فتح مکه: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۹: | خط ۹: | ||
'''فتح مکه''' در پی آن روی داد که بر اساس "[[پیمان]] [[حدیبیه]]"، [[مسلمانان]] و [[کفار]] نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی میکردند و یا همپیمانان خود را ضد همپیمانان طرف مقابل به [[نبرد]] وا میداشتند و یا آنان را در [[نبرد]]، [[یاری]] میرساندند؛ اما [[قریش]] با تجهیز "بنوبکر" ـ که با آنان همپیمان بودند ـ علیه [[قبیله]] "[[خزاعه]]" که با [[مسلمانان]] همپیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در [[نبرد]] علیه آنان، عملاً [[قرارداد]] [[حدیبیه]] را نقض کردند. | '''فتح مکه''' در پی آن روی داد که بر اساس "[[پیمان]] [[حدیبیه]]"، [[مسلمانان]] و [[کفار]] نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی میکردند و یا همپیمانان خود را ضد همپیمانان طرف مقابل به [[نبرد]] وا میداشتند و یا آنان را در [[نبرد]]، [[یاری]] میرساندند؛ اما [[قریش]] با تجهیز "بنوبکر" ـ که با آنان همپیمان بودند ـ علیه [[قبیله]] "[[خزاعه]]" که با [[مسلمانان]] همپیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در [[نبرد]] علیه آنان، عملاً [[قرارداد]] [[حدیبیه]] را نقض کردند. | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
بر اساس "[[پیمان]] [[حدیبیه]]"، [[مسلمانان]] و [[کفار]] نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی میکردند و یا [[همپیمانان]] خود را ضد [[همپیمانان]] طرف مقابل به [[نبرد]] وا میداشتند و یا آنان را در [[نبرد]]، [[یاری]] میرساندند. [[قریش]] با [[تجهیز]] "بنوبکر" ـ که با آنان همپیمان بودند ـ علیه [[قبیله]] "[[خزاعه]]" که با [[مسلمانان]] همپیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در [[نبرد]] علیه آنان، عملاً [[قرارداد]] [[حدیبیه]] را نقض کردند. [[پیامبر]]{{صل}} از [[شهادت]] مسلمانانی که مظلومانه به [[خاک]] و [[خون]] افتاده بودند و نیز اشعار تأثرانگیز [[رئیس]] [[قبیله]] [[خزاعه]]، عمرو بن سالم، [[آگاه]] شد و یاریخواهی وی را پاسخ گفت و بدینسان، برای فتح مکه و زدودن آثار [[شرک]] از مرکز [[توحید]] ـ که اکنون دیگر مانعی برای حمله به آن در کار نبودـ، راهی [[مکه]] شد. | بر اساس "[[پیمان]] [[حدیبیه]]"، [[مسلمانان]] و [[کفار]] نباید علیه یکدیگر تحرکات نظامی میکردند و یا [[همپیمانان]] خود را ضد [[همپیمانان]] طرف مقابل به [[نبرد]] وا میداشتند و یا آنان را در [[نبرد]]، [[یاری]] میرساندند. [[قریش]] با [[تجهیز]] "بنوبکر" ـ که با آنان همپیمان بودند ـ علیه [[قبیله]] "[[خزاعه]]" که با [[مسلمانان]] همپیمان بودند و حتی با شرکت شبانه در [[نبرد]] علیه آنان، عملاً [[قرارداد]] [[حدیبیه]] را نقض کردند. [[پیامبر]] {{صل}} از [[شهادت]] مسلمانانی که مظلومانه به [[خاک]] و [[خون]] افتاده بودند و نیز اشعار تأثرانگیز [[رئیس]] [[قبیله]] [[خزاعه]]، عمرو بن سالم، [[آگاه]] شد و یاریخواهی وی را پاسخ گفت و بدینسان، برای فتح مکه و زدودن آثار [[شرک]] از مرکز [[توحید]] ـ که اکنون دیگر مانعی برای حمله به آن در کار نبودـ، راهی [[مکه]] شد. | ||
با وجود تلاشهای [[ابوسفیان]] برای اینکه نشان دهد این کار از سوی سران قریش و با هماهنگی آنان صورت نگرفته، اما رسول خدا{{صل}} حاضر به تمدید و [[تحکیم]] [[عهدنامه]] نشد و لشکری ده هزار نفره را برای فتح [[مکه]] مهیا ساخت و در [[رمضان]] [[سال]] هشتم به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | با وجود تلاشهای [[ابوسفیان]] برای اینکه نشان دهد این کار از سوی سران قریش و با هماهنگی آنان صورت نگرفته، اما رسول خدا {{صل}} حاضر به تمدید و [[تحکیم]] [[عهدنامه]] نشد و لشکری ده هزار نفره را برای فتح [[مکه]] مهیا ساخت و در [[رمضان]] [[سال]] هشتم به سوی [[مکه]] حرکت کرد. | ||
[[پیامبر خدا]] با بیش از ده هزار رزمآور، [[با تدبیر]] نظامی شگفتی، بدون [[خونریزی]] بر [[مکه]] چیره گشت. حضور [[علی]]{{ع}} در اینپیروزی نیز از چند جهت، چشمگیر است: | [[پیامبر خدا]] با بیش از ده هزار رزمآور، [[با تدبیر]] نظامی شگفتی، بدون [[خونریزی]] بر [[مکه]] چیره گشت. حضور [[علی]] {{ع}} در اینپیروزی نیز از چند جهت، چشمگیر است: | ||
# [[حاطب بن ابی بلتعه]]، [[تصمیم پیامبر]]{{صل}} (برای فتح مکه) را در نامهای نگاشت و همراه زنی برای [[قریش]] فرستاد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]]{{ع}} را فرا خواند و او را با دو تن دیگر برای [[دستگیری]] آن [[زن]]، گسیل داشت. [[زن]] با شدت تمام، همراه داشتن [[نامه]] را [[تکذیب]] میکرد و وارسیهای چندین باره آنان نیز [[گواهی]] میداد که آن [[زن]]، درست میگوید. [[امام علی]]{{ع}} به [[زن]] فرمود: "[[پیامبر]] [[خدا]] ـ که درودهای [[خداوند]] بر او باد ـ هرگز خلاف نمیگوید. [[نامه]] را بده وگرنه به هر قیمتی شده، آن را از تو باز پس میگیرم"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵.</ref>. [[زن]]، [[تسلیم]] شد و از لابهلای گیسوانش [[نامه]] را بیرون آورد و به [[علی]]{{ع}} داد. | # [[حاطب بن ابی بلتعه]]، [[تصمیم پیامبر]] {{صل}} (برای فتح مکه) را در نامهای نگاشت و همراه زنی برای [[قریش]] فرستاد. [[پیامبر خدا]]، [[علی]] {{ع}} را فرا خواند و او را با دو تن دیگر برای [[دستگیری]] آن [[زن]]، گسیل داشت. [[زن]] با شدت تمام، همراه داشتن [[نامه]] را [[تکذیب]] میکرد و وارسیهای چندین باره آنان نیز [[گواهی]] میداد که آن [[زن]]، درست میگوید. [[امام علی]] {{ع}} به [[زن]] فرمود: "[[پیامبر]] [[خدا]] ـ که درودهای [[خداوند]] بر او باد ـ هرگز خلاف نمیگوید. [[نامه]] را بده وگرنه به هر قیمتی شده، آن را از تو باز پس میگیرم"<ref>صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵.</ref>. [[زن]]، [[تسلیم]] شد و از لابهلای گیسوانش [[نامه]] را بیرون آورد و به [[علی]] {{ع}} داد. | ||
# [[سعد بن عباده]]، [[پرچم]] [[اسلام]] را به دست داشت و فریاد میزد: امروز، روز رزم است.... [[پیامبر خدا]]، ندای [[رحمت]] و [[رأفت]] در داد و فرمود: "امروز، روز رحم است..."<ref>اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۴۲ ش ۲۰۱۲.</ref>. آنگاه [[علی]]{{ع}} را فراخواند تا [[پرچم]] را از او بگیرد. | # [[سعد بن عباده]]، [[پرچم]] [[اسلام]] را به دست داشت و فریاد میزد: امروز، روز رزم است.... [[پیامبر خدا]]، ندای [[رحمت]] و [[رأفت]] در داد و فرمود: "امروز، روز رحم است..."<ref>اسد الغابة، ج ۲، ص ۴۴۲ ش ۲۰۱۲.</ref>. آنگاه [[علی]] {{ع}} را فراخواند تا [[پرچم]] را از او بگیرد. | ||
# [[پیامبر]]{{صل}} پس از فتح مکه به همگان [[امان]] داد، جز تنی چند تیره [[دل]] و خیرهسر که خونشان را [[مباح]] شمرد، از جمله، حُوَیرِث، که [[پیامبر]]{{صل}} را ـ هنگامی که در [[مکه]] بود ـ، بسیار [[اذیت]] کرده بود و نیز [[زن]] آوازهخوانی که [[پیامبر خدا]] را هجو میکرد. این دو را [[علی]]{{ع}} گردن زد. | # [[پیامبر]] {{صل}} پس از فتح مکه به همگان [[امان]] داد، جز تنی چند تیره [[دل]] و خیرهسر که خونشان را [[مباح]] شمرد، از جمله، حُوَیرِث، که [[پیامبر]] {{صل}} را ـ هنگامی که در [[مکه]] بود ـ، بسیار [[اذیت]] کرده بود و نیز [[زن]] آوازهخوانی که [[پیامبر خدا]] را هجو میکرد. این دو را [[علی]] {{ع}} گردن زد. | ||
در [[صحیح البخاری (کتاب)|صحیح البخاری]] به [[نقل]] از [[عبیدالله بن ابی رافع]] آمده است: شنیدم که [[علی]]{{ع}} میگوید: [[پیامبر خدا]]، من و [[زبیر]] و [[مقداد]] را فرستاد و فرمود: "بروید تا به بوستان خاخ<ref>بوستان خاخ، جایی میان مکه و مدینه و نزدیک حمراء الأسد از سوی مدینه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۳۵).</ref> برسید. در آنجا زنی در کجاوه شتر نشسته است و نامهای همراه دارد. آن را از وی بگیرید". ما به تاخت رفتیم تا به بوستان رسیدیم. آن [[زن]] را در کجاوه دیدیم و به او گفتیم: [[نامه]] را بیرون آور! گفت: نامهای همراه من نیست! گفتیم: یا [[نامه]] را بیرون آور یا لباسهایت را میکنیم. پس آن [[زن]]، [[نامه]] را از لای گیسوان به هم بافتهاش بیرون آورد و ما آن را نزد [[پیامبر خدا]] آوردیم<ref>عن عبید الله بن أبی رافع: {{متن حدیث|سَمَعتُ عَلِیاً رضی الله عنه یقولُ: بَعَثَنی رَسولُ اللهِ{{صل}} أنَا وَالزبَیرَ وَالمِقدادَ، فَقالَ: انطَلِقوا حَتی تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ، فَإِن بِها ظَعینَةً مَعَها کتابٌ، فَخُذوهُ مِنها. فَانطَلَقنا تَعادی بِنا خَیلُنا حَتی أتَینَا الروضَةَ، فَإِذا نَحنُ بِالظعینَةِ، قُلنا لَها: أخرِجِی الکتابَ. قالَت: ما مَعِی کتابٌ! فَقُلنا: لَتُخرِجِن الِکتابَ أو لَنُلقِین الثیابَ. فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها. فَأَتَینا بِهِ رَسولَ اللهِ{{صل}}}} (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵).</ref>. | در [[صحیح البخاری (کتاب)|صحیح البخاری]] به [[نقل]] از [[عبیدالله بن ابی رافع]] آمده است: شنیدم که [[علی]] {{ع}} میگوید: [[پیامبر خدا]]، من و [[زبیر]] و [[مقداد]] را فرستاد و فرمود: "بروید تا به بوستان خاخ<ref>بوستان خاخ، جایی میان مکه و مدینه و نزدیک حمراء الأسد از سوی مدینه است (معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۳۵).</ref> برسید. در آنجا زنی در کجاوه شتر نشسته است و نامهای همراه دارد. آن را از وی بگیرید". ما به تاخت رفتیم تا به بوستان رسیدیم. آن [[زن]] را در کجاوه دیدیم و به او گفتیم: [[نامه]] را بیرون آور! گفت: نامهای همراه من نیست! گفتیم: یا [[نامه]] را بیرون آور یا لباسهایت را میکنیم. پس آن [[زن]]، [[نامه]] را از لای گیسوان به هم بافتهاش بیرون آورد و ما آن را نزد [[پیامبر خدا]] آوردیم<ref>عن عبید الله بن أبی رافع: {{متن حدیث|سَمَعتُ عَلِیاً رضی الله عنه یقولُ: بَعَثَنی رَسولُ اللهِ {{صل}} أنَا وَالزبَیرَ وَالمِقدادَ، فَقالَ: انطَلِقوا حَتی تَأتوا رَوضَةَ خاخٍ، فَإِن بِها ظَعینَةً مَعَها کتابٌ، فَخُذوهُ مِنها. فَانطَلَقنا تَعادی بِنا خَیلُنا حَتی أتَینَا الروضَةَ، فَإِذا نَحنُ بِالظعینَةِ، قُلنا لَها: أخرِجِی الکتابَ. قالَت: ما مَعِی کتابٌ! فَقُلنا: لَتُخرِجِن الِکتابَ أو لَنُلقِین الثیابَ. فَأَخرَجَتهُ مِن عِقاصِها. فَأَتَینا بِهِ رَسولَ اللهِ {{صل}}}} (صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۵۵۷، ح ۴۰۲۵).</ref>. | ||
همچنین در [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]] به [[نقل]] از [[عبد الله بن ابی نجیح]] آمده است: چون [[پیامبر]]{{صل}} [[سپاه]] خود را از ذی طُوی دسته دسته کرد، به [[زبیر]]، [[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]]، [[فرمان]] داد که با نفراتش از کدَی<ref>کدَی، گردنهای در پایین مکه است که نزدیک باب العمره مسجد الحرام است (لسان العرب: ماده «کدا»).</ref> وارد شوند و به [[سعد بن عباده]] [[فرمان]] داد که با گروه دیگری از کداء<ref>کداء، گردنهای در بالای مکه و نزدیک به مقبرههاست و به آن «معلی» هم میگویند (لسان العرب: ماده «کدا»).</ref> وارد شوند. برخی آگاهان میگویند: سعد، هنگامی که رو به [[مکه]] داشت، گفت: امروز، روز [[جنگ]] است. امروز، حُرمت، شکسته میشود. یکی از [[مهاجران]]، آن را شنید و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! آنچه را [[سعد بن عباده]] میگوید، بشنو؛ و ما مطمئن نیستیم که حملهای به [[قریش]] نداشته باشد! پس [[پیامبر خدا]] به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرمود: "خود را به او برسان و [[پرچم]] را بگیر و تو با [[پرچم]]، وارد [[مکه]] شو"<ref>تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۵۶.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۵.</ref> | همچنین در [[تاریخ الطبری (کتاب)|تاریخ الطبری]] به [[نقل]] از [[عبد الله بن ابی نجیح]] آمده است: چون [[پیامبر]] {{صل}} [[سپاه]] خود را از ذی طُوی دسته دسته کرد، به [[زبیر]]، [[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]]، [[فرمان]] داد که با نفراتش از کدَی<ref>کدَی، گردنهای در پایین مکه است که نزدیک باب العمره مسجد الحرام است (لسان العرب: ماده «کدا»).</ref> وارد شوند و به [[سعد بن عباده]] [[فرمان]] داد که با گروه دیگری از کداء<ref>کداء، گردنهای در بالای مکه و نزدیک به مقبرههاست و به آن «معلی» هم میگویند (لسان العرب: ماده «کدا»).</ref> وارد شوند. برخی آگاهان میگویند: سعد، هنگامی که رو به [[مکه]] داشت، گفت: امروز، روز [[جنگ]] است. امروز، حُرمت، شکسته میشود. یکی از [[مهاجران]]، آن را شنید و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! آنچه را [[سعد بن عباده]] میگوید، بشنو؛ و ما مطمئن نیستیم که حملهای به [[قریش]] نداشته باشد! پس [[پیامبر خدا]] به [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} فرمود: "خود را به او برسان و [[پرچم]] را بگیر و تو با [[پرچم]]، وارد [[مکه]] شو"<ref>تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۵۶.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۷۵.</ref> | ||
==فتح مکه== | == فتح مکه == | ||
[[رسول خدا]]{{صل}}، تلاش بسیار کرد تا [[قریش]] از حرکت وی اطلاع نیابد و سعی بسیار بر پوشاندن [[اخبار]] کرد. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] هنگامی که [[لشکر]] [[مسلمان]] نزدیک مکه شد، برای جلوگیری از [[خونریزی]]، [[ابوسفیان]] را نزد رسول خدا{{صل}} برد و برای وی [[امان]] گرفت. ابوسفیان با دیدن [[سپاه اسلام]]، [[اسلام]] پذیرفت و رسول خدا{{صل}}، [[سپاهیان]] اسلام را از جلو ابوسفیان عبور داد تا [[عظمت]] سپاهیان را ببیند و از [[اندیشه]] [[مقاومت]] دوری کند. ابوسفیان، عظمت و بزرگی [[سپاه رسول خدا]]{{صل}} را به [[پادشاهی]] تعبیر کرد که به وی [[یادآوری]] شد این [[نبوت]] است نه پادشاهی. | [[رسول خدا]] {{صل}}، تلاش بسیار کرد تا [[قریش]] از حرکت وی اطلاع نیابد و سعی بسیار بر پوشاندن [[اخبار]] کرد. [[عباس]]، [[عموی پیامبر]] هنگامی که [[لشکر]] [[مسلمان]] نزدیک مکه شد، برای جلوگیری از [[خونریزی]]، [[ابوسفیان]] را نزد رسول خدا {{صل}} برد و برای وی [[امان]] گرفت. ابوسفیان با دیدن [[سپاه اسلام]]، [[اسلام]] پذیرفت و رسول خدا {{صل}}، [[سپاهیان]] اسلام را از جلو ابوسفیان عبور داد تا [[عظمت]] سپاهیان را ببیند و از [[اندیشه]] [[مقاومت]] دوری کند. ابوسفیان، عظمت و بزرگی [[سپاه رسول خدا]] {{صل}} را به [[پادشاهی]] تعبیر کرد که به وی [[یادآوری]] شد این [[نبوت]] است نه پادشاهی. | ||
ابوسفیان به مکه آمد و [[دستور]] امان را به [[مردم]] [[ابلاغ]] کرد و قریش را از [[مخالفت]]، مقاومت و سرسختی برحذر داشت. سپاهیان اسلام به دستور رسول خدا{{صل}} در چهار ستون وارد مکه شدند که تنها یکی از آنها در جنوب مکه با مقاومت روبه رو شد، اما این مقاومت خیلی زود درهم [[شکست]] در این درگیری، دو تن از [[مسلمانان]] و سیزده تن از مکیان [[جان]] خود را از دست دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۵۰-۳۱.</ref>. | ابوسفیان به مکه آمد و [[دستور]] امان را به [[مردم]] [[ابلاغ]] کرد و قریش را از [[مخالفت]]، مقاومت و سرسختی برحذر داشت. سپاهیان اسلام به دستور رسول خدا {{صل}} در چهار ستون وارد مکه شدند که تنها یکی از آنها در جنوب مکه با مقاومت روبه رو شد، اما این مقاومت خیلی زود درهم [[شکست]] در این درگیری، دو تن از [[مسلمانان]] و سیزده تن از مکیان [[جان]] خود را از دست دادند<ref>ابن هشام، ج۴، ص۵۰-۳۱.</ref>. | ||
