پرش به محتوا

عبد بن جحش اسدی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عبد بن جحش اسدی در تراجم و رجال]] - [[عبد بن جحش اسدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عبد بن جحش اسدی در تراجم و رجال]] - [[عبد بن جحش اسدی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابواحمد عبد بن جحش بن رئاب اسدی]]، [[برادر]] [[زینب بنت جحش]] [[همسر رسول خدا]]{{صل}} است. [[شهرت]] او به [[کنیه]] است و قولی که "ابواحمد" را نام او دانسته<ref>ابن حجر، ج۴، ص۳۲۱.</ref>، صحیح نیست؛ چون منابع متعدد تصریح می‌کنند نام او "عبد" است. گاهی هم نام او را [[عبدالله]] گفته‌اند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۶، ابن اثیر، ج۵، ص۷.</ref>. ولی با توجه به تکرار و تأکید [[تاریخ]] نگاران و [[نسب]] شناسان بر نام "عبد" بدون اضافه "[[الله]]" و اینکه وی برادر دیگری به نام عبدالله و [[فرزندی]] به همین نام دارد، می‌توان نتیجه گرفت در اطلاق اسم عبدالله به ابواحمد [[اشتباه]] شده است. ابن عبدالبر می‌گوید: او را "[[ثمامه]]" هم گفته‌اند، ولی درست نیست و نام او "عبد" است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۹۳.</ref>. [[امیمه]] دختر [[عبدالمطلب]]، [[مادر]] او و مادر [[زینب]] است <ref>بلاذری، ج۱، ص۹۶ و ۲۲۶.</ref>.
[[ابواحمد عبد بن جحش بن رئاب اسدی]]، [[برادر]] [[زینب بنت جحش]] [[همسر رسول خدا]] {{صل}} است. [[شهرت]] او به [[کنیه]] است و قولی که "ابواحمد" را نام او دانسته<ref>ابن حجر، ج۴، ص۳۲۱.</ref>، صحیح نیست؛ چون منابع متعدد تصریح می‌کنند نام او "عبد" است. گاهی هم نام او را [[عبدالله]] گفته‌اند<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۶، ابن اثیر، ج۵، ص۷.</ref>. ولی با توجه به تکرار و تأکید [[تاریخ]] نگاران و [[نسب]] شناسان بر نام "عبد" بدون اضافه "[[الله]]" و اینکه وی برادر دیگری به نام عبدالله و [[فرزندی]] به همین نام دارد، می‌توان نتیجه گرفت در اطلاق اسم عبدالله به ابواحمد [[اشتباه]] شده است. ابن عبدالبر می‌گوید: او را "[[ثمامه]]" هم گفته‌اند، ولی درست نیست و نام او "عبد" است<ref>ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۵۹۳.</ref>. [[امیمه]] دختر [[عبدالمطلب]]، [[مادر]] او و مادر [[زینب]] است <ref>بلاذری، ج۱، ص۹۶ و ۲۲۶.</ref>.


[[ابن اسحاق]]، ابواحمد را شاعر دانسته و از [[نابینا]] بودنش خبر می‌دهد و می‌گوید: در [[شهر]] [[مکه]] بدون کمک دیگران رفت و آمد می‌کرد و همو بود که خواهرش را به [[عقد]] [[رسول الله]] درآورد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۷۰ و ج۲، ص۶۴۴.</ref>
[[ابن اسحاق]]، ابواحمد را شاعر دانسته و از [[نابینا]] بودنش خبر می‌دهد و می‌گوید: در [[شهر]] [[مکه]] بدون کمک دیگران رفت و آمد می‌کرد و همو بود که خواهرش را به [[عقد]] [[رسول الله]] درآورد<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۷۰ و ج۲، ص۶۴۴.</ref>
خط ۱۱: خط ۱۱:
در ترتیبی که ابن اسحاق برای نخستین اسلام آورندگان ذکر می‌کند، ابواحمد نفر سی‌ام است و [[خانواده]] جحش، از جمله ابواحمد را جزو نخستین خانواده‌های [[مهاجر]] به [[مدینه]] می‌داند که یکجا هجرت کرده‌اند<ref>ابن هشام، ج۹، ص۲۵۷ و ۴۷۰.</ref>. بنابراین، وی از [[پیشگامان]] اسلام و نخستین [[مهاجران]] به شمار می‌رود. اما اینکه نامی از او در [[جنگ‌های صدر اسلام]] به چشم نمی‌خورد، باید به دلیل [[نابینا]] بودنش باشد که در منابع به آن تصریح شده است.  
در ترتیبی که ابن اسحاق برای نخستین اسلام آورندگان ذکر می‌کند، ابواحمد نفر سی‌ام است و [[خانواده]] جحش، از جمله ابواحمد را جزو نخستین خانواده‌های [[مهاجر]] به [[مدینه]] می‌داند که یکجا هجرت کرده‌اند<ref>ابن هشام، ج۹، ص۲۵۷ و ۴۷۰.</ref>. بنابراین، وی از [[پیشگامان]] اسلام و نخستین [[مهاجران]] به شمار می‌رود. اما اینکه نامی از او در [[جنگ‌های صدر اسلام]] به چشم نمی‌خورد، باید به دلیل [[نابینا]] بودنش باشد که در منابع به آن تصریح شده است.  


[[طبری]]<ref>طبری، ج۵، ص۳۱۱.</ref> می‌گوید: در [[جنگ بدر]]، [[ابن ام مکتوم]] و ابواحمد به حضور [[پیامبر]] رسیدند و درباره شرکت در [[جنگ]] استفسار کردند. آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است» سوره نساء، آیه ۹۵.</ref> نازل شد که مضمون آن چنین است: جهادگران با [[خانه]] نشینان برابر نیستند، مگر کسانی که [[توانایی]] نداشته باشند. پس از [[هجرت به مدینه]]، [[ابوسفیان]] که [[پدر]] [[همسر]] ابواحمد بود، [[خانه]] وی را در [[مکه]] فروخت. ابواحمد در [[فتح مکه]] فریاد زد و از هم پیمانان خود درباره خانه‌اش کمک خواست، ولی به اشاره [[رسول خدا]]{{صل}} [[سکوت]] کرد و دیگر از این موضوع سخنی به میان نیاورد؛ هر چند اشعاری در [[ملامت]] ابوسفیان سرود. [[خاندان]] او معتقدند پیامبر به او [[وعده]] خانه‌ای در [[بهشت]] داد و ابواحمد هم ساکت شد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۷.</ref>. [[ابن اسحاق]] این داستان را به گونه‌ای دیگر آورده<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۹۹.</ref> و [[بلاذری]]، اشعار [[عبد بن جحش]] را نقل کرده است<ref>بلاذری، ج۱، ص۳۱۶.</ref>.
[[طبری]]<ref>طبری، ج۵، ص۳۱۱.</ref> می‌گوید: در [[جنگ بدر]]، [[ابن ام مکتوم]] و ابواحمد به حضور [[پیامبر]] رسیدند و درباره شرکت در [[جنگ]] استفسار کردند. آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا}}<ref>«مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است» سوره نساء، آیه ۹۵.</ref> نازل شد که مضمون آن چنین است: جهادگران با [[خانه]] نشینان برابر نیستند، مگر کسانی که [[توانایی]] نداشته باشند. پس از [[هجرت به مدینه]]، [[ابوسفیان]] که [[پدر]] [[همسر]] ابواحمد بود، [[خانه]] وی را در [[مکه]] فروخت. ابواحمد در [[فتح مکه]] فریاد زد و از هم پیمانان خود درباره خانه‌اش کمک خواست، ولی به اشاره [[رسول خدا]] {{صل}} [[سکوت]] کرد و دیگر از این موضوع سخنی به میان نیاورد؛ هر چند اشعاری در [[ملامت]] ابوسفیان سرود. [[خاندان]] او معتقدند پیامبر به او [[وعده]] خانه‌ای در [[بهشت]] داد و ابواحمد هم ساکت شد<ref>ابن سعد، ج۴، ص۷۷.</ref>. [[ابن اسحاق]] این داستان را به گونه‌ای دیگر آورده<ref>ابن هشام، ج۱، ص۴۹۹.</ref> و [[بلاذری]]، اشعار [[عبد بن جحش]] را نقل کرده است<ref>بلاذری، ج۱، ص۳۱۶.</ref>.


منابع، از حضور وی در [[تشییع]] و [[دفن]] خواهرش [[زینب]]، [[ام المؤمنین]] خبر داده‌اند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۹۰؛ بلاذری، ج۲، ص۶۹.</ref>. بلاذری، به زنده بودن ابواحمد پس از خواهرش تصریح می‌کند و [[مرگ]] وی را یک سال پس از درگذشت زینب می‌داند<ref>بلاذری، ج۱۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>. اما [[ابن حجر]] می‌گوید: ابواحمد پیش از خواهرش از [[دنیا]] رفت؛ چون از دختر [[ام سلمه]] [[روایت]] شده که زمانی نزد زینب رفت و او [[عزادار]] برادرش بود. ابن حجر اضافه می‌کند: چون عبدالله و عبیدالله، دیگر [[برادران]] زینب در [[جنگ احد]] و در [[حبشه]] از دنیا رفته‌اند، پس مراد از برادرش، کسی جز ابواحمد نمی‌تواند باشد<ref>ابن حجر، ج۷، ص۶.</ref>. البته این نظر، با تصریح [[ابن سعد]] و بلاذری درباره حضور ابن جحش در [[تشییع جنازه]] زینب، [[مخالف]] است.<ref>[[مصطفی صادقی|صادقی، مصطفی]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابواحمد بن جحش»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۱۰.</ref>
منابع، از حضور وی در [[تشییع]] و [[دفن]] خواهرش [[زینب]]، [[ام المؤمنین]] خبر داده‌اند<ref>ابن سعد، ج۸، ص۹۰؛ بلاذری، ج۲، ص۶۹.</ref>. بلاذری، به زنده بودن ابواحمد پس از خواهرش تصریح می‌کند و [[مرگ]] وی را یک سال پس از درگذشت زینب می‌داند<ref>بلاذری، ج۱۱، ص۱۹۱-۱۹۲.</ref>. اما [[ابن حجر]] می‌گوید: ابواحمد پیش از خواهرش از [[دنیا]] رفت؛ چون از دختر [[ام سلمه]] [[روایت]] شده که زمانی نزد زینب رفت و او [[عزادار]] برادرش بود. ابن حجر اضافه می‌کند: چون عبدالله و عبیدالله، دیگر [[برادران]] زینب در [[جنگ احد]] و در [[حبشه]] از دنیا رفته‌اند، پس مراد از برادرش، کسی جز ابواحمد نمی‌تواند باشد<ref>ابن حجر، ج۷، ص۶.</ref>. البته این نظر، با تصریح [[ابن سعد]] و بلاذری درباره حضور ابن جحش در [[تشییع جنازه]] زینب، [[مخالف]] است.<ref>[[مصطفی صادقی|صادقی، مصطفی]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابواحمد بن جحش»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۱۱۰.</ref>
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش