رجعت در امتهای پیشین: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'جست و جوی' به 'جستجوی'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'جست و جوی' به 'جستجوی') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
* هر گاو مادهای را که [[ذبح]] میکردند [[کفایت]] میکرد، ولی با پرسشهای بیجا کار خود را دشوار ساختند و در هربار نشانههائی گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق نمود که از آن [[کودکی]] [[یتیم]] بود. به ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند و سر بریدند و قسمتی از [[بدن]] گاو را به [[بدن]] مقتول زدند، او با [[قدرت الهی]] زنده شد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! مرا پسرعمویم به [[قتل]] رسانیده است، نه آنها که به [[قتل]] متّهم شدهاند. [[حضرت موسی]] {{ع}} امر فرمود پسرعمویش را قصاص کردند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۱۲؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۸۷-۸۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۴-۱۳۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>. از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} [[روایت]] شده که شخص مقتول ٦٠ سال داشت. هنگامی که به [[اذن]] [[خدا]] زنده شد، [[خدای تبارک و تعالی]] ٧٠ سال دیگر به او [[عمر]] داد و ١٣٠ سال [[عمر]] کرد و تا پایان [[عمر]] از نشاط و تندرستی و [[سلامتی]] حواسّ برخوردار بود<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۱۰.</ref>. در این [[آیه]] تصریح شده که آن مقتول پس از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق [[اخبار]]، ٧٠ سال دیگر [[زندگی]] کرد و "[[رجعت]]" چیزی جز این نیست. این [[آیه]] [[دلیل]] روشنی بر [[امکان رجعت]] و امکان [[آفرینش]] مجدّد [[انسان]] در [[رجعت]] و [[قیامت]] است. | * هر گاو مادهای را که [[ذبح]] میکردند [[کفایت]] میکرد، ولی با پرسشهای بیجا کار خود را دشوار ساختند و در هربار نشانههائی گفته شد که آن نشانه فقط با یک گاو تطبیق نمود که از آن [[کودکی]] [[یتیم]] بود. به ناگزیر آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند و سر بریدند و قسمتی از [[بدن]] گاو را به [[بدن]] مقتول زدند، او با [[قدرت الهی]] زنده شد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! مرا پسرعمویم به [[قتل]] رسانیده است، نه آنها که به [[قتل]] متّهم شدهاند. [[حضرت موسی]] {{ع}} امر فرمود پسرعمویش را قصاص کردند<ref>تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۰۸-۱۱۲؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۸۷-۸۹؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۴-۱۳۰؛ المیزان، ج ۱، ص ۲۰۴.</ref>. از [[امام حسن عسکری]] {{ع}} [[روایت]] شده که شخص مقتول ٦٠ سال داشت. هنگامی که به [[اذن]] [[خدا]] زنده شد، [[خدای تبارک و تعالی]] ٧٠ سال دیگر به او [[عمر]] داد و ١٣٠ سال [[عمر]] کرد و تا پایان [[عمر]] از نشاط و تندرستی و [[سلامتی]] حواسّ برخوردار بود<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۱۲۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۱۰.</ref>. در این [[آیه]] تصریح شده که آن مقتول پس از کشته شدن یک بار دیگر زنده شد و طبق [[اخبار]]، ٧٠ سال دیگر [[زندگی]] کرد و "[[رجعت]]" چیزی جز این نیست. این [[آیه]] [[دلیل]] روشنی بر [[امکان رجعت]] و امکان [[آفرینش]] مجدّد [[انسان]] در [[رجعت]] و [[قیامت]] است. | ||
*{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانههای خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بیگمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمیکنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>. | *{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانههای خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بیگمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمیکنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>. | ||
* [[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقفهای واژگون و استخوانهای پوسیده و بدنهای از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیلهای انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد میآیند و به صورت پیشین برمیگردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به | * [[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقفهای واژگون و استخوانهای پوسیده و بدنهای از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیلهای انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد میآیند و به صورت پیشین برمیگردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به جستجوی الاغ و زنبیلها و کوزه [[آب]] پرداخت. فرشتهای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر! چه مدّت در اینجا درنگ کردهای؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز. [[فرشته]] گفت: بلکه تو صد سال در اینجا درنگ کردهای. در این صد سال طعام و نوشابهات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه استخوانهایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که [[خداوند]] چگونه آن را زنده میسازد. | ||
* عزیر تماشا میکرد و میدید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ خواند. انگاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانهاش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>. | * عزیر تماشا میکرد و میدید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ خواند. انگاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانهاش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>. | ||
* داستان عزیر یکی از روشنترین ادلّه [[رجعت]] است که [[معصومین]] {{عم}} به آن [[استدلال]] نمودهاند و [[دانشمندان]] [[شیعه]] در طول چهارده قرن در [[کتابهای تفسیری]] و [[عقیدتی]] به آن استناد نمودهاند که از آن جمله است [[شیخ طوسی]] در تبیان، [[شیخ مفید]] در اجوبه مسائل عکبریه، [[شیخ صدوق]] در [[اعتقادات]]، [[شیخ طبرسی]] در [[احتجاج]] و [[شیخ]] حرّ عاملی در ایقاظ و...<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۸-۱۳۱ و الایقاظ، ص ۷۹.</ref>. | * داستان عزیر یکی از روشنترین ادلّه [[رجعت]] است که [[معصومین]] {{عم}} به آن [[استدلال]] نمودهاند و [[دانشمندان]] [[شیعه]] در طول چهارده قرن در [[کتابهای تفسیری]] و [[عقیدتی]] به آن استناد نمودهاند که از آن جمله است [[شیخ طوسی]] در تبیان، [[شیخ مفید]] در اجوبه مسائل عکبریه، [[شیخ صدوق]] در [[اعتقادات]]، [[شیخ طبرسی]] در [[احتجاج]] و [[شیخ]] حرّ عاملی در ایقاظ و...<ref>بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۱۲۸-۱۳۱ و الایقاظ، ص ۷۹.</ref>. |