آیا برای رجعت نمونهای در تاریخ یافت میشود؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۰
، ۸ اکتبر ۲۰۲۲جایگزینی متن - 'جست و جوی' به 'جستجوی'
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۳) |
جز (جایگزینی متن - 'جست و جوی' به 'جستجوی') |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
{{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانههای خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بیگمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمیکنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>. | {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْيَاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ}}<ref>سوره بقره، ۲۴۳.</ref>؛ "آیا ندیدی آنان را که از [[بیم]] [[مرگ]] از خانههای خود بیرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس [[خداوند]] به آنها گفت: بمیرید. سپس آنان را زنده کرد، بیگمان [[خدا]] بر [[مردم]] [[صاحب]] [[فضل]] است و لکن بسیاری از [[مردم]] سپاسگزاری نمیکنند". این [[آیه]] در مورد قومی است که از [[ترس]] [[طاعون]] از وطن خود گریختند و [[خداوند]] آنها را مدّتی طولانی بمیراند و به سبب دعای یکی از [[پیامبران]] به نام "حزقیل" همه آنها را زنده کرد و روزگاری [[زندگی]] کردند و به اجل طبیعی از [[دنیا]] رفتند<ref>المیزان، ج ۲، ص ۲۸۳؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۳۴؛ و روضه کافی، ج ۱، ص ۲۸۲.</ref>. | ||
[[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقفهای واژگون و استخوانهای پوسیده و بدنهای از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیلهای انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد میآیند و به صورت پیشین برمیگردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به | [[آیه]] ۲۵۹ سوره بقره در مورد "عُزَیر" است که روزی در مسیر خود به دهکده ویرانی رسید که دیوارهای خراب و سقفهای واژگون و استخوانهای پوسیده و بدنهای از هم گسیخته [[سکوت]] مرگباری را به وجود آورده بود. عزیر از الاغ پیاده شد و زنبیلهای انجیر و انگور را پهلوی خود گذاشت و افسار الاغ را بست و به دیوار باغ تکیه داد و درباره آن مردگان به [[اندیشه]] پرداخت، که این مردگان چگونه زنده میشوند و این پیکرهای پراکنده شده چگونه گرد میآیند و به صورت پیشین برمیگردند. [[خداوند]] در این حال او را [[قبض روح]] کرد و صد سال تمام در آنجا بود و بعد از صد سال [[خداوند]] او را زنده کرد. چون عزیر زنده شد تصوّر کرد که از خوابی گران برخاسته است. پس به جستجوی الاغ و زنبیلها و کوزه [[آب]] پرداخت. فرشتهای به سوی او آمد و پرسید: ای عزیر! چه مدّت در اینجا درنگ کردهای؟ گفت: یک روز و یا قسمتی از یک روز. [[فرشته]] گفت: بلکه تو صد سال در اینجا درنگ کردهای. در این صد سال طعام و نوشابهات تغییر نکرده است، ولی الاغت را ببین که چگونه استخوانهایش از هم پاشیده است. اکنون بنگر که [[خداوند]] چگونه آن را زنده میسازد. | ||
عزیر تماشا میکرد و میدید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ خواند. انگاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانهاش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>. | عزیر تماشا میکرد و میدید که استخوانهای الاغ به یکدیگر متّصل شد و گوشت آنها را پوشانید و به حالت اوّلیه برگشت. هنگامی که عزیر به شهر بازآمد و به کسان خود گفت من عزیر هستم [[باور]] نکردند، پس [[تورات]] را از حفظ خواند. انگاه [[باور]] کردند، زیرا کسی جز او [[تورات]] را از حفظ نداشت<ref>تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰ و تفسیر کشاف، ج ۱، ص ۳۰۷.</ref>. از [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[روایت]] شده که هنگامی که عزیر از خانه بیرون رفت همسرش حامله بود و عزیر ٥٠ ساله بود، چون به خانهاش بازگشت او با همان طراوت ٥٠ سالگی بود و پسرش ١٠٠ ساله بود<ref>مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۰؛ تفسیر صافی، ج ۱، ص ۲۶۹؛ نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۶۹؛ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۲۴۹.</ref>. |