علم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲
جز
خط ۱۳: خط ۱۳:
'''نتیجه''': در [[آیه]] فوق دو نکته مطرح گردیده است:
'''نتیجه''': در [[آیه]] فوق دو نکته مطرح گردیده است:
# [[دعا]] برای ازدیاد علم، از توصیه‌های [[خداوند]] به [[پیامبر]] {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}؛
# [[دعا]] برای ازدیاد علم، از توصیه‌های [[خداوند]] به [[پیامبر]] {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}}؛
#نقش [[قرآن]]، در ازدیاد [[علم پیامبر]] و از آنجا که گاه [[پیامبر]]{{صل}} به خاطر [[عشق]] به [[فراگیری قرآن]] و [[حفظ]] آن برای [[مردم]] به هنگام [[دریافت وحی]] [[عجله]] می‌کرد و کاملا مهلت نمی‌داد تا [[جبرئیل]] [[سخن]] خود را تمام کند، [[خداوند]] به او چنین [[تذکر]] میدهد: و نسبت به [[تلاوت قرآن]] [[عجله]] مکن پیش از آنکه [[وحی]] آن بر تو تمام شود {{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ}} و بگو: پروردگارا علم مرا افزون کن {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} جایی که [[پیامبر]] با آن علم سرشار و [[روح]] مملو از [[آگاهی]] [[مأمور]] باشد که تا پایان [[عمر]]، از [[خدا]] [[افزایش علم]] بطلبد، [[وظیفه]] دیگران کاملاً روشن است، در [[حقیقت]] از نظر [[اسلام]]، علم هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسد، افزون‌طلبی در بسیاری از امور مذموم است، ولی در علم [[ممدوح]] است، [[افراط]] بد است ولی [[افراط]] در علم معنی ندارد. و [[علامه طباطبایی]] مینویسد جمله {{متن قرآن|لَا تَعْجَلْ... وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} می‌رساند که مراد [[استبدال]] است، یعنی به جای اینکه در آیه‌ای که هنوز به تو [[وحی]] نشده [[عجله]] کنی علم بیشتری طلب کن. و برگشت معنا به این می‌شود که اگر تو به قرائت آیه‌ای که هنوز بر تو نازل نشده [[عجله]] می‌کنی، برای این است که تا اندازه‌ای بدان علم پیدا کرده‌ای، ولی تو به آن مقدار علم اکتفاء مکن، و از [[خدا]] علم [[جدید]] بخواه، و بخواه که [[صبر]] و حوصله‌ات دهد تا بقیه [[وحی]] را بشنوی<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.</ref> هرچند درخواست همیشگی را [[تعلیم]] می‌دهد و یک اصل برای [[دعا برای پیامبر]] و [[پیروان]] او می‌شود.
# نقش [[قرآن]]، در ازدیاد [[علم پیامبر]] و از آنجا که گاه [[پیامبر]] {{صل}} به خاطر [[عشق]] به [[فراگیری قرآن]] و [[حفظ]] آن برای [[مردم]] به هنگام [[دریافت وحی]] [[عجله]] می‌کرد و کاملا مهلت نمی‌داد تا [[جبرئیل]] [[سخن]] خود را تمام کند، [[خداوند]] به او چنین [[تذکر]] میدهد: و نسبت به [[تلاوت قرآن]] [[عجله]] مکن پیش از آنکه [[وحی]] آن بر تو تمام شود {{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ}} و بگو: پروردگارا علم مرا افزون کن {{متن قرآن|وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} جایی که [[پیامبر]] با آن علم سرشار و [[روح]] مملو از [[آگاهی]] [[مأمور]] باشد که تا پایان [[عمر]]، از [[خدا]] [[افزایش علم]] بطلبد، [[وظیفه]] دیگران کاملاً روشن است، در [[حقیقت]] از نظر [[اسلام]]، علم هیچ حد و مرزی را نمی‌شناسد، افزون‌طلبی در بسیاری از امور مذموم است، ولی در علم [[ممدوح]] است، [[افراط]] بد است ولی [[افراط]] در علم معنی ندارد. و [[علامه طباطبایی]] مینویسد جمله {{متن قرآن|لَا تَعْجَلْ... وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا}} می‌رساند که مراد [[استبدال]] است، یعنی به جای اینکه در آیه‌ای که هنوز به تو [[وحی]] نشده [[عجله]] کنی علم بیشتری طلب کن. و برگشت معنا به این می‌شود که اگر تو به قرائت آیه‌ای که هنوز بر تو نازل نشده [[عجله]] می‌کنی، برای این است که تا اندازه‌ای بدان علم پیدا کرده‌ای، ولی تو به آن مقدار علم اکتفاء مکن، و از [[خدا]] علم [[جدید]] بخواه، و بخواه که [[صبر]] و حوصله‌ات دهد تا بقیه [[وحی]] را بشنوی<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۰۰.</ref> هرچند درخواست همیشگی را [[تعلیم]] می‌دهد و یک اصل برای [[دعا برای پیامبر]] و [[پیروان]] او می‌شود.


==[[لزوم]] [[تواضع]] در برابر دانستنی‌های خود==
== [[لزوم]] [[تواضع]] در برابر دانستنی‌های خود ==
#{{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود» سوره هود، آیه ۳۱.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام و درباره کسانی که در چشم شما خوارند نمی‌گویم که خداوند هیچ‌گاه به آنان خیری نمی‌رساند، خداوند از درون آنان آگاه‌تر است (اگر جز این بگویم) در آن صورت از ستمگران خواهم بود» سوره هود، آیه ۳۱.</ref>.
خط ۲۲: خط ۲۲:


'''نکات''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
'''نکات''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
#درمقابل [[خوی]] امتیاز‌طلبی و نگاه اشرافی [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] پیامبرگرامی [[اسلام]] و [[نوح]] [[نبی]] [[خداوند]] می‌فرماید: به آنها بگو اگر شما [[خیال]] می‌کنید و [[انتظار]] دارید من امتیازی جز از [[طریق وحی]] و [[اعجاز]] بر شما داشته باشم [[اشتباه]] است، با صراحت باید بگویم که: من نه به شما می‌گویم [[خزائن الهی]] در [[اختیار]] من است و نه هر کاری بخواهم می‌توانم انجام دهم {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}}، {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}} و نه می‌گویم من فرشته‌ام {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ}} این‌گونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک [[پیامبر]] [[راستین]] چنین ادّعاهایی نخواهد کرد. و درباره [[ایمان]] آورندگان [[مستضعف]] تأکید می‌کند که: “من هرگز نمی‌توانم درباره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم: [[خداوند]] [[خیر]] و [[پاداش]] [[نیکی]] به آنها نخواهد داد {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا}} بلکه به عکس خیر این [[جهان]] و آن [[جهان]] [[مال]] آنهاست، هر چند دستشان [[مال]] و [[ثروت]] تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، [[خیر]] را در [[مال]] و [[مقام]] منحصر ساخته‌اید و از [[حقیقت]] و معنی به کلی بی‌خبرید. و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند [[خدا]] از درون [[جان]] آنها و نیاتشان آگاه‌تر است {{متن قرآن|أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ}} من که جز [[ایمان]] و [[صداقت]] از آنها چیزی نمی‌بینم، و به همین [[دلیل]] [[وظیفه]] دارم آنان را بپذیرم، و اگر غیر از این کاری کنم مسلما در این صورت از [[ستمکاران]] خواهم بود{{متن قرآن|إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}؛
# درمقابل [[خوی]] امتیاز‌طلبی و نگاه اشرافی [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] پیامبرگرامی [[اسلام]] و [[نوح]] [[نبی]] [[خداوند]] می‌فرماید: به آنها بگو اگر شما [[خیال]] می‌کنید و [[انتظار]] دارید من امتیازی جز از [[طریق وحی]] و [[اعجاز]] بر شما داشته باشم [[اشتباه]] است، با صراحت باید بگویم که: من نه به شما می‌گویم [[خزائن الهی]] در [[اختیار]] من است و نه هر کاری بخواهم می‌توانم انجام دهم {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}}، {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ}} و نه می‌گویم من فرشته‌ام {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ}} این‌گونه ادعاهای بزرگ و دروغین مخصوص مدّعیان کاذب است، و هیچ گاه یک [[پیامبر]] [[راستین]] چنین ادّعاهایی نخواهد کرد. و درباره [[ایمان]] آورندگان [[مستضعف]] تأکید می‌کند که: “من هرگز نمی‌توانم درباره این افرادی که در چشم شما حقیرند بگویم: [[خداوند]] [[خیر]] و [[پاداش]] [[نیکی]] به آنها نخواهد داد {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا}} بلکه به عکس خیر این [[جهان]] و آن [[جهان]] [[مال]] آنهاست، هر چند دستشان [[مال]] و [[ثروت]] تهی است، این شما هستید که بر اثر خیالات خام، [[خیر]] را در [[مال]] و [[مقام]] منحصر ساخته‌اید و از [[حقیقت]] و معنی به کلی بی‌خبرید. و به فرض که گفته شما راست باشد و آنها اراذل و اوباش باشند [[خدا]] از درون [[جان]] آنها و نیاتشان آگاه‌تر است {{متن قرآن|أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ}} من که جز [[ایمان]] و [[صداقت]] از آنها چیزی نمی‌بینم، و به همین [[دلیل]] [[وظیفه]] دارم آنان را بپذیرم، و اگر غیر از این کاری کنم مسلما در این صورت از [[ستمکاران]] خواهم بود{{متن قرآن|إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}؛
#سؤال از [[پیامبر]] درباره [[روح]] و [[دستور خداوند]] به [[پیامبر]] که در پاسخ بگوید [[روح]] از امر [[پروردگار]] است {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}} و [[آموزش]] [[تواضع]] به [[پیامبر]] و [[مردم]] و دوری از [[غرور]] [[علمی]] با تأکید بر این مسئله که [[دانش]] بسیار کم از سوی [[خدا]] به [[انسان‌ها]] اعطا شده است: آن علم به [[روح]] که [[خداوند]] به شما داده اندکی از بسیار است، زیرا [[روح]] موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز می‌دهد که بسیار [[بدیع]] و عجیب است، و شما از آن آثار بی‌خبرید {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}} دانشی که به [[انسان]] داده شده کم است و اطلاعات زیادی در مورد ماورای [[طبیعت]] و حتی [[روح]] خود ندارد. این واقعیتی است که پس از قرن‌ها به [[اثبات]] رسیده که [[دانش]] ما در مورد [[اسرار]] کل [[جهان]] به ویژه [[حقیقت]] [[روح]] بسیار اندک است، چرا که [[حواس]] [[انسان]] مادیات و [[محسوسات]] را [[درک]] می‌کند و مسائل ماوراء [[طبیعت]] از دسترس [[انسان]] تقریباً خارج است؛
# سؤال از [[پیامبر]] درباره [[روح]] و [[دستور خداوند]] به [[پیامبر]] که در پاسخ بگوید [[روح]] از امر [[پروردگار]] است {{متن قرآن|وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي}} و [[آموزش]] [[تواضع]] به [[پیامبر]] و [[مردم]] و دوری از [[غرور]] [[علمی]] با تأکید بر این مسئله که [[دانش]] بسیار کم از سوی [[خدا]] به [[انسان‌ها]] اعطا شده است: آن علم به [[روح]] که [[خداوند]] به شما داده اندکی از بسیار است، زیرا [[روح]] موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز می‌دهد که بسیار [[بدیع]] و عجیب است، و شما از آن آثار بی‌خبرید {{متن قرآن|وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا}} دانشی که به [[انسان]] داده شده کم است و اطلاعات زیادی در مورد ماورای [[طبیعت]] و حتی [[روح]] خود ندارد. این واقعیتی است که پس از قرن‌ها به [[اثبات]] رسیده که [[دانش]] ما در مورد [[اسرار]] کل [[جهان]] به ویژه [[حقیقت]] [[روح]] بسیار اندک است، چرا که [[حواس]] [[انسان]] مادیات و [[محسوسات]] را [[درک]] می‌کند و مسائل ماوراء [[طبیعت]] از دسترس [[انسان]] تقریباً خارج است؛
#در مقابل سؤال جدلی [[کافران]] که برای [[انکار]]، از زمان وقوع [[رستاخیز]] سؤال میکردند [[خداوند]] به [[رسول]] گرامی‌اش می‌فرماید: بگو که علم به اینکه [[قیامت]] چه وقت می‌رسد نزد [[خدا]] است {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ}} و غیر از [[خدای تعالی]] کسی را از آن [[آگاهی]] نیست همچنان که خودش در جای دیگر [[قرآن]] فرموده: {{متن قرآن|لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ}}<ref>«هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref> کسی جز او آن را به موقع خود آشکار نمی‌کند و من به جز اینکه نذیری آشکار هستم {{متن قرآن|وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ}} [[مسئولیت]] و اختیاری ندارم، من تنها مأمورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی [[خدا]] [[محشور]] می‌شوید، و اما اینکه چه وقت [[محشور]] می‌شوید، نمی‌دانم. در این جا [[خداوند]] به [[پیامبر]] میآموزد که به محدویت علمش و ندانستن بعضی از امور از جمله زمان وقوع [[قیامت]] که علم به آن اختصاصی [[خداوند]] است متواضعانه اعتراف کند.
# در مقابل سؤال جدلی [[کافران]] که برای [[انکار]]، از زمان وقوع [[رستاخیز]] سؤال میکردند [[خداوند]] به [[رسول]] گرامی‌اش می‌فرماید: بگو که علم به اینکه [[قیامت]] چه وقت می‌رسد نزد [[خدا]] است {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ}} و غیر از [[خدای تعالی]] کسی را از آن [[آگاهی]] نیست همچنان که خودش در جای دیگر [[قرآن]] فرموده: {{متن قرآن|لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ}}<ref>«هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.</ref> کسی جز او آن را به موقع خود آشکار نمی‌کند و من به جز اینکه نذیری آشکار هستم {{متن قرآن|وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ}} [[مسئولیت]] و اختیاری ندارم، من تنها مأمورم به شما خبر دهم که به زودی به سوی [[خدا]] [[محشور]] می‌شوید، و اما اینکه چه وقت [[محشور]] می‌شوید، نمی‌دانم. در این جا [[خداوند]] به [[پیامبر]] میآموزد که به محدویت علمش و ندانستن بعضی از امور از جمله زمان وقوع [[قیامت]] که علم به آن اختصاصی [[خداوند]] است متواضعانه اعتراف کند.


==[[نادانی]] [[دلیل]] [[مخالفت با پیامبر]]==
== [[نادانی]] [[دلیل]] [[مخالفت با پیامبر]] ==
#{{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا برای ما نشانه ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل‌هاشان همگون است؛ ما نشانه‌های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.</ref>.
#{{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ لَوْلَا يُكَلِّمُنَا اللَّهُ أَوْ تَأْتِينَا آيَةٌ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَيَّنَّا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ}}<ref>«و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا برای ما نشانه ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل‌هاشان همگون است؛ ما نشانه‌های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.</ref>.
#{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰.</ref>.
#{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِنْ رَبِّكُمْ فَآمِنُوا خَيْرًا لَكُمْ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>«ای مردم! این پیامبر حقیقت را از سوی پروردگارتان برای شما آورده است پس ایمان بیاورید که برایتان بهتر است و اگر انکار کنید (بدانید که) بی‌گمان آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۷۰.</ref>.
خط ۴۴: خط ۴۴:
# [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] [[موسی]] و پیامبرگرامی [[اسلام]] از [[سرنوشت]] و فرجام [[امت‌های پیشین]] که تلاش کردند {{متن قرآن|أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ}} [[پیامبران]] را ساکت کنند {{متن قرآن|فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ}} و آنان را وادار کنند که از رسالتشان دست بکشند بی‌خبر و ناآگاهند و از فرجام کار آنان کسی جز [[خداوند]] [[آگاه]] نیست {{متن قرآن|لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ}}؛
# [[مخالفان]] [[دعوت]] [[توحیدی]] [[موسی]] و پیامبرگرامی [[اسلام]] از [[سرنوشت]] و فرجام [[امت‌های پیشین]] که تلاش کردند {{متن قرآن|أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ}} [[پیامبران]] را ساکت کنند {{متن قرآن|فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ}} و آنان را وادار کنند که از رسالتشان دست بکشند بی‌خبر و ناآگاهند و از فرجام کار آنان کسی جز [[خداوند]] [[آگاه]] نیست {{متن قرآن|لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ}}؛
# [[بشارت]] و [[انذار]] کار [[پیامبر]] است {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}} و بسیار کسانی که [[مخالفت]] می‌کنند، در اثر [[جهل]] و [[نادانی]] است {{متن قرآن|وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}؛
# [[بشارت]] و [[انذار]] کار [[پیامبر]] است {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا}} و بسیار کسانی که [[مخالفت]] می‌کنند، در اثر [[جهل]] و [[نادانی]] است {{متن قرآن|وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}؛
# [[لزوم]] رعایت [[احکام خدا]] و [[پیامبر]] و نگاه داشتن [[ادب]] حضور [[خدای متعال]] و [[پیامبر]]{{صل}} و پیشی نگرفتن بر [[خدا]] و [[رسول]] به [[دلیل]] [[ناآگاهی]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}} خودنگه‌دار و [[پارسا]] باشید {{متن قرآن|وَاتَّقُوا اللَّهَ}} که [[خدا]] از سخنان و [[کردار]] شما [[آگاه]] است {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}.
# [[لزوم]] رعایت [[احکام خدا]] و [[پیامبر]] و نگاه داشتن [[ادب]] حضور [[خدای متعال]] و [[پیامبر]] {{صل}} و پیشی نگرفتن بر [[خدا]] و [[رسول]] به [[دلیل]] [[ناآگاهی]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ}} خودنگه‌دار و [[پارسا]] باشید {{متن قرآن|وَاتَّقُوا اللَّهَ}} که [[خدا]] از سخنان و [[کردار]] شما [[آگاه]] است {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}.


==قلمرو [[علم پیامبر]]==
== قلمرو [[علم پیامبر]] ==
مراد این است که [[خداوند]] چه علومی را به [[پیامبر]] خود می‌دهد و [[پیامبر]] چه دانستنی‌هایی از سوی [[خدا]] برای انجام [[رسالت]] و [[هدایت مردم]] گرفته و [[علوم]] قدسی و غیر کسبی است. این مسئله به این جهت دارای اهمیت است که معلوم شود، چه توقعی از [[پیامبر]] داشته باشیم و او از چه مسائلی ما را باید مطلع کند و اگر نکرد [[نقص]] حساب شود. تردیدی نیست که [[خدا]] [[علم کتاب]] را به [[پیامبر]] خود داده و او از وظایفش [[تعلیم کتاب]] به [[مردم]] است.
مراد این است که [[خداوند]] چه علومی را به [[پیامبر]] خود می‌دهد و [[پیامبر]] چه دانستنی‌هایی از سوی [[خدا]] برای انجام [[رسالت]] و [[هدایت مردم]] گرفته و [[علوم]] قدسی و غیر کسبی است. این مسئله به این جهت دارای اهمیت است که معلوم شود، چه توقعی از [[پیامبر]] داشته باشیم و او از چه مسائلی ما را باید مطلع کند و اگر نکرد [[نقص]] حساب شود. تردیدی نیست که [[خدا]] [[علم کتاب]] را به [[پیامبر]] خود داده و او از وظایفش [[تعلیم کتاب]] به [[مردم]] است.
#{{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>.
#{{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«پروردگارا! و در میان آنان از خودشان پیامبری را که آیه‌هایت را برای آنها می‌خواند و به آنان کتاب (آسمانی) و فرزانگی می‌آموزد و به آنها پاکیزگی می‌بخشد، برانگیز! بی‌گمان تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۱۲۹.</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:


'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
#دعای [[ابراهیم]] برای [[بعثت پیامبر]] {{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا}} [[نزول وحی]] بر [[پیامبر]] و برخورداری وی از [[کتاب]]: {{متن قرآن|يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ}} و [[آگاهی]] به [[حکمت]] {{متن قرآن|وَالْحِكْمَةَ}} و قلمرو [[علم پیامبر]]، آگاهی‌بخشی -[[تعلیم]] – و [[تربیت]] -[[تزکیه]] - [[مردم]] ({{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ *... كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ }}؛
# دعای [[ابراهیم]] برای [[بعثت پیامبر]] {{متن قرآن|رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا}} [[نزول وحی]] بر [[پیامبر]] و برخورداری وی از [[کتاب]]: {{متن قرآن|يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ}} و [[آگاهی]] به [[حکمت]] {{متن قرآن|وَالْحِكْمَةَ}} و قلمرو [[علم پیامبر]]، آگاهی‌بخشی -[[تعلیم]] – و [[تربیت]] -[[تزکیه]] - [[مردم]] ({{متن قرآن|وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ *... كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ }}؛
# [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] و موظف به عمل بر اساس [[آگاهی]] داده شده از طرف [[خدا]] و دوری از عمل بر اساس [[هواهای نفسانی]] و گمان‌های دیگران که اگر چنین کند از [[ستمگران]] خواهد شد {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}} به سیاق [[آیات]]، این خطاب تهدیدآمیز و شدید، راجع به مسئله [[قبله]] است. این [[تهدید]] متوجه کسی است که هیچ‌گاه [[پیروی]] از هوای دیگران و خواست خود نمی‌نمود - و همیشه، به خصوص راجع به [[قبله]] چشم به [[آسمان]] [[وحی]] دوخته بود: {{متن قرآن|قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ}} - تا [[پیروان]] او و [[پیشوایان]] آیینش - پس از علم به [[حق]] و تشخیص آن، از هواهای امتیازجویان و عوام [[پیروی]] ننمایند - و در گفتن [[حق]] و عمل به آن صریح و [[قاطع]] باشند. چه رسد به اینکه هواهای هواپرستان را به رنگ [[دین]] درآورند و زیر سرپوش [[مصلحت اندیشی]] آنها را توجیه و [[اثبات]] کنند. [[حق]] از جانب [[پروردگار]] و برای [[تربیت]] و [[رشد]] [[خلق]]، و سوای آن هوا و [[باطل]] و [[ستم]] است {{متن قرآن|إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>پرتوی ازقرآن، ج۲، ص۹.</ref>؛
# [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] و موظف به عمل بر اساس [[آگاهی]] داده شده از طرف [[خدا]] و دوری از عمل بر اساس [[هواهای نفسانی]] و گمان‌های دیگران که اگر چنین کند از [[ستمگران]] خواهد شد {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}} به سیاق [[آیات]]، این خطاب تهدیدآمیز و شدید، راجع به مسئله [[قبله]] است. این [[تهدید]] متوجه کسی است که هیچ‌گاه [[پیروی]] از هوای دیگران و خواست خود نمی‌نمود - و همیشه، به خصوص راجع به [[قبله]] چشم به [[آسمان]] [[وحی]] دوخته بود: {{متن قرآن|قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ}} - تا [[پیروان]] او و [[پیشوایان]] آیینش - پس از علم به [[حق]] و تشخیص آن، از هواهای امتیازجویان و عوام [[پیروی]] ننمایند - و در گفتن [[حق]] و عمل به آن صریح و [[قاطع]] باشند. چه رسد به اینکه هواهای هواپرستان را به رنگ [[دین]] درآورند و زیر سرپوش [[مصلحت اندیشی]] آنها را توجیه و [[اثبات]] کنند. [[حق]] از جانب [[پروردگار]] و برای [[تربیت]] و [[رشد]] [[خلق]]، و سوای آن هوا و [[باطل]] و [[ستم]] است {{متن قرآن|إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>پرتوی ازقرآن، ج۲، ص۹.</ref>؛
# [[خداوند]] به [[پیامبر]] میگوید بعد از آن‌که [[حق]] از سوی پروردگارت بیان شده و علم [[یقین]] - درباره [[مسیح]] - به تو رسیده و آن را دریافته‌ای {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}} باز کسانی با تو در آن به [[محاجه]] و [[ستیز]] برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما [[فرزندان]] خود را [[دعوت]] می‌کنیم و شما هم [[فرزندان]] خود را، ما [[زنان]] خویش را [[دعوت]] می‌نماییم، شما هم [[زنان]] خود را، ما از [[نفوس]] خود کسانی که به منزله [[جان]] هستند [[دعوت]] می‌کنیم، شما هم از [[نفوس]] خود [[دعوت]] کنید، {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} سپس [[مباهله]] می‌کنیم و [[لعنت خدا]] را بر دروغ‌گویان قرار می‌دهیم {{متن قرآن|ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}؛
# [[خداوند]] به [[پیامبر]] میگوید بعد از آن‌که [[حق]] از سوی پروردگارت بیان شده و علم [[یقین]] - درباره [[مسیح]] - به تو رسیده و آن را دریافته‌ای {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ}} باز کسانی با تو در آن به [[محاجه]] و [[ستیز]] برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما [[فرزندان]] خود را [[دعوت]] می‌کنیم و شما هم [[فرزندان]] خود را، ما [[زنان]] خویش را [[دعوت]] می‌نماییم، شما هم [[زنان]] خود را، ما از [[نفوس]] خود کسانی که به منزله [[جان]] هستند [[دعوت]] می‌کنیم، شما هم از [[نفوس]] خود [[دعوت]] کنید، {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ}} سپس [[مباهله]] می‌کنیم و [[لعنت خدا]] را بر دروغ‌گویان قرار می‌دهیم {{متن قرآن|ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و دلائل را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} و این [[آیه]] به این نکته توجه میدهد که بیان [[آیات]] در قلمرو [[وحی]] و [[علم الهی]] است که [[خدا]] به [[پیامبر]] آموخته و سخن [[مخالفان]] [[دعوت]] بی‌پایه و اساس است و بدون مبنای [[علمی]] و [[آگاهی]] و [[تهمت]] به [[پیامبر]]{{صل}} از نظر فراگیری تعلیماتش از [[یهود]] و [[نصاری]]، مطلبی است که بارها از طرف [[مشرکان]] عنوان شد و هنوز هم [[مخالفان]] لجوج آن را تعقیب می‌کنند: در حالی که اصولاً در محیط [[جزیره عربستان]]، درس و [[مکتب]] و [[علمی]] نبود که [[پیامبر]]{{صل}} آن را فرا گیرد، و مسافرت‌های [[پیامبر]]{{صل}} به خارج شبه جزیره به قدری کوتاه بود که جای این‌گونه احتمال ندارد؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و دلائل را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}} و این [[آیه]] به این نکته توجه میدهد که بیان [[آیات]] در قلمرو [[وحی]] و [[علم الهی]] است که [[خدا]] به [[پیامبر]] آموخته و سخن [[مخالفان]] [[دعوت]] بی‌پایه و اساس است و بدون مبنای [[علمی]] و [[آگاهی]] و [[تهمت]] به [[پیامبر]] {{صل}} از نظر فراگیری تعلیماتش از [[یهود]] و [[نصاری]]، مطلبی است که بارها از طرف [[مشرکان]] عنوان شد و هنوز هم [[مخالفان]] لجوج آن را تعقیب می‌کنند: در حالی که اصولاً در محیط [[جزیره عربستان]]، درس و [[مکتب]] و [[علمی]] نبود که [[پیامبر]] {{صل}} آن را فرا گیرد، و مسافرت‌های [[پیامبر]] {{صل}} به خارج شبه جزیره به قدری کوتاه بود که جای این‌گونه احتمال ندارد؛
#گروهی از [[منافقان]] نزد [[پیامبر]] آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی [[سوگند]] خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان “تبوک” معذور دارد، و [[پیامبر]] به این عده اجازه داد. [[خداوند]] پیامبرش را مورد [[عتاب]] قرار می‌دهد و می‌گوید: [[خداوند]] تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان [[جهاد]] خودداری کنند {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که [[دروغ]] می‌گویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ}} از این [[آیه]] دو نکته استفاده می‌شود یک: برخورد [[پیامبر]] در [[امور اجتماعی]] و با [[مردم]] از طریق [[قلمرو علم]] عادی است و [[علم غیب]] و دانستن‌های ماورایی برای [[قضاوت]] درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، دوم [[هدف]] تنها این نبوده که [[پیامبر]]{{صل}} بداند بلکه ممکن است [[هدف]] این بوده که همه [[مسلمانان]] [[آگاه]] شوند، هر چند روی سخن به [[پیامبر]]{{صل}} است؛
# گروهی از [[منافقان]] نزد [[پیامبر]] آمدند و پس از بیان عذرهای گوناگون و حتی [[سوگند]] خوردن، اجازه خواستند که آنها را از شرکت در میدان “تبوک” معذور دارد، و [[پیامبر]] به این عده اجازه داد. [[خداوند]] پیامبرش را مورد [[عتاب]] قرار می‌دهد و می‌گوید: [[خداوند]] تو را بخشید، چرا به آنها اجازه دادی که از شرکت در میدان [[جهاد]] خودداری کنند {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}} چرا نگذاشتی آنها که راست می‌گویند از آنها که [[دروغ]] می‌گویند شناخته شوند و به ماهیت آنها پی بری {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ}} از این [[آیه]] دو نکته استفاده می‌شود یک: برخورد [[پیامبر]] در [[امور اجتماعی]] و با [[مردم]] از طریق [[قلمرو علم]] عادی است و [[علم غیب]] و دانستن‌های ماورایی برای [[قضاوت]] درباره موضوعات کافی نیست، بلکه باید از طریق مدارک عادی وضع آنها روشن گردد، دوم [[هدف]] تنها این نبوده که [[پیامبر]] {{صل}} بداند بلکه ممکن است [[هدف]] این بوده که همه [[مسلمانان]] [[آگاه]] شوند، هر چند روی سخن به [[پیامبر]] {{صل}} است؛
# [[خداوند]] می‌فرماید همان‌گونه که بر [[اهل کتاب]] و [[پیامبران پیشین]] [[کتاب آسمانی]] فرستادیم این [[قرآن]] را نیز بر تو نازل کردیم در حالی که مشتمل بر [[احکام]] روشن و آشکار است {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا}} و [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] است {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...} } و موظف به عمل به آن علم و دوری از دنباله‌روی و عمل به هواها و دیدگاه‌های منفعت‌طلبانه اهل کتاب دیگران و در آخر آیه خداوند خطاب به پیامبر میگوید: اگر از هوا و هوس‌های آنها بعد از آن‌که حقیقت بر تو آشکار شد پیروی کنی به کیفر الهی مجازات خواهی شد و هیچ‌کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ}} گر چه احتمال [[انحراف]]، مسلماً در [[پیامبر]]{{صل}} با آن [[مقام عصمت]] و [[معرفت]] و [[آگاهی]] وجود نداشته، اما این تعبیر اولاً روشن می‌سازد که [[خدا]] با هیچ‌کس [[ارتباط]] خصوصی و به اصطلاح [[خویشاوندی]] ندارد، و حتی اگر [[پیامبر]]، مقامش والا است به خاطر [[تسلیم]] و [[عبودیت]] و [[ایمان]] و [[استقامت]] او است، ثانیاً تأکیدی است برای دیگران، زیرا جایی که [[پیامبر]]{{صل}} در صورت [[انحراف]] از مسیر [[حق]] و [[گرایش]] به خط [[باطل]]، مصونیتی از مجازات [[الهی]] نداشته باشد حساب دیگران آشکار است؛
# [[خداوند]] می‌فرماید همان‌گونه که بر [[اهل کتاب]] و [[پیامبران پیشین]] [[کتاب آسمانی]] فرستادیم این [[قرآن]] را نیز بر تو نازل کردیم در حالی که مشتمل بر [[احکام]] روشن و آشکار است {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ حُكْمًا عَرَبِيًّا}} و [[پیامبر]] دارای [[علمی]] عطا شده از جانب [[خداوند]] است {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ...} } و موظف به عمل به آن علم و دوری از دنباله‌روی و عمل به هواها و دیدگاه‌های منفعت‌طلبانه اهل کتاب دیگران و در آخر آیه خداوند خطاب به پیامبر میگوید: اگر از هوا و هوس‌های آنها بعد از آن‌که حقیقت بر تو آشکار شد پیروی کنی به کیفر الهی مجازات خواهی شد و هیچ‌کس در برابر خدا قدرت حمایت از تو و نگهداریت را نخواهد داشت {{متن قرآن|وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا وَاقٍ}} گر چه احتمال [[انحراف]]، مسلماً در [[پیامبر]] {{صل}} با آن [[مقام عصمت]] و [[معرفت]] و [[آگاهی]] وجود نداشته، اما این تعبیر اولاً روشن می‌سازد که [[خدا]] با هیچ‌کس [[ارتباط]] خصوصی و به اصطلاح [[خویشاوندی]] ندارد، و حتی اگر [[پیامبر]]، مقامش والا است به خاطر [[تسلیم]] و [[عبودیت]] و [[ایمان]] و [[استقامت]] او است، ثانیاً تأکیدی است برای دیگران، زیرا جایی که [[پیامبر]] {{صل}} در صورت [[انحراف]] از مسیر [[حق]] و [[گرایش]] به خط [[باطل]]، مصونیتی از مجازات [[الهی]] نداشته باشد حساب دیگران آشکار است؛
#دو نوع [[هدایت]] داریم یک: [[هدایت]] به معنای ارائه راه به [[مردم]] و [[راهنمایی]] آنان، که این کار [[پیامبران الهی]] است و از [[طریق وحی]] [[الهی]] ودانش دریافت شده از طرف [[خداوند]] انجام می‌شود {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ}} دوم: [[هدایت]] به معنای رساندن افراد به سرمنزل مقصود و رهنمون کردن آنها به مطلوب، که این کار تنها توسط خداست {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} و در [[قلمرو علم]] اوست و از قلمرو [[دانش]] [[پیامبر]] خارج است {{متن قرآن|وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} این [[هدایت تکوینی]] و یا توسط [[الهام]] و فیوضات ربانی است.
# دو نوع [[هدایت]] داریم یک: [[هدایت]] به معنای ارائه راه به [[مردم]] و [[راهنمایی]] آنان، که این کار [[پیامبران الهی]] است و از [[طریق وحی]] [[الهی]] ودانش دریافت شده از طرف [[خداوند]] انجام می‌شود {{متن قرآن|إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ}} دوم: [[هدایت]] به معنای رساندن افراد به سرمنزل مقصود و رهنمون کردن آنها به مطلوب، که این کار تنها توسط خداست {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ}} و در [[قلمرو علم]] اوست و از قلمرو [[دانش]] [[پیامبر]] خارج است {{متن قرآن|وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}} این [[هدایت تکوینی]] و یا توسط [[الهام]] و فیوضات ربانی است.


