جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = طاغوت | عنوان مدخل = مبارزه با طاغوت | مداخل مرتبط = [[مبارزه با طاغوت در قرآن]] - [[مبارزه با طاغوت در سیره معصوم]] - [[مبارزه با طاغوت در جامعهشناسی اسلامی]] - [[مبارزه با طاغوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = طاغوت | عنوان مدخل = مبارزه با طاغوت | مداخل مرتبط = [[مبارزه با طاغوت در قرآن]] - [[مبارزه با طاغوت در سیره معصوم]] - [[مبارزه با طاغوت در جامعهشناسی اسلامی]] - [[مبارزه با طاغوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]] در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که [[هدف]] آن [[اصلاح جامعه]]، پیاده ساختن [[احکام اسلام]] و برپا کردن [[عدالت]] بود. در این دوران، ایشان تنها محور و [[ملجأ]] امتی بودند که در [[مشکلات]] [[فکری]]، [[عقیدتی]] و [[سیاسی]]، [[پناهگاه]] مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط [[مشی سیاسی]] - [[الهی]] [[اهلبیت]]{{عم}} اصول محوری [[حاکم]] بر [[سیره]] ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای [[مبارزه]] را در این [[جهاد]] [[مقدس]] مورد بررسی قرار خواهیم داد. | [[پیشوایان معصوم]] در عصر [[حاکمیت جور]] در خط مقدم مبارزهای قرار داشتند که [[هدف]] آن [[اصلاح جامعه]]، پیاده ساختن [[احکام اسلام]] و برپا کردن [[عدالت]] بود. در این دوران، ایشان تنها محور و [[ملجأ]] امتی بودند که در [[مشکلات]] [[فکری]]، [[عقیدتی]] و [[سیاسی]]، [[پناهگاه]] مطمئنی را برای خود جستوجو میکردند. در این بخش افزون بر اشاره به خط [[مشی سیاسی]] - [[الهی]] [[اهلبیت]] {{عم}} اصول محوری [[حاکم]] بر [[سیره]] ایشان در میدان عمل سیاسی را مورد توجه قرار داده و سپس شیوههای [[مبارزه]] را در این [[جهاد]] [[مقدس]] مورد بررسی قرار خواهیم داد. | ||
==اصل [[توکل بر خدا]]== | == اصل [[توکل بر خدا]] == | ||
یکی از اصول زیربنایی در [[سیره رفتاری]] و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر [[حاکمان ستمگر]]، [[توکل]] ایشان بر [[خدای متعال]] است. ایشان با [[استعانت]] و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} در پرتو [[توحید]] و [[اعتقاد]] [[خالص]] و [[استواری]] که به خدای متعال و [[قدرت]] مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای [[ستمگر]] قد [[خم]] نکردند و [[تسلیم]] هوسهای [[دنیوی]] آنان نشدند. با [[تأمل]] در سیره و [[ائمه اطهار]]{{عم}}، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | یکی از اصول زیربنایی در [[سیره رفتاری]] و سیاسی پیشوایان معصوم در برابر [[حاکمان ستمگر]]، [[توکل]] ایشان بر [[خدای متعال]] است. ایشان با [[استعانت]] و توکل بر خدا، در برابر جائران میایستادند و پیوسته با شیوههای مختلف با آنان به مبارزه برمی خاستند. [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} در پرتو [[توحید]] و [[اعتقاد]] [[خالص]] و [[استواری]] که به خدای متعال و [[قدرت]] مطلق او داشتند، هرگز در برابر طاغوتهای [[ستمگر]] قد [[خم]] نکردند و [[تسلیم]] هوسهای [[دنیوی]] آنان نشدند. با [[تأمل]] در سیره و [[ائمه اطهار]] {{عم}}، جایگاه این اصل به خوبی نمایان خواهد شد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | ||
==[[خشنودی به رضای الهی]]== | == [[خشنودی به رضای الهی]] == | ||
خاندان اهلبیت{{عم}} [[اسوه]] و نمونه کاملی برای [[انسان]] [[خشنود]] به [[رضای الهی]] هستند. [[امام باقر]]{{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[شایستهترین]] [[خلق]] [[خدا]] کسی است که تسلیم [[فرمان خدا]] باشد، کسی که خدا را بشناسد و به [[فرمان]] و مقدرات او خشنود باشد، وقتی [[قضای الهی]] به سراغ او میآید، [[خداوند]] [[پاداش]] بزرگی به او [[عطا]] میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.</ref>. از این [[روایت]] میتوان دریافت که به هرحال [[قضا و قدر الهی]] به سراغ [[انسانها]] خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم [[خشنودی]] انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه [[انسان]] با [[معرفت]] به [[حق]]، به [[فرمان]] و [[مقدرات الهی]] نیز [[خشنود]] باشد [[خداوند متعال]] نیز [[پاداش]] بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به [[رضای الهی]] خشنود نباشد، اگرچه [[قضای الهی]] به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه [[امام صادق]]{{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[خدای متعال]] میفرماید: [[بنده]] مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من [[راضی]] باشد و بر بلای من [[صبر]] کند و نعمتهایم را [[سپاس]] گذارد تا نام او را - ای [[محمد]]{{صل}} - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود [[ثبت]] کنم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.</ref>. | خاندان اهلبیت {{عم}} [[اسوه]] و نمونه کاملی برای [[انسان]] [[خشنود]] به [[رضای الهی]] هستند. [[امام باقر]] {{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[شایستهترین]] [[خلق]] [[خدا]] کسی است که تسلیم [[فرمان خدا]] باشد، کسی که خدا را بشناسد و به [[فرمان]] و مقدرات او خشنود باشد، وقتی [[قضای الهی]] به سراغ او میآید، [[خداوند]] [[پاداش]] بزرگی به او [[عطا]] میفرماید و هر کس قضای الهی را نپسندد، قضای الهی بر او وارد شود و خدا اجرش را تباه میسازد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۲.</ref>. از این [[روایت]] میتوان دریافت که به هرحال [[قضا و قدر الهی]] به سراغ [[انسانها]] خواهد آمد و خشنود بودن یا عدم [[خشنودی]] انسان در وقوع آن دخالتی ندارد، اما چنانچه [[انسان]] با [[معرفت]] به [[حق]]، به [[فرمان]] و [[مقدرات الهی]] نیز [[خشنود]] باشد [[خداوند متعال]] نیز [[پاداش]] بزرگی نصیب او خواهد کرد و چنانچه به [[رضای الهی]] خشنود نباشد، اگرچه [[قضای الهی]] به سراغ او خواهد آمد، اما در این میان اجری نصیب او نخواهد شد. چنانکه [[امام صادق]] {{عم}} در روایتی فرمودهاند: [[خدای متعال]] میفرماید: [[بنده]] مؤمنم را به هر سو بگردانم، برایش خیر است. پس باید به قضای من [[راضی]] باشد و بر بلای من [[صبر]] کند و نعمتهایم را [[سپاس]] گذارد تا نام او را - ای [[محمد]] {{صل}} - در زمره صدیقان، در پیشگاه خود [[ثبت]] کنم<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۱.</ref>. | ||
آن [[حضرت]] در روایتی دیگر فرمودهاند: [[نشاط]] و [[شادی]] در پرتو راضی بودن به رضای الهی و [[یقین]] به دست میآید و [[اندوه]] و [[غم]]، در [[شک]] و [[ناخشنودی]] به مقدرات الهی حاصل میشود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.</ref>. [[مولای متقیان]] [[علی]]{{ع}} نیز در بیان فرمودهاند: {{متن حدیث|ارْضَ تَسْتَرِحْ}}<ref>محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.</ref>. به [[خشنودی خدا]] خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت [[زندگی]] کن. شیوه و [[سیره]] زندگی [[پیشوایان معصوم]] جملگی بر محور [[رضایت]] بر قضای الهی است. [[ایثار]] و جانبازی [[سیدالشهداء]] در صحرای [[کربلا]] و [[تحمل]] تمامی [[مصیبتها]] و [[اسارتها]]، همه بر مبنای [[منطق]] رضایت به قضای [[خداوند]] پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم{{عم}} [[مشاهده]] میشود. پیش از این در روایتی از [[امام باقر]]{{عم}} چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین [[جابر بن عبدالله انصاری]] که در بستر [[بیماری]] افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که [[پیری]] را به [[جوانی]] دوست دارم، [[مرگ]] را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از [[سلامتی]] علاقهمندم. امام باقر{{عم}} فرمود: اما من آنچه را [[خدا]] بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم<ref>محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.</ref>. | آن [[حضرت]] در روایتی دیگر فرمودهاند: [[نشاط]] و [[شادی]] در پرتو راضی بودن به رضای الهی و [[یقین]] به دست میآید و [[اندوه]] و [[غم]]، در [[شک]] و [[ناخشنودی]] به مقدرات الهی حاصل میشود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۹۵.</ref>. [[مولای متقیان]] [[علی]] {{ع}} نیز در بیان فرمودهاند: {{متن حدیث|ارْضَ تَسْتَرِحْ}}<ref>محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمة، ج۴، ص۱۴۷.</ref>. به [[خشنودی خدا]] خشنود باش و در نتیجه، شاد و راحت [[زندگی]] کن. شیوه و [[سیره]] زندگی [[پیشوایان معصوم]] جملگی بر محور [[رضایت]] بر قضای الهی است. [[ایثار]] و جانبازی [[سیدالشهداء]] در صحرای [[کربلا]] و [[تحمل]] تمامی [[مصیبتها]] و [[اسارتها]]، همه بر مبنای [[منطق]] رضایت به قضای [[خداوند]] پدید میآید. و این منطق، در سیره تمامی پیشوایان معصوم {{عم}} [[مشاهده]] میشود. پیش از این در روایتی از [[امام باقر]] {{عم}} چنین آمد: روزی آن حضرت بر بالین [[جابر بن عبدالله انصاری]] که در بستر [[بیماری]] افتاده بود، حاضر شده و از او احوالپرسی کرد، وی پاسخ داد: در حالی هستم که [[پیری]] را به [[جوانی]] دوست دارم، [[مرگ]] را به زندگی ترجیح میدهم و به بیماری بیش از [[سلامتی]] علاقهمندم. امام باقر {{عم}} فرمود: اما من آنچه را [[خدا]] بخواهد، دوست دارم. اگر جوانی هر را بخواهد، به همان علاقهمندم، بیماری یا سلامتی، زندگی یا مرگ، هر کدام را او بپسندد، من نیز همان را میپسندم<ref>محسن الامین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱۵، ص۱۴۱.</ref>. | ||
[[امام باقر]]{{عم}} با این سخن، به این پیر [[پاکدل]] و [[یار]] دیرین [[رسول خدا]]{{صل}} بیان کرد که [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}}، تنها به [[رضای الهی]] خشنودند و [[یاران]] و [[پیروان]] ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | [[امام باقر]] {{عم}} با این سخن، به این پیر [[پاکدل]] و [[یار]] دیرین [[رسول خدا]] {{صل}} بیان کرد که [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}}، تنها به [[رضای الهی]] خشنودند و [[یاران]] و [[پیروان]] ایشان نیز در همه حال باید اینگونه باشند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۳۸.</ref> | ||
==اصل [[نامشروع]] دانستن [[حاکمیت]] [[طاغوت]]== | == اصل [[نامشروع]] دانستن [[حاکمیت]] [[طاغوت]] == | ||
یکی از مبانی [[اعتقادی]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این [[پژوهش]] به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، [[سخنان امام کاظم]]{{عم}} با [[هارون]] در مورد [[فدک]] است. دانستیم [[امام هفتم]]{{عم}} حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو [[خلافت]] هارون را در بر میگرفت<ref>شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.</ref>. [[شاهد]] دیگر، [[رفتار]] [[امام حسن]]{{ع}} در داستان [[صلح]] تحمیلی ایشان با [[معاویه]] است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن{{عم}}، باید [[جانشین]] معاویه شده و اگر امام حسن{{ع}}، درگذشت، برادرش [[حسین]]{{ع}} جانشین شود<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.</ref>. [[امام]] این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم [[مشروعیت]] بخشیدن به [[سلطه]] ظالمانه معاویه بود. | یکی از مبانی [[اعتقادی]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} نامشروع دانستن حاکمیت طاغوت است. در این زمنیه شواهد فراوان و متعددی وجود دارد که در این [[پژوهش]] به آنها اشاره شده است. از جمله این شواهد، [[سخنان امام کاظم]] {{عم}} با [[هارون]] در مورد [[فدک]] است. دانستیم [[امام هفتم]] {{عم}} حدود فدک را چنان ترسیم نمود که تمام قلمرو [[خلافت]] هارون را در بر میگرفت<ref>شمسالدین ابوالمظفر ابنجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۰.</ref>. [[شاهد]] دیگر، [[رفتار]] [[امام حسن]] {{ع}} در داستان [[صلح]] تحمیلی ایشان با [[معاویه]] است. براساس قراردادی که معاویه تنظیم کرده بود، امام حسن {{عم}}، باید [[جانشین]] معاویه شده و اگر امام حسن {{ع}}، درگذشت، برادرش [[حسین]] {{ع}} جانشین شود<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب، ج۴، ص۳۲۰؛ احمد ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴.</ref>. [[امام]] این شرط را نپذیرفت، زیرا پذیرش این شرط، به مفهوم [[مشروعیت]] بخشیدن به [[سلطه]] ظالمانه معاویه بود. | ||
شاهد دیگر [[سخنان امام باقر]]{{عم}}، در مورد [[عمر بن عبدالعزیز]] است. میدانیم او یکی از معدود خلفای [[عادل]] در عصر ائمه اطهار{{عم}} است. این سخن امام باقر{{عم}} در مورد وی، حاکی از آن است که [[خلیفه]] [[غاصب]]، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. [[ابوبصیر]] [[نقل]] میکند که: | شاهد دیگر [[سخنان امام باقر]] {{عم}}، در مورد [[عمر بن عبدالعزیز]] است. میدانیم او یکی از معدود خلفای [[عادل]] در عصر ائمه اطهار {{عم}} است. این سخن امام باقر {{عم}} در مورد وی، حاکی از آن است که [[خلیفه]] [[غاصب]]، اگرچه عادل باشد، نامشروع خواهد بود. [[ابوبصیر]] [[نقل]] میکند که: | ||
در [[مجد]] با [[حضرت باقر]]{{ع}} بودم که عمر بن عبدالعزیز با [[غلامان]] خود وارد شد. امام فرمود: این [[جوان]] به [[سلطنت]] میرسد و و چهار سال [[زندگی]] میکند و میمیرد. [[اهل]] [[زمین]] بر او میگیرند و [[اهل آسمان]] لعنتش میکنند، چون در [[مجلسی]] نشسته که حقی در آن نداشته است<ref>محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.</ref>. | در [[مجد]] با [[حضرت باقر]] {{ع}} بودم که عمر بن عبدالعزیز با [[غلامان]] خود وارد شد. امام فرمود: این [[جوان]] به [[سلطنت]] میرسد و و چهار سال [[زندگی]] میکند و میمیرد. [[اهل]] [[زمین]] بر او میگیرند و [[اهل آسمان]] لعنتش میکنند، چون در [[مجلسی]] نشسته که حقی در آن نداشته است<ref>محمد بن حسن حر عاملی، اثبات الهداة النصوص و المعجزات، ج۵، ص۲۹۲.</ref>. | ||
[[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | [[پیشوایان معصوم]] در مجموع با [[اعتقاد]] به نامشروع بودن حکومتهای عصر خویش، [[مسلمانان]] را از هرگونه [[همکاری]] با آنان - مگر در موارد [[ضرورت]] که خود ایشان اجازه میدادند - برحذر میداشتند و این موارد [[گواه]] بر این است که این بزرگواران تنها به [[نظام]] آرمانی [[حکومت اسلامی]] میاندیشیدند و هر حاکمیتی غیر از آن را [[نامشروع]] میدانستند.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۰.</ref> | ||
==[[پرهیز از انتقامگیری شخصی]]== | == [[پرهیز از انتقامگیری شخصی]] == | ||
یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار{{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]]{{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت{{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی{{ع}} به ویژه امام سجاد{{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت{{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]]{{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]]{{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد{{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد{{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر.ک: ابوجعفر محمد بن | یکی از [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} چنان که در فصلهای پیشین بیان شد، حرکت در مسیر [[رضای الهی]] و [[خشنودی]] اوست. آنان در این مسیر [[مشکلات]] و [[مصائب]] گوناگون را با سعهصدر [[تحمل]] میکردند و هرگز اهداف و مقاصد شخصی را بر [[مقاصد الهی]] مقدم نمیشمردند. از اینرو اگر از [[ناحیه]] فرد یا افرادی مورد [[ستم]] واقع میشدند و اینان به هر [[دلیل]] از [[راه]] خطای خویش باز میگشتند، نه تنها در صدد [[انتقامگیری شخصی]] برنمیآمدند، که به سرعت عذر ایشان را میپذیرفتند و خطاهای گذشته را نیز فراموش میکردند. نمونههای فراوانی در این زمینه در [[عصر حضور]] [[ائمه اطهار]] {{عم}} به چشم میخورد که یک مورد از آنها [[رفتار]] بزرگوارانه [[امام سجاد]] {{عم}} با [[حاکم]] معزول [[مدینه]] است: [[عبدالملک بن مروان]] پس از بیستویک سال [[حکومت]] جائرانه در [[سال ۸۶ هجری]] از [[دنیا]] رفت. پس از وی پسرش [[ولید بن عبدالملک]] [[جانشین]] او شد. ولید برای آنکه تا حدودی از نارضایتیهای [[مردم]] بکاهد و سرپوشی بر جنایتهای بیشمار پدرش گذارد، در صدد برآمد تا روش [[دستگاه خلافت]] را تعدیل و [[شیوه رفتار]] با مردم را [[اصلاح]] کند. به ویژه [[تصمیم]] گرفت [[رضایت]] [[مردم مدینه]] را بیشتر جلب کند چرا که یکی از دو [[شهر مقدس]] مسلمانان و مرکز [[تابعین]] و همچنین محل سکونت بقایای [[صحابه پیامبر]] بود. از اینرو [[هشام]] بن [[اسماعیل]] مخزونی<ref>هشام بن اسماعیل یکی از حاکمان ستمگر مدینه بود که نسبت به خاندان اهل بیت {{عم}} و پیروان ایشان از هیچ ستمی فروگذار نکرده بود، وی سعید بن مسیب، محدث معروف و محترم مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زد و با وضع نامناسبی سوار بر شتر دور مدینه چرخاند. او نسبت به خاندان علی {{ع}} به ویژه امام سجاد {{ع}} بیش از دیگران ستم روا داشت.</ref>، [[پدر]] [[زن]] [[عبدالملک]] را - که پیش از این [[حاکم]] [[مدینه]] بود و ستمهای فراوان به [[مردم]] آن [[شهر]] و [[خاندان]] اهلبیت {{عم}} روا داشته بود - برکنار کرد و به جای وی، [[عمر بن عبدالعزیز]] که در میان مردم به [[حسن نیت]] و [[انصاف]] معروف بود، بر مدینه حاکم کرد. عمر بن عبدالعزیز [[دستور]] داد [[هشام]] بن [[اسماعیل]] را جلوی [[خانه]] [[مروان]] [[حَکَم]] جهت [[دادخواهی]] مردم نگاه دارند. مردم دسته دسته میآمدند بر ضد وی دادخواهی کرده، و انواع دشنامها و [[لعن]] و نفرینها را نثار او میساختند. میگویند: خود هشام، بیش از همه نگران [[امام علی بن الحسین]] {{عم}} و [[علویان]] بود و با خود [[فکر]] میکرد که [[انتقاد]] [[امام سجاد]] {{عم}} در مقابل آن همه ستمها و [[سب]] و لعنها نسبت به [[پدران]] بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود، اما امام سجاد {{عم}} نه تنها بزرگوارانه او را بخشید، بلکه به علویان هم فرمود: روش ما این نیست که به افتاده آسیب رسانیم و از [[دشمن]] پس از آنکه [[ضعیف]] شد [[انتقام]] بگیریم؛ بلکه [[اخلاق]] ما این است که به افتادگان، کمک و مساعدت کنیم. [[امام]] وقتی به او رسید، با کمال [[بزرگواری]] نزد وی آمد، [[سلام]] کرد و از او [[دلجویی]] نمود. حتی در برخی منابع آمده است امام سجاد {{ع}} به او فرمود: به [[امور مالی]] خود رسیدگی کن، اگر دیدی به مردم بدهکار هستی، ما میتوانیم آن را بپردازیم. تو از [[ناحیه]] ما و دوستانمان، [[آرامش]] خاطر داشته باش<ref>ر. ک: ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۸، ص۶۱؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب {{ع}}، ج۳، ص۳۰۱؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۷-۲۷.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۱.</ref> | ||
==[[شجاعت]] و [[دلیری]]== | == [[شجاعت]] و [[دلیری]] == | ||
شجاعت یک [[امر قلبی]] است که در اعماق [[روح انسان]] ریشه دارد و در برابر آن، [[جبن]] یا ترسویی است که به فرموده [[امام علی]]{{ع}} از [[ناتوانی]] نفس و [[ضعف یقین]] ناشی میشود: {{متن حدیث|شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ}}<ref>«[[ترس]] زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.</ref>؛ برخی [[روایات]] بیان میکند که [[شجاعت]] با [[صبر]]- که یکی از بارزترین [[ویژگیهای ائمه]] اطهار{{عم}} است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که [[امیر مؤمنان علی]]{{عم}} در بیانی میفرماید: {{متن حدیث|الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ}}<ref>«صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.</ref>؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین [[صفات ائمه]]{{عم}} است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه [[هدایت مردم]] و [[نبرد]] بیامان با [[دشمنان اسلام]]، برخورداری از این صفت و [[روحیه]] است. [[دوست]] و [[دشمن]] به شجاعت و [[دلیری]] امام علی{{عم}} اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای [[عصر پیامبر]]{{صل}}، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن [[حضرت]] جلوهای از شجاعت و دلیری [[رسول خدا]]{{صل}} در برابر [[مشرکان]] و [[ایستادگی]] در برابر آنان بود. امام علی{{ع}} خود میفرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر همه [[عرب]] برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم<ref>البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع [[جنگ صفین]] را نشانه ترس او از [[مرگ]] میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع [[جنگ]]) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید<ref>البلاغه، خطبه ۵۵.</ref>. | شجاعت یک [[امر قلبی]] است که در اعماق [[روح انسان]] ریشه دارد و در برابر آن، [[جبن]] یا ترسویی است که به فرموده [[امام علی]] {{ع}} از [[ناتوانی]] نفس و [[ضعف یقین]] ناشی میشود: {{متن حدیث|شِدَّةُ الْجُبْنِ مِنْ عَجْزِ النَّفْسِ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ}}<ref>«[[ترس]] زیاد از ناتوانی نفس و ضعف یقین، نشأت میگیرد.» عبدالواحد التمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۵۰.</ref>؛ برخی [[روایات]] بیان میکند که [[شجاعت]] با [[صبر]]- که یکی از بارزترین [[ویژگیهای ائمه]] اطهار {{عم}} است - رابطه نزدیک دارد. به طوری که [[امیر مؤمنان علی]] {{عم}} در بیانی میفرماید: {{متن حدیث|الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ}}<ref>«صبر، شجاعت است.» نهجالبلاغه، حکمت ۴.</ref>؛ صفت شجاعت همچون صبر، یکی از بارزترین [[صفات ائمه]] {{عم}} است که در همه حال به آن مزین بودند، زیرا لازمه [[هدایت مردم]] و [[نبرد]] بیامان با [[دشمنان اسلام]]، برخورداری از این صفت و [[روحیه]] است. [[دوست]] و [[دشمن]] به شجاعت و [[دلیری]] امام علی {{عم}} اعتراف داشتند. نبردهای قهرمانانه و پیروزمندانه ایشان در جنگهای [[عصر پیامبر]] {{صل}}، از شجاعت بیش از حد ایشان حکایت دارد. شجاعت آن [[حضرت]] جلوهای از شجاعت و دلیری [[رسول خدا]] {{صل}} در برابر [[مشرکان]] و [[ایستادگی]] در برابر آنان بود. امام علی {{ع}} خود میفرمود: [[سوگند]] به [[خدا]]! اگر همه [[عرب]] برای نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمیکنم<ref>البلاغه، نامه ۴۵.</ref>. ایشان در پاسخ آنان که تأخیر در شروع [[جنگ صفین]] را نشانه ترس او از [[مرگ]] میپنداشتند فرمود: اما اینکه میگویید آیا (تأخیردر شروع [[جنگ]]) از ترس مرگ است؟ سوگند به خدا باک ندارم به سوی مرگ بروم یا او به سوی من بیاید<ref>البلاغه، خطبه ۵۵.</ref>. | ||
[[واقعه کربلا]] بارزترین جلوه شجاعت و دلیری [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}} است که جلوهای از آن را به [[پیروان]] و [[محبان]] [[واقعی]] خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت [[امام سجاد]]{{ع}} در مجلس ابنزیاد که از [[غلبه]] ظاهری سپاهش سرمست بود و [[امام]] را به [[قتل]] [[تهدید]] میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، [[عادت]] ما و [[شهادت]]، [[کرامت]] ماست؟<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۳.</ref> | [[واقعه کربلا]] بارزترین جلوه شجاعت و دلیری [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}} است که جلوهای از آن را به [[پیروان]] و [[محبان]] [[واقعی]] خود نیز انتقال داده بودند. فرزند آن حضرت [[امام سجاد]] {{ع}} در مجلس ابنزیاد که از [[غلبه]] ظاهری سپاهش سرمست بود و [[امام]] را به [[قتل]] [[تهدید]] میکرد، فرمود: آیا مرا به کشته شدن تهدید میکنی؟ مگر نمیدانی که کشته شدن، [[عادت]] ما و [[شهادت]]، [[کرامت]] ماست؟<ref>عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴؛ احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، ج۵، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۳.</ref> | ||
==[[ذلتناپذیری]]، [[حفظ عزت]] و [[کرامت انسانی]]== | == [[ذلتناپذیری]]، [[حفظ عزت]] و [[کرامت انسانی]] == | ||
ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک [[روحیه]] ذاتی است که [[انسان]] را از [[خضوع]]، [[سازش]] و [[خودباختگی]] در برابر [[ستمگران]] و [[صاحبان زر و زور]] و [[تزویر]] باز میدارد. چنین خصلتی از ویژگیهای ذاتی برای انسانهای غیور و [[الهی]] است. رمز برخورداری از این صفت، [[اطاعتپذیری]] محض از [[خدای متعال]] و عدم [[بندگی]] جز در برابر اوست. چنان که [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} فرمودهاند: اگر خواستار [[عزت]] بدون داشتن [[قوم]] و خویش و یا طالب شکوه بدون سلطنتی، از [[ذلت]] [[نافرمانی خدا]]، به سوی عزت [[اطاعت]] او حرکت کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.</ref>. در [[مکتب اسلام]] از هر آنچه که زمینهساز ذلت انسان شود، [[نهی]] شده است. | ذلتناپذیری و عزتنفس داشتن، یک [[روحیه]] ذاتی است که [[انسان]] را از [[خضوع]]، [[سازش]] و [[خودباختگی]] در برابر [[ستمگران]] و [[صاحبان زر و زور]] و [[تزویر]] باز میدارد. چنین خصلتی از ویژگیهای ذاتی برای انسانهای غیور و [[الهی]] است. رمز برخورداری از این صفت، [[اطاعتپذیری]] محض از [[خدای متعال]] و عدم [[بندگی]] جز در برابر اوست. چنان که [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} فرمودهاند: اگر خواستار [[عزت]] بدون داشتن [[قوم]] و خویش و یا طالب شکوه بدون سلطنتی، از [[ذلت]] [[نافرمانی خدا]]، به سوی عزت [[اطاعت]] او حرکت کن<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹.</ref>. در [[مکتب اسلام]] از هر آنچه که زمینهساز ذلت انسان شود، [[نهی]] شده است. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر [[بیعت]] کنید که هیچ چیزی از [[مردم]] تقاضا نکنید<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق{{ع}} در روایتی میفرماید: {{متن حدیث|عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ}}؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).</ref>. و یا [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[شیعیان]] ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از [[گرسنگی]] بمیرند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.</ref>. و یا [[امام سجاد]]{{ع}} میفرمود: [[دوست]] ندارم دارای شتران سرخ مو ([[ثروت]] کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم<ref>حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} روزی به اصحابش فرمود: با من بر این امر [[بیعت]] کنید که هیچ چیزی از [[مردم]] تقاضا نکنید<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸. امام صادق {{ع}} در روایتی میفرماید: {{متن حدیث|عِزُّ الْمُؤْمِنِ اسْتِغْنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ}}؛ عزت مؤمن، بینیازی او از مردم است. (ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی (فروع کافی)، ج۵، ص۶۳).</ref>. و یا [[امام صادق]] {{ع}} میفرماید: [[شیعیان]] ما از مردم چیزی را تقاضا نمیکنند، گرچه از [[گرسنگی]] بمیرند<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۶، ص۱۵۸.</ref>. و یا [[امام سجاد]] {{ع}} میفرمود: [[دوست]] ندارم دارای شتران سرخ مو ([[ثروت]] کلان) باشم ولی در برابر تحصیل آن، لحظهای تن به ذلت دهم<ref>حسین نوری طبرسی، مستدرکالوسائل و مستنبطالمسائل، ج۲، ص۴۶۴.</ref>. | ||
[[واقعه کربلا]] را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن [[حضرت]] پس از ردّ بیعت با [[یزید]] درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: [[مرگ]] با عزت بهتر از [[زندگی]] با ذلت است<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.</ref>. و یا در [[روز عاشورا]] فرمود: [[آگاه]] باشید این شخص [[فرومایه]] (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.</ref>. | [[واقعه کربلا]] را میتوان به عنوان یکی از بارزترین جلوههای عزتمندی و ذلتناپذیری معرفی کرد: آن [[حضرت]] پس از ردّ بیعت با [[یزید]] درباره عزتمندی و ذلتناپذیری بسیار سخن گفت. در جایی فرمود: [[مرگ]] با عزت بهتر از [[زندگی]] با ذلت است<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۹۲.</ref>. و یا در [[روز عاشورا]] فرمود: [[آگاه]] باشید این شخص [[فرومایه]] (یزید) مرا بین دو راهی مرگ و ذلت قرار داده است. هیهات که ما به ذلت تن دهیم<ref>ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۶، ص۲۳۵.</ref>. | ||
[[پیشوایان معصوم]]{{عم}} در حال [[صلح]] یا [[جنگ]] - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به [[ذلت]] تن نمیدادند. | [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} در حال [[صلح]] یا [[جنگ]] - بر همین روش عمل میکردند و هیچگاه حتی در بدترین و سختترین شرایط به [[ذلت]] تن نمیدادند. | ||
در زمانی که [[امام کاظم]]{{ع}} در سختترین شرایط [[زندان]] به سر میبرد روزی [[هارون]]، وزیرش [[یحیی]] بن [[خالد]] [[برمکی]] را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و [[موسی بن جعفر]]{{ع}} را از [[غل و زنجیر]] [[آزاد]] کن. [[سلام]] مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست [[عفو]] نمایی، تو را آزاد میکنم. | در زمانی که [[امام کاظم]] {{ع}} در سختترین شرایط [[زندان]] به سر میبرد روزی [[هارون]]، وزیرش [[یحیی]] بن [[خالد]] [[برمکی]] را به حضورطلبید و گفت: به زندان برو و [[موسی بن جعفر]] {{ع}} را از [[غل و زنجیر]] [[آزاد]] کن. [[سلام]] مرا به او برسان و بگو اگر از من درخواست [[عفو]] نمایی، تو را آزاد میکنم. | ||
امام کاظم{{ع}} در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این [[دنیا]] نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای [[قیامت]] در پیشگاه [[عدل الهی]] زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که [[ظالم]] و [[ستمگر]] کیست؟<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب{{عم}}، ج۴، ص۲۹۰.</ref> | امام کاظم {{ع}} در پاسخ یحیی فرمود: من بیش از یک هفته در این [[دنیا]] نخواهم ماند... از جانب من به هارون بگو تو به زودی در فردای [[قیامت]] در پیشگاه [[عدل الهی]] زانو میزنی و در آنجا معلوم میشود که [[ظالم]] و [[ستمگر]] کیست؟<ref>ابوجعفر محمد بن علی ابنشهر آشوب مازندرانی، مناقب آلابیطالب {{عم}}، ج۴، ص۲۹۰.</ref> | ||
به آن بزرگمرد [[الهی]] که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال [[صلابت]] در برابر [[حاکم ستمگر]] -هارون- [[ایستادگی]] میکرد و [[مرگ]] باعزت را در برابر [[زندگی]] با ذلت ترجیح میداد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۴.</ref> | به آن بزرگمرد [[الهی]] که سالیان طولانی در زندان هارون به سر میبرد، هر از گاهی از این درخواستها میرسید، اما همواره و با کمال [[صلابت]] در برابر [[حاکم ستمگر]] -هارون- [[ایستادگی]] میکرد و [[مرگ]] باعزت را در برابر [[زندگی]] با ذلت ترجیح میداد.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۴.</ref> | ||
==[[وفای به عهد]] و [[پیمان]]== | == [[وفای به عهد]] و [[پیمان]] == | ||
وفای به عهد و پیمان که عهدهای [[سیاسی]]، تجاری، [[اخلاقی]]، [[حقوقی]] و [[اجتماعی]] را شامل میشود، همچون شیرازهای است که [[روابط اجتماعی]] و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که [[خداوند]] در [[آیات]] مختلف بر آن تأکید فرموده است: {{متن قرآن|وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا}}<ref>«چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ}}<ref>«و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.</ref>. و یا در آیات دیگر میخوانیم: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}}<ref>«ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.</ref>. {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به [[عهد]] و [[پیمان]] بودند و همواره [[پیروان]] خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ}}<ref>«آنکه [[وفا]] ندارد [[دین]] ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.</ref>: | وفای به عهد و پیمان که عهدهای [[سیاسی]]، تجاری، [[اخلاقی]]، [[حقوقی]] و [[اجتماعی]] را شامل میشود، همچون شیرازهای است که [[روابط اجتماعی]] و سیاسی و... را محکم نگاه میدارد. این امر به قدری دارای اهمیت است که [[خداوند]] در [[آیات]] مختلف بر آن تأکید فرموده است: {{متن قرآن|وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا}}<ref>«چون پیمان بندند وفا کنند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.</ref>. {{متن قرآن|وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ}}<ref>«و آنان که سپردههای نزد خویش و پیمان خود را پاس میدارند» سوره مؤمنون، آیه ۸.</ref>. و یا در آیات دیگر میخوانیم: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ}}<ref>«ای مؤمنان! به پیمانها وفا کنید» سوره مائده، آیه ۱.</ref>. {{متن قرآن|وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا}}<ref>«و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴.</ref>. پیشوایان معصوم بارزترین مصادیق عملکنندگان به [[عهد]] و [[پیمان]] بودند و همواره [[پیروان]] خود را نیز در عمل به عهد و پیمان سفارش میکردند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} تا اندازهای بر این اصل تأکید میکرد که میفرمود: {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ}}<ref>«آنکه [[وفا]] ندارد [[دین]] ندارد.» محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۶.</ref>: | ||
[[امام رضا]]{{ع}} میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که [[رسول خدا]]{{صل}} چنین بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن [[امانت]] به صاحبش، خواه [[نیکوکار]] باشد یا [[بدکار]]، [[وفای به عهد]]، خواه با شخص [[نیکوکاری]] عهد بسته باشد یا بدکار و [[نیکی به پدر و مادر]] خواه نیکوکار باشند یا بدکار<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.</ref>. بر این اساس هنگامی که [[صلح]] تحمیلی میان [[امام حسن]]{{ع}} و [[معاویه]] بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و [[قرارداد]] وفا کرد. [[امام حسین]]{{ع}} نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد [[احترام]] گذاشت.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۶.</ref> | [[امام رضا]] {{ع}} میفرمود: ما خاندانی هستیم که وعدههای خود را قرضی بر گردن خود میدانیم؛ چنان که [[رسول خدا]] {{صل}} چنین بود<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۹۷.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} نیز در روایتی میفرماید: سه چیز است که برای هیچکس در مورد آن، عذر و بهانه پذیرفته نخواهد شد. بازگرداندن [[امانت]] به صاحبش، خواه [[نیکوکار]] باشد یا [[بدکار]]، [[وفای به عهد]]، خواه با شخص [[نیکوکاری]] عهد بسته باشد یا بدکار و [[نیکی به پدر و مادر]] خواه نیکوکار باشند یا بدکار<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۶۶.</ref>. بر این اساس هنگامی که [[صلح]] تحمیلی میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]] بسته شد، ایشان به طور کامل به این پیمان و [[قرارداد]] وفا کرد. [[امام حسین]] {{ع}} نیز تا زمانی که معاویه زنده بود، به این قرارداد [[احترام]] گذاشت.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۶.</ref> | ||
==[[استقبال از شهادت]]== | == [[استقبال از شهادت]] == | ||
یکی از اصول شاخص در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]]{{عم}}، عدم [[ترس از مرگ]] و استقبال از شهادت است. آنان در مبارزهای بیامان با [[حاکمان ستمگر]] یکی پس از دیگری به استقبال [[شهادت]] میرفتند و آن را بر [[زندگی]] با [[ذلت]] و [[سازش]] با [[حاکمان جور]] ترجیح میدادند. این امر گرچه در [[سیره سیاسی]] [[سیدالشهداء]] - امام حسین{{ع}} - مشهودتر است و تمام [[مبارزات]] و نهضتهای انقلابی و مکتبی پس از ایشان، با [[الهام]] از [[نهضت]] خونین [[حسینی]] شکل گرفته است، اما با [[تأمل]] در سیره سیاسی سایر [[پیشوایان معصوم]]{{عم}} بر محققان و [[پژوهشگران]] [[تاریخ اسلام]] آشکار میشود که آنان نیز ادامهدهنده همان [[نهضت حسینی]] و [[حماسه]] خونین [[کربلا]] بودهاند. ایشان اگرچه به شیوه امام حسین{{ع}} برضد حاکمان ستمگر عصر خویش [[قیام مسلحانه]] نکردند، اما به شیوههای دیگر، [[راه]] [[مبارزه]] با [[حاکمان ستمگر]] را در پیش گرفتند که در ادامه این بخش به مهمترین شیوههای [[مبارزه]] [[خاندان]] [[اهلبیت]]{{عم}}، با [[طاغوتیان]] [[زمان]] اشاره میشود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۷.</ref> | یکی از اصول شاخص در [[سیره سیاسی پیشوایان معصوم]] {{عم}}، عدم [[ترس از مرگ]] و استقبال از شهادت است. آنان در مبارزهای بیامان با [[حاکمان ستمگر]] یکی پس از دیگری به استقبال [[شهادت]] میرفتند و آن را بر [[زندگی]] با [[ذلت]] و [[سازش]] با [[حاکمان جور]] ترجیح میدادند. این امر گرچه در [[سیره سیاسی]] [[سیدالشهداء]] - امام حسین {{ع}} - مشهودتر است و تمام [[مبارزات]] و نهضتهای انقلابی و مکتبی پس از ایشان، با [[الهام]] از [[نهضت]] خونین [[حسینی]] شکل گرفته است، اما با [[تأمل]] در سیره سیاسی سایر [[پیشوایان معصوم]] {{عم}} بر محققان و [[پژوهشگران]] [[تاریخ اسلام]] آشکار میشود که آنان نیز ادامهدهنده همان [[نهضت حسینی]] و [[حماسه]] خونین [[کربلا]] بودهاند. ایشان اگرچه به شیوه امام حسین {{ع}} برضد حاکمان ستمگر عصر خویش [[قیام مسلحانه]] نکردند، اما به شیوههای دیگر، [[راه]] [[مبارزه]] با [[حاکمان ستمگر]] را در پیش گرفتند که در ادامه این بخش به مهمترین شیوههای [[مبارزه]] [[خاندان]] [[اهلبیت]] {{عم}}، با [[طاغوتیان]] [[زمان]] اشاره میشود.<ref>[[محمد ملکزاده|ملکزاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۴۷.</ref> | ||
==پرسشهای وابسته== | == پرسشهای وابسته == | ||
{{پرسشهای وابسته}} | {{پرسشهای وابسته}} | ||
# [[سیره اهل بیت در مبارزه با طاغوت چه بوده است؟ (پرسش)]] | # [[سیره اهل بیت در مبارزه با طاغوت چه بوده است؟ (پرسش)]] |