نفی تفاخر در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
*از اوصاف [[زشت]] و ناپسندی که در [[سیره]] و قول [[نبی اکرم]] {{صل}} از آن به [[زشتی]] یاد شده، فخرفروشی و افتخار به حسب و [[نسب]] خویش است. این صفت نکوهیده از عوامل بسیار مخرب در روابط ایمانی شمرده شده و [[رسول خدا]] {{صل}} نیز آن را آفت بزرگیِ [[خاندان]] دانسته است<ref>کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۷ و احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>. | * از اوصاف [[زشت]] و ناپسندی که در [[سیره]] و قول [[نبی اکرم]] {{صل}} از آن به [[زشتی]] یاد شده، فخرفروشی و افتخار به حسب و [[نسب]] خویش است. این صفت نکوهیده از عوامل بسیار مخرب در روابط ایمانی شمرده شده و [[رسول خدا]] {{صل}} نیز آن را آفت بزرگیِ [[خاندان]] دانسته است<ref>کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۷ و احمد بن محمد برقی، المحاسن، ج۱، ص۱۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>. | ||
==نگاهی کوتاه بر پیشینه [[تفاخر]] در عصر [[جاهلی]] == | == نگاهی کوتاه بر پیشینه [[تفاخر]] در عصر [[جاهلی]] == | ||
* [[رسول خدا]] {{صل}} در حالی به [[رسالت]] [[برگزیده]] شد که [[جامعه]] [[عرب]] آن روز در [[فساد]] و [[تباهی]] دست و پا میزد و سایه شوم [[جهالت]]، [[تعصب]]، [[فساد]] و [[تفاخر]] به [[نسب]] و [[قبیله]] بر سرتاسر [[جزیرة العرب]] سایه افکنده بود. [[تفاخر]] و [[خودبرتربینی]] در میان [[اعراب جاهلی]]، اصلی خدشه ناپذیر به حساب میآمد و سبب بسیاری از [[جنگها]] و نزاعهای [[جاهلی]] شده بود. جنگهای [[جاهلی]] از نظر شدت و اهمیت متفاوت بودند؛ اما همگی، ویژگی مشابهی داشتند و آن، دمیدن [[روح]] فخر و [[انتقام]] در کالبد [[قبیله]] بود. آنان به پیروزیها [[تفاخر]] میکردند و هنگام [[شکست]]، در پی [[انتقام]] بودند<ref>این بخش از کتب مختلف ایام العرب، الکامل، عقد الفرید و... برگرفته شده است.</ref>. آنان [[شجاعت]] به خرج میدادند و [[بخشش]] میکردند تا به سبب این کار [[ستایش]] شوند و بر سایر رؤسا و بزرگان [[جامعه]] افتخار کنند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>. | * [[رسول خدا]] {{صل}} در حالی به [[رسالت]] [[برگزیده]] شد که [[جامعه]] [[عرب]] آن روز در [[فساد]] و [[تباهی]] دست و پا میزد و سایه شوم [[جهالت]]، [[تعصب]]، [[فساد]] و [[تفاخر]] به [[نسب]] و [[قبیله]] بر سرتاسر [[جزیرة العرب]] سایه افکنده بود. [[تفاخر]] و [[خودبرتربینی]] در میان [[اعراب جاهلی]]، اصلی خدشه ناپذیر به حساب میآمد و سبب بسیاری از [[جنگها]] و نزاعهای [[جاهلی]] شده بود. جنگهای [[جاهلی]] از نظر شدت و اهمیت متفاوت بودند؛ اما همگی، ویژگی مشابهی داشتند و آن، دمیدن [[روح]] فخر و [[انتقام]] در کالبد [[قبیله]] بود. آنان به پیروزیها [[تفاخر]] میکردند و هنگام [[شکست]]، در پی [[انتقام]] بودند<ref>این بخش از کتب مختلف ایام العرب، الکامل، عقد الفرید و... برگرفته شده است.</ref>. آنان [[شجاعت]] به خرج میدادند و [[بخشش]] میکردند تا به سبب این کار [[ستایش]] شوند و بر سایر رؤسا و بزرگان [[جامعه]] افتخار کنند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۱.</ref>. | ||
*همچنین، [[قبیله قریش]]، در [[تفاخر]]، گوی [[سبقت]] را از هم قطاران [[جاهلی]] خود ربوده بود. از زمانی که [[خداوند]]، [[لشکر]] ابرهه را تار و مار کرد، [[مقام]] [[کعبه]] و [[قریش]] بیش از پیش در نظر [[مردم]] [[عرب]] بالا رفت؛ و [[قریش]] نیز کم کم، [[بدعت]] گذاری را آغاز کردند و انجام برخی مراسم [[حج]] مثل وقوف در [[عرفه]] را ترک کردند، با اینکه میدانستند این عمل از شعائر [[دین]] [[ابراهیم]] {{ع}} است. آنان وقوف در [[عرفه]] را برای سایر [[اعراب]] [[واجب]] دانسته، میگفتند: "ما [[فرزندان]] [[ابراهیم]] و اهل [[حرم]] و خادمان [[کعبه]] و ساکنان آن هستیم و برای ما سزاوار نیست که از [[حرم]] خارج شویم و غیر [[حرم]] را مانند [[حرم]]، بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از [[حرمت]] و شأنمان نزد [[عرب]] میکاهد!"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰؛ محمد بن حبیب البغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص ۱۲۷ - ۱۲۹ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | * همچنین، [[قبیله قریش]]، در [[تفاخر]]، گوی [[سبقت]] را از هم قطاران [[جاهلی]] خود ربوده بود. از زمانی که [[خداوند]]، [[لشکر]] ابرهه را تار و مار کرد، [[مقام]] [[کعبه]] و [[قریش]] بیش از پیش در نظر [[مردم]] [[عرب]] بالا رفت؛ و [[قریش]] نیز کم کم، [[بدعت]] گذاری را آغاز کردند و انجام برخی مراسم [[حج]] مثل وقوف در [[عرفه]] را ترک کردند، با اینکه میدانستند این عمل از شعائر [[دین]] [[ابراهیم]] {{ع}} است. آنان وقوف در [[عرفه]] را برای سایر [[اعراب]] [[واجب]] دانسته، میگفتند: "ما [[فرزندان]] [[ابراهیم]] و اهل [[حرم]] و خادمان [[کعبه]] و ساکنان آن هستیم و برای ما سزاوار نیست که از [[حرم]] خارج شویم و غیر [[حرم]] را مانند [[حرم]]، بزرگ بشماریم؛ چرا که این کار از [[حرمت]] و شأنمان نزد [[عرب]] میکاهد!"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۵۹ - ۶۰؛ محمد بن حبیب البغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص ۱۲۷ - ۱۲۹ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۰۲ - ۲۰۳.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | ||
* [[تفاخر]] به کثرت جمعیت و [[ثروت]] در میان [[اعراب جاهلی]] به جایی رسیده بود که به سبب مفاخره بر دیگر [[قبایل]] و بالا بردن آمار نفرات [[قبیله]] به گورستان میرفتند و [[قبور]] مردگان را میشمردند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص ۲۹۸.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | * [[تفاخر]] به کثرت جمعیت و [[ثروت]] در میان [[اعراب جاهلی]] به جایی رسیده بود که به سبب مفاخره بر دیگر [[قبایل]] و بالا بردن آمار نفرات [[قبیله]] به گورستان میرفتند و [[قبور]] مردگان را میشمردند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۱۱؛ جاراللّه زمخشری، الکشاف، ج ۴، ص ۷۹۱؛ فخرالدین رازی، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۷۰ و حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج ۵، ص ۲۹۸.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | ||
==فخرفروشی و [[برتری]] جویی در [[سیره نبوی]] {{صل}}== | == فخرفروشی و [[برتری]] جویی در [[سیره نبوی]] {{صل}} == | ||
* [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در دوران رسالتش پیوسته با [[برتری]] جوییها به [[مبارزه]] برخاست و سرانجام موفق شد به [[کمک]] [[تعالیم]] [[ناب]] [[الهی]] به بسیاری از [[دشمنیها]] و ستیزه جوییهایی که در گذشته در تفاخرهای بیاساس قبیلهای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به [[برادری]] تبدیل کند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | * [[پیامبر اسلام]] {{صل}} در دوران رسالتش پیوسته با [[برتری]] جوییها به [[مبارزه]] برخاست و سرانجام موفق شد به [[کمک]] [[تعالیم]] [[ناب]] [[الهی]] به بسیاری از [[دشمنیها]] و ستیزه جوییهایی که در گذشته در تفاخرهای بیاساس قبیلهای ریشه داشت، خاتمه داده، آنها را به [[برادری]] تبدیل کند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲.</ref>. | ||
*این [[اقدام]] بزرگ، چیزی نبود که از چشم [[دشمنان اسلام]] مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[مسلمانان]] از آن به صورت حربهای کار آمد بهره بگیرند. [[نقل]] شده است، روزی عدهای از اوسیان و خزرجیان در نقطهای گرد آمده، به [[گفتگو]] مشغول بودند. [[وحدت]] این گروه که دیروز، [[دشمن]] [[خون]] آشام یکدیگر بودند، شأس بن [[قیس]] - از سران [[کینه]] توز [[یهود]] - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به [[جوانی]] [[یهودی]] - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگهای ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، سخن به میان آورد. آن [[جوان]]، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که [[نزاع]] و [[تفاخر]] دوباره میان دو دسته [[مسلمان]] [[اوس]] و [[خزرج]] آغاز شد؛ نزدیک بود [[آتش]] [[جنگ]] میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به [[پیامبر]] {{صل}} خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از [[یاران]]، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه [[مسلمانان]]، [[خدا]] را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد [[دوران جاهلیت]] افتاده [[اید]]؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه [[خداوند]]، شما را به [[اسلام]] [[راهنمایی]] فرمود و بدان گرامی داشت و به [[کمک]] آن عادات [[جاهلیت]] را از شما دور کرد و شما را از [[کفر]] [[نجات]] داد و میان شما [[اتحاد]] و اتفاق ایجاد کرد." سخنان [[رسول خدا]] {{صل}} آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه [[خداوند]] [[مغفرت]] خواستند<ref>السیرة النبویه، ص ۵۵۵ - ۵۵۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲-۲۱۳.</ref>. | * این [[اقدام]] بزرگ، چیزی نبود که از چشم [[دشمنان اسلام]] مخفی بماند؛ پس آنها کوشیدند برای ایجاد [[تفرقه]] در صفوف [[مسلمانان]] از آن به صورت حربهای کار آمد بهره بگیرند. [[نقل]] شده است، روزی عدهای از اوسیان و خزرجیان در نقطهای گرد آمده، به [[گفتگو]] مشغول بودند. [[وحدت]] این گروه که دیروز، [[دشمن]] [[خون]] آشام یکدیگر بودند، شأس بن [[قیس]] - از سران [[کینه]] توز [[یهود]] - را سخت ناراحت کرد و او فوراً به [[جوانی]] [[یهودی]] - که همراه او بود- اشاره کرد که میان آنها رفته، از جنگهای ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان، سخن به میان آورد. آن [[جوان]]، خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که [[نزاع]] و [[تفاخر]] دوباره میان دو دسته [[مسلمان]] [[اوس]] و [[خزرج]] آغاز شد؛ نزدیک بود [[آتش]] [[جنگ]] میان آنان شعله ور شود که این مسئله را به [[پیامبر]] {{صل}} خبر دادند؛ پس ایشان فوراً با گروهی از [[یاران]]، خود را به آنها رسانید و فرمود: "ای گروه [[مسلمانان]]، [[خدا]] را در نظر بیاورید! آیا دوباره به یاد [[دوران جاهلیت]] افتاده [[اید]]؟ در صورتی که من در میان شما هستم، پس از آنکه [[خداوند]]، شما را به [[اسلام]] [[راهنمایی]] فرمود و بدان گرامی داشت و به [[کمک]] آن عادات [[جاهلیت]] را از شما دور کرد و شما را از [[کفر]] [[نجات]] داد و میان شما [[اتحاد]] و اتفاق ایجاد کرد." سخنان [[رسول خدا]] {{صل}} آنان را به خود آورد؛ پس، گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه [[خداوند]] [[مغفرت]] خواستند<ref>السیرة النبویه، ص ۵۵۵ - ۵۵۶.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۲-۲۱۳.</ref>. | ||
* [[رسول خدا]] {{صل}} با آنکه خود از نظر حسب و [[نسب]]، شریفترین [[مردم]] به حساب میآمد؛ اما هیچگاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر [[مردم]] [[تفاخر]] بورزد؛ بلکه در بیان و [[رفتار]] خود نیز به گونهای عمل میکرد که در اذهان [[مردم]]، مفاخره و [[برتری]] جویی تداعی نشود. [[علی]] {{ع}} در این باره میفرماید: "هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "قصدم [[تفاخر]] و فخرفروشی نیست"<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۴۰۷ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۱۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>. | * [[رسول خدا]] {{صل}} با آنکه خود از نظر حسب و [[نسب]]، شریفترین [[مردم]] به حساب میآمد؛ اما هیچگاه شنیده نشد که در این امور بر دیگر [[مردم]] [[تفاخر]] بورزد؛ بلکه در بیان و [[رفتار]] خود نیز به گونهای عمل میکرد که در اذهان [[مردم]]، مفاخره و [[برتری]] جویی تداعی نشود. [[علی]] {{ع}} در این باره میفرماید: "هرگاه [[رسول خدا]] {{صل}} فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "قصدم [[تفاخر]] و فخرفروشی نیست"<ref>حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۲، ص ۴۰۷ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۱۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>. | ||
* [[نقل]] شده است، در [[جنگ احد]]، [[جوانی]] ایرانی در میان [[لشکر]] [[مسلمانان]] بود. این [[جوان]] پس از وارد آوردن ضربتی بر یکی از [[دشمنان]]، به سبب غرور گفت: "این ضربت را از من تحویل بگیر که من [[جوانی]] ایرانیام". [[پیامبر]] {{صل}} پس از شنیدن این سخن، فوراً آن را خواست و به او فرمود: "چرا نگفتی من [[جوانی]] [[انصاری]] هستم؟ چرا به چیزی که به [[آیین]] و مسلک است، افتخار نکردی و پای [[تفاخر]] و نژاد را به میان کشیدی؟"<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۹۵؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۵۰۳ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۳۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>. | * [[نقل]] شده است، در [[جنگ احد]]، [[جوانی]] ایرانی در میان [[لشکر]] [[مسلمانان]] بود. این [[جوان]] پس از وارد آوردن ضربتی بر یکی از [[دشمنان]]، به سبب غرور گفت: "این ضربت را از من تحویل بگیر که من [[جوانی]] ایرانیام". [[پیامبر]] {{صل}} پس از شنیدن این سخن، فوراً آن را خواست و به او فرمود: "چرا نگفتی من [[جوانی]] [[انصاری]] هستم؟ چرا به چیزی که به [[آیین]] و مسلک است، افتخار نکردی و پای [[تفاخر]] و نژاد را به میان کشیدی؟"<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۲۹۵؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۵۰۳ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۹۳۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳.</ref>. | ||
*همچنین [[روایت]] شده است که مردی نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، من فلانم پسر فلانی" و سپس از سر [[تفاخر]] تا نه نفر از [[پدران]] خود را برشمرد. [[رسول خدا]] {{صل}} به آن مرد فرمود: "بدان که تو در [[دوزخ]]، دهمین آنانی"<ref>سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۱، ص ۱۴۱، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۴ و محمد بن محمد کوفی بن اشعث، الجعفریات، ص ۱۶۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳-۲۱۴.</ref>. | * همچنین [[روایت]] شده است که مردی نزد [[رسول خدا]] {{صل}} آمد و گفت: "ای [[رسول خدا]] {{صل}}، من فلانم پسر فلانی" و سپس از سر [[تفاخر]] تا نه نفر از [[پدران]] خود را برشمرد. [[رسول خدا]] {{صل}} به آن مرد فرمود: "بدان که تو در [[دوزخ]]، دهمین آنانی"<ref>سلیمان بن احمد الطبرانی، المعجم الاوسط، ج ۱، ص ۱۴۱، الکافی، ج ۲، ص ۳۲۹، مسند احمد، ج ۴، ص ۱۳۴ و محمد بن محمد کوفی بن اشعث، الجعفریات، ص ۱۶۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۳-۲۱۴.</ref>. | ||
*همچنین در برخی منابع آمده است که روزی [[عایشه]] و [[حفصه]]، [[همسران رسول خدا]] {{صل}}، به [[صفیه]]، دختر حیی بن اخطب، [[همسر]] دیگر [[رسول خدا]] {{صل}}، [[تفاخر]] کرده، خود را به [[علت]] نسبی شان با [[رسول خدا]] {{صل}} از او [[برتر]] شمردند و [[صفیه]] را [[سرزنش]] کرده، او را دختر یهودیه خواندند. [[صفیه]] نیز به [[رسول خدا]] {{صل}} شکایت برد و در حالی که [[گریه]] میکرد، به نزد [[نبی خاتم]] {{صل}} وارد شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} از وی [[علت]] گریهاش را پرسید؛ او گفت: "[[عایشه]] و [[حفصه]] به او [[دشنام]] داده، او را برای [[تحقیر]]، یهودیه خواندهاند"؛ [[حضرت]] فرمود: "چرا به آنها نگفتی که پدرم، [[هارون]] و عمویم، [[موسی]] و شوهرم، [[محمد]] {{صل}} است؟"<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص ۱۰۰، احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۴ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۷۴.</ref> این واقعه باعث شد [[آیه]] ۱۱ سوره حجرات نازل شود<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۲۱ - ۳۲۲ و مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۰۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۴.</ref>. | * همچنین در برخی منابع آمده است که روزی [[عایشه]] و [[حفصه]]، [[همسران رسول خدا]] {{صل}}، به [[صفیه]]، دختر حیی بن اخطب، [[همسر]] دیگر [[رسول خدا]] {{صل}}، [[تفاخر]] کرده، خود را به [[علت]] نسبی شان با [[رسول خدا]] {{صل}} از او [[برتر]] شمردند و [[صفیه]] را [[سرزنش]] کرده، او را دختر یهودیه خواندند. [[صفیه]] نیز به [[رسول خدا]] {{صل}} شکایت برد و در حالی که [[گریه]] میکرد، به نزد [[نبی خاتم]] {{صل}} وارد شد؛ [[رسول خدا]] {{صل}} از وی [[علت]] گریهاش را پرسید؛ او گفت: "[[عایشه]] و [[حفصه]] به او [[دشنام]] داده، او را برای [[تحقیر]]، یهودیه خواندهاند"؛ [[حضرت]] فرمود: "چرا به آنها نگفتی که پدرم، [[هارون]] و عمویم، [[موسی]] و شوهرم، [[محمد]] {{صل}} است؟"<ref>الطبقات الکبری، ج۸، ص ۱۰۰، احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۴ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۷۴.</ref> این واقعه باعث شد [[آیه]] ۱۱ سوره حجرات نازل شود<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۲، ص ۳۲۱ - ۳۲۲ و مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۰۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۴.</ref>. | ||
==[[خطبه]] [[رسول خدا]] {{صل}} در روز [[فتح مکه]]== | == [[خطبه]] [[رسول خدا]] {{صل}} در روز [[فتح مکه]] == | ||
*در [[جامعه]] [[عرب]] آن روز، بزرگترین افتخار یک نفر این بود که شاخهای از یک [[قبیله]] سرشناس مانند [[قریش]] باشد؛ ولی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای برانداختن این اصل موهوم و به منظور درهم کوبیدن افتخارات بیاساس و [[جاهلی]] [[عرب]]، در روز [[فتح مکه]] به [[مردم]] آن جا چنین فرمود: "ای [[مردم]]! [[خداوند]] با [[اسلام]]، [[نخوت]] [[جاهلیت]] و [[نازیدن]] به [[پدران]] و خاندانهای [[جاهلی]] را از شما زدود. ای [[مردم]]! شما از [[آدم]] {{ع}} هستید و او نیز از گل آفریده شده است؛ بدانید که امروز، [[بهترین]] شما نزد [[خداوند]] و گرامیترین شما در پیشگاه او پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست"<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ {{ع}} وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمَكُمْ عَلَيْهِ الْيَوْمَ أَتْقَاكُمْ }}؛</ref>. سپس ایشان برای اینکه به جهانیان بیاموزد که ملاک شخصیت و [[برتری]] تنها [[تقوا]] و [[پرهیزگاری]] است<ref>علم الهدی خراسانی، نهج الخطابه، ج ۱، ص ۲۵ - ۲۶.</ref>، در فرازی دیگر از سخنان خود چنین فرمود: "[[مردم]] در پیشگاه [[خداوند]]، دو دسته اند: دستهای [[پرهیزگار]] که در پیشگاه [[خداوند]]، گرامی و گروهی متجاوز و [[گناهکار]] که نزد [[خداوند]] ذلیل و خواراند"<ref>{{متن حدیث| يا أَيُّهَا | * در [[جامعه]] [[عرب]] آن روز، بزرگترین افتخار یک نفر این بود که شاخهای از یک [[قبیله]] سرشناس مانند [[قریش]] باشد؛ ولی [[پیامبر اکرم]] {{صل}} برای برانداختن این اصل موهوم و به منظور درهم کوبیدن افتخارات بیاساس و [[جاهلی]] [[عرب]]، در روز [[فتح مکه]] به [[مردم]] آن جا چنین فرمود: "ای [[مردم]]! [[خداوند]] با [[اسلام]]، [[نخوت]] [[جاهلیت]] و [[نازیدن]] به [[پدران]] و خاندانهای [[جاهلی]] را از شما زدود. ای [[مردم]]! شما از [[آدم]] {{ع}} هستید و او نیز از گل آفریده شده است؛ بدانید که امروز، [[بهترین]] شما نزد [[خداوند]] و گرامیترین شما در پیشگاه او پرهیزگارترین و فرمانبردارترین شما از اوست"<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَ اللَّهَ قَدْ أَذْهَبَ عَنْكُمْ نَخْوَةَ الْجَاهِلِيَّةِ وَ تَفَاخُرَهَا بِآبَائِهَا أَلَا إِنَّكُمْ مِنْ آدَمَ {{ع}} وَ آدَمُ مِنْ طِينٍ أَلَا إِنَّ خَيْرَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمَكُمْ عَلَيْهِ الْيَوْمَ أَتْقَاكُمْ }}؛</ref>. سپس ایشان برای اینکه به جهانیان بیاموزد که ملاک شخصیت و [[برتری]] تنها [[تقوا]] و [[پرهیزگاری]] است<ref>علم الهدی خراسانی، نهج الخطابه، ج ۱، ص ۲۵ - ۲۶.</ref>، در فرازی دیگر از سخنان خود چنین فرمود: "[[مردم]] در پیشگاه [[خداوند]]، دو دسته اند: دستهای [[پرهیزگار]] که در پیشگاه [[خداوند]]، گرامی و گروهی متجاوز و [[گناهکار]] که نزد [[خداوند]] ذلیل و خواراند"<ref>{{متن حدیث| يا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: رَجُلُ مُؤْمِنُ تَقِيُّ كَرِيمُ عَلَى اللَّهِ، وَ فَاجِرٍ شَقِيُّ هَيِّنُ عَلَى اللَّهِ}}؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۵، ص ۲۴۲ و ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۱، ص ۳۸۸.</ref>؛ آنگاه [[رسول خدا]] {{صل}} برای برانداختن [[نخوت]] [[عرب]] که [[عرب]] بودن و انتساب به این نژاد را از [[مفاخر]] بزرگ خود میشمرد، در ادامه سخنان خویش، خطاب به [[مردم]] [[مکه]] چنین فرمود: {{متن حدیث|أَلَا إِنَّ الْعَرَبِيَّةَ لَيْسَتْ بِأَبٍ وَالِدٍ وَ لَكِنَّهَا لِسَانٌ نَاطِقٌ فَمَنْ قَصَرَ عَمَلُهُ لَمْ يُبْلِغْ بِهِ حَسَبُهُ }}<ref>تفسیر قمی، ج ۲، ص ۹۴ و نهج الخطابه، ج ۱، ص۲۶.</ref>؛ ای [[مردم]]! بدانید که عربیت، به پدری نیست که عامل [[دنیا]] آمدن شما بوده، بلکه آن، تنها زبانی است که با آن سخن گفته میشود. پس هر کس در عمل، کوتاهی کند، [[شرافت]] [[خانوادگی]] اش او را به [[خشنودی]] [[خداوند]] نمیرساند. سپس [[حضرت]] برای تحکیم [[مساوات]] بین [[انسانها]] فرمود: همه [[مردم]]، از روزگار گذشته تا حال، مانند دانههای شانه برابر اند و [[عرب]] بر [[عجم]] و سرخ بر سیاه [[برتری]] ندارد<ref>{{متن حدیث|إِنَ النَّاسَ مِنْ عَهْدِ آدَمَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا مِثْلُ أَسْنَانِ الْمُشْطِ لَا فَضْلَ لِلْعَرَبِيِّ عَلَى الْعَجَمِيِّ وَ لَا لِلْأَحْمَرِ عَلَى الْأَسْوَدِ إِلَّا بِالتَّقْوَى}}؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۳۴۱ و میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۸۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی |حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۲۱۴-۲۱۵.</ref>. | ||
==فخرفروشی و برتریجویی== | == فخرفروشی و برتریجویی == | ||
[[تفاخر]] و [[مباهات]] و [[برتریجویی]] که از [[جهل محض]] و [[سفاهت]] ناشی میشود، از عوامل مخرب [[روابط]] [[ایمانی]] است. از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|أَتَى رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَمَا إِنَّكَ عَاشِرُهُمْ فِي النَّارِ}}<ref>«مردی نزد رسول خدا{{صل}} آمد و گفت: ای رسول خدا، من فلان پسر فلانم، و [از سر فخرفروشی و برتریجویی] تا نه تن از پدران خود را برشمرد. رسول خدا{{صل}} به آن مرد فرمود: بدان که تو دهمین آنانی در دوزخ». الکافی، ج۲، ص۳۲۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref>. | [[تفاخر]] و [[مباهات]] و [[برتریجویی]] که از [[جهل محض]] و [[سفاهت]] ناشی میشود، از عوامل مخرب [[روابط]] [[ایمانی]] است. از [[امام صادق]] {{ع}} [[روایت]] شده است که فرمود: {{متن حدیث|أَتَى رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} رَجُلٌ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ حَتَّى عَدَّ تِسْعَةً فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} أَمَا إِنَّكَ عَاشِرُهُمْ فِي النَّارِ}}<ref>«مردی نزد رسول خدا {{صل}} آمد و گفت: ای رسول خدا، من فلان پسر فلانم، و [از سر فخرفروشی و برتریجویی] تا نه تن از پدران خود را برشمرد. رسول خدا {{صل}} به آن مرد فرمود: بدان که تو دهمین آنانی در دوزخ». الکافی، ج۲، ص۳۲۹؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۳۵.</ref>. | ||
[[آدمیان]] به سببهای گوناگون گرفتار [[فخرفروشی]] و برتریجویی میشوند، از جمله: [[علم]] و [[دانش]]، عمل و [[عبادت]]، [[نسب]] و حسب، [[جمال]] و [[زیبایی]]، [[مال]] و [[مکنت]]، [[نیرومندی]] و [[قدرت]]، داشتن [[پیروان]] و [[یاران]] و [[شاگردان]] و خدمتگزاران و [[اقوام]] و [[خویشان]]<ref>ر.ک: مرآة العقول، ج۱۰، ص۱۸۸-۱۹۲ در شرح این موارد.</ref>، که البته بازگشت هرگونه برتریجویی جز به [[نادانی]] [[آدمی]] به خود و [[خالق هستی]] نیست. از امام صادق{{ع}} روایت شده است که فرمود: {{متن حدیث|الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ، وَ تَسْفَهَ الْحَقَّ}}<ref>«بزرگی فروختن این است که مردم را خوار و حق را سبک شماری». الکافی، ج۲، ص۳۱۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۰۶.</ref>. | [[آدمیان]] به سببهای گوناگون گرفتار [[فخرفروشی]] و برتریجویی میشوند، از جمله: [[علم]] و [[دانش]]، عمل و [[عبادت]]، [[نسب]] و حسب، [[جمال]] و [[زیبایی]]، [[مال]] و [[مکنت]]، [[نیرومندی]] و [[قدرت]]، داشتن [[پیروان]] و [[یاران]] و [[شاگردان]] و خدمتگزاران و [[اقوام]] و [[خویشان]]<ref>ر. ک: مرآة العقول، ج۱۰، ص۱۸۸-۱۹۲ در شرح این موارد.</ref>، که البته بازگشت هرگونه برتریجویی جز به [[نادانی]] [[آدمی]] به خود و [[خالق هستی]] نیست. از امام صادق {{ع}} روایت شده است که فرمود: {{متن حدیث|الْكِبْرُ أَنْ تَغْمِصَ النَّاسَ، وَ تَسْفَهَ الْحَقَّ}}<ref>«بزرگی فروختن این است که مردم را خوار و حق را سبک شماری». الکافی، ج۲، ص۳۱۰؛ وسائل الشیعة، ج۱۱، ص۳۰۶.</ref>. | ||
بیتردید تا فخرفروشی و برتریجویی، تا [[خودبینی]] و گردنفرازی هست، نه اثری از [[اخوّت]] هست و نه از [[امت]].<ref>[[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی، مصطفی]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۶۲۶.</ref> | بیتردید تا فخرفروشی و برتریجویی، تا [[خودبینی]] و گردنفرازی هست، نه اثری از [[اخوّت]] هست و نه از [[امت]].<ref>[[مصطفی دلشاد تهرانی|دلشاد تهرانی، مصطفی]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲، ص ۶۲۶.</ref> |