پرش به محتوا

مظلومیت امام علی در حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۹: خط ۹:
اینک [[مظلومیت]] آن [[امام]] بزرگ را در آینه [[احادیث]] می‌بینیم:
اینک [[مظلومیت]] آن [[امام]] بزرگ را در آینه [[احادیث]] می‌بینیم:


۱. [[بخاری]] از [[حبیب بن ثابت]] از [[ثعلبه بن یزید حمانی]]، نقل می‌کند که [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} به علی{{ع}} فرمود:
۱. [[بخاری]] از [[حبیب بن ثابت]] از [[ثعلبه بن یزید حمانی]]، نقل می‌کند که [[پیغمبر اسلام]] {{صل}} به علی {{ع}} فرمود:
{{متن حدیث|ان الأمة ستغدر بك، و لا يتابع عليه‌}}؛
{{متن حدیث|ان الأمة ستغدر بك، و لا يتابع عليه‌}}؛
«ای علی! [[امت]] من به زودی علیه تو [[حیله]] به کار می‌برند و [[پیروی]] نمی‌کنند»<ref>تاریخ کبیر، ج۱، قسم ۲، ص۱۷۴.</ref>.
«ای علی! [[امت]] من به زودی علیه تو [[حیله]] به کار می‌برند و [[پیروی]] نمی‌کنند»<ref>تاریخ کبیر، ج۱، قسم ۲، ص۱۷۴.</ref>.


۲. [[حاکم نیشابوری]] از [[حیان اسدی]] [[روایت]] کرده است که علی{{ع}} فرمود: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌فرمود:
۲. [[حاکم نیشابوری]] از [[حیان اسدی]] [[روایت]] کرده است که علی {{ع}} فرمود: از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم که می‌فرمود:
{{متن حدیث|إن الامّة ستغدر بك بعدي، و أنت تعيش على ملّتي‌، و تقتل على سنّتي. من أحبّك أحبني و من أبغضك أبغضني، و أن هذه ستخضب من هذا- يعني لحيته من رأسه}}؛
{{متن حدیث|إن الامّة ستغدر بك بعدي، و أنت تعيش على ملّتي‌، و تقتل على سنّتي. من أحبّك أحبني و من أبغضك أبغضني، و أن هذه ستخضب من هذا- يعني لحيته من رأسه}}؛
ای علی! امت به زودی بعد از من به تو حیله و [[غدر]] می‌کنند، و زندگانی تو بر [[ملت]] و [[آیین]] من است و برای [[سنت]] من می‌جنگی، ای علی! هر کس تو را [[دوست]] داشت مرا دوست دارد، و کسی که با تو [[دشمنی]] کرد با من دشمنی کرده، همانا به زودی [[محاسن]] تو از [[خون]] سرت رنگین می‌شود»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.
ای علی! امت به زودی بعد از من به تو حیله و [[غدر]] می‌کنند، و زندگانی تو بر [[ملت]] و [[آیین]] من است و برای [[سنت]] من می‌جنگی، ای علی! هر کس تو را [[دوست]] داشت مرا دوست دارد، و کسی که با تو [[دشمنی]] کرد با من دشمنی کرده، همانا به زودی [[محاسن]] تو از [[خون]] سرت رنگین می‌شود»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.


۳. یکی از روزها امام{{ع}} برای [[مردم]] سخن می‌گفت، مرد [[عربی]] وارد مجلس شد و می‌گفت: وای از ظلمی که به من شده؟، امام{{ع}} فرمود: «جلو بیا»، وقتی مرد [[عرب]] نزدیک امام آمد [[حضرت]] فرمود:
۳. یکی از روزها امام {{ع}} برای [[مردم]] سخن می‌گفت، مرد [[عربی]] وارد مجلس شد و می‌گفت: وای از ظلمی که به من شده؟، امام {{ع}} فرمود: «جلو بیا»، وقتی مرد [[عرب]] نزدیک امام آمد [[حضرت]] فرمود:
{{متن حدیث|لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْمَطَرِ}}؛
{{متن حدیث|لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ الْمَدَرِ وَ الْمَطَرِ}}؛
«ای مرد عرب! به اندازه شن‌ها و ریگ‌ها و گرک حیوانات به من [[ظلم]] شده است»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.
«ای مرد عرب! به اندازه شن‌ها و ریگ‌ها و گرک حیوانات به من [[ظلم]] شده است»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۲.</ref>.


۴. در [[حدیث]] دیگر آمده است که: عربی در [[مسجد کوفه]] بر [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} وارد شد و گفت: مظلومم! حضرت به او فرمود: «جلوبا»، مرد عرب جلو آمد فرمود: «چه می‌گویی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین، مظلومم! فرمود: «باز هم جلو بیا»، مرد عرب جلو آمد به قدری که حضرت دست خود را روی زانوی او گذاشت فرمود: «چیست ظلمی که بر تو شده است؟» مرد عرب از ظلمی که به او شده بود لب گشود و [[شکایت]] کرد، سپس حضرت فرمود:
۴. در [[حدیث]] دیگر آمده است که: عربی در [[مسجد کوفه]] بر [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} وارد شد و گفت: مظلومم! حضرت به او فرمود: «جلوبا»، مرد عرب جلو آمد فرمود: «چه می‌گویی؟ گفت: یا امیرالمؤمنین، مظلومم! فرمود: «باز هم جلو بیا»، مرد عرب جلو آمد به قدری که حضرت دست خود را روی زانوی او گذاشت فرمود: «چیست ظلمی که بر تو شده است؟» مرد عرب از ظلمی که به او شده بود لب گشود و [[شکایت]] کرد، سپس حضرت فرمود:
«ای مرد [[عرب]]! من از تو بیشتر مورد [[ظلم]] قرار گرفته‌ام، به من به مقدار خاک‌ها و موهای حیوانات ظلم شده است، خانه‌ای در عرب نیست جز این که مظلمه من بر آنهاست، من همیشه [[مظلوم]] بوده‌ام تا همین جا که نشسته‌ام»<ref>راوندی، خرائج، ج۱، ص۱۸۰.</ref>.
«ای مرد [[عرب]]! من از تو بیشتر مورد [[ظلم]] قرار گرفته‌ام، به من به مقدار خاک‌ها و موهای حیوانات ظلم شده است، خانه‌ای در عرب نیست جز این که مظلمه من بر آنهاست، من همیشه [[مظلوم]] بوده‌ام تا همین جا که نشسته‌ام»<ref>راوندی، خرائج، ج۱، ص۱۸۰.</ref>.


۵. گروهی از [[اهل بصره]] به [[محضر امام]]{{ع}} رسیدند، در آن میان یکی از [[خوارج]] به نام [[جعد بن نعجه]]، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود بر پیامبر]] [[خدا]]، به سوی علی{{ع}} نگاه کرد و گفت: [[یا علی]]! از خدا بترس تو خواهی مرد...؛ [[حضرت]] فرمود: «نه، و لکن مرا می‌کشند، شمشیری بر فرقم می‌زنند و محاسنم به [[خون]] سرم رنگین می‌شود، این امر حتمی است و [[حکم]] [[حق]] از آن گذشته است و کسی که [[افترا]] ببندد [[خسران]] کند».
۵. گروهی از [[اهل بصره]] به [[محضر امام]] {{ع}} رسیدند، در آن میان یکی از [[خوارج]] به نام [[جعد بن نعجه]]، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود بر پیامبر]] [[خدا]]، به سوی علی {{ع}} نگاه کرد و گفت: [[یا علی]]! از خدا بترس تو خواهی مرد... ؛ [[حضرت]] فرمود: «نه، و لکن مرا می‌کشند، شمشیری بر فرقم می‌زنند و محاسنم به [[خون]] سرم رنگین می‌شود، این امر حتمی است و [[حکم]] [[حق]] از آن گذشته است و کسی که [[افترا]] ببندد [[خسران]] کند».


آن [[مرد]] [[نادان]]، سپس به [[لباس]] حضرت ایراد گرفت و گفت: ای کاش لباس بهتر می‌پوشیدی؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: «این لباس کهنه مرا از [[کبر]] و [[خودخواهی]] دور می‌کند و سزاوار است [[مسلمانان]] به من [[اقتدا]] کنند»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۳.</ref>.
آن [[مرد]] [[نادان]]، سپس به [[لباس]] حضرت ایراد گرفت و گفت: ای کاش لباس بهتر می‌پوشیدی؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: «این لباس کهنه مرا از [[کبر]] و [[خودخواهی]] دور می‌کند و سزاوار است [[مسلمانان]] به من [[اقتدا]] کنند»<ref>مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۴۳.</ref>.
[[مظلومیت علی]]{{ع}} در این جا بیشتر نمایان می‌شود که در [[زمان]] [[حکومت]] و قدرتش از طرف افراد خودی توهین می‌شود ولی [[صبر]] و [[تحمل]] پیشه می‌کند و به جواب‌های منطقی اکتفا می‌نماید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۰.</ref>
[[مظلومیت علی]] {{ع}} در این جا بیشتر نمایان می‌شود که در [[زمان]] [[حکومت]] و قدرتش از طرف افراد خودی توهین می‌شود ولی [[صبر]] و [[تحمل]] پیشه می‌کند و به جواب‌های منطقی اکتفا می‌نماید.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۰.</ref>


==[[نگرانی پیامبر]]{{صل}} از مظلومیت علی{{ع}}==
== [[نگرانی پیامبر]] {{صل}} از مظلومیت علی {{ع}} ==
[[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل می‌کند: هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} در سکرات [[موت]] بود [[فاطمه]]{{س}} بر آن حضرت وارد شد، سرش را بر سینه [[پیامبر]] گذاشت و بسیار گریست، در همان حال پیامبر{{صل}} به دیده [[مبارک]] گشود و فرمود:
[[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل می‌کند: هنگامی که [[رسول خدا]] {{صل}} در سکرات [[موت]] بود [[فاطمه]] {{س}} بر آن حضرت وارد شد، سرش را بر سینه [[پیامبر]] گذاشت و بسیار گریست، در همان حال پیامبر {{صل}} به دیده [[مبارک]] گشود و فرمود:
«ای دخترم، تو بعد از من مظلوم خواهی بود، تو را بعد از من به [[استضعاف]] می‌کشند، هر کس تو را [[اذیت]] کند مرا اذیت کرده، و هر کس با تو [[خصومت]] کند با من خصومت کرده است و هر کس تو را مسرور کند مرا مسرور کرده، و هر کس به تو [[نیکی]] کند به من نیکی کرده است، و هر کس به تو [[جفا]] کند به من جفا کرده، هر کس با تو [[ارتباط]] برقرار کند با من برقرار کرده، هر کس با تو قطع کند با من قطع کرده، هر کس با تو به [[انصاف]] عمل کند با من انصاف کرده است و هر کس به تو [[ستم]] کند به من ستم کرده؛ زیرا تو از من هستی و من از تو هستم، تو پاره تن [[منی]] و تو [[جان]] و [[روح]] و بین سینه من هستی».
«ای دخترم، تو بعد از من مظلوم خواهی بود، تو را بعد از من به [[استضعاف]] می‌کشند، هر کس تو را [[اذیت]] کند مرا اذیت کرده، و هر کس با تو [[خصومت]] کند با من خصومت کرده است و هر کس تو را مسرور کند مرا مسرور کرده، و هر کس به تو [[نیکی]] کند به من نیکی کرده است، و هر کس به تو [[جفا]] کند به من جفا کرده، هر کس با تو [[ارتباط]] برقرار کند با من برقرار کرده، هر کس با تو قطع کند با من قطع کرده، هر کس با تو به [[انصاف]] عمل کند با من انصاف کرده است و هر کس به تو [[ستم]] کند به من ستم کرده؛ زیرا تو از من هستی و من از تو هستم، تو پاره تن [[منی]] و تو [[جان]] و [[روح]] و بین سینه من هستی».


خط ۳۷: خط ۳۷:
«[[شکایت]] آنهایی را که از امتم به تو [[ظلم]] می‌کنند به [[خدا]] می‌برم».
«[[شکایت]] آنهایی را که از امتم به تو [[ظلم]] می‌کنند به [[خدا]] می‌برم».


بعد حسن و حسین{{عم}} وارد شدند خود را روی سینه [[پیامبر]] انداختند و گریستند و مرتب می‌گفتند: «جانمان فدایت یا [[رسول الله]]» علی{{ع}} آمد جلو، تا آنها را از روی سینه [[پیغمبر]] بر دارد، [[حضرت]] سر [[مبارک]] را در آن حال اغما و سکرات [[موت]] بلند کرد به علی{{ع}} فرمود:
بعد حسن و حسین {{عم}} وارد شدند خود را روی سینه [[پیامبر]] انداختند و گریستند و مرتب می‌گفتند: «جانمان فدایت یا [[رسول الله]]» علی {{ع}} آمد جلو، تا آنها را از روی سینه [[پیغمبر]] بر دارد، [[حضرت]] سر [[مبارک]] را در آن حال اغما و سکرات [[موت]] بلند کرد به علی {{ع}} فرمود:
{{متن حدیث|دَعْهُمَا يَا أَخِي يَشَمَّانِّي وَ أَشَمُّهُمَا وَ يَتَزَوَّدَانِ مِنِّي وَ أَتَزَوَّدُ مِنْهُمَا فَإِنَّهُمَا مَقْتُولَانِ بَعْدِي ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى مَنْ يَقْتُلُهُمَا}}؛
{{متن حدیث|دَعْهُمَا يَا أَخِي يَشَمَّانِّي وَ أَشَمُّهُمَا وَ يَتَزَوَّدَانِ مِنِّي وَ أَتَزَوَّدُ مِنْهُمَا فَإِنَّهُمَا مَقْتُولَانِ بَعْدِي ظُلْماً وَ عُدْوَاناً فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى مَنْ يَقْتُلُهُمَا}}؛
«برادرم علی، بگذار باشند تا آنها مرا ببویند و من هم آنها را ببویم، آنها از من توشه برچینند و من هم از آنها توشه برچینم، همانا آنها بعد از من به ظلم وستم کشته خواهند شد».
«برادرم علی، بگذار باشند تا آنها مرا ببویند و من هم آنها را ببویم، آنها از من توشه برچینند و من هم از آنها توشه برچینم، همانا آنها بعد از من به ظلم وستم کشته خواهند شد».


بعد حضرت رو کرد به علی{{ع}} و فرمود:
بعد حضرت رو کرد به علی {{ع}} و فرمود:
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْمَظْلُومُ بَعْدِي وَ أَنَا خَصْمٌ لِمَنْ أَنْتَ خَصْمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}؛
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ أَنْتَ الْمَظْلُومُ بَعْدِي وَ أَنَا خَصْمٌ لِمَنْ أَنْتَ خَصْمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}؛
«ای علی! تو بعد از من [[مظلوم]] خواهی بود، و من در [[روز قیامت]] [[دشمن]] کسی هستم که تو دشمن او باشی»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۷۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۲.</ref>
«ای علی! تو بعد از من [[مظلوم]] خواهی بود، و من در [[روز قیامت]] [[دشمن]] کسی هستم که تو دشمن او باشی»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۷۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۲.</ref>


==[[گریه رسول خدا]]{{صل}} بر [[مظلومیت علی]]{{ع}}==
== [[گریه رسول خدا]] {{صل}} بر [[مظلومیت علی]] {{ع}} ==
در روایتی نقل شده که [[پیغمبر اسلام]]{{صل}} فرمود:
در روایتی نقل شده که [[پیغمبر اسلام]] {{صل}} فرمود:
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ! اتَّقِ الضَّغَائِنَ الَّتِي لَكَ فِي صَدْرٍ مَنْ لَا يُظْهِرُهَا إِلَّا بَعْدَ مَوْتِي‌، {{متن قرآن|أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}}<ref>«خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.</ref>}}؛
{{متن حدیث|يَا عَلِيُّ! اتَّقِ الضَّغَائِنَ الَّتِي لَكَ فِي صَدْرٍ مَنْ لَا يُظْهِرُهَا إِلَّا بَعْدَ مَوْتِي‌، {{متن قرآن|أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ}}<ref>«خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند» سوره بقره، آیه ۱۵۹.</ref>}}؛
«ای علی! بترس از حقدها و کینه‌هایی که در سینه افرادی هست تا من زنده‌ام اظهار نمی‌کنند و پس از [[مرگ]] من، آن [[کینه‌ها]] را اظهار خواهند کرد. [[خداوند]] آنها را [[لعنت]] می‌کند و تمام لعنت کنندگان عالم آنها را [[لعن]] خواهند کرد».
«ای علی! بترس از حقدها و کینه‌هایی که در سینه افرادی هست تا من زنده‌ام اظهار نمی‌کنند و پس از [[مرگ]] من، آن [[کینه‌ها]] را اظهار خواهند کرد. [[خداوند]] آنها را [[لعنت]] می‌کند و تمام لعنت کنندگان عالم آنها را [[لعن]] خواهند کرد».


سپس [[پیامبر خدا]]{{صل}} شروع کرد به [[گریه]] کردن، کسی عرض کرد: برای چه گریه می‌کنید؟ فرمود:
سپس [[پیامبر خدا]] {{صل}} شروع کرد به [[گریه]] کردن، کسی عرض کرد: برای چه گریه می‌کنید؟ فرمود:
{{متن حدیث|أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ{{ع}} أَنَّهُمْ يَظْلِمُونَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ يُقَاتِلُونَهُ وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ يَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ}}؛
{{متن حدیث|أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ {{ع}} أَنَّهُمْ يَظْلِمُونَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ يُقَاتِلُونَهُ وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ يَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ}}؛
«[[جبرئیل]] مرا خبر داده که آن [[قوم]] به او [[ظلم]] می‌کنند از [[حق]] خودش او را منع کنند، با او می‌جنگند بچه‌هایش را می‌کشند، و در [[حق فرزندان]] پس از خودش هم [[ستم]] روا می‌دارند»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۴۵.</ref>.
«[[جبرئیل]] مرا خبر داده که آن [[قوم]] به او [[ظلم]] می‌کنند از [[حق]] خودش او را منع کنند، با او می‌جنگند بچه‌هایش را می‌کشند، و در [[حق فرزندان]] پس از خودش هم [[ستم]] روا می‌دارند»<ref>بحارالانوار، ج۲۸، ص۴۵.</ref>.


خط ۵۷: خط ۵۷:
«رسم [[عرب]] بر این بود که هرگاه کسی از آنها کشته می‌شد [[انتقام]] [[خون]] او را باید از قاتلش می‌گرفتند، و اگر آن [[قاتل]] می‌مرد یا نمی‌توانستند، خون مقتول را از او مطالبه کنند، از کسی که به او از همه نزدیک‌تر بود، انتقام می‌گرفتند، این [[عادت]] [[سیئه]] و این روش احمقانه در مورد [[پیغمبر]] و علی هم مصداق پیدا کرد؛ زیرا [[رسول خدا]] برای پیشبرد [[اسلام]] هر خونی از ناپاکان که مانع و سد [[راه خدا]] بودند به وسیله [[شمشیر علی]] و دیگران ریخت، و چون نتوانستند از پیغمبر [[خدا]] انتقام بگیرند، تمام عقده‌ها و کینه‌های خود را، در برابر خون [[ناپاک]] اجداد [[مشرک]] خود، بر سر علی ریختند و از او انتقام گرفتند؛ زیرا کسی غیر از [[علی بن ابی طالب]] به [[پیامبر]] نزدیک‌تر نبود تا بتوانند آن خون‌های ناپاک را انتقام بگیرند لذا بغض‌ها، عداوت‌ها، کینه‌های درونی ۲۳ ساله [[بعثت]] تا [[رحلت پیامبر]] را بر سر علی خالی کردند، و کردند آنچه که نباید می‌کردند»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۰۰.</ref>.
«رسم [[عرب]] بر این بود که هرگاه کسی از آنها کشته می‌شد [[انتقام]] [[خون]] او را باید از قاتلش می‌گرفتند، و اگر آن [[قاتل]] می‌مرد یا نمی‌توانستند، خون مقتول را از او مطالبه کنند، از کسی که به او از همه نزدیک‌تر بود، انتقام می‌گرفتند، این [[عادت]] [[سیئه]] و این روش احمقانه در مورد [[پیغمبر]] و علی هم مصداق پیدا کرد؛ زیرا [[رسول خدا]] برای پیشبرد [[اسلام]] هر خونی از ناپاکان که مانع و سد [[راه خدا]] بودند به وسیله [[شمشیر علی]] و دیگران ریخت، و چون نتوانستند از پیغمبر [[خدا]] انتقام بگیرند، تمام عقده‌ها و کینه‌های خود را، در برابر خون [[ناپاک]] اجداد [[مشرک]] خود، بر سر علی ریختند و از او انتقام گرفتند؛ زیرا کسی غیر از [[علی بن ابی طالب]] به [[پیامبر]] نزدیک‌تر نبود تا بتوانند آن خون‌های ناپاک را انتقام بگیرند لذا بغض‌ها، عداوت‌ها، کینه‌های درونی ۲۳ ساله [[بعثت]] تا [[رحلت پیامبر]] را بر سر علی خالی کردند، و کردند آنچه که نباید می‌کردند»<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۰۰.</ref>.


باز ابن ابی الحدید می‌گوید: «از [[ابی جعفر یحیی بن ابی زید]] سؤال کردم: من [[تعجب]] می‌کنم که چطور شد با آن‌که دل‌های [[عرب]] از [[کینه]] علی{{ع}} شعله‌ور بود باز هم علی زنده ماند و توانست سی سال پس از [[رسول خدا]] بماند و آنها او را نکشتند؟
باز ابن ابی الحدید می‌گوید: «از [[ابی جعفر یحیی بن ابی زید]] سؤال کردم: من [[تعجب]] می‌کنم که چطور شد با آن‌که دل‌های [[عرب]] از [[کینه]] علی {{ع}} شعله‌ور بود باز هم علی زنده ماند و توانست سی سال پس از [[رسول خدا]] بماند و آنها او را نکشتند؟
در پاسخ به من گفت: آری علی مشی خود را عوض کرد، [[شمشیر]] را کنار گذاشت و در [[خانه]] نشست و سر بر [[خاک]] نهاد و مشغول [[نماز]] و [[عبادت]] شد و چون بیابان گردان، و راهبین در کوه‌ها گردید، و [[مردم]] رفتند به سراغ آنها که [[انتخاب]] کرده بودند، و آنها هم انگیزه‌ای برای [[قتل]] علی{{ع}} نداشتند لذا علی، مصون و محفوظ ماند، و اگر نبود این حالت او کشته می‌شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۳.</ref>
در پاسخ به من گفت: آری علی مشی خود را عوض کرد، [[شمشیر]] را کنار گذاشت و در [[خانه]] نشست و سر بر [[خاک]] نهاد و مشغول [[نماز]] و [[عبادت]] شد و چون بیابان گردان، و راهبین در کوه‌ها گردید، و [[مردم]] رفتند به سراغ آنها که [[انتخاب]] کرده بودند، و آنها هم انگیزه‌ای برای [[قتل]] علی {{ع}} نداشتند لذا علی، مصون و محفوظ ماند، و اگر نبود این حالت او کشته می‌شد<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۳.</ref>


==تأثر [[فاطمه]]{{س}} در [[مظلومیت علی]]{{ع}}==
== تأثر [[فاطمه]] {{س}} در [[مظلومیت علی]] {{ع}} ==
[[امام صادق]] از پدرانش{{عم}} [[روایت]] می‌کند:
[[امام صادق]] از پدرانش {{عم}} [[روایت]] می‌کند:
{{متن حدیث|لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لَا تَبْكِي فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اللَّهِ...}}؛
{{متن حدیث|لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ الْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لَا تَبْكِي فَوَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اللَّهِ...}}؛
در آن هنگام که [[وفات]] فاطمه{{س}} نزدیک شد می‌گریست، [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: ای سیده‌ام چرا می‌گریی؟ گفت: به خاطر ظلم‌هایی که بعد از من به تو می‌رسد! علی فرمود: [[گریه]] نکن به [[خدا]] قسم اینها در برابر [[خداوند]] نزد من بسیار کوچک است.»..<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۵.</ref>
در آن هنگام که [[وفات]] فاطمه {{س}} نزدیک شد می‌گریست، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمود: ای سیده‌ام چرا می‌گریی؟ گفت: به خاطر ظلم‌هایی که بعد از من به تو می‌رسد! علی فرمود: [[گریه]] نکن به [[خدا]] قسم اینها در برابر [[خداوند]] نزد من بسیار کوچک است.»..<ref>بحارالانوار، ج۴۳، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۵.</ref>


==انعکاس مظلومیت علی{{ع}} در [[زیارت]] [[نامه]] آن [[حضرت]]==
== انعکاس مظلومیت علی {{ع}} در [[زیارت]] [[نامه]] آن [[حضرت]] ==
در زیارت نامه‌ای که [[امام دهم]] [[حضرت هادی]]{{ع}} کنار [[قبر امیرالمؤمنین]]{{ع}} دستور داده و خود نیز قرائت می‌کرده است مظلومیت علی{{ع}} منعکس است:
در زیارت نامه‌ای که [[امام دهم]] [[حضرت هادی]] {{ع}} کنار [[قبر امیرالمؤمنین]] {{ع}} دستور داده و خود نیز قرائت می‌کرده است مظلومیت علی {{ع}} منعکس است:
{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ لَقِيتَ اللَّهَ وَ أَنْتَ شَهِيدٌ عَذَّبَ اللَّهُ قَاتِلِيكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِ الْعَذَابَ جِئْتُكَ عَارِفاً بِحَقِّكَ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ وَ مَنْ ظَلَمَكَ أَلْقَى عَلَى ذَلِكَ رَبِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ}}<ref>بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۶۵؛ مشابه این روایت در فروع کافی، ج۴، ص۵۶۹ - ۵۷۰.</ref>؛
{{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقَّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ لَقِيتَ اللَّهَ وَ أَنْتَ شَهِيدٌ عَذَّبَ اللَّهُ قَاتِلِيكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِ الْعَذَابَ جِئْتُكَ عَارِفاً بِحَقِّكَ مُسْتَبْصِراً بِشَأْنِكَ مُعَادِياً لِأَعْدَائِكَ وَ مَنْ ظَلَمَكَ أَلْقَى عَلَى ذَلِكَ رَبِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ}}<ref>بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۶۵؛ مشابه این روایت در فروع کافی، ج۴، ص۵۶۹ - ۵۷۰.</ref>؛
در این زیارت نامه، پس از [[اقرار]] به [[امامت]] و [[ولایت علی]]{{ع}} [[شهادت]] به [[مظلومیت]] و [[غصب]] شدن [[حق امام]]{{ع}} است. و [[اقرار]] به این که برای [[خدا]] [[صبر]] کردی تا [[یقین]] حاصل نمودی که به وظیفه‌ات عمل نمودی.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۵.</ref>
در این زیارت نامه، پس از [[اقرار]] به [[امامت]] و [[ولایت علی]] {{ع}} [[شهادت]] به [[مظلومیت]] و [[غصب]] شدن [[حق امام]] {{ع}} است. و [[اقرار]] به این که برای [[خدا]] [[صبر]] کردی تا [[یقین]] حاصل نمودی که به وظیفه‌ات عمل نمودی.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۵۲۵.</ref>


==[[درد دل با چاه]]==
== [[درد دل با چاه]] ==
[[مظلومیت علی]]{{ع}} همین بس که در هنگام [[حکومت]] و قدرتش به قدری تحت فشار [[روحی]] و [[ناراحتی]] بود که کسی را پیدا نمی‌کرد تا توان شنیدن دردهایش را داشته باشد؛ لذا به صحرا می‌رفت و با [[چاه]] درد [[دل]] می‌کرد.
[[مظلومیت علی]] {{ع}} همین بس که در هنگام [[حکومت]] و قدرتش به قدری تحت فشار [[روحی]] و [[ناراحتی]] بود که کسی را پیدا نمی‌کرد تا توان شنیدن دردهایش را داشته باشد؛ لذا به صحرا می‌رفت و با [[چاه]] درد [[دل]] می‌کرد.


[[ابن میثم]] از پدرش [[میثم تمار]] نقل می‌کند که گفت: شبی از شب‌ها [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} مرا با خود از [[کوفه]] بیرون برد تا به [[مسجد]] [[جعفی]] رسیدیم و رو به [[قبله]] کرد و چهار رکعت [[نماز]] گذاشت و [[تسبیح]] گفت، سپس کف دست‌ها را پهن نمود و گفت:
[[ابن میثم]] از پدرش [[میثم تمار]] نقل می‌کند که گفت: شبی از شب‌ها [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} مرا با خود از [[کوفه]] بیرون برد تا به [[مسجد]] [[جعفی]] رسیدیم و رو به [[قبله]] کرد و چهار رکعت [[نماز]] گذاشت و [[تسبیح]] گفت، سپس کف دست‌ها را پهن نمود و گفت:
{{متن حدیث|إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ‌، وَ كَيْفَ لَا أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَرَفْتُكَ، وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي مَكِينٌ، مَدَدْتُ إِلَيْكَ يَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّةً، وَ عَيْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَةً، إِلَهِي أَنْتَ مَالِكُ الْعَطَايَا وَ أَنَا أَسِيرُ الْخَطَايَا}}؛
{{متن حدیث|إِلَهِي كَيْفَ أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَصَيْتُكَ‌، وَ كَيْفَ لَا أَدْعُوكَ وَ قَدْ عَرَفْتُكَ، وَ حُبُّكَ فِي قَلْبِي مَكِينٌ، مَدَدْتُ إِلَيْكَ يَداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّةً، وَ عَيْناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَةً، إِلَهِي أَنْتَ مَالِكُ الْعَطَايَا وَ أَنَا أَسِيرُ الْخَطَايَا}}؛
«خداوندا چگونه تو را بخوانم در حالی که تو را [[عصیان]] کردم و چگونه تو را نخوانم در حالی که شناختمت و [[عشق]] و [[دوستی]] تو در [[قلب]] من جایگزین است، دستی پر از [[گناه]] را به سوی تو دراز و چشمی پر از [[امید]] به سوی می‌افکنم، خدایا تو دارنده بخشش‌ها و عطاها هستی و من [[اسیر]] خطاها و [[لغزش‌ها]]».
«خداوندا چگونه تو را بخوانم در حالی که تو را [[عصیان]] کردم و چگونه تو را نخوانم در حالی که شناختمت و [[عشق]] و [[دوستی]] تو در [[قلب]] من جایگزین است، دستی پر از [[گناه]] را به سوی تو دراز و چشمی پر از [[امید]] به سوی می‌افکنم، خدایا تو دارنده بخشش‌ها و عطاها هستی و من [[اسیر]] خطاها و [[لغزش‌ها]]».


تا آخر [[دعا]] را خواند آن گاه به [[سجده]] رفت و صورت به [[خاک]] گذاشت و صد مرتبه گفت: «العفو العفو»، پس از آن از مسجد بیرون شدیم، آن [[حضرت]] رفت من هم پشت سرش می‌رفتم تا به صحرا رسیدیم، در همان صحرا [[امام]]، خطی کشید و به من فرمود: «از این خط [[تجاوز]] نکن» و مرا گذاشت و خود تنها رفت. آن شب، بسیار تاریک و ظلمانی بود، با خود گفتم که: ای میثم! مولای خود را در این صحرا تنها گذاشتی، با آنکه او [[دشمن]] بسیار دارد، ای میثم! برای تو چه عذری نزد [[خدا]] و [[پیامبر]] خواهد بود اگر برای علی{{ع}} حادثه‌ای رخ دهد، به خدا قسم در عقب مولایم خواهم رفت تا از او باخبر باشم اگر چه [[مخالفت]] امر کرده باشم، پس به جست‌وجوی آن [[حضرت]] رفتم تا [[امام]] را یافتم که سر خود را تا نصف [[بدن]] در چاهی کرده و با [[چاه]] [[گفت‌وگو]] می‌کرد، همین که حضور مرا [[احساس]] کرد، فرمود: «کیستی؟» گفت: [[میثم]]، فرمود: «آیا تو را امر نکردم از خط خود [[تجاوز]] نکنی؟» عرض کردم: ای مولایم از دشمنانت بر [[جان]] تو ترسیدم؛ لذا [[طاقت]] نیاوردم، فرمود: «آیا شنیدی چیزی از آنچه می‌گفتم با چاه؟» گفتم: نه، ای [[سرور]] و مولایم، فرمود: ای میثم!
تا آخر [[دعا]] را خواند آن گاه به [[سجده]] رفت و صورت به [[خاک]] گذاشت و صد مرتبه گفت: «العفو العفو»، پس از آن از مسجد بیرون شدیم، آن [[حضرت]] رفت من هم پشت سرش می‌رفتم تا به صحرا رسیدیم، در همان صحرا [[امام]]، خطی کشید و به من فرمود: «از این خط [[تجاوز]] نکن» و مرا گذاشت و خود تنها رفت. آن شب، بسیار تاریک و ظلمانی بود، با خود گفتم که: ای میثم! مولای خود را در این صحرا تنها گذاشتی، با آنکه او [[دشمن]] بسیار دارد، ای میثم! برای تو چه عذری نزد [[خدا]] و [[پیامبر]] خواهد بود اگر برای علی {{ع}} حادثه‌ای رخ دهد، به خدا قسم در عقب مولایم خواهم رفت تا از او باخبر باشم اگر چه [[مخالفت]] امر کرده باشم، پس به جست‌وجوی آن [[حضرت]] رفتم تا [[امام]] را یافتم که سر خود را تا نصف [[بدن]] در چاهی کرده و با [[چاه]] [[گفت‌وگو]] می‌کرد، همین که حضور مرا [[احساس]] کرد، فرمود: «کیستی؟» گفت: [[میثم]]، فرمود: «آیا تو را امر نکردم از خط خود [[تجاوز]] نکنی؟» عرض کردم: ای مولایم از دشمنانت بر [[جان]] تو ترسیدم؛ لذا [[طاقت]] نیاوردم، فرمود: «آیا شنیدی چیزی از آنچه می‌گفتم با چاه؟» گفتم: نه، ای [[سرور]] و مولایم، فرمود: ای میثم!
{{متن حدیث|وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ‌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي‌
{{متن حدیث|وَ فِي الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ‌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِي‌
نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِّ‌ وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي‌
نَكَتُّ الْأَرْضَ بِالْكَفِّ‌ وَ أَبْدَيْتُ لَهَا سِرِّي‌
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش