عبیدالله بن حر جعفی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عبیدالله بن حر جعفی در تراجم و رجال]] - [[عبیدالله بن حر جعفی در تاریخ اسلامی]] - [[عبیدالله بن حر جعفی در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عبیدالله بن حر جعفی در تراجم و رجال]] - [[عبیدالله بن حر جعفی در تاریخ اسلامی]] - [[عبیدالله بن حر جعفی در معارف و سیره حسینی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
'''عبید الله بن حر جعفی''' از مردان [[شجاع]] و اشراف کوفه بود. او از [[شیعیان]] [[امام علی]]{{ع}} بود ولی چون گرایش به [[عثمان]] داشت به بهانه خون عثمان به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] در مقابل [[امام]] ایستاد. در [[قیام عاشورا]] حاضر به [[یاری]] و حمایت [[امام حسین]]{{ع}} نشد، ولی پس از [[واقعه عاشورا]] پشیمان شد. زمانی با [[قیام مختار]] همراه شد، ولی پس از مدتی به زبیریان پیوست. سرانجام وی به [[امویان]] پیوست و به عنوان پیش قراول [[سپاه]] [[مروانیان]] در [[نبرد]] با فرماندار زبیری [[کوفه]] [[شکست]] خورد و کشته شد. | '''عبید الله بن حر جعفی''' از مردان [[شجاع]] و اشراف کوفه بود. او از [[شیعیان]] [[امام علی]] {{ع}} بود ولی چون گرایش به [[عثمان]] داشت به بهانه خون عثمان به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] در مقابل [[امام]] ایستاد. در [[قیام عاشورا]] حاضر به [[یاری]] و حمایت [[امام حسین]] {{ع}} نشد، ولی پس از [[واقعه عاشورا]] پشیمان شد. زمانی با [[قیام مختار]] همراه شد، ولی پس از مدتی به زبیریان پیوست. سرانجام وی به [[امویان]] پیوست و به عنوان پیش قراول [[سپاه]] [[مروانیان]] در [[نبرد]] با فرماندار زبیری [[کوفه]] [[شکست]] خورد و کشته شد. | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
عبیدالله بن حر جعفی، از مردان [[شجاع]] و [[اشراف کوفه]] بود و از [[شعر]] هم بیبهره نبود، [[خانواده]] او نیز از تبار [[شیعه]] و علاقهمندان به [[خاندان رسالت]] بودند و به [[نقل]] [[نجاشی]] [[فرزندان]] عبیدالله به نامهای اُدیم، [[زکریا]] و ایوب از [[اصحاب امام صادق]]{{ع}} بودند و از آن حضرت [[نقل حدیث]] کردهاند<ref>ر.ک: رجال نجاشی، ص۱۰۶ و ۱۷۶ و ۲۵۶.</ref>. | عبیدالله بن حر جعفی، از مردان [[شجاع]] و [[اشراف کوفه]] بود و از [[شعر]] هم بیبهره نبود، [[خانواده]] او نیز از تبار [[شیعه]] و علاقهمندان به [[خاندان رسالت]] بودند و به [[نقل]] [[نجاشی]] [[فرزندان]] عبیدالله به نامهای اُدیم، [[زکریا]] و ایوب از [[اصحاب امام صادق]] {{ع}} بودند و از آن حضرت [[نقل حدیث]] کردهاند<ref>ر. ک: رجال نجاشی، ص۱۰۶ و ۱۷۶ و ۲۵۶.</ref>. | ||
اگرچه عبیدالله در [[کوفه]] و از [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، اما چون [[دل]] در گرو [[عثمان بن عفان]] داشت به بهانه [[دفاع]] از [[خون عثمان]] به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] در [[سپاه شام]] قرار گرفت، و پس از پایان [[جنگ صفین]] مدت طولانی به [[کوفه]] نیامد و در [[شام]] میزیست<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۹۴۵-۹۴۶.</ref>. | اگرچه عبیدالله در [[کوفه]] و از [[شیعیان]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود، اما چون [[دل]] در گرو [[عثمان بن عفان]] داشت به بهانه [[دفاع]] از [[خون عثمان]] به [[معاویه]] پیوست و در [[جنگ صفین]] در [[سپاه شام]] قرار گرفت، و پس از پایان [[جنگ صفین]] مدت طولانی به [[کوفه]] نیامد و در [[شام]] میزیست<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۹۴۵-۹۴۶.</ref>. | ||
عبیدالله فردی زیاده خواه و [[منفعت]] [[طلب]] بود<ref>ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۲.</ref>. [[تعصب]] عربی ـ قبیلهای داشت و از [[موالی]]، [[عجم]] و [[ایرانیان]] به شدت بیزار بود<ref>ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۷.</ref>. قائل به [[فرمانبری]] و [[پیروی]] از یک فرد یا [[حکومت]] خاصی نبود و هیچ یک از [[استانداران]] عراق را [[شایسته]] [[گردن نهادن]] نمیدانست<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵.</ref>. از این رو [[همراهی]] کوتاه مدتش با [[حکام]] عراق، تنها برای کسب جایگاه و [[منافع]] بوده است. وی زمانی با زبیریان همساز شد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.</ref>، چند صباحی هم با مختار بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۹.</ref> و سرانجام با [[مروانیان]] [[بیعت]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۷.</ref>. عبیدالله در برابر [[قیام]] [[حجر]] و [[امام حسین]]{{ع}} [[بیطرفی]] پیشه کرده بود از این رو هنگامی که امام حسین{{ع}} او را به [[یاری]] فراخواند، از پذیرش این امر سر باز زد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۷.</ref>. سرانجام وی به [[امویان]] پیوست و به عنوان پیش قراول [[سپاه]] [[مروانیان]] در [[نبرد]] با [[فرماندار]] [[زبیری]] [[کوفه]] [[شکست]] خورد و کشته شد و بدین ترتیب به تعبیر [[ابن کثیر]] [[مردم]] را از [[شر]] خود راحت کرد<ref>"استراح الناس منه". ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۹۴.</ref>. کشته شدن عبیدالله دستاویزی شد تا [[شامیان]] به [[عراق]] [[حمله]] کنند و بار دیگر [[قدرت]] امویان در این بخش فراخ شود<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۹۰-۳۱۶.</ref>. | عبیدالله فردی زیاده خواه و [[منفعت]] [[طلب]] بود<ref>ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۳۳۱-۳۳۲.</ref>. [[تعصب]] عربی ـ قبیلهای داشت و از [[موالی]]، [[عجم]] و [[ایرانیان]] به شدت بیزار بود<ref>ابن خلدون، العبر، ج۳، ص۱۸۷.</ref>. قائل به [[فرمانبری]] و [[پیروی]] از یک فرد یا [[حکومت]] خاصی نبود و هیچ یک از [[استانداران]] عراق را [[شایسته]] [[گردن نهادن]] نمیدانست<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۵.</ref>. از این رو [[همراهی]] کوتاه مدتش با [[حکام]] عراق، تنها برای کسب جایگاه و [[منافع]] بوده است. وی زمانی با زبیریان همساز شد<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۷۶.</ref>، چند صباحی هم با مختار بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۹.</ref> و سرانجام با [[مروانیان]] [[بیعت]] کرد<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۷، ص۳۷.</ref>. عبیدالله در برابر [[قیام]] [[حجر]] و [[امام حسین]] {{ع}} [[بیطرفی]] پیشه کرده بود از این رو هنگامی که امام حسین {{ع}} او را به [[یاری]] فراخواند، از پذیرش این امر سر باز زد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۷.</ref>. سرانجام وی به [[امویان]] پیوست و به عنوان پیش قراول [[سپاه]] [[مروانیان]] در [[نبرد]] با [[فرماندار]] [[زبیری]] [[کوفه]] [[شکست]] خورد و کشته شد و بدین ترتیب به تعبیر [[ابن کثیر]] [[مردم]] را از [[شر]] خود راحت کرد<ref>"استراح الناس منه". ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۹۴.</ref>. کشته شدن عبیدالله دستاویزی شد تا [[شامیان]] به [[عراق]] [[حمله]] کنند و بار دیگر [[قدرت]] امویان در این بخش فراخ شود<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۹۰-۳۱۶.</ref>. | ||
حرکت [[جعفی]] بیشتر از هر چیز به [[آشوب]] و [[هرج]] ومرج و [[جاهطلبی]] شباهت داشت که ره آورد نبود [[آرامش]] [[سیاسی]] و پیدایش جنبشهای ناهمسان [[اجتماعی]] در عراق بود و ازاین رو با دگرگونی اوضاع قلمرو [[اسلامی]] و [[احیاء]] دوباره قدرت امویان فروکش کرد. [[اقدام]] جدی عبیدالله که مایه [[ترس]] مردم و [[حاکمان]] شد؛ ربودن داراییهای مردم و ویرانی [[شهرها]] و روستاهای عراق و بخشهایی از [[ایران]] بود<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶۵.</ref>. مواضع [[قبیله]] جعفی در [[رویارویی]] با [[شورش]] عبیدالله به دو گونه بود. جنگاوران جعفی با او [[همراهی]] کرده و اشراف [[قبایل]] تحرکاتش را مایه آسیب رساندن به جایگاه و [[منافع]] قبیله ای خود میدانستند<ref>نک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[مریم سعیدیان جزی|سعیدیان جزی، مریم]]، [[قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان (مقاله)|قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان]]، ص۱۷-۱۸.</ref> | حرکت [[جعفی]] بیشتر از هر چیز به [[آشوب]] و [[هرج]] ومرج و [[جاهطلبی]] شباهت داشت که ره آورد نبود [[آرامش]] [[سیاسی]] و پیدایش جنبشهای ناهمسان [[اجتماعی]] در عراق بود و ازاین رو با دگرگونی اوضاع قلمرو [[اسلامی]] و [[احیاء]] دوباره قدرت امویان فروکش کرد. [[اقدام]] جدی عبیدالله که مایه [[ترس]] مردم و [[حاکمان]] شد؛ ربودن داراییهای مردم و ویرانی [[شهرها]] و روستاهای عراق و بخشهایی از [[ایران]] بود<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۶۵.</ref>. مواضع [[قبیله]] جعفی در [[رویارویی]] با [[شورش]] عبیدالله به دو گونه بود. جنگاوران جعفی با او [[همراهی]] کرده و اشراف [[قبایل]] تحرکاتش را مایه آسیب رساندن به جایگاه و [[منافع]] قبیله ای خود میدانستند<ref>نک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۶، ص۱۲۸.</ref>.<ref>[[مریم سعیدیان جزی|سعیدیان جزی، مریم]]، [[قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان (مقاله)|قبیله جعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان]]، ص۱۷-۱۸.</ref> | ||
== [[امام حسین]]{{ع}} و عبیدالله بن حر جعفی در [[منزل]] بنی مقاتل == | == [[امام حسین]] {{ع}} و عبیدالله بن حر جعفی در [[منزل]] بنی مقاتل == | ||
هنگامی که [[کاروان امام حسین]]{{ع}} از [[روز]] چهارشنبه اول ماه [[محرم]] ۶۱ ه.ق در بین راه به منزلی به نام [[قصر بنی مقاتل]]<ref>قصر بنی مقاتل، منسوب است به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و آن موضعی است بین عین التمر و قطقطانیة، و در فاصله یک منزلی نینوا، نزدیک کربلاست. در همین قصر بنی مقاتل امام حسین روی اسب خود خواب دید که هاتفی گفت، این قوم میروند و مرگ آنها را تعقیب میکند و علی اکبر{{ع}} عرضه داشت: ما از مرگ باکی نداریم.</ref> رسید و در آنجا فرود آمد. یاران امام{{ع}} خیمهها را برافراشتند. حضرت خیمهای را [[مشاهده]] کرد که در کنار آن اسبی ایستاده است، پرسید این [[خیمه]] از آن کیست؟ گفتند: خیمه عبیدالله بن حر جعفی است. | هنگامی که [[کاروان امام حسین]] {{ع}} از [[روز]] چهارشنبه اول ماه [[محرم]] ۶۱ ه. ق در بین راه به منزلی به نام [[قصر بنی مقاتل]]<ref>قصر بنی مقاتل، منسوب است به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و آن موضعی است بین عین التمر و قطقطانیة، و در فاصله یک منزلی نینوا، نزدیک کربلاست. در همین قصر بنی مقاتل امام حسین روی اسب خود خواب دید که هاتفی گفت، این قوم میروند و مرگ آنها را تعقیب میکند و علی اکبر {{ع}} عرضه داشت: ما از مرگ باکی نداریم.</ref> رسید و در آنجا فرود آمد. یاران امام {{ع}} خیمهها را برافراشتند. حضرت خیمهای را [[مشاهده]] کرد که در کنار آن اسبی ایستاده است، پرسید این [[خیمه]] از آن کیست؟ گفتند: خیمه عبیدالله بن حر جعفی است. | ||
[[امام]]{{ع}} [[حجاج بن مسروق جعفی]] از [[شیعیان]] [[مخلص]] و [[صحابی]] با وفای خود را نزد او فرستاد، تا وی را به خیمه خود [[دعوت]] نماید. عبیدالله وقتی [[حجاج]] را دید، پرسید: چه پیامی آوردهای؟ | [[امام]] {{ع}} [[حجاج بن مسروق جعفی]] از [[شیعیان]] [[مخلص]] و [[صحابی]] با وفای خود را نزد او فرستاد، تا وی را به خیمه خود [[دعوت]] نماید. عبیدالله وقتی [[حجاج]] را دید، پرسید: چه پیامی آوردهای؟ | ||
به نقل [[شیخ مفید]] و حاج شیخ عباس محدث قمی<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۸۱ ونفس المهموم، ص۱۹۱.</ref>: حجاج گفت: [[حسین بن علی]]{{ع}} تو را دعوت میکند که به یاریاش بشتابی! و به قول عبدالرزاق مقرم<ref>مقتل مقرم، ص۱۸۸.</ref>، حجاج به او گفت: ای عبیدالله! اگر پذیرا باشی، [[هدیه]] و کرامتی برای تو آوردهام. این [[حسین]] است که تو را به [[یاری]] و [[نصرت]] خود فرا خوانده است، اگر او را یاری کنی مأجور خواهی بود و اگر کشته شوی به [[فیض]] [[شهادت]] نایل خواهی آمد! | به نقل [[شیخ مفید]] و حاج شیخ عباس محدث قمی<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۸۱ ونفس المهموم، ص۱۹۱.</ref>: حجاج گفت: [[حسین بن علی]] {{ع}} تو را دعوت میکند که به یاریاش بشتابی! و به قول عبدالرزاق مقرم<ref>مقتل مقرم، ص۱۸۸.</ref>، حجاج به او گفت: ای عبیدالله! اگر پذیرا باشی، [[هدیه]] و کرامتی برای تو آوردهام. این [[حسین]] است که تو را به [[یاری]] و [[نصرت]] خود فرا خوانده است، اگر او را یاری کنی مأجور خواهی بود و اگر کشته شوی به [[فیض]] [[شهادت]] نایل خواهی آمد! | ||
عبیدالله حر جعفی از این خبر تکان سختی خورد و کلمه [[استرجاع]]: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ بر زبان آورد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! از [[کوفه]] خارج نشدم، مگر اینکه دیدم [[جماعت]] زیادی به قصد [[جنگ]] با حسین از [[شهر]] خارج میشوند و شیعیانش را مخذول ساختهاند و دانستم که حسین کشته خواهد شد؛ لذا از کوفه بیرون آمدم تا حسین را در میان آنان نبینم؛ به خدا سوگند نمیخواهم حسین را ببینم و یا او مرا ببیند!» | عبیدالله حر جعفی از این خبر تکان سختی خورد و کلمه [[استرجاع]]: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}؛ بر زبان آورد و گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! از [[کوفه]] خارج نشدم، مگر اینکه دیدم [[جماعت]] زیادی به قصد [[جنگ]] با حسین از [[شهر]] خارج میشوند و شیعیانش را مخذول ساختهاند و دانستم که حسین کشته خواهد شد؛ لذا از کوفه بیرون آمدم تا حسین را در میان آنان نبینم؛ به خدا سوگند نمیخواهم حسین را ببینم و یا او مرا ببیند!» | ||
حجاج، به [[خدمت]] امام{{ع}} بازگشت و پاسخ عبیدالله حر جعفی را به عرض [[حضرت]] رساند. امام{{ع}} با شنیدن پاسخ او، به همراه عدهای از [[اهل بیت]] و یارانش به سوی خیمه عبید الله تشریف فرما شد و چون بر او وارد شدند. عبیدالله [[احترام]] نمود و قسمت بالای مجلس را برای امام{{ع}} مهیا کرد و [[مقام]] حضرتش را پاس داشت و خوش آمد گفت. | حجاج، به [[خدمت]] امام {{ع}} بازگشت و پاسخ عبیدالله حر جعفی را به عرض [[حضرت]] رساند. امام {{ع}} با شنیدن پاسخ او، به همراه عدهای از [[اهل بیت]] و یارانش به سوی خیمه عبید الله تشریف فرما شد و چون بر او وارد شدند. عبیدالله [[احترام]] نمود و قسمت بالای مجلس را برای امام {{ع}} مهیا کرد و [[مقام]] حضرتش را پاس داشت و خوش آمد گفت. | ||
عبیدالله خود جریان این [[ملاقات]] را چنین توصیف میکند و میگوید: من هرگز کسی را همانند [[حسین]]{{ع}} در عمرم ندیده بودم به هنگامی که آن حضرت به خیمهام میآمد، آن چنان منظره گیرایی داشت که در هیچ چیز آن [[جاذبه]] وجود نداشت و چنان رقّت و [[دلسوزی]] در من پدیدار شد که تاکنون هرگز نسبت به کسی اینگونه رقّتی نداشتهام. آن لحظهای که [[امام]]{{ع}} به سوی [[خیمه]] میآمد، [[کودکان]] پروانهوار بر گرد شمع وجودش حرکت میکردند. | عبیدالله خود جریان این [[ملاقات]] را چنین توصیف میکند و میگوید: من هرگز کسی را همانند [[حسین]] {{ع}} در عمرم ندیده بودم به هنگامی که آن حضرت به خیمهام میآمد، آن چنان منظره گیرایی داشت که در هیچ چیز آن [[جاذبه]] وجود نداشت و چنان رقّت و [[دلسوزی]] در من پدیدار شد که تاکنون هرگز نسبت به کسی اینگونه رقّتی نداشتهام. آن لحظهای که [[امام]] {{ع}} به سوی [[خیمه]] میآمد، [[کودکان]] پروانهوار بر گرد شمع وجودش حرکت میکردند. | ||
پس از آنکه [[آداب و رسوم]] میان حضرت و عبیدالله تمام شد، امام{{ع}} پس از [[حمد]] و ثنای [[الهی]] خطاب به او فرمود: «ای پسر حر [[مردم]] دیار تو ([[کوفیان]]) به من [[نامه]] نوشتند که برای [[یاری]] من هماهنگاند، و از من خواستند که به شهرشان بیایم، ولی آنچه [[وعده]] داده بودند نادرست بود و اما تو ای حر، دارای [[گناهان]] زیادی هستی!<ref>یکی از گناهان عبیدالله حر جعفی که امام بدان اشاره کردند این بود که او از هواداران عثمان بود و در جنگ صفین به نفع نیروهای معاویه با امیر مؤمنان{{ع}} جنگید و گناهی از این بالاتر نیست که انسان با امام معصوم{{ع}} و حجت به حق خدا مثل امیرالمؤمنین علی{{ع}} بجنگد که به فرموده رسول خدا{{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ}}؛ «من در جنگم با کسی که با علی بجنگد» پس جنگ با علی{{ع}} و با حسن و حسین و امامان دیگر معصوم{{ع}} جنگ با رسول خدا{{صل}} است و جنگ با رسول خدا{{صل}} جنگ با خداست. آیا گناهی بدتر از جنگ با خدا داری؟ نه، هرگز. و در تاریخ عبیدالله حر جعفی نیز آمده که او در شام بود، همسرش به گمان آنکه شوهرش در شام مرده است با «عکرمة بن حبیص» ازدواج کرد. و چون عبیدالله آگاه شد به کوفه آمد و از حضرت علی{{ع}} همسرش را خواست، و امام{{ع}} با چشمپوشی از گناهان او، دستور داد همسرش از عکرمه جدا شود و پس از عده به عبیدالله ملحق شود. ر.ک: همین قلم، اصحاب امام علی».</ref> آیا نمیخواهی [[توبه]] کنی و آن خطاها و [[اعمال]] ناشایستهات را از بین ببری؟» | پس از آنکه [[آداب و رسوم]] میان حضرت و عبیدالله تمام شد، امام {{ع}} پس از [[حمد]] و ثنای [[الهی]] خطاب به او فرمود: «ای پسر حر [[مردم]] دیار تو ([[کوفیان]]) به من [[نامه]] نوشتند که برای [[یاری]] من هماهنگاند، و از من خواستند که به شهرشان بیایم، ولی آنچه [[وعده]] داده بودند نادرست بود و اما تو ای حر، دارای [[گناهان]] زیادی هستی!<ref>یکی از گناهان عبیدالله حر جعفی که امام بدان اشاره کردند این بود که او از هواداران عثمان بود و در جنگ صفین به نفع نیروهای معاویه با امیر مؤمنان {{ع}} جنگید و گناهی از این بالاتر نیست که انسان با امام معصوم {{ع}} و حجت به حق خدا مثل امیرالمؤمنین علی {{ع}} بجنگد که به فرموده رسول خدا {{صل}} که فرمود: {{متن حدیث|أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ}}؛ «من در جنگم با کسی که با علی بجنگد» پس جنگ با علی {{ع}} و با حسن و حسین و امامان دیگر معصوم {{ع}} جنگ با رسول خدا {{صل}} است و جنگ با رسول خدا {{صل}} جنگ با خداست. آیا گناهی بدتر از جنگ با خدا داری؟ نه، هرگز. و در تاریخ عبیدالله حر جعفی نیز آمده که او در شام بود، همسرش به گمان آنکه شوهرش در شام مرده است با «عکرمة بن حبیص» ازدواج کرد. و چون عبیدالله آگاه شد به کوفه آمد و از حضرت علی {{ع}} همسرش را خواست، و امام {{ع}} با چشمپوشی از گناهان او، دستور داد همسرش از عکرمه جدا شود و پس از عده به عبیدالله ملحق شود. ر. ک: همین قلم، اصحاب امام علی».</ref> آیا نمیخواهی [[توبه]] کنی و آن خطاها و [[اعمال]] ناشایستهات را از بین ببری؟» | ||
عبیدالله پرسید: یابن رسول الله [[توبه]] آن [[گناهان]] چگونه است؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: فرزند دختر پیامبرت را [[یاری]] کن و در رکاب او با دشمنانش [[جنگ]] نما! | عبیدالله پرسید: یابن رسول الله [[توبه]] آن [[گناهان]] چگونه است؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: فرزند دختر پیامبرت را [[یاری]] کن و در رکاب او با دشمنانش [[جنگ]] نما! | ||
اما، عبیدالله در پاسخ گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! میدانم کسی که از تو [[پیروی]] کند و همراه تو باشد در [[روز قیامت]] [[سعادتمند]] خواهد شد! ولی [[نصرت]] و یاری من، در [[قتال]] با [[دشمن]] تو را [[بینیاز]] نمیکند و فایدهای ندارد؛ زیرا در [[کوفه]] برای شما [[یاوری]] نیست و تو را به خدا سوگند میدهم مرا از این کار معاف بدار؛ چراکه [[روح]] و فکرم به [[مرگ]] [[راضی]] نیست! | اما، عبیدالله در پاسخ گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! میدانم کسی که از تو [[پیروی]] کند و همراه تو باشد در [[روز قیامت]] [[سعادتمند]] خواهد شد! ولی [[نصرت]] و یاری من، در [[قتال]] با [[دشمن]] تو را [[بینیاز]] نمیکند و فایدهای ندارد؛ زیرا در [[کوفه]] برای شما [[یاوری]] نیست و تو را به خدا سوگند میدهم مرا از این کار معاف بدار؛ چراکه [[روح]] و فکرم به [[مرگ]] [[راضی]] نیست! | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
سپس در ادامه گفت: چون نمیتوانم شما را [[همراهی]] کنم، پس این اسب من که ملحقه نام دارد، تقدیم شما میکنم. به خدا سوگند! تا به حال در پی چیزی با این اسب نرفتم، مگر اینکه آن را به دست آوردهام و کسی مرا دنبال نکرد جز اینکه از او [[سبقت]] گرفتم و از چنگال او [[نجات]] یافتهام. | سپس در ادامه گفت: چون نمیتوانم شما را [[همراهی]] کنم، پس این اسب من که ملحقه نام دارد، تقدیم شما میکنم. به خدا سوگند! تا به حال در پی چیزی با این اسب نرفتم، مگر اینکه آن را به دست آوردهام و کسی مرا دنبال نکرد جز اینکه از او [[سبقت]] گرفتم و از چنگال او [[نجات]] یافتهام. | ||
امام{{ع}} با [[بزرگواری]] در پاسخ فرمود: ای عبیدالله! حال که ما را [[یاری]] نمیکنی ما نه نیازی به اسب تو داریم و نه به خودت و من [[گمراهان]] را به یاری نمیگیرم ـ آنگاه در ادامه فرمود: ـ همان طوری که برای من [[خیرخواهی]] کردی و گفتی بازگردم و [[یاوری]] در [[کوفه]] ندارم، من هم برای تو [[خیر خواهی]] میکنم، اگر میتوانی به جایی برو که فریاد و استغاثه ما را نشنوی و [[مقاتله]] و [[جنگ]] ما را نظارهگر نباشی، به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر کسی صدای [[استغاثه]] ما را بشنود و ما را یاری نکند، [[خداوند]] او را به صورت در [[آتش]] افکند!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۲۰-۵۲۵ و [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۹۴۶-۹۴۹؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۲۹.</ref> | امام {{ع}} با [[بزرگواری]] در پاسخ فرمود: ای عبیدالله! حال که ما را [[یاری]] نمیکنی ما نه نیازی به اسب تو داریم و نه به خودت و من [[گمراهان]] را به یاری نمیگیرم ـ آنگاه در ادامه فرمود: ـ همان طوری که برای من [[خیرخواهی]] کردی و گفتی بازگردم و [[یاوری]] در [[کوفه]] ندارم، من هم برای تو [[خیر خواهی]] میکنم، اگر میتوانی به جایی برو که فریاد و استغاثه ما را نشنوی و [[مقاتله]] و [[جنگ]] ما را نظارهگر نباشی، به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر کسی صدای [[استغاثه]] ما را بشنود و ما را یاری نکند، [[خداوند]] او را به صورت در [[آتش]] افکند!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۵۲۰-۵۲۵ و [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۹۴۶-۹۴۹؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ عاشورا (کتاب)|فرهنگ عاشورا]]، ص ۳۲۹.</ref> | ||
== پیمانشکنی == | == پیمانشکنی == | ||
عبیدالله پس از [[واقعه عاشورا]] نادم و پشیمان شد و در [[حسرت]] و [[اندوه]] خود اشعاری سرود، اما دیری از این [[ندامت]] و [[پشیمانی]] او نپایید که رو در روی [[یاران]] و خونخواهان حضرت ایستاد. او در آخر عمرش و در جریان [[قیام مختار]] به بهانه [[مال]] [[دنیا]]، [[پیمان شکنی]] کرد و بر [[ضد]] مختار شورید. اما باز طولی نکشید که عبیدالله حر از کرده خود پشیمان شد و گفت: چرا [[حسین]] را [[یاری]] نکردم و چرا با [[جماعت]] مختار باقی نماندم!<ref>ر.ک: نفس المهموم، ص۱۹۵.</ref> | عبیدالله پس از [[واقعه عاشورا]] نادم و پشیمان شد و در [[حسرت]] و [[اندوه]] خود اشعاری سرود، اما دیری از این [[ندامت]] و [[پشیمانی]] او نپایید که رو در روی [[یاران]] و خونخواهان حضرت ایستاد. او در آخر عمرش و در جریان [[قیام مختار]] به بهانه [[مال]] [[دنیا]]، [[پیمان شکنی]] کرد و بر [[ضد]] مختار شورید. اما باز طولی نکشید که عبیدالله حر از کرده خود پشیمان شد و گفت: چرا [[حسین]] را [[یاری]] نکردم و چرا با [[جماعت]] مختار باقی نماندم!<ref>ر. ک: نفس المهموم، ص۱۹۵.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |