امامت عامه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
(←پانویس) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==اثبات امامت عامه از راه قاعده لطف== | == اثبات امامت عامه از راه قاعده لطف == | ||
[[متکلّمان]] امامیّه، همین اصل را مبنای [[برهان لطف]] خود در [[اثبات امامت]] عامّه قرار دادهاند. برای نمونه، در اینجا به [[استدلال]] برخی مشاهیر آنان اشاره میشود. | [[متکلّمان]] امامیّه، همین اصل را مبنای [[برهان لطف]] خود در [[اثبات امامت]] عامّه قرار دادهاند. برای نمونه، در اینجا به [[استدلال]] برخی مشاهیر آنان اشاره میشود. | ||
==بند اول - تقریر [[علامه حلّی]]== | == بند اول - تقریر [[علامه حلّی]] == | ||
{{عربی|الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدنیا و الذین لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی{{صل}}. و هی واجبه عقلا، لأن الإمامه [[لطف]]، فانا نعلم قطعا أن [[الناس]] إذا کان لهم [[رئیس]] مرشد [[مطاع]] ینتصف للمظلوم من الظالم و یردع الظالم عن [[ظلمه]] کانوا إلی الصلاح أقرب و من الفساد ابعاد. و قد تقدم أن اللطف [[واجب]]}}<ref>الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰.</ref>. | {{عربی|الإمامة رئاسة عامة فی أمور الدنیا و الذین لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی {{صل}}. و هی واجبه عقلا، لأن الإمامه [[لطف]]، فانا نعلم قطعا أن [[الناس]] إذا کان لهم [[رئیس]] مرشد [[مطاع]] ینتصف للمظلوم من الظالم و یردع الظالم عن [[ظلمه]] کانوا إلی الصلاح أقرب و من الفساد ابعاد. و قد تقدم أن اللطف [[واجب]]}}<ref>الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص۴۰.</ref>. | ||
یعنی [[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامّه]] در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]]، برای فردی از اشخاص، نیابتاً از طرف [[رسول اکرم]]{{صل}}. و این امر عقلاً واجب است؛ زیرا به [[بداهت]] وجدانی [[یقین]] داریم هنگامی که برای مردم [[رهبری]] [[عادل]] و [[هدایتگر]] به سوی خیر وجود داشته باشد، به گونهای که [[حقّ]] [[مظلوم]] را از [[ظالم]] بستاند و ظالم را از [[ظلم]] خود دفع کند، مردم میل به [[خیرات]] و [[صلاح]] و صواب پیدا میکنند و از [[فساد]] و [[زشتی]] اجتناب مینمایند و چنین امری از مصادیق [[لطف مقرّب]] است و قبلاً [[ثابت]] شد که بر [[خداوند]] واجب میباشد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۳.</ref> | یعنی [[امامت]] عبارت است از [[ریاست عامّه]] در امور [[دین]] و دنیای [[مردم]]، برای فردی از اشخاص، نیابتاً از طرف [[رسول اکرم]] {{صل}}. و این امر عقلاً واجب است؛ زیرا به [[بداهت]] وجدانی [[یقین]] داریم هنگامی که برای مردم [[رهبری]] [[عادل]] و [[هدایتگر]] به سوی خیر وجود داشته باشد، به گونهای که [[حقّ]] [[مظلوم]] را از [[ظالم]] بستاند و ظالم را از [[ظلم]] خود دفع کند، مردم میل به [[خیرات]] و [[صلاح]] و صواب پیدا میکنند و از [[فساد]] و [[زشتی]] اجتناب مینمایند و چنین امری از مصادیق [[لطف مقرّب]] است و قبلاً [[ثابت]] شد که بر [[خداوند]] واجب میباشد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۳.</ref> | ||
==بند دوم- تقریر [[فاضل مقداد]]== | == بند دوم- تقریر [[فاضل مقداد]] == | ||
[[فاضل]] [[مقداد]]، از متکلّمان [[شیعه]]، نیز همین اصل را مبنای [[استدلال بر امامت]] قرارداده. او در ابتدا امامت را بر مبنای [[ریاست]] بر مردم اینگونه تعریف مینماید: {{عربی|الامامة رئاسة عامة لشخص من الأشخاص فی أمور الدین و الدنیا}}. | [[فاضل]] [[مقداد]]، از متکلّمان [[شیعه]]، نیز همین اصل را مبنای [[استدلال بر امامت]] قرارداده. او در ابتدا امامت را بر مبنای [[ریاست]] بر مردم اینگونه تعریف مینماید: {{عربی|الامامة رئاسة عامة لشخص من الأشخاص فی أمور الدین و الدنیا}}. | ||
وی سپس در استدلال بر [[ضرورت]] آن، از قاعده لطف مقرّب و [[وجوب]] آن بر [[پروردگار]] استفاده میکند: {{عربی|و هی واجبه علی الله تعالی، لأنها لطف، و کل لطف واجب، فالامامة واجبه}}. | وی سپس در استدلال بر [[ضرورت]] آن، از قاعده لطف مقرّب و [[وجوب]] آن بر [[پروردگار]] استفاده میکند: {{عربی|و هی واجبه علی الله تعالی، لأنها لطف، و کل لطف واجب، فالامامة واجبه}}. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
{{عربی|أما الصغری فضروریه، لانا نعلم بالضرورة أن الناس متی کان لهم رئیس یردعهم عن المعاصی و یحرضهم علی فعل الطاعة، فان الناس یصیرون الی الصلاح أقرب و من الفساد أبعد. و هذا لطف}}<ref>إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۲۷.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۴.</ref> | {{عربی|أما الصغری فضروریه، لانا نعلم بالضرورة أن الناس متی کان لهم رئیس یردعهم عن المعاصی و یحرضهم علی فعل الطاعة، فان الناس یصیرون الی الصلاح أقرب و من الفساد أبعد. و هذا لطف}}<ref>إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص۳۲۷.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۴.</ref> | ||
==بند سوم - تقریر [[ملامهدی نراقی]]== | == بند سوم - تقریر [[ملامهدی نراقی]] == | ||
ملامهدی نراقی، این [[استدلال]] را با بیان دیگری مطرح نموده است: “امامت عبارت است از [[ریاست عامّه]] [[مسلمانان]] در امور [[دین]] و دنیای ایشان، بر [[سبیل]] [[نیابت]] و [[خلیفگی پیغمبر]]{{صل}}. پس میگوییم: همچنان که وجود [[پیغمبر]]{{صل}} ضرور است و [[واجب]] است عقلاً بر [[خدا]]، بنا بر [[وجوب لطف]] بر او، که او را [[مبعوث]] کند تا طریق [[معرفت الهی]] را و [[اوامر و نواهی]] را به [[مردم]] برساند و از برای ایشان [[شرایع]] و [[احکام]] و مسایل [[حلال و حرام]] را بیان کند و صفات [[حمیده]] و [[اخلاق پسندیده]] و [[افعال]] ذمیمه و اموررذیله را برایشان [[تعلیم]] کند... و همچنین بر خدا واجب است که بعد از پیغمبر{{صل}} کسی را [[نصب]] کند تا آنچه پیغمبر{{صل}} آورده است، باقی بدارد و به شخصی که شرایع پیغمبر{{صل}} به او نرسیده است، برساند و نشرشرایع از او -کما هو [[حقّه]]- بکند. و مجرّد آمدن [[نبیّ]] و آوردن شرایع و احکام و رفتن او از میان مردم کافی نیست. | ملامهدی نراقی، این [[استدلال]] را با بیان دیگری مطرح نموده است: “امامت عبارت است از [[ریاست عامّه]] [[مسلمانان]] در امور [[دین]] و دنیای ایشان، بر [[سبیل]] [[نیابت]] و [[خلیفگی پیغمبر]] {{صل}}. پس میگوییم: همچنان که وجود [[پیغمبر]] {{صل}} ضرور است و [[واجب]] است عقلاً بر [[خدا]]، بنا بر [[وجوب لطف]] بر او، که او را [[مبعوث]] کند تا طریق [[معرفت الهی]] را و [[اوامر و نواهی]] را به [[مردم]] برساند و از برای ایشان [[شرایع]] و [[احکام]] و مسایل [[حلال و حرام]] را بیان کند و صفات [[حمیده]] و [[اخلاق پسندیده]] و [[افعال]] ذمیمه و اموررذیله را برایشان [[تعلیم]] کند... و همچنین بر خدا واجب است که بعد از پیغمبر {{صل}} کسی را [[نصب]] کند تا آنچه پیغمبر {{صل}} آورده است، باقی بدارد و به شخصی که شرایع پیغمبر {{صل}} به او نرسیده است، برساند و نشرشرایع از او -کما هو [[حقّه]]- بکند. و مجرّد آمدن [[نبیّ]] و آوردن شرایع و احکام و رفتن او از میان مردم کافی نیست. | ||
و توضیح این مقال و تفصیل این [[اجمال]] آن است که به ادلّه قاطعه و [[براهین]] ساطعه، واضح و [[مبرهن]] و ظاهر و روشن است که ایجاد بنی نوع [[انسانی]]، از روی [[فیض]] و [[لطف]] رحمانی است و [[مشیّت]] [[الهیّت]] بر آن قرار گرفته است که این نوع، به مدارج سعادات و به معارج [[کمالات]] [[عروج]] نماید و فیض مطلق تعلّق گرفته که ایشان مستقرّ بر [[صلاح]] معاش و [[معاد]] خود باشند. و شبههای نیست در اینکه حصول امورمذکوره وقتی میسر میشود که از برای او [[هادی]] و قائدی باشد که او را به [[راه]] صلاح و [[سعادت]] دلالت کند و از جادّه [[فساد]] و [[ضلالت]] ممانعت نماید. و این معنی -کما هو حقّه- وقتی حاصل میشود که از برای [[اهل]] عصر و [[زمان]]، [[هادی]] و مرشدی مقبول القول باشد و [[مؤیّد]] از جانب [[الهی]] باشد و [[علم]] به جمیع طرق [[صلاح]] و [[فساد]] داشته باشد؛ زیرا که در هر عصری اگر چنین کسی نباشد، شکّی نیست که امور مذکوره-کما هو [[حقّه]]- نمیتواند شد که از برای اهل آن عصرحاصل شود و [[فیض]] و لطفی که از برای اهل آن عصر با حضور [[حجّت]] [[خدا]] حاصل میشود، از برای ایشان حاصل نمیشود؛ اگرچه [[شرایع]] واحکام و مسائل [[حلال]] وحرام او در میان [[مردم]] باشد. لهذا جناب [[اقدس]] الهی، هرگاه [[پیغمبری]] را [[مبعوث]] کند و [[اوامر و نواهی]] خود را [[تسلیم]] کند که به مردم [[تبلیغ]] کند، [[واجب]] است بر او که خلیفهای هم از قِبَل او [[منصوب]] نماید تا مردم را به آن [[دین]] امرکند و نشر [[احکام]] آن دین را در اقطار عالم بکند و [[راهزنان]] [[جنّ]] و [[انس]] را [[تنبیه]] کند و مردم را [[مقهور]] بر [[اطاعت]] [[شریعت]] و [[پیروی]] [[طریقت]] آن پیغمبرکند. و چنانچه بعد از آن [[پیغمبر]]، [[خلیفه]] و امامی [[نصب]] نشود و آن پیغمبر، همان دین را به جمعی [[القاء]] کند و از [[دنیا]] برود، شکّی نیست که [[دینی]] که هنوز استقرار - کما هو حقه - نگرفته باشد و مع ذلک [[حافظ]] و ناصری نداشته باشد، به اندک زمانی آثار او برطرف میشود. و چگونه آثار او برطرف نشود و حال آنکه غولان [[راهزن]] در کمین، و [[دیوان]] عالم برهم [[زن]] درصدد [[تخریب]] آن دین، و [[شیاطین]] جنّ و انس در پی [[اضلال]] و [[تباهی]]، و [[نفوس]] امّاره، طالب [[بطالت]] وگمراهی است. با وجود اینکه اینها هم اگر نباشد، شبههای نیست که وجود حجّت خدا در هر عصری “لطف” است از برای اهل آن عصر، و [[لطف]] بر خدا واجب است. پس لابد و ناچار، باید جناب الهی از برای این دین، حافظ و ناصری مسلّم القول نصب کند و بعد از آن هم دیگری را [[نصب]] کند و بعد از آن هم دیگری را و همچنین تا [[وقت ظهور]] [[پیغمبری]] دیگر؛ و این طریقه [[الهی]] در جمیع ازمان بوده است که بعد از هر پیغمبری، نصب [[خلیفه]] از برای او میکرده است و بعد از او هم نصب دیگری میکرده است تا وقت [[پیغمبر]] دیگر، که از [[انبیاء]] [[اولیالعزم]]{{عم}} و صاحب [[دین]] تازه باشد. و انبیاء [[سلف]]{{عم}}، هریک که بعد از پیغمبری چنین [[مبعوث]] شدهاند، فی الحقیقه [[حافظ]] و مروّج دین او میبودهاند و هرگز زمانی خالی از یکی از [[پیغمبران]]{{عم}} نبوده است و این طریقه همیشه مستمرّ بوده است. پس [[ثابت]] شد که باید در هر عصری، حجّتی از [[خدا]] در روی [[زمین]] باشد و باید آن [[حجّت]] متّصف به صفات چند باشد؛ از “منصوص بودن” و “عصمت” و “افضلیّت” و غیرها...”<ref>انیس الموحدین، ص۱۲۷: فصل اول: دراثبات احتیاج به وجود امام و....</ref>. | و توضیح این مقال و تفصیل این [[اجمال]] آن است که به ادلّه قاطعه و [[براهین]] ساطعه، واضح و [[مبرهن]] و ظاهر و روشن است که ایجاد بنی نوع [[انسانی]]، از روی [[فیض]] و [[لطف]] رحمانی است و [[مشیّت]] [[الهیّت]] بر آن قرار گرفته است که این نوع، به مدارج سعادات و به معارج [[کمالات]] [[عروج]] نماید و فیض مطلق تعلّق گرفته که ایشان مستقرّ بر [[صلاح]] معاش و [[معاد]] خود باشند. و شبههای نیست در اینکه حصول امورمذکوره وقتی میسر میشود که از برای او [[هادی]] و قائدی باشد که او را به [[راه]] صلاح و [[سعادت]] دلالت کند و از جادّه [[فساد]] و [[ضلالت]] ممانعت نماید. و این معنی -کما هو حقّه- وقتی حاصل میشود که از برای [[اهل]] عصر و [[زمان]]، [[هادی]] و مرشدی مقبول القول باشد و [[مؤیّد]] از جانب [[الهی]] باشد و [[علم]] به جمیع طرق [[صلاح]] و [[فساد]] داشته باشد؛ زیرا که در هر عصری اگر چنین کسی نباشد، شکّی نیست که امور مذکوره-کما هو [[حقّه]]- نمیتواند شد که از برای اهل آن عصرحاصل شود و [[فیض]] و لطفی که از برای اهل آن عصر با حضور [[حجّت]] [[خدا]] حاصل میشود، از برای ایشان حاصل نمیشود؛ اگرچه [[شرایع]] واحکام و مسائل [[حلال]] وحرام او در میان [[مردم]] باشد. لهذا جناب [[اقدس]] الهی، هرگاه [[پیغمبری]] را [[مبعوث]] کند و [[اوامر و نواهی]] خود را [[تسلیم]] کند که به مردم [[تبلیغ]] کند، [[واجب]] است بر او که خلیفهای هم از قِبَل او [[منصوب]] نماید تا مردم را به آن [[دین]] امرکند و نشر [[احکام]] آن دین را در اقطار عالم بکند و [[راهزنان]] [[جنّ]] و [[انس]] را [[تنبیه]] کند و مردم را [[مقهور]] بر [[اطاعت]] [[شریعت]] و [[پیروی]] [[طریقت]] آن پیغمبرکند. و چنانچه بعد از آن [[پیغمبر]]، [[خلیفه]] و امامی [[نصب]] نشود و آن پیغمبر، همان دین را به جمعی [[القاء]] کند و از [[دنیا]] برود، شکّی نیست که [[دینی]] که هنوز استقرار - کما هو حقه - نگرفته باشد و مع ذلک [[حافظ]] و ناصری نداشته باشد، به اندک زمانی آثار او برطرف میشود. و چگونه آثار او برطرف نشود و حال آنکه غولان [[راهزن]] در کمین، و [[دیوان]] عالم برهم [[زن]] درصدد [[تخریب]] آن دین، و [[شیاطین]] جنّ و انس در پی [[اضلال]] و [[تباهی]]، و [[نفوس]] امّاره، طالب [[بطالت]] وگمراهی است. با وجود اینکه اینها هم اگر نباشد، شبههای نیست که وجود حجّت خدا در هر عصری “لطف” است از برای اهل آن عصر، و [[لطف]] بر خدا واجب است. پس لابد و ناچار، باید جناب الهی از برای این دین، حافظ و ناصری مسلّم القول نصب کند و بعد از آن هم دیگری را [[نصب]] کند و بعد از آن هم دیگری را و همچنین تا [[وقت ظهور]] [[پیغمبری]] دیگر؛ و این طریقه [[الهی]] در جمیع ازمان بوده است که بعد از هر پیغمبری، نصب [[خلیفه]] از برای او میکرده است و بعد از او هم نصب دیگری میکرده است تا وقت [[پیغمبر]] دیگر، که از [[انبیاء]] [[اولیالعزم]] {{عم}} و صاحب [[دین]] تازه باشد. و انبیاء [[سلف]] {{عم}}، هریک که بعد از پیغمبری چنین [[مبعوث]] شدهاند، فی الحقیقه [[حافظ]] و مروّج دین او میبودهاند و هرگز زمانی خالی از یکی از [[پیغمبران]] {{عم}} نبوده است و این طریقه همیشه مستمرّ بوده است. پس [[ثابت]] شد که باید در هر عصری، حجّتی از [[خدا]] در روی [[زمین]] باشد و باید آن [[حجّت]] متّصف به صفات چند باشد؛ از “منصوص بودن” و “عصمت” و “افضلیّت” و غیرها... ”<ref>انیس الموحدین، ص۱۲۷: فصل اول: دراثبات احتیاج به وجود امام و....</ref>. | ||
نتیجه آنکه، مسئله [[امامت]]، بنا بر [[قاعده لطف]]، از وجوه مختلف ثابت میشود؛ ولی اصل در [[اثبات]] آن، بر اساس تعریفی که [[متکلّمان]] [[امامیه]] از آن نمودهاند، مبتنی بر [[ضرورت]] [[ریاست]] و [[حکومت امام]] بر [[جامعه]] است؛ لذا همیشه [[حکومت]] به عنوان یکی از [[شئون امام]] مورد بحث بوده است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۵.</ref> | نتیجه آنکه، مسئله [[امامت]]، بنا بر [[قاعده لطف]]، از وجوه مختلف ثابت میشود؛ ولی اصل در [[اثبات]] آن، بر اساس تعریفی که [[متکلّمان]] [[امامیه]] از آن نمودهاند، مبتنی بر [[ضرورت]] [[ریاست]] و [[حکومت امام]] بر [[جامعه]] است؛ لذا همیشه [[حکومت]] به عنوان یکی از [[شئون امام]] مورد بحث بوده است.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۲۵.</ref> |