جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
برچسب: واگردانی دستی |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی== | == در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی == | ||
===نقش و قلمرو [[حکم عقل]] در دستیابی به [[حکم شرعی]] به عنوان یکی از منابع [[اجتهاد]]=== | === نقش و قلمرو [[حکم عقل]] در دستیابی به [[حکم شرعی]] به عنوان یکی از منابع [[اجتهاد]] === | ||
[[عقل]] در اصل بر [[حبس]] و بازداشتن یا معنایی نزدیک به آن دلالت میکند<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۶۹.</ref> و بندکردن و بستن برخاسته از آن است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ج۴، ص۶۹.</ref>. عقل [[ضد]] [[جهل]] و [[حمق]] است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، ص۵۹؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸.</ref> و [[آدمی]] چون خود را از [[هوسها]]، [[خواستههای نفسانی]] و [[هلاکت]] باز میدارد، به وی [[عاقل]] گفته میشود<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۲۵.</ref>. عقل در اصطلاح [[فلسفی]] به معنای [[قوه]] [[ادراک کلیات]] و قوه تمییز میان [[حسن و قبح افعال]]<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۹۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۲۵۸.</ref> معنا شده است. | [[عقل]] در اصل بر [[حبس]] و بازداشتن یا معنایی نزدیک به آن دلالت میکند<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۴، ص۶۹.</ref> و بندکردن و بستن برخاسته از آن است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، ص۱۵۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ج۴، ص۶۹.</ref>. عقل [[ضد]] [[جهل]] و [[حمق]] است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، ص۵۹؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸.</ref> و [[آدمی]] چون خود را از [[هوسها]]، [[خواستههای نفسانی]] و [[هلاکت]] باز میدارد، به وی [[عاقل]] گفته میشود<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۴۵۸؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۲۵.</ref>. عقل در اصطلاح [[فلسفی]] به معنای [[قوه]] [[ادراک کلیات]] و قوه تمییز میان [[حسن و قبح افعال]]<ref>ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص۹۶؛ ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص۲۵۸.</ref> معنا شده است. | ||
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
در [[آموزههای اسلام]]، از عقل بیش از امور دیگر، [[ستایش]] شده است<ref>حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۱۸۵ و ص۲۰۴ -۲۰۹.</ref>. [[قرآن کریم]] در بیش از سیصد [[آیه]]<ref>{{متن قرآن|أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «آیا مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید با آنکه کتاب (خداوند) را میخوانید؟ آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴؛ {{متن قرآن|فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «باری، گفتیم با پارهای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «و هرگاه با کسانی که ایمان آوردهاند دیدار کنند میگویند: ما (نیز) ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر تنها شوند میگویند: آیا آنچه را خداوند بر شما برگشوده است به آنان میگویید تا با آن در پیشگاه پروردگارتان با شما چون و چرا کنند، آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۷۶؛ {{متن قرآن|...وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده میدارد و بر آن هرگونه جنبندهای را میپراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد میورزند نشانههاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ}} «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸؛ {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید» سوره زخرف، آیه ۳؛ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «اوست که شما را از خاک سپس از نطفه و آنگاه از خونی بسته آفرید، سرانجام شما را به گونه نوزادی برآورد سپس (توان میدهد) تا به رشد کاملتان برسید، پس از آن تا پیر گردید- و جان برخی از شما پیشتر (از پیری) گرفته میشود- و تا به زمانی معیّن برسید و باشد که شما» سوره غافر، آیه ۶۷.</ref> درباره [[تفکر]] و [[تعقل]] سخن گفته و [[انسان]] را بدان فراخوانده است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۶.</ref>. و بارها [[اندیشیدن]] و تعقل کردن را [[ستایش]]<ref>{{متن قرآن|فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «باری، گفتیم با پارهای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده میدارد و بر آن هرگونه جنبندهای را میپراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد میورزند نشانههاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ {{متن قرآن|وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹؛ {{متن قرآن|قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ}} «به راستی شما را در کار دو گروهی که (در «بدر») با هم رو به رو شدند، نشانهای (برای پند گیری) بود: گروهی برای خداوند جنگ میکردند و (گروه) دیگری کافر بودند که آنها را دو چندان خود به چشم میدیدند (و میهراسیدند) و خداوند هر کسی را بخواهد با یاوری خویش پش» سوره آل عمران، آیه ۱۳؛ {{متن قرآن|كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى}} «بخورید و چارپایانتان را بچرانید! بیگمان در آن برای خردمندان نشانههایی است» سوره طه، آیه ۵۴؛ {{متن قرآن|أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى}} «آیا برای آنان راهگشا نبوده است که پیش از آنها چه بسیار نسلها را از میان بردیم که (اینان اکنون) در خانههای آنان راه میروند؟ بیگمان در این، نشانههایی برای (پندگیری) خردمندان است» سوره طه، آیه ۱۲۸.</ref> و [[ضد]] آن را [[نکوهش]]<ref>{{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ میکند که جز فراخواندن و آوایی نمیشنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمیورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱؛ {{متن قرآن|وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ}} «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۵۸؛ {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> کرده است. در [[روایات اسلامی]] نیز [[عقل]] از [[شأن]] ویژهای برخوردار است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۰- ۲۹.</ref> و گوهر عقل، غنیترین و ارزشمندترین [[نعمت الهی]] برای [[انسان]] معرفی شده است<ref>نهج البلاغه، ح۵۱ و ۱۰۹.</ref> تا جایی که از آن، با عنوان [[اشرف مخلوقات]] یاد شده است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶.</ref>. | در [[آموزههای اسلام]]، از عقل بیش از امور دیگر، [[ستایش]] شده است<ref>حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۱۸۵ و ص۲۰۴ -۲۰۹.</ref>. [[قرآن کریم]] در بیش از سیصد [[آیه]]<ref>{{متن قرآن|أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «آیا مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید با آنکه کتاب (خداوند) را میخوانید؟ آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴؛ {{متن قرآن|فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «باری، گفتیم با پارهای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ قَالُوا أَتُحَدِّثُونَهُمْ بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِيُحَاجُّوكُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}} «و هرگاه با کسانی که ایمان آوردهاند دیدار کنند میگویند: ما (نیز) ایمان آوردهایم و چون با یکدیگر تنها شوند میگویند: آیا آنچه را خداوند بر شما برگشوده است به آنان میگویید تا با آن در پیشگاه پروردگارتان با شما چون و چرا کنند، آیا خرد نمیورزید؟» سوره بقره، آیه ۷۶؛ {{متن قرآن|...وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده میدارد و بر آن هرگونه جنبندهای را میپراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد میورزند نشانههاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ}} «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸؛ {{متن قرآن|إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید» سوره زخرف، آیه ۳؛ {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «اوست که شما را از خاک سپس از نطفه و آنگاه از خونی بسته آفرید، سرانجام شما را به گونه نوزادی برآورد سپس (توان میدهد) تا به رشد کاملتان برسید، پس از آن تا پیر گردید- و جان برخی از شما پیشتر (از پیری) گرفته میشود- و تا به زمانی معیّن برسید و باشد که شما» سوره غافر، آیه ۶۷.</ref> درباره [[تفکر]] و [[تعقل]] سخن گفته و [[انسان]] را بدان فراخوانده است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۶.</ref>. و بارها [[اندیشیدن]] و تعقل کردن را [[ستایش]]<ref>{{متن قرآن|فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذَلِكَ يُحْيِي اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ}} «باری، گفتیم با پارهای از آن (گاو) بر این (کشته) بزنید، این چنین خداوند مردگان را زنده میکند و نشانههای خود را به شما نشان میدهد، باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳؛ {{متن قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ}} «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و در پیاپی آمدن شب و روز و در آن کشتی که برای سود رساندن به مردم در دریا روان است و در آبی که خداوند از آسمان فرو میبارد و زمین را پس از مردن، بدان زنده میدارد و بر آن هرگونه جنبندهای را میپراکند و در گرداندن بادها و ابر فرمانبردار میان آسمان و زمین، برای گروهی که خرد میورزند نشانههاست» سوره بقره، آیه ۱۶۴؛ {{متن قرآن|وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}} «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹؛ {{متن قرآن|قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ}} «به راستی شما را در کار دو گروهی که (در «بدر») با هم رو به رو شدند، نشانهای (برای پند گیری) بود: گروهی برای خداوند جنگ میکردند و (گروه) دیگری کافر بودند که آنها را دو چندان خود به چشم میدیدند (و میهراسیدند) و خداوند هر کسی را بخواهد با یاوری خویش پش» سوره آل عمران، آیه ۱۳؛ {{متن قرآن|كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى}} «بخورید و چارپایانتان را بچرانید! بیگمان در آن برای خردمندان نشانههایی است» سوره طه، آیه ۵۴؛ {{متن قرآن|أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى}} «آیا برای آنان راهگشا نبوده است که پیش از آنها چه بسیار نسلها را از میان بردیم که (اینان اکنون) در خانههای آنان راه میروند؟ بیگمان در این، نشانههایی برای (پندگیری) خردمندان است» سوره طه، آیه ۱۲۸.</ref> و [[ضد]] آن را [[نکوهش]]<ref>{{متن قرآن|وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}} «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ میکند که جز فراخواندن و آوایی نمیشنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمیورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱؛ {{متن قرآن|وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ}} «و چون به نماز بانگ برآورید آن را به ریشخند و بازی میگیرند؛ این از آن روست که آنان گروهی هستند که خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۵۸؛ {{متن قرآن|إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ}} «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.</ref> کرده است. در [[روایات اسلامی]] نیز [[عقل]] از [[شأن]] ویژهای برخوردار است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۰- ۲۹.</ref> و گوهر عقل، غنیترین و ارزشمندترین [[نعمت الهی]] برای [[انسان]] معرفی شده است<ref>نهج البلاغه، ح۵۱ و ۱۰۹.</ref> تا جایی که از آن، با عنوان [[اشرف مخلوقات]] یاد شده است<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۶.</ref>. | ||
در کتابهای [[فقهی]] و اصولی، از دیرباز بر اساس آموزههای [[اهل بیت]]{{عم}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۰ – ۲۹.</ref> بحث از اعتبار [[حکم]] و قضایای [[عقل]]، مطرح بوده و [[ابوعلی ابن جنید]] و [[ابن ابی عقیل عمانی]]، نخستین کسانی بودهاند که در [[استنباط احکام]] [[شرعی]] به عقل [[تمسک]] کردهاند<ref>استرآبادی، ملامحمدامین، الفوائد المدنیه، ص۱۲۳.</ref>. [[شیخ مفید]] نیز با آنکه [[معتقد]] بود اصول و منابع [[احکام شرعی]]، [[کتاب و سنت]] است و عقل یکی از راههای رسیدن به این اصول و [[شناخت]] [[حجیت]] آنهاست<ref>شیخ مفید، التذکرة بأصول الفقه، ص۲۸.</ref>، گاه در برخی [[فروع فقهی]] در عرض کتاب و سنت از عقل نیز با عنوان سند حکم یاد کرده است<ref>شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ص۱۴۸.</ref>. [[سید مرتضی]] درباره مسائل نوپیدا که در کتاب و سنت حکمی برای آن بیان نشده، [[حکم عقل]] را مطرح کرده است<ref>سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۱۰.</ref> و [[شیخ طوسی]] به توضیح نقش عقل در شناخت مسائل، موضوعات و [[احکام]] پرداخته است<ref>طوسی، محمد بن حسن، العدة فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۲-۲۴؛ ج۲، ص۷۶۲.</ref>؛ همچنین از عنصر عقل در راستیآزمایی، [[تفسیر]] و رفع [[تعارض]] میان [[روایات]] بهره جسته است<ref>طوسی، محمد بن حسن، العدة فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۴۳.</ref>. با وجود این، به [[صراحت]] از منبع بودن آن سخنی به میان نیاورده است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. پس از وی [[ابن ادریس]] به صراحت [[بهکارگیری عقل]] برای دستیابی به احکام را پذیرفته و تمسک به این روش را [[سیره]] محققان دانسته است<ref>ج۱، ص۴۶.</ref>. | در کتابهای [[فقهی]] و اصولی، از دیرباز بر اساس آموزههای [[اهل بیت]] {{عم}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۰ – ۲۹.</ref> بحث از اعتبار [[حکم]] و قضایای [[عقل]]، مطرح بوده و [[ابوعلی ابن جنید]] و [[ابن ابی عقیل عمانی]]، نخستین کسانی بودهاند که در [[استنباط احکام]] [[شرعی]] به عقل [[تمسک]] کردهاند<ref>استرآبادی، ملامحمدامین، الفوائد المدنیه، ص۱۲۳.</ref>. [[شیخ مفید]] نیز با آنکه [[معتقد]] بود اصول و منابع [[احکام شرعی]]، [[کتاب و سنت]] است و عقل یکی از راههای رسیدن به این اصول و [[شناخت]] [[حجیت]] آنهاست<ref>شیخ مفید، التذکرة بأصول الفقه، ص۲۸.</ref>، گاه در برخی [[فروع فقهی]] در عرض کتاب و سنت از عقل نیز با عنوان سند حکم یاد کرده است<ref>شیخ مفید، تفسیر القرآن المجید، ص۱۴۸.</ref>. [[سید مرتضی]] درباره مسائل نوپیدا که در کتاب و سنت حکمی برای آن بیان نشده، [[حکم عقل]] را مطرح کرده است<ref>سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۲۱۰.</ref> و [[شیخ طوسی]] به توضیح نقش عقل در شناخت مسائل، موضوعات و [[احکام]] پرداخته است<ref>طوسی، محمد بن حسن، العدة فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۲-۲۴؛ ج۲، ص۷۶۲.</ref>؛ همچنین از عنصر عقل در راستیآزمایی، [[تفسیر]] و رفع [[تعارض]] میان [[روایات]] بهره جسته است<ref>طوسی، محمد بن حسن، العدة فی اصول الفقه، ج۱، ص۱۴۳.</ref>. با وجود این، به [[صراحت]] از منبع بودن آن سخنی به میان نیاورده است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۳، ص۱۲۹.</ref>. پس از وی [[ابن ادریس]] به صراحت [[بهکارگیری عقل]] برای دستیابی به احکام را پذیرفته و تمسک به این روش را [[سیره]] محققان دانسته است<ref>ج۱، ص۴۶.</ref>. | ||
[[فقهای شیعه]] از [[زمان]] قطبالدین [[راوندی]] (م ۵۷۳ق)<ref>ج۱، ص۶.</ref> و [[محقق حلی]]<ref>ج۱، ص۲۸.</ref> و [[علامه حلی]]<ref>علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۴۲۳.</ref> از عقل به عنوان یکی از منابع استنباط احکام، در عرض کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] یاد کردهاند<ref>شهید اول، ذکری الشیعه، ج۱، ص۵۲؛ القواعد و الفوائد، ج۱، ص۷۴؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۶.</ref>؛ هرچند پذیرش گستره دامنه حجیت آن، با فراز و فرودهایی همراه بوده است<ref>کرکی، ص۲۲؛ شهید ثانی، ج۳، ص۶۲.</ref>. در [[قرن یازدهم]] و دوازدهم با اوجگیری [[فکر]] [[اخباریگری]] حوزه دخالت [[عقل]] در [[استنباط احکام]] بسیار محدود شد<ref>استرآبادی، ملامحمدامین، الفوائد المدنیه، ص۱۲۹ - ۱۳۱؛ بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره، ج۱، ص۱۲۵.</ref> و در دورههای بعد با اوجگیری دوباره جریان اصولگرا، عقل نقش خود را بازیافت. | [[فقهای شیعه]] از [[زمان]] قطبالدین [[راوندی]] (م ۵۷۳ق)<ref>ج۱، ص۶.</ref> و [[محقق حلی]]<ref>ج۱، ص۲۸.</ref> و [[علامه حلی]]<ref>علامه حلی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۴۲۳.</ref> از عقل به عنوان یکی از منابع استنباط احکام، در عرض کتاب، [[سنت]] و [[اجماع]] یاد کردهاند<ref>شهید اول، ذکری الشیعه، ج۱، ص۵۲؛ القواعد و الفوائد، ج۱، ص۷۴؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۶.</ref>؛ هرچند پذیرش گستره دامنه حجیت آن، با فراز و فرودهایی همراه بوده است<ref>کرکی، ص۲۲؛ شهید ثانی، ج۳، ص۶۲.</ref>. در [[قرن یازدهم]] و دوازدهم با اوجگیری [[فکر]] [[اخباریگری]] حوزه دخالت [[عقل]] در [[استنباط احکام]] بسیار محدود شد<ref>استرآبادی، ملامحمدامین، الفوائد المدنیه، ص۱۲۹ - ۱۳۱؛ بحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره، ج۱، ص۱۲۵.</ref> و در دورههای بعد با اوجگیری دوباره جریان اصولگرا، عقل نقش خود را بازیافت. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
رویکرد [[علما]] به طرح بحث عقل در کتابهای اصولی نیز متفاوت است. برخی آن را از مسائل اصول ندانستهاند و در مقدمات گنجاندهاند<ref>علامه حلی، نهایة الوصول، ج۱، ص۱۱۸؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۱۳.</ref> و بعضی نیز دیل مباحث دیگر اصولی مانند قطع حاصل از [[دلیل عقلی]] و [[علم اجمالی]] از آن یاد کردهاند<ref>شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۱۵؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۵۸؛ ایروانی، علی، الاصول فی علم الاصول، ج۲، ص۲۰۵.</ref>. در برابر، گروهی فصل مستقلی به آن اختصاص دادهاند و بسیار گسترده به بحث از [[حجیت]] و قلمرو آن پرداختهاند<ref>میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ج۳، ص۷؛ حائری اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویه، ص۳۱۶؛ اصفهانی نجفی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۴۹۶؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۱؛ ج۳، ص۱۲۸.</ref>. | رویکرد [[علما]] به طرح بحث عقل در کتابهای اصولی نیز متفاوت است. برخی آن را از مسائل اصول ندانستهاند و در مقدمات گنجاندهاند<ref>علامه حلی، نهایة الوصول، ج۱، ص۱۱۸؛ فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیه، ص۱۳.</ref> و بعضی نیز دیل مباحث دیگر اصولی مانند قطع حاصل از [[دلیل عقلی]] و [[علم اجمالی]] از آن یاد کردهاند<ref>شیخ انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۱۵؛ آخوند خراسانی، کفایة الاصول، ص۲۵۸؛ ایروانی، علی، الاصول فی علم الاصول، ج۲، ص۲۰۵.</ref>. در برابر، گروهی فصل مستقلی به آن اختصاص دادهاند و بسیار گسترده به بحث از [[حجیت]] و قلمرو آن پرداختهاند<ref>میرزای قمی، القوانین المحکمة فی الاصول، ج۳، ص۷؛ حائری اصفهانی، محمد حسین، الفصول الغرویه، ص۳۱۶؛ اصفهانی نجفی، محمدتقی، هدایة المسترشدین، ج۳، ص۴۹۶؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۱؛ ج۳، ص۱۲۸.</ref>. | ||
[[امام خمینی]] افزون بر [[فقه]]، در کتاب شرح [[حدیث]] [[جنود]] عقل و [[جهل]] نیز به بیان [[حقیقت]] عقل<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۱ – ۲۴.</ref> و برخی از ویژگیها و صفات آن<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۵ – ۳۸.</ref> بر اساس [[احادیث]] [[نورانی]] [[معصومان]]{{عم}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸؛ حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة، ج۱، ص۴۱.</ref> پرداخته است. در حوزه استنباط احکام [[شرعی]]، عقل نقش مهمی را در [[اندیشه]] ایشان به خود اختصاص داده است<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ج۱، ص۳۹۰- ۳۹۲؛ انوار الهدایه، ج۱، ص۲۲۵- ۲۳۱ و ص۳۴۰ – ۳۴۲.</ref>؛ از این رو ایشان در مباحث [[فقهی]] خود نیز از عنصر عقل مدد گرفته است<ref>امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۲، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ کتاب البیع، ج۴، ص۵۵.</ref> و با اینکه باب معینی را در کتابهای اصولی خود به این بحث اختصاص نداده است، اما از لابهلای کلمات ایشان تعریف، اقسام و کاربردهای [[عقل]]، قابل برداشت است<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۱؛ الاجتهاد و التقلید، ص۳۲ و ۶۱؛ الاستصحاب، ص۱۳ - ۱۶.</ref>.<ref>[[ابوالقاسم مقیمی حاجی|مقیمی حاجی]] و [[سیفالله سخائیفر|سخائیفر]]، [[عقل - مقیمی حاجی و سخائیفر (مقاله)| مقاله «عقل»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷]]، ص ۳۶۱.</ref> | [[امام خمینی]] افزون بر [[فقه]]، در کتاب شرح [[حدیث]] [[جنود]] عقل و [[جهل]] نیز به بیان [[حقیقت]] عقل<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۱ – ۲۴.</ref> و برخی از ویژگیها و صفات آن<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۵ – ۳۸.</ref> بر اساس [[احادیث]] [[نورانی]] [[معصومان]] {{عم}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۸؛ حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة، ج۱، ص۴۱.</ref> پرداخته است. در حوزه استنباط احکام [[شرعی]]، عقل نقش مهمی را در [[اندیشه]] ایشان به خود اختصاص داده است<ref>امام خمینی، مناهج الوصول، ج۱، ص۳۹۰- ۳۹۲؛ انوار الهدایه، ج۱، ص۲۲۵- ۲۳۱ و ص۳۴۰ – ۳۴۲.</ref>؛ از این رو ایشان در مباحث [[فقهی]] خود نیز از عنصر عقل مدد گرفته است<ref>امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۲، ص۱۱۶- ۱۱۷؛ کتاب البیع، ج۴، ص۵۵.</ref> و با اینکه باب معینی را در کتابهای اصولی خود به این بحث اختصاص نداده است، اما از لابهلای کلمات ایشان تعریف، اقسام و کاربردهای [[عقل]]، قابل برداشت است<ref>امام خمینی، انوار الهدایه، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۱؛ الاجتهاد و التقلید، ص۳۲ و ۶۱؛ الاستصحاب، ص۱۳ - ۱۶.</ref>.<ref>[[ابوالقاسم مقیمی حاجی|مقیمی حاجی]] و [[سیفالله سخائیفر|سخائیفر]]، [[عقل - مقیمی حاجی و سخائیفر (مقاله)| مقاله «عقل»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۷]]، ص ۳۶۱.</ref> | ||
===عقل در مقام [[درک]] [[حکم شرعی]]=== | === عقل در مقام [[درک]] [[حکم شرعی]] === | ||
در [[علم اصول فقه]] از درک [[عقل نظری]] و درک ملازمات و رابطههای میان دو یا چند حکم، بحث میشود<ref>صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیده للاصول، ج۱، ص۱۸۲. </ref>، به این صورت که غالباً از یکی از [[احکام ثابت]] شده و از راه ملازمه [[عقلی]]، درصدد [[کشف]] حکم شرعی دیگریاند و از آنها به غیرمستقلات عقلی تعبیر میشود<ref>اصفهانی غروی، نهایة الدرایه، ج۲، ص۹؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۴ و ۳۰۰؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۱۵- ۱۶.</ref>. مشهور اصولیان در مباحث عقلی [[اصول فقه]]، از برخی از این ملازمات بحث کردهاند، مانند بحث از اِجزای مأموربه [[اضطراری]] از مأموربه اختیاری، [[ادراک]] [[وجوب]] مقدمه [[واجب]] نزد [[شارع]] از وجوب ذیالمقدمه، اقتضای امر به شیء از [[نهی]] از [[ضد]] آن، [[اجتماع]] [[امر و نهی]]، دلالت نهی بر [[فساد]] که اصولیان اصل [[درک]] [[عقل]] و [[حجیت]] آن را پذیرفته و درباره صغرای این ملازمات بحث و نظر داشتهاند<ref>اصفهانی غروی، بحوث فی الاصول، ج۱، ص۱۰۹، ۱۳۳ و ۱۴۴؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۳۰۲- ۳۸۱، ۴۱۰ - ۴۱۱ و ۴۱۹؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ج۱، ص۳۷۸و ۴۲۸.</ref>. همچنین در [[علم اصول]]، از درک [[عقل عملی]] از حسن وقبح و [[قاعده ملازمه]] که در [[فقه]] به عنوان [[دلیل عقلی]] به آن [[تمسک]] شده، بحث میشود. این قسم که هر دو جزء آن [[عقلی]] است، از [[مستقلات عقلیه]] است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۲ – ۲۶۴.</ref> و از آن به «عقل منبعی» تعبیر میشود و مراد از آن، درک عقل در عرض [[کتاب و سنت]]، به عنوان منبعی برای [[کشف]] [[قطعی]] [[اراده تشریعی]] [[خداوند متعال]] است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۲۵ و ۱۲۸.</ref>. | در [[علم اصول فقه]] از درک [[عقل نظری]] و درک ملازمات و رابطههای میان دو یا چند حکم، بحث میشود<ref>صدر، سیدمحمدباقر، المعالم الجدیده للاصول، ج۱، ص۱۸۲. </ref>، به این صورت که غالباً از یکی از [[احکام ثابت]] شده و از راه ملازمه [[عقلی]]، درصدد [[کشف]] حکم شرعی دیگریاند و از آنها به غیرمستقلات عقلی تعبیر میشود<ref>اصفهانی غروی، نهایة الدرایه، ج۲، ص۹؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۴ و ۳۰۰؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ج۳، ص۱۵- ۱۶.</ref>. مشهور اصولیان در مباحث عقلی [[اصول فقه]]، از برخی از این ملازمات بحث کردهاند، مانند بحث از اِجزای مأموربه [[اضطراری]] از مأموربه اختیاری، [[ادراک]] [[وجوب]] مقدمه [[واجب]] نزد [[شارع]] از وجوب ذیالمقدمه، اقتضای امر به شیء از [[نهی]] از [[ضد]] آن، [[اجتماع]] [[امر و نهی]]، دلالت نهی بر [[فساد]] که اصولیان اصل [[درک]] [[عقل]] و [[حجیت]] آن را پذیرفته و درباره صغرای این ملازمات بحث و نظر داشتهاند<ref>اصفهانی غروی، بحوث فی الاصول، ج۱، ص۱۰۹، ۱۳۳ و ۱۴۴؛ مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۳۰۲- ۳۸۱، ۴۱۰ - ۴۱۱ و ۴۱۹؛ امام خمینی، تهذیب الاصول، ج۱، ص۳۷۸و ۴۲۸.</ref>. همچنین در [[علم اصول]]، از درک [[عقل عملی]] از حسن وقبح و [[قاعده ملازمه]] که در [[فقه]] به عنوان [[دلیل عقلی]] به آن [[تمسک]] شده، بحث میشود. این قسم که هر دو جزء آن [[عقلی]] است، از [[مستقلات عقلیه]] است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۲۶۲ – ۲۶۴.</ref> و از آن به «عقل منبعی» تعبیر میشود و مراد از آن، درک عقل در عرض [[کتاب و سنت]]، به عنوان منبعی برای [[کشف]] [[قطعی]] [[اراده تشریعی]] [[خداوند متعال]] است<ref>مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، ج۲، ص۱۲۵ و ۱۲۸.</ref>. | ||