در واقع مکه بدون خونریزی [[فتح]] شد و رسول خدا{{صل}} در [[روز جمعه]]، بیستم [[ماه رمضان]] سال هشتم، به مکه درآمد و [[شهر]] بدون مقاومت [[تسلیم]] شد. رسول خدا{{صل}} که هرچه قدرتش افزایش مییافت، [[فروتنی]] و مهربانیاش بیشتر میشد، از قریش که ۲۱ سال بیشترین بدیها را در [[حق]] وی کرده بودند، درگذشت و از آنان با تعبیر [[طلقا]] (= [[آزادشدگان]]) یاد کرد. آن [[حضرت]]، [[رهبران]] فراری قریش را مورد [[عفو]] قرار داد و آنان به سوی وی بازگشتند. رسول خدا{{صل}}، هیچ یک از [[املاک]] [[مصادره]] شده از مسلمانان، از جمله [[خانه]] خودش را باز پس نگرفت<ref>صالح العلی، ص۲۹۶.</ref>. بیشتر [[مناصب]] وابسته به [[مسجدالحرام]] را همچنان در دست صاحبان آن باقی گذاشت و از اینرو، سقایت در دست [[عباس بن عبدالمطلب]] و کلیدداری [[کعبه]] در دست [[عثمان بن طلحه]] باقی ماند<ref>حلبی، ج۳، ص۱۴۴.</ref>. | در واقع مکه بدون خونریزی [[فتح]] شد و رسول خدا {{صل}} در [[روز جمعه]]، بیستم [[ماه رمضان]] سال هشتم، به مکه درآمد و [[شهر]] بدون مقاومت [[تسلیم]] شد. رسول خدا {{صل}} که هرچه قدرتش افزایش مییافت، [[فروتنی]] و مهربانیاش بیشتر میشد، از قریش که ۲۱ سال بیشترین بدیها را در [[حق]] وی کرده بودند، درگذشت و از آنان با تعبیر [[طلقا]] (= [[آزادشدگان]]) یاد کرد. آن [[حضرت]]، [[رهبران]] فراری قریش را مورد [[عفو]] قرار داد و آنان به سوی وی بازگشتند. رسول خدا {{صل}}، هیچ یک از [[املاک]] [[مصادره]] شده از مسلمانان، از جمله [[خانه]] خودش را باز پس نگرفت<ref>صالح العلی، ص۲۹۶.</ref>. بیشتر [[مناصب]] وابسته به [[مسجدالحرام]] را همچنان در دست صاحبان آن باقی گذاشت و از اینرو، سقایت در دست [[عباس بن عبدالمطلب]] و کلیدداری [[کعبه]] در دست [[عثمان بن طلحه]] باقی ماند<ref>حلبی، ج۳، ص۱۴۴.</ref>. | ||
فتح [[مکه]]، به درگیری و [[نزاع]] طولانی که سالها میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان قریش]] جریان داشت، پایان داد و [[همبستگی]] و [[اتحاد]] را میان آنان بازگرداند. | فتح [[مکه]]، به درگیری و [[نزاع]] طولانی که سالها میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان قریش]] جریان داشت، پایان داد و [[همبستگی]] و [[اتحاد]] را میان آنان بازگرداند. | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از فتح مکه، [[سرایا]] و دستههایی را به اطراف [[مکه]] فرستاد تا [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند، ولی [[فرمان]] [[جنگ]] به آنان نداد. [[خالد بن ولید]] را نیز به سوی [[بنی جذیمه]] در غُمَیصا در نزدیکی مکه فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. [[خالد]] برخلاف [[دستور پیامبر]]، به منظور خونخواهیهای [[دوره جاهلی]] بر بنی جذیمه که [[مسلمان]] بودند، [[هجوم]] برد و حدود سی تن از آنان را کشت<ref>واقدی، ج۳، ص۸۸۴.</ref>. چون خبر [[کشتار]] خالد به [[پیامبر]] رسید، از کرده خالد [[بیزاری]] جست و [[امام علی]]{{ع}} را فرستاد تا نزد بنی جذیمه برود و خونبها و غرامت آنان را بپردازد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۱۲.</ref>. | [[رسول خدا]] {{صل}} پس از فتح مکه، [[سرایا]] و دستههایی را به اطراف [[مکه]] فرستاد تا [[مردم]] را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند، ولی [[فرمان]] [[جنگ]] به آنان نداد. [[خالد بن ولید]] را نیز به سوی [[بنی جذیمه]] در غُمَیصا در نزدیکی مکه فرستاد تا آنان را به اسلام فراخواند. [[خالد]] برخلاف [[دستور پیامبر]]، به منظور خونخواهیهای [[دوره جاهلی]] بر بنی جذیمه که [[مسلمان]] بودند، [[هجوم]] برد و حدود سی تن از آنان را کشت<ref>واقدی، ج۳، ص۸۸۴.</ref>. چون خبر [[کشتار]] خالد به [[پیامبر]] رسید، از کرده خالد [[بیزاری]] جست و [[امام علی]] {{ع}} را فرستاد تا نزد بنی جذیمه برود و خونبها و غرامت آنان را بپردازد<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۱۲.</ref>. | ||
همچنین آن حضرت پس از پایان فتح مکه، برای زدودن آثار و نمادهای [[شرک]] در [[جزیرة العرب]]، افراد و نیروهایی را گسیل داشت تا بتهای زی، واع، مناة و ذوالکفین را منهدم سازند<ref>اقدی، ج۲، ص۷۰.</ref>. با انهدام این مراکز، افزون بر اینکه مظاهر شرک و [[فرهنگ]] [[بت پرستی]] از میان میرفت، [[سرمایه]] و [[ثروت]] موجود در این بتکدهها در [[اختیار]] [[دولت اسلامی]] قرار میگرفت و [[مشرکان]] نمیتوانستند از این سرمایهها برای [[مبارزه]] با اسلام سود برند. ضمن آنکه این مکانها میتوانست به عنوان مأمن و [[پناهگاه]] مشرکان فراری قرار گیرد که با [[تخریب]] آنها، دیگر امیدی برای مشرکان باقی نمیماند<ref>ر.ک: منتظر القائم، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۵-۶۶.</ref> | همچنین آن حضرت پس از پایان فتح مکه، برای زدودن آثار و نمادهای [[شرک]] در [[جزیرة العرب]]، افراد و نیروهایی را گسیل داشت تا بتهای زی، واع، مناة و ذوالکفین را منهدم سازند<ref>اقدی، ج۲، ص۷۰.</ref>. با انهدام این مراکز، افزون بر اینکه مظاهر شرک و [[فرهنگ]] [[بت پرستی]] از میان میرفت، [[سرمایه]] و [[ثروت]] موجود در این بتکدهها در [[اختیار]] [[دولت اسلامی]] قرار میگرفت و [[مشرکان]] نمیتوانستند از این سرمایهها برای [[مبارزه]] با اسلام سود برند. ضمن آنکه این مکانها میتوانست به عنوان مأمن و [[پناهگاه]] مشرکان فراری قرار گیرد که با [[تخریب]] آنها، دیگر امیدی برای مشرکان باقی نمیماند<ref>ر. ک: منتظر القائم، ص۱۷۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۵-۶۶.</ref> | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |