پرش به محتوا

معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه'
جز (جایگزینی متن - 'jpg|22px]] 22px دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
جز (جایگزینی متن - 'ref>[[دانشنامه نهج البلاغه' به 'ref>دین‌پرور، سید حسین، [[دانشنامه نهج البلاغه')
خط ۹: خط ۹:


== آشنایی اجمالی ==
== آشنایی اجمالی ==
[[معاویه]]، فرزند [[ابوسفیان]]، بنیان‌گذار [[سلسله]] [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان سرسخت امام علی]] {{ع}}، مردی مزور، [[نیرنگ‌باز]]، [[حیله‌گر]] و [[دنیاطلب]] و دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. او هرگز در [[دل]] [[ایمان]] نیاورد و در برابر [[اسلام آوردن ظاهری]] پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد [[نکوهش]] قرار داد و مایه [[رسوایی]] و [[تباهی]] دانست. او برای وصول به [[اهداف]] [[دنیوی]] از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او [[پیمان‌شکنی]] می‌کند و [[گنه‌کاری]]. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین [[مردم]] می‌بودم، ولی [[پیمان‌شکنان]]، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در [[روز قیامت]] پرچمی است که بدان شناخته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"}}</ref>.<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>
[[معاویه]]، فرزند [[ابوسفیان]]، بنیان‌گذار [[سلسله]] [[خلافت اموی]]، از [[دشمنان سرسخت امام علی]] {{ع}}، مردی مزور، [[نیرنگ‌باز]]، [[حیله‌گر]] و [[دنیاطلب]] و دارای [[رذایل اخلاقی]] بود. او هرگز در [[دل]] [[ایمان]] نیاورد و در برابر [[اسلام آوردن ظاهری]] پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد [[نکوهش]] قرار داد و مایه [[رسوایی]] و [[تباهی]] دانست. او برای وصول به [[اهداف]] [[دنیوی]] از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به [[خدا]] [[سوگند]]، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او [[پیمان‌شکنی]] می‌کند و [[گنه‌کاری]]. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین [[مردم]] می‌بودم، ولی [[پیمان‌شکنان]]، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در [[روز قیامت]] پرچمی است که بدان شناخته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: {{متن حدیث|"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"}}</ref>.<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>


== [[نسب]] ==
== [[نسب]] ==
خط ۳۶: خط ۳۶:
در دوره عثمان، [[شام]] منطقه [[امن]] او به شمار می‌آمد. او [[قاریان]] [[کوفه]] را به شام [[تبعید]] کرد؛ گرچه [[معاویه]] برای [[حفظ]] موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون راند<ref>ر. ک: ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ امینی، الغدیر، ج۶، ص۳۰۴؛ ج۹، ص۳۷۳.</ref>. مردم شام [[تربیت]] شده معاویه بودند، امری که نتیجه آن طی [[حکومت بنی‌امیه]]، در [[وفاداری]] کامل مردم شام به [[امویان]] آشکار شد. گفته‌اند که پس از [[سقوط]] امویان، شماری از سران [[خاندان اموی]] نزد «سفّاح» نخستین [[خلیفه عباسی]] [[شهادت]] دادند که جز [[بنی‌امیه]] اقوامی برای [[پیامبر]] {{صل}} نمی‌شناسند<ref>مسعودی، ابوالحسن علی بن حسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۳؛ مقریزی، تقی‌الدین، النزاع و التخاصم... ، ص۲۸.</ref>. از معاویه نقل است که گفته بود: {{عربی|نَحْنُ شَجَرةُ رَسُولُ اللّهِ}}<ref>ابن‌منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۸۷؛ گفته‌اند در آن زمان کسانی در شام می‌گفتند: اگر معاویه پیغمبر نباشد دست‌کم نصف پیغمبر است؛ ر. ک: ابن عبدالبر قرطبی، بهجة المجالس، ج۱ ص۵۵۰ و زمانی یکی از علاقه‌مندان او از مصر بر وی وارد شد و خطاب به او گفت: سلام بر تو ای رسول خدا!؛ ر. ک: تستری، الاوائل، و احنف بن قیس درباره کسی که در حضور معاویه و او به علی {{ع}} دشنام داد، به معاویه گفت: به خدا سوگند! اگر او بداند رضایت تو در لعنت به همه انبیا است چنین خواهد کرد؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۱۳.</ref>. او همچنین با [[جعل]] عنوان «کاتب [[وحی]]» و [[لقب]] مسخره‌آمیز {{عربی|خَالُ الْمُؤْمِنِينَ}} برای خود، کوشید موقعیت [[دینی]] خود را [[استوار]] کند. [[معاویه]] کسانی از روایان [[حدیث]] را نیز واداشت تا ده‌ها حدیث در [[فضیلت]] او بسازند و در میان [[مردم]] شایع سازند<ref>نمونه آن چنین است که از قول رسول خدا {{صل}} نقل شده: {{عربی|الأمناء عنداللَّه ثلاثة: جبرئيل و أنا و معاوية}}؛ این قبیل روایات را ابن‌عساکر به تفصیل یاد کرده است ر. ک: ابن‌منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵ - ۱۶.</ref>
در دوره عثمان، [[شام]] منطقه [[امن]] او به شمار می‌آمد. او [[قاریان]] [[کوفه]] را به شام [[تبعید]] کرد؛ گرچه [[معاویه]] برای [[حفظ]] موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون راند<ref>ر. ک: ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۹؛ امینی، الغدیر، ج۶، ص۳۰۴؛ ج۹، ص۳۷۳.</ref>. مردم شام [[تربیت]] شده معاویه بودند، امری که نتیجه آن طی [[حکومت بنی‌امیه]]، در [[وفاداری]] کامل مردم شام به [[امویان]] آشکار شد. گفته‌اند که پس از [[سقوط]] امویان، شماری از سران [[خاندان اموی]] نزد «سفّاح» نخستین [[خلیفه عباسی]] [[شهادت]] دادند که جز [[بنی‌امیه]] اقوامی برای [[پیامبر]] {{صل}} نمی‌شناسند<ref>مسعودی، ابوالحسن علی بن حسن، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۳۳؛ مقریزی، تقی‌الدین، النزاع و التخاصم... ، ص۲۸.</ref>. از معاویه نقل است که گفته بود: {{عربی|نَحْنُ شَجَرةُ رَسُولُ اللّهِ}}<ref>ابن‌منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۱، ص۸۷؛ گفته‌اند در آن زمان کسانی در شام می‌گفتند: اگر معاویه پیغمبر نباشد دست‌کم نصف پیغمبر است؛ ر. ک: ابن عبدالبر قرطبی، بهجة المجالس، ج۱ ص۵۵۰ و زمانی یکی از علاقه‌مندان او از مصر بر وی وارد شد و خطاب به او گفت: سلام بر تو ای رسول خدا!؛ ر. ک: تستری، الاوائل، و احنف بن قیس درباره کسی که در حضور معاویه و او به علی {{ع}} دشنام داد، به معاویه گفت: به خدا سوگند! اگر او بداند رضایت تو در لعنت به همه انبیا است چنین خواهد کرد؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۱۳.</ref>. او همچنین با [[جعل]] عنوان «کاتب [[وحی]]» و [[لقب]] مسخره‌آمیز {{عربی|خَالُ الْمُؤْمِنِينَ}} برای خود، کوشید موقعیت [[دینی]] خود را [[استوار]] کند. [[معاویه]] کسانی از روایان [[حدیث]] را نیز واداشت تا ده‌ها حدیث در [[فضیلت]] او بسازند و در میان [[مردم]] شایع سازند<ref>نمونه آن چنین است که از قول رسول خدا {{صل}} نقل شده: {{عربی|الأمناء عنداللَّه ثلاثة: جبرئيل و أنا و معاوية}}؛ این قبیل روایات را ابن‌عساکر به تفصیل یاد کرده است ر. ک: ابن‌منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۵ - ۱۶.</ref>
== [[حکومت]] یافتن معاویه ==
== [[حکومت]] یافتن معاویه ==
پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ماجرای سقیفه]]، [[ابوسفیان]] به دستگاه [[خلافت]] متمایل شد. [[دستگاه خلافت]] که از [[قدرت]] و [[نفوذ]] او [[آگاهی]] داشتند، برای دفع [[شر]] او، صدقاتی که در [[دوران پیامبر]] گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به [[همکاری]] با دستگاه خلافت [[راضی]] شد. [[خلیفه اول]] فرزند ارشد او، [[یزید بن ابی‌سفیان]] را به [[ولایت]] [[دمشق]] [[منصوب]] کرد. بدین‌سان بنیاد [[خلافت امویان]] به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. [[خلیفه]] بنا به پیشنهاد [[یزید]]، معاویه را به [[جانشینی]] او برگزید. معاویه بر [[شام]] [[تسلط]] یافت و با استفاده از سه عامل [[زر و زور]] [[تزویر]]، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران [[خلیفه سوم]]، به‌دلیل [[خویشاوندی]] خلیفه با [[امویان]]، دوران طلایی [[حکومت معاویه]] به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات [[شامات]]، شامل [[سوریه]]، [[فلسطین]]، [[اردن]] و لبنان امروزی در قلمرو [[حکومتی]] معاویه قرار گرفت. او در زمان [[عثمان]]، [[اختیار]] تام یافت. در سایه [[نیروی نظامی]] و برخورداری از درآمدهایی که در اثر [[جنگ‌ها]] و [[غنایم]] به‌دست آمده بود، [[معاویه]] [[حکومت]] خود را [[استحکام]] بخشید. با وجود حمایت‌هایی که [[خلیفه سوم]] نسبت به او داشت، اما هنگام [[محاصره]] [[خانه]] او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از [[حمایت]] و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن [[خلیفه]] را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی [[خلافت]]، می‌دانست. پس از [[قتل عثمان]]، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله [[انگیزه]] وی در [[فریب]] و [[تحمیق]] [[مردم]] شامل [[جامه]] عمل بپوشد. [[امام علی]] {{ع}} در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به [[خدا]] قسم [[عثمان]] را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به [[یاری]] او می‌شتافتی که به [[نعمت]] باشد و زمانی او را [[خوار]] می‌کردی که باز به نفعت باشد<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>.
پس از [[رحلت پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[ماجرای سقیفه]]، [[ابوسفیان]] به دستگاه [[خلافت]] متمایل شد. [[دستگاه خلافت]] که از [[قدرت]] و [[نفوذ]] او [[آگاهی]] داشتند، برای دفع [[شر]] او، صدقاتی که در [[دوران پیامبر]] گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به [[همکاری]] با دستگاه خلافت [[راضی]] شد. [[خلیفه اول]] فرزند ارشد او، [[یزید بن ابی‌سفیان]] را به [[ولایت]] [[دمشق]] [[منصوب]] کرد. بدین‌سان بنیاد [[خلافت امویان]] به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در [[زمان]] [[خلیفه دوم]] یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. [[خلیفه]] بنا به پیشنهاد [[یزید]]، معاویه را به [[جانشینی]] او برگزید. معاویه بر [[شام]] [[تسلط]] یافت و با استفاده از سه عامل [[زر و زور]] [[تزویر]]، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران [[خلیفه سوم]]، به‌دلیل [[خویشاوندی]] خلیفه با [[امویان]]، دوران طلایی [[حکومت معاویه]] به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات [[شامات]]، شامل [[سوریه]]، [[فلسطین]]، [[اردن]] و لبنان امروزی در قلمرو [[حکومتی]] معاویه قرار گرفت. او در زمان [[عثمان]]، [[اختیار]] تام یافت. در سایه [[نیروی نظامی]] و برخورداری از درآمدهایی که در اثر [[جنگ‌ها]] و [[غنایم]] به‌دست آمده بود، [[معاویه]] [[حکومت]] خود را [[استحکام]] بخشید. با وجود حمایت‌هایی که [[خلیفه سوم]] نسبت به او داشت، اما هنگام [[محاصره]] [[خانه]] او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از [[حمایت]] و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن [[خلیفه]] را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی [[خلافت]]، می‌دانست. پس از [[قتل عثمان]]، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله [[انگیزه]] وی در [[فریب]] و [[تحمیق]] [[مردم]] شامل [[جامه]] عمل بپوشد. [[امام علی]] {{ع}} در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به [[خدا]] قسم [[عثمان]] را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به [[یاری]] او می‌شتافتی که به [[نعمت]] باشد و زمانی او را [[خوار]] می‌کردی که باز به نفعت باشد<ref>[[سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.</ref>.
امام علی {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه [[فرمان]] علی {{ع}} را نپذیرفت و بر [[ضد]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، را به راه انداخت. از حکومت وی در [[ادبیات]] [[روایی]]، به [[سلطنت]] تعبیر می‌شود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: {{متن حدیث|اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً}}؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).</ref>. او توانسته بود مردم [[شام]] را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی [[عادل]] می‌پنداشتند<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).</ref> و افرادی چون [[حسن بصری]] و [[عمر بن عبدالعزیز]] از او [[دفاع]] می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).</ref>. سرانجام او در [[رجب]] [[سال]] ۶۰ه‍.ق در حالی که به [[بیماری]] "لوقه"<ref>یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.</ref> [[مبتلا]] شده بود، درگذشت<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.</ref>.
امام علی {{ع}} وی را برکنار کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.</ref> معاویه [[فرمان]] علی {{ع}} را نپذیرفت و بر [[ضد]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[شورش]] کرد و جنگ‌های [[جمل]]<ref>مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).</ref> و [[صفین]]<ref>جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی {{ع}} است.</ref>، را به راه انداخت. از حکومت وی در [[ادبیات]] [[روایی]]، به [[سلطنت]] تعبیر می‌شود<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: {{متن حدیث|اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً}}؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).</ref>. او توانسته بود مردم [[شام]] را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی [[عادل]] می‌پنداشتند<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).</ref> و افرادی چون [[حسن بصری]] و [[عمر بن عبدالعزیز]] از او [[دفاع]] می‌کنند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).</ref>. سرانجام او در [[رجب]] [[سال]] ۶۰ه‍.ق در حالی که به [[بیماری]] "لوقه"<ref>یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.</ref> [[مبتلا]] شده بود، درگذشت<ref>البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.</ref>.
[[معاویه]] به طور معمول در برخورد با [[مخالفان]] میانه‌رو، [[گشاده‌رو]] و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از [[بیت‌المال]] آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی [[سیاستمدار]] و [[اهل]] [[تسامح]] بود، تلقی شد. [[تاریخ]]، [[فریب]] و [[مکر]] وی را به حساب زیرکیِ [[سیاسی]] او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید [[اشراف قریش]]، به پای [[شکیبایی]] و [[بردباری]] او نوشت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۱۲.</ref>. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، [[حیله‌گر]]، [[دروغگو]] و [[فتنه‌انگیز]] بود. او عمّال خویش را بر [[اموال]] و [[جان‌ها]] و نوامیس [[مسلمین]] مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های [[حکومتی]] را در قالب [[تزویر]] و [[تبلیغات]]، [[اعمال]] می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن [[دین]] [[پیامبر]] می‌کوشید <ref>برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.</ref>. [[جنگیدن]] با [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} معاویه را در ردیف [[اهل بغی]] و [[واجب]] القتل قرار داده بود؛ چنانکه [[عبدالله بن عمر]] وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با [[سرکشی]] در برابر [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفته است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.</ref>. [[اهل صفین]] باید توسط علی {{ع}} [[سرکوب]] شوند<ref>المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.</ref>. اهل صفین باعث [[اختلاف]] در [[امت اسلام]] بودند پس قتل‌شان واجب است<ref> المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.</ref>. حرکت اهل صفین [[معصیت]] و [[قتل]] آنها واجب بوده است<ref>المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.</ref>. همچنین [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]] و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن الحمق خزاعی]] به دست او کشته شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۸.</ref>
[[معاویه]] به طور معمول در برخورد با [[مخالفان]] میانه‌رو، [[گشاده‌رو]] و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از [[بیت‌المال]] آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی [[سیاستمدار]] و [[اهل]] [[تسامح]] بود، تلقی شد. [[تاریخ]]، [[فریب]] و [[مکر]] وی را به حساب زیرکیِ [[سیاسی]] او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید [[اشراف قریش]]، به پای [[شکیبایی]] و [[بردباری]] او نوشت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش]] و [[رسول جعفریان|جعفریان]]، [[دولت امویان (کتاب)|دولت امویان]] ص۱۲.</ref>. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، [[حیله‌گر]]، [[دروغگو]] و [[فتنه‌انگیز]] بود. او عمّال خویش را بر [[اموال]] و [[جان‌ها]] و نوامیس [[مسلمین]] مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های [[حکومتی]] را در قالب [[تزویر]] و [[تبلیغات]]، [[اعمال]] می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن [[دین]] [[پیامبر]] می‌کوشید <ref>برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.</ref>. [[جنگیدن]] با [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} معاویه را در ردیف [[اهل بغی]] و [[واجب]] القتل قرار داده بود؛ چنانکه [[عبدالله بن عمر]] وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با [[سرکشی]] در برابر [[خلیفه رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفته است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.</ref>. [[اهل صفین]] باید توسط علی {{ع}} [[سرکوب]] شوند<ref>المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.</ref>. اهل صفین باعث [[اختلاف]] در [[امت اسلام]] بودند پس قتل‌شان واجب است<ref> المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.</ref>. حرکت اهل صفین [[معصیت]] و [[قتل]] آنها واجب بوده است<ref>المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.</ref>. همچنین [[عمار بن یاسر]] در [[جنگ صفین]] و افرادی چون [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن الحمق خزاعی]] به دست او کشته شدند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.</ref>.<ref>[[سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید]]، [[معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ج۷، ص۳۴۸.</ref>
۲۱۸٬۶۲۱

ویرایش