پرش به محتوا

قیام ابراهیم بن عبدالله محض: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = نهضت‌های پس از عاشورا
| موضوع مرتبط = نهضت‌های پس از عاشورا
خط ۷: خط ۶:
}}
}}


==ابراهیم بن عبدالله محض کیست؟==
== ابراهیم بن عبدالله محض کیست؟ ==
{{اصلی|ابراهیم بن عبدالله محض}}
{{اصلی|ابراهیم بن عبدالله محض}}
ابراهیم بن عبدالله محض معروف به «[[شهید باخَمْری]]»<ref>باخمری: نام موضعی میان کوفه و واسط که به کوفه نزدیک‌تر است؛ و گفته‌اند: از باخمری تا کوفه هفده فرسخ است، و در آنجا قبر ابراهیم بن عبد الله بن حسن بن حسن است. (معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۶).</ref> برادر [[محمد بن عبدالله محض]] است.  
ابراهیم بن عبدالله محض معروف به «[[شهید باخَمْری]]»<ref>باخمری: نام موضعی میان کوفه و واسط که به کوفه نزدیک‌تر است؛ و گفته‌اند: از باخمری تا کوفه هفده فرسخ است، و در آنجا قبر ابراهیم بن عبد الله بن حسن بن حسن است. (معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۶).</ref> برادر [[محمد بن عبدالله محض]] است.  


در سال ۱۴۵ پس از کشته شدن [[محمد بن عبدالله بن الحسن]] [[برادر]] [[پدر]] و مادری‌اش ابراهیم بن عبدالله [[قیام]] کرد و کشته شد؛ پدرشان عبدالله فرزند [[حسن مثنی]] پسر حسن بن [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، و مادرشان [[هند]] دختر [[ابوعبیده]] می‌باشد.
در سال ۱۴۵ پس از کشته شدن [[محمد بن عبدالله بن الحسن]] [[برادر]] [[پدر]] و مادری‌اش ابراهیم بن عبدالله [[قیام]] کرد و کشته شد؛ پدرشان عبدالله فرزند [[حسن مثنی]] پسر حسن بن [[علی بن ابی طالب]] {{ع}}، و مادرشان [[هند]] دختر [[ابوعبیده]] می‌باشد.
[[شیخ طوسی]] در کتاب [[رجال]] خود او را در رجال [[امام صادق]]{{ع}} ذکر کرده است؛
[[شیخ طوسی]] در کتاب [[رجال]] خود او را در رجال [[امام صادق]] {{ع}} ذکر کرده است؛
و [[ابن ندیم]] در فهرست گوید: [[ابراهیم بن عبدالله بن حسن]] [[شعر]] هم گفته است؛
و [[ابن ندیم]] در فهرست گوید: [[ابراهیم بن عبدالله بن حسن]] [[شعر]] هم گفته است؛
و در [[مقاتل الطالبیین]] آمده است: [[ابراهیم]] بر همان روش و طریقه برادرش [[محمد بن عبدالله]] در [[دین]]، [[علم]]، [[شجاعت]] و شدت بوده است<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۵.</ref>.
و در [[مقاتل الطالبیین]] آمده است: [[ابراهیم]] بر همان روش و طریقه برادرش [[محمد بن عبدالله]] در [[دین]]، [[علم]]، [[شجاعت]] و شدت بوده است<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۵.</ref>.
خط ۲۷: خط ۲۶:
ابراهیم دم قطع شد؛ آن تافه را که در دستش بود انداخت و گفت: چه عذری دارد کسی که این را با خود آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۶.</ref>؟<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۰۶.</ref>
ابراهیم دم قطع شد؛ آن تافه را که در دستش بود انداخت و گفت: چه عذری دارد کسی که این را با خود آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۱۶.</ref>؟<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۰۶.</ref>


==[[کتاب مفضلیات]]==
== [[کتاب مفضلیات]] ==
[[ابراهیم بن عبدالله]] همان کسی است که کتاب مفضلیات را جمع‌آوری کرد که منسوب به [[مفضل]] ضبی است و آن هفتاد قصیده بود که [[ابراهیم]] آن را جمع‌آوری کرده و سپس [[مفضل]] بر آن قصاید افزود تا به یکصد و بیست قصیده رسیده است.
[[ابراهیم بن عبدالله]] همان کسی است که کتاب مفضلیات را جمع‌آوری کرد که منسوب به [[مفضل]] ضبی است و آن هفتاد قصیده بود که [[ابراهیم]] آن را جمع‌آوری کرده و سپس [[مفضل]] بر آن قصاید افزود تا به یکصد و بیست قصیده رسیده است.
[[ابوالفرج]] نقل کرده است: هنگامی که ابراهیم پنهان بود بر مفضل ضبی وارد شد، مفضل که [[زیدی]] بود گوید: من از نزد ابراهیم بیرون می‌آمدم و او را تنها می‌گذاشتم پس ابراهیم به من گفت: هنگامی که تو بیرون می‌روی دلم تنگ می‌شود، از کتاب‌های خود چیزی را به من بده که به آن مشغول شوم.
[[ابوالفرج]] نقل کرده است: هنگامی که ابراهیم پنهان بود بر مفضل ضبی وارد شد، مفضل که [[زیدی]] بود گوید: من از نزد ابراهیم بیرون می‌آمدم و او را تنها می‌گذاشتم پس ابراهیم به من گفت: هنگامی که تو بیرون می‌روی دلم تنگ می‌شود، از کتاب‌های خود چیزی را به من بده که به آن مشغول شوم.
خط ۳۹: خط ۳۸:
بِيضٌ سباطُ كَاَنَّ أَعْيُنَهُمْ‌ تُكَحَّلُ يَومَ الهِياجِ بِالعَلَقِ}}<ref>«عمو زاده‌های ما از ستم به ما خودداری کنند؛ که ما را یورشی است که دل را تنگ کند. برای همانند شما شمشیر‌ها حمل می‌شود؛ و حسب‌های ما مورد عیب قرار نگیرد. من هنگامی که خودم را نسبت دهم؛ به کسی که برخوردار از عزت و راستگو است. سفید رویان و زیبا محاسن‌هایی که گویا چشمانشان؛ روز جنگ و کارزار به خون سرمه کشیده شده است».</ref>.
بِيضٌ سباطُ كَاَنَّ أَعْيُنَهُمْ‌ تُكَحَّلُ يَومَ الهِياجِ بِالعَلَقِ}}<ref>«عمو زاده‌های ما از ستم به ما خودداری کنند؛ که ما را یورشی است که دل را تنگ کند. برای همانند شما شمشیر‌ها حمل می‌شود؛ و حسب‌های ما مورد عیب قرار نگیرد. من هنگامی که خودم را نسبت دهم؛ به کسی که برخوردار از عزت و راستگو است. سفید رویان و زیبا محاسن‌هایی که گویا چشمانشان؛ روز جنگ و کارزار به خون سرمه کشیده شده است».</ref>.
من به [[ابراهیم]] گفتم: این اشعار [[زیبا]] از کیست؟
من به [[ابراهیم]] گفتم: این اشعار [[زیبا]] از کیست؟
گفت: از [[ضرار بن خطاب]] فهری است در آن [[روز]] که از [[خندق]] عبور کردند بر [[رسول خدا]]{{صل}}، و [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} در روز [[جنگ صفین]] آن را خواند، و حسین{{ع}} آن را در [[روز طف]] ([[کربلا]]) خواند، و [[زید بن علی]] در روز سبخه<ref>سبخه: نام موضعی در کوفه است.</ref> به آن [[تمثل]] جست، و [[یحیی بن زید]] در روز جوزجان خواند، و ما هم امروز خواندیم.
گفت: از [[ضرار بن خطاب]] فهری است در آن [[روز]] که از [[خندق]] عبور کردند بر [[رسول خدا]] {{صل}}، و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} در روز [[جنگ صفین]] آن را خواند، و حسین {{ع}} آن را در [[روز طف]] ([[کربلا]]) خواند، و [[زید بن علی]] در روز سبخه<ref>سبخه: نام موضعی در کوفه است.</ref> به آن [[تمثل]] جست، و [[یحیی بن زید]] در روز جوزجان خواند، و ما هم امروز خواندیم.


[[مفضل]] گوید: من از تمثل به این [[شعر]] فال بد زدم که هیچ کس آن را نخواند مگر اینکه کشته شد؛ سپس به «[[باخمری]]» رفتیم، وقتی نزدیک آنجا رسیدیم و خبر کشته شدن برادرش را آوردند، رنگش [[تغییر]] کرد سپس با صدای بلندی [[گریه]] کرد و گفت: خدایا! اگر تو می‌دانی که محمد برای تحصیل [[رضایت]] تو [[قیام]] کرد و [[فرمانبرداری]] تو را می‌طلبید و می‌خواست کلمه و [[دین]] تو بلند شود و از [[فرمان]] تو [[پیروی]] و [[اطاعت]] گردد، پس او را بیامرز و بر او [[رحمت]] فرست و از او [[خشنود]] باش و آنچه به سوی او رفته از [[آخرت]] بهتر از [[دنیا]] قرار ده. آنگاه به شدت گریست و اشعاری را خواند.
[[مفضل]] گوید: من از تمثل به این [[شعر]] فال بد زدم که هیچ کس آن را نخواند مگر اینکه کشته شد؛ سپس به «[[باخمری]]» رفتیم، وقتی نزدیک آنجا رسیدیم و خبر کشته شدن برادرش را آوردند، رنگش [[تغییر]] کرد سپس با صدای بلندی [[گریه]] کرد و گفت: خدایا! اگر تو می‌دانی که محمد برای تحصیل [[رضایت]] تو [[قیام]] کرد و [[فرمانبرداری]] تو را می‌طلبید و می‌خواست کلمه و [[دین]] تو بلند شود و از [[فرمان]] تو [[پیروی]] و [[اطاعت]] گردد، پس او را بیامرز و بر او [[رحمت]] فرست و از او [[خشنود]] باش و آنچه به سوی او رفته از [[آخرت]] بهتر از [[دنیا]] قرار ده. آنگاه به شدت گریست و اشعاری را خواند.
خط ۴۸: خط ۴۷:
او پس از شنیدن آن ابیات رکاب زد و [[حمله]] کرد و از نظرم ناپدید شد، پس تیری بر او اصابت کرد و او را به [[قتل]] رساند و این آخرین [[ملاقات]] من با او بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۰۸.</ref>
او پس از شنیدن آن ابیات رکاب زد و [[حمله]] کرد و از نظرم ناپدید شد، پس تیری بر او اصابت کرد و او را به [[قتل]] رساند و این آخرین [[ملاقات]] من با او بود<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۷۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۰۸.</ref>


==[[قیام ابراهیم]]==
== [[قیام ابراهیم]] ==
[[ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] در سال ۱۴۵ [[قیام]] کرد و برادرش [[محمد بن عبدالله]] هم که پیش از این ذکر شد در همین سال قیام کرده بود.
[[ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب]] در سال ۱۴۵ [[قیام]] کرد و برادرش [[محمد بن عبدالله]] هم که پیش از این ذکر شد در همین سال قیام کرده بود.
پیش از اینکه [[ابراهیم]] ظاهر گردد منصور به شدت در تعقیب او بود و او را جستجو می‌نمود.
پیش از اینکه [[ابراهیم]] ظاهر گردد منصور به شدت در تعقیب او بود و او را جستجو می‌نمود.
خط ۵۹: خط ۵۸:
منصور برای یافتن ابراهیم تلاش بسیاری کرد و همه جا [[نگهبان]] گذاشته بود تا اینکه مخفیگاه ابراهیم [[شناسایی]] شد.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۰.</ref>
منصور برای یافتن ابراهیم تلاش بسیاری کرد و همه جا [[نگهبان]] گذاشته بود تا اینکه مخفیگاه ابراهیم [[شناسایی]] شد.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۰.</ref>


==[[رهایی]] از دام منصور==
== [[رهایی]] از دام منصور ==
[[سفیان بن حیان قمی]] هنگامی که دریافت که در دام مأموران منصور گرفتار شده‌اند به ابراهیم گفت: اکنون می‌بینی که بر ما چه مشکلی پدید آمده است و به ناچار بایستی خود را در مخاطره اندازیم.
[[سفیان بن حیان قمی]] هنگامی که دریافت که در دام مأموران منصور گرفتار شده‌اند به ابراهیم گفت: اکنون می‌بینی که بر ما چه مشکلی پدید آمده است و به ناچار بایستی خود را در مخاطره اندازیم.
ابراهیم گفت: تو در این کار مختار هستی.
ابراهیم گفت: تو در این کار مختار هستی.
خط ۷۱: خط ۷۰:
پس حرکت کردند تا اینکه به [[مدائن]] رسیدند، کسی که نگهبان پل بود جلوی آنان را گرفت، سفیان آن مجوز منصور را به او نشان داد، وقتی از آنجا عبور کرد نگهبان پل به سفیان گفت: این [[غلام]] نیست بلکه او [[ابراهیم بن عبدالله]] است، برو که تو را مشکلی نباشد؛ و آنان را رها کرد، پس بر کشتی سوار شدند و به [[بصره]] رفتند.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۱.</ref>
پس حرکت کردند تا اینکه به [[مدائن]] رسیدند، کسی که نگهبان پل بود جلوی آنان را گرفت، سفیان آن مجوز منصور را به او نشان داد، وقتی از آنجا عبور کرد نگهبان پل به سفیان گفت: این [[غلام]] نیست بلکه او [[ابراهیم بن عبدالله]] است، برو که تو را مشکلی نباشد؛ و آنان را رها کرد، پس بر کشتی سوار شدند و به [[بصره]] رفتند.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۱.</ref>


==ورود [[ابراهیم]] به بصره==
== ورود [[ابراهیم]] به بصره ==
هنگامی که ابراهیم با [[لباس]] [[غلامان]] به همراه [[سفیان بن حیان قمی]] و تعدادی از [[سپاه]] منصور به بصره آمدند؛ سفیان تعدادی از آن مأموران را به خانه‌ای می‌آورد که دو درب داشت و تعدادی از آن مأموران را کنار یکی از درب‌های [[خانه]] می‌نشاند و به آنان می‌گفت: حرکت نکنید تا نزد شما بیایم، و او از درب دیگر خارج می‌شد و آنان را جا می‌گذاشت، تا اینکه تمام آن مأموران را متفرق کرد و خود تنها ماند.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۲.</ref>
هنگامی که ابراهیم با [[لباس]] [[غلامان]] به همراه [[سفیان بن حیان قمی]] و تعدادی از [[سپاه]] منصور به بصره آمدند؛ سفیان تعدادی از آن مأموران را به خانه‌ای می‌آورد که دو درب داشت و تعدادی از آن مأموران را کنار یکی از درب‌های [[خانه]] می‌نشاند و به آنان می‌گفت: حرکت نکنید تا نزد شما بیایم، و او از درب دیگر خارج می‌شد و آنان را جا می‌گذاشت، تا اینکه تمام آن مأموران را متفرق کرد و خود تنها ماند.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۲.</ref>


==در [[اهواز]]==
== در [[اهواز]] ==
به [[امیر]] بصره خبر رسید که ابراهیم به بصره آمده است؛ پس در صدد تعقیب و پیدا کردن او بر آمد، و سفیان بن حیان قمی را جستجو کرد و مأموران او را تعقیب کردند ولی او را نیافتند.
به [[امیر]] بصره خبر رسید که ابراهیم به بصره آمده است؛ پس در صدد تعقیب و پیدا کردن او بر آمد، و سفیان بن حیان قمی را جستجو کرد و مأموران او را تعقیب کردند ولی او را نیافتند.
ابراهیم پیش از آن به اهواز رفت و نزد [[حسن بن خبیب]] مخفی شد.
ابراهیم پیش از آن به اهواز رفت و نزد [[حسن بن خبیب]] مخفی شد.
خط ۸۳: خط ۸۲:
پس حسن نزد [[ابراهیم]] آمد و او را سوار کرد و به [[منزل]] خود برد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۲.</ref>
پس حسن نزد [[ابراهیم]] آمد و او را سوار کرد و به [[منزل]] خود برد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۲.</ref>


==بازگشت به [[بصره]]==
== بازگشت به [[بصره]] ==
بازگشت ابراهیم به بصره در سال ۱۴۳ و یا ۱۴۵ بود. برادرش محمد در [[مدینه]] [[مردم]] را به [[بیعت]] با او [[دعوت]] کرد؛ گروهی با او بیعت کردند که در میان آنان [[فقها]] و [[اهل]] [[علم]] بسیار بودند و وقتی [[دیوان]] او را شمردند تعداد [[بیعت کنندگان]] به چهار هزار نفر می‌رسید.
بازگشت ابراهیم به بصره در سال ۱۴۳ و یا ۱۴۵ بود. برادرش محمد در [[مدینه]] [[مردم]] را به [[بیعت]] با او [[دعوت]] کرد؛ گروهی با او بیعت کردند که در میان آنان [[فقها]] و [[اهل]] [[علم]] بسیار بودند و وقتی [[دیوان]] او را شمردند تعداد [[بیعت کنندگان]] به چهار هزار نفر می‌رسید.
در عمدة الطالب آمده است که: شخصیت‌های برجسته‌ای با او بیعت کردند که از آن جمله: [[بشیر رحال]]، [[اعمش سلیمان بن مهران]]، [[عباد بن منصور قاضی]] صاحب [[مسجد]] عباد در بصره، [[مفضل بن محمد]] و [[سعید بن حافظ]] بودند. و گفته می‌شود که [[ابوحنیفه]] نیز با او بیعت کرد.
در عمدة الطالب آمده است که: شخصیت‌های برجسته‌ای با او بیعت کردند که از آن جمله: [[بشیر رحال]]، [[اعمش سلیمان بن مهران]]، [[عباد بن منصور قاضی]] صاحب [[مسجد]] عباد در بصره، [[مفضل بن محمد]] و [[سعید بن حافظ]] بودند. و گفته می‌شود که [[ابوحنیفه]] نیز با او بیعت کرد.
خط ۱۰۱: خط ۱۰۰:
ابراهیم همچنان در بصره بود و عاملان خود را به نواحی اعزام می‌کرد و [[سپاهیان]] خود را می‌فرستاد تا اینکه خبر کشته شدن برادرش [[محمد بن عبدالله]] به او رسید، او مردم را از کشته شدن برادرش [[آگاه]] کرد و [[بصیرت]] و [[انگیزه]] مردم در جنگ با منصور بیشتر گردید<ref>اعیان الشیعة، ج۳، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۳.</ref>
ابراهیم همچنان در بصره بود و عاملان خود را به نواحی اعزام می‌کرد و [[سپاهیان]] خود را می‌فرستاد تا اینکه خبر کشته شدن برادرش [[محمد بن عبدالله]] به او رسید، او مردم را از کشته شدن برادرش [[آگاه]] کرد و [[بصیرت]] و [[انگیزه]] مردم در جنگ با منصور بیشتر گردید<ref>اعیان الشیعة، ج۳، ص۲۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۳.</ref>


