پرش به محتوا

صفاریان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[صفاریان در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[صفاریان در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==چگونگی تشکیل دولت صفاریان==
== چگونگی تشکیل دولت صفاریان ==
[[یعقوب بن لیث]] در [[سال ۲۵۳ ق]] دولتی بنیان کرد که با توجه به [[اشتغال]] وی و خاندانش به رویگری، به صفاریان<ref>صفار در لغت به معنای رویگر است.</ref> [[شهرت]] یافت. از آنجا که تأسیس این [[دولت]] با [[شورش‌های خوارج]] در سیستان و [[خراسان]] [[ارتباط]] نزدیکی دارد، لازم است برای آشنایی با چگونگی آن، موضوع را از آن [[شورش‌ها]] دنبال کنیم.  
[[یعقوب بن لیث]] در [[سال ۲۵۳ ق]] دولتی بنیان کرد که با توجه به [[اشتغال]] وی و خاندانش به رویگری، به صفاریان<ref>صفار در لغت به معنای رویگر است.</ref> [[شهرت]] یافت. از آنجا که تأسیس این [[دولت]] با [[شورش‌های خوارج]] در سیستان و [[خراسان]] [[ارتباط]] نزدیکی دارد، لازم است برای آشنایی با چگونگی آن، موضوع را از آن [[شورش‌ها]] دنبال کنیم.  


[[خوارج]] پس از [[مرگ]] [[حمزه]] [[آذرک]] در سیستان به [[غارت]] و [[چپاول]] [[شهرها]] و روستاها پرداختند و به‌تدریج [[موقعیت اجتماعی]] خود را از دست دادند و [[دشمنی]] و [[نفرت]] [[عامه]] را بر [[ضد]] خود برانگیختند<ref>نک: تاریخ سیستان، ص۱۸۰ به بعد.</ref>؛ از این‌رو از [[زمان]] خلافت [[الواثق بالله]] (۲۲۷-۲۳۲ق) [[مردم]] داوطلبانه برای دفع خطر و [[فتنه]] خوارج، دسته‌های [[سازمان]] یافته‌ای به وجود آوردند. این دسته‌ها که مطوعه خوانده می‌شدند<ref>الکامل، ج۷، ص۱۸۴.</ref>، بدون ارتباط با [[خلیفه]] و [[کارگزاران]] وی و به میل خود، گروه‌های مجهز و مسلحی تشکیل دادند و با خوارج که مزاحم [[زندگی]] و موجب [[قتل]] و غارت آنان بودند به نبرد پرداختند. یکی از رؤسای این مطوعه [[صالح بن نصر]] بود که در [[سال ۲۳۷ ق]] به بهانه دفع خوارج، مطوعه و عیاران سیستان را ـ از جمله یعقوب و برادرانش که در این زمان به صحنه [[سیاست]] گام نهاده بودند ـ جمع کرد<ref>الکامل، ج۷، ص۱۸۴.</ref> و بر بُست [[غلبه]] یافت و پس از قتل [[حاکم]] آن دیار و غلبه بر خوارج زرنگ، [[قدرت]] و [[شوکت]] بسیار یافت؛ اما او نیز برخلاف [[عهد]] و [[پیمان]] مطوعه و عیاران، خیلی زود داعیه [[غارتگری]] و [[تجاوز]] یافت و [[نارضایتی]] [[یاران]] خود را فراهم ساخت تا آنجا که عیاران سیستان به [[رهبری]] [[یعقوب بن لیث]]، از غارتگری و تجاوزخویی صالح به [[جان]] آمدند و کارهای او را خلاف [[غیرت]] و [[مردانگی]] دانستند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۹۸. </ref> و با او به [[مخالفت]] برخاستند و او را که گریخته بود، تعقیب کردند و پس از نبردی سخت [[شکست]] دادند و جایش را به درهم بن نصر سپردند. درهم در آغاز، یعقوب و یارانش را استمالت کرد؛ اما چندی بعد، از [[شجاعت]] و [[قدرت]] یعقوب و [[نفوذ]] وی در میان عیاران بیمناک گشت و آهنگ کشتن او کرد و چون یعقوب از قصد وی [[آگاه]] شد، او را کنار زد و خود در [[سال ۲۴۷ ق]] قدرت را به دست گرفت. وی پس از [[جلب حمایت]] مطوعه و عیاران، تمام [[همت]] خود را برای دفع [[خوارج]] به کار گرفت و پس از اهتمام بسیار، سرانجام در [[سال ۲۵۱ ق]] آخرین گروه خوارج به سرکردگی عمار خارجی را از میان برداشت<ref>تاریخ سیستان، ص۱۹۹۔۲۰۰؛ احسن التقاسیم، ص۳۰۶.</ref> و راه را برای جاه‌طلبی‌های خود هموار ساخت.  
[[خوارج]] پس از [[مرگ]] [[حمزه]] [[آذرک]] در سیستان به [[غارت]] و [[چپاول]] [[شهرها]] و روستاها پرداختند و به‌تدریج [[موقعیت اجتماعی]] خود را از دست دادند و [[دشمنی]] و [[نفرت]] [[عامه]] را بر [[ضد]] خود برانگیختند<ref>نک: تاریخ سیستان، ص۱۸۰ به بعد.</ref>؛ از این‌رو از [[زمان]] خلافت [[الواثق بالله]] (۲۲۷-۲۳۲ق) [[مردم]] داوطلبانه برای دفع خطر و [[فتنه]] خوارج، دسته‌های [[سازمان]] یافته‌ای به وجود آوردند. این دسته‌ها که مطوعه خوانده می‌شدند<ref>الکامل، ج۷، ص۱۸۴.</ref>، بدون ارتباط با [[خلیفه]] و [[کارگزاران]] وی و به میل خود، گروه‌های مجهز و مسلحی تشکیل دادند و با خوارج که مزاحم [[زندگی]] و موجب [[قتل]] و غارت آنان بودند به نبرد پرداختند. یکی از رؤسای این مطوعه [[صالح بن نصر]] بود که در [[سال ۲۳۷ ق]] به بهانه دفع خوارج، مطوعه و عیاران سیستان را ـ از جمله یعقوب و برادرانش که در این زمان به صحنه [[سیاست]] گام نهاده بودند ـ جمع کرد<ref>الکامل، ج۷، ص۱۸۴.</ref> و بر بُست [[غلبه]] یافت و پس از قتل [[حاکم]] آن دیار و غلبه بر خوارج زرنگ، [[قدرت]] و [[شوکت]] بسیار یافت؛ اما او نیز برخلاف [[عهد]] و [[پیمان]] مطوعه و عیاران، خیلی زود داعیه [[غارتگری]] و [[تجاوز]] یافت و [[نارضایتی]] [[یاران]] خود را فراهم ساخت تا آنجا که عیاران سیستان به [[رهبری]] [[یعقوب بن لیث]]، از غارتگری و تجاوزخویی صالح به [[جان]] آمدند و کارهای او را خلاف [[غیرت]] و [[مردانگی]] دانستند<ref>تاریخ سیستان، ص۱۹۸. </ref> و با او به [[مخالفت]] برخاستند و او را که گریخته بود، تعقیب کردند و پس از نبردی سخت [[شکست]] دادند و جایش را به درهم بن نصر سپردند. درهم در آغاز، یعقوب و یارانش را استمالت کرد؛ اما چندی بعد، از [[شجاعت]] و [[قدرت]] یعقوب و [[نفوذ]] وی در میان عیاران بیمناک گشت و آهنگ کشتن او کرد و چون یعقوب از قصد وی [[آگاه]] شد، او را کنار زد و خود در [[سال ۲۴۷ ق]] قدرت را به دست گرفت. وی پس از [[جلب حمایت]] مطوعه و عیاران، تمام [[همت]] خود را برای دفع [[خوارج]] به کار گرفت و پس از اهتمام بسیار، سرانجام در [[سال ۲۵۱ ق]] آخرین گروه خوارج به سرکردگی عمار خارجی را از میان برداشت<ref>تاریخ سیستان، ص۱۹۹۔۲۰۰؛ احسن التقاسیم، ص۳۰۶.</ref> و راه را برای جاه‌طلبی‌های خود هموار ساخت.  


==گسترش حکومت صفاریان==
== گسترش حکومت صفاریان ==
یعقوب پس از [[فتح]] بُست آهنگ هرات کرد و بعد از [[تسخیر]] آنجا، پوشنگ و کرمان و [[فارس]] را به قلمرو خود افزود. همزمان با [[فتوحات]] یعقوب، [[امارت]] محمد بن طاهر در [[خراسان]] دچار [[ضعف]] و [[فتور]] گردید؛ به گونه‌ای که [[علویان]]، [[طبرستان]] و [[ری]] را [[تصرف]] کردند و ماوراءالنهر نیز از [[طاعت]] [[طاهریان]] سر فرو پیچید. از این‌رو، یعقوب [[فرصت]] مناسبی به دست آورد تا برای فتح [[نیشابور]] و برانداختن [[دولت]] طاهری برخیزد. به گفته گردیزی، (چون یعقوب نزدیک دروازه نیشابور رسید، محمد بن طاهر به او پیغام داد که اگر به [[فرمان]] [[امیرالمؤمنین]] آمدی، [[عهد]] و منشور عرضه کن تا [[ولایت]] به تو سپارم وگرنه، باز گرد. یعقوب در جواب، [[شمشیر]] از زیر مصلی بیرون آورد و گفت: عهد و لوای من این است»<ref>زین الاخبار، ص۳۰۹.</ref>. آنگاه وارد نیشابور شد و محمد را در بند کرد و [[اموال]] و کسان او را به سیستان فرستاد (۲۵۹ق)<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۹۷-۴۹۸.</ref>. بدین ترتیب، یعقوب بساط دولت طاهریان را که به [[فرمان]] [[خلیفه]] حدود نیم قرن در [[خراسان]] [[امارت]] می‌کردند، برچید و استیلای [[واقعی]] [[عباسیان]] را در [[مشرق]] [[جهان اسلام]] برای همیشه از میان برد و راه را برای [[حکومت‌ها]] و دولت‌هایی چون سامانیان و غزنویان و [[سلجوقیان]] باز کرد که حاصل آن، ایجاد عظیم‌ترین شکاف در تمامیت ارضی [[خلافت عباسی]] و [[استقلال]] نسبی نواحی شرقی آن بود.
یعقوب پس از [[فتح]] بُست آهنگ هرات کرد و بعد از [[تسخیر]] آنجا، پوشنگ و کرمان و [[فارس]] را به قلمرو خود افزود. همزمان با [[فتوحات]] یعقوب، [[امارت]] محمد بن طاهر در [[خراسان]] دچار [[ضعف]] و [[فتور]] گردید؛ به گونه‌ای که [[علویان]]، [[طبرستان]] و [[ری]] را [[تصرف]] کردند و ماوراءالنهر نیز از [[طاعت]] [[طاهریان]] سر فرو پیچید. از این‌رو، یعقوب [[فرصت]] مناسبی به دست آورد تا برای فتح [[نیشابور]] و برانداختن [[دولت]] طاهری برخیزد. به گفته گردیزی، (چون یعقوب نزدیک دروازه نیشابور رسید، محمد بن طاهر به او پیغام داد که اگر به [[فرمان]] [[امیرالمؤمنین]] آمدی، [[عهد]] و منشور عرضه کن تا [[ولایت]] به تو سپارم وگرنه، باز گرد. یعقوب در جواب، [[شمشیر]] از زیر مصلی بیرون آورد و گفت: عهد و لوای من این است»<ref>زین الاخبار، ص۳۰۹.</ref>. آنگاه وارد نیشابور شد و محمد را در بند کرد و [[اموال]] و کسان او را به سیستان فرستاد (۲۵۹ق)<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۹۷-۴۹۸.</ref>. بدین ترتیب، یعقوب بساط دولت طاهریان را که به [[فرمان]] [[خلیفه]] حدود نیم قرن در [[خراسان]] [[امارت]] می‌کردند، برچید و استیلای [[واقعی]] [[عباسیان]] را در [[مشرق]] [[جهان اسلام]] برای همیشه از میان برد و راه را برای [[حکومت‌ها]] و دولت‌هایی چون سامانیان و غزنویان و [[سلجوقیان]] باز کرد که حاصل آن، ایجاد عظیم‌ترین شکاف در تمامیت ارضی [[خلافت عباسی]] و [[استقلال]] نسبی نواحی شرقی آن بود.


خط ۱۳: خط ۱۳:
[[دستگاه خلافت]] در این [[زمان]] به سبب استیلای زنگیان بر بخش‌های مهمی از [[عراق]] و [[خوزستان]] در مخاطره بود و چون امکان هم‌پیمانی یعقوب و سالار زنگ نیز وجود داشت، موفق [[برادر]] خلیفه، پیکی نزد یعقوب فرستاد و شروط وی را پذیرفت<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و او را مطمئن کرد که با او مخالفتی ندارد و از [[اقدام]] خلیفه در [[خلع]] و [[لعن]] وی نیز [[خشنود]] نبوده است. موفق بدین‌گونه یعقوب را با [[خدعه]] و نیزنگ از [[اتحاد]] با [[صاحب الزنج]] بازداشت و [[رضایت]] او را به دست آورد تا جایی که یعقوب در صدد برآمد تا [[معتمد]] را از [[خلافت]] بردارد و موفق را به جای وی بنشاند<ref>زین الاخبار، ص۳۱۱.</ref> و بدین وسیله [[امارت]] استیلای خود را که به [[زور]] [[شمشیر]] به دست آورده بود، به امارت استکفا که از نظر [[عامه]] مشروع‌تر بود، تبدیل کند. بنابراین، نهانی با موفّق مکاتبه کرد و قصد خود را با او در میان نهاد؛ اما موفق خلیفه را از این [[توطئه]] با خبر و یعقوب را همچنان به وعده‌های [[دروغین]] دل‌گرم ساخت<ref>زین الاخبار، ص۳۱۱.</ref> و چون یعقوب، بی‌خبر از این خدعه، برای [[تصرف]] بغداد حرکت کرد، خلیفه به [[تجهیز]] [[لشکر]] پرداخت و برای [[تشویق]] آنان بُردِ [[پیامبر]] را به تن کرد و قضیب منسوب به آن حضرت را به دست گرفت و پیشاپیش لشکر به لعن و [[نفرین]] یعقوب پرداخت. دو [[سپاه]] در [[جمادی]] الآخر ۲۶۲ ق در محلی به نام دَیْرُ العاقُول<ref>محلی میان مدائن و نعمانیه و در پانزده فرسخی بغداد در کنار دجله (نک: معجم البلدان، ج۲، ص۵۹۰). </ref> به هم رسیدند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۰۴-۵۰۵.</ref> و پس از نبردی خونین، یعقوب برای نخستین بار [[شکست]] خورد و سپاهش رو به هزیمت نهاد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۰۰؛ تاریخ سیستان، ص۲۳۲. </ref> و تا واسط و [[خوزستان]] و [[فارس]] عقب نشست<ref>تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ص۲۶۱-۲۷۰.</ref>. با وجود این، یعقوب دیگر بار به جمع آوری و [[تجهیز]] [[سپاه]] پرداخت و در جندی‌شاپور اردو زد و چون [[خلیفه]] هنوز هم از [[تهدید]] و خطر یعقوب بیمناک بود، کس نزد وی فرستاد تا او را [[دلجویی]] کند و به بازگشت [[تشویق]] نماید<ref>الکامل، ج۷، ص۳۲۵. </ref>. یعقوب فرستاده خلیفه را پذیرفت و پس از شنیدن [[پیام]]، پاسخ داد که به خلیفه بگو: من اکنون بیمارم. اگر بمیرم، هر دو از دست یکدیگر آسوده می‌شویم و اگر بمانم، جز [[شمشیر]] میان ما نخواهد بود<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۳۲۵.</ref>. فرستاده بازگشت و اندکی بعد یعقوب در [[شوال]] ۲۶۵ ق بدرود [[حیات]] گفت.
[[دستگاه خلافت]] در این [[زمان]] به سبب استیلای زنگیان بر بخش‌های مهمی از [[عراق]] و [[خوزستان]] در مخاطره بود و چون امکان هم‌پیمانی یعقوب و سالار زنگ نیز وجود داشت، موفق [[برادر]] خلیفه، پیکی نزد یعقوب فرستاد و شروط وی را پذیرفت<ref>وفیات الاعیان، ج۲، ص۳۱۶.</ref> و او را مطمئن کرد که با او مخالفتی ندارد و از [[اقدام]] خلیفه در [[خلع]] و [[لعن]] وی نیز [[خشنود]] نبوده است. موفق بدین‌گونه یعقوب را با [[خدعه]] و نیزنگ از [[اتحاد]] با [[صاحب الزنج]] بازداشت و [[رضایت]] او را به دست آورد تا جایی که یعقوب در صدد برآمد تا [[معتمد]] را از [[خلافت]] بردارد و موفق را به جای وی بنشاند<ref>زین الاخبار، ص۳۱۱.</ref> و بدین وسیله [[امارت]] استیلای خود را که به [[زور]] [[شمشیر]] به دست آورده بود، به امارت استکفا که از نظر [[عامه]] مشروع‌تر بود، تبدیل کند. بنابراین، نهانی با موفّق مکاتبه کرد و قصد خود را با او در میان نهاد؛ اما موفق خلیفه را از این [[توطئه]] با خبر و یعقوب را همچنان به وعده‌های [[دروغین]] دل‌گرم ساخت<ref>زین الاخبار، ص۳۱۱.</ref> و چون یعقوب، بی‌خبر از این خدعه، برای [[تصرف]] بغداد حرکت کرد، خلیفه به [[تجهیز]] [[لشکر]] پرداخت و برای [[تشویق]] آنان بُردِ [[پیامبر]] را به تن کرد و قضیب منسوب به آن حضرت را به دست گرفت و پیشاپیش لشکر به لعن و [[نفرین]] یعقوب پرداخت. دو [[سپاه]] در [[جمادی]] الآخر ۲۶۲ ق در محلی به نام دَیْرُ العاقُول<ref>محلی میان مدائن و نعمانیه و در پانزده فرسخی بغداد در کنار دجله (نک: معجم البلدان، ج۲، ص۵۹۰). </ref> به هم رسیدند<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۵۰۴-۵۰۵.</ref> و پس از نبردی خونین، یعقوب برای نخستین بار [[شکست]] خورد و سپاهش رو به هزیمت نهاد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۰۰؛ تاریخ سیستان، ص۲۳۲. </ref> و تا واسط و [[خوزستان]] و [[فارس]] عقب نشست<ref>تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، ص۲۶۱-۲۷۰.</ref>. با وجود این، یعقوب دیگر بار به جمع آوری و [[تجهیز]] [[سپاه]] پرداخت و در جندی‌شاپور اردو زد و چون [[خلیفه]] هنوز هم از [[تهدید]] و خطر یعقوب بیمناک بود، کس نزد وی فرستاد تا او را [[دلجویی]] کند و به بازگشت [[تشویق]] نماید<ref>الکامل، ج۷، ص۳۲۵. </ref>. یعقوب فرستاده خلیفه را پذیرفت و پس از شنیدن [[پیام]]، پاسخ داد که به خلیفه بگو: من اکنون بیمارم. اگر بمیرم، هر دو از دست یکدیگر آسوده می‌شویم و اگر بمانم، جز [[شمشیر]] میان ما نخواهد بود<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۳۲۵.</ref>. فرستاده بازگشت و اندکی بعد یعقوب در [[شوال]] ۲۶۵ ق بدرود [[حیات]] گفت.


==صفاریان پس از یعقوب لیث و سقوط ایشان==
== صفاریان پس از یعقوب لیث و سقوط ایشان ==
پس از یعقوب [[سپاهیان]] او برادرش، [[عمرو بن لیث]]، را به [[امارت]] برداشتند. عمرو در آغاز کار نامه‌ای به [[معتمد]] نوشت و اظهار [[اطاعت]] کرد. خلیفه نیز برای آنکه از [[شر]] او در [[امان]] ماند و بی‌دغدغه بتواند [[فتنه]] زنگیان را فرو نشاند، امارت فارس و سیستان و [[خراسان]] و سند و صاحب شرطگی [[بغداد]] و [[سامرا]] را در برابر سالی بیست میلیون درهم، بدو واگذاشت؛ اما مدتی بعد، چون [[آشوب]] زنگ فرو نشست، خلیفه که از [[جاه‌طلبی]] و قدرت‌نمایی عمرو بیمناک شده بود وی را از امارت خراسان [[عزل]] کرد و [[فرمان]] داد تا او را بر [[منابر]] [[لعن]] و [[نفرین]] کنند<ref>الکامل، ج۷، ص۴۱۴.</ref>. از این‌رو، عمرو به فارس و خوزستان [[لشکر]] کشید و به [[سال ۲۷۱ ق]]. با سپاه موفق [[جنگ]] درانداخت؛ اما سپاهش شکست خورد و او خود به کرمان و سیستان گریخت<ref>الکامل، ج۷، ص۴۱۴.</ref>. با وجود این، مدتی بعد، عمرو [[مقام]] پیشین را به دست آورد و پس از آنکه کار سیستان و خراسان را سامان بخشید، راه فارس در پیش گرفت و [[لشکر]] موفق را در [[استخر]] [[شکست]] داد و بر [[شیراز]] و [[اهواز]] و شوشتر نیز تاخت برد. موفق که چنین دید در صدد دفع [[عمرو]] برآمد، اما [[مرگ]] امانش نداد و در [[سال ۲۷۸ ق]] [[وفات]] یافت و چون [[معتمد]] نیز به فاصله‌ای کوتاه پس از او درگذشت (۲۷۹ق)، کار عمرو بالا گرفت.  
پس از یعقوب [[سپاهیان]] او برادرش، [[عمرو بن لیث]]، را به [[امارت]] برداشتند. عمرو در آغاز کار نامه‌ای به [[معتمد]] نوشت و اظهار [[اطاعت]] کرد. خلیفه نیز برای آنکه از [[شر]] او در [[امان]] ماند و بی‌دغدغه بتواند [[فتنه]] زنگیان را فرو نشاند، امارت فارس و سیستان و [[خراسان]] و سند و صاحب شرطگی [[بغداد]] و [[سامرا]] را در برابر سالی بیست میلیون درهم، بدو واگذاشت؛ اما مدتی بعد، چون [[آشوب]] زنگ فرو نشست، خلیفه که از [[جاه‌طلبی]] و قدرت‌نمایی عمرو بیمناک شده بود وی را از امارت خراسان [[عزل]] کرد و [[فرمان]] داد تا او را بر [[منابر]] [[لعن]] و [[نفرین]] کنند<ref>الکامل، ج۷، ص۴۱۴.</ref>. از این‌رو، عمرو به فارس و خوزستان [[لشکر]] کشید و به [[سال ۲۷۱ ق]]. با سپاه موفق [[جنگ]] درانداخت؛ اما سپاهش شکست خورد و او خود به کرمان و سیستان گریخت<ref>الکامل، ج۷، ص۴۱۴.</ref>. با وجود این، مدتی بعد، عمرو [[مقام]] پیشین را به دست آورد و پس از آنکه کار سیستان و خراسان را سامان بخشید، راه فارس در پیش گرفت و [[لشکر]] موفق را در [[استخر]] [[شکست]] داد و بر [[شیراز]] و [[اهواز]] و شوشتر نیز تاخت برد. موفق که چنین دید در صدد دفع [[عمرو]] برآمد، اما [[مرگ]] امانش نداد و در [[سال ۲۷۸ ق]] [[وفات]] یافت و چون [[معتمد]] نیز به فاصله‌ای کوتاه پس از او درگذشت (۲۷۹ق)، کار عمرو بالا گرفت.  


خط ۲۰: خط ۲۰:
هر چند مرگ زودهنگام یعقوب، او را از آرزوی نابود کردن [[خلافت عباسی]] بازداشت و عمرو بن لیث نیز به سبب بلند پروازی و زیاده‌طلبی کاری از پیش نبرد، اما [[خلفای عباسی]] نیز هیچ‌گاه نتوانستند مجدداً بر سرزمین‌های شرقی [[خلافت]] [[تسلط]] یابند؛ زیرا این صفاریان بودند که راه را برای تأسیس دولت‌های مستقل در [[مشرق]] هموار ساختند و طعم [[استقلال]] و استقلال‌طلبی را به آنان چشانیدند.  
هر چند مرگ زودهنگام یعقوب، او را از آرزوی نابود کردن [[خلافت عباسی]] بازداشت و عمرو بن لیث نیز به سبب بلند پروازی و زیاده‌طلبی کاری از پیش نبرد، اما [[خلفای عباسی]] نیز هیچ‌گاه نتوانستند مجدداً بر سرزمین‌های شرقی [[خلافت]] [[تسلط]] یابند؛ زیرا این صفاریان بودند که راه را برای تأسیس دولت‌های مستقل در [[مشرق]] هموار ساختند و طعم [[استقلال]] و استقلال‌طلبی را به آنان چشانیدند.  


==شاخه‌های دولت صفاریان==
== شاخه‌های دولت صفاریان ==
با آنکه [[دولت صفاری]] با شکست و [[اسارت]] [[عمرو]] از هم پاشید، افراد دیگری از آن [[خاندان]] در دوره‌های بعد حکومت‌های کوچکی به وجود آوردند و در فواصل زمانی گوناگون تا اواخر [[قرن نهم هجری]] در صحنه [[سیاسی]] [[ایران]] باقی ماندند. از این‌رو، خاندان [[صفاری]] را می‌توان به چهار شاخه تقسیم کرد:
با آنکه [[دولت صفاری]] با شکست و [[اسارت]] [[عمرو]] از هم پاشید، افراد دیگری از آن [[خاندان]] در دوره‌های بعد حکومت‌های کوچکی به وجود آوردند و در فواصل زمانی گوناگون تا اواخر [[قرن نهم هجری]] در صحنه [[سیاسی]] [[ایران]] باقی ماندند. از این‌رو، خاندان [[صفاری]] را می‌توان به چهار شاخه تقسیم کرد:
#شاخه اصلی که تا [[غلبه]] سامانیان [[فرمان]] راندند، عبارت‌اند از: [[یعقوب بن لیث صفاری]] (۲۵۲-۲۶۵ق)؛ [[عمرو بن لیث]] (۲۶۵-۲۸۸ق)؛ [[طاهر بن محمد بن عمرو]] (۲۸۸-۲۹۶ق)؛ [[لیث بن علی]] (۲۹۶-۲۹۸ق)؛ [[محمد بن علی بن لیث]] (۲۹۸ - تا استیلای سامانیان).
# شاخه اصلی که تا [[غلبه]] سامانیان [[فرمان]] راندند، عبارت‌اند از: [[یعقوب بن لیث صفاری]] (۲۵۲-۲۶۵ق)؛ [[عمرو بن لیث]] (۲۶۵-۲۸۸ق)؛ [[طاهر بن محمد بن عمرو]] (۲۸۸-۲۹۶ق)؛ [[لیث بن علی]] (۲۹۶-۲۹۸ق)؛ [[محمد بن علی بن لیث]] (۲۹۸ - تا استیلای سامانیان).
#شاخه‌ای که از [[سال ۲۹۹ ق]]. تا پایان [[حکومت]] غزنویان [[حکمرانی]] کردند و از [[امارت]] [[عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو]] به سال ۲۹۹ ق. آغاز شد و تا حکومت نصر بن احمد در دوره [[سلطنت]] مودود غزنوی به سال ۴۴۰ ق. ادامه یافت.
# شاخه‌ای که از [[سال ۲۹۹ ق]]. تا پایان [[حکومت]] غزنویان [[حکمرانی]] کردند و از [[امارت]] [[عمرو بن یعقوب بن محمد بن عمرو]] به سال ۲۹۹ ق. آغاز شد و تا حکومت نصر بن احمد در دوره [[سلطنت]] مودود غزنوی به سال ۴۴۰ ق. ادامه یافت.
#شعبه‌ای که از دوره [[سلجوقیان]] تا استیلای [[مغول]]، حکومت را در سیستان به دست داشتند و با امارت بهاءالدوله [[طاهر بن نصر]] به سال ۴۶۵ آغاز شد و تا حکومت تاج الدین نصر به سال ۶۱۸ ادامه یافت.
# شعبه‌ای که از دوره [[سلجوقیان]] تا استیلای [[مغول]]، حکومت را در سیستان به دست داشتند و با امارت بهاءالدوله [[طاهر بن نصر]] به سال ۴۶۵ آغاز شد و تا حکومت تاج الدین نصر به سال ۶۱۸ ادامه یافت.
#شاخه‌ای که تحت فرمان [[سلاطین]] مغول از سال ۶۱۸ ق. تا سال ۸۸۵ ق حکومت کردند. این دوره از امارت صفاریان با حکومت رکن الدین ابومنصور در سال ۶۱۸ ق آغاز شد و به حکومت [[شمس]] الدین محمد به سال ۸۸۵ ق. انجامید<ref>نک: سلسله‌های اسلامی، ص۱۶۲-۱۶۴؛ لین پول، استانلی و دیگران، تاریخ دولت‌های اسلامی و خاندان‌های حکومت‌گر، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص۱۲۸.</ref>
# شاخه‌ای که تحت فرمان [[سلاطین]] مغول از سال ۶۱۸ ق. تا سال ۸۸۵ ق حکومت کردند. این دوره از امارت صفاریان با حکومت رکن الدین ابومنصور در سال ۶۱۸ ق آغاز شد و به حکومت [[شمس]] الدین محمد به سال ۸۸۵ ق. انجامید<ref>نک: سلسله‌های اسلامی، ص۱۶۲-۱۶۴؛ لین پول، استانلی و دیگران، تاریخ دولت‌های اسلامی و خاندان‌های حکومت‌گر، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص۱۲۸.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش