام]] بر شما! همانا در حضور شما خدایی را [[سپاس]] می‌گویم که جز او معبودی نیست و از او [[درود فرستادن]] بر پیامبرش [[محمد]]{{صل}} و [[خاندان]] او را خواهانم. بنده‌ای از [[بندگان خدا]] را به سوی شما فرستادم که در روزهای خطر نمی‌خوابد و از [[ترس]] [[مرگ]]، از رویارویی با [[دشمنان]] عقب نمی‌نشیند، از رزم آورترین دلیران [[بندگان خدا]]، و از شریف‌ترین دودمان‌ها، که از [[آتش]] برای فاجرانْ سوزنده‌تر است و از [[آلودگی]] و ننگ، دورترین. او همان [[مالک بن حارث اشتر]] است. نه دندانش کند می‌شود و نه از بُرش می‌افتد. در هنگامه [[احتیاط]]، بردبار و در [[جنگ]]، [[متین]] است. اندیشه‌ای ریشه‌دار و صبری [[نیکو]] دارد. شنوا و [[فرمانبردار]] او باشید. اگر [[فرمان]] حرکت داد، روان شوید و اگر [[دستور]] داد که بمانید؛ بمانید، چرا که [[اقدام]] و درنگ او جز به [[فرمان]] من نیست. شما را در داشتن و بهره‌مندی از او بر خود برگزیدم، برای [[خیرخواهی]] نسبت به شما و سرسختی بر دشمنتان. [[خداوند]] با [[هدایت]] نگاهتان دارد و با [[تقوا]] مقاومتان سازد و به آنچه [[دوست]] می‌دارد و می‌پسندد، ما و شما را [[توفیق]] دهد. [[سلام]] و [[رحمت]] و [[برکات]] [[خدا]] بر شما باد!"<ref>{{متن حدیث|الأمالی للمفید عن هشام بن محمد: قَدمَ أمیرُ المُؤمِنینَ{{ع}} أمامَهُ‌ [أی مالِک‌] کتاباً إلی‌ أهلِ مِصرَ: بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ، سَلامٌ عَلَیکم، فَإِنی أحمَدُ إلَیکمُ اللهَ الذی لا إلهَ إلاهُوَ، وأسأَلُهُ الصلاةَ عَلی‌ نَبِیهِ مُحَمدٍ وآلِهِ، وإنی قَد بَعَثتُ إلَیکم عَبداً مِن عِبادِ اللهِ، لا ینامُ أیامَ الخَوفِ، ولا ینکلُ عَنِ الأَعداءِ حِذارَ الدوائِرِ، مِن أشَد عَبیدِ اللهِ بَأساً، وأکرَمِهِم حَسَباً، أضَر عَلَی الفُجارِ مِن حَریقِ النارِ، وأبعَدَ الناسَ مِن دَنَسٍ أو عارٍ، وهُوَ مالِک بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ، لا نابِی الضرسِ، ولا کلیلُ الحَد، حَلیمٌ فِی الحَذَرِ، رَزینٌ فِی الحَربِ، ذو رَأی أصیلٍ، وصَبرٍ جَمیلٍ؛ فَاسمَعوا لَهُ، وأطیعوا أمرَهُ، فَإن أمَرَکم بالنفیرِ فَانفِروا، وإن أمَرَکم أن تُقیموا فَأقیموا؛ فَإِنهُ لا یقدِمُ ولا یحجِمُ إلابِأَمری، فَقَد آثَرتُکم بِهِ عَلی‌ نَفسی؛ نَصیحَةً لَکم، وشِدةَ شَکیمَةٍ عَلی‌ عَدُوکم، عَصَمَکمُ اللهُ بِالهُدی‌، وثَبتَکم بِالتقوی‌، ووَفقَنا وإیاکم لِما یحِب ویرضی‌. وَالسلامُ عَلَیکم ورَحمَةُ اللهِ وبَرَکاتُهُ}} (الأمالی، مفید، ص ۸۱، ح ۴).</ref>.
* [[الأمالی‌ (کتاب)|الأمالی‌]]، مفید- به [[نقل]] از هشام بن [[محمد]]-: [[امیر مؤمنان]]، پیش از عزیمت مالک به [[مصر]]، چنین نامه‌ای به [[مصریان]] نوشت: "به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]. [[سلام]] بر شما! همانا در حضور شما خدایی را [[سپاس]] می‌گویم که جز او معبودی نیست و از او [[درود فرستادن]] بر پیامبرش [[محمد]] {{صل}} و [[خاندان]] او را خواهانم. بنده‌ای از [[بندگان خدا]] را به سوی شما فرستادم که در روزهای خطر نمی‌خوابد و از [[ترس]] [[مرگ]]، از رویارویی با [[دشمنان]] عقب نمی‌نشیند، از رزم آورترین دلیران [[بندگان خدا]]، و از شریف‌ترین دودمان‌ها، که از [[آتش]] برای فاجرانْ سوزنده‌تر است و از [[آلودگی]] و ننگ، دورترین. او همان [[مالک بن حارث اشتر]] است. نه دندانش کند می‌شود و نه از بُرش می‌افتد. در هنگامه [[احتیاط]]، بردبار و در [[جنگ]]، [[متین]] است. اندیشه‌ای ریشه‌دار و صبری [[نیکو]] دارد. شنوا و [[فرمانبردار]] او باشید. اگر [[فرمان]] حرکت داد، روان شوید و اگر [[دستور]] داد که بمانید؛ بمانید، چرا که [[اقدام]] و درنگ او جز به [[فرمان]] من نیست. شما را در داشتن و بهره‌مندی از او بر خود برگزیدم، برای [[خیرخواهی]] نسبت به شما و سرسختی بر دشمنتان. [[خداوند]] با [[هدایت]] نگاهتان دارد و با [[تقوا]] مقاومتان سازد و به آنچه [[دوست]] می‌دارد و می‌پسندد، ما و شما را [[توفیق]] دهد. [[سلام]] و [[رحمت]] و [[برکات]] [[خدا]] بر شما باد!"<ref>{{متن حدیث|الأمالی للمفید عن هشام بن محمد: قَدمَ أمیرُ المُؤمِنینَ {{ع}} أمامَهُ‌ [أی مالِک‌] کتاباً إلی‌ أهلِ مِصرَ: بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیمِ، سَلامٌ عَلَیکم، فَإِنی أحمَدُ إلَیکمُ اللهَ الذی لا إلهَ إلاهُوَ، وأسأَلُهُ الصلاةَ عَلی‌ نَبِیهِ مُحَمدٍ وآلِهِ، وإنی قَد بَعَثتُ إلَیکم عَبداً مِن عِبادِ اللهِ، لا ینامُ أیامَ الخَوفِ، ولا ینکلُ عَنِ الأَعداءِ حِذارَ الدوائِرِ، مِن أشَد عَبیدِ اللهِ بَأساً، وأکرَمِهِم حَسَباً، أضَر عَلَی الفُجارِ مِن حَریقِ النارِ، وأبعَدَ الناسَ مِن دَنَسٍ أو عارٍ، وهُوَ مالِک بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ، لا نابِی الضرسِ، ولا کلیلُ الحَد، حَلیمٌ فِی الحَذَرِ، رَزینٌ فِی الحَربِ، ذو رَأی أصیلٍ، وصَبرٍ جَمیلٍ؛ فَاسمَعوا لَهُ، وأطیعوا أمرَهُ، فَإن أمَرَکم بالنفیرِ فَانفِروا، وإن أمَرَکم أن تُقیموا فَأقیموا؛ فَإِنهُ لا یقدِمُ ولا یحجِمُ إلابِأَمری، فَقَد آثَرتُکم بِهِ عَلی‌ نَفسی؛ نَصیحَةً لَکم، وشِدةَ شَکیمَةٍ عَلی‌ عَدُوکم، عَصَمَکمُ اللهُ بِالهُدی‌، وثَبتَکم بِالتقوی‌، ووَفقَنا وإیاکم لِما یحِب ویرضی‌. وَالسلامُ عَلَیکم ورَحمَةُ اللهِ وبَرَکاتُهُ}} (الأمالی، مفید، ص ۸۱، ح ۴).</ref>.
==[[نیرنگ]] [[معاویه]] در کشتن مالک اشتر==
== [[نیرنگ]] [[معاویه]] در کشتن مالک اشتر ==
* [[تاریخ الطبری‌ (کتاب)|تاریخ الطبری‌]]- به [[نقل]] از [[یزید]] بن ظبیان [[همدانی]]-: [[معاویه]] کسی را در پی "جایستار"، از مالیات‌پردازان، فرستاد و به وی گفت: مالک، استاندار [[مصر]] شده است. اگر او را از بین ببری، تا زنده‌ای از [[مالیات]] معافی. پس هر نقشه‌ای می‌توانی بکش. جایستار بیرون رفت تا به قلزم رسید و آنجا ماند. مالک از [[عراق]] به سوی [[مصر]] رهسپار شد. چون به قلزم رسید، جایستار به استقبال او شتافت و گفت: این [[خانه]]، این طعام واین هم علوفه. من هم مردی از خراج‌دِهانم. مالک نزد او فرود آمد. دهقان برای او و مرکبش [[غذا]] و علوفه آورد. چون [[غذا]] خورد، شربتی از عسل برایش آورد که آن را زهر داده بود و به مالک خوراند. چون مالک نوشید، [[جان]] داد. [[معاویه]] رو به [[مردم]] [[شام]] کرده، می‌گفت: [[علی]]، مالک اشتر را به سوی [[مصر]] روانه کرده است. [[دعا]] کنید که [[خدا]] [[شر]] او را از شما برگردانَد. [[مردم]] هر روز مالک را [[نفرین]] می‌کردند. تا آنکه مردی که مالک را شربت زهرآلود داده بود، نزد [[معاویه]] آمد و خبر [[مرگ]] مالک را داد. [[معاویه]] در بین [[مردم]] به سخن ایستاد و [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا کرد و گفت: اما بعد؛ [[علی بن ابی طالب]]، دو دستِ راست داشت، یکی در [[جنگ صفین]] [[قطع]] شد- مقصودش [[عمار یاسر]] بود- و دیگری امروز- و مقصودش مالک اشتر بود-<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۹۵.</ref>.
* [[تاریخ الطبری‌ (کتاب)|تاریخ الطبری‌]]- به [[نقل]] از [[یزید]] بن ظبیان [[همدانی]]-: [[معاویه]] کسی را در پی "جایستار"، از مالیات‌پردازان، فرستاد و به وی گفت: مالک، استاندار [[مصر]] شده است. اگر او را از بین ببری، تا زنده‌ای از [[مالیات]] معافی. پس هر نقشه‌ای می‌توانی بکش. جایستار بیرون رفت تا به قلزم رسید و آنجا ماند. مالک از [[عراق]] به سوی [[مصر]] رهسپار شد. چون به قلزم رسید، جایستار به استقبال او شتافت و گفت: این [[خانه]]، این طعام واین هم علوفه. من هم مردی از خراج‌دِهانم. مالک نزد او فرود آمد. دهقان برای او و مرکبش [[غذا]] و علوفه آورد. چون [[غذا]] خورد، شربتی از عسل برایش آورد که آن را زهر داده بود و به مالک خوراند. چون مالک نوشید، [[جان]] داد. [[معاویه]] رو به [[مردم]] [[شام]] کرده، می‌گفت: [[علی]]، مالک اشتر را به سوی [[مصر]] روانه کرده است. [[دعا]] کنید که [[خدا]] [[شر]] او را از شما برگردانَد. [[مردم]] هر روز مالک را [[نفرین]] می‌کردند. تا آنکه مردی که مالک را شربت زهرآلود داده بود، نزد [[معاویه]] آمد و خبر [[مرگ]] مالک را داد. [[معاویه]] در بین [[مردم]] به سخن ایستاد و [[خدا]] را [[حمد]] و ثنا کرد و گفت: اما بعد؛ [[علی بن ابی طالب]]، دو دستِ راست داشت، یکی در [[جنگ صفین]] [[قطع]] شد- مقصودش [[عمار یاسر]] بود- و دیگری امروز- و مقصودش مالک اشتر بود-<ref>تاریخ الطبری، ج ۵، ص ۹۵.</ref>.
==[[اندوه]] [[امام]]{{ع}}‌==
== [[اندوه]] [[امام]] {{ع}}‌==
* [[تاریخ]] [[الیعقوبی (کتاب)|الیعقوبی]]: چون خبر کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]] و مالک اشتر به [[علی]]{{ع}} رسید، بر [[مرگ]] آن دو به‌شدت نالید و به‌درد آمد و فرمود: "ای مالک! گریه‌کنندگان باید بر همچون تویی بگریند. کجا کسی همانند مالک است؟!"<ref>تاریخ [[الیعقوبی (کتاب)|الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۹۴.</ref>.
* [[تاریخ]] [[الیعقوبی (کتاب)|الیعقوبی]]: چون خبر کشته شدن [[محمد بن ابی بکر]] و مالک اشتر به [[علی]] {{ع}} رسید، بر [[مرگ]] آن دو به‌شدت نالید و به‌درد آمد و فرمود: "ای مالک! گریه‌کنندگان باید بر همچون تویی بگریند. کجا کسی همانند مالک است؟!"<ref>تاریخ [[الیعقوبی (کتاب)|الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۹۴.</ref>.
* [[امام علی]]{{ع}}‌- وقتی خبر درگذشت مالک اشتر را شنید-: مالک، و چه بود مالک؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر کوه بود، کوهی تک بود و اگر صخره بود، سخت و محکم بود؛ به گونه‌ای که سُم هیچ ستوری بر فراز آن نمی‌توانست برسد و هیچ پرنده‌ای بر اوج آن نمی‌توانست بپرد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}}- لَما جاءَهُ نَعی الأَشتَرِ-: مالِک وما مالِک! وَاللهِ، لَو کانَ جَبَلًا لَکانَ فِنداً، ولَو کانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً، لا یرتَقیهِ الحافِرُ، ولا یوفی عَلَیهِ الطائِرُ}} (نهج البلاغة، حکمت ۴۴۳).</ref>.
* [[امام علی]] {{ع}}‌- وقتی خبر درگذشت مالک اشتر را شنید-: مالک، و چه بود مالک؟! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر کوه بود، کوهی تک بود و اگر صخره بود، سخت و محکم بود؛ به گونه‌ای که سُم هیچ ستوری بر فراز آن نمی‌توانست برسد و هیچ پرنده‌ای بر اوج آن نمی‌توانست بپرد<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- لَما جاءَهُ نَعی الأَشتَرِ-: مالِک وما مالِک! وَاللهِ، لَو کانَ جَبَلًا لَکانَ فِنداً، ولَو کانَ حَجَراً لَکانَ صَلداً، لا یرتَقیهِ الحافِرُ، ولا یوفی عَلَیهِ الطائِرُ}} (نهج البلاغة، حکمت ۴۴۳).</ref>.
* [[الغارات‌ (کتاب)|الغارات‌]]- به [[نقل]] از علقمة بن [[قیس]] [[نخعی]]-: پس از [[شهادت مالک اشتر]]، [[علی]]{{ع}} پیوسته [[اندوهگین]] و ناراحت بود، تا آنجا که پنداشتیم اوست که [[مصیبت]] دیده است نه ما. این [[اندوه]]، روزهایی چند از چهره وی آشکار بود<ref>الغارات، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref>.
* [[الغارات‌ (کتاب)|الغارات‌]]- به [[نقل]] از علقمة بن [[قیس]] [[نخعی]]-: پس از [[شهادت مالک اشتر]]، [[علی]] {{ع}} پیوسته [[اندوهگین]] و ناراحت بود، تا آنجا که پنداشتیم اوست که [[مصیبت]] دیده است نه ما. این [[اندوه]]، روزهایی چند از چهره وی آشکار بود<ref>الغارات، ج ۱، ص ۲۶۵.</ref>.
==[[شکست]] [[مردم]] [[عراق]] در پی [[مرگ]] مالک اشتر==
== [[شکست]] [[مردم]] [[عراق]] در پی [[مرگ]] مالک اشتر ==
* [[أنساب الأشراف‌ (کتاب)|أنساب الأشراف‌]]- به [[نقل]] از مدائنی-: نزد [[معاویه]] [به بدی‌][[سخن]] از مالک اشتر به‌میان آمد. مردی از [[قبیله]] نَخَع به کسی که از او یاد کرد، گفت: ساکت باش! همانا [[مرگ]] او [[اهل عراق]] را [[ذلیل]] ساخت، و [[حیات]] او نیز [[شامیان]] را [[ذلیل]] ساخته بود. [[معاویه]] هم [[سکوت]] کرد و چیزی نگفت<ref>أنساب الأشراف، ج ۵، ص ۴۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۳۱.</ref>.
* [[أنساب الأشراف‌ (کتاب)|أنساب الأشراف‌]]- به [[نقل]] از مدائنی-: نزد [[معاویه]] [به بدی‌][[سخن]] از مالک اشتر به‌میان آمد. مردی از [[قبیله]] نَخَع به کسی که از او یاد کرد، گفت: ساکت باش! همانا [[مرگ]] او [[اهل عراق]] را [[ذلیل]] ساخت، و [[حیات]] او نیز [[شامیان]] را [[ذلیل]] ساخته بود. [[معاویه]] هم [[سکوت]] کرد و چیزی نگفت<ref>أنساب الأشراف، ج ۵، ص ۴۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۳۱.</ref>.


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش