پرش به محتوا

رقیه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید'
جز (جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید')
خط ۴۷: خط ۴۷:
در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]] {{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:
در نیمه اول [[قرن چهاردهم]]، شیخ [[محمد هاشم خراسانی]] (م ۱۳۵۲ق) در کتاب [[فارسی]] [[منتخب التواریخ (کتاب)|منتخب التواریخ]]<ref>تاریخ پایان تألیف این کتاب، ۱۳۴۹ قمری است.</ref>، ضمن اینکه مزار را متعلق به [[رقیه بنت الحسین]] {{ع}} معرفی نموده، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل می‌کند. متن گزارش او، چنین است:


و عالم جلیل، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین {{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن [[شریف]] مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه [[روز]] همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل [[گریه]] می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات [[نماز]] که می‌شد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را [[دفن]] کرد و از [[معجزه]] این مخدره در این سه [[روز]]، [[سید]]، نه محتاج به [[غذا]] شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به [[تجدید]] [[وضو]]. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید [[دعا]] کرد [[خداوند]]، پسری به او [[مرحمت]] نماید. دعای سید، [[مستجاب]] شد و در این سن [[پیری]]، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید [[مصطفی]]. بعد، [[والی]]، تفصیل را به [[سلطان]] [[عبد]] الحمید نوشت. او هم تولیت [[زینبیه]] و [[مرقد]] [[شریف]] [[رقیه]] و مرقد شریف اُم [[کلثوم]] و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای [[حاجی]] سید [[عباس]] پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید [[ابراهیم]] سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است<ref>منتخب التواریخ، ص۳۸۸.</ref>. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و [[علمای شیعه]] و [[سنی]]، [[شاهد]] ماجرا بوده‌اند»، نکته قابل [[تأمل]]، این است، با آنکه [[انگیزه]] برای نقل و ثبت این‌گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان [[حرم]]، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند [[سید محسن امین]]، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره‌ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر [[حسین]] {{ع}}، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره [[دمشق]]، [[زیارتگاه]] است. [[خدا]] به [[درستی]] آن، آگاه‌تر است. میرزا [[علی]] اصغرخان [اتابک، [[امین]] السلطان]، [[وزیر]] اعظم [[ایران]]، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، [[تاریخ]] بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه‌ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: {{عربی|بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد}}<ref>أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.</ref>.
و عالم جلیل، [[شیخ محمد علی شامی]] ـ که از جمله [[علما]] و محصلین [[نجف اشرف]] است ـ، به حقیر فرمود که جد اُمیِ بلاواسطه من، جناب آقا سید [[ابراهیم]] دمشقی که نسبش منتهی می‌شود به [[سید مرتضی علم الهدی]] و سن شریفش علاوه بر نود بود و بسیار [[شریف]] و محترم بود، سه دختر داشتند و [[اولاد]] ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در [[خواب]] دید جناب رقیه بنت الحسین {{ع}} را که فرمود: «به پدرت بگو به [[والی]] بگوید: آب افتاده میان قبر و لحد من و [[بدن]] من در [[اذیت]] است. بگو بیاید و [[قبر]] و لحد مرا تعمیر کند». دخترش به [[سید]]، عرض کرد. سید، از [[ترس]] حضرات [[اهل تسنن]]، به [[خواب]]، اثری مترتب ننمود. شب دوم، دختر وسطی سید، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم، دختر صغرای سید، همین خواب را دید و به پدر گفت. ایضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم، خود سید، مخدره [[رقیه]] را در خواب دید که به طریق [[عتاب]] فرمودند که: «چرا [[والی]] را خبردار نکردی؟». سید، بیدار شد. صبح رفت نزد [[والی شام]] و خوابش را به والی شام نقل کرد. والی، امر کرد [[علما]] و صلحای [[شام]] از [[سنی]] و [[شیعه]] بروند و [[غسل]] کنند و لباس‌های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب [[حرم]] مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و [[جسد]] [[مطهره]] را بیرون بیاورد تا [[قبر مطهر]] را تعمیر کند. بزرگان و [[صلحا]] از شیعه و سنی، در کمال [[ادب]] غسل کردند و [[لباس]] نظیف در بر کردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، مِعوَل<ref>مِعوَل: کُلنگ.</ref> هیچ یک به [[زمین]] اثر نکرد، مگر معول سید [[ابراهیم]]. بعد، حرم را [[خلوت]] کردند و لحد را شکافتند. دیدند [[بدن]] نازنین مخدره، میان لحد و [[کفن]] آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ لکن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید، بدن [[شریف]] مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه [[روز]] همین قِسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل [[گریه]] می‌کرد تا آنکه لحد مخدره را از بنیاد، تعمیر کردند. اوقات [[نماز]] که می‌شد، سید، بدن مخدره را بر بالای شیء نظیفی می‌گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد، فارغ شدند. سید، بدن مخدره را [[دفن]] کرد و از [[معجزه]] این مخدره در این سه [[روز]]، [[سید]]، نه محتاج به [[غذا]] شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید [[وضو]]. بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید [[دعا]] کرد [[خداوند]]، پسری به او [[مرحمت]] نماید. دعای سید، [[مستجاب]] شد و در این سن [[پیری]]، خداوند به او پسری مرحمت فرمود، مسما به سید [[مصطفی]]. بعد، [[والی]]، تفصیل را به [[سلطان]] [[عبد]] الحمید نوشت. او هم تولیت [[زینبیه]] و [[مرقد]] [[شریف]] [[رقیه]] و مرقد شریف اُم [[کلثوم]] و سَکینه را به او واگذار نمود و فعلاً هم آقای [[حاجی]] سید [[عباس]] پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید [[ابراهیم]] سابق الذکر، متصدی تولیت این اماکن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است<ref>منتخب التواریخ، ص۳۸۸.</ref>. با توجه به آنچه در این گزارش آمده که «بزرگان و [[علمای شیعه]] و [[سنی]]، [[شاهد]] ماجرا بوده‌اند»، نکته قابل [[تأمل]]، این است، با آنکه [[انگیزه]] برای نقل و ثبت این‌گونه حوادث، فراوان است، هیچ کس جز متولیان [[حرم]]، این حادثه مهم را نقل نکرده و شخصیتی مانند [[سید محسن امین]]، با اینکه در منطقه حضور داشته، در گزارش خود، اشاره‌ای به این ماجرا ننموده و درباره این بارگاه، تنها نوشته است: رقیه، دختر [[حسین]] {{ع}}، قبری به او منسوب است و مشهدی که در محله العماره [[دمشق]]، [[زیارتگاه]] است. [[خدا]] به [[درستی]] آن، آگاه‌تر است. میرزا [[علی]] اصغرخان [اتابک، [[امین]] السلطان]، [[وزیر]] اعظم [[ایران]]، به سال ۱۳۲۳ ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، [[تاریخ]] بازسازی را حَک کرده‌اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه‌ای عالی است برای علی وزیر اعظمِ ایران که تجدیدکننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می‌درخشد [به ابجد] سرودم: {{عربی|بِقَبرِ رُقَيَّةٍ مِن آلِ أحمَد}}<ref>أعیان الشیعة، ج۷، ص۳۴.</ref>.


=== نتیجه‌‌گیری ===
=== نتیجه‌‌گیری ===
۲۱۷٬۶۰۳

ویرایش