پرش به محتوا

ارم در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
۲. برخی از نویسندگان، به نقل از مفردات راغب اصفهانی<ref>مفردات، ص۱۱۱، اعلام قرآن.</ref>، ذیل واژه [[ارم]] چنین بیان می‌کند: «ارم نشانه و [[علمی]] است، که از سنگ بنا کنند و جمع آن آرام است و به همین دلیل وقتی می‌خواهند شدت [[خشم]] کسی را باز نمایند می‌گویند: {{عربی|غیظه یحرق الارم}} اما قول [[خدای تعالی]]، {{متن قرآن|إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ}}<ref>«با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.</ref>، اشاره به ستون‌های مرتفع زراندود است»<ref> محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.
۲. برخی از نویسندگان، به نقل از مفردات راغب اصفهانی<ref>مفردات، ص۱۱۱، اعلام قرآن.</ref>، ذیل واژه [[ارم]] چنین بیان می‌کند: «ارم نشانه و [[علمی]] است، که از سنگ بنا کنند و جمع آن آرام است و به همین دلیل وقتی می‌خواهند شدت [[خشم]] کسی را باز نمایند می‌گویند: {{عربی|غیظه یحرق الارم}} اما قول [[خدای تعالی]]، {{متن قرآن|إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ}}<ref>«با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.</ref>، اشاره به ستون‌های مرتفع زراندود است»<ref> محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.


۳. برخی از [[علما]] در [[تفسیر]] [[شریف]] [[المیزان]]<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ج۴۰، ص۲۱۷.</ref> درباره ارم چنین نقل می‌کند: «ظاهر دو [[آیه]] مورد بحث این است که ارم نام شهری، برای [[قوم عاد]] بوده، شهری آباد و بی‌نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون‌های کشیده و در [[زمان]] [[نزول]] این [[آیات]]، اثری از آنان باقی نمانده، آثارشان به کلی از بین رفته بود و هیچ دسترسی بر جزئیات [[تاریخ]] آنها نمانده بود... ولی بعضی گفته‌اند مراد به ارم همان قوم عاد است.»...
۳. برخی از [[علما]] در [[تفسیر شریف المیزان]]<ref>علامه طباطبایی، المیزان، ج۴۰، ص۲۱۷.</ref> درباره ارم چنین نقل می‌کند: «ظاهر دو [[آیه]] مورد بحث این است که ارم نام شهری، برای [[قوم عاد]] بوده، شهری آباد و بی‌نظیر و دارای قصرهای بلند و ستون‌های کشیده و در [[زمان]] [[نزول]] این [[آیات]]، اثری از آنان باقی نمانده، آثارشان به کلی از بین رفته بود و هیچ دسترسی بر جزئیات [[تاریخ]] آنها نمانده بود ... ولی بعضی گفته‌اند مراد به ارم همان قوم عاد است.»...


۴. برخی از علما، در مورد ارم، بیان فرمودند: «بعضی ارم را نام شخص، یا [[قبیله]] منسوب به او دانسته‌اند... ولی بیشتر [[مفسرین]] و مورخین، ارم را نام مکان گرفته‌اند. تاء تانیث کلمه ارم و توصیف و اضافه آن به {{متن قرآن|ذَاتِ الْعِمَادِ}} اسم مکان بودن آن را از دید [[ادبیات عرب]] [[تأیید]] می‌کند.<ref>آیة الله طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن.</ref>.
۴. برخی از علما، در مورد ارم، بیان فرمودند: «بعضی ارم را نام شخص، یا [[قبیله]] منسوب به او دانسته‌اند... ولی بیشتر [[مفسرین]] و مورخین، ارم را نام مکان گرفته‌اند. تاء تانیث کلمه ارم و توصیف و اضافه آن به {{متن قرآن|ذَاتِ الْعِمَادِ}} اسم مکان بودن آن را از دید [[ادبیات عرب]] [[تأیید]] می‌کند.<ref>آیة الله طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن.</ref>.
از [[ابن عباس]] و [[مجاهد]] [[روایت]] شده، که ارم بر وزن افعل از باب [[افعال]]، با تشدید میم نقل شده بنابراین، ارم فعل ماضی و فاعل آن، [[ضمیر]] راجع به، [[رب]] و مجموع فعل و فاعل، عطف بیان، برای کیف فعل است یعنی آیا ندیدی، که چه کرد، [[پروردگار]] تو، با عاد؟ پوسیده و خاکستر رمیم کرد {{متن قرآن|ذَاتِ الْعِمَادِ}} را از دید صرف و نحو این معنا و قرائت را آیه ۴۹ - ۵۱ الذاریات - تأیید می‌نماید... بنابراین قرائت، که ارم، فعل باشد؛ می‌تواند معنای [[اصلاح]] و تکمیل - ترمیم - بنا و فاعل آن باشد و لازمه این معنا این است که [[قوم عاد]]، با قدرتی که داشتند؛ اصول و پایه ساختمان گذشتگان خود را تکمیل کردند؛ آن چنان که [[ثمود]] سنگ‌ها را شکافتند و پیش رفتند – {{عربی|جابو الصخر بالواد}}.
از [[ابن عباس]] و [[مجاهد]] [[روایت]] شده، که ارم بر وزن افعل از باب [[افعال]]، با تشدید میم نقل شده بنابراین، ارم فعل ماضی و فاعل آن، [[ضمیر]] راجع به، [[رب]] و مجموع فعل و فاعل، عطف بیان، برای کیف فعل است یعنی آیا ندیدی، که چه کرد، [[پروردگار]] تو، با عاد؟ پوسیده و خاکستر رمیم کرد {{متن قرآن|ذَاتِ الْعِمَادِ}} را از دید صرف و نحو این معنا و قرائت را آیه ۴۹ - ۵۱ الذاریات - تأیید می‌نماید ... بنابراین قرائت، که ارم، فعل باشد؛ می‌تواند معنای [[اصلاح]] و تکمیل - ترمیم - بنا و فاعل آن باشد و لازمه این معنا این است که [[قوم عاد]]، با قدرتی که داشتند؛ اصول و پایه ساختمان گذشتگان خود را تکمیل کردند؛ آن چنان که [[ثمود]] سنگ‌ها را شکافتند و پیش رفتند – {{عربی|جابو الصخر بالواد}}.
بنابراین، آن دو [[آیه]] که راجع به عاد و ثمود است: در تعبیر و معنا، ردیف و قرین هم آمده، چون این قرائت غیر مشهور و ناموزون است؛ نمی‌تواند، بر این گونه معانی که مترتب، بر این قرائت است [[اعتماد]] کرد.
بنابراین، آن دو [[آیه]] که راجع به عاد و ثمود است: در تعبیر و معنا، ردیف و قرین هم آمده، چون این قرائت غیر مشهور و ناموزون است؛ نمی‌تواند، بر این گونه معانی که مترتب، بر این قرائت است [[اعتماد]] کرد.
آنچه مشهور بین [[مفسرین]] و مورخین و با روش ادبی و آهنگ آیه، همنواخت است؛ همین لفظ [[ارم]] است که اسم مکان باشد»<ref>محمود، طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ص۵۴.</ref>.
آنچه مشهور بین [[مفسرین]] و مورخین و با روش ادبی و آهنگ آیه، همنواخت است؛ همین لفظ [[ارم]] است که اسم مکان باشد»<ref>محمود، طالقانی، تفسیر پرتوی از قرآن، ص۵۴.</ref>.
خط ۲۸: خط ۲۸:
۵. در مورد ارم، در [[کتاب اعلام قرآن]]<ref>اعلام قرآن، ص۱۱۰.</ref>، چنین اظهار نظر شده است: «باری اکثر بر آنند، که ارم نام شهری است. بعضی آن را بر [[دمشق]] منطبق شناخته‌اند و برخی جای آن را محل اسکندریه نشان داده‌اند و عده‌ای هم محل ارم را میان [[صنعا]] و حضرموت یعنی، در قسمت جنوبی [[عربستان]] معرفی کرده‌اند... به هر حال [[قرابت]] لفظی آرم، ارم و آرام، نظر بعضی از نویسندگان [[اسلامی]] را متوجه انطباق ارم، با [[آرامی‌ها]] کرده و دمشق را همان ارم دانسته‌اند»<ref>محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.
۵. در مورد ارم، در [[کتاب اعلام قرآن]]<ref>اعلام قرآن، ص۱۱۰.</ref>، چنین اظهار نظر شده است: «باری اکثر بر آنند، که ارم نام شهری است. بعضی آن را بر [[دمشق]] منطبق شناخته‌اند و برخی جای آن را محل اسکندریه نشان داده‌اند و عده‌ای هم محل ارم را میان [[صنعا]] و حضرموت یعنی، در قسمت جنوبی [[عربستان]] معرفی کرده‌اند... به هر حال [[قرابت]] لفظی آرم، ارم و آرام، نظر بعضی از نویسندگان [[اسلامی]] را متوجه انطباق ارم، با [[آرامی‌ها]] کرده و دمشق را همان ارم دانسته‌اند»<ref>محمد خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.


۶. در [[مروج الذهب مسعودی (کتاب)|مروج الذهب مسعودی]]]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.</ref> مسطور است که [[اسکندر]] هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی، از سنگ مرمر، برخورد، که از [[عهد]] دیرین به یادگار مانده بود و در آنها نقش‌ [[شدادبن عاد بن شداد بن عاد]] دیده می‌شد و گویا وی آن را به [[تقلید]] {{متن قرآن|إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ}}<ref>«با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.</ref> ساخته باشد و [[بانی]] این بنا، آیندگان را از بنای کاخ‌های مثل آن منع کرده است»<ref>محمد، خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.
۶. در [[مروج الذهب مسعودی (کتاب)|مروج الذهب مسعودی]]<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۴۲۱.</ref> مسطور است که [[اسکندر]] هنگام بنای اسکندریه به ستون‌هایی، از سنگ مرمر، برخورد، که از [[عهد]] دیرین به یادگار مانده بود و در آنها نقش‌ [[شدادبن عاد بن شداد بن عاد]] دیده می‌شد و گویا وی آن را به [[تقلید]] {{متن قرآن|إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ}}<ref>«با (مردم شهر) «ارم» که دارای ستون‌های بزرگ بود،» سوره فجر، آیه ۷.</ref> ساخته باشد و [[بانی]] این بنا، آیندگان را از بنای کاخ‌های مثل آن منع کرده است»<ref>محمد، خزائلی، اعلام قرآن، ص۱۱۱.</ref>.


۷. هاکس، در کتاب خود در مورد ارم چنین نقل نموده است: «آرام مملکتی است، در نزدیکی [[شام]]، [[عبرانیان]] این اسم را برای تمام املاکی که به شمال پلسطین [[فلسطین]] واقع بود استعمال می‌کردند که شرقاً، از دجله امتداد یافته به بحر الاوسط می‌رسید و از شمال نیز به سلسله کوه‌های تاروس ممتد بود در این صورت بر الجزایر که عبرانیانش آرام نهرین -[[سفر]] پیدایش ۱۰:۲۴- یا [[پدران]] آرام، یعنی دشت [[ارم]] می‌گفتند شامل می‌شود. آن‌گاه نام‌هایی که با آرام ترکیب یا به آن منسوب شده است و در کتب [[عهدین]] آمده ذکر می‌نماید چون: آرام [[دمشق]]، آرام جشور، آرام صوبه، آرام [[بیت]] رحوب سپس اضافه می‌کند و می‌گوید: بعضی از اینها دارای اهمیت و [[استقلال]] بوده، بارها با [[اسرائیل]] جنگیدند... در نام‌های صوبا و صوبه می‌گوید جزیی از [[سوریه]] است، که یکی از ممالک آرام بود و آن را آرام صوبه می‌گفتند... و موقع آن، در [[میانه]] فلسطین شمالی و [[نهر فرات]] است... در کلمه آرام نهرین، پس از ذکر مواردی که این کلمه در کتب عهدین آمده؛ می‌گوید شامل [[زمین]] حاصل‌خیزی است، که در میانه [[فرات]] و دجله واقع و به [[بین النهرین]] مسمی است»<ref>سند شماره ۵.</ref>.
۷. هاکس، در کتاب خود در مورد ارم چنین نقل نموده است: «آرام مملکتی است، در نزدیکی [[شام]]، [[عبرانیان]] این اسم را برای تمام املاکی که به شمال پلسطین [[فلسطین]] واقع بود استعمال می‌کردند که شرقاً، از دجله امتداد یافته به بحر الاوسط می‌رسید و از شمال نیز به سلسله کوه‌های تاروس ممتد بود در این صورت بر الجزایر که عبرانیانش آرام نهرین -[[سفر]] پیدایش ۱۰:۲۴- یا [[پدران]] آرام، یعنی دشت [[ارم]] می‌گفتند شامل می‌شود. آن‌گاه نام‌هایی که با آرام ترکیب یا به آن منسوب شده است و در کتب [[عهدین]] آمده ذکر می‌نماید چون: آرام [[دمشق]]، آرام جشور، آرام صوبه، آرام [[بیت]] رحوب سپس اضافه می‌کند و می‌گوید: بعضی از اینها دارای اهمیت و [[استقلال]] بوده، بارها با [[اسرائیل]] جنگیدند... در نام‌های صوبا و صوبه می‌گوید جزیی از [[سوریه]] است، که یکی از ممالک آرام بود و آن را آرام صوبه می‌گفتند... و موقع آن، در [[میانه]] فلسطین شمالی و [[نهر فرات]] است... در کلمه آرام نهرین، پس از ذکر مواردی که این کلمه در کتب عهدین آمده؛ می‌گوید شامل [[زمین]] حاصل‌خیزی است، که در میانه [[فرات]] و دجله واقع و به [[بین النهرین]] مسمی است»<ref>سند شماره ۵.</ref>.
۲۱۸٬۰۹۰

ویرایش