بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
آنگاه زھیر رو به [[مردم]] کرد و با صدای بلند گفت: [[بندگان خدا]]! این مرد بداخلاق و تندخو و امثالش شما را در دینتان [[فریب]] ندهند، والله [[شفاعت]] [[محمد]] {{صل}} شامل حال آنها که [[خون]] [[فرزندان]] و [[خاندان پیامبر]] را ریختهاند و کسانی را که به این [[خاندان]] یاری رسانده و از [[حریم]] آنها [[دفاع]] کردند را کشتهاند، نخواهد شد. در این هنگام مردی زهیر را صدا زد و گفت: [[اباعبدالله]] به شما میگوید: بیا، قسم به جانم همانگونه که [[مؤمن آل فرعون]] [[قوم]] خویش را [[نصیحت]] کرده و به خوبی از آنان [[دعوت]] نمود، شما هم آنها را نصیحت کرده و به خوبی از آنان دعوت نمودهای، اگر نصیحت و [[ابلاغ]]، نفعی برساند!<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۶-۴۲۷، به نقل از ابی مخنف از حنظلة بن اسعد شبامی از مردمی از قومش به نام کثیر بن عبدالله شعبی، که شاهد قتل امام حسین {{ع}} بود.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۵۵.</ref> | آنگاه زھیر رو به [[مردم]] کرد و با صدای بلند گفت: [[بندگان خدا]]! این مرد بداخلاق و تندخو و امثالش شما را در دینتان [[فریب]] ندهند، والله [[شفاعت]] [[محمد]] {{صل}} شامل حال آنها که [[خون]] [[فرزندان]] و [[خاندان پیامبر]] را ریختهاند و کسانی را که به این [[خاندان]] یاری رسانده و از [[حریم]] آنها [[دفاع]] کردند را کشتهاند، نخواهد شد. در این هنگام مردی زهیر را صدا زد و گفت: [[اباعبدالله]] به شما میگوید: بیا، قسم به جانم همانگونه که [[مؤمن آل فرعون]] [[قوم]] خویش را [[نصیحت]] کرده و به خوبی از آنان [[دعوت]] نمود، شما هم آنها را نصیحت کرده و به خوبی از آنان دعوت نمودهای، اگر نصیحت و [[ابلاغ]]، نفعی برساند!<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۶-۴۲۷، به نقل از ابی مخنف از حنظلة بن اسعد شبامی از مردمی از قومش به نام کثیر بن عبدالله شعبی، که شاهد قتل امام حسین {{ع}} بود.</ref>.<ref>[[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]] ص۵۵.</ref> | ||
==دکرگونی زهیر== | |||
ماجرای دگرگونی [[روحی]] در [[زندگی]] [[زهیر]] | ماجرای دگرگونی [[روحی]] در [[زندگی]] [[زهیر]] | ||
[[ابومخنف]] از [[سدی]] از مردی از [[بنی فزاره]] که در [[روزگار]] [[حجاج بن یوسف ثقفی]] با او در [[خانه]] [[حرث بن ابی ربیعه]] در محله خرمافروشان پنهان بود و [در بازگشت از [[مکه]] به روزگار حسین{{ع}} و [[واقعه کربلا]]] با زهیر همراه بود، [[روایت]] میکند که از او درباره ماجرایشان با حسین{{ع}} پرسیدم، مرد فزاری گفت: | [[ابومخنف]] از [[سدی]] از مردی از [[بنی فزاره]] که در [[روزگار]] [[حجاج بن یوسف ثقفی]] با او در [[خانه]] [[حرث بن ابی ربیعه]] در محله خرمافروشان پنهان بود و [در بازگشت از [[مکه]] به روزگار حسین{{ع}} و [[واقعه کربلا]]] با زهیر همراه بود، [[روایت]] میکند که از او درباره ماجرایشان با حسین{{ع}} پرسیدم، مرد فزاری گفت: |