==در بصره==
== در بصره ==
[[ابوسلمة ابن نجار]] که از [[اصحاب]] ابراهیم است گوید: ما نزد ابراهیم در بصره بودیم، گروهی از دهجرانیه که مزرعه‌دار بودند نزد ابراهیم آمدند و گفتند: ای [[پسر رسول خدا]]! ما گروهی هستیم که از [[اعراب]] نیستیم و با کسی هم [[پیمان]] نمی‌باشیم، [[مالی]] را آورده‌ایم که از آن برای پیشبرد کارت کمک بگیری.
[[ابوسلمة ابن نجار]] که از [[اصحاب]] ابراهیم است گوید: ما نزد ابراهیم در بصره بودیم، گروهی از دهجرانیه که مزرعه‌دار بودند نزد ابراهیم آمدند و گفتند: ای [[پسر رسول خدا]]! ما گروهی هستیم که از [[اعراب]] نیستیم و با کسی هم [[پیمان]] نمی‌باشیم، [[مالی]] را آورده‌ایم که از آن برای پیشبرد کارت کمک بگیری.
[[ابراهیم]] گفت: هر کس مالی دارد برادرش را با آن [[مال]] کمک کند، و من این مال را نمی‌گیرم. سپس گفت: جز دو راه وجود ندارد: یا [[سیره]] و روش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و یا [[آتش]]<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۳.</ref>.
[[ابراهیم]] گفت: هر کس مالی دارد برادرش را با آن [[مال]] کمک کند، و من این مال را نمی‌گیرم. سپس گفت: جز دو راه وجود ندارد: یا [[سیره]] و روش [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} و یا [[آتش]]<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۳.</ref>.
ابراهیم یکی از [[کارگزارن]] [[ابوجعفر منصور]] به نام [[حمید بن قاسم]] را دستگیر کرد، [[مغیره]] یکی از [[یاران]] ابراهیم به او گفت: این شخص را به من واگذار کن.
ابراهیم یکی از [[کارگزارن]] [[ابوجعفر منصور]] به نام [[حمید بن قاسم]] را دستگیر کرد، [[مغیره]] یکی از [[یاران]] ابراهیم به او گفت: این شخص را به من واگذار کن.
ابراهیم گفت: می‌خواهی با او چه کنی؟
ابراهیم گفت: می‌خواهی با او چه کنی؟
خط ۱۰۹: خط ۱۰۸:
ابراهیم گفت: ما را به مالی که با شکنجه گرفته شود نیازی نباشد<ref>مقاتل الطالبین، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۵.</ref>
ابراهیم گفت: ما را به مالی که با شکنجه گرفته شود نیازی نباشد<ref>مقاتل الطالبین، ص۳۳۴.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۵.</ref>


==[[نماز]] بر جنازه==
== [[نماز]] بر جنازه ==
ابراهیم در [[بصره]] بر جنازه‌ای نماز گزارد و بر آن چهار [[تکبیر]] گفت، [[عیسی بن زید]] به ابراهیم گفت: چرا یک تکبیر از تکبیر‌های نماز جنازه را کم کردی در حالی که تکبیر خاندانت را می‌دانی؟<ref>از این نقل استفاده می‌شود که تفاوت اهل بیت پیامبر{{عم}} در فقه و احکام با دیگران مشهور و معلوم بوده است، و مردم می‌دانستند که خاندان پیامبر بر جنازه پنج تکبیر می‌گفتند، از این رو هنگامی که ابراهیم بن عبدالله به چهار تکبیر اکتفا کرد و تکبیر پنجم را نگفت مورد اعتراض عیسی بن زیاد قرار گرفت. و اما اینکه چرا ابراهیم چهار تکبیر گفت، همان‌طور که از سخن او استفاده می‌شود تقیه کرد و معلوم می‌شود اکثر کسانی که با او بودند شیعه نبودند؛ زیرا او گفت: ما نیازمند به اجتماع آنان هستیم. و اما اینکه گفت: نگفتن یک تکبیر ضرری نمی‌زند، احتمال دارد به جهت تقیه باشد که تکبیر پنجم را نگفت، و ممکن است نماز را بر آن جنازه بر مذهب عامه خواند و آن جنازه و کسان آن جنازه از عامه بودند که بر اساس نظر آنان عمل کرد.</ref>.
ابراهیم در [[بصره]] بر جنازه‌ای نماز گزارد و بر آن چهار [[تکبیر]] گفت، [[عیسی بن زید]] به ابراهیم گفت: چرا یک تکبیر از تکبیر‌های نماز جنازه را کم کردی در حالی که تکبیر خاندانت را می‌دانی؟<ref>از این نقل استفاده می‌شود که تفاوت اهل بیت پیامبر {{عم}} در فقه و احکام با دیگران مشهور و معلوم بوده است، و مردم می‌دانستند که خاندان پیامبر بر جنازه پنج تکبیر می‌گفتند، از این رو هنگامی که ابراهیم بن عبدالله به چهار تکبیر اکتفا کرد و تکبیر پنجم را نگفت مورد اعتراض عیسی بن زیاد قرار گرفت. و اما اینکه چرا ابراهیم چهار تکبیر گفت، همان‌طور که از سخن او استفاده می‌شود تقیه کرد و معلوم می‌شود اکثر کسانی که با او بودند شیعه نبودند؛ زیرا او گفت: ما نیازمند به اجتماع آنان هستیم. و اما اینکه گفت: نگفتن یک تکبیر ضرری نمی‌زند، احتمال دارد به جهت تقیه باشد که تکبیر پنجم را نگفت، و ممکن است نماز را بر آن جنازه بر مذهب عامه خواند و آن جنازه و کسان آن جنازه از عامه بودند که بر اساس نظر آنان عمل کرد.</ref>.


گفت: این کار [[مردم]] را بهتر گرد می‌آورد و ما به [[اجتماع]] آنان نیازمندیم، و در تکبیری که من آن را ترک کردم انشاء [[الله]] ضرری نخواهد بود.
گفت: این کار [[مردم]] را بهتر گرد می‌آورد و ما به [[اجتماع]] آنان نیازمندیم، و در تکبیری که من آن را ترک کردم انشاء [[الله]] ضرری نخواهد بود.
خط ۱۱۹: خط ۱۱۸:
[[ابوالفرج]] گوید: عیسی هیچ‌گاه از ابراهیم جدا نگردید و از او [[کناره‌گیری]] نکرد و در [[باخمری]] با ابراهیم بود تا اینکه او کشته شد، آنگاه عیسی متواری و پنهان شد تا زمانی که از [[دنیا]] رفت و خبر آن را بعدها ذکر خواهیم کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۵.</ref>
[[ابوالفرج]] گوید: عیسی هیچ‌گاه از ابراهیم جدا نگردید و از او [[کناره‌گیری]] نکرد و در [[باخمری]] با ابراهیم بود تا اینکه او کشته شد، آنگاه عیسی متواری و پنهان شد تا زمانی که از [[دنیا]] رفت و خبر آن را بعدها ذکر خواهیم کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۵.</ref>


==سخنان ابراهیم==
== سخنان ابراهیم ==
[[حجاج بن بصیر]] گوید: ابراهیم در [[بصره]] بر [[منبر]] رفت و گفت: ای مردم! من بر این [[عقیده]] هستم که تمام چیزهایی که [[بندگان خدا]] با آنها از خدا طلب خیر می‌کنند خلاصه می‌شوند در سه چیز: [[سخن گفتن]]؛ و نظر کردن؛ و [[سکوت]] کردن:
[[حجاج بن بصیر]] گوید: ابراهیم در [[بصره]] بر [[منبر]] رفت و گفت: ای مردم! من بر این [[عقیده]] هستم که تمام چیزهایی که [[بندگان خدا]] با آنها از خدا طلب خیر می‌کنند خلاصه می‌شوند در سه چیز: [[سخن گفتن]]؛ و نظر کردن؛ و [[سکوت]] کردن:
پس هر سخنی که در آن ذکر نباشد، [[لغو]] است؛
پس هر سخنی که در آن ذکر نباشد، [[لغو]] است؛
خط ۱۲۶: خط ۱۲۵:
پس خوشا بر حال کسی که سخن او ذکر، و نگاه او عبرت، و سکوت او تفکر باشد، و [[خانه]] او برایش وسیع باشد، و بر [[گناهان]] خود [[گریه]] کند، و [[مسلمانان]] از او ایمن باشند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۶.</ref>.
پس خوشا بر حال کسی که سخن او ذکر، و نگاه او عبرت، و سکوت او تفکر باشد، و [[خانه]] او برایش وسیع باشد، و بر [[گناهان]] خود [[گریه]] کند، و [[مسلمانان]] از او ایمن باشند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۶.</ref>.
پس مردم از این سخنان او [[تعجب]] می‌کردند و او قصد می‌کرد هر چه را می‌خواست؛ سپس صدای خود را بلند کرد و گفت:
پس مردم از این سخنان او [[تعجب]] می‌کردند و او قصد می‌کرد هر چه را می‌خواست؛ سپس صدای خود را بلند کرد و گفت:
خدایا! تو امروز پدرانی را به فرزندانشان و فرزندانی را به وسیله پدرانشان یاد می‌کنی، پس ما را نزد خودت به محمد{{صل}} یاد کن، و [[پدران]] را در [[فرزندان]] و فرزندان را در پدران [[محافظت]] نما، و [[ذریه]] پیامبرت محمد{{صل}} را [[حفظ]] کن.
خدایا! تو امروز پدرانی را به فرزندانشان و فرزندانی را به وسیله پدرانشان یاد می‌کنی، پس ما را نزد خودت به محمد {{صل}} یاد کن، و [[پدران]] را در [[فرزندان]] و فرزندان را در پدران [[محافظت]] نما، و [[ذریه]] پیامبرت محمد {{صل}} را [[حفظ]] کن.
پس [[گریه]] [[مردم]] آن مکان را به لرزه در آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۶.</ref>
پس [[گریه]] [[مردم]] آن مکان را به لرزه در آورد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۳۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۶.</ref>


==[[بشیر]] رحال==
== [[بشیر]] رحال ==
قیمت‌ها به یک‌باره در [[بصره]] بالا رفت و گران شد؛ مردم با [[ابراهیم]] برای [[دعا کردن]] به جبانه (منطقه وسیع و یا [[قبرستان]]) آمدند و [[قصه‌گویان]] برمی‌خاستند و سخن می‌گفتند و پس از آن [[دعا]] می‌نمودند. بشیر از جا برخاست و گفت: [[ننگ]] باد، [[خداوند]] در هر چیزی [[نافرمانی]] شد و [[حرمت‌ها]] هتک گردید و [[خون‌ها]] ریخته شد و [[غنایم]] به ناحق [[تصرف]] شد، با این همه دو نفر از شما برنخاستند که بگویند: این را [[تغییر]] دهیم و دعا کنیم که خداوند این را برطرف سازد؛ تا اینکه اکنون قیمت‌ها این‌گونه گران شد. اکنون بر مرکب سوار شده و از جاهای دور و نزدیک به اینجا آمدید و فریاد می‌زنید که [[خدا]] ارزانی را برای شما فراهم آورد. خدا قیمت‌ها را ارزان نکند و با شما هرچه خواهد بنماید.
قیمت‌ها به یک‌باره در [[بصره]] بالا رفت و گران شد؛ مردم با [[ابراهیم]] برای [[دعا کردن]] به جبانه (منطقه وسیع و یا [[قبرستان]]) آمدند و [[قصه‌گویان]] برمی‌خاستند و سخن می‌گفتند و پس از آن [[دعا]] می‌نمودند. بشیر از جا برخاست و گفت: [[ننگ]] باد، [[خداوند]] در هر چیزی [[نافرمانی]] شد و [[حرمت‌ها]] هتک گردید و [[خون‌ها]] ریخته شد و [[غنایم]] به ناحق [[تصرف]] شد، با این همه دو نفر از شما برنخاستند که بگویند: این را [[تغییر]] دهیم و دعا کنیم که خداوند این را برطرف سازد؛ تا اینکه اکنون قیمت‌ها این‌گونه گران شد. اکنون بر مرکب سوار شده و از جاهای دور و نزدیک به اینجا آمدید و فریاد می‌زنید که [[خدا]] ارزانی را برای شما فراهم آورد. خدا قیمت‌ها را ارزان نکند و با شما هرچه خواهد بنماید.


خط ۱۳۷: خط ۱۳۶:
ای کسی که دیروز می‌گفتی اگر [[ولایت]] از ما شود، به [[عدالت]] [[رفتار]] کنیم و چنین و چنان کنیم؛ اکنون که [[حکومت]] و ولایت را در [[اختیار]] داری، کدام عدالت را ظاهر ساختی؟ و کدام دستم را از میان برداشتی؟ و کدام ستمدیده را [[دادرسی]] کردی؟ چقدر امشب به شب گذشته شباهت دارد، و در سینه من حرارتی است که آن را به جز [[عدل]] و یا حرارت نیزه خنک نسازد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۷.</ref>
ای کسی که دیروز می‌گفتی اگر [[ولایت]] از ما شود، به [[عدالت]] [[رفتار]] کنیم و چنین و چنان کنیم؛ اکنون که [[حکومت]] و ولایت را در [[اختیار]] داری، کدام عدالت را ظاهر ساختی؟ و کدام دستم را از میان برداشتی؟ و کدام ستمدیده را [[دادرسی]] کردی؟ چقدر امشب به شب گذشته شباهت دارد، و در سینه من حرارتی است که آن را به جز [[عدل]] و یا حرارت نیزه خنک نسازد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۷.</ref>


==حرکت از [[بصره]]==
== حرکت از [[بصره]] ==
سپس [[ابراهیم]] [[تصمیم]] گرفت از بصره حرکت کند، یارانش از [[مردم بصره]] به او گفتند: در بصره بمان و [[سپاهیان]] خود را بفرست، پس اگر سپاهی با [[شکست]] روبه‌رو شد، آنان را با [[لشکر]] دیگری مدد کن، که در این صورت جایگاه تو مایه [[ترس]] [[دشمن]] خواهد بود؛ و [[اموال]] را جمع کن تا گام‌هایت اس[[تورات]]ر باشد.
سپس [[ابراهیم]] [[تصمیم]] گرفت از بصره حرکت کند، یارانش از [[مردم بصره]] به او گفتند: در بصره بمان و [[سپاهیان]] خود را بفرست، پس اگر سپاهی با [[شکست]] روبه‌رو شد، آنان را با [[لشکر]] دیگری مدد کن، که در این صورت جایگاه تو مایه [[ترس]] [[دشمن]] خواهد بود؛ و [[اموال]] را جمع کن تا گام‌هایت اس[[تورات]]ر باشد.
کسانی که از [[اهل کوفه]] نزد ابراهیم بودند به او گفتند: در [[کوفه]] گروه‌هایی هستند که با دیدنت خود را فدای تو کنند، و در صورت ندیدنت عواملی خواهد بود که آنان را از کمک کردن به تو باز می‌دارد.
کسانی که از [[اهل کوفه]] نزد ابراهیم بودند به او گفتند: در [[کوفه]] گروه‌هایی هستند که با دیدنت خود را فدای تو کنند، و در صورت ندیدنت عواملی خواهد بود که آنان را از کمک کردن به تو باز می‌دارد.
خط ۱۵۲: خط ۱۵۱:
[[حجاج بن قتیبه]] گوید: هنگامی که خبرهای [[شکست]] نیروهای منصور پی در پی به او می‌رسید، من نزد او رفتم و بر او [[سلام]] کردم، و این در حالی بود که خبر [[بصره]] و [[اهواز]] و [[فارس]] به او رسیده بود و [[سپاهیان]] ابراهیم قوت گرفته و در [[کوفه]] یکصد هزار نفر [[منتظر]] فریادی هستند تا بر او [[حمله]] کنند؛ دیدم که او به خاطر این خبرها ایستاده و از شدت [[ناراحتی]] آرام ندارد و سخت پریشان است<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۹.</ref>
[[حجاج بن قتیبه]] گوید: هنگامی که خبرهای [[شکست]] نیروهای منصور پی در پی به او می‌رسید، من نزد او رفتم و بر او [[سلام]] کردم، و این در حالی بود که خبر [[بصره]] و [[اهواز]] و [[فارس]] به او رسیده بود و [[سپاهیان]] ابراهیم قوت گرفته و در [[کوفه]] یکصد هزار نفر [[منتظر]] فریادی هستند تا بر او [[حمله]] کنند؛ دیدم که او به خاطر این خبرها ایستاده و از شدت [[ناراحتی]] آرام ندارد و سخت پریشان است<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۱۹.</ref>


==سپاهیان منصور==
== سپاهیان منصور ==
سپس منصور [[عیسی بن موسی]] را با پانزده هزار [[سپاه]] و جلوتر از سپاه او [[حمید بن قحطبه]] را با سه هزار نفر روانه کرد، منصور در هنگام بدرقه به آنان گفت: این خبیثان - یعنی [[منجمان]] - ادعا می‌کنند که وقتی با ابراهیم برخورد کنی، سپاه تو حرکتی کنند و منهزم شوند آنگاه تو با ابراهیم برخورد کرده و سپاه نزد تو بر می‌گردند و [[عاقبت]] و پایان این [[نبرد]] به نفع تو خواهد بود.
سپس منصور [[عیسی بن موسی]] را با پانزده هزار [[سپاه]] و جلوتر از سپاه او [[حمید بن قحطبه]] را با سه هزار نفر روانه کرد، منصور در هنگام بدرقه به آنان گفت: این خبیثان - یعنی [[منجمان]] - ادعا می‌کنند که وقتی با ابراهیم برخورد کنی، سپاه تو حرکتی کنند و منهزم شوند آنگاه تو با ابراهیم برخورد کرده و سپاه نزد تو بر می‌گردند و [[عاقبت]] و پایان این [[نبرد]] به نفع تو خواهد بود.
از طرف دیگر ابراهیم از بصره حرکت کرد، در یکی از شب‌ها در میان سپاه خود به طور پنهانی می‌گذشت تا از سپاهیان خود با خبر شود، صدای طنبور و نوازندگی شنید؛ و باز شب دیگری آمد و باز همان صدا را شنید و گفت: نباید [[انتظار]] [[پیروزی]] داشت از سپاهی که در آن این‌گونه امور باشد؛ سپس اشعاری را خواند که دانستند ابراهیم از ترک بصره نادم و پشیمان است<ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۰.</ref>
از طرف دیگر ابراهیم از بصره حرکت کرد، در یکی از شب‌ها در میان سپاه خود به طور پنهانی می‌گذشت تا از سپاهیان خود با خبر شود، صدای طنبور و نوازندگی شنید؛ و باز شب دیگری آمد و باز همان صدا را شنید و گفت: نباید [[انتظار]] [[پیروزی]] داشت از سپاهی که در آن این‌گونه امور باشد؛ سپس اشعاری را خواند که دانستند ابراهیم از ترک بصره نادم و پشیمان است<ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۰.</ref>


==تعداد سپاه ابراهیم==
== تعداد سپاه ابراهیم ==
نام یکصد هزار نفر در [[دیوان]] ابراهیم ثبت شده بود، و گفته شده است که با او در مسیر راه ده‌ها هزار نیرو بود.
نام یکصد هزار نفر در [[دیوان]] ابراهیم ثبت شده بود، و گفته شده است که با او در مسیر راه ده‌ها هزار نیرو بود.
به او گفته شد: در راهی غیر از آن راهی که [[عیسی]] به طرف تو می‌آید، حرکت کن و به سوی کوفه روانه شو چون منصور در [[کوفه]] یاورانی ندارد و [[اهل کوفه]] به تو خواهند پیوست و برای منصور محل بازگشتی به جز [[حلوان]] نیست. اما [[ابراهیم]] این کار را نکرد.
به او گفته شد: در راهی غیر از آن راهی که [[عیسی]] به طرف تو می‌آید، حرکت کن و به سوی کوفه روانه شو چون منصور در [[کوفه]] یاورانی ندارد و [[اهل کوفه]] به تو خواهند پیوست و برای منصور محل بازگشتی به جز [[حلوان]] نیست. اما [[ابراهیم]] این کار را نکرد.
خط ۱۶۳: خط ۱۶۲:


پس ابراهیم با [[بشیر]] رحال در این باره [[مشورت]] کرد، او گفت: اگر به آنچه می‌گویی [[اطمینان]] داری، این نظر و پیشنهاد خوبی است، ولی ما مطمئن نیستیم شاید وقتی گروهی از اهل کوفه به سوی تو حرکت کنند، منصور سپاهی را اعزام نماید و سر راه آنان را بسته و افراد بی‌گناه و [[زنان]] را بگیرند و این ([[تصمیم]]) وسیله‌ای برای این‌گونه جنایت‌ها شود.
پس ابراهیم با [[بشیر]] رحال در این باره [[مشورت]] کرد، او گفت: اگر به آنچه می‌گویی [[اطمینان]] داری، این نظر و پیشنهاد خوبی است، ولی ما مطمئن نیستیم شاید وقتی گروهی از اهل کوفه به سوی تو حرکت کنند، منصور سپاهی را اعزام نماید و سر راه آنان را بسته و افراد بی‌گناه و [[زنان]] را بگیرند و این ([[تصمیم]]) وسیله‌ای برای این‌گونه جنایت‌ها شود.
آن مرد [[کوفی]] گفت: گویا شما برای [[جنگ]] با منصور بیرون آمدند و از کشته شدن [[ضعیف]] و [[زن]] و [[کودک]] [[پرهیز]] می‌کنید؛ مگر [[رسول خدا]]{{صل}} [[سپاهیان]] خود را نمی‌فرستاد تا اینکه جنگ کنند و همین امور اتفاق می‌افتاد؟
آن مرد [[کوفی]] گفت: گویا شما برای [[جنگ]] با منصور بیرون آمدند و از کشته شدن [[ضعیف]] و [[زن]] و [[کودک]] [[پرهیز]] می‌کنید؛ مگر [[رسول خدا]] {{صل}} [[سپاهیان]] خود را نمی‌فرستاد تا اینکه جنگ کنند و همین امور اتفاق می‌افتاد؟
بشیر رحال گفت: کسانی که [[پیامبر]]{{صل}} با آنان این‌گونه [[رفتار]] می‌کرد، [[کافر]] بودند ولی اینها [[مسلمان]] هستند<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۱.</ref>
بشیر رحال گفت: کسانی که [[پیامبر]] {{صل}} با آنان این‌گونه [[رفتار]] می‌کرد، [[کافر]] بودند ولی اینها [[مسلمان]] هستند<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۶۷.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۱.</ref>


==[[باخمری]]==
== [[باخمری]] ==
پس ابراهیم [[رأی]] بشیر را پذیرفت و به راه ادامه داد تا اینکه در «باخمری» فرود آمد (فاصله باخمری تا کوفه شانزده فرسخ است) و در برابر [[عیسی بن موسی]] که [[فرمانده سپاه]] منصور بود ایستاد.
پس ابراهیم [[رأی]] بشیر را پذیرفت و به راه ادامه داد تا اینکه در «باخمری» فرود آمد (فاصله باخمری تا کوفه شانزده فرسخ است) و در برابر [[عیسی بن موسی]] که [[فرمانده سپاه]] منصور بود ایستاد.
[[سلم بن قتیبه]] نزد ابراهیم فرستاد و پیشنهاد کرد که خندقی را برابرشان ایجاد نمایند تا فقط از یک طرف با دشمن مقابله کنند، و به او گفت: اگر چنین نکنی [[فرصت]] خوبی را از دست خواهی داد که در آن می‌توانی به پشت [[سپاه]] منصور برسی.
[[سلم بن قتیبه]] نزد ابراهیم فرستاد و پیشنهاد کرد که خندقی را برابرشان ایجاد نمایند تا فقط از یک طرف با دشمن مقابله کنند، و به او گفت: اگر چنین نکنی [[فرصت]] خوبی را از دست خواهی داد که در آن می‌توانی به پشت [[سپاه]] منصور برسی.
خط ۱۷۵: خط ۱۷۴:
ابراهیم با سپاه خود در یک صف قرار گرفتند، برخی از یارانش به او گفتند: سپاه خود را به چند گُردان تقسیم کن که اگر یکی از آنها [[شکست]] خورد، گردان‌های دیگر به کمک آن بشتابند. دیگران نپذیرفتند و گفتند: بایستی همه در یک صف گرد آییم و صرف [[اسلام]] یک صف می‌باشد زیرا [[خدای تعالی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ}}<ref>«بی‌گمان خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او صف زده کارزار می‌کنند چنان که گویی بنیادی به هم پیوسته (و استوار) اند» سوره صف، آیه ۴.</ref><ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۲.</ref>
ابراهیم با سپاه خود در یک صف قرار گرفتند، برخی از یارانش به او گفتند: سپاه خود را به چند گُردان تقسیم کن که اگر یکی از آنها [[شکست]] خورد، گردان‌های دیگر به کمک آن بشتابند. دیگران نپذیرفتند و گفتند: بایستی همه در یک صف گرد آییم و صرف [[اسلام]] یک صف می‌باشد زیرا [[خدای تعالی]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الله يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيَانٌ مَرْصُوصٌ}}<ref>«بی‌گمان خداوند کسانی را دوست می‌دارد که در راه او صف زده کارزار می‌کنند چنان که گویی بنیادی به هم پیوسته (و استوار) اند» سوره صف، آیه ۴.</ref><ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۲.</ref>


==شروع [[جنگ]]==
== شروع [[جنگ]] ==
ابراهیم [[سپاهیان]] خود را [[منظم]] کرد و بر [[میسره]] سپاه خود [[یزید بن لبید یشکری]]، و بر [[میمنه]] [[عیسی بن زید]] را گمارد؛ و چون هر دو سپاه آماده [[نبرد]] شدند مردی بلند قامت و آبی چشم از میان سپاهیان [[عیسی بن موسی]] بیرون آمد و فریاد برآورد: ای یاران ابراهیم! به خدا سوگند من محمد [[برادر]] ابراهیم را کشتم.
ابراهیم [[سپاهیان]] خود را [[منظم]] کرد و بر [[میسره]] سپاه خود [[یزید بن لبید یشکری]]، و بر [[میمنه]] [[عیسی بن زید]] را گمارد؛ و چون هر دو سپاه آماده [[نبرد]] شدند مردی بلند قامت و آبی چشم از میان سپاهیان [[عیسی بن موسی]] بیرون آمد و فریاد برآورد: ای یاران ابراهیم! به خدا سوگند من محمد [[برادر]] ابراهیم را کشتم.
[[محمد جعفری]] گوید: چهار نفر از سپاهیان ابراهیم بیرون آمدند و مانند بازهای شکاری به سوی آن شخص رفته و به خدا سوگند طولی نکشید که سر او را آوردند، و از سپاه [[عیسی]] کسی آن مرد را [[یاری]] نکرد.
[[محمد جعفری]] گوید: چهار نفر از سپاهیان ابراهیم بیرون آمدند و مانند بازهای شکاری به سوی آن شخص رفته و به خدا سوگند طولی نکشید که سر او را آوردند، و از سپاه [[عیسی]] کسی آن مرد را [[یاری]] نکرد.
خط ۱۸۳: خط ۱۸۲:
به او گفته شد که ابراهیم کشته شد و [[مردم]] رفتند. گفت: ابراهیم به من گفته است که از اینجا حرکت نکنم. پس [[جنگ]] کرد تا اینکه اسب او از پای درآمد، سپس پیاده جنگید تا اینکه کشته شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۳.</ref>
به او گفته شد که ابراهیم کشته شد و [[مردم]] رفتند. گفت: ابراهیم به من گفته است که از اینجا حرکت نکنم. پس [[جنگ]] کرد تا اینکه اسب او از پای درآمد، سپس پیاده جنگید تا اینکه کشته شد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۵.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۳.</ref>


==شکست سپاه منصور==
== شکست سپاه منصور ==
در آن [[روز]] جنگ [[سختی]] روی داد و [[حمید بن قحطبه]] [[فرمانده سپاه]] منصور رو به فرار گذاشت و سپاه نیز با او فرار کردند.
در آن [[روز]] جنگ [[سختی]] روی داد و [[حمید بن قحطبه]] [[فرمانده سپاه]] منصور رو به فرار گذاشت و سپاه نیز با او فرار کردند.
[[عیسی بن موسی]] بر آنان فریاد زد و آنان را قسم داد که [[اطاعت]] کنند، ولی آنان بازنگشتند و به او توجهی نکردند.
[[عیسی بن موسی]] بر آنان فریاد زد و آنان را قسم داد که [[اطاعت]] کنند، ولی آنان بازنگشتند و به او توجهی نکردند.
خط ۱۹۲: خط ۱۹۱:
و عیسی هر کسی را می‌دید، می‌گفت: به [[اهل بیت]] من [[سلام]] برسانید و به آنان بگویید من چیزی را عزیزتر از جانم نیافتم که فدای شما کنم و آن را در راه شما بدهم.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۴.</ref>
و عیسی هر کسی را می‌دید، می‌گفت: به [[اهل بیت]] من [[سلام]] برسانید و به آنان بگویید من چیزی را عزیزتر از جانم نیافتم که فدای شما کنم و آن را در راه شما بدهم.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۴.</ref>


==[[شکست]] [[سپاه]] [[ابراهیم]]==
== [[شکست]] [[سپاه]] [[ابراهیم]] ==
در این هنگام که هر کس مشغول خود بود و کسی به دیگران توجه نمی‌کرد، ناگهان جعفر و محمد پسران [[سلیمان بن علی]] از پشت سر بر سپاه ابراهیم [[حمله]] کردند، دیگر [[یاران]] ابراهیم که فراریان را تعقیب می‌کردند از این جریان [[غافل]] بودند ناگهان دیدند که [[جنگ]] پشت سر آنان است، پس به عقب برگشتند، که در طرف مقابل فراریان از سپاه منصور بازگشتند، در نتیجه سپاه ابراهیم شکست خورد.
در این هنگام که هر کس مشغول خود بود و کسی به دیگران توجه نمی‌کرد، ناگهان جعفر و محمد پسران [[سلیمان بن علی]] از پشت سر بر سپاه ابراهیم [[حمله]] کردند، دیگر [[یاران]] ابراهیم که فراریان را تعقیب می‌کردند از این جریان [[غافل]] بودند ناگهان دیدند که [[جنگ]] پشت سر آنان است، پس به عقب برگشتند، که در طرف مقابل فراریان از سپاه منصور بازگشتند، در نتیجه سپاه ابراهیم شکست خورد.
از چیزهایی که به منصور کمک کرد، این بود که فراریان سپاهش در مسیر بازگشت و فرار به رودخانه‌ای برخورد کردند که نمی‌توانستند از آن بگذرند و راه دیگری نداشتند، به ناچار همه آنان بازگشتند؛ و بر عکس یاران ابراهیم، اطراف خود را آب قرار داده بودند که از یک طرف جنگ کنند و وقتی شکست خوردند راه فرار نبود و آب مانع از فرار آنان شد، و ابراهیم با ششصد نفر یا چهارصد نفر از یارانش [[استقامت]] کردند.
از چیزهایی که به منصور کمک کرد، این بود که فراریان سپاهش در مسیر بازگشت و فرار به رودخانه‌ای برخورد کردند که نمی‌توانستند از آن بگذرند و راه دیگری نداشتند، به ناچار همه آنان بازگشتند؛ و بر عکس یاران ابراهیم، اطراف خود را آب قرار داده بودند که از یک طرف جنگ کنند و وقتی شکست خوردند راه فرار نبود و آب مانع از فرار آنان شد، و ابراهیم با ششصد نفر یا چهارصد نفر از یارانش [[استقامت]] کردند.
خط ۱۹۸: خط ۱۹۷:
و گفته شده است که علت شکست سپاه ابراهیم این بود که وقتی [[سپاهیان]] منصور رو به فرار گذاشتند و یاران ابراهیم آنان را تعقیب کردند، منادی ابراهیم فریاد زد: فراریان را تعقیب نکنید، پس یاران ابراهیم بازگشتند. چون سپاه منصور دیدند که یاران ابراهیم باز می‌گردند [[تصور]] کردند که فرار می‌کنند؛ لذا بازگشتند و این باعث شکست سپاه ابراهیم شد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۷۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۵.</ref>
و گفته شده است که علت شکست سپاه ابراهیم این بود که وقتی [[سپاهیان]] منصور رو به فرار گذاشتند و یاران ابراهیم آنان را تعقیب کردند، منادی ابراهیم فریاد زد: فراریان را تعقیب نکنید، پس یاران ابراهیم بازگشتند. چون سپاه منصور دیدند که یاران ابراهیم باز می‌گردند [[تصور]] کردند که فرار می‌کنند؛ لذا بازگشتند و این باعث شکست سپاه ابراهیم شد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۷۰.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۵.</ref>


==فرار سپاه منصور==
== فرار سپاه منصور ==
[[سلم بن فرقد]] گوید: هنگامی که سپاه منصور در برابر سپاه ابراهیم قرار گرفت، سپاهیان ابراهیم عیسی [[فرمانده سپاه]] منصور و [[لشکر]] او را شکست دادند به طوری که آنان از [[باخمری]] فرار کرده و تا اوایل [[کوفه]] رسیدند، پس [[ابوجعفر منصور]] دستور داد که شترها و اسب‌ها را در تمام دروازه‌های [[کوفه]] برای فرار آماده کردند.
[[سلم بن فرقد]] گوید: هنگامی که سپاه منصور در برابر سپاه ابراهیم قرار گرفت، سپاهیان ابراهیم عیسی [[فرمانده سپاه]] منصور و [[لشکر]] او را شکست دادند به طوری که آنان از [[باخمری]] فرار کرده و تا اوایل [[کوفه]] رسیدند، پس [[ابوجعفر منصور]] دستور داد که شترها و اسب‌ها را در تمام دروازه‌های [[کوفه]] برای فرار آماده کردند.
[[حفص بن حکیم]] گوید: منصور از [[ابراهیم]] می‌ترسید و می‌گفت: وای بر تو ای ربیع<ref>او ربیع بن یونس، دربان و وزیر منصور است و در سال ۱۶۹ از دنیا رفت. (وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۸۵).</ref> چگونه ما [[شکست]] بخوریم در حالی که [[حکومت]] به [[فرزندان]] ما نرسیده است، پس [[امارت]] [[کودکان]] چه شد؟
[[حفص بن حکیم]] گوید: منصور از [[ابراهیم]] می‌ترسید و می‌گفت: وای بر تو ای ربیع<ref>او ربیع بن یونس، دربان و وزیر منصور است و در سال ۱۶۹ از دنیا رفت. (وفیات الاعیان، ج۱، ص۱۸۵).</ref> چگونه ما [[شکست]] بخوریم در حالی که [[حکومت]] به [[فرزندان]] ما نرسیده است، پس [[امارت]] [[کودکان]] چه شد؟
و [[سلم بن فرقد]] گوید: هنگامی که [[اصحاب]] ابراهیم [[سپاه]] منصور را تعقیب می‌کردند، محمد بن ابی‌العباس سپاه خود را به کناری برده بود، چون دید سپاه ابراهیم [[لشکر]] را شکست داده و آنان را تعقیب می‌کنند، پرچم‌های خود را جمع کرد و پا به فرار گذاشت و بر بالای [[شریعه]] آمدند و در آنجا چیزی را [[مشاهده]] کردند و [[تصور]] کردند که آن کمین است. فریاد زدند: کمین، کمین؛ پس همه پا به فرار گذاشتند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۶.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۵.</ref>
و [[سلم بن فرقد]] گوید: هنگامی که [[اصحاب]] ابراهیم [[سپاه]] منصور را تعقیب می‌کردند، محمد بن ابی‌العباس سپاه خود را به کناری برده بود، چون دید سپاه ابراهیم [[لشکر]] را شکست داده و آنان را تعقیب می‌کنند، پرچم‌های خود را جمع کرد و پا به فرار گذاشت و بر بالای [[شریعه]] آمدند و در آنجا چیزی را [[مشاهده]] کردند و [[تصور]] کردند که آن کمین است. فریاد زدند: کمین، کمین؛ پس همه پا به فرار گذاشتند<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۶.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۵.</ref>


==کشته شدن ابراهیم==
== کشته شدن ابراهیم ==
عبدالحمید گوید: از ابوصلابه سؤال کردم: چگونه ابراهیم کشته شد؟
عبدالحمید گوید: از ابوصلابه سؤال کردم: چگونه ابراهیم کشته شد؟
ابوصلابه گفت: من به او نگاه می‌کردم در حالی که بر اسب [[محمد بن یزید]] ایستاده بود و به سپاه [[عیسی بن موسی]] [[فرمانده]] منصور نظر می‌کرد که پشت کرده و فرار می‌کردند و او را پشت سر گذارده بودند و [[عیسی]] [[پرچم]] خود را به عقب برگردانیده بود، و [[یاران]] ابراهیم با آنان در حال [[نبرد]] بودند.
ابوصلابه گفت: من به او نگاه می‌کردم در حالی که بر اسب [[محمد بن یزید]] ایستاده بود و به سپاه [[عیسی بن موسی]] [[فرمانده]] منصور نظر می‌کرد که پشت کرده و فرار می‌کردند و او را پشت سر گذارده بودند و [[عیسی]] [[پرچم]] خود را به عقب برگردانیده بود، و [[یاران]] ابراهیم با آنان در حال [[نبرد]] بودند.
خط ۲۲۳: خط ۲۲۲:
ابوالکرام گوید: من نزد عیسی آمدم و به او خبر دادم، و او ندا کرد و [[امان]] داد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۶.</ref>
ابوالکرام گوید: من نزد عیسی آمدم و به او خبر دادم، و او ندا کرد و [[امان]] داد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۶.</ref>


==[[خواب]] [[حسن بن جعفر]]==
== [[خواب]] [[حسن بن جعفر]] ==
[[محمد بن زیاد]] گوید: حسن بن جعفر برای من نقل کرد و گفت: در [[کوفه]] که بودم دیدم فراریان از [[سپاه]] [[عیسی بن موسی]] به هنگام [[روز]] وارد کوفه شدند، و وقتی شب فرا رسید من مانند کسی که [[خواب]] می‌بیند دیدم گویا مردانی جنازه‌ای را به [[آسمان]] بالا می‌بردند و می‌گفتند: ای [[ابراهیم]]! چه کسی بعد از تو برای ما خواهد بود؟
[[محمد بن زیاد]] گوید: حسن بن جعفر برای من نقل کرد و گفت: در [[کوفه]] که بودم دیدم فراریان از [[سپاه]] [[عیسی بن موسی]] به هنگام [[روز]] وارد کوفه شدند، و وقتی شب فرا رسید من مانند کسی که [[خواب]] می‌بیند دیدم گویا مردانی جنازه‌ای را به [[آسمان]] بالا می‌بردند و می‌گفتند: ای [[ابراهیم]]! چه کسی بعد از تو برای ما خواهد بود؟
[[حسن بن جعفر]] گوید: برادرم مرا از خواب بیدار کرد.
[[حسن بن جعفر]] گوید: برادرم مرا از خواب بیدار کرد.
خط ۲۲۹: خط ۲۲۸:
گفت: صدای [[تکبیر]] را بر درب [[خانه]] [[ابوجعفر منصور]] بشنو، به [[خدا]] [[سوگند]] بدون سبب تکبیر نمی‌گویند؛ که در آن هنگام خبر کشته شدن [[ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن]] آمد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۳.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۸.</ref>
گفت: صدای [[تکبیر]] را بر درب [[خانه]] [[ابوجعفر منصور]] بشنو، به [[خدا]] [[سوگند]] بدون سبب تکبیر نمی‌گویند؛ که در آن هنگام خبر کشته شدن [[ابراهیم بن عبدالله بن حسن بن حسن]] آمد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۳.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۸.</ref>


==سر ابراهیم نزد منصور==
== سر ابراهیم نزد منصور ==
[[حسن بن زید بن حسن بن علی]] گوید: نزد منصور بودم هنگامی که سر [[ابراهیم بن عبدالله]] را در میان ظرفی آوردند و آن را برابر منصور قرار دادند.
[[حسن بن زید بن حسن بن علی]] گوید: نزد منصور بودم هنگامی که سر [[ابراهیم بن عبدالله]] را در میان ظرفی آوردند و آن را برابر منصور قرار دادند.
وقتی من آن را دیدم چنان [[غصه]] و اندوهی دلم را فرا گرفت که راه گلویم را بست و از [[بیم]] آنکه مبادا منصور متوجه شود خود را کنترل کردم.
وقتی من آن را دیدم چنان [[غصه]] و اندوهی دلم را فرا گرفت که راه گلویم را بست و از [[بیم]] آنکه مبادا منصور متوجه شود خود را کنترل کردم.
خط ۲۴۲: خط ۲۴۱:
پس رنگ منصور باز شد و روی به او کرد و گفت: ای ابا خالد؛ به اینجا خوش آمدی. مردم دانستند که این اظهارات او را [[خشنود]] می‌کند لذا پس از آن مانند جعفر بن حنظله می‌گفتند<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۷۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۸.</ref>
پس رنگ منصور باز شد و روی به او کرد و گفت: ای ابا خالد؛ به اینجا خوش آمدی. مردم دانستند که این اظهارات او را [[خشنود]] می‌کند لذا پس از آن مانند جعفر بن حنظله می‌گفتند<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۵۷۱.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۲۸.</ref>


==[[آگاهی]] از [[شهادت]]==
== [[آگاهی]] از [[شهادت]] ==
دختر [[عبدالله بن محمد بن علی بن الحسین]]{{ع}} گوید: به عمویم [[جعفر بن محمد]]{{صل}} گفتم: امر [[محمد بن عبدالله بن الحسن]] چه خواهد شد؟
دختر [[عبدالله بن محمد بن علی بن الحسین]] {{ع}} گوید: به عمویم [[جعفر بن محمد]] {{صل}} گفتم: امر [[محمد بن عبدالله بن الحسن]] چه خواهد شد؟
فرمود: فتنه‌ای است که در آن محمد نزد [[بیت]] [[رومی]] کشته می‌شود و برادرش (ابراهیم) که از [[مادر]] و [[پدر]] با او یکی است در [[عراق]] در حالی کشته خواهد شد که پاهای اسب او در آب باشد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۴۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۳۰.</ref>
فرمود: فتنه‌ای است که در آن محمد نزد [[بیت]] [[رومی]] کشته می‌شود و برادرش (ابراهیم) که از [[مادر]] و [[پدر]] با او یکی است در [[عراق]] در حالی کشته خواهد شد که پاهای اسب او در آب باشد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۲۴۸.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۳۰.</ref>


==منصور و [[امام صادق]]{{ع}}==
== منصور و [[امام صادق]] {{ع}} ==
[[یونس بن ابی یعقوب]] گوید: با گوش خود شنیدم از جعفر بن محمد{{ع}} که فرمود: هنگامی که ابراهیم در «[[باخمری]]» کشته شد ما را از [[مدینه]] آوردند و کسی از ما که به حد [[بلوغ]] رسیده بود در مدینه نماند؛ همه آمدیم تا وارد [[کوفه]] شدیم، پس یک ماه در آنجا ماندیم و در [[انتظار]] این بودیم که کشته شویم.
[[یونس بن ابی یعقوب]] گوید: با گوش خود شنیدم از جعفر بن محمد {{ع}} که فرمود: هنگامی که ابراهیم در «[[باخمری]]» کشته شد ما را از [[مدینه]] آوردند و کسی از ما که به حد [[بلوغ]] رسیده بود در مدینه نماند؛ همه آمدیم تا وارد [[کوفه]] شدیم، پس یک ماه در آنجا ماندیم و در [[انتظار]] این بودیم که کشته شویم.
سپس ربیع [[حاجب]] نزد ما آمد و گفت: این [[علویان]] کجایند؟ دو نفر از خردمندانتان بر [[امیرالمؤمنین]] وارد شوند.
سپس ربیع [[حاجب]] نزد ما آمد و گفت: این [[علویان]] کجایند؟ دو نفر از خردمندانتان بر [[امیرالمؤمنین]] وارد شوند.
امام صادق{{ع}} فرمود: من و [[حسن بن زید]] نزد منصور رفتیم.
امام صادق {{ع}} فرمود: من و [[حسن بن زید]] نزد منصور رفتیم.
او به من گفت: تو [[غیب]] می‌دانی؟
او به من گفت: تو [[غیب]] می‌دانی؟
گفتم: غیب را به جز [[خدا]] نداند.
گفتم: غیب را به جز [[خدا]] نداند.
خط ۲۵۸: خط ۲۵۷:
گفت: می‌خواهم خانه‌های شما را خراب کنم و دل‌های شما را بترسانم و درختان خرمای شما را قطع سازم و شما را به «سراة»<ref>گفته شده است که «سراة» رشته کوه‌هایی است که ابتدای آن از انتهای سرزمین شروع و تا شام ادامه دارد. (مراصد الاطلاع، ج۲، ص۷۰۳).</ref> [[تبعید]] کنم تا کسی از [[اهل]] [[حجاز]] و [[اهل عراق]] به شما نزدیک نشود زیرا آنان برای شما [[مفسده]] هستند.
گفت: می‌خواهم خانه‌های شما را خراب کنم و دل‌های شما را بترسانم و درختان خرمای شما را قطع سازم و شما را به «سراة»<ref>گفته شده است که «سراة» رشته کوه‌هایی است که ابتدای آن از انتهای سرزمین شروع و تا شام ادامه دارد. (مراصد الاطلاع، ج۲، ص۷۰۳).</ref> [[تبعید]] کنم تا کسی از [[اهل]] [[حجاز]] و [[اهل عراق]] به شما نزدیک نشود زیرا آنان برای شما [[مفسده]] هستند.


[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! به [[سلیمان]] عطا شد، او [[سپاسگزاری]] کرد؛ و [[ایوب]] [[مبتلا]] شد، [[صبر]] نمود؛ و به یوسف [[ظلم]] شد، گذشت کرد؛ و تو از همان [[نسل]] می‌باشی.
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! به [[سلیمان]] عطا شد، او [[سپاسگزاری]] کرد؛ و [[ایوب]] [[مبتلا]] شد، [[صبر]] نمود؛ و به یوسف [[ظلم]] شد، گذشت کرد؛ و تو از همان [[نسل]] می‌باشی.
پس او تبسمی کرد و گفت: این جملات را تکرار کن، و من تکرار کردم.
پس او تبسمی کرد و گفت: این جملات را تکرار کن، و من تکرار کردم.
منصور گفت: مانند تو باید بزرگ [[قوم]] باشد، و من از شما درگذشتم و [[جرم]] [[اهل بصره]] را به شما بخشیدم. آن [[حدیثی]] را که پیش از این برایم از پدرت از پدرانش از [[رسول خدا]]{{صل}} گفته بودی، نقل کن.
منصور گفت: مانند تو باید بزرگ [[قوم]] باشد، و من از شما درگذشتم و [[جرم]] [[اهل بصره]] را به شما بخشیدم. آن [[حدیثی]] را که پیش از این برایم از پدرت از پدرانش از [[رسول خدا]] {{صل}} گفته بودی، نقل کن.
گفتم: پدرم از پدرانش از رسول خدا{{صل}} به من [[حدیث]] کرد: [[صله رحم]]، [[خانه‌ها]] را آباد و عمرها را طولانی کند، اگرچه [[کافر]] باشند.
گفتم: پدرم از پدرانش از رسول خدا {{صل}} به من [[حدیث]] کرد: [[صله رحم]]، [[خانه‌ها]] را آباد و عمرها را طولانی کند، اگرچه [[کافر]] باشند.
منصور گفت: این را نخواستم.
منصور گفت: این را نخواستم.


گفتم: پدرم از پدرانش از علی{{ع}} از رسول خدا{{صل}} به من حدیث کرد که: رحم‌ها به [[عرش]] آویزان هستند و ندا دهند: وصل کن هر کس که مرا وصل کرد و قطع کن هر کس که مرا قطع نمود.
گفتم: پدرم از پدرانش از علی {{ع}} از رسول خدا {{صل}} به من حدیث کرد که: رحم‌ها به [[عرش]] آویزان هستند و ندا دهند: وصل کن هر کس که مرا وصل کرد و قطع کن هر کس که مرا قطع نمود.
منصور گفت: این مقصودم نبود.
منصور گفت: این مقصودم نبود.
گفتم: پدرم از پدرانش از علی{{ع}} از رسول خدا{{صل}} به من حدیث کرد که فرمود: به [[درستی]] که [[خدای عزوجل]] می‌فرماید: من [[رحمان]] هستم و رحم را [[خلق]] کردم و نامی از نام‌های خود را برای آن قرار دادم، پس هر کس آن را وصل کند وصل به من شده، و هرکس آن را قطع کند من او را قطع خواهم کرد.
گفتم: پدرم از پدرانش از علی {{ع}} از رسول خدا {{صل}} به من حدیث کرد که فرمود: به [[درستی]] که [[خدای عزوجل]] می‌فرماید: من [[رحمان]] هستم و رحم را [[خلق]] کردم و نامی از نام‌های خود را برای آن قرار دادم، پس هر کس آن را وصل کند وصل به من شده، و هرکس آن را قطع کند من او را قطع خواهم کرد.
منصور گفت: این [[حدیث]] هم منظورم نبود.
منصور گفت: این [[حدیث]] هم منظورم نبود.


گفتم: پدرم از پدرانش از علی{{ع}} از [[رسول خدا]]{{صل}} به من حدیث کرد که: [[پادشاهی]] از [[پادشاهان]] [[زمین]] سه سال از عمرش باقی مانده بود، پس چون او [[صله رحم]] کرد [[خداوند]] آن سه سال را سی سال قرار داد.
گفتم: پدرم از پدرانش از علی {{ع}} از [[رسول خدا]] {{صل}} به من حدیث کرد که: [[پادشاهی]] از [[پادشاهان]] [[زمین]] سه سال از عمرش باقی مانده بود، پس چون او [[صله رحم]] کرد [[خداوند]] آن سه سال را سی سال قرار داد.
منصور گفت: همین حدیث مقصودم بود، اکنون کدام یک از بلاد نزد تو محبوب‌تر است؟ به [[خدا]] [[سوگند]] من با شما صله رحم می‌کنم.
منصور گفت: همین حدیث مقصودم بود، اکنون کدام یک از بلاد نزد تو محبوب‌تر است؟ به [[خدا]] [[سوگند]] من با شما صله رحم می‌کنم.
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: به منصور گفتم: [[مدینه]]. پس ما را روانه مدینه نمود و خداوند مؤونه او را کفایت کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۰؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۳۰.</ref>
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: به منصور گفتم: [[مدینه]]. پس ما را روانه مدینه نمود و خداوند مؤونه او را کفایت کرد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۳۵۰؛ اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضت‌های پس از عاشورا (کتاب)|نهضت‌های پس از عاشورا]]، ص ۴۳۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
خط ۲۸۲: خط ۲۸۱:


[[رده:نهضت‌های پس از عاشورا]]
[[رده:نهضت‌های پس از عاشورا]]
[[رده:مدخل]]
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش