عثمان بن حنیف انصاری: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عثمان بن حنیف در تاریخ اسلامی]] - [[عثمان بن حنیف در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[عثمان بن حنیف در تاریخ اسلامی]] - [[عثمان بن حنیف در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
'''عُثْمَان بن حُنَیف انصاری''' مردی از [[قبیله اوس]]، [[کنیه]] او [[ابوعمره]] یا [[ابوعبدالله]] و از [[صحابیان]] [[پیامبر خدا]] و از [[انصار]] است. او در [[جنگ احد]] و جنگهای پس از آن در [[دوران پیامبر اکرم]]{{صل}} حضور داشت. وی در زمره کسانی است که پس از [[رحلت پیامبر اکرم]]{{صل}} از [[ولایت امام علی]]{{ع}} [[حمایت]] کردند و جزء [[دوازده]] نفری است که به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] داشتند. در روایتی از [[امام صادق]]{{ع}}، [[عثمان بن حنیف]] از کسانی است که پس از [[رسول اکرم]]{{صل}} بر [[سیره]] و [[سنت]] او پایدار ماندند و تبدیل و خللی در [[ایمان]] آنها بهوجود نیامد. | '''عُثْمَان بن حُنَیف انصاری''' مردی از [[قبیله اوس]]، [[کنیه]] او [[ابوعمره]] یا [[ابوعبدالله]] و از [[صحابیان]] [[پیامبر خدا]] و از [[انصار]] است. او در [[جنگ احد]] و جنگهای پس از آن در [[دوران پیامبر اکرم]] {{صل}} حضور داشت. وی در زمره کسانی است که پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} از [[ولایت امام علی]] {{ع}} [[حمایت]] کردند و جزء [[دوازده]] نفری است که به [[خلافت ابوبکر]] [[اعتراض]] داشتند. در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}}، [[عثمان بن حنیف]] از کسانی است که پس از [[رسول اکرم]] {{صل}} بر [[سیره]] و [[سنت]] او پایدار ماندند و تبدیل و خللی در [[ایمان]] آنها بهوجود نیامد. | ||
عثمان بن حنیف در دوران [[خلیفه دوم]]، [[مسئول]] جمعآوری [[مالیات]] [[عراق]]، مَساحی <ref>تعیین مساحت اراضی</ref>[[زمین]] و [[تعیین]] [[خراج]] و [[جزیه]] آن دیار بود. [[امام]]{{ع}} در [[زمان]] [[خلافت ظاهری]]، عثمان بن حنیف را به [[فرمانداری]] [[بصره]] برگزید. نقش [[عثمان]] در [[فتنه]] [[جمل]] نقشی برجسته است. امام{{ع}} زمانی که از فتنه [[ناکثین]] اطلاع یافت در نامهای به عثمان، ضمن [[تبیین]] موضع ناکثین، او را به برخورد با آنها [[فرمان]] داد. در [[نامه]] امام آمده است: هنگامی که با آنها مواجه شدی آنها را بر پایبندی به [[پیمان]] خویش فراخوان. اگر پذیرفتند با آنها به [[نیکی]] [[رفتار]] کن، وگرنه با آنها به [[جنگ]] بپرداز. | عثمان بن حنیف در دوران [[خلیفه دوم]]، [[مسئول]] جمعآوری [[مالیات]] [[عراق]]، مَساحی <ref>تعیین مساحت اراضی</ref>[[زمین]] و [[تعیین]] [[خراج]] و [[جزیه]] آن دیار بود. [[امام]] {{ع}} در [[زمان]] [[خلافت ظاهری]]، عثمان بن حنیف را به [[فرمانداری]] [[بصره]] برگزید. نقش [[عثمان]] در [[فتنه]] [[جمل]] نقشی برجسته است. امام {{ع}} زمانی که از فتنه [[ناکثین]] اطلاع یافت در نامهای به عثمان، ضمن [[تبیین]] موضع ناکثین، او را به برخورد با آنها [[فرمان]] داد. در [[نامه]] امام آمده است: هنگامی که با آنها مواجه شدی آنها را بر پایبندی به [[پیمان]] خویش فراخوان. اگر پذیرفتند با آنها به [[نیکی]] [[رفتار]] کن، وگرنه با آنها به [[جنگ]] بپرداز. | ||
او پس از اطلاع از فتنه ناکثین میان [[مردم]] حاضر شد و مواضع خویش را تبیین و آنها را بر [[حمایت از امام]] [[حق]] تحریک کرد و از مواضع آنها [[آگاه]] شد. همچنین نمایندگانی ([[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین خزاعی]]) را برای [[گفتوگو]] با ناکثین بهسوی آنها گسیل داشت. اما پس از چندی گفتوگوها به نتیجهای نرسید و درگیری شدیدی بین طرفین آغاز شد. عثمان بن حنیف و ناکثین، [[پیماننامه]] صلحی [[امضا]] کردند و قرار بر آن شد تا رسیدن [[امام علی]]{{ع}} به بصره از جنگ و [[خونریزی]] [[پرهیز]] کنند. اما ناکثین پیمان خود را شکستند و شبانه به [[دارالاماره]] [[حمله]] کردند و پس از دستگیری او را بستند و موهای صورت او را از ریشه درآوردند. آنها قصد [[جان]] [[عثمان بن حنیف]] کردند، لکن او به [[فرمانداری]] [[برادر]] خویش، [[سهل بن حنیف]] بر [[مدینه]]، [[متوسل]] شد و آنها را [[تهدید]] کرد چنانچه آسیبی به او رسانند، برادرش در مدینه [[خویشان]] آنها را مورد [[آزار]] قرار خواهد داد. بدینترتیب از کشتن او چشم پوشیدند و رهایش کردند. لکن جنایتهای [[ناکثین]] در [[بصره]] ادامه پیدا کرد. [[عثمان]] پس از [[رهایی]] از دست ناکثین در منطقه [[ذیقار]] به [[امام علی]]{{ع}} پیوست. [[امام]] با [[مشاهده]] وضعیت او متأثر شد و خطاب به او فرمود: "ای عثمان، من تو را بهصورت پیرمردی دارای ریش فرستادم، اکنون با چهره [[جوان]] بازگشتی!" | او پس از اطلاع از فتنه ناکثین میان [[مردم]] حاضر شد و مواضع خویش را تبیین و آنها را بر [[حمایت از امام]] [[حق]] تحریک کرد و از مواضع آنها [[آگاه]] شد. همچنین نمایندگانی ([[ابوالاسود دوئلی]] و [[عمران بن حصین خزاعی]]) را برای [[گفتوگو]] با ناکثین بهسوی آنها گسیل داشت. اما پس از چندی گفتوگوها به نتیجهای نرسید و درگیری شدیدی بین طرفین آغاز شد. عثمان بن حنیف و ناکثین، [[پیماننامه]] صلحی [[امضا]] کردند و قرار بر آن شد تا رسیدن [[امام علی]] {{ع}} به بصره از جنگ و [[خونریزی]] [[پرهیز]] کنند. اما ناکثین پیمان خود را شکستند و شبانه به [[دارالاماره]] [[حمله]] کردند و پس از دستگیری او را بستند و موهای صورت او را از ریشه درآوردند. آنها قصد [[جان]] [[عثمان بن حنیف]] کردند، لکن او به [[فرمانداری]] [[برادر]] خویش، [[سهل بن حنیف]] بر [[مدینه]]، [[متوسل]] شد و آنها را [[تهدید]] کرد چنانچه آسیبی به او رسانند، برادرش در مدینه [[خویشان]] آنها را مورد [[آزار]] قرار خواهد داد. بدینترتیب از کشتن او چشم پوشیدند و رهایش کردند. لکن جنایتهای [[ناکثین]] در [[بصره]] ادامه پیدا کرد. [[عثمان]] پس از [[رهایی]] از دست ناکثین در منطقه [[ذیقار]] به [[امام علی]] {{ع}} پیوست. [[امام]] با [[مشاهده]] وضعیت او متأثر شد و خطاب به او فرمود: "ای عثمان، من تو را بهصورت پیرمردی دارای ریش فرستادم، اکنون با چهره [[جوان]] بازگشتی!" | ||
==توبیخ امام علی== | == توبیخ امام علی == | ||
عثمان بن حنیف از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران صدیق]] آن [[حضرت]] بود. او در [[جنگ احد]] و نبردهای بعدی در رکاب [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شرکت جست و پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} خود و برادرش ([[سهل بن حنیف انصاری]]) در [[وفاداری]] به علی{{ع}} [[ثابت قدم]] ماندند و جزء [[دوازده]] نفری بودند که بر ابیبکر خرده گرفتند و حاضر نشدند با وی [[بیعت]] کنند. وی دارای [[شخصیت معنوی]] و [[اجتماعی]] فوقالعادهای بود که از طرف [[خلیفه دوم]] [[عمر بن الخطاب]] مسؤول رسیدگی به زمینهای [[عراق]] و گرفتن [[خراج]] آن [[سرزمین]] گردیده بود و پس از [[قتل عثمان]]، از طرف [[حضرت علی]]{{ع}} [[حاکم بصره]] گردید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۱.</ref>. | عثمان بن حنیف از [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} و از [[یاران صدیق]] آن [[حضرت]] بود. او در [[جنگ احد]] و نبردهای بعدی در رکاب [[پیامبر اسلام]] {{صل}} شرکت جست و پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} خود و برادرش ([[سهل بن حنیف انصاری]]) در [[وفاداری]] به علی {{ع}} [[ثابت قدم]] ماندند و جزء [[دوازده]] نفری بودند که بر ابیبکر خرده گرفتند و حاضر نشدند با وی [[بیعت]] کنند. وی دارای [[شخصیت معنوی]] و [[اجتماعی]] فوقالعادهای بود که از طرف [[خلیفه دوم]] [[عمر بن الخطاب]] مسؤول رسیدگی به زمینهای [[عراق]] و گرفتن [[خراج]] آن [[سرزمین]] گردیده بود و پس از [[قتل عثمان]]، از طرف [[حضرت علی]] {{ع}} [[حاکم بصره]] گردید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۷۱.</ref>. | ||
وی در آن هنگامی که [[حاکم]] و [[والی بصره]] بود به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} خبر دادند که او به مهمانی طبقاتی رفته است، مهمانی که فقط پولدارها و اعیان و اشراف در آن شرکت داشته اما طبقات [[محروم]] و کم درآمد از آن سفره محروم بودهاند. [[امام]]{{ع}} با توجه به [[بینش]] تیز و [[هشیاری]] فوق العاده با صرف نظر از [[حکم اسلامی]] این [[مهمانی]](زیرا از نظر [[اسلام]] شرکت در چنین مهمانی [[گناه]] و [[معصیت خدا]] نیست) میبیند شرکت در این نوع مجالس و شبنشینیها نشستن بر سر این سفرهها به نام [[ولیمه]] و [[عقیقه]] و... اولاً [[حاکم مسلمین]] را از [[توده]] [[مردم]] جدا میکند و کم کم باعث شکاف بین مردم و [[حکومت]] میشود و از طرفی در کنار همین سفرهها تفاهم و آشنایی اشراف زورمند با [[حاکم]] [[زمامدار]] برقرار میشود و قهراً در [[روحیه]] حاکم [[نفوذ]] پیدا میکنند و از همین سفرهها حاکم را به سوی خود جذب کرده و از همین جا خط [[انحراف]] حکومت شروع میگردد و به اصطلاح از یک [[اشتباه]] سوزنبان قطار، در چند قدم دیگر، قطار [[سقوط]] و سرنشینان نابود میشوند. حاکم مسلمین یا حاکم یک استان هم از همین جا اشتباه را شروع میکند که سر سفره مخصوصی مینشیند با جمعی [[ثروتمند]] زورمدار آشنا میشود و ناخواسته حکومت را به ورطه سقوط میکشاند؛ لذا امام{{ع}} که [[میزان]] الاعمال و [[قرآن ناطق]] و [[صراط مستقیم]] است همین که با خبر شد [[حاکم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]]، با همه قداستی که دارد نزدیک به انحراف شده باید [[راه مستقیم]] را نشان وی دهد که بیشتر به [[بیراهه]] نرود و سقوط نکند؛ لذا [[نامه]] بسیار تند و [[توبیخ]] آمیز به او مینویسد تا [[عبرت]] همه باشد و راه و روش [[حکومت علوی]] را بدانند. | وی در آن هنگامی که [[حاکم]] و [[والی بصره]] بود به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} خبر دادند که او به مهمانی طبقاتی رفته است، مهمانی که فقط پولدارها و اعیان و اشراف در آن شرکت داشته اما طبقات [[محروم]] و کم درآمد از آن سفره محروم بودهاند. [[امام]] {{ع}} با توجه به [[بینش]] تیز و [[هشیاری]] فوق العاده با صرف نظر از [[حکم اسلامی]] این [[مهمانی]](زیرا از نظر [[اسلام]] شرکت در چنین مهمانی [[گناه]] و [[معصیت خدا]] نیست) میبیند شرکت در این نوع مجالس و شبنشینیها نشستن بر سر این سفرهها به نام [[ولیمه]] و [[عقیقه]] و... اولاً [[حاکم مسلمین]] را از [[توده]] [[مردم]] جدا میکند و کم کم باعث شکاف بین مردم و [[حکومت]] میشود و از طرفی در کنار همین سفرهها تفاهم و آشنایی اشراف زورمند با [[حاکم]] [[زمامدار]] برقرار میشود و قهراً در [[روحیه]] حاکم [[نفوذ]] پیدا میکنند و از همین سفرهها حاکم را به سوی خود جذب کرده و از همین جا خط [[انحراف]] حکومت شروع میگردد و به اصطلاح از یک [[اشتباه]] سوزنبان قطار، در چند قدم دیگر، قطار [[سقوط]] و سرنشینان نابود میشوند. حاکم مسلمین یا حاکم یک استان هم از همین جا اشتباه را شروع میکند که سر سفره مخصوصی مینشیند با جمعی [[ثروتمند]] زورمدار آشنا میشود و ناخواسته حکومت را به ورطه سقوط میکشاند؛ لذا امام {{ع}} که [[میزان]] الاعمال و [[قرآن ناطق]] و [[صراط مستقیم]] است همین که با خبر شد [[حاکم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]]، با همه قداستی که دارد نزدیک به انحراف شده باید [[راه مستقیم]] را نشان وی دهد که بیشتر به [[بیراهه]] نرود و سقوط نکند؛ لذا [[نامه]] بسیار تند و [[توبیخ]] آمیز به او مینویسد تا [[عبرت]] همه باشد و راه و روش [[حکومت علوی]] را بدانند. | ||
عثمان بن حنیف در [[روزگار]] استانداری خود روزی به [[مجلسی]] خصوصی حاضر شد که مردانی ثروتمند برقرار کرده بودند. امام{{ع}} چون از این امر باخبر شد، نامهای در [[نکوهش]] این عمل به وی نوشت و او را به شدت [[سرزنش]] کرد<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ؛ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه | عثمان بن حنیف در [[روزگار]] استانداری خود روزی به [[مجلسی]] خصوصی حاضر شد که مردانی ثروتمند برقرار کرده بودند. امام {{ع}} چون از این امر باخبر شد، نامهای در [[نکوهش]] این عمل به وی نوشت و او را به شدت [[سرزنش]] کرد<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ، يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا، تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ؛ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ، فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ [وَجْهِهِ] وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵</ref>. | ||
===متن نامه=== | === متن نامه === | ||
{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ...}}؛ | {{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ...}}؛ | ||
اما بعد ای پسر حنیف، به من گزارش داده شد که مردی از [[اهل بصره]] تو را به سفره مهمانی [[دعوت]] کرده و تو به سرعت به آن مهمانی حاضر شدی. در میان آن سفره، طعامهای رنگارنگ، ظرفهای بزرگ [[غذا]] یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده میشد. ای [[عثمان]]، من [[گمان]] نمیکردم تو به مهمانیی بروی که [[نیازمندان]] از آن ممنوع و [[ثروتمندان]] به آن [[دعوت]] شوند. از آنچه میخوری بنگر [[حلال]] است یا [[حرام]]؟ اگر حلال بودنش برای تو مشتبه است از دهانت بیرون انداز و آنچه به [[یقین]] میدانی که [[پاکیزه]] و حلال است تناول کن. | اما بعد ای پسر حنیف، به من گزارش داده شد که مردی از [[اهل بصره]] تو را به سفره مهمانی [[دعوت]] کرده و تو به سرعت به آن مهمانی حاضر شدی. در میان آن سفره، طعامهای رنگارنگ، ظرفهای بزرگ [[غذا]] یکی پس از دیگری پیش تو قرار داده میشد. ای [[عثمان]]، من [[گمان]] نمیکردم تو به مهمانیی بروی که [[نیازمندان]] از آن ممنوع و [[ثروتمندان]] به آن [[دعوت]] شوند. از آنچه میخوری بنگر [[حلال]] است یا [[حرام]]؟ اگر حلال بودنش برای تو مشتبه است از دهانت بیرون انداز و آنچه به [[یقین]] میدانی که [[پاکیزه]] و حلال است تناول کن. | ||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
آیا به همین [[قناعت]] کنم که به من گفته شود من امیرمؤمنانم ولی با آنان در سختیهای [[روزگار]] [[شریک]] نباشم و در [[تلخیها]] پیشاپیش آنان نباشم؟ من [[آفریده]] نشدم که چون [[حیوان]] پرواری که تمام همش علف است خوردن خوراکیهای لذیذ مرا مشغول کند یا همچون حیوان رها شدهای که شغلش چریدن و خوردن و پر کردن شکم میباشد و از سرنوشتی که دچار اوست بیخبر است باشم. | آیا به همین [[قناعت]] کنم که به من گفته شود من امیرمؤمنانم ولی با آنان در سختیهای [[روزگار]] [[شریک]] نباشم و در [[تلخیها]] پیشاپیش آنان نباشم؟ من [[آفریده]] نشدم که چون [[حیوان]] پرواری که تمام همش علف است خوردن خوراکیهای لذیذ مرا مشغول کند یا همچون حیوان رها شدهای که شغلش چریدن و خوردن و پر کردن شکم میباشد و از سرنوشتی که دچار اوست بیخبر است باشم. | ||
ای [[عثمان]]! آیا من [[بیهوده]] و [[عبث]] آفریده شدهام؟ آیا باید سر رشتهدار ریسمان [[گمراهی]] باشم یا در طریق [[سرگردانی]] قدم گذارم؟ گویا میبینم گویندهای از شما دارد میگوید: دو قرص نان، قوت و [[خوراک]] پسر [[ابوطالب]] است باید هم اکنون نیرویش به سستیگراییده باشد و از [[مبارزه]] با همتایان خود و [[نبرد]] با [[شجاعان]] بازمانده نه [[خیره]] نه چنین است. [[آگاه]] باشید! درختان بیابانی چوبشان محکمتر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازک است، درختانی که در بیابان روییده است و جز با آب [[باران]] [[سیراب]] نمیگردند آتششان شعلهورتر و پردوامتر است و من نسبت به [[پیامبر]]{{صل}} همچون روشنی که از [[روشنایی]] دیگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم. (یعنی راه او را خواهم رفت و تغییری در مسیرم نخواهم داد) به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[عرب]] برای [[جنگ]] با من پشت به پشت یکدیگر بدهند من به این نبرد پشت نمیکنم و اگر [[فرصت]] دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت به سوی آنان میشتابم و به زودی تلاش خواهم کرد که [[زمین]] را از این شخص وارونه و این [[جسم]] کج اندیش ([[فطرت]]) [[پاک]] سازم تا سنگ و شن از میان دانهها خارج شود. | ای [[عثمان]]! آیا من [[بیهوده]] و [[عبث]] آفریده شدهام؟ آیا باید سر رشتهدار ریسمان [[گمراهی]] باشم یا در طریق [[سرگردانی]] قدم گذارم؟ گویا میبینم گویندهای از شما دارد میگوید: دو قرص نان، قوت و [[خوراک]] پسر [[ابوطالب]] است باید هم اکنون نیرویش به سستیگراییده باشد و از [[مبارزه]] با همتایان خود و [[نبرد]] با [[شجاعان]] بازمانده نه [[خیره]] نه چنین است. [[آگاه]] باشید! درختان بیابانی چوبشان محکمتر است اما درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازک است، درختانی که در بیابان روییده است و جز با آب [[باران]] [[سیراب]] نمیگردند آتششان شعلهورتر و پردوامتر است و من نسبت به [[پیامبر]] {{صل}} همچون روشنی که از [[روشنایی]] دیگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم. (یعنی راه او را خواهم رفت و تغییری در مسیرم نخواهم داد) به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[عرب]] برای [[جنگ]] با من پشت به پشت یکدیگر بدهند من به این نبرد پشت نمیکنم و اگر [[فرصت]] دست دهد که بتوانم آن را مهار کنم به سرعت به سوی آنان میشتابم و به زودی تلاش خواهم کرد که [[زمین]] را از این شخص وارونه و این [[جسم]] کج اندیش ([[فطرت]]) [[پاک]] سازم تا سنگ و شن از میان دانهها خارج شود. | ||
در پایان این نامه [[امام علی]]{{ع}} [[دنیا]] را مخاطب قرار داده و میفرماید: | در پایان این نامه [[امام علی]] {{ع}} [[دنیا]] را مخاطب قرار داده و میفرماید: | ||
«ای دنیا! از من دور شو، افسارت را به گردنت انداختم و تو را رها کردم. من از چنگال تو [[رهایی]] یافتم و از دامهای تو رستهام و از لغزشهایت دوری گزیدهام. کجایند کسانی که با شوخیهایت آنها را [[مغرور]] ساختی؟ کجایند ملتهایی که با زینتها و زخارف خود آنها را فریفتی؟ هان، در گورستانها آرمیدهاند و درون لحدها شدهاند. [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر تو (ای دنیا) شخص دیدنی و قالب [[حسی]] بودی حدود [[خداوند]] را در مورد بندگانی که آنها را با [[آرزوها]] [[فریب]] دادهای بر تو جاری میساختم و [[کیفر پروردگار]] را در مورد ملتهایی که آنها را به [[هلاکت]] افکندی و قدرتمندانی که آنها را [[تسلیم]] [[مرگ]] و نابودی نمودی و [[هدف]] انواع [[بلاها]] قرار دادی در آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش دربارهات به مرحله [[اجرا]] میگذاردم. | «ای دنیا! از من دور شو، افسارت را به گردنت انداختم و تو را رها کردم. من از چنگال تو [[رهایی]] یافتم و از دامهای تو رستهام و از لغزشهایت دوری گزیدهام. کجایند کسانی که با شوخیهایت آنها را [[مغرور]] ساختی؟ کجایند ملتهایی که با زینتها و زخارف خود آنها را فریفتی؟ هان، در گورستانها آرمیدهاند و درون لحدها شدهاند. [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر تو (ای دنیا) شخص دیدنی و قالب [[حسی]] بودی حدود [[خداوند]] را در مورد بندگانی که آنها را با [[آرزوها]] [[فریب]] دادهای بر تو جاری میساختم و [[کیفر پروردگار]] را در مورد ملتهایی که آنها را به [[هلاکت]] افکندی و قدرتمندانی که آنها را [[تسلیم]] [[مرگ]] و نابودی نمودی و [[هدف]] انواع [[بلاها]] قرار دادی در آنجا که نه راه پس داشته و نه راه پیش دربارهات به مرحله [[اجرا]] میگذاردم. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
خوشا به حال آن کس که واجباتش را بجا میآورد، [[سختیها]] و [[مشکلات]] را [[تحمل]] نموده، [[خواب]] در شب را کنار گذارده تا آن گاه که بر او [[غلبه]] کند روی [[زمین]] دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند. در میان گروهی باشد که از [[خوف]] [[معاد]] چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرا نگرفته، همواره لبهایشان به [[ذکر خدا]] در حرکت است، گناهانشان بر اثر [[استغفار]] از بین رفته است. آنها [[حزب]] اللهاند، [[آگاه]] باشید که [[حزب الله]] رستگارند. بنابر این ای پسر [[حنیف]]! از [[خدا]] بترس و به همان قرصهای نان اکتفا کن تا خلاصی تو از [[آتش جهنم]] امکان پذیر گردد»<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. | خوشا به حال آن کس که واجباتش را بجا میآورد، [[سختیها]] و [[مشکلات]] را [[تحمل]] نموده، [[خواب]] در شب را کنار گذارده تا آن گاه که بر او [[غلبه]] کند روی [[زمین]] دراز بکشد و دست زیر سر بگذارد و استراحت کند. در میان گروهی باشد که از [[خوف]] [[معاد]] چشمهایشان خواب ندارد، پهلوهایشان برای استراحت در خوابگاهشان قرا نگرفته، همواره لبهایشان به [[ذکر خدا]] در حرکت است، گناهانشان بر اثر [[استغفار]] از بین رفته است. آنها [[حزب]] اللهاند، [[آگاه]] باشید که [[حزب الله]] رستگارند. بنابر این ای پسر [[حنیف]]! از [[خدا]] بترس و به همان قرصهای نان اکتفا کن تا خلاصی تو از [[آتش جهنم]] امکان پذیر گردد»<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. | ||
سران [[کشورهای اسلامی]] و [[سلاطین]] و [[پیشوایان]] [[مسلمین]] چه خوب است از این [[نامه]] [[پند]] بگیرند و از کوچکترین [[لغزش]] [[کارگزاران]] [[کشور اسلامی]] نیز [[چشم پوشی]] نکنند و به [[خلیفه مسلمین]]، [[امیرالمؤمنین]] اقتدا کنند و کارهای زیردستان خود را نسبت به [[مردم]] و [[حکومت]] کاملاً زیر نظر بگیرند تا بتوانند خدمتگزار [[اسلام]] و مسلمین باشند و همان گونه که علی{{ع}} فرمود: قانع نباشید که به آنها [[پیشوا]]، [[خلیفه]]، [[رئیس]] و... بگویند که این کافی نیست و [[روز قیامت]] همه بایستی پاسخگوی [[ملت]] اسلام باشند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۲۶۸.</ref> | سران [[کشورهای اسلامی]] و [[سلاطین]] و [[پیشوایان]] [[مسلمین]] چه خوب است از این [[نامه]] [[پند]] بگیرند و از کوچکترین [[لغزش]] [[کارگزاران]] [[کشور اسلامی]] نیز [[چشم پوشی]] نکنند و به [[خلیفه مسلمین]]، [[امیرالمؤمنین]] اقتدا کنند و کارهای زیردستان خود را نسبت به [[مردم]] و [[حکومت]] کاملاً زیر نظر بگیرند تا بتوانند خدمتگزار [[اسلام]] و مسلمین باشند و همان گونه که علی {{ع}} فرمود: قانع نباشید که به آنها [[پیشوا]]، [[خلیفه]]، [[رئیس]] و... بگویند که این کافی نیست و [[روز قیامت]] همه بایستی پاسخگوی [[ملت]] اسلام باشند.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۲۶۸.</ref> | ||
==وفات== | == وفات == | ||
عثمان بن حنیف پس از [[جنگ جمل]]، همراه امام به [[کوفه]] رفت و بهدلیل صدماتی که بر او وارد شده بود کمتر در فعالیتها حضور داشت و در [[زمان]] [[معاویه]] درگذشت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۵۰- ۵۵۱؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۴۸.</ref>. | عثمان بن حنیف پس از [[جنگ جمل]]، همراه امام به [[کوفه]] رفت و بهدلیل صدماتی که بر او وارد شده بود کمتر در فعالیتها حضور داشت و در [[زمان]] [[معاویه]] درگذشت<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص ۵۵۰- ۵۵۱؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۴۸.</ref>. | ||