==[[عدم آگاهی]] [[پیامبر]] از مسائل بسیار==
== [[عدم آگاهی]] [[پیامبر]] از مسائل بسیار ==
منظور آن دسته از آیاتی است که نشان از [[محدودیت علم]] [[پیامبر]] به صراحت بیان [[قرآن]] و ذکر شواهد خاص دارد و افزون بر این که نشان می‌دهد [[علوم پیامبر]] اکتسابی نبوده، اگر وحیی نیامده بود، او نمی‌دانست و [[غافل]] از [[حقیقت]] آن بود.
منظور آن دسته از آیاتی است که نشان از [[محدودیت علم]] [[پیامبر]] به صراحت بیان [[قرآن]] و ذکر شواهد خاص دارد و افزون بر این که نشان می‌دهد [[علوم پیامبر]] اکتسابی نبوده، اگر وحیی نیامده بود، او نمی‌دانست و [[غافل]] از [[حقیقت]] آن بود.
#{{متن قرآن|نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ}}<ref>«ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.</ref>.
#{{متن قرآن|نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ}}<ref>«ما با این قرآن که به تو وحی کرده‌ایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان می‌گوییم و بی‌گمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.</ref>.
خط ۸۲: خط ۸۲:
# [[خداوند]] خطاب به [[پیامبر]] در [[حقیقت]] [[مردم]] را هم مورد خطاب قرارداده و می‌گوید از آن‌چه که هیچ [[علمی]] بدان نداری، [[پیروی]] مکن {{متن قرآن|وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ}} چرا که گوش و چشم و [[دل]] همگی آنها از آن پرسیده می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}} و در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] - [[اعتقادات]]، [[سخن گفتن]]، [[گواهی]] دادن، [[داوری]] کردن - فقط از [[یقین]] و علم [[تبعیت]] کنید نه حدس‌ها و شایعات و توهمات و [[شک]] و [[گمان]] خود. [[علامه طباطبایی]] مینویسد: این [[آیه]] از [[پیروی]] و متابعت هر چیزی که بدان علم و [[یقین]] نداریم [[نهی]] می‌کند، و چون مطلق و بدون قید و شرط است [[پیروی]] [[اعتقاد]] غیر [[علمی]] و همچنین عمل غیر [[علمی]] را شامل گشته و معنایش چنین می‌شود: به چیزی که علم به صحت آن نداری [[معتقد]] مشو، و چیزی را که نمی‌دانی مگو، و کاری را که علم بدان نداری مکن، زیرا همه اینها [[پیروی]] از غیر علم است، [[پیروی]] نکردن از چیزی که بدان علم نداریم و همچنین [[پیروی]] از علم در [[حقیقت]] حکمی است که [[فطرت]] خود [[بشر]] آن را امضاء می‌کند. آری [[انسان]] فطرتاً در مسیر زندگی‌اش - در [[اعتقاد]] و عملش - جز رسیدن به واقع و متن خارج، هدفی ندارد، او می‌خواهد [[اعتقاد]] و [[علمی]] داشته باشد که بتواند قاطعانه بگوید واقع و [[حقیقت]] همین است و بس، و این تنها با [[پیروی]] از علم محقق می‌شود، [[گمان]] و [[شک]] و [[وهم]] چنین خاصیتی ندارد، به مظنون و مشکوک و موهوم نمی‌توان گفت که عین واقع است. [[انسانی]] که [[سلامت]] [[فطرت]] را از دست نداده و در [[اعتقاد]] خود پیرو آن چیزی است که آن را [[حق]] و واقع در خارج می‌یابد، و در عملش هم آن عملی را می‌کند که خود را در تشخیص آن محق و مصیب می‌بیند، چیزی که هست در آن‌چه که خودش [[قادر]] بر [[تحصیل علم]] هست علم خود را [[پیروی]] می‌کند، و در آن‌چه که خود [[قادر]] نیست مانند پاره‌ای از [[فروع]] [[اعتقادی]] نسبت به بعضی از [[مردم]] و غالب مسائل عملی نسبت به غالب [[مردم]] از [[اهل خبره]] آن مسائل [[تقلید]] می‌کند، آری همان [[فطرت سالم]] او را به [[تقلید]] از علم عالم و متخصص آن فن، وا می‌دارد و علم آن عالم را علم خود می‌داند، و [[پیروی]] از او را در [[حقیقت]] [[پیروی]] از علم خود می‌شمارد، [[شاهد]] این مدعا همان [[اعمال]] [[فطری]] و ارتکازی [[مردم]] است، می‌بینیم که شخصی که راهی را بلد نیست به قول [[راهنما]] [[اعتماد]] نموده و به راه می‌افتد، مریضی که درد و درمان خود را نمی‌شناسد [[کورکورانه]] به [[دستور]] طبیب عمل می‌کند، و ارباب [[حاجت]] به [[اهل]] فن [[صنعت]] مورد احتیاج خود، [[اعتماد]] نموده و به ایشان مراجعه می‌کنند، البته این در صورتی است که به علم و [[معرفت]] آن [[راهنما]] و آن طبیب و آن مهندس و مکانیسین [[اعتماد]] داشته باشد<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۲۶.</ref>.
# [[خداوند]] خطاب به [[پیامبر]] در [[حقیقت]] [[مردم]] را هم مورد خطاب قرارداده و می‌گوید از آن‌چه که هیچ [[علمی]] بدان نداری، [[پیروی]] مکن {{متن قرآن|وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ}} چرا که گوش و چشم و [[دل]] همگی آنها از آن پرسیده می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}} و در [[زندگی فردی]] و [[اجتماعی]] - [[اعتقادات]]، [[سخن گفتن]]، [[گواهی]] دادن، [[داوری]] کردن - فقط از [[یقین]] و علم [[تبعیت]] کنید نه حدس‌ها و شایعات و توهمات و [[شک]] و [[گمان]] خود. [[علامه طباطبایی]] مینویسد: این [[آیه]] از [[پیروی]] و متابعت هر چیزی که بدان علم و [[یقین]] نداریم [[نهی]] می‌کند، و چون مطلق و بدون قید و شرط است [[پیروی]] [[اعتقاد]] غیر [[علمی]] و همچنین عمل غیر [[علمی]] را شامل گشته و معنایش چنین می‌شود: به چیزی که علم به صحت آن نداری [[معتقد]] مشو، و چیزی را که نمی‌دانی مگو، و کاری را که علم بدان نداری مکن، زیرا همه اینها [[پیروی]] از غیر علم است، [[پیروی]] نکردن از چیزی که بدان علم نداریم و همچنین [[پیروی]] از علم در [[حقیقت]] حکمی است که [[فطرت]] خود [[بشر]] آن را امضاء می‌کند. آری [[انسان]] فطرتاً در مسیر زندگی‌اش - در [[اعتقاد]] و عملش - جز رسیدن به واقع و متن خارج، هدفی ندارد، او می‌خواهد [[اعتقاد]] و [[علمی]] داشته باشد که بتواند قاطعانه بگوید واقع و [[حقیقت]] همین است و بس، و این تنها با [[پیروی]] از علم محقق می‌شود، [[گمان]] و [[شک]] و [[وهم]] چنین خاصیتی ندارد، به مظنون و مشکوک و موهوم نمی‌توان گفت که عین واقع است. [[انسانی]] که [[سلامت]] [[فطرت]] را از دست نداده و در [[اعتقاد]] خود پیرو آن چیزی است که آن را [[حق]] و واقع در خارج می‌یابد، و در عملش هم آن عملی را می‌کند که خود را در تشخیص آن محق و مصیب می‌بیند، چیزی که هست در آن‌چه که خودش [[قادر]] بر [[تحصیل علم]] هست علم خود را [[پیروی]] می‌کند، و در آن‌چه که خود [[قادر]] نیست مانند پاره‌ای از [[فروع]] [[اعتقادی]] نسبت به بعضی از [[مردم]] و غالب مسائل عملی نسبت به غالب [[مردم]] از [[اهل خبره]] آن مسائل [[تقلید]] می‌کند، آری همان [[فطرت سالم]] او را به [[تقلید]] از علم عالم و متخصص آن فن، وا می‌دارد و علم آن عالم را علم خود می‌داند، و [[پیروی]] از او را در [[حقیقت]] [[پیروی]] از علم خود می‌شمارد، [[شاهد]] این مدعا همان [[اعمال]] [[فطری]] و ارتکازی [[مردم]] است، می‌بینیم که شخصی که راهی را بلد نیست به قول [[راهنما]] [[اعتماد]] نموده و به راه می‌افتد، مریضی که درد و درمان خود را نمی‌شناسد [[کورکورانه]] به [[دستور]] طبیب عمل می‌کند، و ارباب [[حاجت]] به [[اهل]] فن [[صنعت]] مورد احتیاج خود، [[اعتماد]] نموده و به ایشان مراجعه می‌کنند، البته این در صورتی است که به علم و [[معرفت]] آن [[راهنما]] و آن طبیب و آن مهندس و مکانیسین [[اعتماد]] داشته باشد<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۲۶.</ref>.


==دانستنی‌های [[پیامبر]] از سوی [[خدا]]==
== دانستنی‌های [[پیامبر]] از سوی [[خدا]] ==
در این مدخل آن دسته از آیاتی اشاره می‌شود که به صراحت [[علم پیامبر]] را منتسب به [[خدا]] می‌داند و [[عنایت]] دارد که به [[مردم]] بگوید و تکرار کنند و این تعبیرها گاه به صیغه ماضی: {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.</ref> و گویی در غیاب [[پیامبر]] و برای [[مردم]] بیان می‌شود و گاهی در خطاب به خود [[پیامبر]]: {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ}}<ref>«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید» سوره هود، آیه ۴۹.</ref> که او خود همواره متوجه باشد که دانستنی‌های او از خودش نیست و از [[خداوند]] است.
در این مدخل آن دسته از آیاتی اشاره می‌شود که به صراحت [[علم پیامبر]] را منتسب به [[خدا]] می‌داند و [[عنایت]] دارد که به [[مردم]] بگوید و تکرار کنند و این تعبیرها گاه به صیغه ماضی: {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}}<ref>«آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۵.</ref> و گویی در غیاب [[پیامبر]] و برای [[مردم]] بیان می‌شود و گاهی در خطاب به خود [[پیامبر]]: {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ}}<ref>«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید» سوره هود، آیه ۴۹.</ref> که او خود همواره متوجه باشد که دانستنی‌های او از خودش نیست و از [[خداوند]] است.
#{{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>.
#{{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}}<ref>«و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>.
خط ۹۸: خط ۹۸:
'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
'''نتیجه''': در [[آیات]] فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
# [[خداوند]] در مقابل کسانی که [[سعی]] داشتند با [[فریب]] [[پیامبر]]، بی‌گناهی را متهم کنند و به [[شخصیت اجتماعی]] و [[معنوی]] ایشان آسیب بزنند می‌فرماید: [[خدا]]، کتاب و [[حکمت]] بر تو نازل کرد {{متن قرآن|وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} و آن‌چه را نمی‌دانستی به تو آموخت {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} و در پایان [[آیه]] می‌فرماید: “فضل [[خداوند]] بر تو بسیار بزرگ بوده است” {{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}} [[علامه طباطبایی]] مینویسد: از ظاهر این [[آیه]] بر می‌آید، آن چیزی که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق می‌یابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] می‌شود نوعی از علم است. [[علمی]] است که نمی‌گذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. و به عبارتی دیگر [[علمی]] است که [[مانع]] از [[ضلالت]] می‌شود. همچنان که (در جای خود مسلم شده) که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و سخاء نیز هر کدامش صورتی است [[علمی]] که در نفس صاحبش [[راسخ]] شده و باعث می‌شود آثار آن بروز کند. و [[مانع]] می‌شود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلاً آثار [[جبن]] و تهور و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۲۴.</ref>.
# [[خداوند]] در مقابل کسانی که [[سعی]] داشتند با [[فریب]] [[پیامبر]]، بی‌گناهی را متهم کنند و به [[شخصیت اجتماعی]] و [[معنوی]] ایشان آسیب بزنند می‌فرماید: [[خدا]]، کتاب و [[حکمت]] بر تو نازل کرد {{متن قرآن|وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ}} و آن‌چه را نمی‌دانستی به تو آموخت {{متن قرآن|وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ}} و در پایان [[آیه]] می‌فرماید: “فضل [[خداوند]] بر تو بسیار بزرگ بوده است” {{متن قرآن|وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا}} [[علامه طباطبایی]] مینویسد: از ظاهر این [[آیه]] بر می‌آید، آن چیزی که [[عصمت]] به وسیله آن تحقق می‌یابد و شخص [[معصوم]] به وسیله آن [[معصوم]] می‌شود نوعی از علم است. [[علمی]] است که نمی‌گذارد صاحبش [[مرتکب معصیت]] و [[خطا]] گردد. و به عبارتی دیگر [[علمی]] است که [[مانع]] از [[ضلالت]] می‌شود. همچنان که (در جای خود مسلم شده) که سایر [[اخلاق پسندیده]] از قبیل [[شجاعت]] و [[عفت]] و سخاء نیز هر کدامش صورتی است [[علمی]] که در نفس صاحبش [[راسخ]] شده و باعث می‌شود آثار آن بروز کند. و [[مانع]] می‌شود از اینکه صاحبش متصف به ضد آن صفات گردد. مثلاً آثار [[جبن]] و تهور و [[خمود]] و [[شره]] و [[بخل]] و [[تبذیر]] از او بروز کند<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۵، ص۱۲۴.</ref>.
# [[خداوند]] درباره [[منکران]] [[وحی]] می‌فرماید: آنها [[خدا]] را آن چنان‌که [[شایسته]] است نشناختند زیرا گفتند: [[خدا]] هیچ کتابی بر هیچ [[انسانی]] نازل نکرده است {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ}} [[خداوند]] به پیامبرش [[دستور]] می‌دهد که در جواب آنها بگو: “چه کسی کتابی را که [[موسی]] آورد و [[نور]] و [[هدایت]] برای [[مردم]] بود نازل گردانید” {{متن قرآن|قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ}} “همان کتابی که آن را به صفحات پراکنده‌ای تبدیل کرده‌اید، بعضی را که به سود شماست آشکار می‌کنید و بسیاری را که به زبان خود می‌دانید پنهان می‌دارید {{متن قرآن|تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا}} و در این [[کتاب آسمانی]] مطالبی به شما [[تعلیم]] داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون [[تعلیم الهی]] نمی‌توانستید باخبر شوید {{متن قرآن|وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ}} در پایان [[آیه]] به [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] می‌دهد که تنها [[خدا]] را یاد کن و آنها را در [[اباطیل]] و [[لجاجت]] و بازیگری خود رها ساز” زیرا آنها جمعیتی هستند که [[کتاب الهی]] و [[آیات]] او را به [[بازی]] گرفته‌اند {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ}}؛
# [[خداوند]] درباره [[منکران]] [[وحی]] می‌فرماید: آنها [[خدا]] را آن چنان‌که [[شایسته]] است نشناختند زیرا گفتند: [[خدا]] هیچ کتابی بر هیچ [[انسانی]] نازل نکرده است {{متن قرآن|وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ}} [[خداوند]] به پیامبرش [[دستور]] می‌دهد که در جواب آنها بگو: “چه کسی کتابی را که [[موسی]] آورد و [[نور]] و [[هدایت]] برای [[مردم]] بود نازل گردانید” {{متن قرآن|قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِلنَّاسِ}} “همان کتابی که آن را به صفحات پراکنده‌ای تبدیل کرده‌اید، بعضی را که به سود شماست آشکار می‌کنید و بسیاری را که به زبان خود می‌دانید پنهان می‌دارید {{متن قرآن|تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا}} و در این [[کتاب آسمانی]] مطالبی به شما [[تعلیم]] داده شده که نه شما و نه پدرانتان از آن باخبر نبودید و بدون [[تعلیم الهی]] نمی‌توانستید باخبر شوید {{متن قرآن|وَعُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلَا آبَاؤُكُمْ}} در پایان [[آیه]] به [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] می‌دهد که تنها [[خدا]] را یاد کن و آنها را در [[اباطیل]] و [[لجاجت]] و بازیگری خود رها ساز” زیرا آنها جمعیتی هستند که [[کتاب الهی]] و [[آیات]] او را به [[بازی]] گرفته‌اند {{متن قرآن|قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و [[دلایل]] را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به‌وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند که از طرف [[خداوند]] به [[پیامبر]] [[وحی]] گردیده است {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}؛
# [[خداوند]] میگوید این چنین ما [[آیات]] و [[دلایل]] را در شکل‌های گوناگون و قیافه‌های مختلف بیان کردیم {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ}} ولی جمعی به [[مخالفت]] برخاستند و بدون مطالعه و هیچ‌گونه [[دلیل]]، گفتند این درس‌ها را از دیگران از [[یهود]] و [[نصاری]] و کتاب‌های آنها فرا گرفته‌ای {{متن قرآن|وَلِيَقُولُوا دَرَسْتَ}} ولی جمع دیگری که [[آمادگی]] [[پذیرش]] [[حق]] را دارند، و عالم و آگاهند، به‌وسیله آن چهره [[حقیقت]] را می‌بینند و می‌پذیرند که از طرف [[خداوند]] به [[پیامبر]] [[وحی]] گردیده است {{متن قرآن|وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ}}؛
# [[خداوند]] به افترای مخالفین به [[پیامبر اسلام]]، که میگفتند [[قرآن]] [[وحی]] از طرف [[خداوند]] نیست اشاره نموده و چنین می‌گوید: و ما می‌دانیم آنها می‌گویند: این [[آیات]] را بشری به او [[تعلیم]] می‌دهد {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ}} و [[قرآن]] با یک پاسخ محکم خط بطلان بر این ادعاهای بی‌پایه می‌کشد و می‌گوید: اینها توجه ندارد، [[زبان]] کسی که [[قرآن]] را به او نسبت می‌دهند عجمی است، در حالی که این [[قرآن]] به زبان [[عربی]] [[فصیح]] و آشکار نازل شده است {{متن قرآن|لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}؛
# [[خداوند]] به افترای مخالفین به [[پیامبر اسلام]]، که میگفتند [[قرآن]] [[وحی]] از طرف [[خداوند]] نیست اشاره نموده و چنین می‌گوید: و ما می‌دانیم آنها می‌گویند: این [[آیات]] را بشری به او [[تعلیم]] می‌دهد {{متن قرآن|وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ}} و [[قرآن]] با یک پاسخ محکم خط بطلان بر این ادعاهای بی‌پایه می‌کشد و می‌گوید: اینها توجه ندارد، [[زبان]] کسی که [[قرآن]] را به او نسبت می‌دهند عجمی است، در حالی که این [[قرآن]] به زبان [[عربی]] [[فصیح]] و آشکار نازل شده است {{متن قرآن|لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}؛
خط ۱۰۴: خط ۱۰۴:
# [[خداوند]] [[پیامبر]] را مخاطب ساخته، می‌فرماید: بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} نه، یکسان نیستند تنها [[خردمندان]] متذکر می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}} یعنی از این [[تذکر]] تنها کسانی متذکر می‌شوند که صاحبان عقلند، و این جمله در [[مقام]] تعلیل مساوی نبودن دو [[طایفه]] است، می‌فرماید: اینکه گفتیم مساوی نیستند، علتش آن است که اولی به حقایق امور متذکر می‌شود و دومی نمی‌شود، پس برابر نیستند، بلکه آنها که علم دارند بر دیگران رجحان دارند؛
# [[خداوند]] [[پیامبر]] را مخاطب ساخته، می‌فرماید: بگو: آیا کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند یکسانند {{متن قرآن|قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}} نه، یکسان نیستند تنها [[خردمندان]] متذکر می‌شوند {{متن قرآن|إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}} یعنی از این [[تذکر]] تنها کسانی متذکر می‌شوند که صاحبان عقلند، و این جمله در [[مقام]] تعلیل مساوی نبودن دو [[طایفه]] است، می‌فرماید: اینکه گفتیم مساوی نیستند، علتش آن است که اولی به حقایق امور متذکر می‌شود و دومی نمی‌شود، پس برابر نیستند، بلکه آنها که علم دارند بر دیگران رجحان دارند؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] نسبت به برخی حقایق و [[شهود]] ورود [[مسلمانان]] به [[مسجدالحرام]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل “فتح مکه” از سوی [[پیامبر]] در [[رؤیا]] {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] نسبت به برخی حقایق و [[شهود]] ورود [[مسلمانان]] به [[مسجدالحرام]]، در [[آرامش]] و [[امنیت]] کامل “فتح مکه” از سوی [[پیامبر]] در [[رؤیا]] {{متن قرآن|لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ...}}؛
# [[خداوند]] می‌فرماید: آن کس که [[قدرت]] عظیمی دارد او را [[تعلیم]] داده است {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}} [[معلم]] [[وحی]] [[خداوند]] است به وسیله [[جبرائیل]] این [[تعالیم]] را به او داد در حالی که در افق اعلی قرار داشت {{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} [[قلب]] [[پاک]] او در آن‌چه دید هرگز [[دروغ]] نگفت {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}} و معنا چنین باشد که فؤاد [[رسول خدا]]{{صل}} [[دروغ]] نگفت به [[رسول خدا]]{{صل}} آن‌چه را که دیده بود. و خلاصه [[رؤیت]] فؤاد [[رسول خدا]]{{صل}} در آن‌چه که دید رؤیتی صادق بود. و بنابراین، مراد از فؤاد، فؤاد [[رسول خدا]]{{صل}}، و [[ضمیر]] فاعلی در “رأی” هم به فؤاد آن جناب برمی‌گردد، و [[رؤیت]] هم [[رؤیت]] فؤاد او خواهد بود. و این تازگی ندارد که [[رؤیت]] را که در اصل به معنای دیدن چشم است به فؤاد نسبت داده شود، چون برای [[انسان]] یک نوع [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از حواس ظاهری و یا [[باطنی]] خود دارد، ادراکی است که نه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری واسطه‌اند، و نه تخیل و [[فکر]] و سایر قوای [[باطنی]]، مانند این که [[مشاهده]] می‌کنیم که ما موجودی هستیم که می‌بینیم که در این [[درک]] عیانی و [[شهودی]] نه چشم ما واسطه است و نه [[فکر]] ما، و همچنین از خود می‌بینیم که ما می‌شنویم و می‌بوییم و می‌چشیم و لمس می‌کنیم و [[خیال]] می‌کنیم و [[فکر]] می‌کنیم، که در هیچ یک از این ادراک‌های [[شهودی]] ما با اینکه [[رؤیت]] و [[شهود]] است، اما نه چشمی در کار است و نه هیچ حواس ظاهری و [[باطنی]] دیگر. آری ما همان‌طور که [[محسوسات]] هر یک از این حواس ظاهری و [[باطنی]] را [[درک]] می‌کنیم این را هم [[درک]] می‌کنیم که فلان محسوس را با فلان [[حس]] [[درک]] می‌کنیم، و این [[درک]] دیگر ربطی به آن [[حس]] ندارد، بلکه کار نفس است که [[قرآن کریم]] از آن تعبیر به فؤاد فرموده<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۶.</ref>؛
# [[خداوند]] می‌فرماید: آن کس که [[قدرت]] عظیمی دارد او را [[تعلیم]] داده است {{متن قرآن|عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى}} [[معلم]] [[وحی]] [[خداوند]] است به وسیله [[جبرائیل]] این [[تعالیم]] را به او داد در حالی که در افق اعلی قرار داشت {{متن قرآن|وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى}} [[قلب]] [[پاک]] او در آن‌چه دید هرگز [[دروغ]] نگفت {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}} و معنا چنین باشد که فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} [[دروغ]] نگفت به [[رسول خدا]] {{صل}} آن‌چه را که دیده بود. و خلاصه [[رؤیت]] فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}} در آن‌چه که دید رؤیتی صادق بود. و بنابراین، مراد از فؤاد، فؤاد [[رسول خدا]] {{صل}}، و [[ضمیر]] فاعلی در “رأی” هم به فؤاد آن جناب برمی‌گردد، و [[رؤیت]] هم [[رؤیت]] فؤاد او خواهد بود. و این تازگی ندارد که [[رؤیت]] را که در اصل به معنای دیدن چشم است به فؤاد نسبت داده شود، چون برای [[انسان]] یک نوع [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از حواس ظاهری و یا [[باطنی]] خود دارد، ادراکی است که نه چشم و گوش و سایر حواس ظاهری واسطه‌اند، و نه تخیل و [[فکر]] و سایر قوای [[باطنی]]، مانند این که [[مشاهده]] می‌کنیم که ما موجودی هستیم که می‌بینیم که در این [[درک]] عیانی و [[شهودی]] نه چشم ما واسطه است و نه [[فکر]] ما، و همچنین از خود می‌بینیم که ما می‌شنویم و می‌بوییم و می‌چشیم و لمس می‌کنیم و [[خیال]] می‌کنیم و [[فکر]] می‌کنیم، که در هیچ یک از این ادراک‌های [[شهودی]] ما با اینکه [[رؤیت]] و [[شهود]] است، اما نه چشمی در کار است و نه هیچ حواس ظاهری و [[باطنی]] دیگر. آری ما همان‌طور که [[محسوسات]] هر یک از این حواس ظاهری و [[باطنی]] را [[درک]] می‌کنیم این را هم [[درک]] می‌کنیم که فلان محسوس را با فلان [[حس]] [[درک]] می‌کنیم، و این [[درک]] دیگر ربطی به آن [[حس]] ندارد، بلکه کار نفس است که [[قرآن کریم]] از آن تعبیر به فؤاد فرموده<ref>ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۴۶.</ref>؛
#در [[سوره الرحمن]] که بیان‌گر انواع [[نعمت‌ها]] و مواهب بزرگ [[الهی]] است و با نام [[مقدس]] - [[رحمن]] - که رمزی از [[رحمت]] واسعه اوست آغاز می‌شود، چرا که اگر صفت - رحمانیت - او نبود این چنین خوان [[نعمت]] را برای [[دوست]] و [[دشمن]] نمی‌گستراند. [[خداوند]] سرآغاز نعمت‌های خود را [[تعلیم]] و [[آموختن قرآن]] - به [[پیامبر]] و سپس به [[مردم]] توسط ایشان - ذکر می‌کند {{متن قرآن|الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ}}؛
# در [[سوره الرحمن]] که بیان‌گر انواع [[نعمت‌ها]] و مواهب بزرگ [[الهی]] است و با نام [[مقدس]] - [[رحمن]] - که رمزی از [[رحمت]] واسعه اوست آغاز می‌شود، چرا که اگر صفت - رحمانیت - او نبود این چنین خوان [[نعمت]] را برای [[دوست]] و [[دشمن]] نمی‌گستراند. [[خداوند]] سرآغاز نعمت‌های خود را [[تعلیم]] و [[آموختن قرآن]] - به [[پیامبر]] و سپس به [[مردم]] توسط ایشان - ذکر می‌کند {{متن قرآن|الرَّحْمَنِ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] به [[جبرئیل]] و نازل شدن [[وحی]] از طرف [[خداوند]] توسط [[جبرئیل]]: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}؛
# علم [[شهودی]] [[پیامبر]] به [[جبرئیل]] و نازل شدن [[وحی]] از طرف [[خداوند]] توسط [[جبرئیل]]: {{متن قرآن|إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ}}؛
# [[خداوند]] درآغاز [[وحی]] به [[پیامبر]] می‌فرماید بخوان {{متن قرآن|اقْرَأْ}} به نام پروردگارت که ارجمندترین ارجمندان است {{متن قرآن|اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ}} همان [[پروردگار]] اکرمی که [[دانش‌ها]] را به‌وسیله قلم، یا [[نوشتن]] با قلم را به [[انسان]] آموخت. {{متن قرآن|الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ}} و همان [[پروردگار]]، خود یا به وسیله قلم آموخت، آن‌چه را که [[انسان]] خود نمی‌دانست. {{متن قرآن|عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}} به هر تقدیر نسبت [[تعلیم]] مطلق یا [[تعلیم]] [[کتابت]] به ربک الاکرم، می‌رساند که سرچشمه و اصول [[معارف]] و [[علوم]] و خط و [[ثبت]] آنها، به وسیله دریافت‌های [[فطری]] و [[وحی]] و [[الهام]] از جانب ربک اکرم و در دوره [[تکامل انسان]] و کمال [[ربوبیت]] بوده. و به‌وسیله قلم و [[نوشتن]] معلومات و دریافت‌ها وسعت یافته و [[ثبت]] شده است. نسخه اصلی و منشأ [[الهامات]] و کشف‌ها، کتاب [[عظیم]] [[خلقت]] و کتاب مرموز [[انسان]] است که به [[قلم]] [[ربوبی]] نوشته شده {{متن قرآن|رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپاره‌ای فروبسته آفرید» سوره علق، آیه ۱-۲.</ref>. و [[انسان]] در مدرسه [[فطرت]] و [[عقل]] [[ادراک]] و [[تکامل]] فردی و [[اجتماعی]]، خود از این دو کتاب و اشارات و رموز آنها درس‌هایی آموخته و تجربه‌هایی اندوخته و به [[انگیزه]] [[حب]] بقاء کوشیده است تا خلاصه‌ای از فراگرفته و دریافت‌ها و فشرده‌ای از تجربه‌های خود را به هر صورت [[ثبت]] و ضبط نماید. تا علائم خطوط [[تکامل]] یافته و [[نوشتن]] آسان شده و راه [[اندیشه]] و [[تفکر]] و ربط با گذشته و [[آینده]] و دیگران بازگردیده و [[اندیشه‌ها]] به سبب نوک قلم به هم پیوسته. خلاصه و محصول [[جوامع]] و تمدن‌ها و نظامات و قدرت‌ها همین آثار و نوشته‌هایی است که نوک قلم آنها را ثابت نموده، و [[اعمال نیک]] و بد و تجربه‌هابی است که باقی گذارده تا راه [[اندیشه]] و [[پیشرفت]] را به روی آیندگان باز نماید و جز آن، همه قدرت‌ها و سرکشی‌ها و ساختمان‌های چشمگیر، چون حبابی محو شده است<ref>پرتوی از قرآن، ج۴، ص۱۸۱.</ref>. و به هر حال تعبیر این [[آیه]] در [[حقیقت]] پاسخی است به [[گفتار پیامبر]]{{صل}} در جواب [[جبرئیل]] که گفت: من قرائت کننده نیستم، یعنی از [[برکت]] [[پروردگار]] فوق‌العاده [[کریم]] و بزرگوار تو [[توانایی]] بر قرائت و [[تلاوت]] داری و [[خداوند]] به تو آموخته است.
# [[خداوند]] درآغاز [[وحی]] به [[پیامبر]] می‌فرماید بخوان {{متن قرآن|اقْرَأْ}} به نام پروردگارت که ارجمندترین ارجمندان است {{متن قرآن|اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ}} همان [[پروردگار]] اکرمی که [[دانش‌ها]] را به‌وسیله قلم، یا [[نوشتن]] با قلم را به [[انسان]] آموخت. {{متن قرآن|الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ}} و همان [[پروردگار]]، خود یا به وسیله قلم آموخت، آن‌چه را که [[انسان]] خود نمی‌دانست. {{متن قرآن|عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}} به هر تقدیر نسبت [[تعلیم]] مطلق یا [[تعلیم]] [[کتابت]] به ربک الاکرم، می‌رساند که سرچشمه و اصول [[معارف]] و [[علوم]] و خط و [[ثبت]] آنها، به وسیله دریافت‌های [[فطری]] و [[وحی]] و [[الهام]] از جانب ربک اکرم و در دوره [[تکامل انسان]] و کمال [[ربوبیت]] بوده. و به‌وسیله قلم و [[نوشتن]] معلومات و دریافت‌ها وسعت یافته و [[ثبت]] شده است. نسخه اصلی و منشأ [[الهامات]] و کشف‌ها، کتاب [[عظیم]] [[خلقت]] و کتاب مرموز [[انسان]] است که به [[قلم]] [[ربوبی]] نوشته شده {{متن قرآن|رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ}}<ref>«بخوان به نام پروردگار خویش که آفرید * آدمی را از خونپاره‌ای فروبسته آفرید» سوره علق، آیه ۱-۲.</ref>. و [[انسان]] در مدرسه [[فطرت]] و [[عقل]] [[ادراک]] و [[تکامل]] فردی و [[اجتماعی]]، خود از این دو کتاب و اشارات و رموز آنها درس‌هایی آموخته و تجربه‌هایی اندوخته و به [[انگیزه]] [[حب]] بقاء کوشیده است تا خلاصه‌ای از فراگرفته و دریافت‌ها و فشرده‌ای از تجربه‌های خود را به هر صورت [[ثبت]] و ضبط نماید. تا علائم خطوط [[تکامل]] یافته و [[نوشتن]] آسان شده و راه [[اندیشه]] و [[تفکر]] و ربط با گذشته و [[آینده]] و دیگران بازگردیده و [[اندیشه‌ها]] به سبب نوک قلم به هم پیوسته. خلاصه و محصول [[جوامع]] و تمدن‌ها و نظامات و قدرت‌ها همین آثار و نوشته‌هایی است که نوک قلم آنها را ثابت نموده، و [[اعمال نیک]] و بد و تجربه‌هابی است که باقی گذارده تا راه [[اندیشه]] و [[پیشرفت]] را به روی آیندگان باز نماید و جز آن، همه قدرت‌ها و سرکشی‌ها و ساختمان‌های چشمگیر، چون حبابی محو شده است<ref>پرتوی از قرآن، ج۴، ص۱۸۱.</ref>. و به هر حال تعبیر این [[آیه]] در [[حقیقت]] پاسخی است به [[گفتار پیامبر]] {{صل}} در جواب [[جبرئیل]] که گفت: من قرائت کننده نیستم، یعنی از [[برکت]] [[پروردگار]] فوق‌العاده [[کریم]] و بزرگوار تو [[توانایی]] بر قرائت و [[تلاوت]] داری و [[خداوند]] به تو آموخته است.


==برخوردار نبودن [[پیامبر]] از [[علم غیب]]==
== برخوردار نبودن [[پیامبر]] از [[علم غیب]] ==
تأکید بر نادانایی نسبت به [[علم غیب]]، بخشی از آیاتی است که قلمرو [[علم پیامبر]] را مشخص می‌کند و نشان می‌دهد که [[علم پیامبر]] نامحدود نیست و او علم به [[خزائن]] [[الله]] ندارد و از [[جهان]] پنهان هستی و [[آینده]] و علم [[ساعت]] باخبر نیست، حتی تأکید می‌شود که اگر جز این بگویم و ادعایی دیگر و بیش‌تر داشته باشم، از [[ستمگران]] خواهم بود.
تأکید بر نادانایی نسبت به [[علم غیب]]، بخشی از آیاتی است که قلمرو [[علم پیامبر]] را مشخص می‌کند و نشان می‌دهد که [[علم پیامبر]] نامحدود نیست و او علم به [[خزائن]] [[الله]] ندارد و از [[جهان]] پنهان هستی و [[آینده]] و علم [[ساعت]] باخبر نیست، حتی تأکید می‌شود که اگر جز این بگویم و ادعایی دیگر و بیش‌تر داشته باشم، از [[ستمگران]] خواهم بود.
#{{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}}<ref>«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم و به شما نمی‌گویم که من فرشته‌ام؛ جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بگو: آیا نابینا و بینا برابر است پس آیا نمی‌اندیشید؟» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>.
خط ۱۲۰: خط ۱۲۰:
# [[پیامبر]] [[مأمور]] به اعلام ندانستن [[علم غیب]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}} {{متن قرآن|وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ...}} {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}و این که فقط آن‌چه را از [[طریق وحی]] [[الهی]] دریافت کرده [[پیروی]] و [[ابلاغ]] می‌کند {{متن قرآن|إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ}}؛
# [[پیامبر]] [[مأمور]] به اعلام ندانستن [[علم غیب]] {{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ}} {{متن قرآن|وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ...}} {{متن قرآن|وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}و این که فقط آن‌چه را از [[طریق وحی]] [[الهی]] دریافت کرده [[پیروی]] و [[ابلاغ]] می‌کند {{متن قرآن|إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ}}؛
# [[خداوند]] پس از [[نقل]] سرگذشت [[پیامبران]] و [[اقوام]] پیشین خطاب به [[پیامبر]] می‌فرماید: اینها همه از [[اخبار]] [[غیب]] است که به تو [[وحی]] می‌کنیم {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ}} هیچ‌گاه نه تو و نه [[قوم]] تو قبل از این از آن [[آگاهی]] نداشتید {{متن قرآن|مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا}} با توجه به آن‌چه درباره [[نوح]] به تو [[وحی]] شد و آن همه مشکلاتی که [[نوح]] در دعوتش با آن روبه‌رو بود، و با این حال [[استقامت]] ورزید تو هم [[صبر]] و [[استقامت]] کن، چرا که سر انجام [[پیروزی]] برای [[پرهیزکاران]] است {{متن قرآن|فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ}}.
# [[خداوند]] پس از [[نقل]] سرگذشت [[پیامبران]] و [[اقوام]] پیشین خطاب به [[پیامبر]] می‌فرماید: اینها همه از [[اخبار]] [[غیب]] است که به تو [[وحی]] می‌کنیم {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ}} هیچ‌گاه نه تو و نه [[قوم]] تو قبل از این از آن [[آگاهی]] نداشتید {{متن قرآن|مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا}} با توجه به آن‌چه درباره [[نوح]] به تو [[وحی]] شد و آن همه مشکلاتی که [[نوح]] در دعوتش با آن روبه‌رو بود، و با این حال [[استقامت]] ورزید تو هم [[صبر]] و [[استقامت]] کن، چرا که سر انجام [[پیروزی]] برای [[پرهیزکاران]] است {{متن قرآن|فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ}}.
# [[شخصیت]] [[محمد]]{{صل}} که بر [[غیب]] اطلاع و تفوق یافته چنین نیست که خوددار در بیان و [[ابلاغ]] آن باشد و او نسبت به آن‌چه از [[طریق وحی]] دریافت داشته [[بخل]] ندارد {{متن قرآن|وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}} همه را بی‌کم و کاست در [[اختیار]] [[بندگان خدا]] می‌نهد، او مانند بسیاری از [[مردم]] نیست که وقتی به [[حقیقت]] مهمی دست می‌یابند [[اصرار]] در [[کتمان]] آن دارند، و غالباً از بیان آن [[بخل]] می‌ورزند. اگر دیگران به خاطر [[علوم]] محدودشان چنین صفتی را دارند [[پیامبر]] که سرچشمه علمش اقیانوس بی‌کران علم خداست از این‌گونه صفات مبراست: او هیچ‌گونه خوددار بر [[غیب]] نیست، -[[روح]] او برای اطلاع به [[غیب]] و [[اسرار]] آن، شیفته و منجذب است - و هیچ‌گونه موانع [[نفسانی]] در وجود او نیست تا از این [[سیر]] و کمال [[روحی]] و [[عقلی]] بازش دارد. این [[آیه]] نیز مبیّن امتیاز [[روحی]] و خلقی [[رسول اکرم]]{{صل}} از دیگر [[اهل]] [[کشف و شهود]] و [[کاهنان]] و [[دانشمندان]] است، اینها هر چه دارای استعداد [[عقلی]] و [[نفسانی]] و ممتاز از دیگر [[مردم]] باشند، چون [[مغرور]] به معلومات و اوهام، و مجذوب هواها و [[شهوات]] نفسانی‌اند، نمی‌توانند بی‌پرده اصول و حقایق پشت پرده [[محسوسات]] را چنان‌که هست دریابند، و آن‌چه درمی‌یابند صریح و روشن بیان نمی‌کنند یا نمی‌توانند بیان کنند، و آن‌چه بیان می‌کنند برای گروه خاص و در لفّافه اصطلاحات خاصی است، و آن‌چه از [[معارف]] و حقایق [[اصول اعتقادی]] و [[اخلاقی]] و [[اجتماعی]] [[درک]] می‌کنند، برای [[حفظ]] [[مقام]] و [[شهوات]] خود و [[عواطف]] و [[امیال]] [[عامه]] [[مردم]] [[کتمان]] یا [[تأویل]] می‌نمایند، این [[شخصیت]] عالی و [[مقدس]] به هیچ یک از این اشخاص ممتاز شباهت ندارد، آن‌چه از حقایق پوشیده و [[نهان]] که پروردگارش خواسته دریابد، دریافته و آن چنان مقهور [[وحی]] است که صریح و بی‌پرده و بر خلاف [[عقاید]] و [[امیال]] [[مردم]] و [[مصلحت]] شخص خود آن را [[ابلاغ]] و اعلام می‌نماید. {{متن قرآن|وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}}<ref>پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۰۵.</ref><ref>[[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۶۵-۲۸۶.</ref>.
# [[شخصیت]] [[محمد]] {{صل}} که بر [[غیب]] اطلاع و تفوق یافته چنین نیست که خوددار در بیان و [[ابلاغ]] آن باشد و او نسبت به آن‌چه از [[طریق وحی]] دریافت داشته [[بخل]] ندارد {{متن قرآن|وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}} همه را بی‌کم و کاست در [[اختیار]] [[بندگان خدا]] می‌نهد، او مانند بسیاری از [[مردم]] نیست که وقتی به [[حقیقت]] مهمی دست می‌یابند [[اصرار]] در [[کتمان]] آن دارند، و غالباً از بیان آن [[بخل]] می‌ورزند. اگر دیگران به خاطر [[علوم]] محدودشان چنین صفتی را دارند [[پیامبر]] که سرچشمه علمش اقیانوس بی‌کران علم خداست از این‌گونه صفات مبراست: او هیچ‌گونه خوددار بر [[غیب]] نیست، -[[روح]] او برای اطلاع به [[غیب]] و [[اسرار]] آن، شیفته و منجذب است - و هیچ‌گونه موانع [[نفسانی]] در وجود او نیست تا از این [[سیر]] و کمال [[روحی]] و [[عقلی]] بازش دارد. این [[آیه]] نیز مبیّن امتیاز [[روحی]] و خلقی [[رسول اکرم]] {{صل}} از دیگر [[اهل]] [[کشف و شهود]] و [[کاهنان]] و [[دانشمندان]] است، اینها هر چه دارای استعداد [[عقلی]] و [[نفسانی]] و ممتاز از دیگر [[مردم]] باشند، چون [[مغرور]] به معلومات و اوهام، و مجذوب هواها و [[شهوات]] نفسانی‌اند، نمی‌توانند بی‌پرده اصول و حقایق پشت پرده [[محسوسات]] را چنان‌که هست دریابند، و آن‌چه درمی‌یابند صریح و روشن بیان نمی‌کنند یا نمی‌توانند بیان کنند، و آن‌چه بیان می‌کنند برای گروه خاص و در لفّافه اصطلاحات خاصی است، و آن‌چه از [[معارف]] و حقایق [[اصول اعتقادی]] و [[اخلاقی]] و [[اجتماعی]] [[درک]] می‌کنند، برای [[حفظ]] [[مقام]] و [[شهوات]] خود و [[عواطف]] و [[امیال]] [[عامه]] [[مردم]] [[کتمان]] یا [[تأویل]] می‌نمایند، این [[شخصیت]] عالی و [[مقدس]] به هیچ یک از این اشخاص ممتاز شباهت ندارد، آن‌چه از حقایق پوشیده و [[نهان]] که پروردگارش خواسته دریابد، دریافته و آن چنان مقهور [[وحی]] است که صریح و بی‌پرده و بر خلاف [[عقاید]] و [[امیال]] [[مردم]] و [[مصلحت]] شخص خود آن را [[ابلاغ]] و اعلام می‌نماید. {{متن قرآن|وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}}<ref>پرتوی از قرآن، ج۳، ص۲۰۵.</ref><ref>[[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۶۵-۲۸۶.</ref>.


==علم در فرهنگ مطهر==
== علم در فرهنگ مطهر ==
علم، یعنی حضور<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۸.</ref>، یعنی [[آگاهی]]. علم عبارت است از حضور شیئی برای شیئی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>، پس علم، یعنی تصدیقاتی که روی کلیات بنا می‌شود<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۱۹.</ref>.
علم، یعنی حضور<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۸.</ref>، یعنی [[آگاهی]]. علم عبارت است از حضور شیئی برای شیئی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>، پس علم، یعنی تصدیقاتی که روی کلیات بنا می‌شود<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۱۱۹.</ref>.
[[بینش]] وسیع و گسترده [[انسان]] درباره [[جهان]]، محصول [[کوشش]] جمعی [[بشر]] است که در طیّ قرون و اعصار روی هم انباشته شده و [[تکامل]] یافته است. این بینش که تحت ضوابط و [[قواعد]] و [[منطق]] خامی درآمده نام “علم” یافته است. علم به معنی اعمّ - یعنی مجموع تفکّرات بشری درباره جهان که شامل [[فلسفه]] هم می‌شود- محصول کوشش جمعی بشر است که [[نظم]] خاصّ منطقی یافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.</ref>. علم به یک معنا همان [[حکمت]] است که علم به حقایق اشیاء است<ref>تکامل اجتماعی انسان، ص۱۶۲.</ref>.
[[بینش]] وسیع و گسترده [[انسان]] درباره [[جهان]]، محصول [[کوشش]] جمعی [[بشر]] است که در طیّ قرون و اعصار روی هم انباشته شده و [[تکامل]] یافته است. این بینش که تحت ضوابط و [[قواعد]] و [[منطق]] خامی درآمده نام “علم” یافته است. علم به معنی اعمّ - یعنی مجموع تفکّرات بشری درباره جهان که شامل [[فلسفه]] هم می‌شود- محصول کوشش جمعی بشر است که [[نظم]] خاصّ منطقی یافته است<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۲۴.</ref>. علم به یک معنا همان [[حکمت]] است که علم به حقایق اشیاء است<ref>تکامل اجتماعی انسان، ص۱۶۲.</ref>.
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
علم یعنی کشف قوانین کلّی درباره هر چیزی<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
علم یعنی کشف قوانین کلّی درباره هر چیزی<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۸۵.</ref>.
علم این است که انسان به یک [[حقیقت]] و یک [[قانون]] که در متن هستی [[واقعیت]] دارد [[آگاه]] گردد. [[علوم طبیعی]]، [[منطق]]، ریاضیات علم است، زیرا [[بشر]] در این [[علوم]] یک رابطه [[واقعی]] و [[تکوینی]] و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا [[ذهنی]] کشف می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳۸.</ref>.
علم این است که انسان به یک [[حقیقت]] و یک [[قانون]] که در متن هستی [[واقعیت]] دارد [[آگاه]] گردد. [[علوم طبیعی]]، [[منطق]]، ریاضیات علم است، زیرا [[بشر]] در این [[علوم]] یک رابطه [[واقعی]] و [[تکوینی]] و علّی و معلولی را میان اشیاء خارجی یا [[ذهنی]] کشف می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۲۳۸.</ref>.
 هر [[علمی]] عبارت است از بیان مجموعه‌ای از [[قواعد]] و [[نظامات]] [[جهان]] و اگر پیدایش یک حادثه بلاجهت و بلاعلت جایز باشد، در همه وقت و تحت هر شرطی وقوع هر حادثه‌ای را می‌توان [[انتظار]] داشت و در هیچ وقت و تحت هیچ گونه شرایطی [[اطمینان]] به عدم وقوع هیچ حادثه‌ای نمی‌توان پیدا کرد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۲- ۵۷۷.</ref>.
هر [[علمی]] عبارت است از بیان مجموعه‌ای از [[قواعد]] و [[نظامات]] [[جهان]] و اگر پیدایش یک حادثه بلاجهت و بلاعلت جایز باشد، در همه وقت و تحت هر شرطی وقوع هر حادثه‌ای را می‌توان [[انتظار]] داشت و در هیچ وقت و تحت هیچ گونه شرایطی [[اطمینان]] به عدم وقوع هیچ حادثه‌ای نمی‌توان پیدا کرد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۵۴۲- ۵۷۷.</ref>.
علم عبارت است از “بیان قوانین و نوامیس و [[روابط]] واقعی بین اشیاء” و اگر بین هیچ چیزی با چیز دیگر رابطه‌ای وجود نداشته باشد علمی هم وجود نخواهد داشت.
علم عبارت است از “بیان قوانین و نوامیس و [[روابط]] واقعی بین اشیاء” و اگر بین هیچ چیزی با چیز دیگر رابطه‌ای وجود نداشته باشد علمی هم وجود نخواهد داشت.
غرض از علم، [[معرفت]] و [[شناخت]] به معنی وسیع کلمه است نه علم [[تجربی]] که در ترجمه کلمه " SCience" غربی به کار می‌رود<ref>مقالات فلسفی (۱)، ص۲۶۸.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۱.</ref>
غرض از علم، [[معرفت]] و [[شناخت]] به معنی وسیع کلمه است نه علم [[تجربی]] که در ترجمه کلمه " SCience" غربی به کار می‌رود<ref>مقالات فلسفی (۱)، ص۲۶۸.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۱.</ref>
===علم (مسأله علم)===
=== علم (مسأله علم) ===
مسأله هر علم عبارت است از قضیه‌ای که رابطه موضوع آن علم را با یکی از عوارض و [[احکام]] وی بیان می‌کند؛ و از این رو هر [[علمی]] عبارت است از مجموعه‌ای از مسائل که مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت “قانون” به خود می‌گیرد که اولاً کلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا کند که [[ذهن]] “جبراً” [[اذعان]] به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا کند<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>
مسأله هر علم عبارت است از قضیه‌ای که رابطه موضوع آن علم را با یکی از عوارض و [[احکام]] وی بیان می‌کند؛ و از این رو هر [[علمی]] عبارت است از مجموعه‌ای از مسائل که مشتمل است بر موضوع و محمول و نسبتی، و هنگامی آن مسأله صورت “قانون” به خود می‌گیرد که اولاً کلی باشد و ثانیاً حالتی پیدا کند که [[ذهن]] “جبراً” [[اذعان]] به ثبوت محمول از برای موضوع پیدا کند<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>


===علم (موضوع علم)===
=== علم (موضوع علم) ===
منطقیین و [[فلاسفه]] بعد از [[تحقیق]] و جستجوی بسیار به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ علمی خالی از موضوع نیست و آن چیزی که مسائل هر علمی را به صورت افراد یک [[خانواده]] در می‌آورد و همان “موضوع” آن علم است و آن چیزی هم که منشأ قرابت‌های فامیلی و [[نژادی]] [[علوم]] است همانا قرابت‌هایی است که بین موضوعات علوم برقرار است و اگر برای همه علوم جدّ اعلایی قایل شویم همانا آن جدّ اعلا نیز مربوط به موضوعات علوم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۰.</ref>.
منطقیین و [[فلاسفه]] بعد از [[تحقیق]] و جستجوی بسیار به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ علمی خالی از موضوع نیست و آن چیزی که مسائل هر علمی را به صورت افراد یک [[خانواده]] در می‌آورد و همان “موضوع” آن علم است و آن چیزی هم که منشأ قرابت‌های فامیلی و [[نژادی]] [[علوم]] است همانا قرابت‌هایی است که بین موضوعات علوم برقرار است و اگر برای همه علوم جدّ اعلایی قایل شویم همانا آن جدّ اعلا نیز مربوط به موضوعات علوم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۰.</ref>.
پس موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او [[گفتگو]] می‌شود و قضایای مربوط به او حل می‌شود. [[تدبیر]] و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه مسائل آن روشن می‌کند که همه آن مسائل [[بیان احکام]] و آثار و عوارض و حالات یک شیء بخصوص است و همان شیء بخصوص است که همه آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم می‌نامیم<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۸.</ref>.
پس موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او [[گفتگو]] می‌شود و قضایای مربوط به او حل می‌شود. [[تدبیر]] و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه مسائل آن روشن می‌کند که همه آن مسائل [[بیان احکام]] و آثار و عوارض و حالات یک شیء بخصوص است و همان شیء بخصوص است که همه آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم می‌نامیم<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۸.</ref>.
به عبارت دیگر موضوع هر علم و فنی [[نماینده]] [[استقلال]] و [[تعیین]] کننده روش و اسلوب تحقیق و منشأ اختصاص اصول متعارفه و مبانی اولیه آن علم به آن علم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>
به عبارت دیگر موضوع هر علم و فنی [[نماینده]] [[استقلال]] و [[تعیین]] کننده روش و اسلوب تحقیق و منشأ اختصاص اصول متعارفه و مبانی اولیه آن علم به آن علم است<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۳.</ref>


===علم===
=== علم ===
مراجعه به [[حقیقت علم]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. مبادی علم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>. [[ارزش]] علم<ref>فلسفه اخلاق، ص۸۰.</ref>. [[زیبایی]] و علم<ref>آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۲۳۹.</ref>. ارزش نظری علم<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>. ارزش عملی علم<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>. اصول متعارف و موضوع علم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۸.</ref>. اسلوب و روش [[فکری]] علم<ref>منبع قبلی ص۴۷۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>
مراجعه به [[حقیقت علم]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>. مبادی علم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۳.</ref>. [[ارزش]] علم<ref>فلسفه اخلاق، ص۸۰.</ref>. [[زیبایی]] و علم<ref>آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۲۳۹.</ref>. ارزش نظری علم<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>. ارزش عملی علم<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>. اصول متعارف و موضوع علم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۴۷۸.</ref>. اسلوب و روش [[فکری]] علم<ref>منبع قبلی ص۴۷۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>


===علم از نظر [[بوعلی]]===
=== علم از نظر [[بوعلی]] ===
بوعلی در “اشارات” در بعضی کلماتش و در “شفا” در بعضی جاها تصریح می‌کند که علم و [[ادراک]] عبارت است از [[تمثیل]] [[حقیقت]] شیء در نزد [[عقل]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>
بوعلی در “اشارات” در بعضی کلماتش و در “شفا” در بعضی جاها تصریح می‌کند که علم و [[ادراک]] عبارت است از [[تمثیل]] [[حقیقت]] شیء در نزد [[عقل]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>


===علم از نظر [[حکما]]===
=== علم از نظر [[حکما]] ===
علم عبارت است از حضور ماهیت معلوم در نزد عالم<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۴۸.</ref>. در [[قرن ششم]] برای اولین بار این [[فکر]] مطرح شد که مقصود حکما از اینکه علم عبارت است از [[تمثل]] صورت معلوم در [[ذهن]]، این نیست که واقعاً ماهیت معلوم در ذهن وجود پیدا می‌کند. بلکه مقصود این است که شبحی از معلوم نظیر سایه‌ای که از شخص در [[آفتاب]] پیدا می‌شود و یا عکسی که از وی در آب می‌افتد، در ذهن وجود پیدا می‌کند<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۶۰.</ref>.
علم عبارت است از حضور ماهیت معلوم در نزد عالم<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۴۸.</ref>. در [[قرن ششم]] برای اولین بار این [[فکر]] مطرح شد که مقصود حکما از اینکه علم عبارت است از [[تمثل]] صورت معلوم در [[ذهن]]، این نیست که واقعاً ماهیت معلوم در ذهن وجود پیدا می‌کند. بلکه مقصود این است که شبحی از معلوم نظیر سایه‌ای که از شخص در [[آفتاب]] پیدا می‌شود و یا عکسی که از وی در آب می‌افتد، در ذهن وجود پیدا می‌کند<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۶۰.</ref>.
حکما از قدیم علم را صورت حاصله از ماهیت شیء در نزد عقل می‌دانسته‌اند<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۸۱.</ref>. به عبارت دیگر علم و ادراک عبارت است از نوعی وجود برای ادراک شده در ادراک ک<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۶۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>
حکما از قدیم علم را صورت حاصله از ماهیت شیء در نزد عقل می‌دانسته‌اند<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۸۱.</ref>. به عبارت دیگر علم و ادراک عبارت است از نوعی وجود برای ادراک شده در ادراک ک<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۱۶۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۴.</ref>


===علم از نظر [[فارابی]]===
=== علم از نظر [[فارابی]] ===
علم عبارت است از تجرید صورت شیء در نزد عقل<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
علم عبارت است از تجرید صورت شیء در نزد عقل<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۷۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===علم از نظر فخرالدین رازی===
=== علم از نظر فخرالدین رازی ===
علم عبارت است از نسبت و اضافه‌ای میان عالم و معلوم. در کتاب دیگر خود الملخّص می‌گوید: “چه صورتی در ذهن باشد و چه نباشد حقیقت علم عبارت است از اضافه میان عالم و معلوم”<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
علم عبارت است از نسبت و اضافه‌ای میان عالم و معلوم. در کتاب دیگر خود الملخّص می‌گوید: “چه صورتی در ذهن باشد و چه نباشد حقیقت علم عبارت است از اضافه میان عالم و معلوم”<ref>مقالات فلسفی (۳)، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===علم از نظر [[فلاسفه]]===
=== علم از نظر [[فلاسفه]] ===
فلاسفه که اکثراً تعبیرشان این بوده است که علم عبارت است از صورت شیء معلوم در [[ذهن]] یا حصول صورت شیء معلوم در ذهن<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
فلاسفه که اکثراً تعبیرشان این بوده است که علم عبارت است از صورت شیء معلوم در [[ذهن]] یا حصول صورت شیء معلوم در ذهن<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===علم از نظر [[قرآن]]===
=== علم از نظر [[قرآن]] ===
قرآن علم را [[نور]] و [[جهل]] را [[ظلمت]] می‌داند<ref>بیست گفتار، ص۲۶۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
قرآن علم را [[نور]] و [[جهل]] را [[ظلمت]] می‌داند<ref>بیست گفتار، ص۲۶۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===علم از نظر متقدمین [[حکمای اسلامی]]===
=== علم از نظر متقدمین [[حکمای اسلامی]] ===
علم عبارت است از وجود تجرید شده ماهیت معلوم در نفس عالم<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
علم عبارت است از وجود تجرید شده ماهیت معلوم در نفس عالم<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===علم اعلی ([[فلسفه]] اُولی)===
=== علم اعلی ([[فلسفه]] اُولی) ===
۱. امور عامّه ۲. [[الهیات]] بالمعنی الأخص یا “فن مفارقات” که شامل مباحث مربوط به [[خدا]] و [[عوالم]] ماوراء الطبیعی است. و البته الهیات بالمعنی الاعم که مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، “علم اعلی” و “علم مابعدالطبیعه” و “فلسفه اولی” نیز نامیده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>
۱. امور عامّه ۲. [[الهیات]] بالمعنی الأخص یا “فن مفارقات” که شامل مباحث مربوط به [[خدا]] و [[عوالم]] ماوراء الطبیعی است. و البته الهیات بالمعنی الاعم که مشتمل بر مجموع این دو قسمت است، “علم اعلی” و “علم مابعدالطبیعه” و “فلسفه اولی” نیز نامیده می‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۵.</ref>


===[[علم افاضی]]===
=== [[علم افاضی]] ===
یعنی [[علمی]] که از درون می‌جوشد<ref>انسان کامل، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
یعنی [[علمی]] که از درون می‌جوشد<ref>انسان کامل، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


===علم [[اقتصاد]]===
=== علم [[اقتصاد]] ===
از لحاظ [[روابط]] اعتباری، علم اقتصاد علم به روابط است آنچنان که باید باشد<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۳۷.</ref>. مقصود از علم اقتصاد، [[علم به قوانین طبیعی]] خارج از [[اختیار]] [[بشر]] در روابط تولیدی است<ref>منبع قبلی، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
از لحاظ [[روابط]] اعتباری، علم اقتصاد علم به روابط است آنچنان که باید باشد<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۳۷.</ref>. مقصود از علم اقتصاد، [[علم به قوانین طبیعی]] خارج از [[اختیار]] [[بشر]] در روابط تولیدی است<ref>منبع قبلی، ص۴۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


===[[علم الهی]]===
=== [[علم الهی]] ===
علم الهی علمی است که از اسباب و مبادی اولی وجودات طبیعی و [[تعلیمی]](ریاضی) و متعلقات آنها و از اولین سبب و نخستین مبدأ یعنی [[خدای متعال]] [[گفتگو]] می‌کند<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
علم الهی علمی است که از اسباب و مبادی اولی وجودات طبیعی و [[تعلیمی]](ریاضی) و متعلقات آنها و از اولین سبب و نخستین مبدأ یعنی [[خدای متعال]] [[گفتگو]] می‌کند<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


===علم الحیات===
=== علم الحیات ===
علم الحیات عبارت است از مطلق علم [[شناخت]] موجودات زنده که به دو بخش گیاه‌شناسی و حیوان‌شناسی منقسم می‌شود<ref>منبع قبلی، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
علم الحیات عبارت است از مطلق علم [[شناخت]] موجودات زنده که به دو بخش گیاه‌شناسی و حیوان‌شناسی منقسم می‌شود<ref>منبع قبلی، ص۴۶۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


===علم بسیط===
=== علم بسیط ===
[[انسان]] [[آگاه]] است نسبت به [[طبیعت]] و حتی آگاه است نسبت به خود، علم به خود دارد، علم به طبیعت دارد، ولی ممکن است که علم به علم خودش نداشته باشد. به طبیعت آگاه است اما به [[آگاهی]] خودش به طبیعت آگاه نیست. حتی به خودش آگاه است ولی به آگاهی خودش به خودش آگاه نیست که این را در اصطلاح قدما “علم بسیط” می‌گویند! قدما می‌گفتند: “علم بسیط و [[جهل]] “بسیط”، “علم مرکّب و جهل مرکّب”. گفتند یکی [[جاهل]] است به [[جهل بسیط]]. یعنی نمی‌داند ولی می‌داند که نمی‌داند. مثل اینکه من ریاضیات نمی‌دانم ولی می‌دانم که ریاضیّات نمی‌دانم ولی یکی دیگر جهلش مرکب است. نمی‌داند و نمی‌داند هم که نمی‌داند. اولی یک آگاهی آمیخته به [[ناآگاهی]] است. ریاضیات نمی‌دانم، ناآگاهم، ولی می‌دانم که نمی‌دانم، یعنی آگاهم به ناآگاهی خود. آگاهی به ناآگاهی هم به اندازه آگاهی به آگاهی [[ارزش]] دارد.
[[انسان]] [[آگاه]] است نسبت به [[طبیعت]] و حتی آگاه است نسبت به خود، علم به خود دارد، علم به طبیعت دارد، ولی ممکن است که علم به علم خودش نداشته باشد. به طبیعت آگاه است اما به [[آگاهی]] خودش به طبیعت آگاه نیست. حتی به خودش آگاه است ولی به آگاهی خودش به خودش آگاه نیست که این را در اصطلاح قدما “علم بسیط” می‌گویند! قدما می‌گفتند: “علم بسیط و [[جهل]] “بسیط”، “علم مرکّب و جهل مرکّب”. گفتند یکی [[جاهل]] است به [[جهل بسیط]]. یعنی نمی‌داند ولی می‌داند که نمی‌داند. مثل اینکه من ریاضیات نمی‌دانم ولی می‌دانم که ریاضیّات نمی‌دانم ولی یکی دیگر جهلش مرکب است. نمی‌داند و نمی‌داند هم که نمی‌داند. اولی یک آگاهی آمیخته به [[ناآگاهی]] است. ریاضیات نمی‌دانم، ناآگاهم، ولی می‌دانم که نمی‌دانم، یعنی آگاهم به ناآگاهی خود. آگاهی به ناآگاهی هم به اندازه آگاهی به آگاهی [[ارزش]] دارد.
آن کس که نداند و بداند که نداند   لنگان خرک خویش به [[منزل]] برساند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به [[منزل]] برساند<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۸۹.</ref>
[[بوعلی]] می‌گوید: {{عربی|العلم البسیط الاجمالی خلاق للصور التفصیلیه}} یعنی علم بسیط اجمالی که در [[باطن]] نفس است آفریننده [[صور]] تفصیلی است. در اینجا بوعلی به نکته مهمی اشاره می‌کند و آن اینکه نفس دارای دو مرتبه است، مرتبه باطن و مرتبه ظاهر و به عبارت دیگر [[شعور]] باطن و شعور ظاهر<ref>مقالات فلسفی، ج۱، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>
[[بوعلی]] می‌گوید: {{عربی|العلم البسیط الاجمالی خلاق للصور التفصیلیه}} یعنی علم بسیط اجمالی که در [[باطن]] نفس است آفریننده [[صور]] تفصیلی است. در اینجا بوعلی به نکته مهمی اشاره می‌کند و آن اینکه نفس دارای دو مرتبه است، مرتبه باطن و مرتبه ظاهر و به عبارت دیگر [[شعور]] باطن و شعور ظاهر<ref>مقالات فلسفی، ج۱، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۶.</ref>


===علم [[تاریخ]]===
=== علم [[تاریخ]] ===
علم تاریخ، علم [[تکامل]] جامعه‌هاست از مرحله‌ای به مرحله‌ای. نه علم زیست آنها در یک مرحله خاص و یا در همه مراحل<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۱.</ref>. پس علم تاریخ، یعنی علم [[پیشرفت]] به سوی [[ادراک]] [[آزادی]] [[علمی]] که بتواند ادراک ما را نسبت به آزادی بیشتر کند (چون جریان تاریخ همان جریان آزادی است) به این جهت علم و ادراک ما پیشرفت بیشتر بدهد. قهراً باید گفت [[هدف]] تاریخ آزادی است. (آکتون چنین حرفی زده است) <ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.</ref>.
علم تاریخ، علم [[تکامل]] جامعه‌هاست از مرحله‌ای به مرحله‌ای. نه علم زیست آنها در یک مرحله خاص و یا در همه مراحل<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۳۷۱.</ref>. پس علم تاریخ، یعنی علم [[پیشرفت]] به سوی [[ادراک]] [[آزادی]] [[علمی]] که بتواند ادراک ما را نسبت به آزادی بیشتر کند (چون جریان تاریخ همان جریان آزادی است) به این جهت علم و ادراک ما پیشرفت بیشتر بدهد. قهراً باید گفت [[هدف]] تاریخ آزادی است. (آکتون چنین حرفی زده است) <ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۴۴.</ref>.
علم بودن [[تاریخ]]، به این است که ضوابطی در کار باشد، و در کار بودن ضوابط بستگی به این دارد که [[روابط]] علّی و معلولی در کار باشد و اگر روابط علّی و معلولی در کار نباشد و در نتیجه ضوابطی در کار نباشد، قهراً پای تصادف به میان می‌آید و اگر پای تصادف به میان بیاید در اینجا علم معنی ندارد<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۷.</ref>
علم بودن [[تاریخ]]، به این است که ضوابطی در کار باشد، و در کار بودن ضوابط بستگی به این دارد که [[روابط]] علّی و معلولی در کار باشد و اگر روابط علّی و معلولی در کار نباشد و در نتیجه ضوابطی در کار نباشد، قهراً پای تصادف به میان می‌آید و اگر پای تصادف به میان بیاید در اینجا علم معنی ندارد<ref>فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۷.</ref>


===علم [[تصوری]]===
=== علم [[تصوری]] ===
علم تصوری همان است که [[تصور]] کرده‌اید و در [[ذهن]] شما هست<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>
علم تصوری همان است که [[تصور]] کرده‌اید و در [[ذهن]] شما هست<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>


===[[علم تفسیر]]===
=== [[علم تفسیر]] ===
علم تفسیر مربوط به مفاهیم و معانی [[کلام الله مجید]] است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>
علم تفسیر مربوط به مفاهیم و معانی [[کلام الله مجید]] است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>


===[[علم حصولی]]===
=== [[علم حصولی]] ===
ما غیر خود را به صورت علم حصولی [[ادراک]] می‌کنیم؛ یعنی [[آگاهی]] ما از اشیاء به این نحو است که صوری از آنها در ذهن ما نقش می‌بندد. ما آنچه را مستقیماً و بلاواسطه می‌یابیم و با ما اتصال وجودی دارد همین [[صور]] است ولی این صور طوری هستند که واقع نما می‌باشند؛ یعنی [[ظهور]] اینها بر نفس ما عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش اینها در ذهن ما [[کشف]] اشیاء بیرون است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۲۲۲.</ref>. پس علم حصولی عبارت است از حضور نقش و صورتی از معلوم در نزد عالم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref>.
ما غیر خود را به صورت علم حصولی [[ادراک]] می‌کنیم؛ یعنی [[آگاهی]] ما از اشیاء به این نحو است که صوری از آنها در ذهن ما نقش می‌بندد. ما آنچه را مستقیماً و بلاواسطه می‌یابیم و با ما اتصال وجودی دارد همین [[صور]] است ولی این صور طوری هستند که واقع نما می‌باشند؛ یعنی [[ظهور]] اینها بر نفس ما عین ظهور واقعیات خارجی است و پیدایش اینها در ذهن ما [[کشف]] اشیاء بیرون است<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۲۲۲.</ref>. پس علم حصولی عبارت است از حضور نقش و صورتی از معلوم در نزد عالم<ref>سیری در نهج البلاغه، ص۱۰۹.</ref>.
یک وقت حضور وجود [[ذهنی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود “علم حصولی” که آن هم باز حضور خود شیء است ولی به تبع وجود ذهنی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>.
یک وقت حضور وجود [[ذهنی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود “علم حصولی” که آن هم باز حضور خود شیء است ولی به تبع وجود ذهنی<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۲۴.</ref>.
خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسان‌های دیگر، اعضای [[بدن]] خود شخص [[ادراک]] کننده<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸ و ۱۰۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>
علم حصولی، یعنی علمی که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین، آسمان، درخت، انسان‌های دیگر، اعضای [[بدن]] خود شخص [[ادراک]] کننده<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸ و ۱۰۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۸.</ref>


===[[علم حضوری]]===
=== [[علم حضوری]] ===
علم حضوری عبارت است از حضور خود معلوم در نزد عالم<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۱۰۹؛ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸.</ref>. یک وقت حضور وجود [[عینی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود [[علم حضوری]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۲۴.</ref>.
علم حضوری عبارت است از حضور خود معلوم در نزد عالم<ref>مقالات فلسفی (۲)، ص۱۰۹؛ مجموعه آثار، ج۶، ص۸۸.</ref>. یک وقت حضور وجود [[عینی]] چیزی نزد چیزی است، این می‌شود [[علم حضوری]]<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۲۴.</ref>.
علم حضوری آن است که [[واقعیت]] معلوم عین واقعیت علم است و شیء [[ادراک]] کننده بدون وساطت تصویر [[ذهنی]] [[شخصیت]] [[واقعی]] معلوم را می‌یابد، مثل آن وقتی که [[اراده]] کاری می‌کنیم و [[تصمیم]] می‌گیریم یا آن وقتی که [[لذت]] یا اندوهی به ما دست می‌دهد. واقعیت اراده و تصمیم و لذت بر ما هویداست و ما در آن حال بدون وساطت تصویر ذهنی، آن حالات مخصوص را می‌یابیم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۲.</ref>.
علم حضوری آن است که [[واقعیت]] معلوم عین واقعیت علم است و شیء [[ادراک]] کننده بدون وساطت تصویر [[ذهنی]] [[شخصیت]] [[واقعی]] معلوم را می‌یابد، مثل آن وقتی که [[اراده]] کاری می‌کنیم و [[تصمیم]] می‌گیریم یا آن وقتی که [[لذت]] یا اندوهی به ما دست می‌دهد. واقعیت اراده و تصمیم و لذت بر ما هویداست و ما در آن حال بدون وساطت تصویر ذهنی، آن حالات مخصوص را می‌یابیم<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۲۷۲.</ref>.
علم حضوری، یعنی [[علمی]] که عین واقعیت معلوم پیش عالم (نفس یا ادراک کننده دیگری) حاضر است و عالم شخصیت معلوم را می‌یابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۱۰۳.</ref>. خلاصه اینکه علم حضوری یعنی [[انسان]] درون خودش را مستقیماً می‌بیند. ادراک مستقیم درون خود<ref>فلسفه اخلاق، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۹.</ref>
علم حضوری، یعنی [[علمی]] که عین واقعیت معلوم پیش عالم (نفس یا ادراک کننده دیگری) حاضر است و عالم شخصیت معلوم را می‌یابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۱۰۳.</ref>. خلاصه اینکه علم حضوری یعنی [[انسان]] درون خودش را مستقیماً می‌بیند. ادراک مستقیم درون خود<ref>فلسفه اخلاق، ص۷۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۷۹.</ref>


===علم حیل===
=== علم حیل ===
“علم حیل” همان علم مکانیک است، یعنی همان کاری که با [[تدابیر]] مکانیکی اجسام سنگین را جابه جا می‌کنند و چون نوعی تدابیر بود آن را “علم حیل” می‌گفتند. همه اینها را چون با ریاضیات مربوط می‌شود یعنی با حساب ریاضیات کار می‌کنند ذکر می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۸، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
“علم حیل” همان علم مکانیک است، یعنی همان کاری که با [[تدابیر]] مکانیکی اجسام سنگین را جابه جا می‌کنند و چون نوعی تدابیر بود آن را “علم حیل” می‌گفتند. همه اینها را چون با ریاضیات مربوط می‌شود یعنی با حساب ریاضیات کار می‌کنند ذکر می‌کند<ref>مجموعه آثار، ج۸، ص۲۲۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


===[[علم رجال]]===
=== [[علم رجال]] ===
“علم رجال”، یعنی علم [[تحقیق]] در احوال کسانی که [[راویان]] این [[احادیث]] می‌باشند که آیا قابل [[اعتماد]] می‌باشند و یا نمی‌باشند<ref>حکمت‌ها و اندرزها، ص۵۶.</ref>. به عبارت دیگر علم رجال یعنی [[معرفت]] به احوال روات احادیث<ref>تکامل اجتماعی انسان.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
“علم رجال”، یعنی علم [[تحقیق]] در احوال کسانی که [[راویان]] این [[احادیث]] می‌باشند که آیا قابل [[اعتماد]] می‌باشند و یا نمی‌باشند<ref>حکمت‌ها و اندرزها، ص۵۶.</ref>. به عبارت دیگر علم رجال یعنی [[معرفت]] به احوال روات احادیث<ref>تکامل اجتماعی انسان.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


===علم شیمی===
=== علم شیمی ===
علم شیمی، علمی که [[خواص]] ترکیبات اجسام را نشان می‌دهد و [[بشر]] را [[قادر]] می‌کند که بتواند از عناصر، ترکیبات عجیبی بسازد مانند دواها<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
علم شیمی، علمی که [[خواص]] ترکیبات اجسام را نشان می‌دهد و [[بشر]] را [[قادر]] می‌کند که بتواند از عناصر، ترکیبات عجیبی بسازد مانند دواها<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


===علم [[علل]]===
=== علم [[علل]] ===
مطابق آنچه [[تاریخ]] [[فلسفه]] نشان می‌دهد در دوره‌های بسیار قدیم که فلسفه [[دوران کودکی]] خود را طی می‌کرده و با سایر رشته‌های [[علمی]] آمیخته بوده، آن را به نام “علم علل” می‌خوانده‌اند و در دوره‌های نسبتاً نزدیک به ما نیز که فلسفه رسماً از سایر رشته‌ها جدا شد و [[دانشمندان]] در تمام فرق و تمیز فلسفه از سایر رشته‌ها برآمدند احیاناً می‌بینیم که فلسفه را به عنوان “علم علل اولیه” تعریف کرده‌اند. ما هر چند این تعریف را از لحاظ فنی صحیح ندانیم ولی تردیدی نداریم که بزرگ‌ترین انتظاری که [[بشر]] از فلسفه دارد این است که او را به علل اولیه دستگاه هستی آشنا نماید و رمز اوّلی [[جهان]] را بر وی مکشوف سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
مطابق آنچه [[تاریخ]] [[فلسفه]] نشان می‌دهد در دوره‌های بسیار قدیم که فلسفه [[دوران کودکی]] خود را طی می‌کرده و با سایر رشته‌های [[علمی]] آمیخته بوده، آن را به نام “علم علل” می‌خوانده‌اند و در دوره‌های نسبتاً نزدیک به ما نیز که فلسفه رسماً از سایر رشته‌ها جدا شد و [[دانشمندان]] در تمام فرق و تمیز فلسفه از سایر رشته‌ها برآمدند احیاناً می‌بینیم که فلسفه را به عنوان “علم علل اولیه” تعریف کرده‌اند. ما هر چند این تعریف را از لحاظ فنی صحیح ندانیم ولی تردیدی نداریم که بزرگ‌ترین انتظاری که [[بشر]] از فلسفه دارد این است که او را به علل اولیه دستگاه هستی آشنا نماید و رمز اوّلی [[جهان]] را بر وی مکشوف سازد<ref>مجموعه آثار، ج۶، ص۶۴۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


===علم [[فقه]]===
=== علم [[فقه]] ===
علم فقه یک علم نظری است، برخلاف [[حدیث]] که صرفاً [[نقلی]] و حفظی است. فقه به معنی فن [[استنباط]] و استخراج و [[تطبیق]] اصول و کلیات بر جزئیات. از صدر اول هم در میان [[شیعه]] وجود داشته و هم در میان [[اهل سنت]]، با [[اختلافات]] اساسی که از نظر منابع فقه و [[اعتماد]] یا عدم اعتماد به [[رأی]] و [[قیاس]] میان این دو [[فرقه]] [[اسلامی]] وجود داشته است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۷۷.</ref>. چیزهایی که مربوط است به عمل و کار [[انسان]] “فقه” نام گرفته است<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>
علم فقه یک علم نظری است، برخلاف [[حدیث]] که صرفاً [[نقلی]] و حفظی است. فقه به معنی فن [[استنباط]] و استخراج و [[تطبیق]] اصول و کلیات بر جزئیات. از صدر اول هم در میان [[شیعه]] وجود داشته و هم در میان [[اهل سنت]]، با [[اختلافات]] اساسی که از نظر منابع فقه و [[اعتماد]] یا عدم اعتماد به [[رأی]] و [[قیاس]] میان این دو [[فرقه]] [[اسلامی]] وجود داشته است<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۷۷.</ref>. چیزهایی که مربوط است به عمل و کار [[انسان]] “فقه” نام گرفته است<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۰.</ref>


===علم قرائت===
=== علم قرائت ===
علم قرائت مربوط به لفظ [[قرآن]] است که چگونه خوانده شود. در علم قرائت، اصول و [[قواعد]] [[وقف]]، وصل، مد، تشدید، ادغام و غیره بیان می‌شود، به علاوه بعضی از کلمات [[قرآن کریم]] که به شکل‌های مختلف قرائت شده است، شکل‌های مختلف قرائت آنها بیان می‌شود<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>
علم قرائت مربوط به لفظ [[قرآن]] است که چگونه خوانده شود. در علم قرائت، اصول و [[قواعد]] [[وقف]]، وصل، مد، تشدید، ادغام و غیره بیان می‌شود، به علاوه بعضی از کلمات [[قرآن کریم]] که به شکل‌های مختلف قرائت شده است، شکل‌های مختلف قرائت آنها بیان می‌شود<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۵۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>


===[[علم کلام]]===
=== [[علم کلام]] ===
[[علم کلام]] ۔ خصوصاً [[کلام]] قدیم - به [[ارزش]] عملی کاری ندارد، فقط دنبال ارزش نظری است، دنبال راه‌ها و استدلال‌هایی است. مثلاً بر [[یگانگی خدا]]، [[نبوت]]، [[عدل]]، [[امامت]] و [[معاد]] ادلّه‌ای ذکر می‌کند بر اینکه اینها [[حقیقت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۶.</ref>. به عبارت دیگر [[علم کلام]]، نیز یک علم صد در صد [[اسلامی]] است. کلام مربوط است به [[تحقیق]] در [[اصول عقاید اسلامی]] و [[دفاع]] از آنها، اعم از آنکه امر مورد [[اعتقاد]] از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به [[توحید]] و [[صفات خداوند]] و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در [[سرنوشت انسان]] مؤثر باشد. مانند مسئله [[امانت]] از نظر [[شیعه]]<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۱۷.</ref>.
[[علم کلام]] ۔ خصوصاً [[کلام]] قدیم - به [[ارزش]] عملی کاری ندارد، فقط دنبال ارزش نظری است، دنبال راه‌ها و استدلال‌هایی است. مثلاً بر [[یگانگی خدا]]، [[نبوت]]، [[عدل]]، [[امامت]] و [[معاد]] ادلّه‌ای ذکر می‌کند بر اینکه اینها [[حقیقت]] است<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۶.</ref>. به عبارت دیگر [[علم کلام]]، نیز یک علم صد در صد [[اسلامی]] است. کلام مربوط است به [[تحقیق]] در [[اصول عقاید اسلامی]] و [[دفاع]] از آنها، اعم از آنکه امر مورد [[اعتقاد]] از عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به [[توحید]] و [[صفات خداوند]] و یا از نقلیاتی باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در [[سرنوشت انسان]] مؤثر باشد. مانند مسئله [[امانت]] از نظر [[شیعه]]<ref>خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۱۷.</ref>.
چیزهایی که مربوط است به [[عقل]] و [[اندیشه]] [[انسان]] “عقاید” خوانده شده است. علم کلام، علم [[عقاید اسلامی]] است. در گذشته به آن “علم اصول دین” یا “علم توحید و صفات” هم می‌گفته‌اند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>. پس علم کلام [[علمی]] است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر [[اسلام]] باید بدان [[معتقد]] بود و [[ایمان]] داشت، بحث می‌کند به این نحو که آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها [[استدلال]] می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید<ref>منبع قبلی، ص۵۷.</ref>. خلاصه اینکه علم [[کلام اسلامی]] علمی است که درباره اصول [[دین اسلام]] بحث می‌کند. به این نحو که چه چیز از [[اصول دین]] است و چگونه و با چه [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد می‌شود چیست؟<ref>منبع قبلی، ص۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>
چیزهایی که مربوط است به [[عقل]] و [[اندیشه]] [[انسان]] “عقاید” خوانده شده است. علم کلام، علم [[عقاید اسلامی]] است. در گذشته به آن “علم اصول دین” یا “علم توحید و صفات” هم می‌گفته‌اند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۸.</ref>. پس علم کلام [[علمی]] است که درباره عقاید اسلامی، یعنی آنچه از نظر [[اسلام]] باید بدان [[معتقد]] بود و [[ایمان]] داشت، بحث می‌کند به این نحو که آنها را توضیح می‌دهد و درباره آنها [[استدلال]] می‌کند و از آنها دفاع می‌نماید<ref>منبع قبلی، ص۵۷.</ref>. خلاصه اینکه علم [[کلام اسلامی]] علمی است که درباره اصول [[دین اسلام]] بحث می‌کند. به این نحو که چه چیز از [[اصول دین]] است و چگونه و با چه [[دلیل]] [[اثبات]] می‌شود و جواب شکوک و شبهاتی که در مورد آن وارد می‌شود چیست؟<ref>منبع قبلی، ص۶۲.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۱.</ref>


===[[علم مطبوع]]===
=== [[علم مطبوع]] ===
علم مطبوع، یعنی آن علمی که از [[طبیعت]] و [[سرشت انسان]] سرچشمه می‌گیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان [[قوه]] [[ابتکار]] شخص است<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>
علم مطبوع، یعنی آن علمی که از [[طبیعت]] و [[سرشت انسان]] سرچشمه می‌گیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته و معلوم است که همان [[قوه]] [[ابتکار]] شخص است<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۱۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>


===علم [[منطق]]===
=== علم [[منطق]] ===
علم منطق، علم [[میزان]] نامیده می‌شود<ref>بیست گفتار، ص۲۰۸.</ref>؛ زیرا ما با این میزان‌های منطقی [[افکار]] را می‌سنجیم<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۲.</ref>. علم [[منطق]]، [[علمی]] است که [پایه] نظریه [[شناخت]] است<ref>شناخت، ص۲۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>
علم منطق، علم [[میزان]] نامیده می‌شود<ref>بیست گفتار، ص۲۰۸.</ref>؛ زیرا ما با این میزان‌های منطقی [[افکار]] را می‌سنجیم<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۴، ص۳۲.</ref>. علم [[منطق]]، [[علمی]] است که [پایه] نظریه [[شناخت]] است<ref>شناخت، ص۲۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>


===[[علم نافع]]===
=== [[علم نافع]] ===
علم نافع، علمی که دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را [[اسلام]] به رسمیّت بشناسد - یعنی آن اثر را خوب و مفید بداند - آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و [[تشویق]] است<ref>بیست گفتار، ص۲۵۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>
علم نافع، علمی که دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را [[اسلام]] به رسمیّت بشناسد - یعنی آن اثر را خوب و مفید بداند - آن علم از نظر اسلام خوب و مورد توصیه و [[تشویق]] است<ref>بیست گفتار، ص۲۵۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>


===علم واحد===
=== علم واحد ===
علم واحد این است که مسائل آن علم در [[حکم]] افراد نوع واحد به شمار می‌روند، که دارای یک ماهیّت‌اند و تفاوت در مشخصات فردی است<ref>مقالات فلسفی، ج۲، ص۱۹۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>
علم واحد این است که مسائل آن علم در [[حکم]] افراد نوع واحد به شمار می‌روند، که دارای یک ماهیّت‌اند و تفاوت در مشخصات فردی است<ref>مقالات فلسفی، ج۲، ص۱۹۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>


===علم و [[ادراک]] از نظر [[فخر رازی]]===
=== علم و [[ادراک]] از نظر [[فخر رازی]] ===
علم و ادراک عبارت است از اضافه بین شخص و آن صورت. (مباحث المشرقیه، ص۳۳۱)<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>
علم و ادراک عبارت است از اضافه بین شخص و آن صورت. (مباحث المشرقیه، ص۳۳۱)<ref>مقالات فلسفی، ج۳، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۲.</ref>


===علم و [[فلسفه]]===
=== علم و [[فلسفه]] ===
در عصر جدید که تحوّلی در روش و سبک [[تحقیق]] علمی رخ داد و روش [[تجربی]] [[جانشین]] روش قیاسی و استدلالی شد، عده‌ای از [[دانشمندان]]، آن دسته از [[علوم]] را که با روش [[عینی]] و تجربی قابل تحقیق بود نام “علم” نهادند و آن دسته دیگر علوم را که قابل تحقیق تجربی نبود “فلسفه” خواندند و از این پس “فلسفه” و “علم” دو مفهوم جداگانه یافتند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. علم اعلی، [[اخلاق]]، منطق، زیباشناسی، [[سیاست]] تحت عنوان “فلسفه” باقی ماند و اما [[علوم طبیعی]] عموماً و همچنین ریاضیّات - گرچه استدلالی است ولی چون قابل [[آزمایش]] عملی می‌باشد- تحت عنوان “علم” از آنها یاد شد. علی‌هذا کلمه “فلسفه” که در گذشته عموم و شمول بیشتری داشت، محدود و از آن [[تاریخ]]، دیگر مجموع [[معارف]] بشری تحت عنوان “فلسفه” یاد نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۶.</ref>.
در عصر جدید که تحوّلی در روش و سبک [[تحقیق]] علمی رخ داد و روش [[تجربی]] [[جانشین]] روش قیاسی و استدلالی شد، عده‌ای از [[دانشمندان]]، آن دسته از [[علوم]] را که با روش [[عینی]] و تجربی قابل تحقیق بود نام “علم” نهادند و آن دسته دیگر علوم را که قابل تحقیق تجربی نبود “فلسفه” خواندند و از این پس “فلسفه” و “علم” دو مفهوم جداگانه یافتند و در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. علم اعلی، [[اخلاق]]، منطق، زیباشناسی، [[سیاست]] تحت عنوان “فلسفه” باقی ماند و اما [[علوم طبیعی]] عموماً و همچنین ریاضیّات - گرچه استدلالی است ولی چون قابل [[آزمایش]] عملی می‌باشد- تحت عنوان “علم” از آنها یاد شد. علی‌هذا کلمه “فلسفه” که در گذشته عموم و شمول بیشتری داشت، محدود و از آن [[تاریخ]]، دیگر مجموع [[معارف]] بشری تحت عنوان “فلسفه” یاد نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۴۷۶.</ref>.
معمولاً آنان که هم اسلوب [[تجربی]] و هم اسلوب [[برهان]] و [[قیاس]] [[عقلی]] را صحیح و معتبر می‌دانند به آن رشته از مسائل که محصول تجربیات [[بشر]] است “علم” می‌گویند و به آنها که صرفاً جنبه تعقلی و نظری دارد “فلسفه” می‌گویند<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۶۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>
معمولاً آنان که هم اسلوب [[تجربی]] و هم اسلوب [[برهان]] و [[قیاس]] [[عقلی]] را صحیح و معتبر می‌دانند به آن رشته از مسائل که محصول تجربیات [[بشر]] است “علم” می‌گویند و به آنها که صرفاً جنبه تعقلی و نظری دارد “فلسفه” می‌گویند<ref>مجموعه آثار، ج۵، ص۶۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>


===علم و [[معرفت]]===
=== علم و [[معرفت]] ===
علم و معرفت و [[آگاهی]]، یعنی علم من به اشیاء خارج، معرفت من نسبت به اشیاء خارج، آگاهی من از اشیاء خارج<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۹۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>
علم و معرفت و [[آگاهی]]، یعنی علم من به اشیاء خارج، معرفت من نسبت به اشیاء خارج، آگاهی من از اشیاء خارج<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۹۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>


===علم و معلوم===
=== علم و معلوم ===
علم را وقتی در مقابل شیء خارجی قرار می‌دهیم به آن می‌گوییم “علم” و به شیء خارجی می‌گوییم “معلوم”. ولی وقتی که به مرحله دیگر توجه می‌کنیم و می‌بینیم آن شیء خارجی که برای من معلوم است به تبع “این” معلوم است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>
علم را وقتی در مقابل شیء خارجی قرار می‌دهیم به آن می‌گوییم “علم” و به شیء خارجی می‌گوییم “معلوم”. ولی وقتی که به مرحله دیگر توجه می‌کنیم و می‌بینیم آن شیء خارجی که برای من معلوم است به تبع “این” معلوم است<ref>شرح مبسوط منظومه، ج۲، ص۳۹.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸۳.</ref>


۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش