پرش به محتوا

موقع بن ثمامه اسدی صیداوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
 
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[موقع بن ثمامه اسدی صیداوی در تراجم و رجال]] - [[موقع بن ثمامه اسدی صیداوی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[موقع بن ثمامه اسدی صیداوی در تراجم و رجال]] - [[موقع بن ثمامه اسدی صیداوی در تاریخ اسلامی]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
موقَّع (مرقَّع) فرزند [[ثمامه اسدی صیداوی]]، کنیه‌اش [[ابوموسی]]، ساکن [[کوفه]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} بوده است<ref>«موقع» در زبان عرب به معنای دردمند و کسی که اسر رنج تالم است، می‌باشد. حال آیا پدر و مادر او از آینده فرزندشان با خبر بوده‌اند که او مشکلات و گرفتاری‌های سخت را متحمل خواهد شد که نام او را موقع گذاشتند – زیرا موقع در واقعه کربلا مجروح شد و چون به شهادت نرسید با همین درد و بلا تا یک سال بعد از دنیا رفت. – البته این احتمال که پدر و مادرش از آینده او باخبر بوده و نام او را موقع گذاشته باشند، خیلی بعید است و به نظر می‌رسد پدر و مادرش اتفاقی این نام را بر او گذاشته‌اند.</ref>. برخی از [[مورخان]] نام او را «موقَّع»<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۷.</ref> و برخی «مُرقَّع»<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳ و مقتل مقرم، ص۳۰۶.</ref> گفته‌اند.
موقَّع (مرقَّع) فرزند [[ثمامه اسدی صیداوی]]، کنیه‌اش [[ابوموسی]]، ساکن [[کوفه]] و از [[تابعین]] [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} بوده است<ref>«موقع» در زبان عرب به معنای دردمند و کسی که اسر رنج تالم است، می‌باشد. حال آیا پدر و مادر او از آینده فرزندشان با خبر بوده‌اند که او مشکلات و گرفتاری‌های سخت را متحمل خواهد شد که نام او را موقع گذاشتند – زیرا موقع در واقعه کربلا مجروح شد و چون به شهادت نرسید با همین درد و بلا تا یک سال بعد از دنیا رفت. – البته این احتمال که پدر و مادرش از آینده او باخبر بوده و نام او را موقع گذاشته باشند، خیلی بعید است و به نظر می‌رسد پدر و مادرش اتفاقی این نام را بر او گذاشته‌اند.</ref>. برخی از [[مورخان]] نام او را «موقَّع»<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۷.</ref> و برخی «مُرقَّع»<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳ و مقتل مقرم، ص۳۰۶.</ref> گفته‌اند.


زندگانی و شرح حال و نیز نحوه ورود او به [[کاروان حسینی]] مجهول و نامشخص است؛ حتی [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و برخی دیگر از مورخان از شرح حال او ساکت‌اند و در بعضی کتب رجالی به نحوه ورود او به کاروان حسینی به طور [[اجمال]] اشاره کرده‌اند.
زندگانی و شرح حال و نیز نحوه ورود او به [[کاروان حسینی]] مجهول و نامشخص است؛ حتی [[طبری]] و [[ابن اثیر]] و برخی دیگر از مورخان از شرح حال او ساکت‌اند و در بعضی کتب رجالی به نحوه ورود او به کاروان حسینی به طور [[اجمال]] اشاره کرده‌اند.


مرحوم مامقانی در این باره می‌‌نویسد: از جمله کسانی که در میان [[لشکر]] [[عمر سعد]] از کوفه آمد «موقَّع» بود، موقعی که [[شمر بن ذی الجوشن]] [[نامه]] [[ابن زیاد]] را از کوفه برای عمرسعد آورد، و [[شرایط امام]] [[حسین]]{{ع}} بنابر [[متارکه جنگ]] و پایان [[مخاصمه]]<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۳۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۷.</ref> پذیرفته نشد<ref>امام حسین{{ع}} در روز دوم محرم با همراهان به اجبار لشکر حر بن یزید ریاحی وارد کربلا شد. عمرسعد نیز با چهار هزار لشکر روز سوم محرم وارد کربلا شد و بین امام حسین{{ع}} و عمر سعد با واسطه و حتی بدون واسطه مذاکره و گفت وگوهایی صورت گرفت. در همان روز ورود عمر سعد به کربلا عمر سعد، شخصی به نام غرزة بن قیس احمسی را فرستاد تا از امام{{ع}} سؤال کند که برای چه به این مکان آمده و چه قصدی دارد؟ اگر چه غرزه شخص دیگری به نام کثیر بن عبدالله شعبی را اعزام کرد، اما خودش به دلیل آنکه نامه برای دعوت امام به کوفه داده بود لذا حاضر نشد خدمت امام حسین{{ع}} بیاید. و کثیر بن عبدالله هم به دلیل اینکه مرد خشنی بود و می‌‌خواست با شمشیر برود لذا او را اجازه ندادند خدمت امام برسد در ذیل نام ابو ثمامه صائدی در همین اثر شرح آن آمده است. سپس قرة بن قیس حنظلی از طرف عمرسعد با امام ملاقات کرد و پیام امام{{ع}} را برای عمرسعد برد. و در روز هشتم محرم یکی از یاران امام{{ع}}، به نام او یزید بن حصین همدانی با اجازه امام{{ع}} نزد عمر سعد رفت تا درباره بستن آب به روی خیمه‌ها، سخن بگوید. او رفت و بدون نتیجه بازگشت مهم‌ترین ملاقات بین امام{{ع}} و عمرسعد بدون واسطه در شب نهم محرم بود و حضرت در این ملاقات بی‌پرده به عمرسعد فرمود: دست از کشتن من بردار که سبب نزدیکی تو به خدا می‌‌شود، ولی عمرسعد بهانه آورد و حاضر نشد دست از کشتن امام{{ع}} بردارد. البته عمرسعد بعد از این ملاقات نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت که حسین حاضر است به یکی از مرزهای کشور اسلامی و یا به شام برود. و در آخر نامه پیشنهاد داد که صلاح است جنگ نشود، (شرح بیشتر این ملاقات در ذیل نام «عمرو بن قرظه انصاری» آمده است). پس از آنکه نامه عمرسعد به عبیدالله رسید شمر در آنجا حاضر بود و مخالفت کرد و گفت: اکنون که حسین در سرزمین تو گرفتار او عاجز آمده خواهی، به خدا قسم، اگر از این منطقه کوچ کند و با تو بیعت نکند روز به روز قوی‌تر می‌‌شود و تو از دستگیری او عاجز خواهی ماند، پس پیشنهاد او را نپذیر یا تسلیم شود که در این صورت تو در عقوبت یا عفو او مختاری، یا جنگ آغاز گردد. ابن زیاد رأی شمر را پذیرفت و نامه‌ای برای عمرسعد فرستاد اگر حسین و یارانش بیعت نکردند جنگ کن، و اگر تو هم حاضر به جنگ نباشی، شمر امیر جنگ خواهد بود، و به شمر هم دستور داد در صورتی که عمر سعد حاضر به جنگ با حسین نبود تو امیر جنگ باش و گردن عمرسعد را بزن و سر او را برای من بفرست! شمر نامه را آورد و بعد از ظهر پنجشنبه، نهم محرم وارد کربلاشد و نامه ابن زیاد را به عمر سعد رساند. توضیح بیشتر را در ذیل نام حضرت عباس قمر بنی هاشم در همین اثر ملاحظه نمایید.</ref> «مُوقَّع» از [[سپاه]] عمرسعد فاصله گرفت و شبانه به [[کاروان امام حسین]]{{ع}} ملحق شد<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۳۶۰.</ref>. از آنجا که [[شمر]] بعد از ظهر [[روز]] [[پنجشنبه]]، نهم [[محرم]] الحرام وارد [[کربلا]] شد و [[نامه]] [[ابن زیاد]] را برای عمرسعد آورد موقع که یا [[حسین]]{{ع}} [[بیعت]] کند و [[تسلیم]] شود یا [[جنگ]] با او آغاز گردد، معلوم می‌‌شود موقع (رقع) در عصر [[تاسوعا]] یا [[شب عاشورا]] به [[کاروان حسینی]] ملحق شده است.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸۶-۵۸۸.</ref>
مرحوم مامقانی در این باره می‌‌نویسد: از جمله کسانی که در میان [[لشکر]] [[عمر سعد]] از کوفه آمد «موقَّع» بود، موقعی که [[شمر بن ذی الجوشن]] [[نامه]] [[ابن زیاد]] را از کوفه برای عمرسعد آورد، و [[شرایط امام]] [[حسین]] {{ع}} بنابر [[متارکه جنگ]] و پایان [[مخاصمه]]<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۳۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۷.</ref> پذیرفته نشد<ref>امام حسین {{ع}} در روز دوم محرم با همراهان به اجبار لشکر حر بن یزید ریاحی وارد کربلا شد. عمرسعد نیز با چهار هزار لشکر روز سوم محرم وارد کربلا شد و بین امام حسین {{ع}} و عمر سعد با واسطه و حتی بدون واسطه مذاکره و گفت وگوهایی صورت گرفت. در همان روز ورود عمر سعد به کربلا عمر سعد، شخصی به نام غرزة بن قیس احمسی را فرستاد تا از امام {{ع}} سؤال کند که برای چه به این مکان آمده و چه قصدی دارد؟ اگر چه غرزه شخص دیگری به نام کثیر بن عبدالله شعبی را اعزام کرد، اما خودش به دلیل آنکه نامه برای دعوت امام به کوفه داده بود لذا حاضر نشد خدمت امام حسین {{ع}} بیاید. و کثیر بن عبدالله هم به دلیل اینکه مرد خشنی بود و می‌‌خواست با شمشیر برود لذا او را اجازه ندادند خدمت امام برسد در ذیل نام ابو ثمامه صائدی در همین اثر شرح آن آمده است. سپس قرة بن قیس حنظلی از طرف عمرسعد با امام ملاقات کرد و پیام امام {{ع}} را برای عمرسعد برد. و در روز هشتم محرم یکی از یاران امام {{ع}}، به نام او یزید بن حصین همدانی با اجازه امام {{ع}} نزد عمر سعد رفت تا درباره بستن آب به روی خیمه‌ها، سخن بگوید. او رفت و بدون نتیجه بازگشت مهم‌ترین ملاقات بین امام {{ع}} و عمرسعد بدون واسطه در شب نهم محرم بود و حضرت در این ملاقات بی‌پرده به عمرسعد فرمود: دست از کشتن من بردار که سبب نزدیکی تو به خدا می‌‌شود، ولی عمرسعد بهانه آورد و حاضر نشد دست از کشتن امام {{ع}} بردارد. البته عمرسعد بعد از این ملاقات نامه‌ای به عبیدالله بن زیاد نوشت که حسین حاضر است به یکی از مرزهای کشور اسلامی و یا به شام برود. و در آخر نامه پیشنهاد داد که صلاح است جنگ نشود، (شرح بیشتر این ملاقات در ذیل نام «عمرو بن قرظه انصاری» آمده است). پس از آنکه نامه عمرسعد به عبیدالله رسید شمر در آنجا حاضر بود و مخالفت کرد و گفت: اکنون که حسین در سرزمین تو گرفتار او عاجز آمده خواهی، به خدا قسم، اگر از این منطقه کوچ کند و با تو بیعت نکند روز به روز قوی‌تر می‌‌شود و تو از دستگیری او عاجز خواهی ماند، پس پیشنهاد او را نپذیر یا تسلیم شود که در این صورت تو در عقوبت یا عفو او مختاری، یا جنگ آغاز گردد. ابن زیاد رأی شمر را پذیرفت و نامه‌ای برای عمرسعد فرستاد اگر حسین و یارانش بیعت نکردند جنگ کن، و اگر تو هم حاضر به جنگ نباشی، شمر امیر جنگ خواهد بود، و به شمر هم دستور داد در صورتی که عمر سعد حاضر به جنگ با حسین نبود تو امیر جنگ باش و گردن عمرسعد را بزن و سر او را برای من بفرست! شمر نامه را آورد و بعد از ظهر پنجشنبه، نهم محرم وارد کربلاشد و نامه ابن زیاد را به عمر سعد رساند. توضیح بیشتر را در ذیل نام حضرت عباس قمر بنی هاشم در همین اثر ملاحظه نمایید.</ref> «مُوقَّع» از [[سپاه]] عمرسعد فاصله گرفت و شبانه به [[کاروان امام حسین]] {{ع}} ملحق شد<ref>تنقیح المقال، ج۳، ص۳۶۰.</ref>. از آنجا که [[شمر]] بعد از ظهر [[روز]] [[پنجشنبه]]، نهم [[محرم]] الحرام وارد [[کربلا]] شد و [[نامه]] [[ابن زیاد]] را برای عمرسعد آورد موقع که یا [[حسین]] {{ع}} [[بیعت]] کند و [[تسلیم]] شود یا [[جنگ]] با او آغاز گردد، معلوم می‌‌شود موقع (رقع) در عصر [[تاسوعا]] یا [[شب عاشورا]] به [[کاروان حسینی]] ملحق شده است.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸۶-۵۸۸.</ref>


==موقَّع مجروح صحنه [[عاشورا]]==
== موقَّع مجروح صحنه [[عاشورا]] ==
[[مبارزه]] «موقَّع» در [[روز عاشورا]] خیلی مشخص و واضح نیست، ولی به طور اختصار نوشته‌اند:
[[مبارزه]] «موقَّع» در [[روز عاشورا]] خیلی مشخص و واضح نیست، ولی به طور اختصار نوشته‌اند:


«موقَّع» (مُرقَّع) در روز عاشورا بر اثر شدت جراحات در میدان [[نبرد]] به [[زمین]] افتاد و خویشاوندانش پس از معرکه [[قتال]] او را [[نجات]] داده و به [[کوفه]] بردند و در آنجا مخفی نمودند. وقتی ابن زیاد از این موضوع [[آگاه]] شد، [[دستور]] داد او را بکشند، اما گروهی از [[بنی اسد]] نزد ابن زیاد[[شفاعت]] کردند و ابن زیاد از [[قتل]] او منصرف شد، ولی دستور داد او را به بند و زنجیر بستند و به محلی به نام «زاره»<ref>زاره: قریه‌ای است از قرای بحرین در زمان ابوبکر فتح شده است. (هامش کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳) و برخی می‌‌گویند: محلی است در نزدیکی «عمان» که زیاد بن أبیه و پسرش ابن زیاد هر کس از اهل کوفه و بصره را که می‌‌خواستند تبعید کنند به آنجا تبعید می‌‌کردند. (ابصارالعین، ص۱۰۸).</ref> [[تبعید]] کرد. او بر اثر جراحات وارده، [[بیماری]] [[سختی]] را [[تحمل]] کرد و در همان جا پس از گذشت یک سال با دست و پای بسته [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کرد و روحش به [[یاران امام حسین]]{{ع}} پیوست.
«موقَّع» (مُرقَّع) در روز عاشورا بر اثر شدت جراحات در میدان [[نبرد]] به [[زمین]] افتاد و خویشاوندانش پس از معرکه [[قتال]] او را [[نجات]] داده و به [[کوفه]] بردند و در آنجا مخفی نمودند. وقتی ابن زیاد از این موضوع [[آگاه]] شد، [[دستور]] داد او را بکشند، اما گروهی از [[بنی اسد]] نزد ابن زیاد[[شفاعت]] کردند و ابن زیاد از [[قتل]] او منصرف شد، ولی دستور داد او را به بند و زنجیر بستند و به محلی به نام «زاره»<ref>زاره: قریه‌ای است از قرای بحرین در زمان ابوبکر فتح شده است. (هامش کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳) و برخی می‌‌گویند: محلی است در نزدیکی «عمان» که زیاد بن أبیه و پسرش ابن زیاد هر کس از اهل کوفه و بصره را که می‌‌خواستند تبعید کنند به آنجا تبعید می‌‌کردند. (ابصارالعین، ص۱۰۸).</ref> [[تبعید]] کرد. او بر اثر جراحات وارده، [[بیماری]] [[سختی]] را [[تحمل]] کرد و در همان جا پس از گذشت یک سال با دست و پای بسته [[جان]] به جان آفرین [[تسلیم]] کرد و روحش به [[یاران امام حسین]] {{ع}} پیوست.


برخی گفته‌اند<ref>تنقیح المقال، ج۲، ص۲۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۸.</ref>: «مُوقَّع» در [[روز عاشورا]] تیرهایش را روی [[زمین]] پخش کرد و دو زانو نشست و با [[دشمن]] جنگید، در این موقع چند تن از خویشانش آمدند و گفتند: تو در امانی، نزد ما بیا! او [[مخالفت]] کرد و نرفت و به [[جنگ]] ادامه داد تا مجروح شد و چون زنده بود نزدیکانش او را با خود به [[کوفه]] بردند، و هنگامی که [[عمر سعد]] کار آنان را به [[ابن زیاد]] گزارش کرد، او [[دستور]] داد که «مُوقَّع» را به «زاره» تبعید کنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳؛ و نیز، ر.ک: مقتل مقرم، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸۸-۵۸۹.</ref>
برخی گفته‌اند<ref>تنقیح المقال، ج۲، ص۲۶۰ و ابصارالعین، ص۱۰۸.</ref>: «مُوقَّع» در [[روز عاشورا]] تیرهایش را روی [[زمین]] پخش کرد و دو زانو نشست و با [[دشمن]] جنگید، در این موقع چند تن از خویشانش آمدند و گفتند: تو در امانی، نزد ما بیا! او [[مخالفت]] کرد و نرفت و به [[جنگ]] ادامه داد تا مجروح شد و چون زنده بود نزدیکانش او را با خود به [[کوفه]] بردند، و هنگامی که [[عمر سعد]] کار آنان را به [[ابن زیاد]] گزارش کرد، او [[دستور]] داد که «مُوقَّع» را به «زاره» تبعید کنند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۳؛ و نیز، ر. ک: مقتل مقرم، ص۳۰۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظم‌زاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸۸-۵۸۹.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش