کرامتهای امام حسین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
کرامتهای امام حسین در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۷
، ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲←نمونههایی از کرامات امام حسین {{ع}}
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
'''[[کرامات]] فراوانی از امام حسین {{ع}}''' نقل شده است که هر یک [[شاهد]] بر علو مقام و [[منزلت]] آن حضرت نزد [[خداوند]] و [[گواهی]] بر منصب و [[مقام امامت]] و [[نصب الهی]] است. | '''[[کرامات]] فراوانی از امام حسین {{ع}}''' نقل شده است که هر یک [[شاهد]] بر علو مقام و [[منزلت]] آن حضرت نزد [[خداوند]] و [[گواهی]] بر منصب و [[مقام امامت]] و [[نصب الهی]] است. | ||
== [[معجزات امام حسین]] {{ع}} بعد از [[حیات پیامبر اکرم]] {{صل}} == | |||
[[امام موسی کاظم]] {{ع}} فرمودند: روزی [[امام حسن]] و [[امام حسین]]، در سنین [[کودکی]] برای قضای [[حاجت]] به نخلستان عجوه آمدند و در جای [[پستی]] پشت به هم نشستند. [[خداوند سبحان]] میان آنان دیواری افکند که هر یک را از دیگری بپوشاند؛ وقتی قضای [[حاجت]] کردند دیوار از بین رفت و در همانجا چشمه آب و دو تشت بزرگ پدید آمد و آن دو [[وضو]] ساخته، آنچه میخواستند انجام دادند و سپس [[راه]] افتادند. در بین [[راه]] مرد تندخوی خشنی به آنان رسید و از آنها پرسید: " از [[دشمن]] خود نترسیدید؟ از کجا میآیید؟ " فرمودند: " از قضای [[حاجت]] ". خواست آنها را بکشد اما صدایی شنید که میگفت: ای [[شیطان]]! آیا میخواهی با دو پسر [[محمد]] {{صل}} [[دشمنی]] کنی با اینکه میدانی دیروز با مادرشان چگونه [[دشمنی]] کردی و در [[دین خدا]] چه (بدعتی) پدید آوردی و چگونه به [[راه]] غیر [[خدا]] رفتی؟! [[حسین]] {{ع}} نیز بر او [[غضب]] کرد؛ او [[دست]] خود را بالا برد تا به صورت [[حسین]] {{ع}} بزند که [[خدا]] آن را از شانه خشک کرد. خواست با [[دست]] چپ بزند که [[خدا]] آن را نیز خشک کرد. او با التماس آنها را به [[حق]] جدشان و پدرشان [[سوگند]] داد تا از [[خدا]] بخواهند که او را [[نجات]] دهد؛ [[حسین]] {{ع}} فرمود: "خدایا! رهایش کن و در این ماجرا برایش عبرتی قرار ده" و آن را بر او حجتی قرار ده. [[خدا]] دستان او را گشود. سپس پیشاپیش آنان به [[راه]] افتاد تا به نزد [[علی]] {{ع}} رسیدند. او به سبب [[دشمنی]] به [[علی]] {{ع}} رو کرد و از ایشان پرسید: "اینها را پنهانی کجا فرستاده بودی؟!" ـ این جریان، اندکی پس از [[سقیفه]] بود ـ [[علی]] {{ع}} فرمود: "اینها جز برای قضای [[حاجت]] بیرون نرفته بودند". مردی از آنان آنچنان [[علی]] {{ع}} را کشید که عبایش را پاره کرد؛ [[حسین]] {{ع}} او را [[نفرین]] کرده، فرمود: "[[خدا]] تو را از [[دنیا]] [[نبرد]] مگر اینکه درباره [[فرزند]] خود به [[بیغیرتی]] گرفتار شوی!" آن مرد دختر خود را برای کامجویی مردی عراقی میبرد. | |||
وقتی آنها به منزل آمدند، [[امام حسین]] {{ع}} به [[امام حسن]] {{ع}} گفت: "از جد خود شنیدم که فرمود: "مَثَل شما همچون مثل [[یونس]] است، آنگاه که [[خدا]] او را از شکم ماهی بیرون آورد و بر [[زمین]] انداخت و بالای سر او بوته کدو رویانید و چشمهای از زیر پایش برآورد. او از کدو میخورد و از آب چشمه مینوشید" و شنیدم که جدم فرمود: "چشمه آب از آن شماست ولی از کدو بینیازید". [[خدا]] در [[حق]] [[یونس]] فرمود: {{متن قرآن|وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ}}<ref>«و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم * آنگاه آنان ایمان آوردند و ما آنها را تا مدّتی بهرهمند گرداندیم» سوره صافات، آیه ۱۴۷-۱۴۸.</ref> و او را به سوی [[صد]] هزار نفر از ساکنان [[نینوا]] یا بیشتر روانه کردیم، پس [[ایمان]] آوردند و تا چندی برخوردارشان کردیم. ما به کدو محتاج نبودیم، [[ولی خدا]] از احتیاج ما به چشمه آب [[آگاه]] بود، از این رو آن را برای ما از [[زمین]] بیرون آورد. ما در [[آینده]] به سوی مردمی افزونتر فرستاده میشویم اما [[ناسپاسی]] میکنند و تا مدتی بهرهمند میشوند". [[امام حسن]] {{ع}} فرمود: "من نیز این ([[حدیث]]) را شنیدهام"<ref>الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ج۲، ص۸۴۵-۸۴۷.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۵۷-۴۵۹.</ref> | |||
=== [[امام حسین]] {{ع}} و [[پیشگویی]] [[آینده]] === | |||
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "روزی [[امام حسین]] {{ع}} به [[غلامان]] خویش فرمودند: "در فلان روز و فلان روز از [[شهر]] بیرون نروید و در روز [[پنج شنبه]] بیرون بروید؛ اگر خلاف [[دستور]] من عمل کنید، راهزنان به شما حمله کرده، شما را میکشند و اموالتان را میبرند". پس [[امام]] {{ع}} آنها را برای کار بر روی [[زمین]] خود فرستاد؛ آنها با [[امام]] {{ع}} [[مخالفت]] کرد و [[راه]] [[حرّه]]<ref>قسمت شرقی مدینه.</ref> را (خارج [[شهر]]) پیش گرفتند، در بین [[راه]] با دزدانی روبرو شدند و دزدان همه آنها را کشتند؛ [[والی مدینه]] در همان روز به نزد [[امام حسین]] {{ع}} رفت و گفت: "به من خبر رسیده غلامانت را کشتهاند؛ [[خداوند]] در [[مرگ]] آنها به تو [[اجر]] دهد". حضرت {{ع}} فرمودند: "اما من کشندگان آنها را به تو معرفی میکنم". [[والی]] گفت: "آنها را میشناسی؟!" حضرت فرمودند: "بلی، همان طور که تو آنها را میشناسی" و فرمود: "این مرد یکی از آنهاست" و به مردی که همراه [[والی]] بود، اشاره کرد. آن مرد گفت: "ای پسر [[رسول خدا]]، چگونه مرا میشناسی در حالی من در میان آنان نبودم؟!" [[امام]] فرمودند: "اگر راست بگویم، [[سخن]] مرا میپذیری؟" آن مرد گفت: "بله، به [[خدا]] قسم این کار را میکنم". [[امام]] {{ع}} فرمود: "تو به همراه فلان شخص و فلان شخص از [[شهر]] خارج شدید ـ و آنها را نام برد ـ در میان آنها چهار نفر از [[غلامان]] [[والی]] و بقیه از حبشیهای ساکن [[مدینه]] بودند. "در این هنگام [[والی]] به آن مرد گفت: "به خدای [[قبر]] و [[منبر]] قسم یا با من به [[درستی]] [[سخن]] میگویی و یا گوشت تنت را با تازیانه پاره پاره میکنم". آن مرد گفت: "به [[خدا]] [[سوگند]]، [[حسین]] {{ع}} [[دروغ]] نمیگوید؛ گویا با ما بوده است! [[امام صادق]] {{ع}} در ادامه فرمودند: [[والی]] همه آن افراد را جمع کرد و آنها همگی به [[گناه]] خود [[اقرار]] کردند؛ پس [[والی]] [[دستور]] داد تا گردن آنها را زدند"<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۵۹-۴۶۰.</ref> | |||
=== سبز شدن درخت [[نخل]] === | |||
از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] شده فرمود: "در یکی از سفرهای [[حسین بن علی]] {{ع}} یکی از [[فرزندان]] [[زبیر بن عوام]] که [[امامت]] [[حسین]] {{ع}} را قبول داشت، به همراه ایشان بود. در [[راه]] در منزلی زیر درخت [[نخل]] خشکیدهای فرود آمدند که از بیآبی خشک شده بود؛ [[حسین]] {{ع}} زیراندازی را زیر آن درخت پهن کرد و در کنار آن [[نخل]] خشکیده [[نخل]] دیگری بود که رطب داشت؛ [[فرزند]] [[زبیر]] میگوید: [[امام]] {{ع}} [[دست]] خود را بالا بردند و دعایی کردند که من نفهمیدم و بلافاصله [[نخل]] خشکیده، سبز شد و به حال اول برگشت و برگهای آن درآمد و پُر از رطبهای تازه شد. شتربانی که از او شتر کرایه کرده بودیم، گفت: "به [[خدا]] قسم این، [[سحر]] و [[جادو]] است". [[امام حسین]] {{ع}} فرمود: "وای بر تو! این کار، [[سحر]] نبود، ولکن دعای [[فرزند]] [[پیامبری]] بود که [[مستجاب]] شد". سپس اطرافیان از [[نخل]] بالا رفتند و به اندازه نیاز همگی رطب چیدند"<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۸۶.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۰.</ref> | |||
=== [[شفا]] یافتن [[حبابه والبیه]] === | |||
[[صالح بن میثم اسدی]] میگوید: "روزی من و [[عبایة بن ربعی]] نزد زنی از [[قبیله]] بنی والبیه رفتیم که صورتش از شدت [[سجده]] زیاد، سوخته بود<ref>چه بسا سوختن صورت وی به این سبب بوده که آنها در بیابان بر روی سنگهای داغ سجده میکردند.</ref>. [[حبابه والبیه]] به او گفت: " به [[خدا]] قسم، او به [[حق]]، [[فرزند]] برادرم است؛ ای پسر برادرم آیا میخواهی [[حدیثی]] را که از [[حسین بن علی]] {{ع}} شنیدهام برایت [[روایت]] کنم؟ " گفتم: آری ای عمه. [[حبابه والبیه]] گفت: "همیشه به [[ملاقات]] [[حسین بن علی]] میرفتم، تا اینکه به سبب [[بیماری]] برص بین دو چشمم سفیدی پدید آمد؛ این برایم سخت بود، از این رو چند روزی به [[دیدار]] ایشان نرفتم. [[امام]] {{ع}} جویای حال من شده و از دیگران پرسیده بودند: "[[حبابه والبیه]] چه کار میکند؟" اطرافیان گفته بودند: " بین دو چشم او [[بیماری]] پدید آمده. " حضرت به اصحابشان فرموده بودند: " بلند شوید تا به [[دیدار]] او برویم ". پس در همین سجدهگاه به [[دیدار]] من آمدند و فرمودند: " ای [[حبابه والبیه]]، چه چیزی باعث شده دیر به [[دیدار]] ما بیایی؟ گفتم: ای پسر [[رسول خدا]]، اگر برای [[دیدار]] شما مجبور بشوم هیچ چیز مانع من نمیشود ولی الان این گونه [[بیمار]] شدهام و پوشیهام را کنار زدم. پس [[حسین بن علی]] {{ع}} آب دهان مبارکش را بر روی آن مالید و فرمود: " ای [[حبابه والبیه]]، [[خدا]] را [[سپاس]] گو؛ [[خدا]] [[بیماری]] تو را از بین برد." من به سجده افتادم. [[امام]] {{ع}} فرمود: " ای [[حبابه والبیه]]، سرت را بلند کن و در آیینه بنگر. " سرم را بلند کردم و در آیینه نگریستم و از آن لکه سفید اثری نیافتم؛ پس [[خدا]] را [[سپاس]] گفتم. [[امام]] {{ع}} به من فرمود: " ای [[حبابه والبیه]]، ما و شیعیانمان بر [[فطرت]] [[پاک]] هستیم و سایر [[مردم]] از آن بیزارند"<ref>بصائر الدرجات، محمد بن حسن الصفار، ص۲۹۱.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۱.</ref> | |||
=== [[امام حسین]] {{ع}} و نشان دادن [[قبر]] خود به [[ام سلمه]] === | |||
از [[امام باقر]] {{ع}} [[نقل]] شده فرمودند: "زمانی که [[امام حسین]] {{ع}} میخواستند به سمت [[عراق]] بروند [[ام سلمه]]، [[همسر پیامبر]] {{صل}} که در [[کودکی]] [[حسین]] {{ع}} را نگهداری میکرد، در پی ایشان فرستاد. [[ام سلمه]] [[حسین]] {{ع}} را بیش از همه [[مردم]] [[دوست]] داشت و از همه [[مردم]] نسبت به [[حسین]] {{ع}} [[دل]] نازکتر بود و [[تربت]] [[مطهر]] [[مزار]] [[حسین]] {{ع}} در شیشهای که [[پیامبر]] {{صل}} به او داده بود در نزد او بود. [[ام سلمه]] به [[امام حسین]] {{ع}} گفت: "فرزندم، آیا میخواهی از [[مدینه]] خارج شوی؟" [[امام]] {{ع}} به ایشان فرمود: "[[مادر]]، میخواهم به [[عراق]] بروم". [[ام سلمه]] گفت: "تو را به [[خدا]] به سمت [[عراق]] نرو." [[امام]] {{ع}} فرمودند: " ای [[مادر]] برای چه نروم؟ " [[ام سلمه]] گفت: " از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیدم فرمودند: " فرزندم [[حسین]] در [[عراق]] [[شهید]] میشود؛ " پسرم نزد من در شیشهای مُهر زده، [[تربت]] [[مزار]] توست که [[رسول خدا]] به من داده است." [[سیدالشهداء]] {{ع}} فرمودند: "ای [[مادر]]، به [[خدا]] [[سوگند]] مرا خواهند کشت و من از [[تقدیر الهی]] که برایم نوشته شده و از قضای حتمی [[الهی]] و امری که [[خدا]] بر من [[واجب]] کرده، فرار نمیکنم. " | |||
[[ام سلمه]] گفت: در شگفتم؛ شما با اینکه میدانید [[شهید]] میشوید پس کجا میروید؟" [[اباعبدالله]] {{ع}} فرمودند: " [[مادر]]، اگر امروز نروم فردا خواهم رفت و اگر فردا نروم بعد از آن میروم (از این [[راه]] گریزی نیست)، و به [[خدا]] [[سوگند]] گریزی از [[مرگ]] نیست؛ من میدانم کدام روز و در کجا و در چه ساعتی کشته میشوم و جای قبری را که در آن [[دفن]] میشوم میدانم و همانطوری که شما را [[آگاه]] میکنم؛ حال همانگونه که من به شما نگاه میکنم، به مکانی که من در آن [[شهید]] میشوم، نگاه کن." [[ام سلمه]] به [[امام]] {{ع}} گفت: "آن مکان را دیدهای؟! " [[اباعبدالله الحسین]] {{ع}} فرمودند: " اگر [[دوست]] داری آرامگاه خود و مکان دفنم و مکان [[دفن]] اصحابم را نیز به شما نشان دهم: " [[ام سلمه]] گفت: " به من نشان دهید. " پس بیدرنگ [[حسین]] {{ع}} بسم [[الله]] گفت و [[زمین]] برای او صاف شد و بلندیهای آن از بین رفت تا اینکه آرامگاه خود و مکان [[دفن]] خود و اصحابش را به [[ام سلمه]] نشان داد و از آن [[تربت]] به او داد و [[ام سلمه]] آن را با تربتی که نزدش بود مخلوط کرد. سپس [[حسین]] {{ع}} از [[مدینه]] خارج شد و به [[ام سلمه]] فرمود: " من [[روز عاشورا]] [[شهید]] میشوم." | |||
شبی که فردای آن، [[حسین بن علی]] به [[شهادت]] رسید، [[رسول خدا]] {{صل}} با موهای پریشان و در حال [[گریه]] و [[خاک]] آلود به [[خواب]] [[ام سلمه]] آمد. [[ام سلمه]] به ایشان گفت: " ای [[پیامبر خدا]]، چه شده است که شما را گریان و [[خاک]] آلود و با موهای پریشان میبینم؟ " [[پیامبر]] {{صل}} فرمودند: "الان فرزندم [[حسین]] {{ع}} و اصحابش را [[دفن]] کردم. " [[ام سلمه]] از [[خواب]] بیدار شد و با تمام وجود فریاد زد: " وای پسرم! " پس [[اهل]] [[مدینه]] جمع شده، به او گفتند: " چه چیزی این چنین تو را اندوهناک کرده است؟ " [[ام سلمه]] گفت: " [[شهادت]] فرزندم [[حسین بن علی]]. " آنها گفتند: " از کجا میدانی؟ " گفت: " [[پیامبر]] {{صل}} را در [[خواب]] گریان و با موهای پریشان و [[خاک]] آلود دیدم و به من خبر داد الان [[حسین]] را [[دفن]] کرده است. گفتند: "[[خواب]] پریشان دیدهای. " [[ام سلمه]] گفت: " در جای خود بمانید نزد من [[تربت]] [[حسین]] {{ع}} وجود دارد " و آن شیشهای را که [[تربت]] [[مزار]] [[حسین]] {{ع}} در آن بود، بیرون آورد و دیدند آن [[تربت]] به [[خون]] تازه تبدیل شده است <ref> الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۳۳۰-۳۳۲.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۲-۴۶۳.</ref> | |||
=== [[امام حسین]] {{ع}} و [[سیراب کردن]] [[اصحاب]] === | |||
[[محمد بن سنان]] به [[نقل]] از [[امام رضا]] {{ع}} میگوید: "(در [[کربلا]]) [[اصحاب امام حسین]] {{ع}} از [[تشنگی]] به [[امام]] [[شکایت]] کردند. به امر [[خدا]] فرشتهای نزد [[حسین]] فرود آمد و گفت: " [[خداوند]] به شما [[سلام]] میرساند و میفرماید: " آیا درخواستی داری؟ " [[امام حسین]] {{ع}} فرمودند: " [[خداوند]]، سراسر [[درود]] است و [[درود]] و تحیت از اوست؛ [[خداوند]] از حاجتی که من دارم آگاهتر است؛ اصحابم از شدت [[تشنگی]] به من مراجعه کردهاند (و تقاضای آب دارند). " [[خداوند]] به آن [[فرشته وحی]] فرستاد به [[حسین]] بگو با انگشتت در پشت سرت برای آنها خطی بکش، پس آب را میبینند. [[امام حسین]] {{ع}} با انگشت سبابه خطی کشید؛ بیدرنگ نهری جاری شد که از شیر، سفیدتر و از عسل، شیرینتر بود و [[حسین]] {{ع}} و اصحابش از آن نوشیدند. آن [[فرشته]] گفت: "ای پسر [[رسول خدا]]، این نهر ویژه شماست؛ آیا اجازه میدهی از آن بنوشم؟ آن چشمه، شراب طهور زلال [[دست]] نخوردهای است که [[خدا]] [[قرآن]] درباره آن فرموده: {{متن قرآن|خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ}}<ref>«که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبتکنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.</ref>. [[امام حسین]] {{ع}} به او فرمود: "اگر [[دوست]] داری از آن بنوشی بنوش"<ref>الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۳۲۷-۳۲۸.</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۴.</ref> | |||
=== [[امام حسین]] {{ع}} و نوشته آسمانی در [[کربلا]] === | |||
[[نقل]] شده، (در گرماگرم [[پیکار]] [[کربلا]]) نوشتهای از [[آسمان]] فرود آمد و در دستان [[مبارک]] [[امام حسین]] {{ع}} قرار گرفت؛ وقتی [[امام حسین]] {{ع}} آن را باز کرد دید همان پیمانی است که پیش از [[آفرینش دنیا]] بر شهادتش گرفته شده است، چون به پشت آن نگریست، دید با خط آشکاری بر آن نوشته شده: "ای [[حسین]]! ما [[مرگ]] و [[شهادت]] تو را حتمی نساختهایم؛ اینک [[اختیار]] با توست و از [[پاداش]] تو نزد ما چیزی کم نمیشود. اگر میخواهی این [[بلاها]] را از تو برمیداریم؛ بدان که [[آسمانها]] و زمینها و [[فرشتگان]] و [[جنیان]] را در [[فرمان]] تو قرار دادهایم. [[امر]] کن تا این [[کافران]] روی گردان از [[حق]] را که [[لعنت خدا]] بر آنان باد، از میان بردارند". ناگاه [[فرشتگان]] با دشنههای آتشین میان [[آسمانها]] و [[زمین]] را پر کردند و در [[انتظار]] [[فرمان امام]] بودند که آن [[کافران]] [[گنهکار]] را از میان بردارند [[امام]] {{ع}} نوشته را به سوی [[آسمان]] افکند و فرمود: "خدایا! آقای من! دوست دارم در [[راه]] [[فرمانبری]] و [[محبت]] تو هفتاد هزار بار کشته و زنده شوم؛ خصوصا که در کشته شدنم [[یاری دین]] و احیای امر و [[حفظ]] [[ناموس]] [[شریعت]] تو نهفته باشد و پس از کشته شدن این [[دوستان]] و [[جوانان]] [[آل محمد]] {{عم}} دیگر از [[زندگی]] خستهام"<ref>موسوعة کلمات الامام الحسین {{ع}}، جمعی از نویسندگان، ص۴۸۱-۴۸۲ (به نقل از: معالی السبطین، ج۲، ص۱۸؛ اسرار الشهاده، ص۴۰۲).</ref><ref>[[اکبر روستایی|روستایی، اکبر]]، [[حسین بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسین بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۴-۴۶۵.</ref> | |||
== نمونههایی از کرامات امام حسین {{ع}} == | == نمونههایی از کرامات امام حسین {{ع}} == |