پرش به محتوا

فتح مکه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۷: خط ۷:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
در [[فتح مکه]]<ref>فتح مکه در ماه رمضان سال هشتم هجرت نبوی اتفاق افتاد.</ref>
در [[فتح مکه]]<ref>فتح مکه در ماه رمضان سال هشتم هجرت نبوی اتفاق افتاد.</ref>
[[صلح]] و [[آرامش]] بر فضای پیرامون [[قریش]] و [[مسلمانان]] [[حاکم]] گشت و [[رسول خدا]]{{صل}} به تمام مواد [[پیمان‌نامه]] پایبند ماند، ولی قریش در [[اندیشه]] [[نقض پیمان]] بودند و [[تصور]] کردند [[قدرت]] مسلمانان پس از [[شکست]] و عقب‌نشینی در [[جنگ]] «[[موته]]» به ضعف‌گراییده است ازاین‌رو، [[تحقیر]] مسلمانان به جایی رسید که بر [[ضد]] [[قبیله خزاعه]] هم‌پیمان [[نبی اکرم]]{{صل}}، دست به [[توطئه]] زده و برخی هم پیمانان خود را از [[قبیله]] بکر بر این کار تحریک کردند و بدین ترتیب، میان آنان درگیری به وجود آمد و قبیله بکر با [[پشتیبانی]] و [[حمایت]] قریش بر [[خزاعه]] [[پیروز]] شد و با این کار [[پیمان]] قریش نقض و بر ضد مسلمانان [[اعلان]] جنگ نمودند.
[[صلح]] و [[آرامش]] بر فضای پیرامون [[قریش]] و [[مسلمانان]] [[حاکم]] گشت و [[رسول خدا]] {{صل}} به تمام مواد [[پیمان‌نامه]] پایبند ماند، ولی قریش در [[اندیشه]] [[نقض پیمان]] بودند و [[تصور]] کردند [[قدرت]] مسلمانان پس از [[شکست]] و عقب‌نشینی در [[جنگ]] «[[موته]]» به ضعف‌گراییده است ازاین‌رو، [[تحقیر]] مسلمانان به جایی رسید که بر [[ضد]] [[قبیله خزاعه]] هم‌پیمان [[نبی اکرم]] {{صل}}، دست به [[توطئه]] زده و برخی هم پیمانان خود را از [[قبیله]] بکر بر این کار تحریک کردند و بدین ترتیب، میان آنان درگیری به وجود آمد و قبیله بکر با [[پشتیبانی]] و [[حمایت]] قریش بر [[خزاعه]] [[پیروز]] شد و با این کار [[پیمان]] قریش نقض و بر ضد مسلمانان [[اعلان]] جنگ نمودند.


[[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[تصمیم]] به سرکوبی قریش گرفت، و سخن معروف خویش را بیان کرد که: اگر خزاعه را [[یاری]] نکنم پیروز نگشته‌ام. و بدین‌سان، مهیای [[نبرد]] با آنان شد. [[حضرت]] کوشید خبر این موضوع به گوش [[دشمن]] نرسد، ولی [[حاطب بن ابی بلتعه]]، پنهانی این خبر را فاش ساخت، بدین ترتیب که نامه‌ای را توسط زنی برای قریش فرستاد تا آنان را از تصمیم رسول خدا{{صل}} [[آگاه]] سازد. پیش از اینکه آن [[زن]] از حومه [[مدینه]] دور شود، [[وحی]] بر [[پیامبر]] نازل‌ شد و او را در جریان امر قرار داد. حضرت بی‌درنگ علی{{ع}} و [[زبیر]] را در پی آن زن فرستاد و بدان‌ها دستور داد قبل از اینکه آن زن از دسترس آنها خارج شود، به سرعت خود را به او برسانند و [[نامه]] را از او بستانند، آنان در فاصله چند میلی مدینه به آن زن رسیدند. زبیر به سرعت نزد او رفت و ماجرای نامه را از او جویا شد، ولی زن آن را [[انکار]] کرد و به [[گریه]] افتاد، زبیر با [[دلسوزی]] به حال او از نزد زن بازگشت تا علی را در جریان بی‌گناهی وی قرار دهد و به [[حضرت]] گفت: برگرد و این موضوع را به [[رسول خدا]]{{صل}} اطلاع بده، علی{{ع}} در پاسخ [[زبیر]] فرمود: رسول خدا{{صل}} به ما خبر داده که این [[زن]] حامل [[نامه]] است و تو می‌‌گویی چیزی با خود ندارد! آن‌گاه علی{{ع}} [[شمشیر]] از نیام کشید و به سمت آن زن رفت و نامه را از او ستاند و نزد رسول خدا{{صل}} بازگشت و آن را تقدیم حضرت نمود<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲۸ چاپ اعلمی؛ سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی، ج۳، ص۷۵.</ref>.
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[تصمیم]] به سرکوبی قریش گرفت، و سخن معروف خویش را بیان کرد که: اگر خزاعه را [[یاری]] نکنم پیروز نگشته‌ام. و بدین‌سان، مهیای [[نبرد]] با آنان شد. [[حضرت]] کوشید خبر این موضوع به گوش [[دشمن]] نرسد، ولی [[حاطب بن ابی بلتعه]]، پنهانی این خبر را فاش ساخت، بدین ترتیب که نامه‌ای را توسط زنی برای قریش فرستاد تا آنان را از تصمیم رسول خدا {{صل}} [[آگاه]] سازد. پیش از اینکه آن [[زن]] از حومه [[مدینه]] دور شود، [[وحی]] بر [[پیامبر]] نازل‌ شد و او را در جریان امر قرار داد. حضرت بی‌درنگ علی {{ع}} و [[زبیر]] را در پی آن زن فرستاد و بدان‌ها دستور داد قبل از اینکه آن زن از دسترس آنها خارج شود، به سرعت خود را به او برسانند و [[نامه]] را از او بستانند، آنان در فاصله چند میلی مدینه به آن زن رسیدند. زبیر به سرعت نزد او رفت و ماجرای نامه را از او جویا شد، ولی زن آن را [[انکار]] کرد و به [[گریه]] افتاد، زبیر با [[دلسوزی]] به حال او از نزد زن بازگشت تا علی را در جریان بی‌گناهی وی قرار دهد و به [[حضرت]] گفت: برگرد و این موضوع را به [[رسول خدا]] {{صل}} اطلاع بده، علی {{ع}} در پاسخ [[زبیر]] فرمود: رسول خدا {{صل}} به ما خبر داده که این [[زن]] حامل [[نامه]] است و تو می‌‌گویی چیزی با خود ندارد! آن‌گاه علی {{ع}} [[شمشیر]] از نیام کشید و به سمت آن زن رفت و نامه را از او ستاند و نزد رسول خدا {{صل}} بازگشت و آن را تقدیم حضرت نمود<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲۸ چاپ اعلمی؛ سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی، ج۳، ص۷۵.</ref>.


وقتی که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} امکانات و تدارکات لازم را برای حرکت به [[مکه]] تکمیل کرد [[پرچم]] خویش را به علی{{ع}} سپرد و سایر [[پرچم‌ها]] را میان سران [[قبایل]] تقسیم کرد و رهسپار مکه گردید.
وقتی که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} امکانات و تدارکات لازم را برای حرکت به [[مکه]] تکمیل کرد [[پرچم]] خویش را به علی {{ع}} سپرد و سایر [[پرچم‌ها]] را میان سران [[قبایل]] تقسیم کرد و رهسپار مکه گردید.


[[قریش]] که توان [[برابری]] با [[پیامبر خدا]]{{صل}} و [[مسلمانان]] را در خود ندید، [[تسلیم]] شد و برای [[اطاعت]] از امانی که رسول خدا{{صل}} به آنان [[اعلان]] فرموده بود برای [[حفظ جان]] خود چاره‌ای جز رفتن به [[خانه]] خود، نداشتند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
[[قریش]] که توان [[برابری]] با [[پیامبر خدا]] {{صل}} و [[مسلمانان]] را در خود ندید، [[تسلیم]] شد و برای [[اطاعت]] از امانی که رسول خدا {{صل}} به آنان [[اعلان]] فرموده بود برای [[حفظ جان]] خود چاره‌ای جز رفتن به [[خانه]] خود، نداشتند<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.


[[روایت]] شده [[سعد بن عباده]] که از ناحیه رسول خدا{{صل}} پرچم [[انصار]] را در دست داشت از نزدیکی [[ابو سفیان]] که در تنگه درهّ‌ای (در مسیر مکه) ایستاده بود، گذشت، ابو سفیان پرسید: این گروه کیانند؟ گفته شد: انصارند و پرچم آنان در دست سعد بن عباده است وقتی سعد مقابل ابو سفیان رسید اظهار داشت: ای ابو سفیان! امروز [[روز]] [[جنگ و کشتار]] است و امروز [[جان]] و [[مال]] شما [[حلال]] شمرده می‌شود، [[خداوند]] قریش را به [[خاک]] [[مذلّت]] کشاند. هنگامی که رسول خدا{{صل}} در مسیر حرکت خود از کنار ابو سفیان عبور کرد و برابر وی قرار گرفت؛ ابو سفیان صدا زد ای رسول خدا! شما به کشتن قبیله‌ات [[فرمان]] داده‌ای؛ زیرا سعد و همراهانش گفتند: امروز، روز جنگ و کشتار است... شما را [[سوگند]] می‌دهم متعرض [[قبیله]] خود نشوی زیرا شما نکوکارترین و [[بخشنده‌ترین]] فرد و در مورد [[خویشاوندان]] از همه [[مردم]] مهربان‌ترید.
[[روایت]] شده [[سعد بن عباده]] که از ناحیه رسول خدا {{صل}} پرچم [[انصار]] را در دست داشت از نزدیکی [[ابو سفیان]] که در تنگه درهّ‌ای (در مسیر مکه) ایستاده بود، گذشت، ابو سفیان پرسید: این گروه کیانند؟ گفته شد: انصارند و پرچم آنان در دست سعد بن عباده است وقتی سعد مقابل ابو سفیان رسید اظهار داشت: ای ابو سفیان! امروز [[روز]] [[جنگ و کشتار]] است و امروز [[جان]] و [[مال]] شما [[حلال]] شمرده می‌شود، [[خداوند]] قریش را به [[خاک]] [[مذلّت]] کشاند. هنگامی که رسول خدا {{صل}} در مسیر حرکت خود از کنار ابو سفیان عبور کرد و برابر وی قرار گرفت؛ ابو سفیان صدا زد ای رسول خدا! شما به کشتن قبیله‌ات [[فرمان]] داده‌ای؛ زیرا سعد و همراهانش گفتند: امروز، روز جنگ و کشتار است... شما را [[سوگند]] می‌دهم متعرض [[قبیله]] خود نشوی زیرا شما نکوکارترین و [[بخشنده‌ترین]] فرد و در مورد [[خویشاوندان]] از همه [[مردم]] مهربان‌ترید.


[[حضرت]] فرمود:
[[حضرت]] فرمود:
خط ۲۳: خط ۲۳:
[[سعد]] [[دروغ]] گفته است، امروز [[روز]] [[لطف]] و [[مرحمت]] و روز [[عزّت]] و [[سربلندی]] [[قریش]] است، روزی است که [[خداوند]] [[کعبه]] را در آن [[ارج]] می‌نهد، امروز بر کعبه پرده پوشانده خواهد شد.
[[سعد]] [[دروغ]] گفته است، امروز [[روز]] [[لطف]] و [[مرحمت]] و روز [[عزّت]] و [[سربلندی]] [[قریش]] است، روزی است که [[خداوند]] [[کعبه]] را در آن [[ارج]] می‌نهد، امروز بر کعبه پرده پوشانده خواهد شد.


[[رسول خدا]]{{صل}} علی{{ع}} را نزد [[سعد بن عباده]] فرستاد تا [[پرچم]] را از او بستاند و با آن وارد [[مکه]] گردد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳۴ چاپ مؤسسه اعلمی؛ ارشاد مفید، ص۱۲۱، فصل ۳۴، باب ۲.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[سپاه]] انبوهی که مکه نظیر آن را در [[تاریخ]] طولانی خود سراغ نداشت در حالی که پرچم وی در دست علی{{ع}} بود وارد مکه شد و هنوز در دروازه‌های مکه قرار داشت که [[اعلان]] [[عفو عمومی]] داد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۲۳.</ref>
[[رسول خدا]] {{صل}} علی {{ع}} را نزد [[سعد بن عباده]] فرستاد تا [[پرچم]] را از او بستاند و با آن وارد [[مکه]] گردد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳۴ چاپ مؤسسه اعلمی؛ ارشاد مفید، ص۱۲۱، فصل ۳۴، باب ۲.</ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[سپاه]] انبوهی که مکه نظیر آن را در [[تاریخ]] طولانی خود سراغ نداشت در حالی که پرچم وی در دست علی {{ع}} بود وارد مکه شد و هنوز در دروازه‌های مکه قرار داشت که [[اعلان]] [[عفو عمومی]] داد.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[‌پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|‌پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۱۲۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش