پرش به محتوا

بحث:مسجد سهله: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف'
جز (جایگزینی متن - 'اقبال' به 'اقبال')
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
 
خط ۹: خط ۹:
*امروزه ساختمانی به طول ۸۰ متر و عرض ۵/۵ متر در این محل بنا شده است. [[حضرت ولی عصر]] {{ع}} در این [[مقام]]، [[نماز]] و [[دعا]] و [[نیایش]] به جای آورده‌اند و عالم بزرگوار [[علامه]] [[بحر العلوم]] آن [[حضرت]] را در این مکان [[شریف]]، در حال [[مناجات]] با [[پروردگار]] [[زیارت]] کرده‌اند. گذشته از آن، گزارش‌های بسیاری از [[ملاقات]] با آن [[حضرت]] در این [[مسجد]] [[مبارک]] در طول [[تاریخ]] [[نقل]] شده است که این امر سبب اقبال بسیار [[عاشقان]] و شیفتگان [[خالص]] آن [[حضرت]] به این مکان [[شریف]] گشته و در نتیجه ساختمان این قسمت، بارها توسط‍‌ [[شیعیان]] [[مخلص]] تجدیدبنا شده است. برای این [[مقام]] [[زیارتنامه]] مخصوصی در کتب روایی [[نقل]] شده است که به همراه سایر [[دعاها]] و [[عبادات]] به جای آورده می‌شود. در مجموعه [[روایات]] با تعابیر مختلفی از [[جایگاه]] معنوی و [[منزلت]] مسجد سهله یاد شده است. می‌توان گفت از [[اخبار]] چنان معلوم می‌شود که بعد از [[مسجد]] اعظم [[کوفه]]، مسجدی به [[فضیلت]] این [[مسجد]] وجود ندارد.  
*امروزه ساختمانی به طول ۸۰ متر و عرض ۵/۵ متر در این محل بنا شده است. [[حضرت ولی عصر]] {{ع}} در این [[مقام]]، [[نماز]] و [[دعا]] و [[نیایش]] به جای آورده‌اند و عالم بزرگوار [[علامه]] [[بحر العلوم]] آن [[حضرت]] را در این مکان [[شریف]]، در حال [[مناجات]] با [[پروردگار]] [[زیارت]] کرده‌اند. گذشته از آن، گزارش‌های بسیاری از [[ملاقات]] با آن [[حضرت]] در این [[مسجد]] [[مبارک]] در طول [[تاریخ]] [[نقل]] شده است که این امر سبب اقبال بسیار [[عاشقان]] و شیفتگان [[خالص]] آن [[حضرت]] به این مکان [[شریف]] گشته و در نتیجه ساختمان این قسمت، بارها توسط‍‌ [[شیعیان]] [[مخلص]] تجدیدبنا شده است. برای این [[مقام]] [[زیارتنامه]] مخصوصی در کتب روایی [[نقل]] شده است که به همراه سایر [[دعاها]] و [[عبادات]] به جای آورده می‌شود. در مجموعه [[روایات]] با تعابیر مختلفی از [[جایگاه]] معنوی و [[منزلت]] مسجد سهله یاد شده است. می‌توان گفت از [[اخبار]] چنان معلوم می‌شود که بعد از [[مسجد]] اعظم [[کوفه]]، مسجدی به [[فضیلت]] این [[مسجد]] وجود ندارد.  
*[[ابو بصیر]] [[نقل]] کرده است که [[امام صادق]] {{ع}} به ایشان فرمودند: ای ابا [[بصیر]]! گویی روزی را می‌بینم که [[حضرت مهدی]] {{ع}} با خانواده‌اش در مسجد سهله فرود می‌آیند. [[ابو بصیر]] می‌گوید: به [[حضرت صادق]] {{ع}} عرض کردم آن [[مسجد]] منزل [[قائم]] {{ع}} خواهد بود؟ [[حضرت]] فرمودند: آری، این [[مسجد]] منزل [[حضرت ادریس]] {{ع}} و [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده است و [[خداوند]] هیچ [[پیامبری]] را به [[پیامبری]] [[مبعوث]] نکرده است. مگر آن‌که وی در این [[مسجد]] [[نماز]] گزارده است. مسکن [[حضرت خضر]] {{ع}} در این [[مسجد]] است. هرکسی در این [[مسجد]] اقامت داشته باشد، مثل آن است که در چادر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} اقامت دارد... هرکس در این مکان [[شریف]] [[نماز]] به جای آورد و به دنبال آن با [[نیت]] [[خالص]] [[دعا]] کند؛ [[حاجت]] او برآورده می‌شود و اگر کسی از [[ترس]] امری به آن‌جا [[پناه]] ببرد، [[خداوند]] وی را از آن خطر در [[امان]] نگه می‌دارد. [[ابو بصیر]] می‌گوید به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: به درستی که این مکان [[شریف]] بسیار [[فضیلت]] دارد. [[حضرت]] فرمودند: آیا باز فضیلت‌های آن را بشمارم. عرض کردم: آری. [[حضرت]] فرمودند: مسجد سهله از جمله مکان‌هایی است که [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد در آن‌جا [[دعا]] خوانده شود. هیچ شب و روزی نیست مگر آن‌که [[ملائکه]] این [[مسجد]] را [[زیارت]] می‌کنند و در آن‌جا به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول می‌شوند. اگر من در نزدیک این [[مسجد]] ساکن بودم همه نمازهایم را در آن‌جا به جای می‌آوردم... بعد [[ابو بصیر]] می‌گوید به [[حضرت صادق]] {{ع}} عرض کردم: [[قائم]] {{ع}} همیشه آن‌جا خواهند بود؟ [[حضرت]] فرمودند: آری...<ref>بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۴۳۵.</ref>.
*[[ابو بصیر]] [[نقل]] کرده است که [[امام صادق]] {{ع}} به ایشان فرمودند: ای ابا [[بصیر]]! گویی روزی را می‌بینم که [[حضرت مهدی]] {{ع}} با خانواده‌اش در مسجد سهله فرود می‌آیند. [[ابو بصیر]] می‌گوید: به [[حضرت صادق]] {{ع}} عرض کردم آن [[مسجد]] منزل [[قائم]] {{ع}} خواهد بود؟ [[حضرت]] فرمودند: آری، این [[مسجد]] منزل [[حضرت ادریس]] {{ع}} و [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} بوده است و [[خداوند]] هیچ [[پیامبری]] را به [[پیامبری]] [[مبعوث]] نکرده است. مگر آن‌که وی در این [[مسجد]] [[نماز]] گزارده است. مسکن [[حضرت خضر]] {{ع}} در این [[مسجد]] است. هرکسی در این [[مسجد]] اقامت داشته باشد، مثل آن است که در چادر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} اقامت دارد... هرکس در این مکان [[شریف]] [[نماز]] به جای آورد و به دنبال آن با [[نیت]] [[خالص]] [[دعا]] کند؛ [[حاجت]] او برآورده می‌شود و اگر کسی از [[ترس]] امری به آن‌جا [[پناه]] ببرد، [[خداوند]] وی را از آن خطر در [[امان]] نگه می‌دارد. [[ابو بصیر]] می‌گوید به [[امام صادق]] {{ع}} عرض کردم: به درستی که این مکان [[شریف]] بسیار [[فضیلت]] دارد. [[حضرت]] فرمودند: آیا باز فضیلت‌های آن را بشمارم. عرض کردم: آری. [[حضرت]] فرمودند: مسجد سهله از جمله مکان‌هایی است که [[خداوند]] تبارک و تعالی [[دوست]] دارد در آن‌جا [[دعا]] خوانده شود. هیچ شب و روزی نیست مگر آن‌که [[ملائکه]] این [[مسجد]] را [[زیارت]] می‌کنند و در آن‌جا به [[عبادت]] [[خدا]] مشغول می‌شوند. اگر من در نزدیک این [[مسجد]] ساکن بودم همه نمازهایم را در آن‌جا به جای می‌آوردم... بعد [[ابو بصیر]] می‌گوید به [[حضرت صادق]] {{ع}} عرض کردم: [[قائم]] {{ع}} همیشه آن‌جا خواهند بود؟ [[حضرت]] فرمودند: آری...<ref>بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۴۳۵.</ref>.
*[[آداب]] و اعمال مسجد سهله در [[مفاتیح الجنان]] آمده است<ref>نشریه موعود، شماره ۳۹، ص ۴۸.</ref>. بسیاری از کسانی که [[تشرف]] به محضر [[حضرت مهدی]] {{ع}} را درخواست می‌کردند، [[چهل]] [[شب جمعه]] از [[مسجد کوفه]] به مسجد سهله می‌رفتند یا [[چهل]] شب چهارشنبه در مسجد سهله بیتوته و [[عبادت]] می‌کردند تا به [[فیض حضور]] نائل شوند. [[حضرت]] [[آیت الله]] مرعشی نجفی می‌گوید: در ایام تحصیل [[علوم دینی]] و [[فقه]] [[اهل بیت]] {{عم}} در [[نجف اشرف]]، [[شوق]] زیادی جهت [[دیدار]] [[جمال]] مولایمان [[بقیة الله الاعظم]] {{ع}} داشتم. با خود [[عهد]] کردم [[چهل]] شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این [[نیت]] که [[جمال]] آقا [[صاحب الامر]] {{ع}} را [[زیارت]] کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم. تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم. تصادفا در این شب، رفتنم از [[نجف]] به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک شب [[وحشت]] و [[ترس]] وجود مرا فراگرفت، مخصوصا از زیادی قطّاع الطریق و دزدها. ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب [[ترس]] و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، [[سید]] [[عربی]] را با [[لباس]] اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان [[فصیح]] گفت: ای [[سید]]! [[سلام]] علیکم. [[ترس]] و [[وحشت]] به کلی از وجودم رفت و [[اطمینان]] و سکون [[نفس]] پیدا کردم و تعجب‌آور بود که چگونه این شخص در [[تاریکی]] شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به‌هرحال سخن می‌گفتیم و می‌رفتیم از من سؤال کرد: کجا قصد داری‌؟ گفتم: مسجد سهله. فرمود: به چه جهت‌؟ گفتم: به قصد [[تشرف]] و [[زیارت]] [[ولی عصر]] {{ع}}. مقداری که رفتیم به [[مسجد زید]] بن صوحان که [[مسجد]] کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم. داخل [[مسجد]] شده و [[نماز]] خواندیم و بعد از دعایی که [[سید]] خواند -گویی دیوار و سنگ‌ها با او آن [[دعا]] را می‌خواندند- احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از [[وصف]] آن عاجزم.  
*[[آداب]] و اعمال مسجد سهله در [[مفاتیح الجنان]] آمده است<ref>نشریه موعود، شماره ۳۹، ص ۴۸.</ref>. بسیاری از کسانی که [[تشرف]] به محضر [[حضرت مهدی]] {{ع}} را درخواست می‌کردند، [[چهل]] [[شب جمعه]] از [[مسجد کوفه]] به مسجد سهله می‌رفتند یا [[چهل]] شب چهارشنبه در مسجد سهله بیتوته و [[عبادت]] می‌کردند تا به [[فیض حضور]] نائل شوند. [[حضرت]] [[آیت الله]] مرعشی نجفی می‌گوید: در ایام تحصیل [[علوم دینی]] و [[فقه]] [[اهل بیت]] {{عم}} در [[نجف اشرف]]، [[شوق]] زیادی جهت [[دیدار]] [[جمال]] مولایمان [[بقیة الله الاعظم]] {{ع}} داشتم. با خود [[عهد]] کردم [[چهل]] شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم، به این [[نیت]] که [[جمال]] آقا [[صاحب الامر]] {{ع}} را [[زیارت]] کنم و به این فوز بزرگ نایل شوم. تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم. تصادفا در این شب، رفتنم از [[نجف]] به تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک شب [[وحشت]] و [[ترس]] وجود مرا فراگرفت، مخصوصا از زیادی قطّاع الطریق و دزدها. ناگهان صدای پایی را از پشت سر شنیدم که بیشتر موجب [[ترس]] و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، [[سید]] [[عربی]] را با [[لباس]] اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان [[فصیح]] گفت: ای [[سید]]! [[سلام]] علیکم. [[ترس]] و [[وحشت]] به کلی از وجودم رفت و [[اطمینان]] و سکون [[نفس]] پیدا کردم و تعجب‌آور بود که چگونه این شخص در [[تاریکی]] شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به‌هرحال سخن می‌گفتیم و می‌رفتیم از من سؤال کرد: کجا قصد داری‌؟ گفتم: مسجد سهله. فرمود: به چه جهت‌؟ گفتم: به قصد [[تشرف]] و [[زیارت]] [[ولی عصر]] {{ع}}. مقداری که رفتیم به [[مسجد زید]] بن صوحان که [[مسجد]] کوچکی است نزدیک مسجد سهله رسیدیم. داخل [[مسجد]] شده و [[نماز]] خواندیم و بعد از دعایی که [[سید]] خواند -گویی دیوار و سنگ‌ها با او آن [[دعا]] را می‌خواندند- احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم.  
*بعد از [[دعا]] [[سید]] فرمود: [[سید]] تو گرسنه‌ای، چه خوب است [[شام]] بخوری. پس سفره‌ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل این‌که تازه از باغ چیده و آن‌وقت چله زمستان و سرمای زننده‌ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده‌؟ طبق [[دستور]] آقا [[شام]] خوردم. سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم. داخل [[مسجد]] شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در [[مقامات]] شد و من هم متابعت آن [[حضرت]] انجام [[وظیفه]] می‌کردم و بدون [[اختیار]] [[نماز]] [[مغرب]] و عشا را به آقا [[اقتدا]] کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست‌؟ بعد از آن‌که اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: ای [[سید]]! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به [[مسجد کوفه]] می‌روی یا در همین‌جا می‌مانی‌؟ گفتم: می‌مانم و سپس در وسط‍‌ [[مسجد]] در [[مقام]] [[امام صادق]] {{ع}} نشستیم. به [[سید]] گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم‌؟ در جواب [[کلام]] جامعی را فرمود: این امور از فضول [[زندگی]] است و ما از این فضولات دوریم.  
*بعد از [[دعا]] [[سید]] فرمود: [[سید]] تو گرسنه‌ای، چه خوب است [[شام]] بخوری. پس سفره‌ای را که زیر عبا داشت بیرون آورد و در آن سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل این‌که تازه از باغ چیده و آن‌وقت چله زمستان و سرمای زننده‌ای بود و من منتقل به این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده‌؟ طبق [[دستور]] آقا [[شام]] خوردم. سپس فرمود: بلند شو تا به مسجد سهله برویم. داخل [[مسجد]] شدیم. آقا مشغول اعمال وارده در [[مقامات]] شد و من هم متابعت آن [[حضرت]] انجام [[وظیفه]] می‌کردم و بدون [[اختیار]] [[نماز]] [[مغرب]] و عشا را به آقا [[اقتدا]] کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست‌؟ بعد از آن‌که اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: ای [[سید]]! آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به [[مسجد کوفه]] می‌روی یا در همین‌جا می‌مانی‌؟ گفتم: می‌مانم و سپس در وسط‍‌ [[مسجد]] در [[مقام]] [[امام صادق]] {{ع}} نشستیم. به [[سید]] گفتم: آیا چای یا قهوه یا دخانیات میل داری آماده کنم‌؟ در جواب [[کلام]] جامعی را فرمود: این امور از فضول [[زندگی]] است و ما از این فضولات دوریم.  
*این [[کلام]] در اعماق وجودم اثر گذاشت، به نحوی که هرگاه یادم می‌آید ارکان وجودم می‌لرزد.  
*این [[کلام]] در اعماق وجودم اثر گذاشت، به نحوی که هرگاه یادم می‌آید ارکان وجودم می‌لرزد.  
۲۱۸٬۱۳۹

ویرایش