پرش به محتوا

عامر بن واثله کنانی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عامر بن واثله کنانی در تاریخ اسلامی]] - [[عامر بن واثله کنانی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عامر بن واثله کنانی در تاریخ اسلامی]] - [[عامر بن واثله کنانی در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
عامر [[فرزند]] [[واثله بن عبدالله بن عمیر]] معروف به کنیه‌اش [[ابوطفیل]] از [[قبیله]] [[کنانه]] و [[صحابی]] بزرگوار [[رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران باوفا]] و یکی از [[بهترین]] [[موالیان]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود.
عامر [[فرزند]] [[واثله بن عبدالله بن عمیر]] معروف به کنیه‌اش [[ابوطفیل]] از [[قبیله]] [[کنانه]] و [[صحابی]] بزرگوار [[رسول خدا]] {{صل}} و از [[یاران باوفا]] و یکی از [[بهترین]] [[موالیان]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} بود.


عامر، در [[سال دوم هجری]] مقارن با [[جنگ احد]] متولد شد و هشت سال از [[حیات]] پربرکت [[رسول خدا]]{{صل}} را [[درک]] نمود. بعد ساکن [[کوفه]] شد و از آنجا به [[مکه]] رفت و سکنا گزید، و در زمره [[اصحاب حضرت علی]]{{ع}} درآمد و در همه جنگ‌های آن [[حضرت]] شرکت جست و سرانجام در سال ۱۰۰ و به قولی ۱۱۰ [[هجری]] در زمان [[امام محمد باقر]]{{ع}} بدرود [[حیات]] گفت. او آخرین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} بود که چشم از [[جهان]] فرو بست<ref>ر.ک: تاریخ بغداد، ج۱، ص، ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج۳، ص۹۶؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۴۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۸؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۷۱.</ref>.
عامر، در [[سال دوم هجری]] مقارن با [[جنگ احد]] متولد شد و هشت سال از [[حیات]] پربرکت [[رسول خدا]] {{صل}} را [[درک]] نمود. بعد ساکن [[کوفه]] شد و از آنجا به [[مکه]] رفت و سکنا گزید، و در زمره [[اصحاب حضرت علی]] {{ع}} درآمد و در همه جنگ‌های آن [[حضرت]] شرکت جست و سرانجام در سال ۱۰۰ و به قولی ۱۱۰ [[هجری]] در زمان [[امام محمد باقر]] {{ع}} بدرود [[حیات]] گفت. او آخرین [[صحابی پیامبر]] {{صل}} بود که چشم از [[جهان]] فرو بست<ref>ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱، ص، ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج۳، ص۹۶؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۴۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۸؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۷۱.</ref>.


خود در این باره می‌گوید: "از کسانی که چشمشان به [[جمال]] [[نورانی]] [[پیامبر]]{{صل}} روشن شده باشد، کسی جز من در روی [[زمین]] باقی نمانده است"<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۳-۸۰۴.</ref>
خود در این باره می‌گوید: "از کسانی که چشمشان به [[جمال]] [[نورانی]] [[پیامبر]] {{صل}} روشن شده باشد، کسی جز من در روی [[زمین]] باقی نمانده است"<ref>قاموس الرجال، ج۵، ص۱۹۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۳-۸۰۴.</ref>


==[[ابوطفیل]] [[راوی]] [[احادیث معتبر]] و معروف==
== [[ابوطفیل]] [[راوی]] [[احادیث معتبر]] و معروف ==
[[ابوطفیل]] علاوه بر این که از [[یاران]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} بود، روایاتی که از نظر ما [[شیعه امامیه]] که اهمیت بسیار فوق العاده‌ای دارد را [[نقل]] کرده است: از جمله [[حدیث معتبر]] و پُر اهمیت [[ثقلین]]، که [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "[[قرآن]] و [[اهل‌بیت]] من دو ثقل و گوهر گرانبها در میان [[امت]] قرار دارند و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در [[قیامت]] کنار [[حوض]] بر من وارد شوند"، و... و از جمله [[روایات]] مهمی که [[ابوطفیل]] از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[نقل]] کرده است [[حدیث غدیر خم]] است که [[رسول خدا]]{{صل}} [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[خلافت]] و [[جانشینی]] خود در [[حجة الوداع]] در [[غدیر خم]] معرفی فرمودند، که در [[حدیث]] ذیل متن یکی از [[روایات]] [[ابوطفیل]] را خواهیم آورد و از جمله روایاتی که [[ابوطفیل]] [[نقل]] کرده داستان [[بیعت]] [[ابن ملجم مرادی]] است که از [[اخبار غیبی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} است که در شرح حال [[عبدالرحمان بن ملجم]] مرادی در همین اثر خواهد آمد.
[[ابوطفیل]] علاوه بر این که از [[یاران]] [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} بود، روایاتی که از نظر ما [[شیعه امامیه]] که اهمیت بسیار فوق العاده‌ای دارد را [[نقل]] کرده است: از جمله [[حدیث معتبر]] و پُر اهمیت [[ثقلین]]، که [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرمود: "[[قرآن]] و [[اهل‌بیت]] من دو ثقل و گوهر گرانبها در میان [[امت]] قرار دارند و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در [[قیامت]] کنار [[حوض]] بر من وارد شوند"، و... و از جمله [[روایات]] مهمی که [[ابوطفیل]] از [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[نقل]] کرده است [[حدیث غدیر خم]] است که [[رسول خدا]] {{صل}} [[حضرت علی]] {{ع}} را به [[خلافت]] و [[جانشینی]] خود در [[حجة الوداع]] در [[غدیر خم]] معرفی فرمودند، که در [[حدیث]] ذیل متن یکی از [[روایات]] [[ابوطفیل]] را خواهیم آورد و از جمله روایاتی که [[ابوطفیل]] [[نقل]] کرده داستان [[بیعت]] [[ابن ملجم مرادی]] است که از [[اخبار غیبی]] [[امیرمؤمنان]] {{ع}} است که در شرح حال [[عبدالرحمان بن ملجم]] مرادی در همین اثر خواهد آمد.


اینک متن [[حدیث غدیر]] و [[ثقلین]]: [[ابوطفیل]] [[حدیث غدیر]] که در ضمن آن موضوع [[ثقلین]] آمده را چنین [[نقل]] کرده که گفت: [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[غدیر خم]] در [[حجة الوداع]] برای مردمی که از [[حج]] باز می‌گشتند، خطبۀ مفصلی خواند و در آن [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود معرفی کرد و فرمود: "ای [[مردم]]، هر کس را من مولای اویم، همانا [[علی]] مولای اوست، و آن همین [[علی]] است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا}}</ref>
اینک متن [[حدیث غدیر]] و [[ثقلین]]: [[ابوطفیل]] [[حدیث غدیر]] که در ضمن آن موضوع [[ثقلین]] آمده را چنین [[نقل]] کرده که گفت: [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[غدیر خم]] در [[حجة الوداع]] برای مردمی که از [[حج]] باز می‌گشتند، خطبۀ مفصلی خواند و در آن [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را به عنوان [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود معرفی کرد و فرمود: "ای [[مردم]]، هر کس را من مولای اویم، همانا [[علی]] مولای اوست، و آن همین [[علی]] است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا}}</ref>


سپس [[حضرت]] با دست خود، [[دست]] [[علی]]{{ع}} را گرفت و بالا برد به طوری که زیر بغل [[پیامبر]]{{صل}} و [[علی]]{{ع}} دیده شد، در این موقع فرمود: "بارالها، هر کس [[علی]] را [[دوست]] دارد، تو او را [[دوست]] بدار، و هر کس او را [[دشمن]] بدارد، تو او را [[دشمن]] بدار؛ خداوندا، [[یاری]] کن کسی که [[علی]] را [[یاری]] کند، و [[خوار]] کن کسی که [[علی]] را [[خوار]] کند...<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ...}}</ref>.
سپس [[حضرت]] با دست خود، [[دست]] [[علی]] {{ع}} را گرفت و بالا برد به طوری که زیر بغل [[پیامبر]] {{صل}} و [[علی]] {{ع}} دیده شد، در این موقع فرمود: "بارالها، هر کس [[علی]] را [[دوست]] دارد، تو او را [[دوست]] بدار، و هر کس او را [[دشمن]] بدارد، تو او را [[دشمن]] بدار؛ خداوندا، [[یاری]] کن کسی که [[علی]] را [[یاری]] کند، و [[خوار]] کن کسی که [[علی]] را [[خوار]] کند...<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ...}}</ref>.


بعد [[رسول خدا]]{{صل}} ادامه داد تا آنجا که فرمود: [[آگاه]] باشید، و همانا فردای [[قیامت]] - که در [[حوض]] بر من وارد می‌شوید -، از شما سؤال خواهم کرد، با این عزیزانی که [[خدا]] را بر [[عزت]] و اهمیّت آنان [[گواه]] گرفتم، چه کردید؟ - شما با این دو گوهر پرارزش پس از من چگونه عمل نمودید؟ - بنابراین مراقب باشید و بنگرید با این دو ثقل و دو گوهر پرارزش که به عنوان [[جانشین]] خود قرار دادم، چگونه [[رفتار]] خواهید کرد تا مرا [[ملاقات]] نمایید.<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي}}</ref>
بعد [[رسول خدا]] {{صل}} ادامه داد تا آنجا که فرمود: [[آگاه]] باشید، و همانا فردای [[قیامت]] - که در [[حوض]] بر من وارد می‌شوید -، از شما سؤال خواهم کرد، با این عزیزانی که [[خدا]] را بر [[عزت]] و اهمیّت آنان [[گواه]] گرفتم، چه کردید؟ - شما با این دو گوهر پرارزش پس از من چگونه عمل نمودید؟ - بنابراین مراقب باشید و بنگرید با این دو ثقل و دو گوهر پرارزش که به عنوان [[جانشین]] خود قرار دادم، چگونه [[رفتار]] خواهید کرد تا مرا [[ملاقات]] نمایید.<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي}}</ref>


بعضی از حاضران پرسیدند: ای [[رسول خدا]]، این دو ثقل و دو گوهر گران‌بها کیستند؟ فرمود: "اما [[ثقل اکبر]]، [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] ([[قرآن]]) است که وسیله‌ای است از طرف [[خدا]] در دست من و از من در دستان شما، بنابراین یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر به دست شماست و این [[کتاب خدا]]، [[علم گذشته]] [[دنیا]] و [[علم]] آیندۀ آن تا [[روز قیامت]] را در بر دارد؛ و اما [[ثقل اصغر]]، همان حلیف و ملازم [[قرآن]] است که او [[علی بن ابی طالب]] و [[عترت]] من است و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند"<ref>ر.ک: خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵- ۶۶. حدیث ثقلین به طور متواتر از طرف شیعه و اهل سنت نقل شده است. رجوع شود به: مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۱۷؛ مناقب ابن مغازلی شافعی، ص۲۳۵؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۲- ۶۶۳، ح۳۷۸۶؛ مصابیح السنة، ج۴، ص۱۸۵، ح۴۸۰۰؛ خصائص نسائی، ص۲۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۳۶؛ تفسیر خوارزمی، ج۸، ص۱۶۳؛ الفصول المائة فی حیاة ابی الائمة علی{{ع}}، ج۱، ص۵۵۸ و ج۱، ص۶۴۰–۶۸۹.</ref>.
بعضی از حاضران پرسیدند: ای [[رسول خدا]]، این دو ثقل و دو گوهر گران‌بها کیستند؟ فرمود: "اما [[ثقل اکبر]]، [[کتاب]] [[خدای عزوجل]] ([[قرآن]]) است که وسیله‌ای است از طرف [[خدا]] در دست من و از من در دستان شما، بنابراین یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر به دست شماست و این [[کتاب خدا]]، [[علم گذشته]] [[دنیا]] و [[علم]] آیندۀ آن تا [[روز قیامت]] را در بر دارد؛ و اما [[ثقل اصغر]]، همان حلیف و ملازم [[قرآن]] است که او [[علی بن ابی طالب]] و [[عترت]] من است و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند"<ref>ر. ک: خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵- ۶۶. حدیث ثقلین به طور متواتر از طرف شیعه و اهل سنت نقل شده است. رجوع شود به: مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۱۷؛ مناقب ابن مغازلی شافعی، ص۲۳۵؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۲- ۶۶۳، ح۳۷۸۶؛ مصابیح السنة، ج۴، ص۱۸۵، ح۴۸۰۰؛ خصائص نسائی، ص۲۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۳۶؛ تفسیر خوارزمی، ج۸، ص۱۶۳؛ الفصول المائة فی حیاة ابی الائمة علی {{ع}}، ج۱، ص۵۵۸ و ج۱، ص۶۴۰–۶۸۹.</ref>.


شخصی به نام [[معروف بن خرّبوذ]] می‌گوید: من این [[حدیث]] را به [[امام باقر]]{{ع}} عرضه داشتم. [[حضرت]] فرمود: "[[ابوطفیل]] راست گفته است، من این [[حدیث]] را در [[کتاب علی]]{{ع}} یافتم"<ref>خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵-۶۶.</ref>.
شخصی به نام [[معروف بن خرّبوذ]] می‌گوید: من این [[حدیث]] را به [[امام باقر]] {{ع}} عرضه داشتم. [[حضرت]] فرمود: "[[ابوطفیل]] راست گفته است، من این [[حدیث]] را در [[کتاب علی]] {{ع}} یافتم"<ref>خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵-۶۶.</ref>.


آری، [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} برای آنکه پس از خود [[امت]] او بدون [[پیشوا]] و [[امام]] نباشند، به طور مکرر [[حضرت علی]]{{ع}} را به [[جانشینی]] خود نزد [[مردم]] معرفی کرد و در آخرین حجی که آورد ([[حجة الوداع]]) باز هم [[مردم]] را در گرمای سوزان [[سرزمین]] [[حجاز]] در [[غدیر خم]] جمع کردند و پس از ادای [[نماز ظهر]]، در میان آنان خطبه‌ای – که مختصری از آن قبلاً گذشت – برای [[مردم]] خواندند و [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} را به عنوان [[ثقل اصغر]] و ملازم و هم‌ردیف [[قرآن]] قرار دادند و به [[مردم]] [[اطاعت]] از او را سفارش نمودند. اما هیهات که هنوز جنازه [[پیامبر]]{{صل}} روی [[زمین]] بود، سفارش‌های آن [[حضرت]] را نادیده گرفتند و [[حضرت علی]]{{ع}} را [[خانه‌نشین]] کردند، و مضی ما مضی.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۵-۸۰۶.</ref>
آری، [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} برای آنکه پس از خود [[امت]] او بدون [[پیشوا]] و [[امام]] نباشند، به طور مکرر [[حضرت علی]] {{ع}} را به [[جانشینی]] خود نزد [[مردم]] معرفی کرد و در آخرین حجی که آورد ([[حجة الوداع]]) باز هم [[مردم]] را در گرمای سوزان [[سرزمین]] [[حجاز]] در [[غدیر خم]] جمع کردند و پس از ادای [[نماز ظهر]]، در میان آنان خطبه‌ای – که مختصری از آن قبلاً گذشت – برای [[مردم]] خواندند و [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} را به عنوان [[ثقل اصغر]] و ملازم و هم‌ردیف [[قرآن]] قرار دادند و به [[مردم]] [[اطاعت]] از او را سفارش نمودند. اما هیهات که هنوز جنازه [[پیامبر]] {{صل}} روی [[زمین]] بود، سفارش‌های آن [[حضرت]] را نادیده گرفتند و [[حضرت علی]] {{ع}} را [[خانه‌نشین]] کردند، و مضی ما مضی.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۵-۸۰۶.</ref>


==[[ابوطفیل]] در [[جنگ جمل]] و [[نقل]] [[خبر غیبی]] از [[علی]]{{ع}}==
== [[ابوطفیل]] در [[جنگ جمل]] و [[نقل]] [[خبر غیبی]] از [[علی]] {{ع}} ==
[[ابوطفیل]] در مسیر حرکت به سوی [[بصره]] برای دفع [[فتنه]] [[ناکثین]] و [[سپاه]] [[جمل]] باز هم یک خبر مهم [[غیبی]] از مولایش [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[روایت]] کرده است، او می‌گوید: در مسیر حرکت [[امیرالمؤمنین]]، [[علی]]{{ع}} از [[مدینه]] به [[بصره]] برای دفع [[فتنه]] [[ناکثین]] هنگامی که به [[ذی قار]] رسیدند، خطاب به [[یاران]] و همراهان فرمودند: "به زودی از جانب [[کوفه]] [[دوازده]] هزار و یک مرد به [[یاری]] شما می‌آیند".
[[ابوطفیل]] در مسیر حرکت به سوی [[بصره]] برای دفع [[فتنه]] [[ناکثین]] و [[سپاه]] [[جمل]] باز هم یک خبر مهم [[غیبی]] از مولایش [[امیرمؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] کرده است، او می‌گوید: در مسیر حرکت [[امیرالمؤمنین]]، [[علی]] {{ع}} از [[مدینه]] به [[بصره]] برای دفع [[فتنه]] [[ناکثین]] هنگامی که به [[ذی قار]] رسیدند، خطاب به [[یاران]] و همراهان فرمودند: "به زودی از جانب [[کوفه]] [[دوازده]] هزار و یک مرد به [[یاری]] شما می‌آیند".


[[ابوطفیل]] می‌گوید: من هنگامی که این [[خبر غیبی]] و [[مکاشفه]] را از زبان [[حضرت امیر]]{{ع}} شنیدم از روی دقت و کنجکاوی روی تپه‌ای در [[ذی قار]] نشسته و [[منتظر]] ورود و شمارش دقیق افراد [[کوفی]] ماندم. به [[خدا]] قسم، آنان را یکی یکی برشمردم، همان عددی که [[حضرت علی]]{{ع}} فرموده بود نه یک تن کمتر بود و نه یک تن افزون<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰.</ref>.
[[ابوطفیل]] می‌گوید: من هنگامی که این [[خبر غیبی]] و [[مکاشفه]] را از زبان [[حضرت امیر]] {{ع}} شنیدم از روی دقت و کنجکاوی روی تپه‌ای در [[ذی قار]] نشسته و [[منتظر]] ورود و شمارش دقیق افراد [[کوفی]] ماندم. به [[خدا]] قسم، آنان را یکی یکی برشمردم، همان عددی که [[حضرت علی]] {{ع}} فرموده بود نه یک تن کمتر بود و نه یک تن افزون<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰.</ref>.


اگرچه در [[تاریخ]] راجع به حضور [[ابوطفیل]] در [[جنگ جمل]] خبری نیامده است، اما از این [[نقل]] [[خبر غیبی]]، به خوبی استفاده می‌شود که او در [[جنگ جمل]] حضور داشته است، اما خبر دیگری از تلاش او در [[جهاد]] در رکاب [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیامده است.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۶-۸۰۷.</ref>
اگرچه در [[تاریخ]] راجع به حضور [[ابوطفیل]] در [[جنگ جمل]] خبری نیامده است، اما از این [[نقل]] [[خبر غیبی]]، به خوبی استفاده می‌شود که او در [[جنگ جمل]] حضور داشته است، اما خبر دیگری از تلاش او در [[جهاد]] در رکاب [[امیرمؤمنان]] {{ع}} نیامده است.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۶-۸۰۷.</ref>


==[[ابوطفیل]] در [[جنگ صفین]]==
== [[ابوطفیل]] در [[جنگ صفین]] ==
وی از کسانی است که در [[صفین]] و [[جنگ]] با [[شامیان]] همۀ [[رشادت]] و [[دلیری]] خویش را به کار گرفت و موقعی که [[احساس]] کرد نیروهای عراقی تحلیل رفته و [[سستی]] از خود نشان می‌دهند، و جمعی از سران [[یاران امام]]{{ع}} به [[شهادت]] رسیده‌اند اشعاری در تهییج نیروهای خودی بر ضد [[معاویه]] سرود. و در یکی از همان روزها، [[جنگ]] [[سختی]] علیه [[سپاه]] [[دشمن]] ترتیب داد و او ساعاتی پس از یک [[هجوم]] شکننده، نزد [[حضرت]] بازگشت و عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، شما به ما خبر دادید که شریف‌ترین نوع [[مرگ]]، [[شهادت در راه خدا]] و پربهره‌ترین [[کارها]]، [[صبر]] و [[پایداری]] است؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، ما در میدان [[نبرد]]، چنان [[صبر]] و [[پایداری]] کردیم که گروهی از ما، کشته شدند، کشتگان ما [[شهید]] و زندگان ما سعادتمندند، بازماندگان و بقایای ما، [[انتقام]] [[خون]] کشتگان خود را از [[دشمن]] می‌گیرند، اگرچه در این روز صفوف یک پارچه ما به هم ریخته و توان [[نظامیان]] تحلیل رفته و برگزیدگان ما از میان رفته‌اند و [[ضعیف]] و [[ناتوانان]] مانده‌اند، اما ما [[دینی]] داریم که دستخوش [[هوس‌ها]] نمی‌شود و [[ایمانی]] داریم که هرگز دچار [[شک]] و [[شبهه]] نمی‌گردد<ref>{{عربی|يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ نَبَّأْتَنَا أَنَّ أَشْرَفَ الْقَتْلِ الشَّهَادَةُ وَ أَحْظَى الْأَمْرِ الصَّبْرُ...}}وقعة صفین، ص۳۱۰.</ref>.
وی از کسانی است که در [[صفین]] و [[جنگ]] با [[شامیان]] همۀ [[رشادت]] و [[دلیری]] خویش را به کار گرفت و موقعی که [[احساس]] کرد نیروهای عراقی تحلیل رفته و [[سستی]] از خود نشان می‌دهند، و جمعی از سران [[یاران امام]] {{ع}} به [[شهادت]] رسیده‌اند اشعاری در تهییج نیروهای خودی بر ضد [[معاویه]] سرود. و در یکی از همان روزها، [[جنگ]] [[سختی]] علیه [[سپاه]] [[دشمن]] ترتیب داد و او ساعاتی پس از یک [[هجوم]] شکننده، نزد [[حضرت]] بازگشت و عرض کرد: ای [[امیرمؤمنان]]، شما به ما خبر دادید که شریف‌ترین نوع [[مرگ]]، [[شهادت در راه خدا]] و پربهره‌ترین [[کارها]]، [[صبر]] و [[پایداری]] است؛ به [[خدا]] [[سوگند]]، ما در میدان [[نبرد]]، چنان [[صبر]] و [[پایداری]] کردیم که گروهی از ما، کشته شدند، کشتگان ما [[شهید]] و زندگان ما سعادتمندند، بازماندگان و بقایای ما، [[انتقام]] [[خون]] کشتگان خود را از [[دشمن]] می‌گیرند، اگرچه در این روز صفوف یک پارچه ما به هم ریخته و توان [[نظامیان]] تحلیل رفته و برگزیدگان ما از میان رفته‌اند و [[ضعیف]] و [[ناتوانان]] مانده‌اند، اما ما [[دینی]] داریم که دستخوش [[هوس‌ها]] نمی‌شود و [[ایمانی]] داریم که هرگز دچار [[شک]] و [[شبهه]] نمی‌گردد<ref>{{عربی|يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ نَبَّأْتَنَا أَنَّ أَشْرَفَ الْقَتْلِ الشَّهَادَةُ وَ أَحْظَى الْأَمْرِ الصَّبْرُ...}}وقعة صفین، ص۳۱۰.</ref>.


[[ابوطفیل]] با این سخنان دلگرم ‌کننده بر ادامه [[نبرد]] با [[شامیان]] تأکید [[مجدد]] نمود و [[سپاهیان]] عراقی را در ادامه نبرد با [[شامیان]] تهییج کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۷-۸۰۸.</ref>.
[[ابوطفیل]] با این سخنان دلگرم ‌کننده بر ادامه [[نبرد]] با [[شامیان]] تأکید [[مجدد]] نمود و [[سپاهیان]] عراقی را در ادامه نبرد با [[شامیان]] تهییج کرد<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۷-۸۰۸.</ref>.


==پاسخ [[ابوطفیل]] به [[دشنام]] [[عمرو عاص]] و [[مروان]]==
== پاسخ [[ابوطفیل]] به [[دشنام]] [[عمرو عاص]] و [[مروان]] ==
[[ابوطفیل]] نه تنها [[دشمن]] را با نیروی بازوان و دلاوری‌های اعجاب‌انگیز خود ضربه می‌زد بلکه از طریق سروده‌های حماسی خود [[سپاهیان]] [[عراق]] را بر ضد [[لشکریان]] [[معاویه]] تهییج می‌نمود و در مناسبت‌های مختلف با اشعار خود کمر [[دشمن]] را [[درهم]] می‌شکست، و روحیۀ آنها را سخت تحت تأثیر قرار می‌داد؛ تا جایی که [[عمرو عاص]] و [[مروان بن حکم]] از شدت [[ناراحتی]] لب به [[ناسزا]] گشودند و [[ابوطفیل]] را مورد شتم و [[دشنام]] قرار دادند، چون این خبر به اطلاع وی رسید چند بیتی در پاسخ [[دشنام]] آنان سرود<ref>وقعة صفین، ص۳۱۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۸.</ref>
[[ابوطفیل]] نه تنها [[دشمن]] را با نیروی بازوان و دلاوری‌های اعجاب‌انگیز خود ضربه می‌زد بلکه از طریق سروده‌های حماسی خود [[سپاهیان]] [[عراق]] را بر ضد [[لشکریان]] [[معاویه]] تهییج می‌نمود و در مناسبت‌های مختلف با اشعار خود کمر [[دشمن]] را [[درهم]] می‌شکست، و روحیۀ آنها را سخت تحت تأثیر قرار می‌داد؛ تا جایی که [[عمرو عاص]] و [[مروان بن حکم]] از شدت [[ناراحتی]] لب به [[ناسزا]] گشودند و [[ابوطفیل]] را مورد شتم و [[دشنام]] قرار دادند، چون این خبر به اطلاع وی رسید چند بیتی در پاسخ [[دشنام]] آنان سرود<ref>وقعة صفین، ص۳۱۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۸.</ref>


==[[ابوطفیل]] در مجلس [[معاویه]]==
== [[ابوطفیل]] در مجلس [[معاویه]] ==
همواره یکی از آرزوهای [[معاویه]]، پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} و استقرار [[حکومت]] ظالمانه‌اش [[ملاقات]] با [[ابوطفیل]] بود که بالاخره به این [[آرزو]] رسید، و در یکی از روزها که [[ابوطفیل]] با [[معاویه]] [[دیدار]] داشت [[معاویه]] خواست با سؤال‌هایی او را [[آزار]] دهد و حقد و [[کینه]] [[جنگ صفین]] را درمان کند، اما از این [[راه]] طرفی نبست و با جواب‌های کوبنده و ارادتمندانه وی به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} مواجه شد! اصل داستان چنین است:
همواره یکی از آرزوهای [[معاویه]]، پس از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} و استقرار [[حکومت]] ظالمانه‌اش [[ملاقات]] با [[ابوطفیل]] بود که بالاخره به این [[آرزو]] رسید، و در یکی از روزها که [[ابوطفیل]] با [[معاویه]] [[دیدار]] داشت [[معاویه]] خواست با سؤال‌هایی او را [[آزار]] دهد و حقد و [[کینه]] [[جنگ صفین]] را درمان کند، اما از این [[راه]] طرفی نبست و با جواب‌های کوبنده و ارادتمندانه وی به [[امیرمؤمنان]] {{ع}} مواجه شد! اصل داستان چنین است:


[[علامه امینی]] از کتاب [[الامامة و السیاسة (کتاب)|الامامة و السیاسة]] و [[مسعودی]] در [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]] و [[تاریخ الخلفاء (کتاب)|تاریخ الخلفاء]] این داستان را [[نقل]] کرده‌اند، اما در اینجا به استناد کتاب [[الامامة و السیاسة (کتاب)|الامامة و السیاسة]] به [[نقل]] [[الغدیر]] می‌پردازیم: [[ابوطفیل]] برای [[دیدار]] برادرزاده خود، که در [[سپاه معاویه]] بود، به [[شام]] آمد. خبر ورود وی به [[شام]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، فوراً [[دستور]] داد او را به حضورش بیاورند. [[ابوطفیل]]، این پیرمرد با [[شخصیت]] و بزرگوار به ناچار نزد [[معاویه]] رفت. [[معاویه]] با مشاهدۀ او گفت: تو [[ابوطفیل]]، [[عامر بن واثله]] هستی؟ گفت: آری. گفت: تو جزو کسانی بودی که در [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]]، شرکت داشتی؟ [[ابوطفیل]] گفت: [[خیر]]، ولی از کسانی هستم که [[شاهد]] [[تسخیر]] [[خانه]] و قتلش بودم و به یاریش نشتافتم، [[معاویه]] گفت: چرا یاریش نکردی؟ عامر گفت: چون هیچ یک از [[مهاجرین]] و [[انصار]] به یاریش برنخاستند.
[[علامه امینی]] از کتاب [[الامامة و السیاسة (کتاب)|الامامة و السیاسة]] و [[مسعودی]] در [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]] و [[تاریخ الخلفاء (کتاب)|تاریخ الخلفاء]] این داستان را [[نقل]] کرده‌اند، اما در اینجا به استناد کتاب [[الامامة و السیاسة (کتاب)|الامامة و السیاسة]] به [[نقل]] [[الغدیر]] می‌پردازیم: [[ابوطفیل]] برای [[دیدار]] برادرزاده خود، که در [[سپاه معاویه]] بود، به [[شام]] آمد. خبر ورود وی به [[شام]] به [[گوش]] [[معاویه]] رسید، فوراً [[دستور]] داد او را به حضورش بیاورند. [[ابوطفیل]]، این پیرمرد با [[شخصیت]] و بزرگوار به ناچار نزد [[معاویه]] رفت. [[معاویه]] با مشاهدۀ او گفت: تو [[ابوطفیل]]، [[عامر بن واثله]] هستی؟ گفت: آری. گفت: تو جزو کسانی بودی که در [[قتل]] [[امیرالمؤمنین]] [[عثمان]]، شرکت داشتی؟ [[ابوطفیل]] گفت: [[خیر]]، ولی از کسانی هستم که [[شاهد]] [[تسخیر]] [[خانه]] و قتلش بودم و به یاریش نشتافتم، [[معاویه]] گفت: چرا یاریش نکردی؟ عامر گفت: چون هیچ یک از [[مهاجرین]] و [[انصار]] به یاریش برنخاستند.
خط ۴۵: خط ۴۵:
[[معاویه]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاری]] و کمک به او هم [[وظیفه]] تو بود و هم [[وظیفه]] آنان و چون به [[وظیفه]] خود عمل نکردید و از [[یاری]] او شانه خالی نمودید، [[خداوند]] هم شما را به سزای آن رساند و به این حال و وضعی که دارید، گرفتار نمود.
[[معاویه]] گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، [[یاری]] و کمک به او هم [[وظیفه]] تو بود و هم [[وظیفه]] آنان و چون به [[وظیفه]] خود عمل نکردید و از [[یاری]] او شانه خالی نمودید، [[خداوند]] هم شما را به سزای آن رساند و به این حال و وضعی که دارید، گرفتار نمود.


[[ابوطفیل]] فوراً گفت: اگر [[یاری]] [[عثمان]] [[وظیفه]] همه بود، پس چرا تو که [[مردم]] [[شام]]، تحت فرمانت بودند، وقتی دیدی او در آستانه کشته شدن است، به [[یاری]] او نشتافتی؟ [[معاویه]] با [[سفسطه]] گفت: مگر همین حالا که به [[خونخواهی]] او برخاسته‌ام، کمک به او به شمار نمی‌آید؟ [[ابوطفیل]] خندید و گفت: چرا، این هم [[یاری]] است ولی این [[بیت]] [[شعر]] [[عبید بن الرص]] مناسب حال من و توست که گفت: بعد از مرگم بر من نوحه‌سرایی خواهی کرد، ولی تا زنده‌ام هیچ کمکی به من نکردی.<ref>{{عربی|لَأَعْرِفَنَّكَ بَعْدَ الْمَوْتِ تَنْدُبُنِي   وَ فِي حَيَاتِي مَا زَوَّدْتَنِي زَادِي‏}}</ref>
[[ابوطفیل]] فوراً گفت: اگر [[یاری]] [[عثمان]] [[وظیفه]] همه بود، پس چرا تو که [[مردم]] [[شام]]، تحت فرمانت بودند، وقتی دیدی او در آستانه کشته شدن است، به [[یاری]] او نشتافتی؟ [[معاویه]] با [[سفسطه]] گفت: مگر همین حالا که به [[خونخواهی]] او برخاسته‌ام، کمک به او به شمار نمی‌آید؟ [[ابوطفیل]] خندید و گفت: چرا، این هم [[یاری]] است ولی این [[بیت]] [[شعر]] [[عبید بن الرص]] مناسب حال من و توست که گفت: بعد از مرگم بر من نوحه‌سرایی خواهی کرد، ولی تا زنده‌ام هیچ کمکی به من نکردی.<ref>{{عربی|لَأَعْرِفَنَّكَ بَعْدَ الْمَوْتِ تَنْدُبُنِي وَ فِي حَيَاتِي مَا زَوَّدْتَنِي زَادِي‏}}</ref>


در همین حال، [[مروان بن حکم]]، [[سعید بن عاص]] و [[عبدالرحمن بن حکم]] وارد شدند و هر یک در محلی نشستند.
در همین حال، [[مروان بن حکم]]، [[سعید بن عاص]] و [[عبدالرحمن بن حکم]] وارد شدند و هر یک در محلی نشستند.
خط ۵۷: خط ۵۷:
[[ابوطفیل]] گفت: نه بدشان را می‌گویم و نه خیری از آنها دیده‌ام.  
[[ابوطفیل]] گفت: نه بدشان را می‌گویم و نه خیری از آنها دیده‌ام.  


[[معاویه]] باز پرسید: آیا هنوز هم [[علی]] را [[دوست]] داری؟ [[ابوطفیل]] گفت: [[عشق]] و علاقۀ من به [[حضرت علی]]{{ع}} مانند [[عشق]] و علاقۀ [[مادر موسی]] به فرزندش [[موسی]] بود و از این که در [[حق]] آن [[حضرت]] کوتاهی و [[قصور]] کرده‌ام، به درگاه [[خدا]] می‌نالم<ref>وقعة صفین، ص۵۵۳.</ref>.
[[معاویه]] باز پرسید: آیا هنوز هم [[علی]] را [[دوست]] داری؟ [[ابوطفیل]] گفت: [[عشق]] و علاقۀ من به [[حضرت علی]] {{ع}} مانند [[عشق]] و علاقۀ [[مادر موسی]] به فرزندش [[موسی]] بود و از این که در [[حق]] آن [[حضرت]] کوتاهی و [[قصور]] کرده‌ام، به درگاه [[خدا]] می‌نالم<ref>وقعة صفین، ص۵۵۳.</ref>.


[[معاویه]] خندید و گفت: ولی به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر از اینها که اکنون در کنار من نشسته‌اند، دربارۀ من بپرسند، چنین سخنی که تو در [[حق]] [[علی]] گفتی، اینان در [[حق]] من نخواهند گفت. [[مروان]] با این که [[مداح]] و [[چاپلوس]] دربار [[معاویه]] بود این جا یک [[کلام]] [[حق]] بر زبان آورد و گفت: آری ما چنین نخواهیم گفت، به [[خدا]] [[سوگند]]، ما حرف بی‌اساس نخواهیم زد<ref>الغدیر، ج۹، ص۱۳۹؛ ر.ک: تاریخ الخلفاء، ص۱۷۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵؛ الآغانی، ج۱۵، ص۱۴۵ آمده است: «معاویه در ادامه پرسید: گریه تو در فراق علی چگونه بود؟ ابوطفیل گفت: مانند گریه مرد و زنی که فرزندی برایشان نمانده باشد».</ref>.
[[معاویه]] خندید و گفت: ولی به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر از اینها که اکنون در کنار من نشسته‌اند، دربارۀ من بپرسند، چنین سخنی که تو در [[حق]] [[علی]] گفتی، اینان در [[حق]] من نخواهند گفت. [[مروان]] با این که [[مداح]] و [[چاپلوس]] دربار [[معاویه]] بود این جا یک [[کلام]] [[حق]] بر زبان آورد و گفت: آری ما چنین نخواهیم گفت، به [[خدا]] [[سوگند]]، ما حرف بی‌اساس نخواهیم زد<ref>الغدیر، ج۹، ص۱۳۹؛ ر. ک: تاریخ الخلفاء، ص۱۷۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵؛ الآغانی، ج۱۵، ص۱۴۵ آمده است: «معاویه در ادامه پرسید: گریه تو در فراق علی چگونه بود؟ ابوطفیل گفت: مانند گریه مرد و زنی که فرزندی برایشان نمانده باشد».</ref>.


آری، این مرد بزرگ و پیر سالخورده و [[صحابی]] بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} با جرئت و شهادمت و صراحت [[حق]] را به زبان آورد و از [[قدرت]] و [[شوکت]] [[معاویه]] در بیان [[فضایل امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} نهراسید، [[رحمت]] و [[رضوان]] [[خدا]] بر او باد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۹-۸۱۱.</ref>
آری، این مرد بزرگ و پیر سالخورده و [[صحابی]] بزرگ [[رسول خدا]] {{صل}} با جرئت و شهادمت و صراحت [[حق]] را به زبان آورد و از [[قدرت]] و [[شوکت]] [[معاویه]] در بیان [[فضایل امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} نهراسید، [[رحمت]] و [[رضوان]] [[خدا]] بر او باد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۸۰۹-۸۱۱.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش