افزایش علم معصوم در قرآن: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'برگزیده' به 'برگزیده'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'برگزیده' به 'برگزیده') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
در داستان [[حضرت موسی]] {{ع}}، آن [[حضرت]] به هنگام درگیری با فرد قبطی، قصد کشتن او را نداشت و نمیدانست که با ضربه او، آن فرد کشته خواهد شد<ref>{{متن قرآن|وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ}} «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار ش» سوره قصص، آیه ۱۵.</ref>. پس از آن حادثه، او از نتیجه این برخورد [[آگاه]] نبود؛ به همین دلیل، با [[ترس]] در [[شهر]] میگشت که دوباره با همان کسی که از دوستانش به شمار میآمد، برخورد کرد؛ در حالی که هنوز هم از نتیجه [[یاری]] رسانی خود آگاه نبود. وقتی به قصد یاری به سوی او رفت، آن مرد [[راز]] [[قتل]] فرد قبطی را افشا کرد<ref>{{متن قرآن|فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ * فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ}} «آنگاه هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت بامداد به آن شهر درآمد؛ ناگهان همان که دیروز از او یاری خواسته بود از او فریاد خواست؛ موسی به او گفت: * آنگاه چون خواست به کسی که دشمن هر دوی آنها بود تاخت آورد گفت: ای موسی! آیا میخواهی که مرا همچون کسی که دیروز کشتی بکشی؟ تو جز این نمیخواهی که در این (سر) زمین گردنکش باشی و نمیخواهی که از مصلحان باشی» سوره قصص، آیه ۱۸-۱۹.</ref>. آن [[حضرت]] پس از افشا شدن رازش، از [[سرنوشت]] خود [[آگاه]] نبود. به همین دلیل، به توصیه یکی از خیرخواهانش، با حالت [[ترس]] از [[شهر]] خارج شد<ref>{{متن قرآن|فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.</ref>. | در داستان [[حضرت موسی]] {{ع}}، آن [[حضرت]] به هنگام درگیری با فرد قبطی، قصد کشتن او را نداشت و نمیدانست که با ضربه او، آن فرد کشته خواهد شد<ref>{{متن قرآن|وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ}} «و هنگام بیخبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار میکردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار ش» سوره قصص، آیه ۱۵.</ref>. پس از آن حادثه، او از نتیجه این برخورد [[آگاه]] نبود؛ به همین دلیل، با [[ترس]] در [[شهر]] میگشت که دوباره با همان کسی که از دوستانش به شمار میآمد، برخورد کرد؛ در حالی که هنوز هم از نتیجه [[یاری]] رسانی خود آگاه نبود. وقتی به قصد یاری به سوی او رفت، آن مرد [[راز]] [[قتل]] فرد قبطی را افشا کرد<ref>{{متن قرآن|فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ * فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ}} «آنگاه هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت بامداد به آن شهر درآمد؛ ناگهان همان که دیروز از او یاری خواسته بود از او فریاد خواست؛ موسی به او گفت: * آنگاه چون خواست به کسی که دشمن هر دوی آنها بود تاخت آورد گفت: ای موسی! آیا میخواهی که مرا همچون کسی که دیروز کشتی بکشی؟ تو جز این نمیخواهی که در این (سر) زمین گردنکش باشی و نمیخواهی که از مصلحان باشی» سوره قصص، آیه ۱۸-۱۹.</ref>. آن [[حضرت]] پس از افشا شدن رازش، از [[سرنوشت]] خود [[آگاه]] نبود. به همین دلیل، به توصیه یکی از خیرخواهانش، با حالت [[ترس]] از [[شهر]] خارج شد<ref>{{متن قرآن|فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «آنگاه (موسی) از آن (شهر) هراسان در حالی که (هر سو را) پاس میداشت، بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران رهایی بخش» سوره قصص، آیه ۲۱.</ref>. | ||
[[حضرت موسی]] {{ع}}، پس از سالها [[زندگی]] در شهر [[مدین]]، وقتی با خانوادهاش به سوی [[مصر]] باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمیدانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن [[آتش]]، به سوی آن [[نور]] رفت و به [[وادی مقدس]] «طوی» گام نهاد و به [[پیامبری]] | [[حضرت موسی]] {{ع}}، پس از سالها [[زندگی]] در شهر [[مدین]]، وقتی با خانوادهاش به سوی [[مصر]] باز گشت، شب هنگام نوری دید که نمیدانست از چیست. از همین روی، برای خبر آوردن یا فراهم کردن [[آتش]]، به سوی آن [[نور]] رفت و به [[وادی مقدس]] «طوی» گام نهاد و به [[پیامبری]] برگزیده شد<ref>{{متن قرآن|إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى * فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَى * إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى}} «آن هنگام که آتشی دید به خانوادهاش گفت: درنگ کنید! من آتشی دیدم باشد که از آن شعلهای بیاورم یا با آتش رهنمودی بیابم * و چون به آن رسید ندا داده شد: ای موسی!* بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۰-۱۲.</ref>. آن حضرت با دیدن عصایش که به شکل ماری در آمده بود، ترسید و [[خداوند]] به او [[آرامش]] داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى}} «فرمود: آن را بگیر و مترس! ما آن را به روال نخست آن، باز میگردانیم» سوره طه، آیه ۲۱.</ref>. او از [[رفتار]] [[آینده]] [[فرعون]] با خودش [[آگاه]] نبود و از آن [[بیم]] داشت که او را بکشد<ref>{{متن قرآن|وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخَافُ أَنْ يَقْتُلُونِ}} «و در چشم آنان به گردن من گناهی است که میهراسم مرا بکشند» سوره شعراء، آیه ۱۴؛ همچنین ر. ک: طه، ۴۵.</ref>. همچنین آن [[حضرت]]، از سرانجام کار [[ساحران]] آگاه نبود. به همین دلیل، هنگامی که ساحران در برابر دیدگان فرعون و [[مردم]] به کار [[سحر]] خود پرداختند، از [[گمراهی]] مردم در پی آن سحر [[فریبنده]] ترسید<ref>{{متن قرآن|فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلَى}} «پس، موسی در خویش ترسی یافت * گفتیم: نترس! که بیگمان این تویی که برتری» سوره طه، آیه ۶۷-۶۸. </ref>. | ||
[[حضرت موسی]] {{ع}} هنگام [[مناجات با خداوند]] در [[کوه]] طور، از [[فتنه]] [[سامری]] خبر نداشت و [[خداوند]] از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ}} «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.</ref>. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بیگناه بودن [[برادر]] خود [[حضرت هارون]] آگاه نبود و از همین روی با او [[تندی]] کرد<ref>{{متن قرآن|وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر. ک: طه، ۹۲-۹۴.</ref>. | [[حضرت موسی]] {{ع}} هنگام [[مناجات با خداوند]] در [[کوه]] طور، از [[فتنه]] [[سامری]] خبر نداشت و [[خداوند]] از این فتنه و گمراهی پیروانش به او خبر داد<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ}} «فرمود: ما در نبود تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه کرد» سوره طه، آیه ۸۵.</ref>. در آن فتنه، آن حضرت ابتدا از بیگناه بودن [[برادر]] خود [[حضرت هارون]] آگاه نبود و از همین روی با او [[تندی]] کرد<ref>{{متن قرآن|وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ}} «و چون موسی به نزد قومش خشمگین اندوهناک بازگشت گفت: در نبودن من از من بد جانشینی کردید؛ آیا از فرمان پروردگارتان پیش افتادید؟! (این بگفت) و الواح را فرو افکند و سر برادرش را گرفت، به سوی خود میکشید. (برادرش) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا ناتوان شمردند و نزدیک بود مرا بکشند پس دشمنان را به سرزنش من برنیانگیز و مرا با گروه ستمبارگان مگمار!» سوره اعراف، آیه ۱۵۰؛ همچنین ر. ک: طه، ۹۲-۹۴.</ref>. |