احمد بن محمد بن ابینصر بزنطی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'تجدید' به 'تجدید') |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
از ثقات [[راویان حدیث]] و صاحب کتاب الجامع است که به «[[جامع بزنطی (کتاب)|جامع بزنطی]]» معروف است. بزنطی از [[محضر امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} نیز کسب [[فیض]] نموده و نزد [[حضرت رضا]] {{ع}} مرتبه و منزلتی داشته و پس از آن [[حضرت]]، به فرزندش [[جوادالائمه]] {{ع}} نیز اختصاص داشته است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱.</ref>. | از ثقات [[راویان حدیث]] و صاحب کتاب الجامع است که به «[[جامع بزنطی (کتاب)|جامع بزنطی]]» معروف است. بزنطی از [[محضر امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} نیز کسب [[فیض]] نموده و نزد [[حضرت رضا]] {{ع}} مرتبه و منزلتی داشته و پس از آن [[حضرت]]، به فرزندش [[جوادالائمه]] {{ع}} نیز اختصاص داشته است<ref>معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱.</ref>. | ||
بزنطی، منسوب به بیزانطیه، یکی از مستعمرات یونان است که توسط قسطنطین کبیر، در سده هفتم پیش از میلاد | بزنطی، منسوب به بیزانطیه، یکی از مستعمرات یونان است که توسط قسطنطین کبیر، در سده هفتم پیش از میلاد تجدید بنا شده و پایتخت [[امپراتوری]] [[روم شرقی]] ([[دولت]] بیزانس) بود و به همین دلیل نام [[قسطنطنیه]] را بر آن نهادند. بعید نیست که خود بزنطی یا [[پدران]] او، در جنگهای بین [[مسلمانان]] و [[روم]] شرقی [[اسیر]] شده و به دیار [[اسلامی]] انتقال یافته، یا به خواسته خویش به بلاد [[بین النهرین]] [[مهاجرت]] نموده و در [[کوفه]] سکونت گزیده باشند. از آنجا که در برخی از منابع از او به عنوان «[[مولی]] السکونی» یاد کردهاند، احتمال [[اسارت]] وی تقویت میشود؛ زیرا به احتمال [[قوی]]، معنی مولی در اینجا [[آزاد]] کرده است که معلوم میشود وی نخست [[غلام]] فردی به نام [[سکونی]] بوده که او از [[اصحاب حضرت صادق]] {{ع}} به شمار میرفته و [[قضاوت]] [[بصره]] را بر عهده داشته و مردی موجه شمرده میشده است. احتمال دیگری نیز موجود است و آن اینکه مولی به معنی حلیف و همپیمان باشد، این نیز احتمال اسارت یا مهاجرت بزنطی را [[تأیید]] میکند؛ زیرا معمولا افراد [[غیر عرب]] خود را به شخصیتها یا [[قبایل]] معروف منتسب میکردند و با آنان [[پیمان]] میبستند. | ||
بزنطی میگوید: «من از کسانی بودم که به [[امامت]] موسی بن جعفر {{ع}} [[اعتقاد]] داشتم ولی درباره امامت حضرت رضا {{ع}} در حال تردیده بودم. نامهای به [[امام]] {{ع}} نوشتم و از چند مسئله سؤال کردم ولی مهمترین مسئلهای که در نظر داشتم، از یادداشت آن [[غفلت]] نمودم. [[نامه]] را به امام {{ع}} رساندم و ایشان در نامهای جواب همه آن مسائل را آورده بود و در آخر نامه اضافه فرموده بودند که مهمترین مسئله خود را فراموش کرده بودی، ایشان هم سؤال فراموش شده من و هم جواب آن را مرقوم داشتند. این چنین شد که به [[امامت]] ایشان [[معتقد]] شدم. بعد [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم و عرض کردم: مایلم مواقعی را که از طرف [[دشمنان]] برایم خطری نیست [[راهنمایی]] بفرمایید [[منزل]] شما بیایم. بزنطی افزود: یک [[روز]] نزدیک غروب، [[امام رضا]] {{ع}} مرکب سواری خود را برایم فرستاد و خدمتش رسیدم. [[نماز]] [[مغرب]] و عشاء را با ایشان خواندم. بدون اینکه من تقاضا کنم، شروع نمودند از [[مشکلات]] و مسائل یک به یک پرده برداشتن، و من یادداشت کردم. مدتی از شب گذشت، در این موقع رو به [[غلام]] نمود و فرمود: همان رختخوابی که خودم میخوابم بیاور تا بزنطی در آن بخوابد. از دلم گذشت که کسی در [[دنیا]] مانند من نیست. در این هنگام امام {{ع}} فرمودند: ای [[احمد]]! مبادا [[افتخار]] کنی بر [[دوستان]] خود به واسطه این کار. و سپس ادامه دادند: [[صعصعة بن صوحان]] مریض شد، جدم [[امیر المؤمنین]] {{ع}} به عیادتش رفت، خیلی نسبت به او [[لطف]] نمود. دست [[مبارک]] بر پیشانیش گذاشت. وقتی میخواست حرکت کند فرمود: [[صعصعه]]! مبادا بر دوستان خود به واسطه این کار من افتخار کنی. {{متن حدیث|فَإِنِّي إِنَّمَا فَعَلْتُ جَمِيعَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ تَكْلِيفاً لِي}} (من این [[کارها]] را که انجام دادم از این جهت است که [[وظیفه]] خود میدانم)»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۴۹؛ زندگانی امام هشتم {{ع}}، ص۱۶۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱ تا ۲۴۴.</ref>. [[وفات]] بزنطی به [[سال ۲۲۱ هجری]]، یعنی ۱۸ سال پس از [[شهادت]] [[حضرت امام رضا]] {{ع}} اتفاق افتاد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۰.</ref> | بزنطی میگوید: «من از کسانی بودم که به [[امامت]] موسی بن جعفر {{ع}} [[اعتقاد]] داشتم ولی درباره امامت حضرت رضا {{ع}} در حال تردیده بودم. نامهای به [[امام]] {{ع}} نوشتم و از چند مسئله سؤال کردم ولی مهمترین مسئلهای که در نظر داشتم، از یادداشت آن [[غفلت]] نمودم. [[نامه]] را به امام {{ع}} رساندم و ایشان در نامهای جواب همه آن مسائل را آورده بود و در آخر نامه اضافه فرموده بودند که مهمترین مسئله خود را فراموش کرده بودی، ایشان هم سؤال فراموش شده من و هم جواب آن را مرقوم داشتند. این چنین شد که به [[امامت]] ایشان [[معتقد]] شدم. بعد [[خدمت]] [[امام]] {{ع}} رسیدم و عرض کردم: مایلم مواقعی را که از طرف [[دشمنان]] برایم خطری نیست [[راهنمایی]] بفرمایید [[منزل]] شما بیایم. بزنطی افزود: یک [[روز]] نزدیک غروب، [[امام رضا]] {{ع}} مرکب سواری خود را برایم فرستاد و خدمتش رسیدم. [[نماز]] [[مغرب]] و عشاء را با ایشان خواندم. بدون اینکه من تقاضا کنم، شروع نمودند از [[مشکلات]] و مسائل یک به یک پرده برداشتن، و من یادداشت کردم. مدتی از شب گذشت، در این موقع رو به [[غلام]] نمود و فرمود: همان رختخوابی که خودم میخوابم بیاور تا بزنطی در آن بخوابد. از دلم گذشت که کسی در [[دنیا]] مانند من نیست. در این هنگام امام {{ع}} فرمودند: ای [[احمد]]! مبادا [[افتخار]] کنی بر [[دوستان]] خود به واسطه این کار. و سپس ادامه دادند: [[صعصعة بن صوحان]] مریض شد، جدم [[امیر المؤمنین]] {{ع}} به عیادتش رفت، خیلی نسبت به او [[لطف]] نمود. دست [[مبارک]] بر پیشانیش گذاشت. وقتی میخواست حرکت کند فرمود: [[صعصعه]]! مبادا بر دوستان خود به واسطه این کار من افتخار کنی. {{متن حدیث|فَإِنِّي إِنَّمَا فَعَلْتُ جَمِيعَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ تَكْلِيفاً لِي}} (من این [[کارها]] را که انجام دادم از این جهت است که [[وظیفه]] خود میدانم)»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۴۹؛ زندگانی امام هشتم {{ع}}، ص۱۶۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱ تا ۲۴۴.</ref>. [[وفات]] بزنطی به [[سال ۲۲۱ هجری]]، یعنی ۱۸ سال پس از [[شهادت]] [[حضرت امام رضا]] {{ع}} اتفاق افتاد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۰.</ref> |