پرش به محتوا

سعد بن عباده: تفاوت میان نسخه‌ها

۵٬۵۶۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۴ سپتامبر ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۳: خط ۳:
== مقدمه ==
== مقدمه ==
سَعد به عُباده، [[رئیس]] قبیلۀ [[خزرج]] در [[مدینه]] و از شخصیت‌های مشهور در زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} بود. پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] که ماجرای [[سقیفه]] پیش‌آمد، وی از کسانی بود که حاضر نشد با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کند و [[سوگند]] خورد تا پای [[جان]] و تا آخرین تیر ترکش خود بر این [[مخالفت]] بماند<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۲ ص ۳۹</ref> و هوادارانی هم داشت که آمادۀ [[دفاع]] از [[جان]] او بودند. در [[مدینه]] نماند و به سمت [[شام]] رفت. در غسّان بود که [[خالد بن ولید]] (که آن موقع در [[شام]] بود) با همدستی کسی دیگر شبانه در کمین او نشسته و با پرتاب دو تیر او را کشتند و شعری هم سرودند و آن را به اجنّه نسبت دادند(...) [[ترور]] [[سعد بن عباده]]، با توجّه به موقعیت و [[نفوذ]] [[اجتماعی]] او، نوعی تصفیۀ فیزیکی و حذف چهره‌های رقیب و [[مخالفت]] بود و با اینگونه شیوه‌ها پایه‌های [[حکومت غاصبانه]] و [[نامشروع]] خود را [[استحکام]] بخشیدند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۰۹.</ref>
سَعد به عُباده، [[رئیس]] قبیلۀ [[خزرج]] در [[مدینه]] و از شخصیت‌های مشهور در زمان [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] {{صل}} بود. پس از [[رحلت]] آن [[حضرت]] که ماجرای [[سقیفه]] پیش‌آمد، وی از کسانی بود که حاضر نشد با [[ابوبکر]] [[بیعت]] کند و [[سوگند]] خورد تا پای [[جان]] و تا آخرین تیر ترکش خود بر این [[مخالفت]] بماند<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۲ ص ۳۹</ref> و هوادارانی هم داشت که آمادۀ [[دفاع]] از [[جان]] او بودند. در [[مدینه]] نماند و به سمت [[شام]] رفت. در غسّان بود که [[خالد بن ولید]] (که آن موقع در [[شام]] بود) با همدستی کسی دیگر شبانه در کمین او نشسته و با پرتاب دو تیر او را کشتند و شعری هم سرودند و آن را به اجنّه نسبت دادند(...) [[ترور]] [[سعد بن عباده]]، با توجّه به موقعیت و [[نفوذ]] [[اجتماعی]] او، نوعی تصفیۀ فیزیکی و حذف چهره‌های رقیب و [[مخالفت]] بود و با اینگونه شیوه‌ها پایه‌های [[حکومت غاصبانه]] و [[نامشروع]] خود را [[استحکام]] بخشیدند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۳۰۹.</ref>
== مقابله با [[سعد بن عبادة]] ==
دولت جدید که چند روزی سعد را به حال خود واگذاشته بود، پس از اندک مدتی کسی را به نزد او فرستاد که: همه [[مردم]] و بستگانت بیعت کرده‌اند. تو هم باید بیایی، بیعت کنی. سعد جواب داد: تا زمانی که تیری در کمان و [[شمشیر]] و نیزه‌ای در دست دارم و می‌توانم با شما بجنگم، به کمک [[خانواده]] و یارانم با شما خواهم جنگید و دست بیعت به شما نخواهم داد. به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر همه در حکومت و [[زمام‌داری]] شما [[هم‌داستان]] شوند، من شما را به رسمیت نمی‌شناسم و با شما بیعت نمی‌کنم.
وقتی که جواب سعد به [[ابوبکر]] گفته شد، [[عمر]] حضور داشت و به ابوبکر گفت: سعد را رها مکن تا با تو بیعت کند. اما [[بشیر بن سعد]] (رقیب [[خزرجی]] سعد) به آنها گفت: او به [[لجاجت]] افتاده و با شما بیعت نمی‌کند؛ اگرچه جانش را بر سر این کار بگذارد. اما کشتن او به [[سادگی]] انجام نخواهد شد؛ زیرا او وقتی کشته خواهد شد که تمامی خانواده، [[فرزندان]] و گروهی از قبیله‌اش با او کشته شوند. او را رها سازید و به حال خودش واگذار کنید که رها کردنش برای شما زیانی نخواهد داشت؛ زیرا او در این مخالفت یک تن بیش نیست. نظر مشورتی [[بشیر]] پذیرفته شد. آنها سعد را به حال خود رها کردند.
سعد در هیچ یک از اجتماعات [[حکومتی]] شرکت نمی‌کرد و در [[نماز جمعه]] و [[جماعت]] ایشان حاضر نمی‌شد. در ادای [[مناسک حج]] با آنها همراه نبود و تا پایان [[خلافت ابوبکر]] وضع به همین منوال گذشت<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۲۲؛ الکامل، ج۲، ص۳۳۱؛ المنتظم، ج۴، ص۶۷؛ الریاض النضرة، ج۱، ص۲۴۲؛ الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۷.</ref>.
در عصر [[خلافت عمر]]، روزی سعد با [[خلیفه]] در یکی از کوچه‌های [[مدینه]] برخورد کرد. خلیفه به او گفت: این تو نبودی که چنین و چنان می‌گفتی!؟ سعد جواب داد: آری! من بودم که آن سخنان را می‌گفتم. به [[خداوند]] [[سوگند]] که رفیقت را از تو بیشتر [[دوست]] می‌داشتم، از [[همسایگی]] با تو بی‌زارم! [[عمر]] گفت: هر کس از همسایه‌ای ناخشنود است، محل سکونت خود را عوض می‌کند. سعد گفت: آری! به همسایگی کسی می‌روم که از تو بهتر باشد؛ لذا سعد به زودی از مدینه کوچ کرد و راهی دیار [[شام]] شد. آنجا [[قبایل]] [[یمن]] [[زندگی]] می‌کردند و [[خویشاوندان]] سعد بودند.
[[مورخان]] نوشته‌اند که [[سعد بن عباده]] با [[ابوبکر]] و خلیفه بعدی [[بیعت]] نکرد و به شام رفت. عمر کسی را به دنبال او به شام فرستاد و به او گفت: سعد را به بیعت [[دعوت]] نما و به هر نحو ممکن او را به این کار وادار کن؛ ولی اگر به زیر بار بیعت نرفت، از [[خدا]] کمک بگیر و او را بکش!
[[مأمور]] خلیفه به شام رفت و در حوارین<ref>{{عربی|حوارین حصن من ناحیه حمص}}؛ معجم البلدان، ج۲، ص۳۱۵.</ref> با [[سعد]] [[ملاقات]] کرد و او را به بیعت دعوت نمود. سعد نیز همچنان بر مواضع خود پافشاری می‌نمود. فرستاده عمر او را [[تهدید]] کرد. سعد جواب داد: حتی اگر جانم هم در خطر باشد، تن به بیعت نخواهم داد. سرانجام مأمور فرستاده شده از جانب خلیفه او را در خلوتی یافت و با تیری [[مسموم]] به عمرش خاتمه داد<ref>انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸۹؛ عقد الفرید، ج۵، ص۱۲.</ref>. و بعدها شایع کردند که [[جنیان]] سعد را کشته‌اند<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۵۹۹؛ معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۴۵؛ نهایة الارب، ج۱، ص۲۸۱.</ref>.
این حادثه در سال پانزدهم [[هجرت]] یعنی سال سوم [[خلافت عمر]] اتفاق افتاد<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۱؛ الاستیعاب، ج۲، ص۵۹۹.</ref>. البته اکثر [[مورخان]] از بازگفتن و افشای این جریان خودداری کرده‌اند و اصولاً چیزی در این زمینه نگفته‌اند. بدین ترتیب مسأله سعد و مشکل [[مخالفت]] او با [[حکومت]] [[قریشیان]] در ابتدا مسکوت ماند و سرانجام به این شکل حل شد<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۴۴۵.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش