ابن مسعود ثقفی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'پیوستن' به 'پیوستن') |
||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
== سعد در زمان [[خلافت امام حسن]] {{ع}} == | == سعد در زمان [[خلافت امام حسن]] {{ع}} == | ||
پس از آنکه [[امام مجتبی]] {{ع}} در [[جنگ]] با [[معاویه]] دریافت که با | پس از آنکه [[امام مجتبی]] {{ع}} در [[جنگ]] با [[معاویه]] دریافت که با پیوستن برخی از سران سپاهش به [[معاویه]] و [[تفرقه]] در میان نیروهای رزمندهاش دیگر که با توان [[جنگیدن]] ندارد، به ناچار پیشنهاد [[متارکه جنگ]] و به تعبیر معروف [[پیمان]] [[صلح]] با [[معاویه]] را پذیرفت. پس از [[قرارداد صلح]]، تعدادی از [[یاران]] او محافظت از [[جان]] [[امام حسن]] {{ع}} بر عهده گرفتند، اما [[سنان]] بن جراح به صورت غافلگیرانه به [[امام]] {{ع}} یورش برد و [[حضرت]] را مجروح ساخت، به گونهای که [[امام]] {{ع}} بی هوش شد. [[حضرت]] پس از لحظاتی به هوش آمد، فورا همراهان، زخم آن [[حضرت]] را بستند و ایشان را به [[مدائن]] بردند که [[سعد بن مسعود]] [[حاکم]] آنجا بود و [[امام حسن]] در [[مدائن]] مدتی در نزد سعد برای معالجه ماندند<ref>شرح ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۶؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۱۵۹ و ارشاد مفید، ج۲، ص۱۲.</ref>. | ||
هنگامیکه [[امام حسن]] {{ع}} در [[مدائن]] نزد [[سعد بن مسعود]] بودند، روزی [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] که در آن زمان [[جوان]] بیتجربه و طالب [[مقام]] بود، به سعد گفت که [[امام مجتبی]] {{ع}} را دستگیر و به نزد [[معاویه]] بفرست تا [[خراج]] و [[مالیات]] یک ساله جوخی را ببخشد! اما سعد از پیشنهاد مختار ناراحت شد و گفت: [[خداوند]] [[رؤیت]] را سیاه و [[زشت]] گرداند، من [[کارگزار]] [[پدر]] او هستم و او به من [[اطمینان]] کرد، و باعث [[افتخار]] من شده است، ایا [[رسول خدا]] {{صل}} را فراموش کنم؟ و نسبت به [[فرزند]] دختر و حبیبهاش به او [[احترام]] نگذارم؟ | هنگامیکه [[امام حسن]] {{ع}} در [[مدائن]] نزد [[سعد بن مسعود]] بودند، روزی [[مختار بن ابی عبید ثقفی]] که در آن زمان [[جوان]] بیتجربه و طالب [[مقام]] بود، به سعد گفت که [[امام مجتبی]] {{ع}} را دستگیر و به نزد [[معاویه]] بفرست تا [[خراج]] و [[مالیات]] یک ساله جوخی را ببخشد! اما سعد از پیشنهاد مختار ناراحت شد و گفت: [[خداوند]] [[رؤیت]] را سیاه و [[زشت]] گرداند، من [[کارگزار]] [[پدر]] او هستم و او به من [[اطمینان]] کرد، و باعث [[افتخار]] من شده است، ایا [[رسول خدا]] {{صل}} را فراموش کنم؟ و نسبت به [[فرزند]] دختر و حبیبهاش به او [[احترام]] نگذارم؟ |