پرش به محتوا

حق (اسم الهی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ضمیر' به 'ضمیر'
جز (جایگزینی متن - 'وصف' به 'وصف')
جز (جایگزینی متن - 'ضمیر' به 'ضمیر')
خط ۲۲: خط ۲۲:


== تبیین اسم حق ==
== تبیین اسم حق ==
آیاتی که حق در آنها بر ذات خدا اطلاق شده یا حق را در جمله اسمی همراه الف و لامِ تعریف و پس از [[ضمیر]] فصل بر خدا حمل کرده؛ مانند {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ }}<ref>«این بدان روست که تنها خداوند، راستین» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref> یا با الف و لامِ جنس بر ضمیری بار کرده‌اند که به خدا برمی‌گردد؛ نظیر {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ}}<ref>«بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> در همه این صورت‌ها آیات یاد شده مفید [[حصر]] هستند؛ زیرا معرفه بودن خبر و ضمیر فصل در مورد نخست بر حصر مبتدا در خبر دلالت دارد؛ بدین معنی که [[خدا]] جز حقیقتی که عین ثبوت است نیست؛ او ثابتی است که ثبوتش با بطلان آمیخته نیست و به سخن دیگر، وی از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است، پس وجود او مطلق است و به هیچ قید و شرطی [[مقید]] و مشروط نیست و وجودش ضروری و عدمش ممتنع است؛ ولی موجودیت دیگران تقدیری و معلّق است؛ زیرا آنان بر فرض وجودِ سبب موجودند و وجودشان ضروری نیست؛ و چون [[حق]] بودن چیزی به معنای ثبوت آن است، خدای متعالی با تکیه بر ذات خویش حق است و جز او تنها به اتکاء خدا متحقق و موجود است، بنابراین همه اشیاء در وجود خود و نظام‌های عام یا خاصی که میان آنها جاری‌اند، به خدا استناد دارند. [[کمالات وجودی]] نیز، همچون [[علم]]، [[قدرت]]، [[حیات]]، [[سمع]]، [[بصر]]، [[وحدت]]، [[آفرینش]]، [[بی‌نیازی]] و... ، همگی صفاتی [[قائم]] به خدایند؛ زیرا آنها یا عین ذات او یا انتزاع شده از فعل اویند؛ همچنین امکان شراکت در ذات یا [[تدبیر]] وی و تمام نقایص و اموری که حامل معنی فقدان هستند، از او سلب می‌شوند.<ref>المیزان، ج ۱۶، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref> برخی در بیان [[حصر]]، [[حق]] را اشاره به وجود [[حقیقی]] و [[پایدار]] دانسته و افزوده‌اند: در [[جهان]]، وجودی حقیقی که قائم بالذات، [[ثابت]] و برقرار و [[جاودانی]] باشد تنها اوست و دیگر موجودات از خود وجودی نداشته و در حد ذات عین بطلان‌اند و از راه [[وابستگی]] به وجود حق پایدار، هستی می‌یابند و چنانچه وی لحظه‌ای نظر لطفش را از آنها برگیرد، آنان در تاریکی‌های نیستی ناپدید می‌شوند.<ref> نمونه، ج ۱۷، ص۸۲.</ref> فرق این سخن با گفتار گذشته در آن است که برپایه بیان نخست، خدا در ثبوت حصر می‌گردد ـ یعنی خدا چیزی جز ثبوت و وجود و تحقق نیست ـ ولی بر اساس سخن اخیر، ثبوت در خدا حصر می‌شود و کسی جز او ثابت نیست.
آیاتی که حق در آنها بر ذات خدا اطلاق شده یا حق را در جمله اسمی همراه الف و لامِ تعریف و پس از ضمیر فصل بر خدا حمل کرده؛ مانند {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ }}<ref>«این بدان روست که تنها خداوند، راستین» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref> یا با الف و لامِ جنس بر ضمیری بار کرده‌اند که به خدا برمی‌گردد؛ نظیر {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ}}<ref>«بر آنها روشن شود که او راستین است» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> در همه این صورت‌ها آیات یاد شده مفید [[حصر]] هستند؛ زیرا معرفه بودن خبر و ضمیر فصل در مورد نخست بر حصر مبتدا در خبر دلالت دارد؛ بدین معنی که [[خدا]] جز حقیقتی که عین ثبوت است نیست؛ او ثابتی است که ثبوتش با بطلان آمیخته نیست و به سخن دیگر، وی از هر نظر ثابت و به هر روی موجود است، پس وجود او مطلق است و به هیچ قید و شرطی [[مقید]] و مشروط نیست و وجودش ضروری و عدمش ممتنع است؛ ولی موجودیت دیگران تقدیری و معلّق است؛ زیرا آنان بر فرض وجودِ سبب موجودند و وجودشان ضروری نیست؛ و چون [[حق]] بودن چیزی به معنای ثبوت آن است، خدای متعالی با تکیه بر ذات خویش حق است و جز او تنها به اتکاء خدا متحقق و موجود است، بنابراین همه اشیاء در وجود خود و نظام‌های عام یا خاصی که میان آنها جاری‌اند، به خدا استناد دارند. [[کمالات وجودی]] نیز، همچون [[علم]]، [[قدرت]]، [[حیات]]، [[سمع]]، [[بصر]]، [[وحدت]]، [[آفرینش]]، [[بی‌نیازی]] و... ، همگی صفاتی [[قائم]] به خدایند؛ زیرا آنها یا عین ذات او یا انتزاع شده از فعل اویند؛ همچنین امکان شراکت در ذات یا [[تدبیر]] وی و تمام نقایص و اموری که حامل معنی فقدان هستند، از او سلب می‌شوند.<ref>المیزان، ج ۱۶، ص۲۳۵ ـ ۲۳۶.</ref> برخی در بیان [[حصر]]، [[حق]] را اشاره به وجود [[حقیقی]] و [[پایدار]] دانسته و افزوده‌اند: در [[جهان]]، وجودی حقیقی که قائم بالذات، [[ثابت]] و برقرار و [[جاودانی]] باشد تنها اوست و دیگر موجودات از خود وجودی نداشته و در حد ذات عین بطلان‌اند و از راه [[وابستگی]] به وجود حق پایدار، هستی می‌یابند و چنانچه وی لحظه‌ای نظر لطفش را از آنها برگیرد، آنان در تاریکی‌های نیستی ناپدید می‌شوند.<ref> نمونه، ج ۱۷، ص۸۲.</ref> فرق این سخن با گفتار گذشته در آن است که برپایه بیان نخست، خدا در ثبوت حصر می‌گردد ـ یعنی خدا چیزی جز ثبوت و وجود و تحقق نیست ـ ولی بر اساس سخن اخیر، ثبوت در خدا حصر می‌شود و کسی جز او ثابت نیست.


گفتار دیگر در [[حصر]] [[واقعیت]] و ثبوت در [[خدا]]، به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> است: [[مخلوقات]] عین [[ظهور]] و نمایش ذات خدایند؛ نه چیزهایی ظاهر کننده او؛ یعنی ظهور و نمایش و آیینه بودن، عین ذات آنهاست و هرگاه چنین توفیقی دست دهد و [[انسان]] مخلوقات را آن گونه که هستند [[ادراک]] کند، آن گاه در می‌یابد که «[[حق]] مطلق» و [[حقّ]] [[واقعی]] فقط ذات [[پاک]] احدیت است.<ref>مجموعه آثار، مطهری، ج ۶، ص۹۷۶، «اصول فلسفه و روش رئالیسم».</ref> گفتنی است که در آیه یاد شده نفرمود {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ}} تا برداشت شود خدا هم در کنار دیگر موجودات که بهره‌ای از [[حقیقت]] دارند حق است، بلکه فرمود: {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}}؛ یعنی تنها اوست که حق است و دیگران هرچه هستند، فانی در اویند و در برابر وی از خود جز بطلان ذاتی چیزی ندارند. به سخن دیگر، خدا کسی است که جز ثبوت و تحقّق برای او، ذاتی [[تصوّر]] نمی‌شود؛ برخلاف دیگر موجودات که تحقق، مغایر با ذات آنهاست.
گفتار دیگر در [[حصر]] [[واقعیت]] و ثبوت در [[خدا]]، به استناد [[آیه]] {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> است: [[مخلوقات]] عین [[ظهور]] و نمایش ذات خدایند؛ نه چیزهایی ظاهر کننده او؛ یعنی ظهور و نمایش و آیینه بودن، عین ذات آنهاست و هرگاه چنین توفیقی دست دهد و [[انسان]] مخلوقات را آن گونه که هستند [[ادراک]] کند، آن گاه در می‌یابد که «[[حق]] مطلق» و [[حقّ]] [[واقعی]] فقط ذات [[پاک]] احدیت است.<ref>مجموعه آثار، مطهری، ج ۶، ص۹۷۶، «اصول فلسفه و روش رئالیسم».</ref> گفتنی است که در آیه یاد شده نفرمود {{متن قرآن|حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ}} تا برداشت شود خدا هم در کنار دیگر موجودات که بهره‌ای از [[حقیقت]] دارند حق است، بلکه فرمود: {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}}؛ یعنی تنها اوست که حق است و دیگران هرچه هستند، فانی در اویند و در برابر وی از خود جز بطلان ذاتی چیزی ندارند. به سخن دیگر، خدا کسی است که جز ثبوت و تحقّق برای او، ذاتی [[تصوّر]] نمی‌شود؛ برخلاف دیگر موجودات که تحقق، مغایر با ذات آنهاست.


برداشت یاد شده، بر این [[استوار]] است که [[ضمیر]] در جمله {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}} به خدا برگردد نه [[قرآن]]، آن‌گونه که برخی گفته‌اند،<ref>المیزان، ج ۱۷، ص۴۰۴.</ref> بنابراین واژه «حق» در قرآن بسیار کاربرد داشته و به هر چیزی که بهره‌ای از حقیقت دارد گفته شده؛ امّا در بعضی از [[آیات]] فقط بر خدا اطلاق شده است؛ یعنی حق واقعی و حق بودن از همه جهات در انحصار خداست و هرچه جز او [[باطل]] است.<ref>مجموعه آثار مطهری، ج ۶، ص۹۷۵.</ref> برخی در آیه {{متن قرآن|يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ}}<ref>«در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.</ref> [[حقانیت]] [[الهی]] را با توجه به عالم [[معرفت]] معنی کرده و آیه یادشده را از غرر [[آیات قرآنی]] دانسته‌اند که [[شناخت خدا]] را این سان [[تفسیر]] می‌کند: خدا[[حق]] است و هیچ غباری از [[شک و تردید]] بر او نمی‌نشیند: {{متن قرآن|وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ}}، پس او از بدیهی‌ترین بدیهیاتی است که [[جهل]] به آن تعلق نمی‌گیرد، هرچند می‌شود از آن [[غفلت]] شود، بنابراین [[علم]] به وی به معنای زدودن غفلت از اوست که از آن به «علمِ به علم» یاد و در [[قیامت]] برای افراد آشکار می‌گردد.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۹۵.</ref> احتمالاً علت چنین رویکردی، جمله {{متن قرآن|وَيَعْلَمُونَ}} نیز اتصاف واژه «الحقّ» به صفت «المبین» در [[آیه]] یادشده است.
برداشت یاد شده، بر این [[استوار]] است که ضمیر در جمله {{متن قرآن|أَنَّهُ الْحَقُّ}} به خدا برگردد نه [[قرآن]]، آن‌گونه که برخی گفته‌اند،<ref>المیزان، ج ۱۷، ص۴۰۴.</ref> بنابراین واژه «حق» در قرآن بسیار کاربرد داشته و به هر چیزی که بهره‌ای از حقیقت دارد گفته شده؛ امّا در بعضی از [[آیات]] فقط بر خدا اطلاق شده است؛ یعنی حق واقعی و حق بودن از همه جهات در انحصار خداست و هرچه جز او [[باطل]] است.<ref>مجموعه آثار مطهری، ج ۶، ص۹۷۵.</ref> برخی در آیه {{متن قرآن|يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ}}<ref>«در آن روز، خداوند جزای راستین آنان را بی‌کم و کاست می‌دهد و خواهند دانست که خداوند همان حقّ آشکار است» سوره نور، آیه ۲۵.</ref> [[حقانیت]] [[الهی]] را با توجه به عالم [[معرفت]] معنی کرده و آیه یادشده را از غرر [[آیات قرآنی]] دانسته‌اند که [[شناخت خدا]] را این سان [[تفسیر]] می‌کند: خدا[[حق]] است و هیچ غباری از [[شک و تردید]] بر او نمی‌نشیند: {{متن قرآن|وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ}}، پس او از بدیهی‌ترین بدیهیاتی است که [[جهل]] به آن تعلق نمی‌گیرد، هرچند می‌شود از آن [[غفلت]] شود، بنابراین [[علم]] به وی به معنای زدودن غفلت از اوست که از آن به «علمِ به علم» یاد و در [[قیامت]] برای افراد آشکار می‌گردد.<ref>المیزان، ج ۱۵، ص۹۵.</ref> احتمالاً علت چنین رویکردی، جمله {{متن قرآن|وَيَعْلَمُونَ}} نیز اتصاف واژه «الحقّ» به صفت «المبین» در [[آیه]] یادشده است.


معانی دیگری نیز برای آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref>«این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref> بیان شده‌اند؛ مانند «تنها کسی که إلاهیتش ثابت است»<ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۵۷.</ref> و «تنها کسی که باید او را [[عبادت]] کرد»،<ref> التبیان، ج ۸، ص۲۸۶.</ref> چنان که برخی موجودات را ۴ قسم دانسته‌اند:
معانی دیگری نیز برای آیه {{متن قرآن|ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ}}<ref>«این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.</ref> بیان شده‌اند؛ مانند «تنها کسی که إلاهیتش ثابت است»<ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص۲۵۷.</ref> و «تنها کسی که باید او را [[عبادت]] کرد»،<ref> التبیان، ج ۸، ص۲۸۶.</ref> چنان که برخی موجودات را ۴ قسم دانسته‌اند:
۲۱۸٬۰۵۸

ویرایش